آیه 51-100
(آيه 51)
شأن نزول:
بعد از حادثه «احد» يكى از بزرگان يهود به نام «كعب بن اشرف» به اهل مكه پيشنهاد كرد كه سى نفر از شما و سى نفر از ما به كنار خانه كعبه برويم و شكمهاى خود را بر ديوار خانه كعبه بگذاريم و با پروردگار كعبه عهد كنيم كه در نبرد با محمد كوتاهى نكنيم، اين برنامه انجام شد، و پس از پايان آن، ابو سفيان رو به «كعب» كرده، گفت: تو مرد دانشمندى هستى و ما بيسواد و درس نخوانده! به عقيده تو، «ما» و «محمد» كدام به حق نزديكتريم، كعب گفت: آيين خود را براى من كاملا تشريح كن. ابو سفيان گفت: ما براى حاجيان، شتران بزرگ قربانى مىكنيم، و به آنها آب مىدهيم، ميهمان را گرامى مىداريم، و اسيران را آزاد كرده، و صله رحم بهجا مىآوريم، خانه پروردگار خود را آباد نگه مىداريم، و بر گرد آن طواف مىكنيم، و ما اهل حرم خدا سرزمين مكّهايم! ولى محمد قطع پيوند خويشاوندى كرده، و از حرم خدا و آيين كهن ما بيرون رفته و آيين محمد آيينى است تازه و نوپا- كعب گفت: به خدا سوگند آيين شما از آيين محمد بهتر است! در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
سازشكاران- اين آيه يكى ديگر از صفات ناپسند يهود را منعكس مىكند كه آنها براى پيشبرد اهدافشان آن چنان سازشكارى با هر جمعيتى نشان مىدادند كه حتى براى جلب نظر بتپرستان در برابر بتهاى آنها سجده مىكردند و آنچه را كه در باره عظمت اسلام و صفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ديده يا خوانده بودند زير پا برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 410
مىگذاشتند، و حتى براى خوشايند بتپرستان آيين خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجيح مىدادند، با اين كه اهل كتاب بودند و قدر مشتركشان با اسلام به مراتب بيش از بتپرستان بود، لذا آيه به عنوان تعجب مىگويد: «آيا نديدى كسانى را كه سهمى از كتاب خدا داشتند، اما در برابر بت سجده كردند و به طغيانگران اظهار ايمان نمودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ).
به اين هم قناعت نكردند «و در باره مشركان مىگويند: آنان از كسانى كه ايمان آوردهاند هدايتيافتهترند»! (وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا).
(آيه 52)- در اين آيه، سرنوشت اين گونه سازشكاران را بيان كرده مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و كسى كه خدا او را از رحمت خويش دور كند، هيچ ياورى براى او نخواهى يافت» (أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً).
(آيه 53)- در تفسير دو آيه قبل گفته شد كه يهود به خاطر جلب توجه بتپرستان مكّه گواهى دادند كه بتپرستى قريش از خدا پرستى مسلمانان بهتر است! و حتى خود آنان در مقابل بتها سجده كردند! در اين آيه و آيه بعد اين نكته يادآورى شده كه قضاوت آنان به دو دليل فاقد ارزش و اعتبار است:
1- «آيا آنها (يهود) سهمى در حكومت دارند (كه بخواهند چنين داورى كنند؟) در حالى كه اگر چنين بود به مردم كمترين حق را نمىدادند» و همه چيز را در انحصار خود مىگرفتند (أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً).
(آيه 54)- دوم اين كه: آنها بر اثر ظلم و ستم و كفران نعمت، مقام نبوت و حكومت را از دست دادند، و به همين جهت مايل نيستند اين موقعيت الهى به دست هيچ كس سپرده شود «يا اين كه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد مىورزند» و با آن گونه قضاوتهاى بىاساس مىخواهند آبى بر شعلههاى آتش حسد خويش بپاشند (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 411
سپس مىفرمايد: چرا از اعطاى چنين منصبى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و خاندان بنى هاشم تعجب و وحشت مىكنيد و حسد مىورزيد در حالى كه «ما به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند نيز) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى در اختيارشان (پيامبران بنى اسرائيل) قرار داديم» (فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً).
اما متأسفانه شما مردم ناخلف آن سرمايههاى معنوى و مادى پرارزش را بر اثر شرارت و قساوت از دست داديد.
در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه در باره اين آيه سؤال كردند، فرمود:
نحن المحسودون: يعنى «ماييم كه مورد حسد دشمنان قرار گرفتهايم».
زيانهاى معنوى و مادى، فردى و اجتماعى «حسد» فوق العاده زياد است كه در روايات پيشوايان اسلام به آن اشاره شده، از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «حسد و بدخواهى از تاريكى قلب و كوردلى است و از انكار نعمتهاى خدا به افراد سر چشمه مىگيرد، و اين دو (كوردلى و ايراد بر بخشش خدا) دو بال كفر هستند، به سبب حسد بود كه فرزند آدم در يك حسرت جاودانى فرو رفت و به هلاكتى افتاد كه هرگز از آن رهايى نمىيابد».
(آيه 55)- در اين آيه مىگويد: «جمعى از مردم آن زمان به كتاب آسمانى كه بر آل ابراهيم نازل شده بود ايمان آوردند و بعضى ديگر (نه تنها ايمان نياوردند بلكه) در راه پيشرفت آن ايجاد مانع كردند و شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها كافى است» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً).
همچنين كسانى كه به اين كتاب آسمانى كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نازل گرديده كفر مىورزند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آيه 56)- در اين آيه و آيه بعد سرنوشت افراد با ايمان و بىايمان تشريح شده است، در اين آيه مىگويد: «كسانى كه به آيات ما كافر شدند به زودى آنها را در آتشى وارد مىكنيم كه هر گاه پوستهاى تنشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوستهاى ديگرى را به جاى آن قرار مىدهيم تا كيفر (الهى) را بچشند» (إِنَّ الَّذِينَ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 412
كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ)
.
البته پوستهاى جديد از همان مواد پوستهاى پيشين تشكيل مىگردد، و اين نتيجه اصرار در زير پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خداست.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند (نسبت به انجام اين گونه مجازاتها) هم قادر و توانا و هم حكيم است» و روى حساب كيفر مىدهد (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً).
(آيه 57)- در آيات گذشته سخن از مجازات كافران بود، در اين آيه به پاداش مؤمنان اشاره كرده، مىفرمايد: «و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند به زودى آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكنيم كه نهرها از زير درختانش جارى است، هميشه در آن خواهند ماند، و همسرانى پاكيزه براى آنها خواهد بود، و آنان را در سايههاى گسترده (و فرحبخش) جاى مىدهد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا).
(آيه 58)
شأن نزول:
اين آيه زمانى نازل گرديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با پيروزى كامل وارد شهر مكّه گرديد، عثمان بن طلحه را كه كليددار خانه كعبه بود احضار كرد و كليد را از او گرفت، تا درون خانه كعبه را از وجود بتها پاك سازد، عباس عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پس از انجام اين مقصود تقاضا كرد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تحويل كليد خانه خدا به او، مقام كليددارى بيت اللّه را كه در ميان عرب يك مقام برجسته و شامخ بود، به او بسپارد. ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر خلاف اين تقاضا پس از تطهير خانه كعبه از لوث بتها در خانه را بست و كليد را به «عثمان بن طلحه» تحويل داد، در حالى كه آيه مورد بحث را تلاوت مىنمود.
تفسير:
امانت و عدالت در اسلام- اين آيه كه يك حكم عمومى و همگانى از آن استفاده مىشود، صريحا مىگويد: «خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد» (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 413
در قسمت دوم آيه، اشاره به دستور مهم ديگرى شده و آن مسأله «عدالت در حكومت» است.
آيه مىگويد، خداوند نيز به شما فرمان داده كه: «به هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد، از روى عدالت حكم كنيد» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ).
سپس براى تأكيد اين دو فرمان مهم مىگويد: «خداوند پند و اندرزهاى خوبى به شما مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ).
باز تأكيد مىكند و مىگويد: «در هر حال خدا (مراقب اعمال شماست) هم سخنان شما را مىشنود و هم كارهاى شما را مىبيند» (إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً).
روشن است «امانت» معنى وسيعى دارد و هر گونه سرمايه مادى و معنوى را شامل مىشود و هر مسلمانى طبق صريح اين آيه وظيفه دارد كه در هيچ امانتى نسبت به هيچ كس خيانت نكند، خواه صاحب امانت، مسلمان باشد يا غير مسلمان، و اين در واقع يكى از مواد «اعلاميه حقوق بشر در اسلام» است.
حتى دانشمندان در جامعه، امانتدارانى هستند كه موظفند حقايق را كتمان نكنند، فرزندان انسان نيز امانتهاى الهى هستند كه نبايد در تعليم و تربيت آنان كوتاهى شود، و از آن بالاتر وجود و هستى خود انسان و تمام نيروهايى كه خدا به او داده امانت پروردگارند كه انسان موظف است در حفظ آنها بكوشد.
در روايتى از امام صادق عليه السّلام در باره اهميت «امانت» مىخوانيم كه به يكى از دوستان خود فرمود: «اگر قاتل على عليه السّلام امانتى پيش من مىگذاشت و يا از من نصيحتى مىخواست و يا با من مشورتى مىكرد و من آمادگى خود را براى اين امور اعلام مىداشتم، قطعا حق امانت را ادا مىنمودم».
(آيه 59)- اين آيه و چند آيه بعد، در باره يكى از مهمترين مسائل اسلامى، يعنى مسأله رهبرى بحث مىكند و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مىسازد.
نخست به مردم با ايمان دستور مىدهد، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 414
آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ).
بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بايد از ذات پاك او سر چشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى اوست، و هر گونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد.
در مرحله بعد مىفرمايد: «و اطاعت كنيد پيامبر خدا را» (وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ).
پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمىگويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خداست، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است.
و در مرحله سوم مىفرمايد: اطاعت كنيد «اولى الامر (اوصياى پيامبر) را» (وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ). كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردمند.
سپس مىفرمايد: «اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز باز پسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيكوتر است» (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا).
«اولى الامر» چه كسانى هستند؟
همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولى الامر» امامان معصوم مىباشند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمىشود.
و البته كسانى كه از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اين كه اولى الامرند، بلكه به خاطر اين كه نمايندگان اولى الامر مىباشند.
(آيه 60)
شأن نزول:
يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت، بنا گذاشتند يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بىنظرى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اطمينان داشت گفت: من به برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 415
داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود به نام «كعب بن اشرف» را انتخاب كرد و به اين ترتيب با داورى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مخالفت كرد.
آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد.
تفسير:
حكومت طاغوت- اين آيه در واقع مكمل آيه قبل است، زيرا در آنجا، مؤمنان را به اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولو الأمر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت، نهى مىنمايد.
قرآن مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام جور مىرفتند ملامت مىكند، مىگويد: «آيا نديدى كسانى را كه گمان مىكنند به آنچه (از كتب آسمانى) بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آوردهاند ولى مىخواهند طاغوت و حكّام باطل را به داورى بطلبند با اين كه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ).
سپس اضافه مىكند: «مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است و شيطان مىخواهد آنان را گمراه كند و به بيراهههاى دوردستى بيفكند» (وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً).
(آيه 61)- نتيجه داورى طاغوت. به دنبال نهى شديد از مراجعه به طاغوت، و داوران جور، نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه منافقان براى توجيه كار خود به آن متشبث مىشدند، در اين آيه و دو آيه بعد مورد بررسى قرار گرفته است.
در آيه مورد بحث مىفرمايد: اين گونه مسلماننماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مىروند، بلكه هنگامى كه به آنها گفته شود به سوى آنچه خداوند نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مىبينى كه از (قبول دعوت) تو اعراض مىكنند» و با اصرار روى اين كار مىايستند (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً).
يعنى: مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنهاست، و گر نه با دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيدار مىشدند و به اشتباه خود معترف مىگشتند.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 416
(آيه 62)- باز در اين آيه روى سخن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مىفرمايد: «پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مىشوند سپس به سراغ تو مىآيند»! (فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ).
و در اين موقع «سوگند ياد مىكنند كه منظور و هدف ما (از بردن داورى نزد ديگران) جز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان (طرفين نزاع) نبوده است» (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً).
(آيه 63)- ولى خدا در اين آيه نقاب از چهره آنها كنار مىزند و اين گونه تظاهرات دروغين را ابطال مىكند، و مىفرمايد: «اينها كسانى هستند كه خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مىداند» (أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ).
ولى در عين حال به پيامبر خود دستور مىدهد كه: «از مجازات آنها صرف نظر كن» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ).
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام تا آنجا كه ممكن بود مدارا مىكرد، زيرا مأمور به ظاهر بود و جز در موارد استثنايى آنها را مجازات نمىكرد.
سپس دستور مىدهد كه: «آنها را موعظه كن و اندرز ده و با بيانى رسا (كه در دل و جان آنها نفوذ كند) نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد كن» (وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً).
(آيه 64)- قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوان تأكيد مىگويد.
«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود» و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ).
زيرا آنها هم رسول و فرستاده خدا بودهاند و هم رئيس حكومت الهى، بنابراين، مردم موظف بودهاند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند، و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند.
سپس در دنباله آيه راه بازگشت را به روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 417
مراجعه كردند، و يا به نحوى از انحاء مرتكب گناهى شدند، گشوده و مىفرمايد:
«اگر آنها هنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىنمودند و پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مىنمود، خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً).
اشاره به اين كه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجه خود شما مىشود و مخالفت با آن يك نوع ستم به خويشتن است زيرا زندگى مادى شما را به هم مىريزد و از نظر معنوى مايه عقبگرد شماست.
از اين آيه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مىپندارند روشن مىشود، زيرا اين آيه صريحا مىگويد كه آمدن به سراغ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و او را بر درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است.
(آيه 65)
شأن نزول:
«زبير بن عوام» كه از مهاجران بود با يكى از انصار (مسلمانان مدينه) بر سر آبيارى نخلستانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، پيامبر نيز در ميان آنها داورى كرد.
اما اين مرد انصارى به ظاهر مسلمان، از داورى عادلانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ناراحت شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير، عمه زاده توست؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از اين سخن بسيار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.
تفسير:
تسليم در برابر حق- اين آيه مكمل بحث آيات قبل است و در آن خداوند سوگند ياد كرده كه: «به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلافات خود به داورى بطلبند» و به بيگانگان مراجعه ننمايند (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ).
سپس مىفرمايد: نه فقط داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 418
ميان آنها حكمى كردى، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اين كه اعتراض نكنند «در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند» (ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً).
از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مىشود:
1- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم است، زيرا در آن دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده شده.
2- هر گونه اجتهاد در مقابل نصّ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اظهار عقيده در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره آن رسيده باشد ممنوع است.
(آيه 66)- در اينجا براى تكميل بحث گذشته در باره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گاهى احساس ناراحتى مىكردند اشاره به پارهاى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مىگويد: ما تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مانند يهود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را به كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) به اينها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مىداديم، چگونه در برابر انجام آن طاقت مىآورند، اينها كه در باره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت به آن، تسليم نيستند، چگونه مىتوانند از عهده آزمايشهاى ديگر در آيند «مسلما اگر به آنان دستور مىداديم كه يكديگر را بكشيد و يا از وطن و خانه خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مىدادند» (وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ).
سپس به دو فايده انجام دستورات الهى اشاره كرده، مىفرمايد: «اگر آنها اندرزهاى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بپذيرند هم به سودشان است، و هم باعث تقويت ايمان آنهاست» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً).
از فرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شده، اشاره به اين كه اين احكام چيزى نيست كه به سود فرماندهنده (خدا) بوده باشد، بلكه اندرزهايى برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 419
است كه به سود خود شماست.
جالب اين كه مىگويد: «هر قدر انسان در مسير اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بيشتر مىشود» در واقع اطاعت فرمان خدا يك نوع ورزش روحى براى انسان است.
(آيه 67)- در اين آيه سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده، مىگويد: «در اين هنگام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظيمى از ناحيه خود نيز به آنها خواهيم داد» (وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً).
(آيه 68)- و در اين آيه به چهارمين نتيجه اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما آنها را به راه راست هدايت مىكنيم» (وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً).
منظور از اين هدايت، الطاف تازهاى است كه از طرف خداوند به صورت هدايت ثانوى و به عنوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مىشود.
آيه 69-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: يكى از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «ثوبان» كه نسبت به آن حضرت، محبت و علاقه شديدى داشت، روزى با حال پريشان خدمتش رسيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از سبب ناراحتى او سؤال نمود، در جواب عرض كرد: امروز در اين فكر فرو رفته بودم كه فرداى قيامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلما در مقام جايگاه شما نخواهم بود، و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است، و بنابراين در هر حال از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اين حال چرا افسرده نباشم؟! اين دو آيه نازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به خدا سوگند، ايمان مسلمانى كامل نمىشود مگر اين كه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسليم باشد.
تفسير:
دوستان بهشتى- در آيات قبل امتيازات مطيعان فرمان خدا را مىشمرد اين آيه آن را تكميل كرده، مىفرمايد: «و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 420
تمام كرده» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ).
و همانطور كه در سوره حمد، بيان شده است كسانى كه مشمول اين نعمتند، همواره در جاده مستقيم گام برمىدارند و كوچكترين انحراف و گمراهى ندارند.
سپس در توضيح اين جمله اشاره به چهار طايفه كرده، مىفرمايد: «از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان» (مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ).
1- «انبياء» و فرستادگان مخصوص پروردگار كه نخستين گام را براى هدايت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقيم برمىدارند.
2- «راستگويان» كسانى كه هم در سخن راست مىگويند و هم با عمل و كردار صدق گفتار خود را اثبات مىكنند و نشان مىدهند كه مدعى ايمان نيستند بلكه به راستى به فرمانهاى الهى ايمان دارند.
3- «شهدا» و كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهى، و يا افراد برجستهاى كه روز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند.
4- «صالحان» و افراد شايسته و برجستهاى كه با انجام كارهاى مثبت و سازنده و مفيد و پيروى از اوامر انبياء به مقامات برجستهاى نائل شدهاند.
در پايان مىفرمايد: «آنها رفيقهاى خوبى هستند» (وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً).
از آيه فوق اين حقيقت به روشنى استفاده مىشود كه موضوع معاشران خوب و همنشينهاى با ارزش به قدرى اهميت دارد كه حتى در عالم آخرت براى تكميل نعمتهاى بهشتى اين نعمت بزرگ به «مطيعان» ارزانى مىگردد.
(آيه 70)- براى بيان اهميت اين امتياز بزرگ (همنشينى با برگزيدگان) مىفرمايد: «اين موهبتى از ناحيه خداست، و كافى است كه خدا از حال بندگان و نيات و شايستگيهاى آنها) آگاه است» (ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ عَلِيماً).
(آيه 71)- آماده باش دائمى! در اين آيه قرآن خطاب به عموم مسلمانان كرده و دو دستور مهم، براى حفظ موجوديت اجتماعشان به آنها مىدهد.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كمال دقت مراقب دشمن برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 421
باشيد مبادا غافلگير شويد و از ناحيه آنها خطرى به شما برسد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ).
سپس دستور مىدهد كه براى مقابله با دشمن از روشها و تاكتيكهاى مختلف استفاده كنيد و «در دستههاى متعدد يا به صورت اجتماع، براى دفع دشمن حركت كنيد» (فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً).
اين آيه دستور جامع و همه جانبهاى به تمام مسلمانان، در همه قرون و اعصار، مىدهد كه براى حفظ امنيت خود و دفاع از مرزهاى خويش، دائما مراقب باشند، و يك نوع آماده باش مادى و معنوى بطور دائم بر اجتماع آنها حكومت كند.
(آيه 72)- به دنبال فرمان عمومى جهاد و آماده باش در برابر دشمن كه در آيه قبل بيان شد در اين آيه اشاره به حال جمعى از منافقان كرده مىفرمايد: «اين افراد دو چهره كه در ميان شما هستند با اصرار مىكوشند از شركت در صفوف مجاهدان راه خدا خوددارى كنند» (وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ).
«ولى هنگامى كه مجاهدان از ميدان جنگ باز مىگردند و يا اخبار ميدان جنگ به آنها مىرسد، در صورتى كه شكست و يا شهادتى نصيب آنها شده باشد، اينها با خوشحالى مىگويند چه نعمت بزرگى خداوند به ما داد كه همراه آنها نبوديم تا شاهد چنان صحنههاى دلخراشى بشويم» (فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً).
(آيه 73)- ولى اگر باخبر شوند كه مؤمنان واقعى پيروز شدهاند، و طبعا به غنائمى دست يافتهاند، اينها همانند بيگانهاى كه گويا هيچ ارتباطى در ميان آنها و مؤمنان برقرار نبوده از روى تأسف و حسرت مىگويند: «اى كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى عايد ما مىشد»! (وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً).
روشن است كسى كه شهادت در راه خدا را يك نوع بلا مىشمرد، و عدم درك شهادت را يك نعمت الهى مىپندارد، پيروزى و فوز عظيم و رستگارى بزرگ از نظر او چيزى جز پيروزى مادى و غنايم جنگى نخواهد بود.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 422
(آيه 74)- آماده ساختن مؤمنان براى جهاد. در اين آيه و چند آيه بعد از آن افراد با ايمان با منطق مؤثر و هيجانانگيزى دعوت به جهاد در راه خدا شدهاند، در آغاز آيه مىفرمايد: «آنهايى بايد در راه خدا پيكار كنند كه آمادهاند زندگى پست جهان ماده را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند» (فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ). يعنى تنها كسانى مىتوانند جزء مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معاملهاى گردند.
سپس در ذيل آيه مىفرمايد: «سرنوشت چنين مجاهدانى كاملا روشن است، زيرا از دو حال خارج نيست يا شهيد مىشوند و يا دشمن را در هم مىكوبند و بر او پيروز مىگردند، در هر صورت پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد» (وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
مسلما چنين سربازانى با چنين روحيهاى شكست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پيروز مىبينند، حتى دانشمندان بيگانهاى كه در باره اسلام و پيروزيهاى سريع مسلمين، در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بعد از آن، بحث كردهاند، اين منطق را يكى از عوامل مؤثر پيشرفت آنها دانستهاند.
(آيه 75)- استمداد از عواطف انسانى. در آيه قبل از مؤمنان دعوت به جهاد شده، ولى روى ايمان به خدا و رستاخيز، و استدلال سود و زيان تكيه شده است، اما اين آيه دعوت به سوى جهاد بر اساس تحريك عواطف انسانى مىكند و مىگويد: «چرا شما در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكان مظلوم و بىدفاعى كه در چنگال ستمگران گرفتار شدهاند مبارزه نمىكنيد آيا عواطف انسانى شما اجازه مىدهد كه خاموش باشيد و اين صحنههاى رقتبار را تماشا كنيد»؟ (وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ).
سپس براى شعلهور ساختن عواطف انسانى مؤمنان مىگويد: «اين مستضعفان همانها هستند كه مىگويند خدايا! ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها).
و نيز از خداى خود تقاضا مىكنند كه «ولى و سرپرستى براى حمايت ما از برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 423
طرف خود قرار بده» (وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا). «و براى ما از طرف خود يار و ياورى تعيين فرما» (وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً).
در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه خداوند دعاى آنها را مستجاب كرده و اين رسالت بزرگ انسانى را بر عهده شما گذاشته، شما «ولىّ» و «نصيرى» هستيد كه از طرف خداوند براى حمايت و نجات آنها تعيين شدهايد.
(آيه 76)- در اين آيه براى تشجيع مجاهدان و ترغيب آنها به مبارزه با دشمن و مشخص ساختن صفوف و اهداف مجاهدان، چنين مىفرمايد: «افراد با ايمان در راه خدا و آنچه به سود بندگان خداست پيكار مىكنند، ولى افراد بىايمان در راه طاغوت يعنى قدرتهاى ويرانگر» (الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ).
يعنى در هر حال زندگى خالى از مبارزه نيست منتها جمعى در مسير حق و جمعى در مسير باطل و شيطان پيكار دارند.
و به دنبال آن مىگويد: «با ياران شيطان پيكار كنيد و از آنها وحشت نداشته باشيد» (فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ).
طاغوت و قدرتهاى طغيانگر و ظالم هر چند به ظاهر بزرگ و قوى جلوه كنند، اما از درون، زبون و ناتوانند، از ظاهر مجهز و آراسته آنها نهراسيد، زيرا درون آنها خالى است و «نقشههاى آنها همانند قدرتهايشان سست و ضعيف است» چون متكى به نيروى لايزال الهى نيست. بلكه متكى به نيروهاى شيطانى مىباشد (إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً).
(آيه 77)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: جمعى از مسلمانان هنگامى كه در مكه بودند، و تحت فشار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: ما قبل از اسلام عزيز و محترم بوديم، اما آن عزت و احترام را از دست داديم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم، اگر اجازه دهيد با دشمن مىجنگيم تا عزت خود را باز يابيم آن روز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من فعلا مأمور به مبارزه نيستم- ولى هنگامى كه دستور جهاد نازل گرديد بعضى از آن افراد داغ و آتشين برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 424
براى شركت در ميدان جهاد مسامحه مىكردند، آيه نازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.
تفسير:
آنها كه مرد سخنند- قرآن در اينجا مىگويد: «راستى شگفت انگيز است حال جمعيتى كه در يك موقعيت نامناسب با حرارت و شور عجيبى تقاضا مىكردند كه به آنها اجازه جهاد داده شود، و به آنها دستور داده شد كه فعلا خوددارى كنيد و به خودسازى و انجام نماز و تقويت نفرات خود و اداى زكات بپردازيد، اما هنگامى كه زمينه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، ترس و وحشت يكباره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً).
آنها در اعتراض خود صريحا «مىگفتند: خدايا چرا به اين زودى دستور جهاد را نازل كردى؟ چه خوب بود اين دستور مدتى به تأخير مىافتاد!» و يا اين كه اين رسالت به عهده نسلهاى آينده واگذار مىشد! (وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ).
قرآن به اين گونه افراد دو جواب مىدهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت: يخشون النّاس كخشية اللّه او اشدّ خشية. گذشت يعنى آنها به جاى اين كه از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند، بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خداست! ديگر اين كه به چنين افراد بايد گفته شود به فرض اين كه با ترك جهاد چند روزى آرام زندگى كنيد، بالاخره «اين زندگى فانى و بىارزش است، ولى جهان ابدى براى پرهيزكاران با ارزشتر است، به خصوص اين كه پاداش خود را بطور كامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمىشود» (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا).
(آيه 78)- با توجه به آيات قبل و آيات بعد چنين استفاده مىشود كه اين آيه و آيه بعد نيز مربوط به جمعيتى از منافقان است كه در صفوف مسلمانان برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 425
جاى گرفته بودند، آنها از شركت در ميدان جهاد وحشت داشتند و هنگامى كه دستور جهاد صادر گرديد ناراحت شدند، قرآن به آنها در برابر اين طرز تفكر دو پاسخ مىگويد: قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى.
پاسخ دوم همان است كه در اين آيه مىخوانيم و آن اين كه فرار از مرگ چه سودى مىتواند براى شما داشته باشد! «در حالى كه در هر كجا باشيد مرگ به دنبال شما مىشتابد و بالاخره روزى شما را در كام خود فرو خواهد برد حتى اگر در برجهاى محكم باشيد» (أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ).
درست است كه قلعههاى محكم گاهى جلو مرگهاى غير طبيعى را مىگيرند ولى بالاخره چه سود؟ مرگ را بطور كلى نمىتوانند از بين ببرند، چند روز ديگر مرگ طبيعى به سراغ آدمى خواهد آمد. پس چه بهتر كه اين مرگ حتمى و اجتناب ناپذير در يك مسير سازنده و صحيح همچون جهاد صورت گيرد، نه بيهوده و بىاثر.
قرآن در ذيل همين آيه به يكى ديگر از سخنان بىاساس و پندارهاى باطل منافقان اشاره كرده مىگويد: «آنها هر گاه به پيروزى برسند و نيكيها و حسناتى به دست آورند مىگويند از طرف خداست» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ). يعنى ما شايسته بودهايم كه خدا چنين مواهبى را به ما داده! ولى هنگامى كه شكستى دامنگير آنها شود و يا در ميدان جنگ آسيبى ببينند مىگويند: «اينها بر اثر سوء تدبير پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و عدم كفايت نقشههاى نظامى او بوده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ).
قرآن به آنها پاسخ مىگويد كه از نظر يك موحد و خداپرست تيزبين «همه اين حوادث و پيروزيها و شكستها از ناحيه خداست» كه بر طبق لياقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مىشود (قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
و در پايان آيه به عنوان اعتراض به عدم تفكر و تعمق آنها در موضوعات مختلف زندگى مىگويد: «پس چرا اينها حاضر نيستند حقايق را درك كنند» (فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً).
(آيه 79)- سپس در اين آيه چنين مىفرمايد: «تمام نيكيها و پيروزيها برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 426
و حسناتى كه به تو مىرسد از ناحيه خداست و آنچه از بديها و ناراحتيها و شكستها دامنگير تو مىشود از ناحيه خود توست»! (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ).
و در پايان آيه به آنها كه شكستها و ناكاميهاى خود را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت مىدادند و به اصطلاح اثر قدم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدانستند پاسخ مىگويد كه: «ما تو را فرستاده خود به سوى مردم قرار داديم (و خداوند گواه بر اين مطلب است) و گواهى او كافى است» (وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً).
(آيه 80)- سنت پيامبر همچون وحى الهى است! در اين آيه موقعيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر مردم و «حسنات» و «سيئات» آنان، بيان شده است.
نخست مىفرمايد: «هر كس اطاعت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كند اطاعت خدا كرده است» (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ).
بنابراين اطاعت خدا از اطاعت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمىتواند جدا باشد، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هيچ گامى بر خلاف خواست خداوند برنمىدارد.
سپس مىفرمايد: «اگر كسانى سرپيچى كنند و با دستورات تو به مخالفت برخيزند مسؤوليتى در برابر اعمال آنها ندارى و موظف نيستى كه به حكم اجبار آنها را از هر خلافكارى بازدارى، وظيفه تو تبليغ رسالت و امر به معروف و نهى از منكر و راهنمايى افراد گمراه و بىخبر است» (وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً).
بايد توجه داشت كه اين آيه يكى از روشنترين آيات قرآن است كه دليل بر حجيت سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قبول احاديث او مىباشد، و هنگامى كه مىبينيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله طبق حديث ثقلين، صريحا احاديث اهل بيت عليهم السّلام را سند و حجت شمرده است استفاده مىكنيم كه اطاعت از فرمان اهل بيت نيز از اطاعت فرمان خدا جدا نيست.
(آيه 81)- در اين آيه اشاره به وضع جمعى از منافقان و يا افراد ضعيف الايمان كرده و مىگويد: آنها به هنگامى كه در صف مسلمانان در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله قرار مىگيرند براى حفظ منافع و يا دفع ضرر از خويش با ديگران برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 427
همصدا شده و اظهار اطاعت فرمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىكنند «و مىگويند با جان و دل حاضريم از او پيروى كنيم» (وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ).
«اما هنگامى كه مردم از خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خارج شدند، آن دسته از منافقان و افراد ضعيف الايمان گفتهها (و پيمانهاى خويش را به دست فراموشى مىسپارند) و در جلسات شبانه تصميمهايى بر ضد سخنان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مىگيرند و خداوند آنچه را در اين جلسات مىگويند مىنويسد» (فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ).
ولى خداوند به پيغمبرش دستور مىدهد كه «از آنها روى بگردان و از نقشههاى آنها وحشت نكن و هيچ گاه آنها را تكيهگاه در برنامههاى خود قرار مده، تنها بر خدا تكيه كن خدايى كه بهترين يار و مددكار و مدافع است» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا).
(آيه 82)- سند زندهاى بر اعجاز قرآن! به دنبال نكوهشهايى كه در آيات قبل از منافقان به عمل آمد، در اينجا به آنها و همه كسانى كه در حقانيت قرآن مجيد شك و ترديد دارند اشاره كرده مىفرمايد: «آيا آنها در باره وضع خاص اين قرآن انديشه نمىكنند و نتايج آن را بررسى نمىنمايند اين قرآن اگر از ناحيه غير خدا نازل شده بود حتما تناقضها و اختلافهاى فراوانى در آن مىيافتند، اكنون كه در آن هيچ گونه اختلاف و تناقض نيست بايد بدانند كه از طرف خداوند نازل شده است» (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً).
بنابراين، مردم موظفند كه در باره اصول دين و مسائلى همانند صدق دعوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و حقانيت قرآن مطالعه و بررسى كنند و از تقليد و قضاوتهاى كوركورانه بپرهيزند!
(آيه 83)- پخش شايعات! در اين آيه به يكى ديگر از اعمال نادرست منافقان و يا افراد ضعيف الايمان اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه هنگامى كه اخبارى مربوط به پيروزى و يا شكست مسلمانان به آنان برسد، بدون تحقيق، آن را همه جا پخش مىكنند» (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 428
زيرا بسيار مىشود كه اين اخبار، بىاساس بوده و از طرف دشمنان به منظورهاى خاصى جعل شده و اشاعه آن به زيان مسلمانان تمام مىگردد.
«در حالى كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان- كه قدرت تشخيص كافى دارند- بازگردانند، از ريشههاى مسائل آگاه خواهند شد» (وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ).
و بدون جهت نه مسلمانان را گرفتار عواقب غرور ناشى از پيروزيهاى خيالى مىكردند و نه روحيه آنها را به خاطر شايعات دروغين مربوط به شكست تضعيف مىنمودند.
زيانهاى شايعهسازى و نشر شايعات-
از بلاهاى بزرگى كه دامنگير جوامع مختلف مىشود و روح اجتماعى و تفاهم و همكارى را در ميان آنها مىكشد، مسأله شايعهسازى و نشر شايعات است، بطورى كه گاه يك نفر منافق مطلب نادرستى جعل مىكند و آن را به چند نفر مىگويد، و افرادى بدون تحقيق در نشر آن مىكوشند، و شايد شاخ و برگهايى هم از خودشان به آن مىافزايند، و بر اثر آن اضطراب و نگرانى در مردم ايجاد مىكنند.
گر چه اجتماعاتى كه در فشار و خفقان قرار دارند گاهى شايعهسازى و نشر شايعات را به عنوان يك نوع مبارزه و يا انتقامجويى تعقيب مىكنند ولى براى اجتماعات سالم نشر شايعات زيانهاى فراوانى به بار مىآورد.
به همين دليل اسلام صريحا هم با «شايعهسازى» مبارزه كرده و جعل و دروغ و تهمت را ممنوع مىشمارد و هم با نشر شايعات، و آيه فوق نمونهاى از آن است.
سپس در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مىكند كه «اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نمىشد (و به وسيله راهنماييهاى پروردگار از چنگال اين گونه شايعات و عواقب وخيم آن نجات نمىيافتيد) بسيارى از شما در راههاى شيطانى گام مىنهاديد و تنها عده كمى بودند كه مىتوانستند خود را از پيروى شيطان بر كنار دارند» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلَّا قَلِيلًا).
يعنى تنها پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و صاحب نظران و دانشمندان مو شكاف و باريك بينند كه برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 429
مىتوانند خود را از وساوس شايعات و شايعهسازان بركنار دارند، و اما اكثريت اجتماع اگر از رهبرى صحيحى محروم بمانند گرفتار عواقب دردناك شايعهسازى و نشر شايعات خواهند شد.
(آيه 84)
شأن نزول:
هنگامى كه ابو سفيان و لشكر قريش پيروزمندانه از ميدان احد بازگشتند ابو سفيان با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار گذاشت كه در موسم بدر صغرى (يعنى بازارى كه در ماه ذى القعده در سرزمين بدر تشكيل مىشد) بار ديگر رو برو شوند، هنگامى كه موعد مقرر فرا رسيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مسلمانان را دعوت به حركت به محل مزبور كرد، ولى جمعى از مسلمانان كه خاطره تلخ شكست احد را فراموش نكرده بودند شديدا از حركت خوددارى مىنمودند.
اين آيه نازل شد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مسلمانان را مجددا دعوت به حركت كرد، در اين موقع تنها هفتاد نفر در ركاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در محل مزبور حاضر شدند، ولى ابو سفيان (بر اثر وحشتى كه از رو برو شدن با سپاه اسلام داشت) از حضور در آنجا خوددارى كرد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با همراهان سالم به مدينه بازگشتند.
تفسير:
هر كس مسؤول وظيفه خويش است- به دنبال آيات مربوط به جهاد، دستور فوقالعادهاى در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده شده است، مىفرمايد: «در راه خدا پيكار كن، تنها مسؤول وظيفه خود هستى، و مؤمنان را (بر اين كار) تشويق نما» (فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ).
در حقيقت آيه، يك دستور مهم اجتماعى را مخصوصا در باره رهبران در بر دارد، و آن اين كه آنها بايد آنقدر در كار خود مصمم و ثابت قدم و قاطع باشند كه حتى اگر هيچ كس دعوت آنها را «لبيك» نگويد، دست از تعقيب هدف مقدس خويش برندارند و هيچ رهبرى تا چنين آمادگى نداشته باشد قادر به انجام رهبرى و پيشبرد اهداف خود نيست مخصوصا رهبران الهى كه تكيه گاه اصلى آنها خداست خدايى كه سر چشمه تمام نيروها و قدرتهاست.
و لذا به دنبال اين دستور مىفرمايد: «اميد است خداوند با كوششها و تلاشهاى تو حتى اگر تنها بوده باشى، قدرت و نيروى دشمنان را در هم بشكند، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 430
زيرا قدرت او مافوق قدرتها و مجازات او مافوق مجازاتهاست» (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا).
(آيه 85)- تشويق كار نيك يا بد! همانطور كه در تفسير آيه قبل اشاره شد، قرآن مىگويد: هر كسى در درجه اول مسؤول كار خويش است، نه مسؤول كار ديگران، اما براى اين كه از اين مطلب سوء استفاده نشود در اين آيه مىگويد:
«درست است كه هر كسى مسؤول كارهاى خود مىباشد ولى هر انسانى كه ديگرى را به كار نيك وادارد، سهمى از آن خواهد داشت و هر كس، ديگرى را به كار بدى دعوت كند بهرهاى از آن خواهد داشت» (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها).
بنابراين، مسؤوليت هر كس در برابر اعمال خويش به آن معنى نيست كه از دعوت ديگران به سوى حق و مبارزه با فساد چشم بپوشد و روح اجتماعى اسلام را تبديل به فردگرايى و بيگانگى از اجتماع كند، و در لاك خود فرو رود.
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند تواناست و اعمال شما را حفظ و محاسبه كرده و در برابر حسنات و سيئات پاداش مناسب خواهد داد» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً).
(آيه 86)- هر گونه محبتى را پاسخ گوييد! اين آيه يك حكم كلى و عمومى است در زمينه تمام تحيّتها و اظهار محبتهايى كه از طرف افراد مختلف مىشود، در آغاز مىگويد: «هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد» (وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها).
«تحيّت» در لغت از ماده «حيات» و به معنى دعا براى حيات ديگرى كردن است، ولى معمولا اين كلمه هر نوع اظهار محبتى را كه افراد به وسيله سخن يا عمل، با يكديگر مىكنند شامل مىشود كه روشنترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است.
و در پايان آيه براى اين كه مردم بدانند چگونگى «تحيتها» و «پاسخها» برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 431
و برترى يا مساوات آنها، در هر حد و مرحلهاى، بر خداوند پوشيده و پنهان نيست مىفرمايد: «خداوند حساب همه چيز را دارد» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً).
(آيه 87)- اين آيه تكميلى براى آيات قبل و مقدمه براى آيات بعد است زيرا در آيه قبل پس از دستور به «ردّ تحيّت» فرمود: خداوند حساب همه اعمال شما را دارد، در اين آيه اشاره به مسأله رستاخيز و دادگاه عمومى بندگان در روز قيامت كرده و آن را با مسأله توحيد و يگانگى خدا كه ركن ديگرى از ايمان است مىآميزد، و مىفرمايد: «خداوند، معبودى جز او نيست و بطور قطع در روز قيامت شما را دسته جمعى مبعوث مىكند، همان روز قيامتى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ).
و در پايان براى تأكيد مطلب مىفرمايد: «كيست كه راستگوتر از خدا باشد» (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً).
بنابراين، هر گونه وعدهاى در باره روز قيامت و غير آن مىدهد نبايد جاى ترديد باشد، زيرا دروغ يا از جهل سر چشمه مىگيرد يا از ضعف و نياز، اما خداوندى كه از همه آگاهتر و از همگان بىنياز است، از هر كس راستگوتر است و اصولا دروغ براى او مفهومى ندارد.
(آيه 88)
شأن نزول-
مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس، عدهاى از مردم مكه ظاهرا مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همين دليل حاضر به مهاجرت به مدينه نشدند، اما سر انجام مجبور شدند از مكه خارج شوند (و شايد هم به خاطر موقعيت ويژهاى كه داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند).
مسلمانان از جريان آگاه شدند، ولى به زودى در باره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان مسلمين اختلاف افتاد، عدهاى معتقد بودند كه بايد اين عده را طرد كرد، زيرا در واقع پشتيبان دشمنان اسلامند، ولى بعضى از افراد ظاهربين و ساده دل با اين طرح مخالفت كردند و گفتند: عجبا! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دادهاند بجنگيم؟ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 432
آيه نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمايى كرد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول بالا پيوند اين آيه و آيات بعد از آن با آياتى كه قبلا در باره منافقان بود كاملا روشن است.
در آغاز آيه مىفرمايد: «چرا در مورد منافقان دو دسته شدهايد و هر كدام طورى قضاوت مىكنيد» (فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ).
سپس مىفرمايد: «اين عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگينى كه انجام دادهاند خداوند توفيق و حمايت خويش را از آنها برداشته و افكارشان را به كلى واژگونه كرده، همانند كسى كه به جاى ايستادن به روى پا، با سر بايستد» (وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا).
و در پايان آيه خطاب به افراد سادهدلى كه حمايت از اين دسته منافقان مىنمودند كرده، مىفرمايد: «آيا شما مىخواهيد كسانى را كه خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدايت محروم ساخته هدايت كنيد در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند راهى براى او نخواهى يافت» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا).
زيرا، اين يك سنت فناناپذير الهى است كه اثر اعمال هيچ كس از او جدا نمىشود چگونه مىتوانيد انتظار داشته باشيد افرادى كه فكرشان آلوده و قلبشان مملوّ از نفاق و عملشان حمايت از دشمنان خداست مشمول هدايت شوند؟ اين يك انتظار بىدليل و نابجاست!
(آيه 89)- در تعقيب آيه قبل در باره منافقانى كه بعضى از مسلمانان سادهدل به حمايت از آنها برخاسته و از آنها شفاعت مىكردند و قرآن بيگانگى آنها را از اسلام بيان داشت در اين آيه مىفرمايد: تاريكى درون آنها به قدرى است كه نه تنها خودشان كافرند، بلكه «دوست مىدارند كه شما هم همانند آنان كافر شويد و مساوى يكديگر گرديد» (وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً).
بنابراين، آنها از كافران عادى نيز بدترند زيرا كفار معمولى دزد و غارتگر عقايد ديگران نيستند اما اينها هستند، و فعاليتهاى پىگيرى براى تخريب عقايد ديگران دارند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 433
اكنون كه آنها چنين هستند «هرگز نبايد شما مسلمانان، دوستانى از ميان آنها انتخاب كنيد» (فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ).
«مگر اين كه (در كار خود تجديد نظر كنند و دست از نفاق و تخريب بردارند و نشانه آن اين است كه از مركز كفر و نفاق به مركز اسلام) در راه خدا مهاجرت نمايند» (حَتَّى يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
«اما اگر آنها حاضر به مهاجرت نشدند (بدانيد كه دست از كفر و نفاق خود برنداشتهاند و اظهار اسلام آنها فقط به خاطر اغراض جاسوسى و تخريبى است) و در اين صورت مىتوانيد هر جا بر آنها دست يافتيد، آنها را اسير كنيد و يا در صورت لزوم به قتل برسانيد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).
و در پايان آيه بار ديگر تأكيد مىكند كه «هيچ گاه دوست و يار و ياورى از ميان آنها انتخاب نكنيد» (وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
نجات يك جامعه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام بر مىدارد، از چنگال دشمنان دوستنما و جاسوسان خطرناك، راهى جز اين شدت عمل ندارد.
(آيه 90)
شأن نزول:
از روايات مختلفى كه در شأن نزول آيه وارد شده چنين استفاده مىشود كه: دو قبيله در ميان قبايل عرب به نام «بنى ضمره» و «اشجع» وجود داشتند كه قبيله اول با مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند و طايفه اشجع نيز با بنى ضمره هم پيمان بودند.
بعضى از مسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند، لذا به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پيشنهاد كردند كه پيش از آن كه آنها حمله را آغاز كنند مسلمانان به آنها حملهور شوند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «نه، هرگز چنين كارى نكنيد، زيرا آنها در ميان تمام طوايف عرب نسبت به پدر و مادر خود نيكوكارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پيمان خود از همه پايبندترند»! پس از مدتى مسلمانان باخبر شدند كه طايفه اشجع به سركردگى «مسعود بن رجيله» كه هفتصد نفر بودند به نزديكى مدينه آمدهاند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمايندگانى نزد برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 434
آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد، آنها اظهار داشتند: ما از يك طرف توانايى مبارزه با دشمنان شما را نداريم، چون عدد ما كم است، و نه قدرت و تمايل به مبارزه با شما داريم، زيرا محل ما به شما نزديك است لذا آمدهايم با شما پيمان ترك تعرّض ببنديم.
در اين هنگام آيه نازل شد و دستورهاى لازم را در اين زمينه به مسلمانان داد.
تفسير:
استقبال از پيشنهاد صلح- به دنبال دستور به شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتند، در اين آيه دستور مىدهد كه دو دسته از اين قانون مستثنا هستند:
1- «آنها كه با يكى از هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بستهاند» (إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ).
2- «كسانى كه از نظر موقعيت خاص خود در شرايطى قرار دارند كه نه قدرت مبارزه با شما را در خود مىبينند، و نه توانايى همكارى با شما و مبارزه با قبيله خود دارند» (أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ).
سپس براى اين كه مسلمانان در برابر اين پيروزيهاى چشمگير مغرور نشوند و آن را مرهون قدرت نظامى و ابتكار خود ندانند و نيز براى اين كه احساسات انسانى آنها در برابر اين دسته از بيطرفان تحريك شود مىفرمايد: «اگر خداوند بخواهد مىتواند آن (جمعيت ضعيف) را بر شما مسلط گرداند تا با شما پيكار كنند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ).
بنابراين، همواره در پيروزيها به ياد خدا باشيد و هيچ گاه به نيروى خود مغرور نشويد و نيز گذشت از ضعيفان را براى خود خسارتى نشمريد.
در پايان آيه بار ديگر نسبت به دسته اخير تأكيد كرده و با توضيح بيشترى چنين مىفرمايد: «اگر آنها از پيكار با شما كنارهگيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند، خداوند به شما اجازه تعرّض نسبت به آنها را نمىدهد» و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد (فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 435
آيه 91-
شأن نزول-
نقل شده: جمعى از مردم مكّه به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآمدند و از روى خدعه و نيرنگ اظهار اسلام مىكردند، اما همين كه در برابر قريش و بتهاى آنها قرار مىگرفتند و به نيايش و عبادت بتها مىپرداختند، و به اين ترتيب مىخواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هيچ يك زيان نبينند، و به اصطلاح در ميان اين دو دسته دو دوزهبازى كنند آيه نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت عمل به خرج دهند.
تفسير:
سزاى آنها كه دو دوزه بازى مىكنند! در اينجا با دسته ديگرى رو برو مىشويم كه درست در مقابل دستهاى قرار دارند كه در آيه پيش دستور صلح نسبت به آنها داده شده بود، آنها كسانى هستند كه مىخواهند براى حفظ منافع خود در ميان مسلمانان و مشركان آزادى عمل داشته باشند و براى تأمين اين نظر، راه خيانت و نيرنگ پيش گرفته، با هر دو دسته اظهار همكارى و همفكرى مىكنند، مىفرمايد: «به زودى جمعيت ديگرى را مىيابيد كه مىخواهند هم از ناحيه شما و هم از ناحيه قوم خودشان در امان باشند» (سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ).
و به همين دليل «هنگامى كه ميدان فتنهجويى و بتپرستى پيش آيد همه برنامهها آنها وارونه مىشود و با سر در آن فرو مىروند»! (كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها). اينها درست بر ضد دسته سابقند.
سپس در جمله بعد سه تفاوت براى آنها مىشمرد، مىفرمايد: «اگر آنها از درگيرى با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما برنداشتند» (فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ).
«هر كجا آنان را يافتيد اسير كنيد و در صورت مقاومت به قتل برسانيد» (فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ).
همين تفاوتها موجب گرديده كه حكم اينها از دسته سابق به كلى جدا شود.
و از آنجا كه به اندازه كافى نسبت به آنها اتمام حجت شده در پايان آيه برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 436
مىفرمايد: «آنان كسانى هستند كه ما تسلط آشكارى براى شما نسبت به آنها قرار داديم» (وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً).
اين تسلط مىتواند از نظر منطقى بوده باشد چه اين كه منطق مسلمانان بر مشركان كاملا پيروز بود و يا از نظر ظاهرى و خارجى، زيرا در زمانى اين آيات نازل شد كه مسلمين به قدر كافى نيرومند شده بودند.
(آيه 92)
شأن نزول:
يكى از بتپرستان مكّه به نام «حارث بن يزيد» با دستيارى «ابو جهل» مسلمانى را به نام «عياش بن ابى ربيعه» به جرم گرايش به اسلام مدتها شكنجه مىداد، پس از هجرت مسلمانان به مدينه، «عياش» نيز به مدينه هجرت كرد.
اتفاقا روزى در يكى از محلههاى اطراف مدينه با شكنجه دهنده خود حارث بن يزيد رو برو شد، و از فرصت استفاده كرده، او را به قتل رسانيد، به گمان اين كه دشمنى را از پاى درآورده است، در حالى كه توجه نداشت كه «حارث» توبه كرده و مسلمان شده به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىرود جريان را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند آيه نازل شد و حكم قتلى را كه از روى اشتباه و خطا واقع شده بيان كرد.
تفسير:
احكام قتل خطا- چون در آيات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم كوبيدن منافقان و دشمنان خطرناك داخلى داده شده، براى اين كه مبادا كسانى از اين قانون سوء استفاده كنند و با افرادى كه دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفيه حساب خصوصى نمايند در اين آيه و آيه بعد احكام قتل خطا و قتل عمد بيان شده است، نخست در اين آيه مىفرمايد: «براى هيچ مؤمنى مجاز نيست كه فرد با ايمانى را جز از روى خطا به قتل برساند» (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً).
سپس جريمه و كفاره قتل خطا را در سه مرحله بيان مىكند:
صورت نخست اين كه فرد بيگناهى كه از روى اشتباه كشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد كه در اين صورت، قاتل بايد دو كار كند، يكى اين كه برده مسلمانى را آزاد نمايد و ديگر اين كه خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد، آيه شريفه مىفرمايد: «كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 437
مؤمن را آزاد كند و خونبهايى به كسان او بپردازد» (وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ).
«مگر اين كه خاندان مقتول با رضايت خاطر از ديه بگذرند» (إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا).
صورت دوم اين كه «مقتول مؤمن وابسته به خاندانى باشد كه با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند، در اين صورت كفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده مسلمان است» (فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
پرداخت ديه به جمعيتى كه تقويت بنيه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط اين فرد را با خانواده خود كه همگى از دشمنان اسلامند بريده است و بنابراين، جايى براى جبران خسارت نيست.
صورت سوم اين كه: «خاندان مقتول از كفارى باشند كه با مسلمانان همپيمانند، در اين صورت براى احترام به پيمان بايد علاوه بر آزاد كردن يك برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند» (وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
ظاهرا منظور از مقتول در اينجا «مقتول مؤمن» است.
و در پايان آيه در مورد كسانى كه دسترسى به آزاد كردن بردهاى ندارند يعنى قدرت مالى ندارند و يا بردهاى براى آزاد كردن نمىيابند مىفرمايد: «و آن كس كه دسترسى (به آزاد كردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مىگيرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ).
و در پايان مىگويد: «اين (تبديل شدن آزاد كردن برده به دو ماه روزه گرفتن يك نوع تخفيف و توبه الهى است، يا اين كه آنچه در آيه به عنوان كفاره قتل خطا گفته شد همگى) براى انجام يك توبه الهى است و خداوند همواره از هر چيز باخبر و همه دستوراتش بر طبق حكمت است» (تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
(آيه 93)
شأن نزول:
«مقيس بن صبابه كنانى» كه يكى از مسلمانان بود، كشته برادر خود «هشام» را در محله «بنى النجّار» پيدا كرد، جريان را به عرض برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 438
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را به اتفاق «قيس بن هلال» نزد بزرگان «بنى النجار» فرستاد و دستور داد كه اگر قاتل «هشام» را مىشناسند، او را تسليم نمايند و اگر نمىشناسند، خونبها و ديه او را بپردازند. آنان هم چون قاتل را نمىشناختند، ديه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق «قيس بن هلال» به طرف مدينه حركت كردند، در بين راه بقاياى افكار جاهليت «مقيس» را تحريك نمود و با خود گفت: قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است، لذا همسفر خود را كه از قبيله «بنى النجار» بود به انتقام خون برادر كشت و به طرف مكّه فرار نمود و از اسلام نيز كنارهگيرى كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم در مقابل اين خيانت خون او را مباح نمود، و آيه مورد بحث به همين مناسبت نازل شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است.
تفسير:
مجازات قتل عمد- بعد از بيان حكم قتل خطا در اينجا به مجازات كسى كه فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند اشاره كرده، و چهار مجازات و كيفر شديد اخروى (علاوه بر مسأله قصاص كه مجازات دنيوى است) ذكر مىكند، مىفرمايد:
1- «و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه براى هميشه در آن مىماند» (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها).
2- «و خداوند بر او غضب مىكند» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ).
3- «و از رحمتش او را دور مىسازد» (وَ لَعَنَهُ).
4- و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً).
از آنجا كه آدمكشى يكى از بزرگترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر با آن مبارزه نشود، امنيت كه يكى از مهمترين شرايط يك اجتماع سالم است به كلى از بين مىرود، قرآن قتل بىدليل يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روى زمين معرفى مىكند انسانى را بدون اين كه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردم را كشته است».
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 439
(آيه 94)
شأن نزول:
نقل شده كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از بازگشت از جنگ خيبر «اسامة بن زيد» را با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى «فدك» زندگى مىكردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و يا قبول شرايط ذمّه دعوت كنند.
يكى از يهوديان به نام «مرداس» كه از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گواهى مىداد.
اسامة بن زيد به گمان اين كه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مىكند و در باطن مسلمان نيست به او حمله كرد و او را كشت.
هنگامى كه خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، سخت از اين جريان ناراحت شد و فرمود: تو مسلمانى را كشتى، «اسامة» ناراحت شد و عرض كرد اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام كرد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو كه از درون او آگاه نبودى، چه مىدانى؟ شايد به راستى مسلمان شده است، در اين موقع آيه نازل شد.
تفسير:
در اين آيه يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بيگناهى كه ممكن است مورد اتهام قرار گيرند بيان مىكند و مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هنگامى كه در راه جهاد گام برمىداريد، تحقيق و جستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مىكنند نگوييد مسلمان نيستيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً).
سپس اضافه مىكند كه «مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه اظهار اسلام مىكنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد» (تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا). «در حالى كه غنيمتهاى جاودانى و ارزنده در پيشگاه خداست» (فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ). «گر چه در گذشته چنين بوديد و در دوران جاهليت جنگهاى شما انگيزه غارتگرى داشت» (كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ). «ولى اكنون در پرتو اسلام و منّتى كه خداوند بر شما نهاده است (از آن وضع نجات يافتهايد، بنابراين به شكرانه اين نعمت بزرگ) لازم است برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 440
كه در كارها تحقيق كنيد» (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا) «و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيّات شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
جهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است و همه موجودات جهان اعم از نباتات و حيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود برمىدارند تا بتوانند به كمالات مطلوب خود برسند.
البته بايد توجه داشت كه جهاد علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى، مبارزات علمى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى را نيز دربرمىگيرد.
(آيه 95)- در آيات گذشته سخن از جهاد در ميان بود، اين آيه مقايسهاى در ميان مجاهدان و غير مجاهدان به عمل آورده، مىگويد: «افراد با ايمانى كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مىكنند، و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اين ميدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق با مال و جان خود جهاد مىكنند يكسان نيستند» (لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
سپس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده، مىفرمايد: «خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مىكنند بر خوددارىكنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده» (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً).
ولى چون نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اين كه به خاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جنگ نبودهاند لذا براى اين كه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيز وعده نيك داده، مىفرمايد: «به هر دو دسته (مجاهدان و غير مجاهدان) وعده نيك داده است» (وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى).
ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته و تأكيد مىكند كه «خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است» (وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 441
(آيه 96)- اين اجر عظيم در اين آيه چنين تفسير شده: «درجات مهمى از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او» (دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً).
و در پايان آيه مىفرمايد: اگر در اين ميان افرادى ضمن انجام وظيفه خويش مرتكب لغزشهايى شدهاند و از كرده خويش پشيمانند خدا به آنها نيز وعده آمرزش داده «زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 97)
شأن نزول:
قبل از آغاز جنگ بدر سران قريش اخطار كردند كه همه افراد ساكن مكّه كه آمادگى براى شركت در ميدان جنگ دارند، بايد براى نبرد با مسلمانان حركت كنند و هر كس مخالفت كند خانه او ويران و اموالش مصادره مىشود، به دنبال اين تهديد، عدهاى از افرادى كه ظاهرا اسلام آورده بودند ولى به خاطر علاقه شديد به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به مهاجرت نشده بودند، نيز با بتپرستان به سوى ميدان جنگ حركت كردند، و در ميدان در صفوف مشركان ايستادند و از كمى نفرات مسلمانان به شك و ترديد افتادند و سر انجام در اين ميدان كشته شدند، آيه نازل گرديد و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تفسير:
در تعقيب بحثهاى مربوط به جهاد، در اين آيه اشاره به سرنوشت شوم كسانى مىشود كه دم از اسلام مىزدند ولى برنامه مهم اسلامى يعنى «هجرت» را عملى نساختند، قرآن مىگويد: «كسانى كه فرشتگان قبض روح، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند، و از آنها پرسيدند (شما اگر مسلمان بوديد) پس چرا در صفوف كفار قرار داشتيد و با مسلمانان جنگيديد»؟
(إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ).
از جمله فوق استفاده مىشود كه گرفتن ارواح به دست يك فرشته معين نيست و اگر مىبينيم كه در بعضى آيات اين موضوع به ملك الموت (فرشته مرگ) نسبت داده شده از اين نظر است كه او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است.
آنها در پاسخ به عنوان عذرخواهى مىگويند: «ما در محيط خود تحت فشار بوديم و به همين جهت توانايى بر اجراى فرمان خدا نداشتيم» (قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 442
اما اين اعتذار از آنان پذيرفته نمىشود و به زودى «از فرشتگان خدا پاسخ مىشنوند كه: مگر سرزمين پروردگار وسيع و پهناور نبود كه مهاجرت كنيد و خود را از آن محيط آلوده و خفقان بار برهانيد»! (قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها).
و در پايان به سرنوشت آنان اشاره كرده، مىفرمايد: «اين گونه اشخاص) كه با عذرهاى واهى و مصلحت انديشىهاى شخصى شانه از زير بار هجرت خالى كردند و زندگى در محيط آلوده و خفقانبار را بر آن ترجيح دادند) جايگاهشان دوزخ و بد سر انجامى دارند» (فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً).
(آيه 98)- در اين آيه مستضعفان و ناتوانهاى واقعى (نه مستضعفان دروغين) را استثناء كرده، مىفرمايد: «مردان و زنان و كودكانى كه هيچ چارهاى براى هجرت و هيچ طريقى براى نجات از آن محيط آلوده نمىيابند، از اين حكم مستثنا هستند» زيرا واقعا اين دسته معذورند و خداوند ممكن نيست تكليف ما لا يطاق كند (إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا).
(آيه 99)- در اين آيه مىفرمايد: «ممكن است اينها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است» (فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً).
مستضعف كيست؟
از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده مىشود افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يا اقتصادى آنچنان ضعيف باشند كه قادر به شناسايى حق از باطل نشوند، و يا اين كه با تشخيص عقيده صحيح بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالى و يا محدوديتهايى كه محيط بر آنها تحميل كرده قادر به انجام وظايف خود بطور كامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند آنها را مستضعف مىگويند.
از امام موسى بن جعفر عليه السّلام پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند؟ امام در پاسخ اين سؤال نوشتند: «مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلاف (در مذاهب و عقايد كه محرك بر تحقيق است) پى نبرده باشد، اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد، ديگر مستضعف نيست».
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 443
(آيه 100)- هجرت يك دستور سازنده اسلامى! به دنبال بحث در باره افرادى كه بر اثر كوتاهى در انجام فريضه مهاجرت، به انواع ذلتها و بدبختيها تن در مىدهند، در اين آيه با قاطعيت تمام در باره اهميت هجرت در دو قسمت بحث شده است: نخست اشاره به آثار و بركات هجرت در زندگى اين جهان كرده، مىفرمايد: «و كسانى كه در راه خدا و براى خدا مهاجرت كنند، در اين جهان پهناور خدا، نقاط امن فراوان و وسيع پيدا مىكنند» كه مىتوانند حق را در آنجا اجرا كنند و بينى مخالفان را به خاك بمالند (وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً).
سپس به جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره كرده مىفرمايد: «اگر كسانى از خانه و وطن خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خارج شوند و پيش از رسيدن به هجرتگاه، مرگ آنها را فرا گيرد، اجر و پاداششان بر خداست، و خداوند آمرزنده و مهربان است» و گناهان آنها را مىبخشد (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
بنابراين مهاجران در هر دو صورت به پيروزى نائل مىگردند.
جالب اين است كه هجرت- آن هم نه براى حفظ خود، بلكه براى حفظ آيين اسلام- مبدء تاريخ مسلمانان مىباشد، و زير بناى همه حوادث سياسى، تبليغى و اجتماعى ما را تشكيل مىدهد، و در هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرايط پيش آيد، مسلمانان موظف به هجرتند!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)