خدای من! با نعمتت مرا آغاز كردى؛
پیش از آن كه چیزى به یادآمدنى باشم و از خاكم آفریدى و سپس در صلبها جایم دادى؛
ایمن از سختىهاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون،
هماره از صلبى به رحمى كوچ مىكردم و این لطف و احسان تو بود كه مرا در زمان حكام كفر
و در زمان عهدشكنان پیامبرْ ناشناس، لباس خلقت نپوشاندى و در وجود نیاوردى؛
بلكه زمانى روح آفرینش در من دمیدى كه بستر هدایت را از پیش گسترده بودى و جاده سعادت را هموار كرده بودى.
تو مرا از آبى ریختنى سرشتى و در ظلمات سه گانه میان گوشت و پوست و خون،
سكنایم دادى.
نه مرا در كار خلقتم گواه گرفتى و نه كارى از آفرینش را بر دوش من گذاشتى و سپس،
مرا تمام و كمال، بىهیچ عیب و نقص، بر هودج هدایت نشاندى و به سوى دنیا گسیل داشتى
و مرا در گهواره كودكى با دستهاى ملاطفتت حفظ كردى و از میان غذاها، شیرى خوشگوار
برایم برگزیدى و دلهاى پرستاران را بر من مهربان كردى و مهربانى مادران را به كفالت من گماشتى
و مرا از شر جن و انس در امان داشتى و مرا در مسیر تعادل از پرتگاههاى زیادى و كاستى محافظت كردى.
پس تو بزرگ و عزیز و بلند مرتبهاى؛
اى بخشندگى محض واى مهربانى تمام!
خدایا!
من شهادت مىدهم با تمامى وجودم،
از قله حقیقت ایمانم و از بلنداى بناى محكم یقینم،
با خلوص و صراحت توحیدىام و از اعماق پوشیده ضمیرم،
با بندبند رگهاى دیدگانم و روشنایى چشمانم،
با چینها و چروكهاى صفحه پیشانىام،
با زوایاى حفرههاى وجودم،
با نرمینه پرههاى بینىام، با تارها و دهلیزهاى پرده شنوایىام،
با تكتك اجزاى لبهایم و با تمامى حركات كلام آفرین زبانم،
با فراز و نشیبها و چم و خمهاى دهان و آروارهام و رستنگاه دندانهایم،
با همه مجارى خوردن و آشامیدنم، با جزء جزء بشره مغزم و پوست سرم،
بانخاع و رگهاى ریسمان گونه گردنم، با قفسه سینهام،
با رگهاى طناب آساى حمایل بر دل و جگرم، با بندهاى پوشیده دلم، با اجزاى كنارههاى جگرم،
با محتویات غضروفهاى دندههایم، با گیرههاى بندبند مفاصلم، با انقباض عضلاتم،
با گوشههاى سرانگشتانم، با گوشتم، خونم، مویم، پوستم، عصبم، نایم، استخوانهایم،
مغزم، رگهایم و با همه اعضا و جوارحم كه از اوان كودكى و شیر خوارگى در من تافته و بافته شده،
با آن چه زمین از من مىشناسد و حمل مىكند، با خواب و بیدارىام، با حركت و سكونم
و با ركوع و سجودم؛
خداى من!
با همه اینها شهادت مىدهم كه اگر در عمرى جاودانه سر كنم و تمام هم و غم و تلاشم را
بر شكرگزارى یكى از نعمتهاى تو بگذارم، نمىتوانم.
خداى من! حتى شكر یكى از نعمتهاى تو را نمىتوانم؛
مگر باز به لطف و عنایت و توفیق تو كه آن نیز شكرى تازه و جاودانه مىطلبد و ثنایى تازهتر و ماندگارتر.
آرى معبودم! اگر من و تمام خلق شمارندهات، همت كنیم و حرص بورزیم كه نعمتهاى قدیم و جدید تو را
ـ نه سپاس بگزاریم كه ـ بشناسیم و در شماره آوریم، نمىتوانیم؛ محال است بتوانیم.
... و چگونه بتوانیم؛ در حالى كه خودت در كتاب ناطقت و اخبار صادقت گفتهاى:
«وَ اِنْ تَعُدّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصوها؛ اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را بشمارید، نمىتوانید».
خدایا! مرا آزرمناك خویش قرار ده، بدانسان كه انگار مىبینمت و مرا آن گونه حیامند كن
كه گویى حضور عزیزت را احساس مىكنم.
دعاى عرفه امام حسین علیهالسلام، ترجمه سید مهدى شجاعى
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)