کمی که گذشت من مه خونه رسیدم ملودی به من مسیج زد و گفت: مرسی که ما رو رسوندی نمی دونم چه طوری جبران کنم
من هم در جواب گفتم : کاری نکردم . راستی چرا رفتی خونه؟
در جواب گفت: دکتر گفت برو خونه فقط برای شیمی درمانی باید برم بیمارستان
توی این مدت ملودی به خاطر شیمی درمانی خیلی لاغر و شکسته شده بود خیلی دوست داشتم که هر چه زودتر حالش خوب بشه و بشه همان ملودی قبل
اون شب بهش مسیچ دادم: حالت خوبه ملودی جان؟
در جواب گفت:اره خوبم ستاره الان رفت من هم تو اتاقم هستم و دارم نقاشی می کشم
من هم در جوابش گفتم: می بهت زنگ بزنم
هیچ جوابی نداد خیلی صبر کردم ولی باز هم جواب نداد بعد زنگ زدم
- سلام
- سلام علی هستم
- سلام علی شناختم
- چرا جواب ندادی
- اخه.......
- باشه ببخشید زنگ زدم خدان......
- نه نه نه صبر کن
- بله
- می خوام باهات حرف بزنم
- واقعا
- اره
- می خوام در مورد خودم بهت بگم
- باشه
- خوب می دونی خانه ما کجاست
- اره
- بزار حرف بزنم
- چشم ببخشید
- مادر و پدر من هر دو مهندس هستن و تو کارخانه کارمی کنند من هم تک فرزند هستم و می دونی که من مسیحی هستم و همیشه تنها هستم و تنها سرگرمم نقاشی و زدن پیانو است
- خوب خوبه .......این را می دونم که شما مسلمان نیستی
- از کجا؟
- از کتابی که تو بیمارستان کنارت بود و از حمید هم شنیده بودم
- چرا بهم نگفتی؟
- چی بگم مگه فرقی می کنه شما مسلمان باشی یا مسیحی از دو ما یک خدا داریم و لیهر یک به شکل خاصی میشناسیمش
- مرسی که این را گفتی ............ راستی بابام الان موهامو از ته زد الان کجل شدم
- چرا بابا این کارو کرد
- اخه موهام داشت می ریخت تازه اگر الان نمی زد 2 یا 3 روزه دیگه همش به خاطر شیمی درمانی می ریخت
- ملودی
- بله
- این صدای چیه؟
- راستش الان کنار پیانو نشستم و دستم رویه کیبور پیانو هستش
- واقعا
- اره
- میشه بزنی؟
- واقعا
- اره
بعد شروع کرد به زدن پیانو خیلی زیبا پیانو می زد اصلا نفهمیدم 1 ساعت گذشته محوزدن پیانو ملودی شده بودم
- علی ......... علی
- بله
- کجایی؟
- همینجا خیلی زیبا بود ملودی جان مرسی گلم تا حالا این اهنگ را نشنیده بودم
- مرسی علی اخ
- چی شد؟
- هواسم نبود تو با موبایل زنگ زدی
- خوب که چی؟
- پول موبایلت
- اشکال نداره مهم نیست خودتو ناراحت نکن
- باشه علی بهتره من برم شما هم دیگه زیاد صحبت نکن
- باشه
- خدانگهدار
- خدانگهدار
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)