پيمان قاسمخاني پس از يک تجربه بازيگري نه چندان موفق در "عاشقانه" (عليرضا داوودنژاد) با نگارش فيلمنامه "دختري با کفش هاي کتاني" در سال 1377 جايگاه خود را به عنوان يک فيلمنامه نويس حرفه اي تثبيت کرد.
در چند دهه گذشته با نگاه به بالا رفتن سطح کيفي کارگرداني، فيلمبرداري، تدوين، ساخت موسيقي متن، استفاده از صداي سر صحنه و حتي رفتن به سوي بهره گيري از جلوه هاي ويژه ديداري مطابق با حداقل استانداردهاي روز و نيز مهم شدن موضوع بازيگري در سينماي ما، اين ادعا و باور بسياري از کارشناسان و منتقدان که "دليل مهم نرسيدن سينما و تلويزيون ايران به سطح استانداردهاي جهاني همواره ضعف در فيلمنامه بوده و هست" روز به روز رنگ و بويي جدي تر به خود مي گيرد.
اگر آثار سينماي تجاري را در برهه هاي زماني گوناگون کنار بگذاريم، متاسفانه مي بينيم که بسياري از فيلمهاي مهم و شاخص سينماي ايران، با فيلمنامه اي از خود کارگردانانشان جلوي دوربين رفته اند که اين به درک نادرست بسياري از همان فيلمسازان از "نگره مولف" بازمي گردد. با اين وجود در يکي دو دهه اخير فيلمنامه نويسان مستقل و حرفه اي کم کم توانسته اند. جايگاه فن/ هنر فيلمنامه نويسي را در سينما و حتي تلويزيون ايران جا بيندازند.
هرچند که هنوز بانيان توليد فيلم و سريال در ايران به فيلمنامه به چشم يک کودک سر راهي و عنصر نه چندان مهم نگاه مي کنند و دستمزدي هم که براي آن مي پردازند، گاه رقمي در حد شوخي است. اما اگر بخواهيم اندک فيلمنامه نويسان موفق سينما و تلويزيون کشورمان را در يکي دو دهه اخير معرفي کنيم، بدون ترديد پيمان قاسمخاني يکي از گزينه هاي اصلي است.
در نيمه نخست دهه هفتاد خورشيدي کمتر کسي از پيگيران و کارشناسان سينماي ايران گمان مي کرد که فيلمنامه نويس کارهاي آن دوره ابوالحسن داوودي همانند "
من زمين را دوست دارم" (1372) و "بوي خوش زندگي" (1373)، يک دهه بعد به چهره شناخته شده اين عرصه تبديل شود; به گونه اي که خيلي از سينماروهاي ايراني دوست داشته باشند براي کارهايي که از روي فيلمنامه هاي او ساخته مي شوند، در گيشه پول بپردازند و به سالن هاي سينما بروند. هم "بوي خوش زندگي" و هم "من زمين را دوست دارم" که در رديف ديگر کارهاي فانتزي/ کميک داوودي در آن سالها ("سفر جادويي" و "جيب برها به بهشت نمي روند") قرار مي گرفتند، فيلم هايي نبودند که قاسمخاني را به عنوان يک فيلمنامه نويس بااستعداد معرفي کنند.
هرچند که مي شد ردپاي شيطنت هاي هميشگي قاسمخاني در استفاده از موقعيت هاي ناب و ويژه کميک/ فانتزي را در برخي جزييات داستاني اين دو اثر سينمايي پيدا کرد.
پيمان قاسمخاني پس از يک تجربه بازيگري نه چندان موفق در
"عاشقانه" (عليرضا داوودنژاد، 1374) با نگارش فيلمنامه
"دختري با کفش هاي کتاني" (رسول صدر عاملي، 1377) جايگاه خود را به عنوان يک فيلمنامه نويس حرفه اي تثبيت کرد. با اينکه در مرحله نگارش فيلمنامه "دختري با کفشهاي کتاني" صدرعاملي از فريدون فرهودي خواست که نسخه اي جديد بر فيلمنامه قاسمخاني بنويسد و بخش هايي را به داستان بيفزايد، اما نتيجه کم و بيش کاري يک دست از آب درآمد که براي زمان خودش فيلمي جسورانه به شمار مي رفت و البته الگويي براي سازندگان فيلم هاي تين ايجري شد که در ظاهر داعيه اجتماعي بودن داشتند، اما هدفشان بيشتر فتح گيشه بود.
"نان و عشق و موتور هزار" (ابوالحسن داوودي، 1380)، به عنوان يکي از موفق ترين کمدي هاي يک دهه گذشته، نشان داد که فيلمنامه هاي قاسمخاني جدا از رعايت حداقل استانداردهاي ژانر کمدي و دوري از لودگي هاي معمول، مي تواند عامه مخاطبان را نيز به سينماها بکشاند. "نان و عشق و موتور هزار" با بهره گيري از مولفه هاي حاکم بر فيلم فارسي ها، خود فيلم فارسي ها را دست مي انداخت و جدا از آن نگاهي تازه و بسيار کميک نسبت به رويدادهاي سياسي و اجتماعي دوران خودش داشت; نگاهي بسيار دلنشين تر از فيلم هاي جدي ساخته شده در آن برهه که سازندگانشان گمان مي کردند با آنها دارند برگي جديد در سينماي سياسي کشورمان ورق مي زنند.
"مارمولک" (کمال تبريزي، 1382)، که بي شک يکي از فيلمهاي جنجالي دهه هشتاد خورشيدي بود، قاسمخاني را تا جايگاه يک ستاره در ميان فيلمنامه نويسان مستقل سينماي ايران بالا برد. در زمان اکران "مارمولک" جنجال هايي قابل پيش بيني پيرامونش پديد آمد; زيرا بسياري فيلم و شوخي هايش را گذري جسورانه از خط قرمزها مي پنداشتند. اما اکنون که ده سال از زمان ساخت فيلم گذشته و از آن هياهوها دور شده ايم، مي توان ادعا کرد که "مارمولک" در خدمت همان نگاه سفارشي حاکم ساخته شد و اتفاقا برخلاف آن ادعاها لحن و پاياني محافظه کارانه داشت و پا را از دايره موضوعه اي ممنوع فراتر نگذاشته بود.
با اين وجود دليل موفقيت فيلم تبريزي نزد عامه تماشاگران نخست به نقش آفريني درخشان پرويز پرستويي بازمي گشت و سپس ريشه در فيلمنامه قاسم خاني داشت که به خوبي مولفه هاي کمدي کلام را با کمدي موقعيت در هم آميخته بود. هرچند که فيلمنامه از ديد حجم بالاي رويدادهاي تصادفي و نيز برقراري يک منطق علي و معلولي ميان برخي موقعيت هايش کاستي هايي نيز داشت.
"پوکر" نخستين فيلمنامه جدي پيمان قاسمخاني بود که بسياري آن را بهترين فيلمنامه تاريخ سينماي ايران مي دانستند. اما اين فيلمنامه پس از چند بار دست به دست شدن ميان کارگردان هاي نام آشناي سينما، به کاظم راست گفتار رسيد و او نيز با تغييراتي فراوان آن را با نام
"نقاب" جلوي دوربين برد و روانه اکران کرد. با اينکه فيلم در همان سر و شکل تغيير يافته فيلمنامه اش با کاستي هايي روايي همراه بود، اما همچنان داستاني مخاطب پسند و جاندار داشت. هرچند که خود قاسمخاني هنوز هم از به هدر رفتن آن فيلمنامه سخن مي گويد.
"سن پترزبورگ" (بهروز افخمي، 1388) و
"ورود آقايان ممنوع" (رامبد جوان، 1389) ديگر فيلمنامه هاي قاسمخاني در نيمه دوم دهه هشتاد خورشيدي بودند که سطح کيفي خوبشان باز هم ثابت کرد که او بهترين گزينه براي نوشتن فيلمنامه هايي کمدي در بدنه سينماي ايران است. پيمان قاسمخاني که فيلمنامه "سن پترزبورگ" را با همکاري برادرش، محراب، نوشته بود، در اين فيلم بار ديگر به طبع آزمايي در زمينه بازيگري دست زد و در کنار محسن تنابنده قرار گرفت.
آن دو در کنار هم مکمل خوبي شدند و يکي از بهترين زوج هاي مردانه سينماي ايران در اين سال ها را تشکيل دادند. "سن پترزبورگ" از آن ايده هاي قاسمخاني وار داشت (نوه تزار از کار درآمدن يک دزد آسمان جل) که البته در اجرا نتوانسته بود تمام قابليت هاي دراماتيک و ايده هاي بامزه فيلمنامه قاسمخاني را به خوبي پياده کند.
"ورود آقايان ممنوع" به مدد فيلمنامه قاسمخاني که از همان الگوي کليشه اي اما هميشه جذاب رويارويي دو شخصيت متضاد با هم در يک مکان بهره گرفته، به کاري قابل قبول و البته نه بدون ايراد در زمينه سينماي کمدي از کار درآمده و مي تواند نمونه اي باشد در برابر به اصطلاح کمدي هاي سخيفي که اين روزها پرده سينماها را اشغال کرده اند. به همين دليل بسياري، از هم اکنون سومين تجربه سينمايي رامبد جوان را از بخت هاي نخست رسيدن به صدر جدول فروش اکران امسال مي دانند.
البته قاسمخاني به جز "ورود آقايان ممنوع" فيلم ديگري را هم در جدول اکران سال جاري خواهد داشت و آن
"شش و بش"، نخستين کار سينمايي بهمن گودرزي است که فيلمنامه اش را محمدرضا گلزار نوشته و قاسمخاني آن را بازنويسي کرده و باز روي اين فيلم نيز مانور تبليغاتي خوبي براي کسب بالاهاي جدول فروش امسال شده است.
اين روزها نيز خبر مي رسد که پيمان قاسمخاني مشغول نگارش فيلمنامه
"سن پترزبورگ 2" است که با اين حساب بايد گفت او پرکارترين دوران حرفه اي خود را در دو سال گذشته تجربه کرده است.اما دامنه موفقيت هاي قاسمخاني تنها به بدنه سينما محدود نمي شود. او در تلويزيون نيز به همان اندازه موفق بوده است.
پيمان قاسمخاني پس از نگارش چند قسمت از مجموعه
"هتل" (مرضيه برومند، 1377) با نوشتن فيلمنامه
"خانه ما" (مسعود کرامتي، 1379) بود که توانست در ميان مجموعه سازان تلويزيون نيز خودي نشان دهد و به عنوان فيلمنامه نويسي پر از ايده هاي خوب و مخاطب پسند شناخته شود.
اما بدون شک آشنايي او با مهران مديري، يکي از بزرگترين اتفاق هاي عرصه مجموعه سازي کمدي در تلويزيون ايران بود. قاسمخاني با همراهي يک تيم موفق که برادرش نيز در آن حضور داشت، آدم هاي غريب اما دوستداشتني مجموعه
"پاورچين" (1380) را پديد آورد که بدون اغراق هنوز هم بهترين مجموعه کمدي تلويزيون در چند دهه گذشته است. تيپ/ کاراکترهاي معرکه اين مجموعه که چند نفرشان از ناکجاآبادي به نام "برره" آمده بودند، چکيده اي از بيشتر خصلت ها و رفتارهاي ناپسند ايراني ها بودند که به دليل قرار گرفتن در موقعيت هايي ملموس اما تا آن زمان کار نشده، همدلي مخاطب را به شدت برمي انگيختند; به گونه اي که عنوان "تولد يک ملت" را که يکي از نشريه هاي سينمايي شناخته شده به "پاورچين" داد، شايد بتوان بهترين نام براي اين مجموعه درخشان دانست که بخشي مهم از موفقيت اش را مديون متنهاي قاسمخاني و گروه نويسنده اش بود.
پس از آن هر زمان که مديري، با پيمان قاسمخاني کار نکرد و يا قاسمخاني به سراغ ديگر مجموعه سازان عرصه کمدي تلويزيوني رفت، نتيجه چندان چنگي به دل نزد. براي نمونه مي توان به مجموعه "نقطه چين" (1383) و "قهوه تلخ" (1389- 90) اشاره کرد که قاسمخاني نقشي در نگارش متنهاي آن نداشت و يا بايد از مجموعه هاي
"کمربندها را ببنديم" (مهدي مظلومي، 1383) و "مسافران" (رامبد جوان، 1388) ياد کرد که نتوانستند اعتباري براي قاسمخاني به شمار بيايند.
اما براي نمونه ترکيب مديري/ قاسمخاني در
"شبهاي برره" يکي ديگر از تجربه هاي درخشان کارنامه هر دو آنها شد که با وجود الگو گرفتن از کاراکترها و گويشهاي بديع "پاورچين" توانست از زير سايه موفقيت آن مجموعه بيرون بيايد و به کاري ممتاز تبديل شود.
"باغ مظفر" (1385) که به راستي يکي از کمدي هاي آوانگارد تلويزيوني بود، با وجود اينکه در ميانه هاي راه توليدش از پخش بازماند، اما توانست مخاطبان ويژه خودش را هم پيدا کند.
"مرد هزار چهره" (1387) با تکيه بر همفکري درست مديري/ قاسمخاني در تيپ سازي و البته اين بار قصه گويي به شکلي کلاسيک و جذاب و نه به آن شکل آيتمي اش، موفق شد با انبوه مخاطبان تلويزيون يک پيوند تنگاتنگ ذهني برقرار کند و حتي بسياري از منتقدان را که با برخي جلوه هاي آماتوري کارهاي پيشين مديري مشکل داشتند، به ستايش وادارد. "
مرد دو هزار چهره" (1388) نيز در ادامه موفقيت قسمت پيشين با فيلمنامه اي از گروه نويسندگان پيمان قاسمخاني ساخته و پخش شد که البته نتوانست انتظارها را آنچنان که بايد برآورده کند و به يک دنباله سازي موفق همانند "پاورچين"/ "شبهاي برره" تبديل شود.
فيلمنامه هايي که پيمان قاسمخاني نوشته، همانند هر فيلمنامه و اثري هنري، هيچکدام بدون ايراد نيستند و گاه از سطح انتظارهاي پديد آمده از او نيز پايين تر بوده اند. اما مرور کلي کارنامه پيمان قاسمخاني و ميزان استقبالي که از کارهايش شده، ثابت مي کند که او به عنوان يکي از اندک فيلمنامه نويسان مستقل سينماي ايران بيش از ديگر همتايان خود نزد توليدکنندگان فيلم ها و مجموعه ها محبوب است و البته در ميان عامه مخاطبان فيلم بين ايراني نيز به عنوان چهره اي با ذوق شناخته مي شود.
بدون آن که توانايي هاي فيلمنامه نويسان موفق يکي دو دهه اخير زير سوال برود، مي توان ادعا کرد که بهترين فيلمنامه هاي پيمان قاسمخاني که در ژانر کمدي طبقه بندي مي شود، يک "آن" ويژه دارند که مخاطب را دنبال خود مي کشاند و در هوشمندي او براي بازي با رفتارها، هنجارها و مناسبات حاکم بر جامعه ايراني ريشه دارد. با اين وضعيت اگر بگوييم قاسمخاني يک ستاره در عرصه فيلمنامه نويسي است، اغراق نکرده ايم.
منبع: روزنامه مردم سالاری
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)