وقتی سخن از«تنبیه‏» به میان می‏آید، در اکثر ذهن‏ها، «انضباط‏» متبلور می‏شود و در نتیجه‏برخی تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف می‏دانند. بعضی افراد معتقدندکه انضباط در سایه اطاعت کورکورانه به دست می‏آید و منضبط کسی است که بدون اظهارنظری، دستور مافوق خود را اجرا نماید. کسانی که این گونه فکر می‏کنند، چند فرض‏را قبول کرده‏اند که:
۱) مافوق هیچ وقت اشتباه نمی‏کند و دستورهای او همیشه با صلاح و صواب همراه است.
بنابراین، زیردستان بدون چون و چرا باید از وی اطاعت کنند;
۲) فرادی که تحت‏سرپرستی یک نفر قرار دارند، معمولا از لحاظ فهم و درک ضعیفند، روی این اصل، صلاح‏و صرفه ایشان در این است که دستورهای سرپرست را بدون این که درباره آنها بحث‏کنند، به اجرا درآورند;
۳) اطاعت کورکورانه، پیشرفت و نتیجه کار را بهتر می‏سازدو امور را تحت نظم و قاعده معین درمی‏آورد. (۱)
متاسفانه این فرض‏ها را بسیاری از والدین و مربیان پذیرفته‏اند و فکر می‏کنندکه اگر کودک از آنها اطاعت محض کند، خوشبخت‏خواهد شد و بنابراین، زمانی که کودک‏از دستور آنان سرپیچی می‏کند، او را تنبیه می‏کنند تا طبق نظر آنها رفتار کند.
این گروه معتقدند: ترس از تنبیه، کودک را به اجرای وظایف معین وامی‏دارد ومانع از این می‏شود که او به انجام کاری که مخالف مقررات است، مبادرت ورزد.
تنبیه اثر فوری دارد و کودک را از ادامه تخلف باز می‏دارد.
چنین والدین و مربیانی غافلند که اطاعت و انضباطی که از راه تنبیه حاصل شود،موجب اضمحلال و نابودی حس ابتکار کودک می‏گردد. نیروی کنجکاوی دیگر رشد نمی‏یابد.
این گونه کودکان چون به سن بلوغ و رشد رسند یا از هیچ مقامی اطاعت نمی‏کنند وراه عصیان در پیش می‏گیرند، و یا آن که مطیع همه می‏شوند و برای فرمانبرداری و توسری خوردن آمادگی پیدا می‏کنند. (۲) کودکی که از ترس والدین و مربیان خود دست از کارناصواب می‏کشد، در بزرگسالی نیز بدون این که خود متوجه باشد، فقط موقعی دست ازکار ناصواب برخواهد داشت که از تنبیه بالاتری بترسد و یا او را واقعا تنبیه کنند.
در صورتی که اصل واقعی تربیت اقتضا می‏کند که آدمی عمل خلاف را نه از ترس تنبیه،بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها برای این که وجدانش از ارتکاب به‏گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند. (۳)
بسیاری از والدین و مربیانی که تنبیه را تجویز می‏کنند، معمولا افراد خودخواهی‏هستند و به سبب عدم اجرای فرمان آنها و برخوردن به حیثیتشان به تنبیه کودکان‏خود اقدام می‏کنند و به این ترتیب خشم خود را فرو می‏نشانند.
یکی دیگر از اثرهای منفی تنبیه این است که کودکان از روش تنبیهی والدین خودتقلید می‏کنند. کودکی که سیلی خورده یا به پشت او زده‏اند، به هنگامی که می‏کوشدتا در مورد دیگران اعمال قدرت کند، می‏آموزد که پرخاشگری خود را به همین نحوابراز کند. در یک بررسی از تضادهای بین کودک و بزرگسال به کودکان پیش دبستانی‏نوار ویدیویی نشان دادند و از آنان سوال شد که اگر به جای والدین می‏بودند، چه‏احساسی می‏داشتند؟
روش‏هایی که پیشنهاد کردند، شبیه به همان روش‏هایی بود که والدین خودشان درهمان موقعیت‏به کار می‏بردند. (۴)
وقتی که والدین فرزندان خود را تنبیه می‏کنند در واقع به آنان می‏آموزند که درآینده چگونه والدینی باشند. بعضی محققان معتقدند که به همین طریق بدرفتاری باکودک از نسلی به نسل دیگر منتقل می‏شود. بسیاری از والدین که فرزندان خود را کتک‏می‏زنند. خودشان در کودکی اذیت و آزار دیده‏اند. هم چنین تنبیه باعث می‏شود که‏کودک از کسی که تنبیه می‏کند، بپرهیزد. و بسیار مشاهده می‏شود که کودک هیچ علاقه‏ای‏به والدین و محیط خانه ندارد و همیشه از محیط خانه گریزان است. این گریز ازخانه باعث می‏شود با افرادی که تربیت درستی ندارند، بیشتر نشست و برخاست کند وبه بزهکاری و انحراف سوق پیدا نماید.
تنبیه موقعیت اجتماعی فرد را متزلزل می‏کند; روی همین، کودک برای حفظ موقعیت‏اجتماعی خویشتن، از اقدام به کاری که سبب اجرای تنبیه درباره وی شود، خودداری‏می‏نماید. با این که تنبیه اثر فوری دارد و ممکن است کودک را از ادامه تخلف بازدارد، با این حال، اثر تنبیه کم است و ارزش تربیتی ندارد. تنبیه خود به خود فردرا متوجه زشتی و عیب کار خویشتن نمی‏سازد. شخصیت او را مضمحل می‏کند و غالبازیان‏های فراوانی در بر دارد; مثلا تنبیه بدنی ممکن است‏سبب نقص اعضای بدن شود وتنبیه روانی نیز آثار سویی در شخصیت فرد باقی می‏گذارد. اثر تنبیه موقتی است;یعنی در وقت معین، شخص را از انجام کاری باز می‏دارد، ولی همان طور که گفته شد،فرد را متوجه نتایج وخیم کار نمی‏کند و به محض این که ترس از تنبیه از میان رفت،دوباره به انجام آن مبادرت می‏ورزد.
اسکینر، روان‏شناس معروف بعد از تحقیقات فراوانی که در زمینه تشویق و تنبیه‏انجام داد، چنین نتیجه گیری کرد که:
تنبیه در دراز مدت بی‏تاثیر است. چنین به نظر می‏رسد که تنبیه صرفا رفتار اورا پس می‏زند و زمانی که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزان‏اولش باز می‏گردد. بنابراین، گرچه تنبیه اغلب خیلی موثر به نظر می‏رسد، در واقع‏تنها اثری ناپایدار بر جای می‏گذارد. دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند:
۱) تنبیه آثار جانبی هیجانی نامطلوب به بار می‏آورد. ارگانیسمی که تنبیه‏می‏شود، می‏ترسد و این ترس به محرک‏های مختلفی که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند،تعمیم می‏یابد.
۲) تنبیه به ارگانیسم نشان می‏دهد که چه کار نکند، نه این که چه کار بکند. درقیاس با تقویت، تنبیه عملا هیچ گونه اطلاعاتی در اختیار ارگانیسم نمی‏گذارد.
تقویت نشان می‏دهد که رفتاری که در موقعیت انجام گرفته، موثر بوده است.
بنابراین، به یادگیری بیش‏تری نیاز نیست.
تنبیه غالبا این آگاهی را به ارگانیسم می‏دهد که پاسخ تنبیه شده در ایجادتقویت موثر نیست و او به یادگیری بیش‏تری نیاز دارد تا به پاسخی که کارساز است،منجر شود.
۳) تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه می‏کند. این البته در پرورش کودکان‏بیشتر صادق است. وقتی که کودکان تنبیه می‏شوند، تنها چیزی که می‏آموزند، این است‏که در بعضی موقعیت‏ها صدمه زدن به دیگران جایز است.
۴) کودک با قرار گرفتن در موقعیتی که بتواند در آن رفتار قبلا تنبیه شده خودرا انجام دهد، بدون این که برای آن تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام آن‏رفتار شود. بنابراین، در غیاب عوامل تنبیه کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شیشه بشکنند، با بزرگ‏ترها بی‏ادبانه رفتار کنند، به بچه‏های کوچک‏تر آزار برسانندو... . این کودکان آموخته‏اند که در حضور عوامل تنبیه‏کننده این رفتارها را واپس‏بزنند، اما دلایلی نمی‏بینند که در غیاب عوامل تنبیه کننده این رفتارها را انجام‏ندهند.
۵) تنبیه، در شخص تنبیه شده نسبت‏به عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگری‏ایجاد می‏کند، و این پرخاشگری ممکن است موجب مشکلات دیگری بشود; برای نمونه،موسسات کیفری جامعه که تنبیه را وسیله اصلی کنترل به کار می‏برند، مملو از افرادبسیار پرخاشگر هستند و مادام که تنبیه یا تهدید تنبیه برای کنترل رفتار آنان به‏کار می‏رود، هم چنان پرخاشگر باقی خواهند ماند.
۶) تنبیه، اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگری می‏سازد.
برای نمونه کودکی که به سبب ریخت و پاش چیزها تنبیه می‏شود، یک بچه گریه کن ازآب در می‏آید. بی‏تردید، تنبیه شدید، بلافاصله میل به انجام عمل تنبیه شده را کاهش‏می‏دهد. شکی نیست که این نتیجه مسبب استفاده فراوان از تنبیه است. ما به طورغریزی به کسی که رفتارش ما را می‏آزارد، حمله می‏کنیم، شاید نه به صورت فیزیکی،بلکه با انتقاد، عدم تایید، سرزنش یا تمسخر، صرف نظر از این که تمایل به انجام‏چنین عملی جنبه ارثی دارد یا نه، مسلما نتیجه کار تقویت کننده است و همین امررایج‏بودن آن را تبیین می‏کند.
اما در دراز مدت تنبیه، عملا رفتار تنبیه شده را از خزانه رفتار حذف نمی‏کند وتوفیق موقتی آن در ازای بهای گزاف کاهش دادن کارآمدی کلی و خوشوقتی گروه تمام‏می‏شود. (۵)
این روان شناس محقق، تقویت کننده‏ها را جانشین تنبیه می‏کند. تقویت کننده‏ها به‏وجود یا عدم هر محرکی که موجب افزایش وقوع پاسخ گردد، گفته می‏شود. تقویت‏کننده‏ها دو نوع هستند.
مثبت و منفی. در تقویت مثبت وجود محرک موجب افزایش تکرار پاسخ می‏شود.
اما در تقویت منفی عدم حضور یا فقدان محرک موجب تقویت می‏گردد. وقتی که والدین‏فرزندشان را به دلیل این که به کودکی کوچک‏تر از خودش کمک کرده، تشویق می‏کنند،یا به دلیل هر نمره ۲۰ که در مدرسه گرفته به او مقداری پول می‏دهند و یا وقتی که‏اجازه می‏دهند به دلیل این که کاری را به انجام رسانیده شب کمی دیرتر از معمول‏بخوابد، در واقع تقویت مثبت‏به کار برده‏اند. تقویت کننده‏ها ممکن است اجتماعی(تشویق محبت) یا غیر اجتماعی(چیزهای ملموس، امتیازات خاص) باشند. تاثیرات‏تقویت‏های اجتماعی; مانند تشویق تا حدودی بستگی به رابطه کودک با بزرگسال دارد.
معمولا تشویق از طرف والدینی که رابطه گرم و پذیرایی با کودک دارند، موثرتر ازتشویق از طرف والدینی است که سرد و بی‏اعتنا هستند. البته گاهی تشویق از طرف‏والدینی که سرد و بی‏اعتنا هستند، ممکن است‏برای کودک اهمیت‏خاصی داشته باشد،چون به ندرت پیش می‏آید. تاثیر تقویت‏کننده‏ها در عین حال بستگی دارد به این که‏کودک در مورد آن تقویت کننده‏ها چه نگرشی دارد و آنها را چگونه تعبیر و تفسیرمی‏کند. (۶)
معمولا والدین به طور غیر عمدی رفتار کودک خود را تقویت می‏کنند. یک مورد معمول‏تقویت غیر عمدی این است که به کودکان به هنگامی که رفتار نادرستی از آنان‏سرمی‏زند، بی‏توجه باشد. با این بی‏توجهی، پاداشی را که کودک شما می‏توانست‏به‏احتمال زیاد از آن برخوردار شود، از او دریغ می‏شود. به طور حتم کودکان در کانون‏توجه والدین نشو و نما می‏کنند و محروم ساختن آنها حتی برای زمانی کوتاه می‏توانداثر فوری بر جای گذارد. شیوه نادیده انگاری، به ویژه وقتی موثر است که کودک شماقصد داشته باشد شما را تحریک کرده یا به کلی غافلگیر کند.
اگر ماهرانه بکوشید به سر و صدا یا حرف‏های زیادی و بی‏سابقه او ترتیب اثرندهید، حتما جلو حرکات او را می‏گیرید.
وقتی که از عمل خود برگشت، حتما از وی به پاس این تغییر رفتار تعریف کنید.
وقتی به کودک خود بی‏محلی می‏کنید، ثابت رای باشید. اگر دانه‏ای شکلات خواست واحساس کردید در این وقت نباید بخورد، تنها یک بار به او بگویید «حالا وقت‏شیرینی نیست‏» بعد چشم از او بردارید، به طوری که اصلا نگاهتان به نگاه اوبرخورد نکند و برخلاف تقاضای او ساکت‏بمانید.
منظور از این عمل آن است که حتی حاضر نیستید به هیچ وجه به او رو نشان دهید.
اگر به رویش لبخند بزنید، به طور ضمنی به این معنی است که علنا وادارش خواهیدکرد تا پافشاری کند و این پافشاری مطمئنا حاکی از آن است که دل شما را به دست‏خواهد آورد.
کودک شما ممکن است اکنون همه تلاش خود را برای جلب توجه شما به کار گیرد، ازجمله در اتاق بدود، روی تخت‏بیفتد، یا روی فرش غلت‏بزند. برخی از کودکان وقتی‏مورد بی‏توجهی قرار می‏گیرند، سرسختانه در پی آنند تا با پدر خود تماس جسمانی‏پیدا کنند. کودک شما ممکن است از سر و شانه‏یتان بالا رود، به لباستان بیاویزد،یا به پایتان بپیچد. این جاست که شاید دلتان نرم شود، به ویژه وقتی که او را باچهره‏ای ناراحت‏ببینید. اما، اعمال او را به کل نادیده بگیرید. وقتی از حقه‏بازی‏دست‏برداشت، آن وقت‏به او توجه نشان دهید. اگر به فعالیت مورد قبولی مشغول شد واز درخواست‏خود برای شکلات دست‏برداشت، او را تشویق کنید. (۷)
والدینی که تسلیم گریه‏ها یا خواسته‏های غیر منطقی کودک خود شوند، نه تنهارفتار خلاف کودک را از بین نخواهند برد، بلکه همان رفتاری که قصد از میان‏بردنشان را داشتند، تقویت می‏کنند.
بنابراین، ما می‏توانیم به جای تنبیه از تقویت‏کننده‏های مثبت و منفی استفاده‏کنیم و کودکمان را به رفتار درست وادار نماییم، هرچند این روش در آغاز وقت‏گیربه نظر می‏رسد، ولی زمانی که شما چندین بار در مقابل رفتار ناخوشایند آنهامقاومت کنید، آنان یاد خواهند گرفت که رفتارهایی که شما به آن بی‏توجه هستید،سریع ترک کنند. حتی نتیجه آزمایش‏های گوناگون نیز نشان داده‏اند که از راه تنبیه‏همیشه گرایش به پاسخ دادن کاهش نمی‏یابد. از آزمایش‏های نورندایک، دیگر روان‏شناس‏معروف و یکی از بنیان گذاران روان‏شناسی تجربی، یادگیری، تربیتی و هوشی، در موردانسان چنین نتیجه گرفته‏اند که پاداش، رفتار قبلی را تقویت می‏کند (اگر رفتارمثبت‏بوده باشد)، اما تنبیه آن را تضعیف نمی‏کند (اگر رفتار منفی باشد). از طریق‏پاداش ممکن است رفتار به صورت ثابت و پایدار باقی بماند، اما خلاف آن همواره صدق‏نمی‏کند; یعنی به وسیله تنبیه نمی‏توان موجود را وادار به ترک رفتار کرد.
تقویت در ایجاد رفتار مطلوب موثر است، اما تنبیه سرانجام ممکن است. هم برای‏تنبیه شونده و هم برای تنبیه کننده، عواقب شوم و زیان آوری به بار آورد. نتایج‏تنبیه قابل پیش‏بینی و اعتبار نیستند. در خاموشی (زمانی که کودک کار مثبتی انجام‏نمی‏دهد و والدین کاملا بی‏توجه می‏شوند) رفتار از راه تقویت نشدن محرک، از بین‏می‏رود، اما تنبیه، به جز موارد خاص وسیله‏ای مناسب برای تحرک عادت نیست. (۸)
البته بعضی روان‏شناسان با تشویق و تقویت، تنبیه را نیز در مواردی محدود جایزمی‏دانند، اینها عقیده دارند که آدمی به علت تمایل غرائزش در هر سن و سال ازارتکاب به گناه نمی‏تواند مبرا باشد و کودکان که باید چون نهالی تازه برای زندگی‏آینده تربیت‏شوند، احتیاج به دقت فراوان دارند. این دقت نه تنها به راهنمایی‏های‏لازم و کمک‏های فکری و عملی مفید اطلاق می‏شود، بلکه جلوگیری از انجام اعمال زشت وخلاف نیز باید در سرلوحه برنامه‏های تربیتی آنان قرار گیرد و برای این منظورراهنمایی‏ها و مراقبت‏های لازم از اصول اولیه تربیت کودکان به شمار می‏رود و پس ازآن توبیخ و سرزنش و احیانا تنبیه نیز برای آنان لازم است و به خصوص باید در نظرگرفت که مربی برای هدایت کامل فرزندانش به راه‏های حقیقی زندگی، باید همیشه‏چهره‏ای راضی و متبسم و مهربان نسبت‏به آنان داشته باشد، ولی چماق نیز در دست وبالای سرش به نظر کودک برسد. یعنی در حقیقت‏برای تربیت صحیح فرزند، و وادارداشتن او به راه زندگی. علاوه بر کلیه روابط اولیه پدر و مادر و فرزند و خانواده‏و تشویق و هدایت و راهنمایی‏های لازم، چماق تنبیه همیشه باید در دست مربی بوده‏باشد، ولی هیچ وقت آن را پایین نیاورد، چه در حقیقت‏با پایین آوردن آن، نه تنهاقبح عمل از بین می‏رود و کودک دیگر از آن ترسی نخواهد داشت، بلکه شخصیت کودک نیزلکه‏دار خواهد شد، و پس از آن ارتکاب به گناه جدید و احیانا تنبیه و کتک خوردن‏مجدد ابا و ترس نخواهد داشت. در هر حال تنبیه لازم است درست‏به میزان گناه اعمال‏شود و کمتر یا زیادتر آن از هر نوع و به هر شکل باشد، نه تنها زیان دارد، بلکه‏کودک را به تدریج انتقامجو و آزار رسان یا مهمل و سهل‏انگار بار می‏آورد. اندازه‏تنبیه قدری است که کودک را وادار به موافقت کند. در موقعیت‏های طبیعی، کودکان‏وقتی با تنبیه شدیدی رو به رو می‏شوند، بیشتر احتمال دارد که اطاعت کنند، ولی‏تنبیه شدید در عین حال رفتار مطلوب دیگر را سرکوب می‏کند و هم چنین تنبیه بسیارشدید کودکان را می‏ترساند و خشم آنان را بر می‏انگیزد، از این رو، کودکان کم‏تراحتمال دارد که قاعده‏ای را که به آنان تحمیل شده بپذیرند و درونی کنند. (۹) اما عدم‏تنبیه و اغماض کلی گناهان کودک، او را مهمل و لاابالی بار می‏آورد و به اومی‏فهماند که در زندگی اصولا تنبیهی در کار نیست و بهتر است‏بر خر مراد سوار شودو تا آن جا که می‏تواند بتازد. و این خود یک نوع خودخواهی و بی‏بند و باری بی‏معنی‏است که بعدها به زیان زندگی شخصی او و اجتماع تمام می‏شود. (۱۰) البته منظور ازتنبیه، تنبیه بدنی نیست، بلکه سایر روش‏های تنبیهی مانند: محروم کردن از چیزی،قهر، عدم توجه حس و مانند اینها، زیرا تنبیه بدنی هیچ وقت نتیجه مثبت نداشته وبرعکس عوارض جانبی شدیدی نیز بر جای گذاشته است. حضرت امام علی(ع) می‏فرمایند:
پند پذیری انسان عاقل به وسیله ادب و تربیت است، این چهارپایان و حیوانات هستندکه با زدن تربیت می‏شوند. (۱۱)
اما امام علی(ع) نیز تنبیه غیر بدنی را در مواقعی لازم دانسته و جواب مردی که‏از فرزند خود به حضرت شکایت می‏کرد، فرمود: فرزندت را نزن و برای ادب کردنش ازاو قهر کن، ولی مواظب باش قهرت طول نکشد و هر چه زودتر آشتی کن. (۱۲)
ابن خلدون، دانشمند اسلامی نیز خشونت‏بی‏مورد را مردود دانسته و می‏گوید: اگرآموزگار با شاگرد خود خشونت ورزد، دانش‏آموز نیز به خشونت‏خو می‏گیرد، نشاط وشادی روح او از بین می‏رود، به کسالت و انزوا روی می‏آورد و به دروغ و باطل پناه‏می‏برد، چرا که بیم آن دارد که اگر جز این رفتار کند، دیگران بر او غلبه کنند واو را مقهور خود سازند. این چنین است که دانش‏آموز با فریب و نیرنگ آشنا می‏شود وکارهای خود را بر این روش نادرست پی‏ریزی می‏کند.
بنابراین سزاوار است که آموزگاران در تعلیم و تربیت‏شاگردان خود و پدران ومادران در تربیت فرزندان خود خشونت و سخت‏گیری نا به جا نداشته باشند، بلکه باآن به نرمی رفتار نمایند. (۱۳)

منبع: فرض الله قلی زاده کلان
پی‏نوشت‏ها
۱.دکتر علی شریعتمداری، روان‏شناس‏تربیتی، نشر امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۷، ص‏۴۷۰.
۲.دکتر مهدی کی‏نیا، مبانی جرم‏شناسی، نشر دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۰، ج‏۲،ص‏۶۴۲.
۳.دکتر علی پریور، تربیت و تندرستی، نشر آسیا، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ص‏۱۶۱.
۴.رشد و شخصیت کودک، هنری پاول ماسن و دیگری، (ترجمه) مهشید یاسائی، نشرمرکز، چاپ چهارم، ۱۳۷۲، ص‏۴۵۰.
۵.بی آر. هرگنهان، متیواچ السون، مقدمه‏ای بر نظریه‏های یادگیری (ترجمه)دکتر علی اکبر سیف، نشر دانا، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص‏۱۴۰.
۶.رشد و شخصیت کودک، ص‏۴۵۳.
۷.موسسه تایم لایف بوک، به کودک خود رفتار خوب بیاموزیم، (ترجمه) غلامرضاخواجه پور، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص‏۸۸.
۸.روان‏شناسی یادگیری، دکتر محمد پارسا، نشر بعثت، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص‏۱۳۳.
۹.رشد و شخصیت کودک، ص‏۴۴۹.
۱۰.تربیت و تندرستی، ص‏۱۶۰.
۱۱.حدیث تربیت کودک از سخنان چهارده معصوم، گردآورنده:
پیام آزادی، نشر پیام آزادی، چاپ چهارم، ۱۳۶۴، ص‏۹۰.
۱۲.همان، ص‏۹۰.
۱۳.استاد باقر شریف قریشی، نظام تربیتی اسلام، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ‏اول، ۱۳۶۲، ص‏۱۲۷
بنياد انديشه اسلامی