سرجلسه امتحان دختره هراسون اومده نشسته صندلى جلوييم کلشو چرخونده سمت من با يه قيافه مستأصل ميگه: شرمنده ام به خدا اما من ديشب مراسم نامزديم بود نرسيدم هيچى بخونم خيلى استرس دارم ميشه شما اگه تونستين کمکم کنين؟
منم گفتم چرا که نه! ـ
خلاصه سرجلسه با هزار مکافات جوأب گزينه هارو نوشتم رو دستمال کاغذى بهش دادم! ـ
از جلسه اومدم بيرون دختررو به دوستم نشون دادم گفتم اين بنده خدا نامزديش بوده هيچى نخونده بود من بهش رسوندم.. دوستم سرخ شد چشاش از حدقه زد بيرون! ميگم چى شد؟! ميگه اين شنبه هم به من همينو گفت کلى تقلب بهش رسوندم..
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)