دوباره نشست و یه فکری کرد و گفت "
_ شماها تا حالا یه معتاد رو که بهش مواد نرسیده دیدین ؟
کامیار _ فقط تو فیلما .
نصرت _ پس بهتره همون جلو چشم تون باشه که فقط فیلمه ! اگه الان تا نیم ساعت یه ساعت دیگه دوا به من نرسه ، این زمین رو گاز میگیرم ! یه ساعت بعدشم حاضرم هر کاری بکنم که یه سانت دوا بره رو رگم ! برامم دیگه هیچی مهم نیس !
" بعدش بلند شد و از اتاق رفت بیرون . من و کامیارم فقط همدیق رو نگاه کردیم !
ده دقیقه نکشید که برگشت نشست و یه چایی برای خودش ریخت و همونجور که تو استکانش رو نگاه می کرد گفت ."
_ ببخشین رفقا !
کامیار _ تا اونجا گفتی که خدا بیامرز خواهرت اونجوری شد !
" یه خرده دیگه با استکانش بازی کرد و دوباره یه سیگار روشن کرد و پاکت ش رو گذاشت جلوی ما و یه زانوش رو گرفت تو بغلش و شروع کرد به سیگار کشیدن !چشماشو بسته بود و سیگارش رو می کشید !
آخرای سیگارش بود که چشماشو واکرد و گفت "
_ آدم یه وقتی از یه نفر دلخوره میخواد ازش انتقام بگیره ! میره و یه بلایی سرش میاره . حالا هر جوری که باشه ! اما آدم یه وقتی از تموم مردمش و خاکش و همه چیزش دلخوره ! اون وقت دیگه حریف شون نمیشه و نمیتونه ازشون انتقام بگیره ! اون وقته که میره یه کاری می کنه و بعدش میفهمه که چه کرده !
منم همین کار رو کردم ! هروئینی شدم و ازشون انتقام گرفتم !
کامیار _ تو از خودت انتقام گرفتی !
نصرت _ نه اشتباه می کنی ! من از کشورم انتقام گرفتم ! کشورم منو از دست داد ! منو که شاید میتونستم خیلی کارا بکنم ! منو که شاید میتونستم خیلی چیزا کشف یا اختراع کنم ! مگه همین آدما و جوونای تحصیلکرده ای مثل ما نیستم که میرن اروپا و آمریکا واسه خودشون کسی میشن ؟! مگه همین جوونایی مثل ما نیستن که خبرش میرسه که اونجا فلان چیز و فلان چیز رو اختراع کردن ؟!
اونایی که از اینجا میذارن و میرن و هوش و علم و دانش خودشونو ورمیدارن و با خودشون می برن ، مگه انتقام از این کشور و مردمش نمیگیرن ؟! حالا اونا یه جور انتقام میگیرن و ماها که معتاد و عملی میشیم یه جور ! ولی آخرش یه چیزه ! این مردم و مملکت که قدر ماها رو ندونست ، ما رو از دست داد ! اگرم همینجور چرخ بچرخه ، کی میخواد این چرخ فلک رو بچرخونه ؟!
" سیگارش رو خاموش کرد و گفت "
_ برو تو اون چمدون رو نگاه کن و ببین چند تا طرح توش داره خاک میخوره ! شامپویی که همین پارسال یکی اختراع کرد که باعث میشه آدم مو در بیاره ! صابونی که به همه پوستی می سازه ! پودر لباس شویی ای که فلان می کنه و خیلی چیزای دیگه ! همه چون اونجا تلنبار شدن و کسی که قرار بود یه روزی اونا رو به ثبت برسونه و بسازدشون ، اینجا جلو روتون نشسته و یه وقت خماره و یه وقت نشئه ! این همه بدبختی کشیدم و مدرکم رو گرفتم که بشم یه عملی و دیوثی کنم !
" دو مرتبه شروع کرد به داد کشیدن ! روش رو کرده بود طرف پنجره و داد می کشید !"
_ آهای معلم کلاس اول م کجایی که ببینی ؟! با بدبختی مداد رو دادی دستم و یادم دادی جای اینکه سیگار لای انگشتم بگیرم ،مداد دستم بگیرم ! حالا کجایی که ببینی شاگردت چی شده ؟! آهای آقا مدیرا که ده تا آزمون و امتحان برگزار می کردین تا بذارین بیام تو مدرسه تون درس بخونم ! بیاین نیگاه کنین شاگرد اول مدرسه تون شغلش چیه ! ای روزنامه ای که عکس منو انداختی و زیرش نوشتی نفر .... کنکور سال ....! بیا الان یه عکس ازم چاپ بکن و زیرش بنویس نفر اول دیوثی در رشته ....!
" یه دفعه از جاش بلند شد و رفت طرف پنجره و واستاد و داد کشید و گفت "
_ بیاین افتخار تونو ببینین ! کجایی آقای دبیر که هر وقت شلوار کهنه و پاره م رو می دیدی ، می زدی رو شونه هامو می گفتی تو فقط درست رو بخون که همه اینا جبران میشه ! مگه تموم نمره هامو ازت بیست نگرفتم ؟! پس کو اون وعده هایی که بهم دادی ؟! اون بیست و نوزده ها یه قرون ارزش نداشت !
" یه مرتبه شروع کرد سرش رو کوبیدن به دیوار ! یه جمله می گفت و یه بار سرشو می کوبید به دیوار !"
_ ریاضی بیست ! فیزیک بیست ! شیمی بیست ! ریاضی بیست ! فیزیک بیست ! شیمی ....
" کامیار و من دویدیم طرفش و از پشت گرفتیمش ! گریه میکرد و میخواست سرشو بکوبه به دیوار ! کامیار بغلش کرد و گفت"
_ نصرت جون چرا همچین می کنی آخه !؟
نصرت _ آخه تو نمیدونی من چی میکشم ! من قرار بود نابغه شیمی بشم ! همه بهم می گفتن تو آخرش یه چیزی میشیٔ ! خودمم میدونستم بالاخره یه چیزی واسه خودم میشم اما نمیدونستم این میشم ! نمیدونستم کارم به اینجاها میکشه ! کجایی آقا ناظم که ببینی شاگردت دخترای مردم رو واسه ...... میفرسته دوبی !
کامیار _ اگه بخوای اینکارا رو بکنی میذاریم میریم آ ! داریم با هم حرف میزنیم دیگه ! چرا خودتو داغون می کنی ؟!
" آروم بردیمش و سر جاش نشوندیمش و کامیار سه تا سیگار روشن کرد و یکی داد به نصرت و یکیم به من و دیگه یه کلمه م هیچکدوم حرف نزدیم !
سیگار که تموم شد ، سرشو بلند کرد و گفت "
_ خواهره که مرد ، پول نداشتیم جنازه ش رو بلند کنیم ! این دفعه م دیگه همسایه ها بهمون رو نشون ندادن ! یعنی بیچاره هام دست شون خالی بود !
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)