صفحه 35 از 51 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 341 تا 350 , از مجموع 505

موضوع: و تو رفتی و من هنوز شرمگین مانده ام(شعرهایی برای عزیز پرواز کرده)

  1. #341
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    لانه‌ی موریانه‌ها شده است این خانه!...




    تو

    مزرعه‌ای آماده‌ی درو

    من؛ مترسکی خسته.



    کاش کلاغ بودم!




    عطر گیسووهات را نسیم

    نه از سمرقند می‌آورد، نه بُخارا

    حالا دیگر همه‌ی زنانِ شهر

    بووی تو را می‌دهند!




    نشسته‌ای توویِ سینه‌اَ‌م

    مثلِ تیرِ چندپَر!

    نه می‌شود دَرَت آورد

    نه گذاشت که بمانی
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #342
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گفتید : نشنوید و نبینید
    گفتیم ما به چشم
    گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش
    گفتیم : دشوار حالتی ست ولی چشم
    دیدم اینک شما ز ما
    باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید
    آری شما که روی ز سنگ
    آری شما که دل از آهن دارید
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #343
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    بعد از تو در شبان تیره و تار من
    دیگر چگونه ماه
    آوازهای طرح جاری نورش را
    تکرار می کند
    بعد از تو من چگونه
    این
    آتش نهفته به جان را
    خاموش میکنم ؟
    این سینه سوز درد نهان را
    بعد از تو من چگونه فراموش می کنم؟
    من با امید مهر تو پیوسته زیستم
    بعد از تو ؟ این مباد که بعد از تو نیستم
    بعد از تو آفتاب سیاه است
    دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
    بعد از تو
    در آسمان
    زندگیم مهر و ماه نیست
    بعد از من آسمان آبی است
    آبی مثل همیشه
    آبی
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #344
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گفتم بهار
    خنده زد و گفت
    ای دریغ
    دیگر بهار رفته نمی آید
    گفتم پرنده ؟
    گفت اینجال پرنده نیست
    اینجا گلی که باز
    کند لب به خنده نیست
    گفتم
    درون چشم تو دیگر ؟
    گفت دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست
    اینجا به جز سکوت سکوتی گزنده نیست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #345
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    اگر می دانی دراین جهان کسی است
    که بادیدنش رنگ رخسارت تغییرمیکند
    وصدای قلبت ابرویت رابه تاراج می برد
    مهم نیست که اومال توباشد
    مهم این است که فقط
    باشد
    زندگی کند،لذت ببرد
    نفس بکشد...
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #346
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چشمک زند به بخت سیاهم ستاره ای
    داده ست روشنی به شبم ماهپاره ای
    ای ماه شبفروز ز من درگذر که من
    از خلق روزگار گرفتم کناره ای
    گشتم فریب خورده ز هر ابر تیره ای
    یا چوب خشک سوخته از هر شراره ای
    بگذار مست باشم کاین درد کهنه را
    جز با می کهن نه علاجی نه چاره ای
    از من تو درگذر
    که دگر در خور تو نیست
    مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره ای
    هیچم خطا نبود و دلم را شکست و رفت
    دامن کشید از
    چو من هیچکاره ای
    سنگ صبور طاقت اندوه من نداشت
    درهم شکست از غم دل سنگ خاره ای
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #347
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شبی آرام چون دریا بی جنبش
    سکون ساکت سنگین سرد شب
    مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
    دو چشم خسته ام را خواب می گیرد
    من
    اما دیگر از هر خواب بیزارم
    حرامم باد خواب و راحت و شادی
    حرامم باد آسایش
    من امشب باز بیدارم
    میان خواب و بیداری
    سمند خاطراتم پای می کوبد
    به سوی روزگارکودکی
    دوران شور و شادمانیها
    خوشا آن روزگار کامرانیها
    به چشمم نقش می بندد
    زمانی دور همچون هاله ابهام ناپیدا
    در آن رویا
    به چشم خویش دیدم کودکی آسوده در بستر
    منم آن کودک آرام
    تهی دل از غم ایام
    ز مهر افکنده سایه بر سر من مام
    در ان دوران
    نه دل پر کین
    نه من غمگین
    نه شهر این گونه دشمنکام
    دریغ از کودکی
    آن دوره آرامش و شادی
    دریغ از روزگار خوب آزادی
    سر آمد روزگار کودکی اینک دراین دوران دراین وادی
    نه دیگر مام
    نه شهر آرام
    دگر هر آشنا بیگانه شد با آشنای خویش
    و من بی مام تنها مانده در دشواری ایام
    تو اما مادر من مادرناکام
    دلت خرم
    روانت شاد
    که من دست نیازی سوی کس هرگز نخواهم برد
    و جز روح تو این روح ز بند آزاد
    مرادیگر پناهی نیست دیگر تکیه گاهی نیست
    نبودم این چنین تنها
    و ما در دل شبها
    برایم داستان می گفت
    برایم داستان از روزگار باستان می گفت
    و من خاموش
    سراپا گوش
    و با چشمان خواب آلود در پیکار
    نگه بیدار و گوش جان بر آن گفتار
    در آن شب مادر من داستان کاوه را می گفت
    در آن شب داستان کاوه آن آهنگر آزاده را می گفت
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #348
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

    دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

    شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

    زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

    آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند

    وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت

    از پیش و پس قافله ی عمر میندیش

    گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت

    ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم

    دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت

    رفتی و فراموش شدی از دل دنیا

    چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت

    رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد

    بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

    این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست

    دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #349
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
    تا اشارات نظر نامه رسان من توست

    گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
    پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
    حالیا چشم جهانی نگران من و توست

    گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
    همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

    این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
    گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

    نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
    هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

    سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
    وه از این آتش روشن که به جان من و توست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #350
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گفتمش:

    ” شیرین ترین آواز چیست؟ ”
    چشم غمگینش به رویم خیره ماند
    قطره قطره اشکش از مژگان چکید
    لرزه افتادش به گیسوی بلند
    زیر لب غمناک خواند:
    ” ناله زنجیرها بر دست من! ”

    گفتمش:

    ” آنگه که از هم بگسلند… ”
    خنده تلخی به لب آورد و گفت:
    ” آرزوئی دلکش است اما دریغ!
    بخت شورم ره بر این امید بست.
    و آن طلائی زورق خورشید را
    صخره های ساحل مغرب شکست!… ”
    من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
    در دل من با دل او می گریست.

    گفتمش:

    ” بنگر در این دریای کور
    چشم هر اختر چراغ زورقی است! ”
    سر به سوی آسمان برداشت گفت:
    ” چشم هر اختر چراغ زورقی است
    لیکن این شب نیز دریایی ست ژرف.
    ای دریغا شبروان کز نیمه راه
    می کشد افسون شب در خوابشان… ”

    گفتمش:

    ” فانوس ماه
    می دهد از چشم بیداری نشان… ”

    گفت:

    ” اما در شبی این گونه گنگ
    هیچ آوایی نمی آید به گوش.. ”

    گفتمش:

    ” اما دل من می تپد
    گوش کن اینک صدای پای دوست! ”

    گفت:

    ” ای افسوس در این دام مرگ
    باز صید تازه ای را می برند
    این صدای پای اوست!… ”
    گریه ای افتاد در من بی امان
    در میان اشک ها پرسیدمش:
    ” خوش ترین لبخند چیست؟ ”
    شعله ای در چشم تاریکش شکفت
    جوش خون در گو نه اش آتش فشاند

    گفت:

    ” لبخندی که عشق سربلند
    وقت مردن بر لب مردان نشاند. ”
    من ز جا برخواستم بوسیدمش.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 35 از 51 نخستنخست ... 2531323334353637383945 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/