آیه 101-150
(آيه 101)- نماز مسافر. در تعقيب آيات گذشته كه در باره «جهاد» و «هجرت» بحث مى‏كرد در اين آيه به مسأله «نماز مسافر» اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«هنگامى كه مسافرت كنيد مانعى ندارد كه نماز را كوتاه كنيد اگر از خطرات كافران بترسيد، زيرا كافران دشمن آشكار شما هستند» (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً).
البته جاى شك نيست كه نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 444
(آيه 102)- هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با عده‏اى از مسلمانان به عزم «مكّه» وارد سرزمين «حديبيه» شدند و جريان به گوش قريش رسيد، خالد بن وليد به سرپرستى يك گروه دويست نفرى براى جلوگيرى از پيشروى مسلمانان به سوى مكّه، در كوههاى نزديك مكّه مستقر شد، هنگام ظهر «بلال» اذان گفت و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا كردند، خالد از مشاهده اين صحنه در فكر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر بايد از فرصت استفاده كرد و در حال نماز كار مسلمانان را يكسره ساخت در اين هنگام آيه نازل شد و دستور نماز خوف را به مسلمانان داد، و اين خود يكى از نكات اعجاز قرآن است كه قبل از اقدام دشمن، نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب كرد.
تفسير:
در تعقيب آيات مربوط به جهاد، اين آيه كيفيت نماز خوف را كه به هنگام جنگ بايد خوانده شود به مسلمانان تعليم مى‏دهد، آيه خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «هنگامى كه در ميان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مى‏دارى بايد مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند، نخست عده‏اى با حمل اسلحه با تو به نماز بايستند» (وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ).
سپس هنگامى كه اين گروه سجده كردند (و ركعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مى‏كنى) و آنها با سرعت ركعت دوم را تمام نموده و به ميدان نبرد باز مى‏گردند و در برابر دشمن مى‏ايستند و گروه دوم كه نماز نخوانده‏اند، جاى گروه اول را مى‏گيرند و با تو نماز مى‏گزارند» (فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ).
«گروه دوم نيز بايد وسايل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمين نگذارند» (وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ).
اين طرز نماز گزاردن براى اين است كه دشمن شما را غافلگير نكند، «زيرا دشمن همواره در كمين است كه از فرصت استفاده كند و دوست مى‏دارد كه شما از سلاح و متاع خود غافل شويد و يكباره به شما حمله‏ور شود» (وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 445
تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً)
.
ولى از آنجا كه ممكن است ضرورتهايى پيش بيايد كه حمل سلاح و وسايل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشكل باشد، در پايان آيه چنين دستور مى‏دهد:
«و گناهى بر شما نيست اگر از باران ناراحت باشيد و يا بيمار شويد كه در اين حال سلاح خود را بر زمين بگذاريد» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ).
«ولى در هر صورت از همراه داشتن وسايل محافظتى و ايمنى (مانند زره و خود و امثال آن) غفلت نكنيد و حتى در حال عذر، حتما آنها را با خود داشته باشيد» كه اگر احيانا دشمن حمله كند بتوانيد تا رسيدن كمك، خود را حفظ كنيد (وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ).
شما اين دستورات را به كار بنديد و مطمئن باشيد پيروزى با شماست «زيرا خداوند براى كافران مجازات خواركننده‏اى آماده كرده است» (إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً).
(آيه 103)- اهميت فريضه نماز! به دنبال دستور نماز خوف در آيه قبل و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مى‏فرمايد: «پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد، و در حال ايستادن و نشستن و زمانى كه بر پهلو خوابيده‏ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوييد» (فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ).
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن، ممكن است همان حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تيراندازى را به كار مى‏برند، بوده باشد.
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند.
سپس قرآن مى‏گويد: دستور نماز خوف يك دستور استثنايى است و «به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 446
مجرد اين كه حالت خوف زائل گشت، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد» (فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ).
و در پايان سرّ اين همه سفارش و دقت را در باره نماز چنين بيان مى‏دارد:
«زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است» (إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً).
(آيه 104)
شأن نزول:
از ابن عباس چنين نقل شده كه: پس از حوادث دردناك جنگ احد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بر فراز كوه احد رفت و أبو سفيان نيز بر كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد: «اى محمد! يك روز پيروز شديم و روز ديگر شما» يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در بدر داشتيم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسخ گوييد، مسلمانان گفتند: «هرگز وضع ما با شما يكسان نيست، شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ».
ابو سفيان فرياد زد: «لنا العزّى و لا عزّى لكم ما داراى بت بزرگ «عزّى» هستيم و شما نداريد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما هم در برابر شعار آنها بگوييد: اللّه مولينا و لا مولى لكم سرپرست و تكيه گاه ما خداست و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد.
ابو سفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان ديد، دست از بت «عزّى» برداشت و به دامن بت «هبل» درآويخت و فرياد زد: اعل هبل! سر بلند باد هبل.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكم‏تر بكوبند و بگويند: اللّه اعلى و اجلّ! خداوند برتر و بالاتر است.
ابو سفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره‏اى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است.
مسلمانان از ميدان جنگ بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احد سخت ناراحت بودند در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناك ناراحت نشوند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 447
اين شأن نزول به ما مى‏آموزد كه مسلمانان بايد هيچ يك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند در برابر منطق دشمنان، منطقهاى نيرومندتر و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و گر نه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد.
و بنابراين، در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تأسف خوردن در برابر حوادث دردناك و مفاسد وحشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده بطور فعالانه دست به كار شوند، در برابر كتابها و مطبوعات ناسالم، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسايل تبليغاتى مجهز دشمنان از مجهزترين وسايل تبليغاتى روز استفاده كنند، و در مقابل طرحها و تزها و دكترين‏هايى كه مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى‏دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مى‏توانند موجوديت خود را حفظ كرده و به صورت يك گروه پيشرو در جهان درآيند.
تفسير:
به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت، اين آيه براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى‏گويد: «هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد» (وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ).
اشاره به اين كه در مقابل دشمنان سرسخت، روح تهاجم را در خود حفظ كنيد زيرا از نظر روانى اثر فوق العاده‏اى در كوبيدن روحيه دشمن دارد.
سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى‏كند و مى‏گويد: چرا شما سستى به خرج دهيد «در حالى كه اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مى‏شويد دشمنان شما نيز از اين ناراحتيها سهمى دارند، با اين تفاوت كه شما اميد به كمك و رحمت وسيع پروردگار عالم داريد و آنها فاقد چنين اميدى هستند» (إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ).
و در پايان براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها و رنجها و تلاشها و كوششها و احيانا سستى‏ها و مسامحه كاريهاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
و بنابراين، نتيجه همه آنها را خواهيد ديد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 448
(آيه 105)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: طايفه بنى ابيرق طايفه‏اى نسبتا معروف بودند سه برادر از اين طايفه به نام «بشر» و «بشير» و «مبشر» نام داشتند، «بشير» به خانه مسلمانى به نام «رفاعه» دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذايى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام «قتاده» كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد.
برادران سارق وقتى باخبر شدند، يكى از سخنوران قبيله خود را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بروند و با قيافه حق به جانب سارق را تبرئه كنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله طبق وظيفه «عمل به ظاهر» شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تأسف فراوان بيان كرد، عمويش او را دلدارى داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتيبان ما است.
اين آيه و آيه بعد نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد.
تفسير:
از خائنان حمايت نكنيد- در اين آيه خداوند نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله توصيه مى‏كند كه هدف از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود، مى‏فرمايد: «ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كنى» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ).
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مى‏دهد، مى‏گويد: «هرگز از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمايى» (وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً).
گر چه روى سخن در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ولى شك نيست كه اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى‏باشد، و به همين دليل چنين خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سر بزند!
(آيه 106)- در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه «و از پيشگاه خداوند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 449
طلب آمرزش نما» (وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ).
«زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 107)- به دنبال دستورهاى گذشته در باره عدم حمايت از خائنان، قرآن چنين ادامه مى‏دهد كه: «هيچ گاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند، حمايت نكن» (وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ)
«چرا كه خداوند، خيانت كنندگان گنهكار را دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً)
.
(آيه 108)- سپس اين گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده، مى‏گويد:
«آنها شرم دارند كه باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند!» (يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ)
«خداوندى كه همه جا با آنهاست، و در آن هنگام كه در دل شب، نقشه‏هاى خيانت را طرح مى‏كنند و سخنانى كه خدا از آن راضى نبود مى‏گفتند، با آنها بود و به همه اعمال آنها احاطه دارد» (وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً)
.
(آيه 109)- سپس روى سخن را به طايفه شخص سارق كه از او دفاع كردند نموده، مى‏گويد: «گيرم كه شما در زندگى اين جهان از آنها دفاع كنيد ولى كيست كه در روز قيامت بتواند از آنها دفاع نمايد و يا به عنوان و كيل كارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتاريهاى آنها را برطرف سازد»؟! (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا)
.
بنابراين دفاع شما از آنها بسيار كم‏اثر است، زيرا در زندگى جاويدان آن هم در برابر خداوند، هيچ گونه مدافعى براى آنها نيست. در حقيقت در سه آيه فوق، نخست به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و همه قاضيان به حق توصيه شده كه كاملا مراقب باشند، افرادى با صحنه‏سازى و شاهدهاى دروغين حقوق ديگران را پايمال نكنند.
سپس به افراد خيانتكار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده كه مراقب نتايج سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند.
(آيه 110)- قرآن در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم كلى بيان مى‏كند: برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 450
1- نخست اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه راه توبه، به روى افراد بدكار به هر حال باز است و «كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب آمرزش كند و در مقام جبران برآيد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت» (وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً)
.
از جمله فوق استفاده مى‏شود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آن را مى‏يابد.
(آيه 111)- دوم: اين آيه توضيح همان حقيقى است كه اجمال آن در آيات قبل بيان شد و آن اين كه: «هر گناهى كه انسان مرتكب مى‏شود نهايتا و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام برداشته است» (وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلى‏ نَفْسِهِ)
. و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، ولى آثار سوء آن قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر مى‏شود.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند هم عالم است و از اعمال بندگان باخبر، و هم حكيم است» و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات مى‏كند (وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً)
.
(آيه 112)- سوم: در اين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد بيگناه كرده، مى‏فرمايد: «هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بيگناهى بيفكند، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است» (وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً)
.
جنايت تهمت-
تهمت زدن به بيگناه از زشت‏ترين كارهايى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است.
از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا در باره او چيزى بگويد كه در او نيست، خداوند در روز قيامت او را بر تلّى از آتش قرار مى‏دهد تا از مسؤوليت آنچه گفته است در آيد».
در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بيگناه و تبرئه گنهكار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 451
و از ميان رفتن اعتماد عمومى مى‏شود.
(آيه 113)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان شأن نزول به آن اشاره شد، آيه چنين مى‏گويد: «اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند تو را از مسير حق و عدالت، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد و تو را حفظ كرد» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ)
.
آنها مى‏خواستند با متهم ساختن يك فرد بيگناه و سپس كشيدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين ماجرا، هم ضربه‏اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بزنند و هم اغراض سوء خود را در باره يك مسلمان بيگناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است، نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب كرد! سپس قرآن مى‏گويد: «اينها فقط خود را گمراه مى‏كنند و هيچ گونه زيان به تو نمى‏رسانند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ)
.
سر انجام علت مصونيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از گمراهى و خطا و گناه، چنين بيان مى‏كند كه «خدا، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت» (وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ)

.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است» (وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً)
.
در جمله فوق يكى از دلايل اساسى مسأله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اين كه خداوند علوم و دانشهايى به پيامبر آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مى‏شود، زيرا علم و دانش (در مرحله نهايى) موجب عصمت است.
(آيه 114)- سخنان در گوشى! در آيات گذشته اشاره‏اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوى بحث مى‏شود.
«نجوى» تنها به معنى سخنان در گوشى نيست، بلكه هر گونه جلسات سرّى و مخفيانه را نيز شامل مى‏شود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 452
آيه مى‏گويد: «در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه‏هاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست» (لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ).
سپس براى اين كه گمان نشود هر گونه نجوى و سخن در گوشى يا جلسات سرّى مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مى‏فرمايد: «مگر اين كه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران، يا انجام كار نيك، و يا اصلاح در ميان مردم مى‏نمايد» (إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ).
و اين گونه نجوى‏ها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود، آيه مى‏گويد: «و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند، پاداش بزرگى به او خواهيم داد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
اصولا نجوى و سخنان در گوشى و تشكيل جلسات سرّى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است. در آيه 10 سوره مجادله مى‏فرمايد: إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ نجوى از شيطان است.
اساسا نجوى اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را برمى‏انگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى مى‏كند، به همين دليل بهتر است كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است.
(آيه 115)
شأن نزول:
در شأن نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق، پس از سرقت از مسلمانى، شخص بيگناهى را متهم ساخت و با صحنه‏سازى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله خود را تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد، و به دنبال آن رسوايى به جاى اين كه توبه كند، راه كفر را پيش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد، آيه نازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع، يك حكم كلى و عمومى را بيان ساخت.
تفسير:
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى مى‏شود، پس از آگاهى دو راه در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 453
پيش دارد، راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيان گرديد راه ديگر، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده مى‏فرمايد: «كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيد و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نمايد، ما او را به همان راه كه مى‏رود مى‏كشانيم و در قيامت به دوزخ مى‏فرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار اوست» (وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى‏ وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً).
(آيه 116)- شرك گناه نابخشودنى! در اينجا بار ديگر به دنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدّان يعنى كسانى كه بعد از قبول اسلام به سوى كفر باز مى‏گردند، اشاره به اهميت گناه شرك مى‏كند كه گناهى است غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست، نخست مى‏فرمايد: «خداوند شرك به او را نمى‏آمرزد (ولى) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بيند) مى‏آمرزد» (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).
اين مضمون در آيه 48 همين سوره گذشت، منتها ذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد، در اينجا مى‏فرمايد: «هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً).
ولى در گذشته فرمود: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‏ إِثْماً عَظِيماً: «كسى كه براى خدا شريك قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است».
در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسايى خدا شده و در اينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است.
(آيه 117)- نقشه‏هاى شيطان! اين آيه توضيحى است براى حال مشركان، كه در آيه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مى‏كند و مى‏گويد: آنها به قدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مى‏آورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند و «آنچه غير از خدا مى‏خوانند، فقط بتهايى است (بى‏روح)، كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 454
هيچ اثرى ندارد و (يا) شيطان سركش و ويرانگر است» (إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً).
قابل توجه اين كه: معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر به دو چيز شناخته شده «اناث» و «شيطان مريد».
«اناث» جمع «انثى» به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است.
يعنى آنها معبودهايى را مى‏پرستيدند كه مخلوق ضعيفى بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل درمى‏آمدند، تمام وجودشان تأثر و «انعطاف پذيرى» و تسليم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشنتر، موجودهايى كه هيچ گونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سر چشمه سود و زيان نبودند.
اما «شيطان مريد» يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است.
(آيه 118)- سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامه‏هاى او را شرح مى‏دهد و قبل از هر چيز مى‏فرمايد: «خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته» (لَعَنَهُ اللَّهُ). و در حقيقت ريشه تمام بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خداست كه بر اثر كبر و نخوت دامنش را گرفت.
سپس مى‏فرمايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا كند:
1- «و گفت: از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت» (وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً).
او مى‏داند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعيف الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم مى‏شوند.
(آيه 119)- دوم: «آنها را گمراه مى‏كنم» (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ).
3- «با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم مى‏سازم» (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ).
4- آنها را به اعمال خرافى دعوت مى‏كنم، از جمله «فرمان مى‏دهم كه گوشهاى چهارپايان را بشكافند و يا قطع كنند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 455
و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بت‏پرستان رايج بود كه گوش بعضى از چهار پايان را مى‏شكافتند و يا به كلى قطع مى‏كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مى‏دانستند و هيچ گونه از آن استفاده نمى‏نمودند.
5- «آنها را وادار مى‏سازم كه آفرينش پاك خدايى را تغيير دهند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ). و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان مى‏زند.
اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى انسان توحيد و يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديده‏اى را قرار داده است ولى وسوسه‏هاى شيطانى و هوى و هوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مى‏سازد و به بيراهه‏ها مى‏كشاند.
و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده، مى‏فرمايد: «هر كس شيطان را به جاى خداوند به عنوان ولىّ و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده» (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً).
(آيه 120)- در اين آيه چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده: «شيطان پيوسته به آنها وعده‏هاى دروغين مى‏دهد، و به آرزوهاى دورو دراز سرگرم مى‏كند ولى جز فريب و خدعه، كارى براى آنها انجام نمى‏دهد» (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً).
(آيه 121)- در اين آيه، سرنوشت نهايى پيروان شيطان چنين بيان شده:
«آنها جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند» (أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً).
(آيه 122)- در آيات گذشته چنين خوانديم: كسانى كه شيطان را ولىّ خود انتخاب كنند، در زيان آشكارى هستند، شيطان به آنها وعده دروغين مى‏دهد و با آرزوها سرگرم مى‏سازد، و وعده شيطان جز فريب و مكر نيست، در برابر آنها در اين آيه سر انجام كار افراد با ايمان را بيان كرده، مى‏فرمايد: «و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در باغهايى از بهشت وارد مى‏شوند كه نهرها از برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 456
زير درختان آن مى‏گذرد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ). اين نعمت همانند نعمتهاى اين دنيا زود گذر و ناپايدار نيست، بلكه «مؤمنان براى هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً). اين وعده همانند وعده‏هاى دروغين شيطان نيست، بلكه «وعده‏اى است حقيقى و از ناحيه خدا» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا). بديهى است «هيچ كس نمى‏تواند صادق‏تر از خدا وعده‏ها و سخنانش باشد» (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا). زيرا تخلّف از وعده، يا به خاطر ناتوانى است، يا جهل و نياز، كه تمام اينها از ساحت مقدّس او دور است.
(آيه 123)
شأن نزول:
نقل شده كه: مسلمانان و اهل كتاب هر كدام بر ديگرى افتخار مى‏كردند، اهل كتاب مى‏گفتند: پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است، كتاب ما از كتاب شما سابقه‏دارتر است، و مسلمانان مى‏گفتند: پيامبر ما خاتم پيامبران است، و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است، بنابراين ما بر شما امتياز داريم، اين آيه و آيه بعد نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد، و ارزش هر كس را به اعمالش معرفى كرد.
تفسير:
امتيازات واقعى و دروغين- در اين آيه و آيه بعد يكى از اساسى‏ترين پايه‏هاى اسلام بيان شده است، كه ارزش وجودى اشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلكه تنها بستگى به عمل و ايمان دارد، اين اصلى است ثابت و سنتى تغيير ناپذير، و قانونى است كه تمام ملتها در برابر آن يكسانند لذا نخست مى‏فرمايد: «فضيلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست» (لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ).
سپس اضافه مى‏كند: «هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت و هيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش نمى‏يابد» (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
(آيه 124)- «و هم چنين كسانى كه عمل صالح به جا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها وارد بهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمى‏شود» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 457
يُظْلَمُونَ نَقِيراً)
.
و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح «آب پاك» به روى دست همه ريخته است و وابستگيهاى ادعايى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يك مذهب به تنهايى بى‏فايده مى‏شمرد، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب و عمل به برنامه‏هاى آن معرفى مى‏كند.
(آيه 125)- در آيه قبل، سخن از تأثير ايمان و عمل بود و اين كه انتساب به هيچ مذهب و آيينى، به تنهايى اثرى ندارد، در عين حال در اين آيه براى اين كه سوء تفاهمى از بحث گذشته پيدا نشود، برترى آيين اسلام را بر تمام آيينها به اين تعبير بيان كرده است: «چه آيينى بهتر است از آيين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى برنمى‏دارد و پيرو آيين پاك خالص ابراهيم است» (وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آيين شمرده شده:
نخست تسليم مطلق در برابر خدا «اسلم وجهه للّه»، ديگرى نيكوكارى «و هو محسن» منظور از نيكوكارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و زبان و عمل است.
و ديگرى پيروى از آيين پاك ابراهيم است «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً».
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آيين ابراهيم را چنين بيان مى‏كند كه «خداوند ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود انتخاب كرد» (وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا).
(آيه 126)- در اين آيه اشاره به مالكيت مطلقه پروردگار و احاطه او به همه اشياء مى‏كند و مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است ملك خداست، زيرا خداوند به همه چيز احاطه دارد» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطاً).
اشاره به اين كه اگر خداوند ابراهيم را دوست خود انتخاب كرد نه به خاطر نياز به او بود، زيرا خدا از همگان بى‏نياز است بلكه به خاطر سجايا و صفات برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 458
فوق العاده و برجسته ابراهيم بود.
(آيه 127)- باز هم حقوق زنان! اين آيه به پاره‏اى از سؤالات و پرسشهايى كه در باره زنان (مخصوصا دختران يتيم) از طرف مردم مى‏شده است پاسخ مى‏گويد، مى‏فرمايد: «اى پيامبر! از تو در باره احكام مربوط به حقوق زنان، سؤالاتى مى‏كنند بگو: خداوند در اين زمينه به شما فتوا و پاسخ مى‏دهد» (وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ).
سپس اضافه مى‏كند: «و آنچه در قرآن مجيد در باره دختران يتيمى كه حقوقشان را نمى‏دهيد و مى‏خواهيد با آنها ازدواج كنيد، به قسمتى ديگر از سؤالات شما پاسخ مى‏دهد» و زشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مى‏سازد (وَ ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ فِي يَتامَى النِّساءِ اللَّاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ).
سپس در باره پسران صغير كه طبق رسم جاهليت از ارث ممنوع بودند توصيه كرده و مى‏فرمايد: «خداوند به شما توصيه مى‏كند كه حقوق كودكان ضعيف را رعايت كنيد» (وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ).
بار ديگر در باره حقوق يتيمان بطور كلى تأكيد كرده و مى‏گويد: «و خدا به شما توصيه مى‏كند كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار كنيد» (وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى‏ بِالْقِسْطِ).
و در پايان به اين مسأله توجه مى‏دهد كه «هر گونه عمل نيكى (مخصوصا در باره يتيمان و افراد ضعيف) از شما سر زند از ديدگاه علم خداوند مخفى نمى‏ماند» و پاداش مناسب آن را خواهيد يافت (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً).
(آيه 128)
شأن نزول:
نقل شده كه: رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مايل باشى با تو آشتى مى‏كنم، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر مى‏كنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شويم، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند.
آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 459
تفسير:
صلح بهتر است! در آيه 34 و 35 همين سوره احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى در اينجا اشاره‏اى به مسأله نشوز مرد كرده و مى‏فرمايد:
«هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت، از پاره‏اى از حقوق خود صرف نظر كند، و با هم صلح نمايند» (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً).
سپس براى تأكيد موضوع مى‏فرمايد: «به هر حال صلح كردن بهتر است» (وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ).
اين جمله كوتاه و پرمعنى گر چه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مى‏كند كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد! و به دنبال آن اشاره به سر چشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده مى‏فرمايد: «مردم ذاتا و طبق غريزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند» (وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ). و هر كسى سعى مى‏كند تمام حقوق خود را بى‏كم و كاست دريافت دارد، و همين سر چشمه نزاعها و كشمكشهاست.
بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سر چشمه بسيارى از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مى‏رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان مى‏گيرد.
ولى در عين حال براى اين كه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد مى‏كند كه «اگر مراقب اعمال و كارهاى خود باشيد و از مسير حق و عدالت منحرف نشويد، خداوند از همه اعمال شما آگاه است» و پاداش شايسته برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 460
به شما خواهد داد (وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
(آيه 129)- عدالت شرط تعدّد همسر! از جمله‏اى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزكارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مى‏شود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجاست كه اين توهّم پيش مى‏آيد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكان پذير نيست، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟
اين آيه به اين سؤال پاسخ مى‏گويد كه «عدالت از نظر محبت، در ميان همسران امكان پذير نيست، هر چند در اين زمينه كوشش شود» (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ).
در عين حال براى اين كه مردان از اين حكم، سوء استفاده نكنند به دنبال اين جمله مى‏فرمايد: «اكنون كه نمى‏توانيد مساوات كامل را از نظر محبت، ميان همسران خود، رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى به صورت بلاتكليف درآيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود» (فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ).
و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كرده‏اند هشدار مى‏دهد كه «اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيريد و گذشته را جبران كنيد خداوند شما را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 130)- سپس در اين آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقت‏فرساست، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچ وجه اصلاح پذير نيست، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخ كامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه مى‏توانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا «اگر با چنين شرايطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 461
فضل و رحمت خود بى‏نياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد» (وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ). «زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد» (وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً).
(آيه 131)- در آيه قبل به اين حقيقت اشاره شد كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه دو همسر از هم جدا شوند، و چاره‏اى از آن نباشد، اقدام بر اين كار بى‏مانع است و از آينده نترسند، زيرا خداوند آنها را از فضل و كرم خود بى‏نياز خواهد كرد، در اين آيه اضافه مى‏كند: ما قدرت بى‏نياز نمودن آنها را داريم زيرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خداست» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
كسى كه چنين ملك بى‏انتها و قدرت بى‏پايان دارد از بى‏نياز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود، سپس براى تأكيد در باره پرهيزكارى در اين مورد و هر مورد ديگر، مى‏فرمايد: «به يهود و نصارا و كسانى كه قبل از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما، سفارش كرده‏ايم كه پرهيزكارى را پيشه كنيد» (وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ).
بعد روى سخن را به مسلمانان كرده، مى‏گويد: اجراى دستور تقوا به سود خود شماست، و خدا نيازى به آن ندارد «و اگر سرپيچى كنيد و راه طغيان و نافرمانى پيش گيريد، زيانى به خدا نمى‏رسد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و او بى‏نياز و در خور ستايش است» (وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيداً).
(آيه 132)- در اين آيه براى سومين بار، روى اين جمله تكيه مى‏كند كه:
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خداست و خدا آنها را محافظت و نگهبانى و اداره مى‏كند» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا).
(آيه 133)- سپس مى‏فرمايد: «براى خدا هيچ مانعى ندارد كه شما را از بين ببرد، و جمعيتى آماده‏تر و مصمّم‏تر جانشين شما كند، كه در راه اطاعت او كوشاتر باشند و خداوند توانايى بر اين كار را دارد» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِكَ قَدِيراً).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 462
(آيه 134)- در اين آيه، سخن از كسانى به ميان آمده كه دم از ايمان به خدا مى‏زنند، و در ميدانهاى جهاد شركت مى‏كنند و دستورات اسلام را به كار مى‏بندند، بدون اين كه هدف الهى داشته باشند، بلكه منظورشان به دست آوردن نتايج مادى همانند غنايم جنگى و مانند آن است، مى‏فرمايد: «كسانى كه تنها پاداش دنيا مى‏طلبند (در اشتباهند) زيرا در نزد پروردگار پاداش دنيا و آخرت، هر دو مى‏باشد» (مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ) پس چرا به دنبال هر دو نمى‏روند؟ «و خداوند از نيات همگان آگاه است و هر صدايى را مى‏شنود، و هر صحنه‏اى را مى‏بيند و از اعمال منافق صفتان اطلاع دارد» (وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً).
(آيه 135)- عدالت اجتماعى! به تناسب دستورهايى كه در آيات گذشته در باره اجراى عدالت در مورد يتيمان، و همسران داده شده، در اين آيه يك اصل اساسى و يك قانون كلى در باره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثناء ذكر مى‏كند و مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد كاملا قيام به عدالت كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ). يعنى، بايد آنچنان عدالت را اجرا كنيد كه كمترين انحرافى به هيچ طرف پيدا نكنيد.
سپس براى تأكيد مطلب مسأله «شهادت» را عنوان كرده، مى‏فرمايد: به خصوص در مورد شهادت بايد همه ملاحظات را كنار بگذاريد «و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهيد، اگر چه به زيان شخص شما يا پدر و مادر و يا نزديكان تمام شود» (شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ).
از اين جمله استفاده مى‏شود كه بستگان مى‏توانند با حفظ اصول عدالت به سود يا به زيان يكديگر شهادت دهند.
سپس به قسمت ديگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره كرده مى‏فرمايد: «نه ملاحظه ثروت ثروتمندان بايد مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقيران، زيرا «اگر آن كس كه شهادت به حق به زيان او تمام مى‏شود، ثروتمند يا فقير باشد، خداوند نسبت به حال آنها آگاهتر است» نه صاحبان زر و زور مى‏توانند در برابر حمايت پروردگار، زيانى به شاهدان بر حق برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 463
برسانند، و نه فقير با اجراى عدالت گرسنه مى‏ماند» (إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى‏ بِهِما).
باز براى تأكيد دستور مى‏دهد كه «از هوى و هوس پيروى نكنيد تا مانعى در راه اجراى عدالت ايجاد گردد» (فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا).
از اين جمله به خوبى استفاده مى‏شود كه سر چشمه مظالم و ستمها، هوى پرستى است و اگر اجتماعى هوى پرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت! بار ديگر به خاطر اهميتى كه موضوع اجراى عدالت دارد، روى اين دستور تكيه كرده مى‏فرمايد: «اگر مانع رسيدن حق به حقدار شويد و يا حق را تحريف نماييد و يا پس از آشكار شدن حق از آن اعراض كنيد، خداوند از اعمال شما آگاه است» (وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
آيه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مسأله عدالت اجتماعى در هر شكل و هر صورت كاملا روشن مى‏سازد و انواع تأكيداتى كه در اين چند جمله به كار رفته است نشان مى‏دهد كه اسلام تا چه اندازه در اين مسأله مهم انسانى و اجتماعى، حساسيت دارد، اگر چه با نهايت تأسف ميان عمل مسلمانان، و اين دستور عالى اسلامى، فاصله از زمين تا آسمان است!، و همين يكى از اسرار عقب ماندگى آنهاست.
(آيه 136)
شأن نزول:
از «ابن عباس» نقل شده كه اين آيه در باره جمعى از بزرگان اهل كتاب نازل گرديد مانند عبد اللّه بن سلام و اسد بن كعب و برادرش اسيد بن كعب و جمعى ديگر، زيرا آنها در آغاز خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: ما به تو و كتاب آسمانى تو و موسى و تورات و عزير ايمان مى‏آوريم ولى به ساير كتابهاى آسمانى و همچنين ساير انبياء ايمان نداريم.
آيه نازل شد و به آنها تعليم داد كه بايد به همه ايمان داشته باشيد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول، روى سخن در آيه به جمعى از مؤمنان اهل كتاب است كه آنها پس از قبول اسلام روى تعصبهاى خاصى تنها اظهار ايمان به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 464
مذهب سابق خود و آيين اسلام مى‏كردند، اما قرآن به آنها توصيه مى‏كند كه تمام پيامبران و كتب آسمانى را به رسميت بشناسند، زيرا همه از طرف يك مبدء مبعوث شده‏اند. بنابراين، معنى ندارد كه بعضى از آنها را بپذيرند و بعضى را نپذيرند، مگر يك حقيقت واحد تبعيض‏بردار است؟ و مگر تعصبها مى‏تواند جلو واقعيات را بگيرد؟ لذا آيه مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به خدا و پيامبرش (پيامبر اسلام) و كتابى كه بر او نازل شده، و كتب آسمانى پيشين، همگى ايمان بياوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ).
و در پايان آيه سرنوشت كسانى را كه از اين واقعيتها غافل بشوند بيان كرده، چنين مى‏فرمايد: «كسى كه به خدا و فرشتگان، و كتب الهى، و فرستادگان او، و روز بازپسين، كافر شود، در گمراهى دور و درازى افتاده است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً).
در حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده، يعنى علاوه بر ايمان به مبدء و معاد، ايمان به كتب آسمانى و انبياء و فرشتگان نيز لازم است.
(آيه 137)- سرنوشت منافقان لجوج! به تناسب بحثى كه در آيه قبل در باره كافران و گمراهى دور و دراز آنها بود در اينجا قرآن اشاره به حالت جمعى از آنان كرده كه هر روز شكل تازه‏اى به خود مى‏گيرند، روزى در صف مؤمنان، و روز ديگر در صف كفار، و باز در صف مؤمنان و سپس در صفوف كافران متعصب و خطرناك قرار مى‏گيرند خلاصه همچون «بت عيّار» هر لمحه به شكلى و هر روز به رنگى در مى‏آيند و سر انجام در حال كفر و بى‏ايمانى جان مى‏دهند! اين آيه در باره سرنوشت چنين كسانى مى‏گويد: «آنها كه ايمان آوردند سپس كافر شدند باز ايمان آوردند و بار ديگر راه كفر پيش گرفتند و سپس بر كفر خود افزودند، هرگز خداوند آنها را نمى‏آمرزد و به راه راست هدايت نمى‏كند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 465
(آيه 138)- در اين آيه مى‏گويد: «به اين دسته از منافقان بشارت بده كه عذاب دردناكى براى آنها است» (بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
(آيه 139)- و در اين آيه اين دسته از منافقان چنين توصيف شده‏اند: «آنها كافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مى‏كنند» (الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ). سپس مى‏گويد: هدف آنها از اين انتخاب چيست؟ «آيا راستى مى‏خواهند آبرو و حيثيتى از طريق اين دوستى براى خود كسب كنند»؟! (أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ). «در حالى كه تمام عزتها مخصوص خداست» (فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً) زيرا عزت همواره از «علم» و «قدرت» سر چشمه مى‏گيرد و اينها كه قدرت و علمشان ناچيز است، كارى از دستشان ساخته نيست كه بتوانند منشأ عزتى باشند.
اين آيه به همه مسلمانان هشدار مى‏دهد كه عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجويند، زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فورا صميمى‏ترين متحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش مى‏روند كه گويى هرگز با هم آشنايى نداشتند، چنانكه تاريخ معاصر شاهد بسيار گوياى اين واقعيت است!
(آيه 140)
شأن نزول-
از ابن عباس نقل شده كه: جمعى از منافقان در جلسات دانشمندان يهود مى‏نشستند، جلساتى كه در آن نسبت به آيات قرآن استهزاء مى‏شد، آيه نازل گشت و عاقبت شوم اين عمل را روشن ساخت.
تفسير:
در مجلس گناه ننشينيد- در سوره انعام آيه 68 صريحا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داده است كه: «اگر مشاهده كنى كسانى نسبت به آيات قرآن استهزاء مى‏كنند و سخنان ناروا مى‏گويند، از آنها اعراض كن».
اين آيه بار ديگر اين حكم اسلامى را تأكيد مى‏كند و به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه: «در قرآن به شما قبلا دستور داده شده كه هنگامى بشنويد افرادى نسبت به آيات قرآن كفر مى‏ورزند و استهزاء مى‏كنند با آنها ننشينيد تا از اين كار صرف نظر كرده، به مسائل ديگرى بپردازند» (وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 466
يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ)
.
سپس نتيجه اين كار را چنين بيان مى‏كند كه: «اگر شما در اين گونه مجالس شركت كرديد همانند آنها خواهيد بود» و سرنوشتتان، سرنوشت آنهاست (إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ).
باز براى تأكيد اين مطلب اضافه مى‏كند شركت در اين گونه جلسات نشانه روح نفاق است «و خداوند همه منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً).
(آيه 141)- صفات منافقان! اين آيه و آيات بعد قسمتى ديگر از صفات منافقان و انديشه‏هاى پريشان آنها را بازگو مى‏كند، مى‏گويد: «منافقان كسانى هستند كه هميشه مى‏خواهند از هر پيشامدى به نفع خود بهره‏بردارى كنند، اگر پيروزى نصيب شما شود فورا خود را در صف مؤمنان جا زده، مى‏گويند آيا ما با شما نبوديم و آيا كمكهاى ارزنده ما مؤثر در غلبه و پيروزى شما نبود؟ بنابراين، ما هم در تمام اين موفقيتها و نتايج معنوى و مادى آن شريك و سهيميم» (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ).
اما اگر بهره‏اى از اين پيروزى نصيب دشمنان اسلام شود، فورا خود را به آنها نزديك كرده، مراتب رضامندى خويش را به آنها اعلام مى‏دارند و مى‏گويند: «اين ما بوديم كه شما را تشويق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسليم در برابر آنها كرديم بنابراين، ما هم در اين پيروزيها سهمى داريم»! (وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
به اين ترتيب اين دسته با فرصت طلبى مخصوص خود، گاهى «رفيق قافله» اند و گاهى «شريك دزد» و عمرى را با اين دو دوزه بازى كردن مى‏گذرانند! ولى قرآن سر انجام آنها را با يك جمله كوتاه بيان مى‏كند و مى‏گويد: بالاخره روزى فرا مى‏رسد كه پرده‏ها بالا مى‏رود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته مى‏شود. آرى! «در روز قيامت خداوند در ميان شما قضاوت مى‏كند» (فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 467
و براى اين كه مؤمنان واقعى مرعوب آنان نشوند در پايان آيه اضافه مى‏كند:
«هيچ گاه خداوند راهى براى پيروزى و تسلط كافران بر مسلمانان قرار نداده است» (وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا).
يعنى كافران نه تنها از نظر منطق بلكه از نظر نظامى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هيچ نظر بر افراد با ايمان، چيره نخواهند شد.
و اگر پيروزى آنها را بر مسلمانان در ميدانهاى مختلف با چشم خود مى‏بينيم به خاطر آن است كه بسيارى از مسلمانان مؤمنان واقعى نيستند، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در ميان آنان است و نه علم و آگاهى لازم كه اسلام آن را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنينند!
(آيه 142)- در اين آيه و آيه بعد پنج صفت ديگر از صفات منافقان در عبارات كوتاهى آمده است:
1- آنها براى رسيدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نيرنگ وارد مى‏شوند و حتى مى‏خواهند: به خدا خدعه و نيرنگ زنند در حالى كه در همان لحظات كه در صدد چنين كارى هستند در يك نوع خدعه واقع شده‏اند، زيرا براى به دست آوردن سرمايه‏هاى ناچيزى سرمايه‏هاى بزرگ وجود خود را از دست مى‏دهند بطورى كه آيه مى‏گويد: «منافقان مى‏خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‏دهد» (إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ)
.
2- آنها از خدا دورند و از راز و نياز با او لذت نمى‏برند و به همين دليل:
«هنگامى كه به نماز برخيزند سر تا پاى آنها غرق كسالت و بى‏حالى است» (وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏)
.
3- آنها چون به خدا و وعده‏هاى بزرگ او ايمان ندارند، «اگر عبادت يا عمل نيكى انجام دهند آن نيز از روى رياست نه به خاطر خدا»! (يُراؤُنَ النَّاسَ)
.
4- «آنها گاهى ذكرى هم بگويند و يادى از خدا كنند از صميم دل و از روى آگاهى و بيدارى نيست و اگر هم باشد بسيار كم است» (وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا)
.
(آيه 143)- پنجم: «آنها افراد سرگردان و بى‏هدف و فاقد برنامه و مسير برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 468
مشخص‏اند، نه جزء مؤمنانند و نه در صف كافران»! (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ).
و در پايان آيه سرنوشت آنها را چنين بيان مى‏كند آنها افرادى هستند كه بر اثر اعمالشان خدا حمايتش را از آنان برداشته و در بيراهه‏ها گمراهشان ساخته «و هر كس را خدا گمراه كند هيچ گاه راه نجاتى براى آنان نخواهى يافت» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا).
(آيه 144)- در آيات گذشته اشاره به گوشه‏اى از صفات منافقان و كافران شد و در اين آيه نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! كافران (و منافقان) را به جاى مؤمنان تكيه گاه و ولىّ خود انتخاب نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
چرا كه اين عمل يك جرم و قانون‏شكنى آشكار و شرك به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار موجب استحقاق مجازات شديدى است لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «آيا مى‏خواهيد دليل روشنى بر ضد خود در پيشگاه پروردگار درست كنيد» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً).
(آيه 145)- در اين آيه براى روشن ساختن حال منافقانى كه اين دسته از مسلمانان غافل، طوق دوستى آنان را بر گردن مى‏نهند، مى‏فرمايد: «منافقان در پايين‏ترين و نازلترين مراحل دوزخ قرار دارند و هيچ گونه ياورى براى آنها نخواهى يافت» (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً).
از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه از نظر اسلام نفاق بدترين انواع كفر، و منافقان دورترين مردم از خدا هستند، و به همين دليل جايگاه آنها بدترين و پست‏ترين نقطه دوزخ است.
(آيه 146)- اما براى اين كه روشن شود حتى اين افراد فوق العاده آلوده، راه بازگشت به سوى خدا و اصلاح موقعيت خويشتن دارند، اضافه مى‏كند: «مگر آنها كه توبه كرده و اعمال خود را اصلاح نمايند (و گذشته را جبران كنند) و به دامن لطف پروردگار چنگ بزنند و دين و ايمان خود را براى خدا خالص گردانند» (إِلَّا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 469
الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ)
. «چنين كسانى (سر انجام اهل نجات خواهند شد) و با مؤمنان قرين مى‏گردند» (فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ). «و خداوند پاداش عظيمى به همه افراد با ايمان خواهد داد» (وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً).
(آيه 147)- مجازاتهاى خدا انتقامى نيست! در اين آيه به يك «واقعيت مهم» اشاره مى‏شود و آن اين كه مجازاتهاى دردناك الهى نه به خاطر آن است كه خداوند بخواهد از بندگان عاصى «انتقام» بگيرد و يا «قدرت نمايى» كند، و يا زيانى كه از رهگذر عصيان آنها بدو رسيده است «جبران» نمايد، زيرا همه اينها لازمه نقايص و كمبودهاست كه ذات پاك خدا از آنها مبرّاست، بلكه اين مجازاتها همگى بازتابها و نتايج سوء اعمال و عقايد خود انسانهاست.
و لذا آيه مى‏فرمايد: «خدا چه نيازى به مجازات شما دارد اگر شما شكر گزارى كنيد و ايمان بياوريد»؟ و (ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ).
يعنى، اگر شما ايمان و عمل صالحى داشته باشيد و از مواهب الهى سوء استفاده نكنيد، بدون شك كمترين مجازاتى دامن شما را نخواهد گرفت.
و براى تأكيد اين موضوع اضافه مى‏كند: «خداوند هم از اعمال و نيات شما آگاه است و هم در برابر اعمال نيك شما شاكر و پاداش‏دهنده است» (وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً).
در آيه فوق موضوع «شكرگزارى» بر «ايمان» مقدم شده است و اين به خاطر آن است كه تا انسان نعمتها و مواهب خدا را نشناسد و به مقام شكرگزارى نرسد، نمى‏تواند خود او را بشناسد- دقت كنيد.
آغاز جزء ششم قرآن مجيد
ادامه سوره نساء
(آيه 148)- در اين آيه و آيه بعد اشاره به بخشى از دستورات اخلاقى اسلام شده، نخست مى‏فرمايد: «خدا دوست نمى‏دارد كه بدگويى شود و يا عيوب و اعمال زشت اشخاص با سخن برملا شود» (لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 470
زيرا همان گونه كه خداوند «ستّار العيوب» است، دوست ندارد كه افراد بشر پرده‏درى كنند و عيوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند.
سپس به بعضى از امور كه مجوز اين گونه بدگوييها و پرده‏دريها مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «مگر كسى كه مظلوم واقع شده» (إِلَّا مَنْ ظُلِمَ).
چنين افراد براى دفاع از خويشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شكايت كنند و يا از مظالم و ستمگريها آشكارا مذمت و انتقاد و غيبت نمايند و تا حق خود را نگيرند و دفع ستم ننمايند از پاى ننشينند.
و در پايان آيه- همان طور كه روش قرآن است- براى اين كه افرادى از اين استثناء نيز سوء استفاده نكنند و به بهانه اين كه مظلوم واقع شده‏اند عيوب مردم را بدون جهت آشكار نسازند مى‏فرمايد: «خداوند سخنان را مى‏شنود و از نيات آگاه است» (وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً).
(آيه 149)- در اين آيه، به نقطه مقابل اين حكم اشاره كرده، مى‏فرمايد: «اگر نيكيهاى افراد را اظهار كنيد و يا مخفى نماييد مانعى ندارد (به خلاف بديها كه مطلقا جز در مواردى استثنايى بايد كتمان شود) و نيز اگر در برابر بديهايى كه افراد به شما كرده‏اند راه عفو و بخشش را پيش گيريد بهتر است زيرا اين كار در حقيقت يك نوع كار الهى است كه با داشتن قدرت بر هر گونه انتقام، بندگان شايسته خود را مورد عفو قرار مى‏دهد» (إِنْ تُبْدُوا خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا قَدِيراً).
(آيه 150)- ميان پيامبران تبعيض نيست! در اين آيه و آيه بعد توصيفى از حال جمعى از كافران و مؤمنان و سرنوشت آنها آمده است و آيات گذشته را كه در باره منافقان بود تكميل مى‏كند.
نخست به كسانى كه ميان پيامبران الهى فرق گذاشته، بعضى را بر حق و بعضى را بر باطل مى‏دانند اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها كه به خدا و پيامبرانش كافر مى‏شوند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران تفرقه بيندازند و اظهار مى‏دارند كه ما نسبت به بعضى از آنها ايمان داريم اگر چه بعضى ديگر را به رسميت نمى‏شناسيم، و به گمان خود مى‏خواهند در اين ميان راهى پيدا كنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 471
يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا).
در حقيقت اين جمله حال يهوديان و مسيحيان را روشن مى‏سازد كه يهوديان مسيح را به رسميت نمى‏شناختند، و هر دو، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را، در حالى كه طبق كتب آسمانى آنها نبوت اين پيامبران بر ايشان ثابت شده بود.
بنابراين، ايمان آنها حتى در مواردى كه نسبت به آن اظهار ايمان مى‏كنند، بى‏ارزش قلمداد شده است، چرا كه از روح حق‏جويى سر چشمه نمى‏گيرد.