خيلي جالب بود .. براي رقص آهنگي رو گذاشتن كه من اونشب يادش افتاده بودم . ليدي اين رد كريس د برگ .. بلند شديم . از اين كه قرار بود عزیزترین کسمو الان تو اغوشم بگیرم هیجان خاصی داشتم .. رفتیم وسط افتادیم کنار یلدا و پویا .. یلدا لبخند ملیحی بهمون زد و دستش رفت رو شونه پویا . خیلی آرووم و لاو تو لاو شروع به رقصیدن کردن ..
نمیدونم کی اون وسط كل چراغا رو خاموش کرد همه جا تاریک شد .. صدای همه در اومد .. دو سه تاشو روشن کردن ..
بايد شروع مي كرديم . دستامو بردم جلو . با احتياط كمر ندا رو گرفتم . ندا هم دستاشو دور گردنم حلقه كرد .
.. تو اون فضای رمانتیک و اون چراغای خاموش روشن ، تنها چیزی که دلم می خواست ندا بود که الان توی آغوشم بود ..
با شعر آهنگ شروع كردم باهاش رقصيدن
I've never seen you looking so lovely as you did tonight
هیچوقت تورو اینقدر دوست داشتنی ندیده بودم که امشب شدی
I've never seen you shine so bright
هیچوقت انقدر تورو درخشان ندیده بودم
I've never seen so many men ask you if you wanted to dance
تا بحال نمیدونستم که چرا اینقدر مردها میخوان با تو برقصن
They're looking for a little romance
اونا به دنبال کمی حال و هوای عاشقانه بودن
Given half a chance
میخواستن شانس کمشون رو امتحان کنن
واقعا چقدر احساس خوشبختي مي كردم . به اين فكر كردم كه چه پسرهائي كه حاضرن چه كارهائي بكنن تا به جاي من تو اين لحظه باشن و ندا رو داشته باشن . اما ندا مال من بود . حتي اگه با كس ديگه اي ازدواج مي كرد باز هم مال من بود . هيچ چيزي نمي تونست خواهر برادري ما رو از بين ببره . ما تا ابد مال هم بوديم . .. دستامو روي لباس قشنگي كه اونشب پوشيده بود جا به جا كردم . دوست نداشتم اين حس بهم دست بده . ولي با احساس نرمي پهلوهاش زير دستم نا خودآگاه احساس خاصي تو وجودم بيدار شد . براي يه لحظه مجسم كردم زير اين لباس بدن ندا قرار داره .. و سريع سعي كردم از اين حس بيام بيرون
And I've never seen that dress you're wearing
تا بحال این لباسی رو که پوشیدی رو ندیده بودم!
Or that highlights in your hair
یا اون های لایت موهات رو
That catch your eyes
بطوری که چشمات رو پوشوندن
I have been blind
کور بودم که نمی دیدم
واقعا انگار اون لحظه داشتم براي اولين بار ندا رو مي ديدم . زيبائيش رو ، عطر تنش رو ، و ... تحريك كنندگيش رو . یه لحظه نگام رفت سمت یلدا .. جوری که كسی متوجه نشه با زرنگی تمام پویا داشت می بوسدش .. هنوز گرمي و مستي مشروب تو سرم بود .. گرماي بدن ندا هم رفته بود تو تنم .. چقدر دلم می خواست منم لبای ندامو بوس می کردم .. کاش منم می تونستم .. انگار تازه داشت احساسات واقعيم طبق قانون مستي و راستي بيدار مي شد .
برگشتم سمت ندا و بیشتر به خودم فشارش دادم و لبخندی تحویل صورت قشنگش دادم
نمی دونم درست متوجه می شدم یا نه ؟ ولی احساس می کردم ندا هم داره خودشو بیشتر به من فشار میده ..
آهنگ رسيده بود به قشنگ ترين جائيش كه من خيلي دوست داشتم
Lady in red . is dancing with me
بانوی قرمز پوش داره با من می رقصه
Cheek to cheek
گونه به گونه
صورتم رو گذاشتم روي صورت ندا و محكمتر بغلش كردم .. نرمي گونه اش روي صورتم .. گرمي نفسش زير گوشم .. هم بهم آرامش مي داد .. و هم داشت آرامش رو ازم مي گرفت . ديگه انگار دنيام شده بود ندا . هيچ كس و هيچ چيز رو نمي ديدم . انگار هيچ كس اونجا نبود . زير گوشش خوندم
Lady in red is dancing with me
بانوی قرمز پوش داره با من می رقصه
Cheek to cheek
گونه به گونه
There's nobody here
هیچکس جز ما اینجا نیست
It's just you and me
فقط من هستم و تو
It's where I wanna be
و اینجا همونجاییه که می خوام باشم
سرشو گذاشت روي شونه ام . چند لحظه تو سكوت با هم جا بجا مي شديم . دلم مي خواست هميشه تو همين حالت مي مونديم . با اين كه صداي آهنگ زياد بود اما اون چند لحظه احساس سكوت كردم . ولي ندا سكوت رو شكست ، دو تا دستاشو حلقه کرد دوره کمرم و خودشو فشار داد بهم و آروم گفت بخوون بخوون
نفسم بالا نمی اومد .. این چه کاری بود ؟ نمی گفت کار دست من میده ؟
داشتم از گرما خفه میشدم . به زور گره کراواتمو شل کردم .. سعی کردم طبیعی باشم
آهنگو كاملا حفظ بودم . باز زیر گوشش خوندم
And when you turned to me and smiled it took my breath away
ولی وقتی رو به من کردی و لبخند زدی، نفسم تو سینه حبس شد
And I have never had such a feeling such a feeling
و این احساسی بود که هیچوقت نداشتمش
Of complete and utter love, as I do tonight
و این احساسیه که امشب دارم ،احساس یک عشق کامل و اعلی
اینجاش زل زدم تو چشماش که تو تاریکی هم برقش خوب معلوم بود . تو اون هاگير واگير ياد بزرگ علوي و داستان چشمهايش افتاده بودم . فكر مي كنم داستان يه دختره بود كه پسره تو تاريكي عاشق برق چشاش شده بود ...
نمی دونم متوجه تغییر حالتم شده بود یا نه .. ولی خودم که خووب متوجه می شدم که حالم خوش نیست .. داغ شده بودم .. ندا رو می خواستم .. با تمام وجودم .. هنوز كمرش تو دستم بود .. بسم نبود این رقصیدن . دلم می خواست می بوسیدمش .. آخرای آهنگ بود دیگه هیچ فرصتی نداشتم ..
سرمو بردم پایین .. لپ راستشو بوسیدم و سریع سرمو آوردم بالا .. با ذوق نگام کردم و چشمک زد بهم .. چقدر دوسش داشتم .. این دفعه با عجله باز رفتم سمت صورتش و لبامو به مدت بیشتری چسبوندم روی لپش و برداشتم ..
با دو تا دستاش پشت شونه های منو گرفته بود و فشار میداد .. دیگه به بوسه سوم نرسیدم.. البته همین دو تا هم برام کافی بود .. قد دنیا ارزش داشت .. آهنگ كه تموم شد تو چشاش نگاه كردم و همزمان با كريس دبرگ گفتم I LOVE YOU
چراغا رو که روشن کردن نا خودآگاه از هم فاصله گرفتيم .. قبل از اينكه ازش جدا شم دستشو فشار دادم و گفتم مرسي
يه لحظه با صدائي كه تا حالا از ندا نشنيده بودم آروم گفت خيلي خوب بود .. منم مرسي
لحنش لحن يه آدم بزرگ بود كه هيچ اثري از اون ندا فينگيلي توش نبود .. ولي فقط واسه يه لحظه . خيلي سريع دوباره همون ندا كوچولو شد و با شيطنت خاص خودش رفت پيش يلدا و گفت هييييي . تانگو لقصيديم .
برگشتم ببينم يلدا بهش چي مي گه ؟ احساس مي كردم خيلي ضايع رقصيديم . ولي همه انقدر گرم رقصيدن خودشون بودن كه اگه هم ضايع بود كسي متوجه ما نشده بود . وقتي يلدا نگاه معني داري به پويا كرد و گفت به ما بيشتر خوش گذشت مطمئن شدم حدسم درست بوده .
انگار اون آهنگ و اون رقص اعلام پايان مهموني بود . آخه ديگه حدود ساعت 5/12- 1 بود و همه خسته بودن . بعد هم با اون جو عاشقونه اي كه به وجود اومده بود همه دوست داشتن زود تر با يارشون تنها شن ... شايد هم اين احساس من بود .. يا من اينجوري دوست داشتم .. در عرض يك ربع همه لباس پوشيده بودن و داشتن خداحافظي مي كردن و چند دقيقه بعد تقريبا دیگه هیچ مهمونی اونجا نبود بجز من و ندا و دو سه نفر ديگه .. ما هم کم کم جمع و جور کردیم . بيچاره ها كلي كار براشون باقي مونده بود . خيلي دوست داشتم مي مونديم كمكشون مي كرديم .. ولي بايد زودتر مي رفتيم خونه .. وگرنه مامان نگران مي شد . با کلی تشکر مشکر و این حرفا اومدیم بیرون . دم در مامان يلدا خيلي ازمون تشكر كرد كه اومديم . پويا هم گفت
نيما جون دمت گرم .. حال دادي .. آقا برنامه بزارين بريم بيرون بيشتر با هم باشيم .
يلدا گفت آره تو رو خدا .. شما پاسپورت ندائين .. شما بيايين اونم مي تونه بياد ..
گفتم چشم . ايشالله برنامه مي ذاريم مي ريم بيرون . بريد تو ديگه هوا سرده
اونها رفتن تو و ما رفتيم تو كوچه .. اووووه عجب سوزی میاد .. چقدر سرد بود بیرون ..
سریع رفتیم نشستيم تو ماشین و روشنش کردم .. ندا واقعا سردش شده بود . سريع بخاري رو روشن كردم و گذاشتمش روي زياد . چون اولش بود باد سرد مي داد. ندا بيشتر خودشو جمع و جور كرد . بخاري رو كم كردم . و راه افتاديم به سمت خونه . مثل هميشه دستشو گرفتم توي دستم كه گرمش بشه . همونجوري كه دستش تو دستم بود دنده رو عوض مي كردم . از اين كار خيلي خوشش مي اومد و كلي ذوق مي كرد . دم در كه رسيديم گفتم ندا هاااا كن ببينم و سرمو بردم جلو . دهنشو بو كردم كه ببينم بوي مشروب مي ده يا نه ؟ خوشبختانه هيچ بويي نمي داد . خيلي وقت از اون دو تا ته ليواني كه ندا خورده بود مي گذشت . بعدش هم كلي چيز ميز خورده بود . يه لحظه متوجه حالتم شدم . لبام چند سانتيمتري لباي ندا بود .. باز داغ شدم .. يه لحظه خواستم لباشو ببوسم .. هرجوري بود جلوي خودم رو گرفتم . ولي دوست داشتم يه ذره ديگه تو اون حالت بمونم . گفتم من چي ؟ دهن منو بو كن و ها كردم .
ندا بو كرد و گفت اه اه نيما .. بو آمپول مي دي .
زدم زير خنده . لپشو كشيدم و گفتم قربونش برم عين بچه ها حرف مي زنه . بوي الكله
خنديد و گفت مامان ببينتت مي فهمه . الان حالت خوبه ؟
گفتم فكر مي كنم باشه .. عيب نداره .. مامان زياد با من كاري نداره .. ولي باز سعي مي كنم نزديكش نشم .
يهو پريد بغلم كرد . دستشو انداخت دور گردنم و محكم ماچم كرد . اگه مي دونست من الان تو چه حاليم ؟ نرمي بدنش كه تقريبا افتاده بود روي بدنم داشت ديوونه ام مي كرد .. سينه هاشو روي سينه ام حس مي كردم . توي ماشين هم داغ شده بود و بيشتر تحريكم مي كرد . شيشه ها بالا بود و عطر ندا پيچيده بود توي ماشين . همونجوري كه بغلم كرده بود گفت داداشي مرسييييييييي مرسييييييييي . مرسي كه اجازه مو گرفتي و باهام اومدي . خيلي خوش گذشت . تو نبودي نمي تونستم بيام . مرسييييييييي . و يه بار ديگه بوسيدم . يه لحظه سفت بغلش كردم . ولي ديدم يه لحظه ديگه اينجوري بمونم كار دست خودم مي دم . از خودم جداش كردم و گفتم بسه ديوونه . الان يكي ما رو ببينه نصف شبي چي مي گه ؟؟!! بذار برم درو باز كنم .
سريع از ماشين پياده شدم . سرماي بيرون كه خورد توي صورتم يه كم منو به خودم آورد . درو باز كردم و ماشينو بردم توي حياط . آروم رفتيم توي خونه . چراغها خاموش بود و فقط چراغ هال روشن بود . شكر خدا انگار مامان بابا خوابيده بودن . بي سر و صدا هر كدوممون رفتيم تو اطاق خودمون . درو بستم و همونجوري با لباس دراز كشيدم روي تخت . يه مدت تو اون حالت موندم . به اونشب فكر مي كردم .. به ندا .. فكر خاصي نمي كردم . فقط داشتم وقايع رو مرور مي كردم .. ندا .. بودن با ندا .. رقصيدن با ندا .. اون تانگوي آخر شب . و فضاي توي ماشين . نمي دونستم چيه .. فقط مي دونستم يه چيزي داره مي شه . ولي تمركز نداشتم . احساس مي كردم ندا رو بيشتر از هميشه و هر كس و هر چيزي تو زندگيم دوست دارم . تصميم گرفتم بخوابم . فعلا بهترين كار بود . احساس مي كردم خيلي خسته شدم . لباسهامو در آوردم و اومدم تو هال . رفتم دستشوئي و مسواك زدم . يه كم تو آئينه به خودم نگاه كردم . اومدم بيرون . خواستم به ندا شب به خير بگم . در اطاقش بسته بود . مي دونستم تا لباسش رو در بياره و آرايشش رو پاك كنه و موهاشو باز كنه و ... خيلي طول مي كشه . ترجيح دادم مزاحمش نشم . رفتم توي اطاق خودم و لباسهامو برداشتم كه مرتب كنم و به گيره بزنم . با ديدنشون ياد عصر افتادم كه با ندا داشتيم با ذوق و شوق آماده مي شديم بريم مهموني .. چه زود همه چيز تموم شد .. بغضم گرفت .. دلم ندا رو مي خواست .. چم شده بود ؟!
لباسها رو مرتب كردم و رفتم توي تختم . باز هم صحنه هاي اونشب شروع كردن جلوي چشمم رژه رفتن . اونقدر كه خوابم برد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)