تبیین علمی- فرهنگی ترور علامه مطهری(1)؛
«چرا مطهری؟!»
بلافاصله پس از شهادت شهید مطهری، به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعهی ترور ایشان پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون – که حدود سه دهه میگذرد- بحثهای متعددی دربارهی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته اما...
مهدی جمشیدی؛ در 12 اردیبهشت سال 1358، در حالی که از پیروزی انقلاب اسلامی کمتر از سه ماه گذشته بود، گروه شبه مارکسیستی «فرقان» به «ترور آیتالله علامه مرتضی مطهری» دست زدند. به این ترتیب، در آستانهی تشکیل نظام سیاسی جدید، «مغز متفکر» و «نفر دوم» انقلاب اسلامی از صحنه، حذف گردید و انقلاب برای همیشه از نعمت و فرصت حضور بی بدیل ایشان محروم ماند. به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعهی این ترور پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون – که حدود سه دهه میگذرد- بحثهای متعددی دربارهی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته، اما نگارنده در این مقاله به دنبال یافتن پاسخ دو پرسش اساسی در پهنهای جامعه شناختی است. دو پرسش یاد شده عبارتاند از :
اول. گروه فرقان به چه دلیل یا دلایلی دست به ترور علامه مطهری زد؟ به بیان دیگر، ترور علامه مطهری برخاسته از چه زمینه ها و روشهایی بوده است؟
دوم. ایدئولوژی گروه فرقان که محرک و برانگیزانندهی آنها به سوی ترور علامه مطهری بود، چه خاستگاهی داشت و چه کسانی در تکوین و تولید آن نقش- مستقیم یا غیرمستقیم- ایفا کردند؟
این مقاله به دنبال یافتن پاسخ دو پرسش اساسی در پهنهای جامعه شناختی است : اول. گروه فرقان به چه دلیل یا دلایلی دست به ترور علامه مطهری زد؟ به بیان دیگر، ترور علامه مطهری برخاسته از چه زمینه ها و روشهایی بوده است؟ دوم. ایدئولوژی گروه فرقان که محرک و برانگیزانندهی آنها به سوی ترور علامه مطهری بود، چه خاستگاهی داشت و چه کسانی در تکوین و تولید آن نقش- مستقیم یا غیرمستقیم- ایفا کردند؟
متناظر با این پرسشها، دو فرضیه طراحی شدهاند که به این شرح میباشند :
فرضیهی اول) ترور علامه مطهری به دست گروه فرقان، ناشی از «کشمکش ایدئولوژیک» آنها با جناب علامه بود.
فرضیهی دوم) دست چهار عامل در شکلگیری ایدئولوژی گروه فرقان و هدایت دادن آنها به سمت ترور علامه مطهری مؤثر بوده است: «علی شریعتی، سازمان مجاهدین خلق، محمد موسوی خوئینیها و سازمان اطلاعاتی دولت آمریکا»
پرداختن به این مسألهی تاریخی- فرهنگی از چند منظر دارای اهمیت و ضرورت است. یکی این که مطالعهی ریشه ها و علل ترور علامه مطهری میتواند معرف ماهیت نقش آفرینی او در نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی باشد. دیگر این که نشان میدهد هرج و مرج و اغتشاش در خوانش دین میتواند مولد تنش اجتماعی و آشفتگی معرفتی باشد. علاوه براین، نتایج این مسأله میتواند گویای این حقیقت باشد که برخی از افکار و ایدههای روشنفکران معاصر، چگونه خشونت غیرمنطقی را تجویز کرده است. به طور خاص، این مقاله نمایانگر این واقعیت خواهد بود که اندیشه های علی شریعتی در کنار جذب کردن بخشهایی از جوانان دهههای 40 و 50 به فرهنگ اسلامی، چگونه توانسته پیامدهای منفی و نامطلوب نیز به دنبال داشته باشد.
متناظر با این پرسشها، دو فرضیه طراحی شدهاند که به این شرح میباشند: فرضیهی اول) ترور علامه مطهری به دست گروه فرقان، ناشی از «کشمکش ایدئولوژیک» آنها با جناب علامه بود. فرضیهی دوم) دست چهار عامل در شکلگیری ایدئولوژی گروه فرقان و هدایت دادن آنها به سمت ترور علامه مطهری مؤثر بوده است: «علی شریعتی، سازمان مجاهدین خلق، محمد موسوی خوئینیها و سازمان اطلاعاتی دولت آمریکا»
تبیین حاضر که هویت جامعه شناختی دارد، نوعی «تبیین علّی»[1].است زیرا در پی بحثی علت کاوانه دربارهی ترور علامه مطهری است. از جهت دیگر، این تبیین نوعی «تبیین فرهنگی»[2]. نیز است؛ چرا که به صورت عمده به متغیرهای فرهنگی –به ویژه ایدئولوژی- تأکید کرده و از به کارگیری متغیرهای سیاسی و اقتصادی خودداری نموده است.[3].
از یک جهت، دو رهیافت نظری در جامعه شناسی حضور دارند: «رهیافت توافق»[4].و «رهیافت کشمکش»[5].(تا تضاد). ترور علامه مطهری در چارچوب رهیافت کشمکش، قلم پذیر است نه رهیافت توافق.
از این رو، تبیین در چارچوب رهیافت کشمکش انجام شده است. البته رهیافت کشمکش به کار رفته در این تحقیق نه از نوع رهیافت «مارکسی» است و نه از نوع رهیافت «دارندورفی» نه طبقهی مبتنی بر پایگاه اقتصادی و نه اقتدار برآمده از نقش و سمت، هیچ کدام در این تبیین جایی ندارد و این پژوهش تنها از نظر تأکید و تمرکز بر کشمکش، تضاد و ستیزهجویی، از مصادیق رهیافت کشمکش قلمداد شده است. در رهیافت کشمکش مورد نظر نگارنده «ایدئولوژی» به مثابه بخش عمدهای از فرهنگ، خاستگاه و منشأ کشمکش اجتماعی معرفی شده است.
از آن جا که این تحقیق، نوعی تحقیق تاریخی است؛ نگارنده به روش اسنادی روی آورده و تلاش کرده از درون مطالعه ی کتابخانه ای به نسبت مفصل و دقیق، پاسخ پرسش ها را بیابد. در این راستا، به نوشتهها و مصاحبههای به جا مانده از خود جناب علامه، دوستان و شاگردان ایشان، برخی اعضای گروه فرقان، مسؤولان پرونده و ... استناد شده و از رجوع به منابع دست دوم، صرف نظر گردیده است؛ تا اعتبار تحقیق مخدوش نگردد.
دو رهیافت نظری در جامعه شناسی حضور دارند: «رهیافت توافق»، «رهیافت کشمکش» (تا تضاد). ترور علامه مطهری در چارچوب رهیافت کشمکش، قلم پذیر است نه رهیافت توافق از این رو، تبیین در چارچوب رهیافت کشمکش انجام شده است.
از نظر سطح تبیین جامعهشناختی نیز باید تبیین پیشرو را «تبیین تلفیقی» قلمداد کرد که هم به «عامیت» پرداخته و هم به «ساختار» و قائل به وجود رابطهی دو سویه میان آنهاست. به عنوان مثال، بیان شد، که عاملیتهای انسانی در بستر شرایط ساختاری جامعه فعالیت میکنند و نسبت به همین شرایط ساختاری، واکنش نشان میدهند؛ و از سوی دیگر، آنها قادر به مقاومت در برابر برخی از الزامات و مقتضیات شرایط ساختاری جامعه نیز هستند. به منظور پاسخدهی به دو پرسش اصلی یاد شده، مقالهی حاضر در دو بخش ساماندهی شده است.
1-علل ترور علامه مطهری
در این بخش از مقاله باید به این پرسش پاسخ دهیم که برانگیزانندهی گروه فرقان نسبت به ترور علامه مطهری چه بود؟
بحث در این باره نیازمند شناسایی گروه فرقان است؛ باید دریافت که گروه فرقان از چه زمانی تشکیل شد؛ در پی چه اهدافی بود؟ چه میکرد؟ اعضای آن چگونه بودند؟ و سؤالات دیگری از این دست.
گروه فرقان از سوی «اکبر گودرزی» در نیمهی اول دههی 50 پایه گذاری شد.
گودرزی جوان 25 سالهای بود که در چند حوزهی علمیه، قدری دروس حوزوی خوانده بود اما به دلیل گرایشهای شبه مارکسیستی و انحرافی، از تمامی این حوزهها اخراج شده بود. وی در ابتدا به ایراد یک سلسله سخنرانی به عنوان «تفسیر قرآن» در برخی از مساجد مناطق مختلف تهران روی آورد و توانست به زودی، جوانانی را به سوی خود جلب کرده و حلقهای فکری را ایجاد نماید.
یکی از دلایل اصلی روی آوردن برخی از جوانان به وی، نوع برداشتی بود که او از قرآن عرضه میکرد. گودرزی که به شدت از افکار و آموزههای مارکسیستی تأثیر پذیرفته بود، قرآن را به شیوهای مارکسیستی و در تناسب با اصول و ایدههای اساسی آن، تفسیر و فهم میکرد. در دهههای 40 و 50 شمسی، این اندیشه که «مارکسیسم، علم مبارزه است» در ذهنیت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ کرده بود و آنها بر این باور بودند که تنها ایدئولوژیای مقبول و مطلوب است که آموزههای مولد انقلاب و انقلابیگری را در برداشته باشد. به این سبب، گرایش به افکار چپروانه به صورت گستردهای شایع شده بود. گودرزی این اشتیاق و تمایل اجتماعی را به خوبی شناسایی کرد و در پی تولید و ترویج گفتمانی متناسب با آن برآمد.
گودرزی جوان 25 سالهای بود که در چند حوزهی علمیه، قدری دروس حوزوی خوانده بود اما به دلیل گرایشهای شبه مارکسیستی و انحرافی، از تمامی این حوزهها اخراج شده بود. وی در ابتدا به ایراد یک سلسله سخنرانی به عنوان «تفسیر قرآن» در برخی از مساجد مناطق مختلف تهران روی آورد و توانست به زودی، جوانانی را به سوی خود جلب کرده و حلقهای فکری را ایجاد نماید.
یکی از اعضای گروه فرقان در این باره مینویسد:
«دوستان ما به این دلیل به این تفکر گرایش پیدا کردند که جریانی بود که اسلام انقلابی را ترویج میکرد و با ارتجاع و تفکرات ارتجاعی، مخالف بود.»[6]
از سال 1355، گودرزی به تأسیس گروه فرقان و انتشار سلسله تفاسیر قرآن خود در جزوههایی به نام «پیام قرآن» همت گمارد.[7].
گفتنی است گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان دارای ویژگیهای خاصی بود، از جمله این که :
الف- متکبر و مغرور بود.[8].
ب- زندگی بسیار ساده و فقیرانهای داشت.[9].
ج- بسیار پرکار بود، آنچنان که در همین سن اندک، برای حدود بیست جزءِ قرآن تفسیر نوشته بود و علاوه بر این، کتاب های دیگری را نیز نگاشته بود.
د- از نظر روانی، کاملاً بیمار بود به گونهای که به باور بسیاری از افراد، فردی عقدهای به نظر میرسید.[10].
افراد گروه فرقان آنچنان مجذوب و فریفتهی شخصیت گودرزی شده بودند، که از خود ارادهی مستقلی نداشتند و تنها از او دنباله روی میکردند :
«شاگردان و یاران گودرزی نسبت به وی، بسیار خاضع و مطیع بودند و کاملاً مقلدانه عمل میکردند.»[11].
در دهه های 40 و 50 شمسی، این اندیشه که «مارکسیسم، علم مبارزه است» در ذهنیت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ کرده بود و آنها بر این باور بودند که تنها ایدئولوژیای مقبول و مطلوب است که آموزههای مولد انقلاب و انقلابیگری را در برداشته باشد. به این سبب، گرایش به افکار چپروانه به صورت گستردهای شایع شده بود. گودرزی این اشتیاق و تمایل اجتماعی را به خوبی شناسایی کرد و در پی تولید و ترویج گفتمانی متناسب با آن برآمد.
در گروه فرقان، تنها خود گودرزی بود که مدعی اندیشهورزی و شأن نظری بود. به این سبب، سایر افراد گروه، به تقلید فکری و اعتقادی روی آورده و نظرات و آرای او را متعبدانه و بیچون و چرا میپذیرفتند. بنابراین، معیار و مبنای ایدئولوژی گروه فرقان، شخص گودرزی بوده است. از مطالعهی مجموع نوشتههای او در کنار رجوع به تحلیلها و برداشتهای صاحبنظران، چنین استنباط میشود که اصلیترین خطوط و بنیانهای فکری و اعتقادی گروه فرقان که سازندهی ایدئولوژی این گروه است، به این شرح است :
اول. قائل بودن به ماتریالیسم دیالکتیک (و در نتیجه اصالت انقلابیگری و مبارزهجویی).
دوم. تفسیر نمادین اسلام به مبنای ادبیات و اندیشهی مارکسیسی (نمایانگر بعد التقاطی گروه فرقانی).
سوم. ضدیت با روحانیت (در چارچوب مثلث زر، زور و تزویر و با عنوان آخوندیسم).
چهارم. مبارزهی مسلحانه در کنار تولید و انتشار آگاهی انقلابی (خشونت در عمل).
در این چارچوب نظری، علامه مطهری به مثابه یک «دشمن جدی» تلقی میشد چرا که:[12].
الف. او مدتها در دانشگاه دولتی (در زمان حاکمیت رژیم پهلوی) تدریس و از آنجا حقوق دریافت میکرد. بنابراین، او فردی هم سو با رژیم طاغوت و غیرانقلابی بود.
ب. با چهرهها و گروههای مبارز و انقلابی به مخالفت بر میخاست، از جمله سازمان بیهویت خلق، گروه فرقان و علی شریعتی.
ج. ساده زیست نبود و زندگی اشرافی داشت.
د. در حکومت پس از انقلاب اسلامی (که گروه فرقان آن را «دیکتاتوری آخوندیسم» مینامید)، رهبر در سایه بود نفر دوم (پس از امام خمینی) به شمار می آمد.
باطل بودن گزارههای اول و چهارم آشکار است و نیاز به توضیح ندارد. دربارهی گزارهی سوم باید گفت آنچه گروه فرقان، وابستگی علامه به سرمایهداری و خروج از ساده زیستی معرفی میکرد تنها از این مسأله ناشی میشد که ایشان منزلی در قلهک خریده بود[13] و با اتومبیل شخصی رفت و آمد میکرد![14] در حالی که تمام دوستان و شاگردان علامه که از نزدیک با وی ارتباط داشته زندگی وی را یک زندگی ساده و متوسط توصیف کردهاند، اما گزارهی دوم جای تفصیل دارد که در بخش بعدی به آن میپردازیم.
ادامه دارد ......
[1] Causal explanation.
[2] Cultural explanation
[3] این انتخاب، ناظر به خود واقعیت اجتماعی است نه گرایش نظری محقق؛ به این معنی که ترور علامه مطهری به مثابه یک واقعیت اجتماعی، اساساً دارای هویت فرهنگی است و چندان نمیتواند پذیرای توضیح و توجیه دیگری- از قبیل سیاسی یا اقتصادی- باشد.
[4] Approach consensus
[5] Approach contradiction
[6] ع.الف.، «بدنهی گروه از برنامهی ترور بیخبر بود!»، ماهنامهی یادآور (ویژهی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان)، شمارههای 6 و 7 و 8، سال سوم، 1389، ص 278.
[7] رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی- سیاسی ایران به سالهای 1320-1357، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، چاپ دوم، 1381، ص 322.
[8] ع . ش .، «بدنهی گروه از برنامهی ترور بیخبر بود!»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 282.
[9] ع. الف.، «بدنهی گروه از برنامهی ترور بیخبر بود!»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 282.
[10] حمیدرضا نقاشیان، «گودرزی با پرخاش یارانش شکست»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 99./ عزت اله شاهی، «تردید در استقلال فرقانیان»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 133.
[11] علی، ابوالحسنی، «خود متخصص پنداری، بیماری تاریخی است»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 68.
[12] نگاه کنید به: حمیدرضا نقاشیان، «گودرزی؛ با پرخاش یارانش شکست»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 100./ علی مطهری، «فرقان داعیهی روشنفکری داشت»، ماهنامهی یادآور، پیشین، ص 152.
[13] علامه مطهری برای استفاده از سکوت و آرامش نقاط بالای شهر- در مقایسه با مناطق پایین شهر- به آن منطقه رفته بود تا بتواند بهتر به فعالیتهای مطالعاتی و علمی خود بپردازد. در ضمن، ایشان این منزل را به صورت قسطی تهیه کرده بود.
[14] ایشان براساس صرفه جویی در زمان رفت و آمد به دانشگاه و مجالس سخنرانی، اقدام به خرید یک اتومبیل قدیمی کرده بود.(*)
*مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)