ماها میدونی اشکال چیه ؟ اینه که همه ش تو گذشته ایم !ای وقتی بابامون پاشو میذاشت تو خونه ، صدا از صدا در نمی اومد ! ای وقتی بابا مون کمربند رو میکشید سوراخ موش میشد یه میلیون تومن !ای اگه بابامون میگفت ماست سیاهه ، ما همه میگفتیم ماست سیاهه ! آی اگه بابامون نصفه شب می گفت الان وسط زهره ما همه می گفتیم بله شما درست میگین ! ای اگه بابامون ....
_ باشه بابا سرمو بردی !
کامیار _ به جون تو راست میگم ! همه ش تو گذشته و قدیم و روزگار سپری شده ایم ! بابا زمونه عوض شده ! یه وقتی یه نامه از اینجا تا کرج رو یه ماه طول می کشیده بره ! الان با اینترنت ، یه نامه رو تو چند ثانیه می فرستیم اون ور دنیا ! اگه قرار عقاید و ایده هامونو پیاده کنیم ! نمیشه خودمون با هلی کوپتر بریم این ور و اون ور اون وقت به مردم بگیم با شتر برین مسافرت ! نمیشه تا خودمون یه خرده فشار خون مون افتاد پایین با بهترین قرصها و دعواهای خارجی ببریمش بالا و به مردم بگیم هر وقت مریض شدن ، شیر خشت و ترنجبین بخورن ! بابا تا یه قرص آنتی بیوتیک کشف بشه یا درست بشه ، چندین سال پژوهش لازمه ! اونایی م که پژوهش می کنن خرج دارن ، شیکم دارن ، لباس میخوان ، حقوق میخوان ! اینا رو باید کی بده ؟! یارو بیست سال خرج و مخارج می کنه تا یه چیزی کشف و اختراع کنه . اون وقت ما میخوایم از اخترأعش برای عصایش خودمون استفاده کنیم و سنار سه شاهی بذاریم کفّ دستش ! هزینه این پژوهش آاآ با این صنار سه شاهی جور نمیشه که نمیشه !
_ چرا داد میزنی ؟! مگه من اینا رو گفتم ؟!
کامیار _ نه ! اما میگم که تو یه وقت از این چیزا نگی ! زشته والله ! همین الان اگه بنده خدا واکسن کزاز رو کشف نکرده بود ، تو نمیتونستی تا یه خرده دستت اوخ شد یه آمپول بزنی که کزاز نگیری ! بعدشم ، تو حق نداری چیزی رو که یکی دیگه اختراع کرده اسمش رو عوض کنی ! شما حق نداری مثلا به کامپیوتر بگی رایانه ! مگه خارجیا اسم سعدی و حافظ ما رو عوض کردن ! تو خوشت میاد خارجیا مثلا به حافظ ما بگن هاردی ؟!! تو خوشت میاد به سعدی ما بگن " سندی "؟! خب اونام خوش شون نمیاد ما رو چیزایی که از کشور اونا اومده بیرون اسم بذاریم !
_ سخنرانی ت تموم شد ؟
کامیار _ نه، تهش مونده !
_ خب تمومش کن !
کامیار _ من از مسئولین که این موقعیت رو برای من فراهم کردن که بتونم با شما صحبت کنم ، کمال تشکر رو دارم و فقط خواهش میکنم که تو این چند تا شبکه تلویزیونی بیشتر برامون بحث و گفتگو و میز گرد و مصاحبه و مباحثه ترتیب بدن که ما آگاه تر بشیم و اینقدرم برنامه های متنوع و سرگرم کننده پخش نکنن که ما از علم با دانش و آگاهی غافل نشیم . چه خبره آخه ؟! مگه مردم چقدر خوشی و تفریح لازم دارن ؟! والا به کی به کی قسم که یه دفعه خوشی میزنه زیر دل شونا !
در هر صورت من بازم از مسئولین سپاسگزاری میکنم . اصلاً ماها همه ازمسولین ممنون و متشکر و سپاسگزاریم . در واقع ما باید یه وکالت بلا عزل بدیم که مادام العمر سپاسگزار باشیم که خیال همه راحت بشه !
_ اه .....! بابا رسیدیم دم خونه آفرین اینا ! اومدی اینجا چیکار ؟!
کامیار _ تورو خدا بذار من دو تا دیگه تشکر از مسئولین بکنم که اگه یه وقت یادم رفت ، کفران نعمت نکرده باشم !
_ خودتو لوس نکن ! میدونی ساعت چنده ؟! نزدیک صبحه !
کامیار _ چه شب پر ماجرایی ! بیا بریم تا بهت بگم .
" دو تایی رفتیم طرف پنجره اتاق دلارام که این طرف خونه عامه اینا بود . چراغش روشن بود . کامیار آروم دلارام رو صدا کرد . یه خرده بعد دلارام پنجره رو واکرد و سرشو کرد بیرون که ماها رو دید "
دلارام _ سلام ، شماها نرفتین پیش گندم ؟!
کامیار _ نه هنوز ، آفرین کجاس ؟
دلارام _ رفت گرفت خوانید .
کامیار _ تو چرا نخوابیدی ؟
دلارام _ خوابم نمیاد .
کامیار _ حق داری والا !
" یه دفعه دلارام هول شد که کامیار گفت "
_ وجدانت عذابت میده ، هان ؟!
دلارام _ برای چی ؟!
کامیار _ بخاطر کاری که کردی !
دلارام _ کدوم کار ؟!
کامیار _ پست سریع و اکسپرس نامه !
دلارام _ کدوم نامه ؟! به خدا کار من نبوده !
" کامیار یه خنده ای کرد و آروم گفت "
_ چرا کار خودت بوده .
دلارام _ برای چی این حرف رو میزنی ؟!
کامیار _ برای اینکه مطمئنم که کار تو بوده .
دلارام _ نصفه شبی اومدین اینجا که این چیزا رو به من بگین ؟! خداحافظ .
_ اومد پنجره رو ببنده که کامیار بازم آروم گفت "
_ باشه ، برو بگیر بخواب . منم این کاغذ رو میدم به آقا بزرگه . دیگه اون خودش میدونه چیکار کنه !
"کامیار اینو گفت ، دلارام خشکش زد !"
کامیار _ چی شد دلارام خانم ؟
دلارام _ هیچی ! ولی مگه کاغذ پیش توی ؟!
کامیار _ اره ، پیش منه .