رضا آشفته: یون فوسه نروژی نمایشنامههایش را خیلی متفاوت عرضه میکند. او طوری نمینویسد که برای ما شکل شناخته شدهای است. فوسه در نمایشنامه"کسی میآید" یک وضعیت غیرمعمول را در هفت تابلو ترسیم میکند. برای همین آن چه ابراز میدارد، مترادف با آن چیزی نیست که ما در واقعیت تجربه کردهایم.
او به یک زوج میپردازد که از دیگران گریختهاند برای آن که معتقدند دیگران بین آدمها جدایی میاندازند. آن دو به نقطهای دور رفتهاند تا در تنهایی خود با همدیگر زندگی کنند. اما از همان آغاز نیز این شک و شبه هست که کسی میآید. زن میپندارد که یک زن میآید تا آرامش آنها را بر هم بریزد. اما مرد در این باره به جنسیت این فرد مزاحم اشارهای نمیکند. این فکر درست از آب درمیآید. مردی میآید که این خانه قدیمی و کهنه را در ساحل دریا به این زوج فروخته است. این خانه متعلق به خانواده پدری این مرد است. زن و مرد اختلاف پیدا میکنند و باز هم با آمدن مرد در را به رویش باز نمیکنند. تا این که با سماجت مرد، زن در را به رویش باز میکند. مرد شماره تلفن خود را که در آن نزدیکی زندگی میکند به زن میدهد و میرود. شوهر برافروخته و عصبی است و با زن خود مقابله میکند. شوهر فکر میکند که همسرش آگاهانه به این جا آمده و از وجود این مرد مزاحم باخبر است. زن به دنبال برقراری آرامش است، هر چند خود نیز از این شرایط لطمه خورده است. مرد تنها میشود و میپندارد که همسرش او را ترک میکند و به سوی مرد غریبه و مزاحم میرود. اما زن برمیگردد تا تنهایی خود را حفظ کنند.
زبان
زبان یک رکن است برای معرفی یون فوسه. او کلمات را به طور مقطع و پلکانی که در شعر نو باب است، در جملاتی کوتاه و زیر هم قرار میدهد. بیان شاعرانهای به دیالوگها میدهد. کلمات ساده و گاهی پیش پا افتاده هستند. در عین حال وقعی به چیدمان کلمات، آن هم به پیروی از زبان محاوره و روزمره نمیگذارد. نوعی زبان که کاملاً تصنعی و به اصطلاح ابداعی یا من درآوردی و منحصر به فرد است. بنابراین خلاقیت زبانی موج اصلی را بر پیکره درامش وارد میکند تا در طول درام همین موج باعث برقراری ارتباط شود. ارتباطی که از فرآیند مطلوب و معمول بیبهره است. ارتباطی که حامل پیام یا تصویری در ناخودآگاه است. چنانچه متن فوسه نیز همانند یک خواب، رویا و فلسفه مینماید و اصلاً بر پایه تعقل و احساسات معمول شکل نمیگیرد. بنابراین پیوند ارگانیکی بین مخاطب و اثر هنری صورت نمیگیرد. بلکه نشانههایی از متن که در ناخودآگاه هنرمند ریشه دواندهاند، بر ناخودآگاه مخاطب تاثیر میگذارد. تاثیری را که در همجواری مجموعهای از کدها ممکن میشود. تنهایی دو آدم که باید با هم به پیوستگی و همجواری مسالمتآمیز بیانجامد، با حضور دیگری از هم میپاشد. دوباره تلاش آنان معطوف به همین نتیجه دلخواه میشود. به عبارت دیگر برای ایجاد پیوند عاطفی و یک خلوت عاشقانه باید هر دو طرف تلاش خود را بکنند. زبان هم در این میان به کارکردی درونی سوق مییابد. یعنی آن که شاید اصلاً به زبان نیاید و به درون افراد رسوخ کند؛ اما در عین حال بین آنها حضور داشته باشد. در متن فوسه این واژگان درونی به بیرون ریخته میشود تا شفافیت یک رابطه با تمام ابعاد ظاهری و باطنیاش برای همگان ـ حتی خودشان ـ آشکار شود.
با این تفاسیر یک شعر ساده و بیتکلف بافت زبانی را در"کسی میآید" دربرمیگیرد. بی آن که در آن علائم نگارش مانند نقطه، ویرگول، پرسش، تعجب و دو نقطه روی هم و... ملاک و معیار باشد. به همین دلیل زبان بدون این علائم به یک بیواسطگی غیرمعقولانه پا میگذارد. یعنی زبان جولانگاه کلمات راحت و صریح میشود که فقط بیانگر تناقضات روحی و ذهنی دو آدم ـ یک زن و شوهر ـ است که باری به هر جهت به تنهایی و با هم بودن بدون حضور دیگران نیاز دارند. در ادامه به نمونهای از این دیالوگنویسی یون فوسه توجه میکنیم:
زن: برویم دور بزنیم
و ببینیم چه چیزهایی
در اتاق نشیمن است
شوهر: (کمی مایوس)
اما او آن جاست
جلوی در
او آن جا منتظر است
و به زودی دوباره در میزند
زن: من فکر میکنم او رفته
مرد: (ناگهان جسور میشود)
ولی چه بهتر که همان جا بگذاریمش
زیرا در قفل است
(کسی میآید، ص65 و 66)
سکوت
در متن"کسی میآید" سکوت یا با همین کلمه یا به صورت خط تیره(ـ) مشخص شده و البته تعداد آنها هم کاملاً چشمگیر است. بنابراین عمدی بر این تاکیدها بوده است. پیش از این هم"هارولد پینتر" در متنهای خود که به وفور از مکث و سکوت بهره میبرد، مثال زدنی بود، اما"یون فوسه" با تدابیری غیر از تدابیر پینتر، سکوت و مکثهای خود را موکداً در متنهایش میآورد. پینتر با سکوت، بر ترس و وحشت ناشی از اتفاقات و روابط بیرونی آدمها تاکید میکند. به عبارتی سکوت یا خلاء ناشی از یک اتفاق، سرمنشاء ترس درونی خواهد شد. فوسه از سکوت بهره دیگری میبرد. او از سکوت در پی ایجاد یک رابطه است. رابطهای که ناخودآگاه هنرمند را به ناخودآگاه تماشاگر وصل میکند. قرار است که مخاطب با سکوتهای مکرر، ذهنش آمادگی جذب دنیای متن را پیدا کند. اتصالی که آگاه کننده است و مثل یک رویا آدم را در جریان اتفاقات عجیب خواهد گذاشت. اتفاقاتی که در دنیا مابهازای بیرونی دارد، اما ذهن به دلیل پریشانی و عدم تمرکز بر آن مسلط و آگاه نشده است.
در"کسی میآید" روابط آدمها که از سوی دیگران تهدید میشود، جولانگاه ذهنی را فراهم کرده تا هر تماشاگری بر این تهدیدها آگاه شود.
پرهیز از روانشناسی و شناسنامه
فوسه جهان شمول مینویسد. از شوهر، زن و مرد به عنوان شخصیتهای خود نام میبرد بی آن که برای آنها جغرافیا، فرهنگ و هویت مشخص قائل شود و یا این که برای آنها روانشناسی و شخصیتپردازی طبق تعاریف متداول قائل باشد. او انسان را مدنظر دارد با خصوصیات کامل فردی که نسبت به دنیای پیرامون کنشمند شده است. گاهی این کنشمندی از روی آگاهی است و با یافتن راه حل از آن بحران خود را بیرون میآورد و گاهی نیز از روی ناآگاهی است و سقوط غیر منتظرهای برایش رقم خواهد خورد.
در"کسی میآید" زن و مرد مدام از تنهایی خود و رابطهشان میگویند. رابطهای که بدون حضور شخص ثالثی ممکن خواهد شد. آنها از دیگران گریختهاند و به این گوشه پرت دنیا پناه آوردهاند تا رابطه خود را ژرف و عمیق و بادوام کنند، اما صدای پایی شنیده میشود و بالاخره مرد غریبهای میآید که این نظم شکل گرفته را دچار موج و لغزش کند. حالا زن آگاهانهتر از مرد بر این مشکلات غلبه میکند. او به راحتی با مرد غریبه ارتباط میگیرد، اما قرار نیست که مطابق میلش عمل کند. شوهر اما نمیپذیرد و دچار شک و عصبانیت میشود. زن در پایان با ورود خود فتح باب تازهای در رابطهاش با شوهر باز میکند. او با آموزش تاکید بر استمرار و استقرار رابطه گرم و عاطفی در خلوت این دریای دورافتاده و ناشناس خواهد کرد:
[شوهر] وقیحانه میخندد. سکوت طولانی. زن در گوشه چپ خانه ظاهر میشود، شوهر را با محبت نگاه میکند. شوهر زن را نگاه میکند. سپس چشمانش را پایین میآورد. زن میرود و در کنار او روی نیمکت مینشیند.
سکوت طولانی. پرده
(کسی میآید. ص، 108)
آدمها در این متن از هویت و فرهنگ ملی و بومی بیبهرهاند؛ چون که آنها نمونههایی از شرایط فعلی در سراسر جهان هستند که در رابطه زناشوییشان یقیناً دچار مشکل شدهاند. مشکلی که ناخواسته روابط و معادلات موجود اجتماعی بر آنها تحمیل کرده وگرنه آنها به دنبال گریز از مردم و پرهیز از روابط اجتماعی برنمیآمدند. آنها به دنبال کشف زوایای پنهان وجودی خود هستند و این مسیر را چون رویایی در ناخودآگاه خود جستوجو میکنند. حالا در تئاتر با زیباییشناسی کلمات، دیالوگها، روابط سرد و منجمد، موقعیتی ناب و یکپارچه و خلاءگونه به موازات یافتن یک راه اساسی درآمیخته است. یعنی ناخودآگاه و مرور آن، تبدیل به یک اثر هنری شده است.
فرهنگ هم دست و پا گیر خواهد بود با آن که برای افراد در محدودههای خاص جغرافیایی معنا و مفهوم دارند، اما در شکل گسترده و با رویکرد فرامرزی چندان سنخیتی نمییابند. نویسنده به آن بوده که مسئله اصلی را مورد کنکاش دراماتیک و هنری قرار دهد. یعنی موقعیت نمایشی خلق کند تا با تاکید بر پیوندی انسانی و در عین حال در فضایی غیرمعمول و رویاگونه، بر همه چیز سر و سامان دهد.
پس آدمهای نمایش تهی از مختصات شناسنامهای و هویتی میشوند تا با گوشت و پوست و خون و استخوان خود در صحنه حضور داشته باشند و این گونه مسئله انسان پیش روی مخاطبان قرار میگیرد. مسئله انسان که در رابطه دیگران دچار بحران و بیماری احتمالی شده است. به همین دلیل نیز زبان و بیان موجود نیز کاملاً متفاوت خواهد شد.
زیباییشناسی
آن چه در متن"کسی میآید" فوسه باعث زیبایی میشود، نحوه نگاه و برخورد با کلمات است و از سوی دیگر تعریف دگرگونهای از انسان در صحنه ارائه میشود. این تعریف عاری از تعاریف شکل گرفته بر پایه علوم عالیه قرن بیستم(روانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، فلسفه و...) است.
این زیبایی آمیخته با نوآوری است. چیدمان کلمات که شعرگونه مینماید، در متن نوعی نوآوری تلقی میشود. در عین حال تقطیع این جملات کوتاه نیز لحن و بیان دگرگونهای را به دنبال خواهد داشت. یعنی اجرا نیز متفاوت خواهد بود. سکوتها نیز نوعی نوآوری تلقی میشود، چون فرآیند ویژهای را در برخواهد گـرفـت. فرآیندی که در آن یک هدف ارزشمند ـ همسویی دو ناخودآگاه ـ در پی خواهد آمد. همین نکات بارز است که متن"کسی میآید" را تبدیل به یک اثر ارزشمند میکند که برخلاف عادات نوشتاری موجود، پیشنهاد تازهای برای تئاتر به شمار خواهد آمد. اگر پیش از این ابزوردنویسها تکتازی میکردند تا تصویر و تفسیر ایدهآلی از وضعیت انسان پس از جنگ جهانی دوم در صحنه ارائه کنند و اعتراض خود را ضد تئاتر بشمارند، فوسه بدون بهرهگیری از شعار و سیاستزدگی، فقط نگاهش به انسانی است که پایان قرن بیستم را دیده و بر تمام جوانب مدرنیته آگاه است و حالا یک انقلاب و کنش درونی را برای برون رفت از این افتضاح جستوجو میکند. اگر در ابزورد ارتباط وجود ندارد، در آثار فوسه همه به دنبال برقراری ارتباط هستند و این منظور را تا سر حد تنهایی و ریاضت فردی پیش میبرند.
یون فوسه در یک نگاه
یون فوسه هم ولایتی هنریک ایبسن است، با این تفاوت که ایبسن ساختارمند و واقعگرا و ناتورالیست مینوشت، اما فوسه کاملاً با انگیزههای مدرنتر، دنیای پیرامون را وارد متنهایش میکند. اگر ایبسن بیانگر تاریخ و اجتماع قرن نوزدهم نروژ است، فوسه بیرون از جغرافیای نروژ انسان امروز را در سیبل تفکراتش قرار میدهد تا با تیزبینی انسان را در تیررس جستوجوهایش قرار دهد. البته به هدف هم میزند.
او در سال 1959 به دنیا آمده است و در سال 1983 اولین رمان خود را منتشر میکند و پس از آن 15 کتاب مینویسد. در حوزه داستان، شعر، نظریه و کتاب کودکان. او از سال 1994 با نوشتن"هرگز ما از هم جدا نمیشویم" پا به عرصه نمایشنامهنویسی میگذارد و در سال 1996 جایزه ایبسن را برای نمایشنامه"اسم" دریافت میکند.
"بچه"، "یک روز تابستانی"،"زمستان" و"واریاسیونهایی درباره مرگ" از دیگر نمایشنامههای مطرح فوسه است.
از او به عنوان بزرگترین نمایشنامهنویس معاصر نروژ و یکی از نمایشنامهنویسان زنده دنیا یاد میکنند. فوسه زبان تئاتری را در پایان قرن بیستم متحول کرد و نگاهی نو به تئاتر داد.
"کسی میآید" با ترجمه تینوش نظمجو و از مجموعه"دور تا دور دنیا" توسط نشر نی منتشر شده است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)