قدم دوم اینک که از فردا صبح ، مثل آدم بلند بشی و با بابات بری کارخونه و بذاری منم برم کارخونه . صبح بریم و عصر برگردیم . اینجوری دیگه صبح تا عصر وقت نمیکنی بری دنبال کارای دیگه !
کامیار _ عصر به بعد رو چیکار کنم ؟
_عصر به بعدم با همیم دیگه !
کامیار _ یعنی اگه با همدیگه بریم ، نجیبی مون خراب نمیشه ؟
_ نخیر ! منظورم اینه که اگه با همدیگه باشین ، جاهای ناجور نمیریم !
کامیار _ پس این همه جا رفتیم ، من با کی رفتم ؟! با تو رفتم دیگه !
_ اه ....! اون مال قدیم بود ! میگم از حالا به بعد !
کامیار _ یعنی از الان به بعد دیگه میشینیم نجابت مونو می کنیم !
_آفرین !
کامیار _ کاری م با کار هیچکس نداریم ؟
_آفرین !
کامیار _ یعنی یه کوچولو ، اندازه یه ارزان م کار بد نمیکنیم ؟
_آره ، آفرین !
کامیار _ اما اینجوری نجابت کردنم سخته ها !
_ خب بله ! آدمی که بخواد نجیب باشه ، باید یه چیزایی م تحمل کنه !
کامیار _ عوضش هر جا پاتو بذاری میگن این نجیبه !
_ بله ! بله !
کامیار _ مدرک نجابتم به آدم میدن ؟! یعنی یه چیزی میدن به آدم که بشه همه جا نشونش داد ؟
_ مسخره میکنی ؟!
کامیار _ نه به جون تو ! دارم میپرسم !
_آخه نجابت مدرک داره ؟!!
کامیار _ خب اگه این همه سختی رو تحمل کردیم و کسی نفهمید چی ؟!
_ حتما همه میفهمن ! یعنی مردم میدونن کی نجیبه و کی نیس دیگه !
کامیار _ زکی ! اگه قراره از این گواهی های شفاهی باشه که من همین الانشم جز نجبا محسوب میشم ! میگی نه ، برو از هر کدوم از این کاسبا و مغازه دارا بپرس !
_ اونا که قبول نیس !
کامیار _ پس چی قبوله ؟
_آدمای دیگه !
کامیار _ مثلا کدوم آدما اگه بگن یه نفر نجیبه ، حرف شون قابل قبوله ؟
_ بابا همین مردیم دیگه !
کامیار _ خب همین مردم دارن میگن من همین الانم نجیبم دیگه !
_ول کن بابا ! اصلا لازم نکرده تو نجیب بشی ! نجابت تو خون تو نیس !
کامیار _ اون وقت تو خون تو هس ؟
_ای ! تقریبا !
کامیار _ یعنی تو تقریبا نجیبی ؟!
_آره دیگه !
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)