یادمه کلی مهمون داشتیم . بعد شام نشسته بودیم داشتیم خاطره تعریف میکردیم . خاطره درباره گند هایی که تا حالا زده بودیم .
همه خاطره اتشون تعریف کردن که من یه غلطی کردم برگشتم به مامانم گفتم نوبت تویه . از گندایی که تو زندگیت زدی بگو
منو نشون داد گفت ایناها گند به این بزرگی
بدتر از تو هم مگه میشد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)