آيا من وکيلم؟
فاطمه مرشدي- همشهري-
در زندگي هر کسي پيش مي‌آيد که کارش به وکيل‌ها گير کند، بد نيست بدانيم زندگي جالب اين آدم‌ها که مي‌گويند درآمدشان از جارو و پارو و اين‌طور چيز‌ها بالا مي‌رود، چه جوري مي‌گذرد.
تا حالا پايتان به دادگاه و دادسرا باز شده؟ لازم نيست با کمال غرور بگوييد: «نه‌خير!». اگر هم باز نشده، خيال نکنيد که خيلي خوش به حالتان است و بچه مثبتيد. نچ، حداقل يک چهارم عمرتان بر فناست! هر چي که نباشد، دادگاه محل اجراي زنده اکثر فيلم‌ها و سريال‌هاست.
راهروهاي باريکي را تصور کنيد که در آنها همه‌جور آدمي ‌توي هم مي‌لولند و اکثرشان پرونده نارنجي به بغل، از اين اتاق به آن اتاق مي‌روند. تا اينجا کمي‌ تکراري است، قسمت جالبناک(!) قضيه جايي است که هر لحظه يک قاتل يا دزد يا قاچاقچي، همراه با مامور جلويت سبز مي‌شود. بعد آن طرف مي‌بيني که 2 نفر توي سر و کول هم مي‌زنند.
بعد از يک طرف صداي جيغ زني مي‌آيد که «مهرم حلال، جونم آزاد. بچمو بده» و از اين‌جور صحنه‌ها. يا اينکه يکهو 10 نفر آدم که پاهايشان را با زنجير به هم بسته‌اند جلويت رژه مي‌روند. ديديد چقدر هيجان دارد؟
همچين جاي اکشني، قسمتي از محل کار بعضي آدم‌ها هم هست؛ آدم‌هايي که خودشان جرمي‌ نکرده‌اند ولي مي‌آيند اينجا تا از مردم دفاع کنند و حق آنها را بگيرند. شغلشان مثل معلم‌ها و پرستار‌ها خيلي هم شريف است؛ وکيل‌ها.
اينجا سعي کرده‌ايم زندگي و ادبيات کاري کاملا تخصصي وکيل‌ها را به زبان ساده‌تر بياوريم ولي اگر باز هم چيزي نفهميديد، زياد نگران نشويد.
اول امتحان، بعد پروانه
اگر فکر مي‌کنيد که وکيل‌ها با تمام شدن درسشان سريع مي‌روند و براي خودشان دفتر وکالت مي‌زنند، زهي خيال باطل! آنها هفت‌خوان رستم و خيلي مخلفات ديگر را مي‌گذرانند تا بالاخره وکيل مي‌شوند. براي وکيل شدن 2 راه هست که هر کدام امتياز‌هاي خودش را دارد، اما هر کدام را که انتخاب کني، قبلش بايد مدرک کارشناسي «حقوق» يا «فقه و حقوق» داشته باشي.
فرقي هم نمي‌کند که ليسانست را از فرانسه گرفته باشي يا از واحد يالقوزآباد سفلي. فقط بايد مدرک داشته باشي. 2 راهش هم اينهاست:
1) قبول شدن در امتحان مشاورين و وکلاي دادگستري قوه قضائيه: قوه قضائيه هر سال با اعلام قبلي، حداقل يک بار آزمون برگزار مي‌کند که به «آزمون مشاوره » معروف است. فقط کساني که توي اين دو تا رشته درس خوانده باشند مي‌توانند توي اين آزمون شرکت کنند و اگر قبول شوند، وکيل رسمي ‌قوه قضائيه به حساب مي‌آيند.[مدت دو سال است که اين آزمون برگزار نمي شود]
بعد از قبولي بايد حدود 6 ماه کار آموزي کنند؛ يعني در اين مدت در جلسه‌هاي دادگاه حاضر مي‌شوند و از پرونده‌ها گزارش مي‌نويسند. بعد از گذراندن کارآموزي مي‌توانند هر جور پرونده‌اي را بگيرند.
2) قبول شدن در آزمون کانون وکلاي دادگستري ايران: کانون وکلاي دادگستري ايران، يک مؤسسه کاملا خصوصي و به‌شدت معتبر است. هر کشوري معمولا چنين کانوني را دارد. در حقيقت کانون، اتحاديه وکيل‌هاست.
کانون هر سال يک بار آزمون برگزار مي‌کند که امتحانش از قوه قضائيه سخت‌تر است و قبول شدنش کار هر کسي نيست. اينجاست که معلوم مي‌شود 4 سال درس خوانده‌اي يا مشغول علافي بوده‌اي.
بعد از قبول شدن در اين امتحان بايد دوره «اختيار» که 18 ماه است را گذراند. در اين مدت براي کارآموز، وکيل سرپرست (که خودش بايد بيشتر از 5 سال سابقه کار داشته باشد) مشخص مي‌کنند و با نظارت او در اين مدت پرونده‌هاي سبک‌تر را (پرونده‌هايي که مرجع صدور رأي آنها ديوان عالي کشور نباشد) براي وکالت به کارآموز مي‌دهند.
علاوه بر اين، کارآموز بايد در جلسه‌هاي دادگاه حاضر شود و گزارش پرونده‌ها را هم تقديم کند. بعد از اين 18ماه، تازه بايد در آزمون اختيار شرکت کند و اگر قبول شد بايد شيريني بخرد. البته قبلش بايد قسم بخورد به تعهد در کارش. بعد برايش پروانه وکالت صادر مي‌کنند و حالا مي‌تواند واقعا شيريني بخرد. وکيل‌هاي کانون هميشه يک سنجاق سينه کوچولو که رويش آرم کانون را دارد، توي دادگاه روي لباسشان مي‌زنند. اين‌طوري از وکيل‌‌هاي قوه قضائيه قابل تشخيص‌اند. ديديد به اين راحتي‌ها هم نبود؟
روز وکيل غروب نمي‌شود
وکيل اگر منظم، دقيق و وقت‌شناس نباشد، اصلا نمي‌تواند وکالت کند. بايد براي رأي خوب گرفتن پرونده‌اش برنامه‌ريزي کند و منظم باشد. بايد حواسش به تاريخ قرارهاي قضائي و تنظيم زمان ـ که در پرونده‌هاي قضائي نقش حياتي دارد ـ باشد؛ همين‌طور به وقت دادگاه.
ولي با همه اين نظم و انضباط‌ها، زندگي يک وکيل از آن نوع زندگي‌هايي است که نمي‌شود هيچ حسابي رويش باز کرد؛ به طوري که با زندگي يک کارمند پشت ميزنشين ـ که از 8صبح تا 4بعدازظهر کار مي‌کند و همه دغدغه کاريش را در اداره مي‌گذارد و بعد مي‌رود به کانون گرم خانواده ـ 180 درجه فرق دارد. روز‌هاي يک وکيل معمولي، تقريبا اين‌طوري مي‌گذرد:
ساعت اداري
وکيل‌ها معمولا در ساعت‌هاي اداري مي‌روند دادگاه؛ يعني در جلسه دادگاهي که براي موکلشان از قبل تعيين شده، حاضر مي‌شوند تا به جاي موکلشان جلوي قاضي از او دفاع کنند.
مدت زمان دادگاه هم اصلا مشخص نيست چون هيچ محدوديت زماني‌اي ندارد. نمي‌شود کورنومتر گرفت که تو 5 دقيقه حق داري از خودت دفاع کني که! دادگاه ممکن است 20 دقيقه طول بکشد، ممکن است 10 ساعت.

وکيل‌ها اگر دادگاه هم نداشته باشند، گاهي لازم مي‌شود برا ي پيگيري بقيه مسائل اداري پرونده بروند بخش‌هاي اداري مرکز قضائي.

ساعت غيراداري
طبق قانون، دفاتر وکلا بايد چند ساعت در روز جوابگوي مراجعه‌کننده‌ها باشد؛ يعني دفتر وکالت باز باشد و کسي در دفتر حاضر باشد (وکيل مي‌تواند خودش دفتر نيايد و کس ديگري را جايش بگذارد). به همين خاطر وکلا معمولا عصر‌ها توي دفترشان حاضر مي‌شوند و به مراجعه‌کننده‌ها جواب مي‌دهند.
اگر آنجا هم نروند، مي‌افتند دنبال دليل و مدرک و شاهد براي پرونده موکلشان. همه اينها يعني که کار وکالت صبح و شب نمي‌شناسد. تازه اگر هم درگير کار پرونده نباشند، فکرشان مشغول پيدا کردن راهي براي نجات موکلشان است. خلاصه زندگي وکيل‌ها يعني کار.
چند مي‌گيري سوسکش کني؟
هر طوري که حساب کني درآمد وکيل‌ها بد نيست. بد نيست که چه عرض کنم زيادي هم خوب است! از نظر قانون، رأي دادگاه چه به نفع موکل باشد و چه نباشد، او بايد حق‌الوکاله را بدهد، ولي معمولا وکيل‌هاي باانصاف قسمتي از قيمت حق‌الوکاله را با توافق موکل، به عنوان دستمزد مي‌گذارند و قسمت ديگرش را به عنوان پاداش؛ يعني اگر توانستند رأي دادگاه را به نفع موکل بگيرند از او جايزه مي‌گيرند و اگر نه، به همان دستمزد راضي مي‌شوند.
اما سال 85 قوه قضائيه يک خرده دستمزد وکيل‌ها را قيچي کرد و برايش قانون گذاشت. ولي عمرا وکيلي اين قيمت‌هاي سوسکي را قبول داشته باشد. (قيمت‌ها همه به تومان است):
دعاوي مالي

از حداقل 15 هزار و 10 درصد بهاي خواسته تا حداکثر 30 هزار
2) اگر قيمت خواسته قطعي نباشد
تا10 ميليون: 6 درصد از بهاي خواسته و حد اکثر 600 هزار
بيشتر از 10 ميليون تا 100 ميليون: 4 درصد از بهاي خواسته و حداکثر 420 هزار
بيشتر از 100 ميليون تا 500 ميليون: 3 درصد از بهاي خواسته و حداکثر يک ميليون و 620 هزار
بيشتر از 500 ميليون: 2 درصد از بهاي خواسته و حد اکثر 20 ميليون

دعاوي غير مالي
دعاوي خانوادگي (مثل طلاق، تمکين، دعواهاي مالي ناشي از ازدواج و طلاق و دعوا‌هاي امور حسبي‌): حداقل 30 هزار و حداکثر 400 هزار
دعاوي کيفري
جرم‌هايي که مستلزم مجازات شلاق، جزاي نقدي، سرقت حدي، قصاص عضو، ديه عضو و حبس کمتر از 10 سال هستند: حداکثر 500 هزار
جرم‌هاي مستلزم قصاص نفس، محاربه، حدود مستوجب قتل، ديه نفس و حبس 10 سال و بيشتر از 10 سال: حداکثر يک ميليون
ساير خدمات حقوقي
تنظيم دادخواست يا شکوائيه: 20 هزار
تنظيم لايحه
تا 5 صفحه: هر صفحه 2 هزار
از 5 صفحه تا هر چند صفحه: صفحه‌اي هزار و حداکثر 30 هزار
حق‌المشاوره: هر ساعت 5 هزار
حق مطالعه پرونده: حداکثر 15 هزار
کسري
اداره امور مالياتي هر ساله به تعداد پرونده‌هايي که وکيل دارد و همين‌طور براساس حق‌الوکاله هر پرونده، براي او ماليات مشخص مي‌کند.
جيگر مي‌خواد، داري؟
رو داشتن به اندازه کافي
اگر از اين آدم‌هايي هستيد که با ديدن هر موجود جانداري تا بنا گوش سرخ مي‌شوند و کارشان به اورژانس مي‌کشد، بايد بي‌خيال اين شغل شويد.
کلا خجالتي‌ها اصلا مال اين کار نيستند. يک وکيل خوب بايد آن‌قدر رو داشته باشد که برود توي دهان قاضي و طرف مقابل دعواي موکلش و سالم برگردد. وکيل در هر دادگاهش بايد با حرف زدن، هم از موکل دفاع کند و هم قاضي را مجاب نمايد.
خوب حرف زدن
وکيل بايد استاد سخنوري باشد. بهترين وسيله‌اي که مي‌شود با استفاده از آن در دادگاه رأي گرفت و حق موکل را به‌اش داد، خوب، درست و به موقع حرف زدن است. کلام، وسيله کار وکيل است. هر چقدر هم که ماده قانوني بلد باشد تا خوب بيانشان نکند، فايده ندارد.
بي‌احساس و صبور بودن
توي دادگاه حلوا خيرات نمي‌کنند؛ يا يکي زده چشم و چار يکي ديگر را درآورده يا مالش را خورده يا مي‌خواهد طلاقش بدهد و از اين‌جور کارها. بنا بر اين دادگاه محل برخورد و دعوا و رو کم کني در همه ابعاد ممکن است.

در نتيجه آدم‌هاي رمانتيک و پروانه‌اي اينجا کم مي‌آورند. اگر وکيل مثلا صبح پرونده طلاق داشته باشد و عصر قتل و بخواهد براي هر کدام غصه بخورد و آبغوره بگيرد، نمي‌شود. در عين حال بايد جلوي قاضي آرامش داشته باشد و زود عصباني نشود. کمي ‌بي‌احساس باشد، بهتر جواب مي‌دهد.
پايه و پيگير بودن
شکايت کردن يا احضار شدن به دادگاه و به نتيجه رساندن يک پرونده ـ حداقل توي سيستم قضائي ما ـ آن‌قدر دنگ و فنگ دارد که صبر ايوب مي‌خواهد؛ هم پيگيري اداري لازم دارد و هم درآوردن ته و توي ماجرا و تحقيق کردن. وکيل شايد مجبور شود براي يک پرونده هر جايي برود و سرک بکشد يا با هر کسي حرف بزند؛ از گنده لات محله گرفته تا نوه عموي دختر خاله متهم . عاشقان کار تکراري و پشت ميزي اصلا به درد اين کار نمي‌خورند.
مستدل و قانوني حرف زدن و خوب نوشتن
وکيل بايد اهل استدلال باشد و درست و منطقي، حقيقت را به قاضي اثبات کند. براي اين کار کتاب‌هاي قانون را بايد خورده باشد تا از زير و بمش خبر داشته باشد. فقط اين‌طوري مي‌تواند استدلال قانوني کند.
وکيل‌ها بيشتر چيز‌هايي را که براي دفاع از موکلشان لازم است، مي‌نويسند و به قاضي مي‌دهند تا لاي پرونده بماند. به اين نوشته، «لايحه» مي‌گويند. پس وکيل بايد بتواند استدلال‌هاي محکم و قانوني‌اش را خوب بنويسد.
آدم زنده هم وکيل وصي مي‌خواد
از دستمزد وکيل‌ها خيلي نبايد ترسيد. درصورت آس و پاس بودن هم مي‌شود وکيل گرفت. اگر مي‌بينيد کار قضائي‌تان احتياج به وکيل دارد، از همان اول کار وکيل بگيريد، نه اينکه کار را که خراب کرديد سراغشان برويد. اين‌قدر هم خسيس‌بازي درنياوريد. واشر شير آشپزخانه يا چرخ گوشت مامان نيست که خودتان تعميرش کنيد! جريان شکايت و دادگاه است، مي‌افتيد زندان‌ ها!
مراحل وکيل گرفتن پولدارها
فقط کسي رسما و قانونا مي‌تواند وکالت کند که از کانون وکلا يا هيات اجرايي مشاورين قوه قضائيه پروانه وکالت داشته باشد. کسي که اين مجوز را ندارد، نه حق وکالت و مشاوره حقوقي را دارد و نه حق دفتر زدن. اگر تظاهر به اين‌جور کارها هم بکند، مجرم است و مجازات مي‌شود، پس بايد از قانوني بودن وکيل مطمئن شد.
با مراجعه کردن به دفتر يک وکيل قانوني بايد موضوع دعوا را به طور کامل و با همه جزئيات براي او توضيح داد. شايد اصلا کار احتياج به وکيل نداشته باشد و با يک مشاوره ساده حل شود. اين را معمولا وکيل‌ها به افراد مي‌گويند.
مقررات وکالت و حقوق و تکليف‌هايي که وکيل و موکل دارند، در کتاب مجموعه قوانين حقوقي آمده است ولي اگر حس خواندنش نيست، خلاصه‌اش را که پشت برگه وکالتنامه نوشته است، بخوانيد تا از حق و حقوقتان سر دربياوريد.
بايد سر قيمت با وکيل به توافق برسيد و بعد هم قرارداد وکالت ببنديد. دانستن تعرفه‌هاي وکالت، حق مسلم موکل است ولي اگر پولتان زيادي آمده مي‌توانيد بيشتر از آن هم قرارداد ببنديد. اما اگر دعواي مالي باشد، حکم به نفع هر کس که صادر شد، طرف مقابلش (محکوم) حق دارد فقط به اندازه تعرفه، پول وکيل را به عنوان خسارت بدهد و اگر بيشتر از آن قرارداد بسته شده باشد، پاي خودش است.
تجربه ثابت کرده کمي‌کولي‌بازي درآوردن در اين مورد جواب مي‌دهد و مي‌توان وکيل را راضي کرد کمتر پول بگيرد ولي بايد به اين هم توجه کنيد که هر چي پول بدهيد آش مي‌خوريد!
موکل اصطلاحا به وکيل «وکالت قضائي» مي‌دهد. برگه‌هاي مخصوص چاپي به اسم «وکالتنامه» براي بستن اين قرارداد مشخص شده که متن قرارداد در آن هست.
اين برگه 3 نسخه است که يک نسخه‌اش مال موکل مي‌شود. در کنار اين برگه، قرارداد حق‌الوکاله هم امضا مي‌شود که يک نسخه آن هم پيش موکل مي‌ماند. برگه‌ها که امضا شدند و قرارداد بسته شد، مي‌توانيد با خيال راحت پيگيري و همه کار‌هاي پرونده را به وکيل بسپاريد و خودتان زير باد کولر بستني بخوريد.
وکيل در همه جلسه‌هاي دادگاه حاضر مي‌شود و به وکالت از شما دفاع کرده يا مسئله حقوقي را پيگيري و عاقبت به خيرش مي‌کند.
مراحل وکيل گرفتن پول‌ندارها
اگر نمي‌خواهيد وکيل بگيريد چون اعتماد به نفستان بالاست يا نداريد که پول وکيل بدهيد، بايد خودتان هر صبح پله‌هاي دادگاه را برويد بالا و عصر بياييد پايين. ولي اگر از دسته دوم هستيد و واقعا پول نداريد و وکيل لازم داريد، مي‌شود کار‌هايي کرد:
اگر موضوع پرونده حقوقي بوده يعني دعوا سر مال و اموال باشد، بايد بعد از شکايت کردن، از دادگاه تقاضاي وکيل کنيد. دادگاه هم «وکيل معاضدتي» تعيين مي‌کند که کاملا مجاني نيست و با شما قرارداد مالي مي‌بندد ولي کوپني و کمي‌ ارزان‌تر حساب مي‌کند.
اگر موضوع پرونده چيزي غير از مال مثل قتل، حبس ابد و اين‌جور چيز‌ها باشد (زبانم لال!)، دادگاه براي متهم «وکيل تسخيري» تعيين مي‌کند که حق‌الوکاله آن از رديف بودجه دادگستري تعيين مي‌شود و براي متهم به قتل و... مجاني مي‌افتد.
10 فرمان وکيل گرفتن
1- به آدم‌ها‌يي که جلوي دادگاه و دادگستري پلاسند و ادعاي وکالت مي‌کنند، اصلا اعتماد نکنيد. اينها معمولا فقط تا «تصميم کبري» خوانده‌اند ولي آن‌قدر که رفته‌اند دادگاه، کمي ‌قانون بلدند و فقط مي‌توانند برايتان دردسر درست ‌کنند و پرونده را بپيچانند! معمولا هم کلاهبردار از آب درمي‌آيند.
2- براي اينکه از معتبر بودن وکيلتان مطمئن شويد، پروانه وکالتش را ببينيد و خيالتان را راحت کنيد که اصل است. تعارف که نداريد، تقلبي باشد بيچاره مي‌شويد.
3- اسم و مشخصات وکيل‌هايي را که مال کانون وکلا هستند، در سايت اينترنتي کانون سرچ کنيد و مطمئن شويد اين وکيل از نظر کانون کارش قانوني است يا نه. آدرس سايت کانون هم اين است: «iranbar.org».
4- به وکيلتان اعتماد کنيد و از سير تا پياز ماجرا را برايش تعريف کنيد. خجالت بکشيد و پنهان‌کاري کنيد، بعدا برايتان دردسر مي‌شود. وکيل بايد همه چيز را در مورد شما و پرونده بداند.
5- کار وکالت در کشور ما تخصصي نيست؛ يعني ما مثلا وکيل متخصص طلاق نداريم اما وکيل‌ها معمولا بسته به علاقه و رشته تحصيلي‌شان در بعضي موضوعات تجربه پيدا مي‌کنند. اگر با پرس‌وجو، وکيل باتجربه‌اي در مورد موضوع پرونده‌تان پيدا کنيد، حسابي به دردتان مي‌خورد.
6- وکيل همه تلاشش را مي‌کند که رأي دادگاه را به نفع موکلش بگيرد ولي توقع نداشته باشيد که حتما اين‌طوري شود. ممکن است واقعا حق با شما نباشد. نمي‌شود که حق را عوض کرد.
7- تحصيلات و سابقه کاري از نظر قانون در بيشتر شدن حق‌الوکاله تاثير دارد. سراغ باسواد‌ها و باتجربه‌ها برويد، بهتر است. کمي ‌بيشتر پول خرج کنيد، کارتان زودتر راه مي‌افتد.
8- وکالتنامه و قرارداد حق‌الوکاله را پيش خودتان نگه داريد. فقط با اينها مي‌توانيد ثابت کنيد که طرف، وکيل شماست و توافق کرده‌ايد که چقدر به او دستمزد بدهيد.
9- اگر حوصله داشتيد، خودتان هم پيگير کارتان باشيد و از وکيل پرس‌وجو کنيد، شايد يادش رفته باشد.
10- اگر هيچ‌جوري راه ندارد که وکيل بگيريد، کتاب‌هاي قانون - که در بيشتر کتابفروشي‌ها پيدا مي‌شود و موضوعي است‌ـ را بخريد تا کمي‌از قانون سر در بياوريد.
وکيل‌هايي که نانشان آجر شد
لابد اسمشان را شنيده‌ايد. سوفسطايي‌ها در حقيقت وکيل بودند، البته نه به معني امروزي‌ها. از اين وکيل‌هاي بد بودند.
مي‌گفتند اصلا حقيقت وجود ندارد، هر کي هر چي که فکر مي‌کند، همان حقيقت است. در راستاي همين دُرفشاني‌هايشان هم وکالت مي‌کردند.
هر کي بيشتر پول مي‌داد، حرف او را در دادگاه ثابت مي‌کردند.ملت هم مي‌گفتند: اِ... اين‌جو رياست؟! و مي‌رفتند هر کاري مي‌خواستند مي‌کردند چون مطمئن بودند که با پول دادن به سوفسطايي‌ها در دادگاه خلافشان توجيه مي‌شود.
آن‌قدر خوب حرف مي‌زدند و مخاطب را مي‌پيچاندند که در عين حال مي‌توانستند يک مسئله را ثابت کنند و همان مسئله را رد کنند؛ آن‌موقع سقراط بيچاره هي داد مي‌زد که: بابا، ‌اين کار‌ها را به جوان‌ها ياد ندهيد، منحرفشان مي‌کند و از اين حرف‌ها... ولي با شوکران دهانش را بستند.
اما ارسطو با تدوين قواعد منطقي و فهرست کردن مغالطه‌هاي آنها دستشان را رو کرد و نشان داد که لاي استدلال‌هايشان کروکوديل مي‌رود و اين‌طوري دهان همه‌شان را آسفالت کرد!
راه رفتن روي لبه تيغ
وقتي وکيل مي‌شوي از يک طرف با دادگاه‌ها و قاضي‌ها و کارمندهاي دفتري سر و کار داري و از طرف ديگر با موکلي که به تو اعتماد کرده و از تو توقع دارد. ولي سخت‌ترين قسمت کار، همان سر و کله‌زدن‌ها و سر دواندن‌هايي است که مجبوري توي سيستم قضائي تحمل کني.

توي همچين سيستمي، خيلي وقت‌ها نتيجه کار طبق آن روالي که پيش‌بيني مي‌کني از آب در نمي‌آيد و موکلت هم کلافه مي‌شود، چون آشنايي با روال حقوقي و قضائي ندارد و نمي‌تواند تحمل کند که پرونده چک برگشتي‌اش گاهي بايد تا يک سال و نيم تو آب نمک بماند!

براي زودتر تمام‌شدن کار پرونده‌ها، قانون مهلتي را براي قاضي پرونده اعلام کرده تا بعد از اعلام ختم رسيدگي دادگاه موظف باشد رأي صادر کند. الان در جريان يکي از پرونده‌هاي من، 9 ماه از اعلام ختم دادرسي گذشته و هنوز هفته‌اي يک بار سر مي‌زنم و قاضي براي چندمين بار مي‌گويد:
«دارم رأي مي‌دهم!». وقتي وکيل مي‌شوي بايد همچين برخوردهايي را بپذيري و بايد طبيعت کار قاضي را قبول کني؛ آنها اين‌قدر سرشان شلوغ مي‌شود که ديگر وقت نمي‌کنند در مورد پرونده‌اي نظر بدهند. البته اين در همه شعبه‌هاي دادگاه‌ها عموميت ندارد.
دادگاه‌ها در شهرستان‌ها مشغله کمتري دارند و خيلي زودتر وقت مي‌کنند به کارت رسيدگي کنند. براي من يک پرونده کلاهبرداري در شهرستان پيش آمد که با 3-2 بار رفت‌وآمد توانستم برائت موکلم را بگيرم.
اگر همان پرونده قرار بود توي تهران به جريان بيفتد، خيلي بيشتر از آن سيري که در شهرستان داشت، طول مي‌کشيد. بالاخره هر شغلي يک‌سري بالا و پايين دارد ولي شغل ما به راه‌رفتن روي لبه تيغ مي‌ماند.
وقتي وکيل مي‌شوي، مرتب با حق و ناحق سر و کار داري و بايد حواست باشد که به خاطر وسوسه محيط و پول و پارتي خودت را توجيه نکني؛ مخصوصا اگر وکيل تسخيري نباشي و همه چيز دست خودت باشد.
بايد مرتب چشمت دنبال پيدا کردن حق باشد تا جايي که از حقانيت طرفت مطمئن بشوي. کار سختي است چون خيلي وقت‌ها نمي‌شود گفت حق با کدام طرف است. ما در نهايت بايد چيزي را که به آن «حق قانوني» مي‌گويند در نظر بگيريم و با توجه به حقي که قانون به آدم‌ها مي‌دهد از موکلمان دفاع کنيم.
خدا را شکر تا حالا براي خودم پيش نيامده که بفهمم موکلم محق نبوده ولي خيلي وقت‌ها پيش مي‌آيد که حق قانوني با آن چيزي که اخلاق براي آدم تعريف مي‌کند تعارض دارد و اين مساوي است با عذاب‌آورترين قسمت کار يک وکيل.
* مريم دارايي يکسال‌ونيم کارآموز وکالت بوده و تازه مي‌خواهد پروانه‌اش را بگيرد.
اولين بار که رفتم دادگاه 12 سالم بود
اولين‌باري که به دادگاه رفتم شايد کمتر از 12 سال داشتم. به خاطر انجام کاري همراه برادرم به دادگاه رفته بودم.
راه‌پله‌هاي دادگستري به نظرم خيلي طولاني مي‌آمد و همه‌چيز برايم وضعيتي تهديدکننده را تداعي مي‌کرد. آدم‌ها در آنجا به نظرم معمولي نمي‌آمدند. حالت‌هاي راه‌رفتن و نگاه‌کردنشان همگي برايم غريب بود.
همين‌طور اتاق‌هايي که چندين نفر، پشت درهاي بسته آن به انتظار نشسته بودند. از همه بدتر دستبندها و پابندهايي بود که متهمين را گاه در دسته‌هاي 3 يا 4 نفره در کنار هم نگه مي‌داشت. آنها با صورت‌هاي خسته و لباس‌هاي نامرتب در آنجا به انتظار نشسته بودند.
نگهبان جلوي در، همه مردم، ازجمله من را گشت. اما بعضي‌ها که با کت و شلوارهاي شيک و تر و تميز کاملا از بقيه متمايز بودند، موقع ورود به دادگاه با تکان‌دادن سرشان يا نشان‌دادن يک کارت - بي‌آنکه بگردنشان - به داخل ساختمان مي‌رفتند.
اين شايد اولين برخورد من با قشر وکيل‌ها بود. شايد آن روز نمي‌دانستم که خودم روزي وکيل مي‌شوم و شايد ‌آن روز نمي‌دانستم که بايد خودم هم جزئي از اين جمعيت باشم که به اين ساختمان مي‌روند و مي‌آيند.
آن روز بعيد مي‌دانستم که دوباره به چنين جايي برگردم ولي تقدير آينده متفاوتي را براي من رقم زد. امروز بازهم از آن پله‌ها بالا مي‌روم و آن چهره‌هاي خسته را مي‌بينم اما ديگر هيچ‌وقت آرزو نمي‌کنم که به اين ساختمان برنگردم.
امروز ديگر آن ساختمان برايم جاي غريبي نيست. آدم‌هايش هم برايم بيگانه نيستند. اينجا را به‌عنوان بخشي از روند زندگي اجتماعي نگاه مي‌کنم که قرار است بعضي از مشکلات مردم را حل کند.
وکالت هم يک شغل است با تمامي جنبه‌هاي مثبت و منفي‌اش، با تمامي دقايق و ظرايفي که تو را با خود، به دنياي خيال بلکه به دنياي واقعيت مي‌برد و آنجا رهايت مي‌کند.
وکالت هم مانند هر شغل ديگري دغدغه‌هاي خاص خودش را دارد؛ لحظه‌هاي خوشايند و شايد کمي هم ناخوشايند. اما مي‌شود به آن به‌عنوان مرحله‌اي از بزرگ‌شدن نگاه کرد.
آنجاست که مي‌فهمي کم‌کم بزرگ شده‌اي و مسئوليت نه تنها خود يا خانواده‌ات که مسئوليت دفاع از همه آنهايي را بايد به عهده بگيري که به تو اعتماد کرده‌اند و سرنوشت خودشان را به مهارت تو پيوند زده‌اند.
وکالت در ايران شغل سختي است چراکه وکيل با دريايي از قوانين، آيين‌نامه‌ها، بخشنامه‌ها، آرا و نظرياتي روبه‌روست که فوق‌العاده متغير و بي‌ثباتند. شغل سختي است به اين خاطر که انتظارات موکل از وکيل تعريف‌نشده و حدود و مرز آن – حداقل در ذهن مردم – به روشني مشخص نيست و اين مسئله دشواري کار را چندبرابر مي‌کند.
تصوير عموم مردم از وکيل، به خاطر تزريق بعضي باورهاي نادرست، تصويري مخدوش است و چه تلخ مي‌شود لحظاتي که مي‌بيني در کنار چند همکار متخلف، چه بسيار همکاراني هستند که پاک زندگي مي‌کنند و هيچ‌وقت شرافت شغلي‌شان را با هيچ گناهي زيرسوال نمي‌برند.
وکالت در ايران گاهي به راه‌رفتن بر لبه تيغ مي‌ماند و گاهي حتي حيثيت و زندگي خود وکيل در معرض تعرض و تعدي قرار مي‌گيرد.
شايد يکي از سخت‌ترين شغل‌ها شغل وکالت باشد؛ چراکه آثار اشتباهات يک وکيل در دفاع از مردم بسيار مهم‌تر و تأثيرگذارتر از اشتباهات ساير مشاغل است. وکيل با زندگي و مرگ آدم‌ها سر و کار دارد
1) اگر قيمت خواسته قطعي باشد