آیه 51-109(آيه 51)- و در اين آيه چهارمين پاسخ را به آنها چنين مىگويد: «يا اين كه آنگاه كه واقع شد، به آن ايمان مىآوريد» و گمان مىكنيد كه ايمان شما پذيرفته مىشود، اين خيال باطلى است (أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ).
چرا كه پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مىشود و ايمان كمترين اثرى ندارد، بلكه به شما گفته مىشود: «حالا ايمان مىآوريد، در حالى كه قبلا (از روى استهزاء و انكار) براى عذاب عجله مىكرديد»؟ (آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).
(آيه 52)- اين مجازات دنياى آنهاست، «سپس در روز رستاخيز به كسانى كه ستم كردند، گفته مىشود بچشيد عذاب ابدى را!» (ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ).
«آيا جز بدانچه انجام داديد كيفر داده مىشويد»؟ (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ).
اين در واقع اعمال خود شماست كه دامانتان را گرفته است، همانهاست كه در برابرتان مجسم شده و شما را براى هميشه آزار مىدهد.
(آيه 53)- در مجازات الهى ترديد نكنيد! در آيات گذشته سخن از كيفر و مجازات و عذاب مجرمان در اين جهان و جهان ديگر بود. اين آيه نيز موضوع را دنبال مىكند.
نخست مىگويد: مجرمان و مشركان از روى تعجب و استفهام «از تو سؤال مىكنند كه آيا اين وعده مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر حق است»؟ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 297
(وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ).
خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه در برابر اين سؤال با تأكيد هر چه بيشتر «بگو: آرى! به پروردگارم سوگند اين يك واقعيت است» و هيچ شك و ترديدى در آن نيست (قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ).
و اگر فكر مىكنيد، مىتوانيد از چنگال مجازات الهى فرار كنيد اشتباه بزرگى كردهايد، زيرا «هرگز شما نمىتوانيد (از آن جلوگيرى كنيد و) او را با قدرت خود ناتوان سازيد» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 54)- در اين آيه روى عظمت اين مجازات مخصوصا در قيامت تكيه كرده، مىگويد: آن چنان عذاب الهى وحشتناك و هول انگيز است كه «اگر هر يك از ستمكاران مالك تمام ثروتهاى روى زمين باشند، حاضرند همه آن را بدهند» تا از اين كيفر سخت رهايى يابند (وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترين رشوهاى را كه مىتوان تصور كرد، براى رهايى از چنگال عذاب الهى بدهند تا سر سوزنى از مجازاتشان كاسته شود، اما كسى از آنها نمىپذيرد.
مخصوصا بعضى از اين مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن اين كه: «آنها هنگامى كه عذاب را ببينند (پشيمان مىشوند اما) پشيمانى خود را كتمان مىكنند» مبادا رسواتر شوند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ).
سپس تأكيد مىكند: «كه با همه اين احوال در ميان آنها به عدالت داورى مىشود، و ظلم و ستمى در باره آنان نخواهد شد» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
(آيه 55)- سپس براى اين كه مردم اين وعدهها و تهديدهاى الهى را به شوخى نگيرند و فكر نكنند خداوند از انجام اينها عاجز است، اضافه مىكند: «آگاه باشيد آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» و مالكيت و حكومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هيچ كس نمىتواند از كشور او بيرون رود (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 298
و نيز «آگاه باشيد وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان) حق است هر چند بسيارى از مردم (كه ناآگاهى، سايه شوم بر روانشان افكنده) اين حقيقت را نمىدانند» (أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 56)- اين آيه نيز تأكيد مجددى روى همين مسأله حياتى است كه مىگويد: «خداوند است كه زنده مىكند، و اوست كه مىميراند» (هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ).
بنابراين هم توانايى بر مرگ و ميراندن بندگان دارد و هم زنده كردن آنها براى دادگاه رستاخيز.
«و سر انجام همه شما به سوى او باز مىگرديد» (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
و پاداش همه اعمال خويش را در آنجا خواهيد يافت.
(آيه 57)- قرآن رحمت بزرگ الهى! در قسمتى از آيات گذشته بحثهايى در زمينه قرآن آمده، و گوشهاى از مخالفتهاى مشركان در آن منعكس گرديده بود، در اين آيه به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان آمده نخست به عنوان يك پيام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى مردم! از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمده» (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ).
«و كلامى كه مايه شفاء بيمارى دلهاست» (وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ).
«و چيزى كه مايه هدايت و راهنمايى است» (وَ هُدىً).
«و رحمت براى مؤمنان است» (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).
در واقع آيه فوق چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه قرآن شرح مىدهد.
مرحله اول: مرحله «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: پاكسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم: مرحله هدايت است كه پس از پاكسازى انجام مىگيرد.
و مرحله پنجم: مرحلهاى است كه انسان لياقت آن را پيدا كرده است كه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 299
مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود.
(آيه 58)- در اين آيه براى تكميل اين بحث و تأكيد روى اين نعمت بزرگ الهى يعنى قرآن مجيد كه از هر نعمتى برتر و بالاتر است، مىفرمايد: «بگو: اى پيامبر! اين مردم به فضل پروردگار و به رحمت بىپايان او (و اين كتاب بزرگ آسمانى كه جامع همه نعمتهاست) بايد خشنود بشوند» نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبيلههاشان (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا).
زيرا «اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كردهاند بهتر و بالاتر است» و هيچ يك از آنها قابل مقايسه با اين نيست (هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
(آيه 59)- در آيات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدايت و رحمتى كه در اين كتاب آسمانى است در ميان بود، و در اين آيه به همين مناسبت از قوانين ساختگى و خرافى و احكام دروغين مشركان سخن مىگويد.
نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «به آنها بگو: چرا اين روزيهايى را كه خداوند براى شما نازل كرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار دادهايد»؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا).
و بر طبق سنن خرافى خود پارهاى از چهارپايان و همچنين قسمتى از زراعت و محصول كشاورزى خود را تحريم نمودهايد.
«بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده است (چنين قوانينى را وضع كنيد) يا بر خدا افترا مىبنديد»؟ (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ).
(آيه 60)- اكنون كه مسلم شد آنها با اين احكام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بستهاند، اضافه مىكند: «آنها كه بر خدا دروغ مىبندند، در باره مجازات روز قيامت چه مىانديشند»؟ آيا تأمينى براى رهايى از اين كيفر دردناك به دست آوردهاند؟
(وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
اما «خداوند فضل و رحمت گستردهاى بر مردم دارد» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 300
به همين دليل آنها را در برابر اين گونه اعمال زشتشان فورا كيفر نمىدهد.
ولى آنها به جاى اين كه از اين مهلت الهى استفاده كنند و عبرت گيرند و شكر آن را به جا آورند و به سوى خدا بازگردند «اكثر آنان (غافلند و) سپاس اين نعمت بزرگ را به جا نمىآورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ).
(آيه 61)- و براى اين كه تصور نشود اين مهلت الهى دليل بر عدم احاطه علم پروردگار بر كارهاى آنهاست، در اين آيه اين حقيقت را به رساترين عبارت بيان مىكند كه او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمين و جزئيات اعمال بندگان آگاه و با خبر است، و مىگويد: «در هيچ حالت و كار مهمى نمىباشى، و هيچ آيهاى از قرآن را تلاوت نمىكنى، و هيچ عملى را انجام نمىدهيد مگر اين كه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن عمل مىشويد» (وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ).
سپس با تأكيد بيشتر اين مسأله را تعقيب كرده، مىگويد: «كوچكترين چيزى در زمين و آسمان حتى به اندازه سنگينى ذره بىمقدارى، از ديدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمىماند، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر از اين مگر اين كه همه اينها در لوح محفوظ و كتاب آشكار علم خدا ثبت و ضبط است» (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
در آيه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بيان شده است درسى كه مىتواند آنها را در مسير حق به راه اندازد و از كجرويها و انحرافات باز دارد. و آن اين كه: به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه هر گامى بر مىداريم و هر سخنى كه مىگوييم و هر انديشهاى كه در سر مىپرورانيم، و به هر سو نگاه مىكنيم، و در هر حالى هستيم، نه تنها ذات پاك خدا بلكه فرشتگان او نيز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مىنگرند.
بىجهت نيست كه امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: «پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله هر زمان اين برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 301
آيه را تلاوت مىكرد شديدا گريه مىنمود».
جايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق و عبادت خالق از كار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و ديگران معلوم است.
(آيه 62)- آرامش روح در سايه ايمان! چون در آيات گذشته قسمتهايى از حالات مشركان و افراد بىايمان مطرح شده بود. از اين به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهيزكار كه درست در نقطه مقابل هستند بيان گرديده، آيه مىگويد: «آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است، و گر نه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظايف و مسؤوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده، كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى اوست به عكس ترس و اندوههاى مادى كه مايه انحطاط و تنزّل است.
اولياء خدا كسانى هستند، كه ميان آنان و خدا حائل و فاصلهاى نيست، حجابها از قلبشان كنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان مىبينند كه هيچ گونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمىيابد، و به خاطر همين آشنايى با خدا ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بىمقدار است.
(آيه 63)- اين آيه «اولياء خدا» را معرفى كرده، مىگويد: «آنها كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و بطور مداوم تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساختهاند» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).
(آيه 64)- در اين آيه روى مسأله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولياى حق با اين عبارت تأكيد مىكند كه: «براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است»َهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ)
. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 302
باز براى تأكيد اضافه مىكند: «سخنان پروردگار و وعدههاى الهى تغيير و تبديل ندارد» و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش وفا مىكند تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ)
.
«و اين پيروزى و سعادت بزرگى است» براى هر كس كه نصيبش شودلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
(آيه 65)- و در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه سر سلسله اولياء و دوستان خداست كرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مىگويد: «سخنان ناموزون مخالفان و مشركان غافل و بىخبر تو را غمگين نكند» (وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ).
«چرا كه تمام عزت و قدرت از آن خداست» و در برابر اراده حق از دشمنان كارى ساخته نيست (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً).
او از تمام نقشههاى آنها باخبر است «زيرا او شنوا و داناست» (هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 66)- قسمتى از آيات عظمت خداوند: اين آيه بار ديگر به مسأله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام و مباحث اين سوره است بازگشته، مشركان را به محاكمه مىكشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مىرساند.
نخست مىگويد: «آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مىباشند» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ).
جايى كه اشخاص ملك او باشند، اشيايى كه در اين جهان مىباشند به طريق اولى از آن او هستند، بنابراين او مالك تمام عالم هستى است.
سپس اضافه مىكند: «و آنها كه غير خدا را همتاى او مىخوانند از دليل و منطقى پيروى نمىكنند» و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ).
«آنها تنها از پندار (ها و گمانهاى) بىاساس پيروى مىكنند» (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ).
«بلكه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مىگويند، و دروغ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 303
مىگويند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).
اصولا راستى و صدق براساس قطع و يقين استوار است و دروغ براساس تخمينها و پندارها و شايعهها!
(آيه 67)- سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرك و بت پرستى، به گوشهاى از مواهب الهى كه نشانه عظمت و قدرت و حكمت «اللّه» است اشاره كرده، مىگويد: «او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد و روز را روشنى بخش» (هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
آرى! «در اين نظام حساب شده آيات و نشانههايى (از توانايى آفريدگار است، اما) براى آنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مىشنوند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ). آنها كه مىشنوند و درك مىكنند، و آنها كه پس از درك حقيقت، آن را به كار مىبندند.
(آيه 68)- اين آيه نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مىكند، نخست مىگويد: «آنها گفتند: خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است»! (قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
اين سخن را در درجه اول مسيحيان در مورد حضرت «مسيح» سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد «فرشتگان» كه آنها را دختران خدا مىپنداشتند، و يهود در مورد «عزير» مىگفتند.
قرآن از دو راه به آنها پاسخ مىگويد نخست اين كه: «خداوند از هر عيب و نقص منزه است، و از همه چيز بىنياز است» (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ).
اشاره به اين كه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو، و كمك اوست، و يا به خاطر نياز روحى و عاطفى، از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر كمبود و ضعفى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بىنيازى است ممكن نيست براى خود فرزندى انتخاب كند. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 304
«او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مىگويد اين است كه: هر كس ادّعايى دارد بايد دليل بر مدّعاى خود اقامه كند آيا شما بر اين سخن دليلى داريد؟ نه «هيچ دليلى نزد شما براى اين مدّعا وجود ندارد» (إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا).
با اين حال «آيا به خدا نسبتى مىدهيد كه (حد اقل) از آن آگاهى نداريد» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آيه 69)- در اين آيه سر انجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مىكند روى سخن را متوجه پيامبرش كرده و مىگويد: «به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترا مىبندند و دروغ مىگويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد» (قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ).
(آيه 70)- فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنيا برسند «اين تنها يك متاع زود گذر اين جهان است، سپس بازگشتشان به سوى ماست و ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مىچشانيم» (مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).
(آيه 71)- گوشهاى از مبارزات نوح: در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور مىدهد گفتارى را كه با مشركان داشت با شرح تاريخ عبرت انگيز پيشينيان تكميل كند.
نخست سرگذشت «نوح» را عنوان كرده، مىگويد: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت كن، هنگامى كه به قومش گفت: اى قوم من! اگر توقفم در ميان شما و يادآورى كردن آيات الهى برايتان سخت و غير قابل تحمل است» هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد و كوتاهى نكنيد (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ).
«چرا كه من بر خدا تكيه كردهام» و به همين دليل از غير او نمىترسم و نمىهراسم! (فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 305
سپس تأكيد مىكند: «اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز دعوت به عمل آوريد» تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند (فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ).
«آن چنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطر شما نباشد»، بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را در باره من بگيريد (ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً).
سپس مىگويد: اگر مىتوانيد «برخيزيد، و به زندگى من پايان دهيد، و لحظهاى مرا مهلت ندهيد» (ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ).
اين يك درس است براى همه رهبران اسلامى كه در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلكه با اتكاء و توكل بر پروردگار با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و شكست روحيه دشمنان خواهد بود.
(آيه 72)- در اين آيه بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويش نقل شده، آنجا كه مىگويد: «اگر شما از دعوت من سرپيچى كنيد (من زيانى نمىبرم چرا كه) من از شما اجر و پاداشى نخواستم» (فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ).
«چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
براى او كار مىكنم و تنها از او پاداش مىخواهم «و من مأمورم كه از مسلمين (تسليم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
(آيه 73)- در اين آيه سر انجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را به اين صورت بيان مىكند: «آنها نوح را تكذيب كردند ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم» (فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ).
نه فقط آنها را نجات داديم بلكه: «آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم» (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ).
«و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم» (وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 306
و در پايان روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد «اكنون بنگر عاقبت آن گروهى كه انذار شدند (ولى تهديدهاى الهى را به چيزى نگرفتند) به كجا كشيد» (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ).
(آيه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پايان بحث اجمالى پيرامون سرگذشت نوح، اشاره به پيامبران ديگرى كه بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهيم و هود و صالح و لوط و يوسف) براى هدايت مردم آمدند كرده، مىگويد:
«سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعيتشان فرستاديم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ).
«آنها با دلائل روشن و آشكار به سوى قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامههاى سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ).
«ولى آنها كه (راه عناد و لجاج را مىپوييدند و) در گذشته به تكذيب پيامبران پيشين برخاسته بودند (اين پيامبران را نيز تكذيب كردند و به آنها) ايمان نياوردند» (فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
اين به خاطر آن بود كه بر اثر عصيان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود «آرى! اين چنين بر دلهاى متجاوزان مهر مىزنيم» (كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ).
(آيه 75)- بخشى از مبارزات موسى و هارون: از اينجا به بحث پيرامون موسى و هارون و مبارزات پيگيرشان با فرعون و فرعونيان مىپردازد.
آيه مىگويد: «سپس بعد از رسولان پيشين، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملأ او همراه با آيات و معجزات فرستاديم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا).
اما فرعون و فرعونيان از پذيرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند، و از اين كه در برابر حق سر تسليم فرود آوردند «تكبر ورزيدند» (فَاسْتَكْبَرُوا).
آنها به خاطر كبر و خود برتربينى و نداشتن روح تواضع، واقعيتهاى روشن را در دعوت موسى ناديده گرفتند چرا كه: «آنها گروهى مجرم بودند» برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 307
(وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ).
(آيه 76)- در اينجا سخن از مبارزات چند مرحلهاى فرعونيان با موسى و برادرش هارون است.
قرآن مىگويد: «هنگامى كه حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با اين كه آن را از چهرهاش شناختند) گفتند: اين سحر آشكارى است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ).
(آيه 77)- اما «موسى» (ع) در مقام دفاع از خويش برآمد، با بيان دو دليل پردهها را كنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشكار ساخت «موسى گفت: آيا در باره حق، هنگامى كه به سوى شما آمد چنين مىگوييد؟ آيا اين سحر است»؟ (قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا).
«در حالى كه ساحران هرگز رستگار (و پيروز) نمىشوند» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).
(آيه 78)- سپس سيل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صريحا به او «گفتند: آيا تو مىخواهى ما را از راه و رسم پدران و نياكانمان منصرف سازى»؟
(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
در واقع بت «سنتهاى نياكان» و عظمت خيالى و افسانهاى آنها را پيش كشيدند تا افكار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبين كنند كه آنها مىخواهند با مقدسات جامعه و كشور شما بازى كنند.
سپس ادامه دادند دعوت شما به دين و آيين خدا دروغى بيش نيست، اينها همه دام است، و نقشههاى خائنانه براى اين كه در اين سرزمين حكومت كنيد «و رياست در روى زمين از آن شما دو تن باشد» (وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ).
در حقيقت آنها چون خودشان هر تلاش و كوششى براى حكومت ظالمانه بر مردم بود، ديگران را نيز چنين مىپنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پيامبران را هم، اين گونه تفسير مىكردند. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 308
اما بدانيد «ما به شما دو نفر هرگز ايمان نمىآوريم» زيرا دست شما را خواندهايم و از نقشههاى تخريبيتان آگاهيم (وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ).
و اين نخستين مرحله مبارزه آنها با موسى بود.
(آيه 79)- مرحله دوم مبارزه موسى: هنگامى كه فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند يد بيضاء و حمله مار عظيم را ملاحظه كرد و ديد ادعاى موسى بدون دليل نيست و اين دليل كم و بيش در جمع اطرافيان او و يا ديگران اثر خواهد گذاشت، به فكر پاسخ گويى عملى افتاد، چنانكه قرآن مىگويد: «فرعون صدا زد: تمام ساحران آگاه و دانشمند را نزد من آوريد»، تا به وسيله آنها زحمت موسى را از خود دفع كنم (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ).
(آيه 80)- سپس «هنگامى كه ساحران (در روزى كه براى اين مبارزه تاريخى تعيين شده بود و دعوت عمومى نيز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند، موسى رو به آنها كرد و گفت: نخست شما آنچه مىتوانيد بيفكنيد، بيفكنيد» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
(آيه 81)- آنها آنچه را در توان داشتند بسيج كردند «و هنگامى كه وسائلى را كه با خود آورده بودند به وسط ميدان افكندند، موسى گفت: آنچه شما آورديد سحر است كه خداوند به زودى آن را ابطال مىكند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ).
شما افرادى فاسد و مفسديد چرا كه در خدمت يك دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستيد و علم و دانش خود را براى تقويت پايههاى اين حكومت خودكامه، فروختهايد، و اين خود بهترين دليل بر مفسد بودن شماست، و «خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ).
(آيه 82)- و در اين آيه مىفرمايد: موسى به آنها گفت در اين درگيرى و مبارزه مطمئنا پيروزى با ماست، چرا كه «خداوند وعده داده است كه حق را آشكار سازد (و به وسيله منطق كوبنده و معجزات قاهره پيامبرانش، مفسدان و باطل گرايان را رسوا كند) هر چند مجرمان (همچون فرعون و ملأش) كراهت برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 309
داشته باشند» (وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 83)- سومين مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر: در آغاز وضع نخستين گروه ايمان آورندگان به موسى را بيان مىكند و مىگويد: «بعد از اين (ماجرا) هيچ گروهى به موسى ايمان نياوردند مگر گروهى از فرزندان قوم او» (فَما آمَنَ لِمُوسى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ).
اين گروه كوچك و اندك كه به مقتضاى ظاهر كلمه «ذُرِّيَّةٌ» بيشتر از جوانان و نوجوانان تشكيل مىشدند، تحت فشار شديدى از ناحيه فرعون و اطرافيانش قرار داشتند، و هر زمان «از اين بيم داشتند كه دستگاه فرعونى (با فشارهاى شديدى كه روى مؤمنان وارد مىكرد) آنان را وادار به ترك آيين و مذهب موسى كند» (عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ).
چرا كه «فرعون مردى بود كه در آن سرزمين برترى جويى داشت» (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ).
«و اسرافكار و تجاوزكار بود» و هيچ حد و مرزى را به رسميت نمىشناخت (وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ).
(آيه 84)- به هر حال موسى براى آرامش فكر و روح آنها با لحنى محبتآميز به آنان گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آوردهايد، و در گفتار خود و ايمان و اسلام خود صادقيد، بايد بر او توكل و تكيه كنيد» و از امواج و طوفان بلا نهراسيد، چرا كه ايمان از توكل جدا نيست (وَ قالَ مُوسى يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ).
حقيقت «توكل» واگذارى كار به ديگرى و انتخاب او به وكالت است.
مفهوم توكل اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد. بلكه مفهوم آن اين است كه هرگاه نهايت تلاش و كوشش خود را به كار زد و نتوانست مشكل را حل كند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتكاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاك و قدرت بىپايان او، ايستادگى به خرج دهد، و به جهاد پىگير خود همچنان ادامه دهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 310
(آيه 85)- اين مؤمنان راستين دعوت موسى را به توكل اجابت كردند، «و گفتند: ما تنها بر خدا توكل داريم» (فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا).
سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا كردند كه از شرّ دشمنان و وسوسهها و فشارهاى آنان در امان باشند، و عرضه داشتند: «پروردگارا ما را وسيله فتنه و تحت تأثير و نفوذ ظالمان و ستمگران قرار مده» (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
(آيه 86)- «پروردگارا! ما را به رحمت خود از قوم بىايمان رهايى بخش» (وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).
(آيه 87)- مرحله چهارم، دوران سازندگى براى انقلاب: در اينجا مرحله ديگرى از قيام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائيل بر ضد فراعنه تشريح شده است.
نخست اين كه خداوند مىفرمايد: «ما به موسى و برادرش وحى فرستاديم كه براى قوم خود خانههايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد» (وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً).
و مخصوصا «اين خانهها را نزديك به يكديگر و مقابل هم بسازيد» (وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً).
سپس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازيد «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). و از اين طريق روان خود را پاك و قوى نماييد.
و براى اين كه آثار ترس و وحشت از دل آنها بيرون رود، و قدرت روحى و انقلابى را بازيابند «به مؤمنان بشارت بده» بشارت به پيروزى و لطف و رحمت خدا (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 88)- سپس به يكى از علل طغيان فرعون و فرعونيان اشاره كرده، چنين مىگويد: «موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموال در زندگى دنيا بخشيدهاى» (وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 311
«پروردگارا! سر انجام اين ثروت و تجملات و عاقبت كارشان اين شده كه آنها بندگانت را از راه تو منحرف و گمراه مىسازند» (رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ).
سپس موسى (ع) از پيشگاه خدا تقاضا مىكند و مىگويد: «پروردگارا! اموال آنها را محو و بىاثر ساز» تا نتوانند از آن بهره گيرند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ).
بعد اضافه كرد: پروردگارا! «علاوه بر اين، قدرت تفكر و انديشه را نيز از آنان بگير» (وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ).
چه اين كه با از دست دادن اين دو سرمايه، آماده زوال و نيستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد كردن ضربه نهايى بر آنان باز مىگردد.
خداوندا! اگر من از تو در باره فرعونيان چنين مىخواهم نه به خاطر روح انتقامجويى و كينه توزى است، بلكه به خاطر اين است كه آنها ديگر هيچ گونه آمادگى براى ايمان ندارند «و تا عذاب اليم تو فرا نرسد ايمان نمىآورند» (فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
(آيه 89)- خداوند به موسى و برادرش «فرمود: (اكنون كه شما آماده تربيت و سازندگى جمعيت بنى اسرائيل شدهايد) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان) اجابت شد» (قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما).
پس محكم در راه خود بايستيد و «استقامت به خرج دهيد» و از انبوه مشكلات نهراسيد و در كار خود قاطع باشيد (فَاسْتَقِيما).
و هرگز در برابر پيشنهادهاى افراد نادان و بىخبر تسليم نشويد «و از راه و رسم كسانى كه نمىدانند، تبعيّت نكنيد» بلكه كاملا آگاهانه برنامههاى انقلابى خود را ادامه دهيد (وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 90)- آخرين فصل مبارزه با ستمگران: در اينجا آخرين مرحله مبارزه بنى اسرائيل با فرعونيان و سرنوشت آنها، در عباراتى كوتاه اما دقيق و روشن، ترسيم شده است.
نخست مىگويد: «ما بنى اسرائيل را (به هنگام مقابله با فرعونيان در حالى كه تحت فشار و تعقيب آنها قرار گرفته بودند) از دريا (شط عظيم نيل كه به خاطر برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 312
عظمتش كلمه بحر بر آن اطلاق شده) عبور داديم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ).
«فرعون و لشكرش براى كوبيدن بنى اسرائيل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به تعقيب آنها پرداختند» اما به زودى همگى در ميان طوفان امواج نيل غرق شدند (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً).
اين جريان ادامه يافت «تا اين كه غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و او همچون پر كاهى بر روى امواج عظيم نيل مىغلتيد، در اين هنگام پردههاى غرور و بىخبرى از مقابل چشمان او كنار رفت، و نور توحيد فطرى درخشيدن گرفت) فرياد زد: من ايمان آوردم كه معبودى جز آن كس كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند، وجود ندارد» (حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ).
نه تنها با قلب خود ايمان آوردم بلكه عملا هم «در برابر چنين پروردگار توانايى تسليمم» (وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
در واقع هنگامى كه پيشگوييهاى موسى يكى پس از ديگرى به وقوع پيوست و فرعون بيش از پيش از صدق گفتار اين پيامبر بزرگ آگاه شد، و قدرت نمايى او را مشاهده كرد، ناچار اظهار ايمان نمود، به اميد اين كه همان گونه كه «خداى بنى اسرائيل» آنها را از اين امواج كوه پيكر رهايى بخشيد، او را نيز رهايى بخشد.
ولى بديهى است چنين ايمانى كه به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مىشود، در واقع يك نوع ايمان اضطرارى است، كه هر جانى و مجرم و گنهكارى از آن دم مىزند، بىآنكه ارزشى داشته باشد.
(آيه 91)- به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اكنون ايمان مىآورى در حالى كه قبل از اين طغيان و گردنكشى و عصيان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهكاران قرار داشتى» (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ).
(آيه 92)- ولى، امروز بدن تو را از امواج رهايى مىبخشيم تا درس عبرتى براى آيندگان باشى» براى زمامداران مستكبر و براى همه ظالمان و مفسدان، و نيز برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 313
براى گروههاى مستضعف (فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً).
و در پايان آيه مىفرمايد: اما با اين همه آيات و نشانههاى قدرت خدا و با اين همه درسهاى عبرت كه تاريخ بشر را پر كرده است، «بسيارى از مردم از آيات و نشانههاى ما غافلند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ).
(آيه 93)- و در اين آيه، پيروزى نهايى بنى اسرائيل و بازگشت به سرزمينهاى مقدسه را پس از رهايى از چنگال فرعونيان چنين بيان مىكند:
«ما بنى اسرائيل را در مكان صدق و راستى منزل داديم» (وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ).
تعبير به «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» (منزلگاه راستين) مىتواند اشاره به سرزمين مصر و يا اراضى شام و فلسطين باشد.
سپس قرآن اضافه مىكند: «ما آنها را از روزيهاى پاكيزه، بهرهمند ساختيم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
اما آنها قدر اين نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با يكديگر برخاستند «و اختلاف نكردند، مگر بعد از آن كه علم و آگاهى به سراغشان آمد» (فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ).
ولى «پروردگار تو سر انجام در روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىكند» و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشيد! (إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
(آيه 94)- ترديد به خود راه مده! چون در آيات گذشته قسمتهايى از سرگذشتهاى انبياء و اقوام پيشين ذكر شده بود، و ممكن بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در صحت آن ترديد كنند، قرآن از آنها مىخواهد كه براى فهم صدق اين گفتهها به اهل كتاب مراجعه كنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا كه در كتب آنها بسيارى از اين مسائل آمده است.
ولى به جاى اين كه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر را مخاطب ساخته چنين مىگويد: «اگر از آنچه بر تو نازل كرديم در شك و ترديد هستى از كسانى كه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 314
كتب آسمانى را قبل از تو مىخوانند بپرس» (فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ). تا از اين طريق ثابت شود كه «آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار» (لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).
«بنابراين هيچ گونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ).
(آيه 95)- در اين آيه اضافه مىكند: اكنون كه آيات پروردگار و حقانيت اين دعوت بر تو آشكار شده است «در صف كسانى كه آيات الهى را تكذيب كردهاند مباش كه از زيانكاران خواهى شد» (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ).
در واقع، در آيه قبل مىگويد اگر ترديد دارى، از آنها كه آگاهى دارند بپرس، و در اين آيه مىگويد اكنون كه عوامل ترديد برطرف شد بايد در برابر اين آيات تسليم باشى، و گر نه مخالفت با حق، نتيجهاى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت.
(آيه 96)- سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اعلام مىكند كه در ميان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج هستند كه انتظار ايمان آنها بيهوده است، آنها از نظر فكرى چنان مسخ شدهاند، و آنقدر در راه باطل گام برداشتهاند كه وجدان بيدار انسانى را بكلى از دست داده و به موجودى نفوذناپذير تبديل شدهاند، منتها قرآن اين موضوع را با اين تعبير بيان مىكند: «كسانى كه فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده، ايمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 97)- «و حتى اگر تمام آيات و نشانههاى پروردگار به سراغ آنها بيايد (ايمان نخواهند آورد) تا زمانى كه عذاب اليم الهى را با چشم خود ببينند» كه آن زمان ايمان برايشان اثرى ندارد (وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
(آيه 98)- تنها يك گروه به موقع ايمان آوردند! در آيات گذشته در باره فرعون و فرعونيان خصوصا و ديگر اقوام پيشين عموما اين نكته ذكر شده بود كه آنها از ايمان به خدا در حال اختيار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 315
در آستانه مرگ و كيفر الهى، اظهار ايمان كردند، كه براى آنها سودمند نيفتاد.
در اين آيه اين مسأله را به عنوان يك قانون كلى بيان مىدارد و مىگويد: «چرا اقوام گذشته به موقع ايمان نياوردند تا ايمانشان سودمند باشد» (فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها).
سپس قوم يونس (ع) را استثنا كرده، مىگويد: «مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند، مجازات رسوا كننده را در زندگى اين دنيا از آنها برطرف ساختيم» (إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا). «و آنها را تا وقت معلومى (تا پايان عمرشان) بهرهمند كرديم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ).
ماجراى ايمان آوردن قوم يونس: هنگامى كه يونس از ايمان آوردن قوم خود كه در سرزمين «نينوا» (در عراق) زندگى مىكردند مأيوس شد، به پيشنهاد عابدى كه در ميان آنها مىزيست نفرين كرد در حالى كه عالم دانشمندى نيز در ميان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مىكرد باز هم در باره آنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و مأيوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت، آنها موقع را غنيمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند، در حالى كه دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ايمان و توبه كردند.
اين توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود كار خود را كرد، نشانههاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذيرا گشتند.
داستان فوق نشان مىدهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حياتبخش است، در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى ندارد بيشتر روى خشنونت تكيه مىكند، و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤوليت نيز از اين روايت مفهوم مىشود.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 316
(آيه 99)- ايمان اجبارى بيهوده است! در آيات گذشته خوانديم كه ايمان اضطرارى به هيچ دردى نمىخورد، به همين جهت در اين آيه مىگويد: «اگر (ايمان اضطرارى و اجبارى به درد مىخورد) و پروردگار تو اراده مىكرد همه مردم روى زمين ايمان مىآوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً).
بنابراين از عدم ايمان گروهى از آنان دلگير و ناراحت مباش، اين لازمه اصل آزادى اراده و اختيار است كه گروهى مؤمن و گروهى بىايمان خواهند بود، «با اين حال آيا تو مىخواهى مردم را اكراه كنى كه ايمان بياورند» (أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ).
اين آيه بار ديگر تهمت ناروايى را كه دشمنان اسلام كرارا گفته و مىگويند با صراحت نفى مىكند، آنجا كه مىگويند: اسلام آيين شمشير است و از طريق زور و اجبار بر مردم جهان تحميل شده است.
اصولا دين و ايمان چيزى است كه از درون جان بر مىخيزد، نه از برون و به وسيله شمشير، و مخصوصا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اكراه و اجبار كردن مردم براى اسلام برحذر مىدارد.
(آيه 100)- در عين حال در اين آيه اين حقيقت را يادآور مىشود: درست است كه انسانها مختار و آزادند اما «هيچ كس نمىتواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا» و توفيق و يارى و هدايت او (وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و لذا آنها كه در مسير جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمايه فكر و خرد خويش نباشند «خداوند رجس و پليدى را بر آنها مىنهد» آن چنان كه موفق به ايمان نخواهند شد (وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ).
(آيه 101)- تربيت و اندرز: در آيات گذشته سخن از اين بود كه ايمان بايد جنبه اختيارى داشته باشد نه اضطرارى و اجبارى، به همين مناسبت در اين آيه راه تحصيل ايمان اختيارى را نشان مىدهد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: «به آنها بگو:
درست بنگريد و ببينيد در آسمان و زمين چه نظام حيرت انگيز و شگرفى است» كه هر گوشهاى از آن دليلى بر عظمت و قدرت و علم و حكمت آفريدگار است (قُلِ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 317
انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)
.
اين جمله به روشنى مسأله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مىكند و مىگويد:
ايمان نتيجه مطالعه جهان آفرينش است يعنى اين كار به دست خود شماست.
سپس اضافه مىكند ولى با اين همه آيات و نشانههاى حق باز جاى تعجب نيست كه گروهى ايمان نياورند، چرا كه آيات و نشانهها و اخطارها و انذارها تنها به درد كسانى مىخورد كه آمادگى براى پذيرش حق دارند «اما اين آيات و انذارها به حال كسانى كه به خاطر لجاجت ايمان نمىآورند مفيد نخواهد بود»! (وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 102)- سپس در اين آيه با لحنى تهديد آميز اما در لباس سؤال و استفهام مىگويد: «آيا (اين گروه لجوج و بىايمان) جز اين انتظار دارند كه سرنوشتى همانند اقوام طغيانگر و گردنكش پيشين كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند پيدا كنند» سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدّادها و اعوان و انصارشان! (فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ).
و در پايان آيه به آنها اخطار مىكند و مىگويد: «اى پيامبر! به آنها بگو: اكنون (كه شما در چنين مسيرى هستيد و حاضر به تجديد نظر نيستيد) شما در انتظار بمانيد و من نيز با شما انتظار مىكشم» (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ).
شما در انتظار درهم شكستن دعوت حق، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناكى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستكبر پيشين!
(آيه 103)- سپس براى اين كه چنين توهمى پيش نيايد كه خدا به هنگام مجازات تر و خشك را با هم مىسوزاند، اضافه مىكند: «سپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته) فرستادگان خود و كسانى را كه به آنها ايمان مىآوردند نجات و رهايى بخشيديم» (ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
و در پايان مىگويد: اين اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پيشين نداشته است «و همين گونه، بر ما حق است كه مؤمنان به تو را نيز رهايى بخشيم» (كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 318
(آيه 104)- قاطعيت در برابر مشركان! اين آيه و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مسأله توحيد و مبارزه با شرك و دعوت به سوى حق سخن مىگويد، آخرين آيات اين سوره است، و در واقع فهرست يا خلاصهاى است از بحثهاى توحيدى اين سوره، و تأكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه در اين سوره كرارا بيان شده است.
لحن آيات نشان مىدهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند، كه ممكن است پيامبر در اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذيرد.
قرآن با قاطعيت هرچه تمامتر به اين توهم بىاساس پايان مىدهد، و فكر آنها را براى هميشه راحت مىكند كه هيچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نيست، تنها «اللّه» نه يك كلمه بيشتر، نه يك كلمه كمتر.
نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شك و ترديدى داريد (آگاه باشيد كه) من كسانى را كه- غير از خدا- پرستش مىكنيد، هرگز نمىپرستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمىكند بلكه براى تأكيد بيشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات كرده، مىگويد: «ولى خدايى را مىپرستم كه شما را مىميراند» (وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ).
و باز براى تأكيد افزونتر مىگويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه «اين فرمانى است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 105)- پس از آن كه اعتقاد خود را در باره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرده به بيان دليل آن مىپردازد، دليلى از فطرت، و دليلى از عقل و خرد.
بگو: به من دستور داده شده كه «روى خود را به آيين مستقيمى بدار كه از برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 319
هر نظر خالص و پاك است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).
در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تأكيد، طرف مقابل آن را نفى كرده، مىگويد: «و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش»! (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
(آيه 106)- پس از اشاره به بطلان شرك از طريق فطرت، اشاره به يك دليل روشن عقلى مىكند و مىگويد دستور داده شده است كه «غير از خدا اشيايى را كه نه سودى به تو مىرساند، نه زيانى، پرستش مكن، چرا كه اگر چنين كارى كردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خويشتن ستم كردهاى و هم به جامعهاى كه به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ).
(آيه 107)- در اينجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمىكند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نيز تكيه كرده، مىگويد: «و اگر ناراحتى و زيانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش) هيچ كس جز او نمىتواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).
همچنين «اگر خداوند اراده كند خير و نيكى به تو برساند، هيچ كس توانايى ندارد كه جلو فضل و رحمت او را بگيرد» (وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
«او هر كس از بندگانش را اراده كند (و شايسته بداند) به نيكى مىرساند» (يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا كه آمرزش و رحمتش همگان را در بر مىگيرد «و اوست غفور رحيم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
(آيه 108)- آخرين سخن! اين آيه و آيه بعد كه يكى اندرزى است به عموم مردم، و ديگرى به خصوص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستورهايى را كه خداوند در سراسر اين سوره بيان داشه است، تكميل مىكند، و با آن سوره يونس پايان مىيابد.
نخست به عنوان يك دستور عمومى مىفرمايد: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 320
رَبِّكُمْ)
. اين تعليمات، اين كتاب آسمانى، اين برنامه و اين پيامبر همه حق است و نشانههاى حق بودنش آشكار.
و با توجه به اين واقعيت «هر كس در پرتو اين حق هدايت شود، به سود خود هدايت يافته، و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه گمراهى را برگزيند به زيان خود گام برداشته» (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
«و من مأمور و و كيل و نگاهبان شما نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ).
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم، چرا كه اجبار در پذيرش ايمان معنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مىتوانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم، بلكه وظيفه من دعوت است و تبليغ، و ارشاد و راهنمايى و رهبرى!
(آيه 109)- سپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مىكند، نخست اينكه «تنها از آنچه به تو وحى مىشود پيروى كن» (وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجاز نيست.
ديگر اين كه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تو است، بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پايدارى پيشه كن، تا خداوند حكم و فرمان خود را (براى پيروزى تو بر دشمنان) صادر كند» (وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ).
«چرا كه او بهترين حاكمان است» فرمانش حق و حكمتش عدالت، و وعدهاش تخلّف ناپذير (وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ).
«پايان سوره يونس»
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)