آیه 51-100

(آيه 51)- در اين آيه، از زبان حضرت مسيح براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى اين كه تولد استثنايى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنين نقل مى‏كند: «مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش كنيد (نه من و نه چيز ديگر را) اين راه مستقيم است» راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه و چندگانه‏پرستى (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مى‏خوانيم كه حضرت مسيح (ع) روى مسأله عبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مى‏فرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاى تحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (ع) نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را در باره خدا به كار مى‏برد قرآن مجيد كلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 287
مى‏كند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت به مبارزه با شرك، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح و لذا تا زمانى كه حضرت مسيح (ع) در ميان مردم بود هيچ كس جرأت پيدا نكرد او را يكى از خدايان معرفى كند بلكه به اعتراف محققان مسيحى مسأله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادى پيدا شد.
(آيه 52)- مطابق پيشگويى و بشارت موسى (ع)، جمعيت يهود قبل از آمدن عيسى (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى كه ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائيل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسيح (ع) را گرفتند آيه مى‏گويد: «هنگامى كه عيسى (ع) احساس كفر (و مخالفت) از آنها كرد، گفت: چه كسانى ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) خواهند بود؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).
در اينجا تنها گروه اندكى به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از اين افراد پاك به عنوان «حواريون» نام برده است «حواريون (شاگردان ويژه مسيح) گفتند: ما ياوران (آيين) خدا هستيم، به او ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شده‏ايم» (قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
حواريون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما ياوران خداييم و آيين او را يارى مى‏كنيم و نگفتند ما ياور توايم!
(آيه 53)- در اين آيه حمله‏هايى نقل شده كه بيانگر نهايت توحيد و اخلاص حواريون است آنها ايمان خويش را به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل كرده‏اى ايمان آورديم و از فرستاده (تو حضرت مسيح) پيروى نموديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس» (رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 54)- پس از شرح ايمان حواريون، در اين آيه اشاره به نقشه‏هاى شيطانى يهود كرده مى‏گويد: «آنها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئينش) چاره‏جويى كرد، برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 288
و خداوند بهترين چاره‏جويان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
بديهى است نقشه‏هاى خدا بر نقشه‏هاى همه پيشى مى‏گيرد، چرا كه آنها معلوماتى اندك و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بى‏پايان است.
(آيه 55)- اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (ع) است. معروف در ميان مفسران اسلام، به استناد آيه 157 سوره نساء، اين است كه مسيح (ع) هرگز كشته نشد و خداوند او را به آسمان برد آيه مورد بحث ناظر به همين معنى است، مى‏فرمايد: به ياد آوريد! «هنگامى را كه خدا به عيسى گفت من تو را بر مى‏گيرم و به سوى خود بالا مى‏برم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ). سپس مى‏افزايد: «و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك مى‏سازم» (وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
منظور از اين پاكيزگى، يا نجات او از چنگال افراد پليد و بى‏ايمان است و يا از تهمتهاى ناروا و توطئه‏هاى ناجوانمردانه، كه در سايه پيروزى آيين او حاصل شد.
سپس مى‏افزايد: «ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى مى‏دهيم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ).
اين آيه يكى از آيات اعجاز آميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مى‏گويد پيروان مسيح همواره بر يهود كه مخالف مسيح بودند برترى خواهند داشت.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى‏كنم» (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى و گرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.
(آيه 56)- اين آيه و آيه بعد خطاب به حضرت مسيح (ع) است مى‏فرمايد:
بعد از آن كه مردم به سوى خدا باز گشتند و او در ميان آنان داورى كرد، صفوف از هم جدا مى‏شود «اما كسانى كه كافر شدند (و حق را شناختند و انكار كردند) آنها را مجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند» (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 289
فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ)
.
(آيه 57)- سپس به گروه دوم اشاره كرده مى‏فرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را بطور كامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ). و باز تأكيد مى‏كند «خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ).
بنابراين، خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را بطور كامل خواهد داد.
(آيه 58)- پس از شرح داستان مسيح (ع)، در اين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏گويد: «اينها را كه بر تو مى‏خوانيم از نشانه‏هاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است» كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).
اين در حالى است كه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلوده‏اند.
(آيه 59)
شأن نزول:
قبلا گفتيم مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران نازل شده است، آنها در يك هيأت شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه وارد شده بودند. از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مى‏كنى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بنده‏اى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله كرد.
تفسير:
آيه ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (ع) را بدون پدر، دليل بر فرزندى او نسبت به خدا، و يا الوهيتش مى‏گرفتند، آيه مى‏گويد: «مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود:
موجود باش، او نيز بلافاصله موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 290
مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)
.
بنابراين، اگر مسيح بدون پدر به دنيا آمد، جاى تعجب نيست، زيرا موضوع آدم (ع) از اين هم شگفت‏انگيزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنيا آمد، سپس به غافلان مى‏فهماند كه هر كارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش آن هم موجود مى‏شود!
(آيه 60)- در اين آيه براى تأكيد آنچه در آيات قبل آمد، مى‏فرمايد: «اينها را (كه در باره حضرت مسيح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مى‏خوانيم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
(آيه 61)
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه قبل از آن در باره هيأت نجرانى نازل شده است. آنها خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديده‏اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيه انّ مثل عيسى عند اللّه ... نازل شد و هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت كرد آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا كه شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته بود و حسن و حسين عليهما السّلام در پيش روى او راه مى‏رفتند و فاطمه عليها السّلام پشت سرش بود.
در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: «من صورتهايى را مى‏بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوهها را از جا بركند چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.
تفسير:
اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالى كه در آنها بر نفى خدا بودن مسيح (ع) شده بود، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) براى تو آمده (باز) كسانى با تو در آن به محاجّه و ستيز برخاستند، به‏
__________________________________________________
(1) به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است بدين ترتيب كه افرادى كه با هم گفتگو در باره يك مسأله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 291
آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مى‏كنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى‏نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (كسانى كه به منزله جان ما هستند) دعوت مى‏كنيم، شما هم از نفوس خود دعوت كنيد، سپس مباهله مى‏كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى‏دهيم» «1». (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ).
(آيه 62)- پس از شرح زندگى مسيح در اين آيه به عنوان تأكيد هر چه بيشتر مى‏فرمايد: «اينها سرگذشت واقعى (مسيح) است» نه ادعاهايى همچون الوهيت مسيح يا فرزند خدا بودنش (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ).
نه مدعيان خدايى او سخن حقى مى‏گفتند و نه آنهايى كه العياذ باللّه فرزند نامشروعش مى‏خوانند. حق آن است كه تو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پيامبر بود كه با يك معجزه الهى از مادرى پاك، بدون پدر تولد يافت.
باز براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست».
(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ).
«و خداوند يگانه قدرتمند و توانا و حكيم است» و تولد فرزندى بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمى نيست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
آرى! چنين كسى سزاوار پرستش است نه غير او.
(آيه 63)- در اين آيه كسانى را كه از پذيرش اين حقايق سر باز مى‏زنند مورد تهديد قرار داده مى‏فرمايد: «اگر (با اين همه دلايل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان كه در جستجوى حق نيستند و فاسد و مفسدند) زيرا خداوند از مفسدان آگاه است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ).
(آيه 64)- دعوت به سوى وحدت! در آيات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصيات بود ولى در اين آيه دعوت به نقطه‏هاى مشترك ميان اسلام و آيينهاى اهل كتاب است روى سخن را به پيامبر كرده مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل‏
__________________________________________________
(1) شرح جامع پيرامون «آيه مباهله» را در «تفسير نمونه» ذيل همين آيه مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 292
كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با اين طرز استدلال به ما مى‏آموزد اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكارى كنند بكوشيد لا اقل در اهداف مهم مشترك همكارى آنها را جلب كنيد و آن را پايه‏اى براى پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد.
سپس در پايان آيه مى‏فرمايد: «اگر آنها (بعد از اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك توحيد باز) سر تابند و روى‏گردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم» و تسليم حق هستيم و شما نيستيد (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
بنابراين دورى شما از حق در روح ما كمترين اثرى نمى‏گذارد و ما همچون به راه خود يعنى راه اسلام ادامه خواهيم داد تنها خدا را مى‏پرستيم و تنها قوانين او را به رسميت مى‏شناسيم و بشرپرستى به هر شكل و صورت در ميان ما نخواهد بود.
(آيه 65)
شأن نزول:
در اخبار اسلامى آمده است كه دانشمندان يهود و نصاراى نجران نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهيم برخاستند، يهود مى‏گفتند: او تنها يهودى بود و نصارى مى‏گفتند: او فقط نصرانى بود (به اين ترتيب هر كدام مدعى بودند كه او از ما است) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و آنها را در اين ادعاهاى بى‏اساس تكذيب كرد.
تفسير:
در ادامه بحثهاى مربوط به اهل كتاب در اين آيه روى سخن را به آنها كرده مى‏فرمايد: «اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم به گفتگو و نزاع مى‏پردازيد (و هر كدام او را از خود مى‏دانيد) در حالى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از موسى و مسيح بود) آيا انديشه نمى‏كنيد؟» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 66)- در اين آيه از طريق ديگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مى‏فرمايد: «شما كسانى هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتيد بحث برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 293
و گفتگو كرديد ولى چرا در باره آنچه به آن آگاهى نداريد، بحث و گفتگو مى‏كنيد»؟
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
يعنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان كه از آن آگاهى داشتيد بحث و گفتگو كرديد و ديديد كه حتى در اين مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شده‏ايد و چه اندازه از حقيقت دور افتاده‏ايد (و در واقع علم شما جهل مركب بود) با اين حال چگونه در چيزى كه از آن اطلاع نداريد بحث و گفتگو مى‏كنيد! سپس براى تأكيد مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آينده مى‏گويد:
«خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آرى، او مى‏داند كه در چه تاريخى آيين خود را بر ابراهيم نازل كرده!
(آيه 67)- سپس با صراحت تمام به اين مدعيان پاسخ مى‏گويد كه: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحد خالص و مسلمان (پاك نهادى) بود» (ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً).
خداوند پس از توصيف ابراهيم (ع) به عنوان حنيف و مسلم، مى‏فرمايد: «او هرگز از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
تا هر گونه ارتباطى ميان ابراهيم و بت پرستان عرب را نفى كند.
(آيه 68)- بنابر آنچه گفته شد معلوم شد كه ابراهيم پيرو هيچ يك از اين آيينها نبوده، تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه چگونه مى‏توان خود را پيرو اين پيامبر بزرگ كه همه پيروان اديان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آيه مورد بحث به اين معنى پرداخته و مى‏گويد: «سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر (پيامبر اسلام) و كسانى كه به او ايمان آورده‏اند مى‏باشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
اهل كتاب با عقايد شرك آميز خود كه اساسى‏ترين اصل دعوت ابراهيم (ع) يعنى توحيد را زير پاگذارده‏اند، و يا بت‏پرستان عرب كه درست در نقطه مقابل آيين ابراهيم (ع) قرار گرفته‏اند چگونه مى‏توانند خود را پيرو ابراهيم و در خط او بدانند! برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 294
و در پايان آيه به آنها كه پيرو واقعى مكتب پيامبران بزرگ خدا بودند بشارت مى‏دهد كه «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 69)
شأن نزول:
جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون «معاذ» و «عمّار» و بعضى ديگر را به سوى آيين خود دعوت كنند و با وسوسه‏هاى شيطانى از اسلام باز گردانند. آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد!
تفسير:
اين آيه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها ياد آور مى‏شود كه دست از كوشش بيهوده خود بردارند، مى‏فرمايد: «جمعى از اهل كتاب دوست داشتند شما را گمراه كنند» (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).
غافل از اين كه تربيت مسلمانان در مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازه‏اى حساب شده و آگاهانه بود كه احتمال بازگشت وجود نداشت، آنها اسلام را با تمام هستى خود دريافته بودند بنابراين دشمنان نمى‏توانستند آنها را گمراه سازند، بلكه به گفته قرآن در ادامه اين آيه «آنها تنها خودشان را گمراه مى‏كنند و نمى‏فهمند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
زيرا آنها با القاء شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روح بدبينى را در روح خود پرورش مى‏دادند.
(آيه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعاليتهاى تخريبى اهل كتاب در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به آنها كرده، و به خاطر كتمان حق و عدم تسليم در برابر آن، آنها را شديدا مورد سرزنش قرار مى‏دهد، مى‏فرمايد: «اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مى‏شويد در حالى كه (به صحّت و صدق آن) گواهى مى‏دهيد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانه‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در تورات و انجيل خوانده‏ايد و نسبت به آن آگاهى داريد، چرا راه انكار را در پيش مى‏گيريد؟
(آيه 71)- در اين آيه بار ديگر آنها را مخاطب ساخته مى‏گويد: «اى اهل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 295
كتاب! چرا حق را با باطل مى‏آميزيد و مشتبه مى‏كنيد (تا مردم را به گمراهى بكشانيد و خودتان نيز گمراه شويد) و چرا حق را پنهان مى‏داريد در حالى كه مى‏دانيد»! (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 72)
شأن نزول:
نقل شده كه: دوازده نفر از يهود با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسند و ظاهرا ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آيين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا چنين كرده‏اند بگويند: ما صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله را از نزديك مشاهده كرديم و ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمى‏كند و لذا برگشتيم، و به اين وسيله بعضى از مؤمنان متزلزل مى‏گردند.
تفسير:
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيله‏اى استفاده مى‏كردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى اين آيه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مى‏فرمايد: «گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها (مؤمنان) نيز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظه‏اى خواهد داشت به خصوص اين كه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مى‏دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه‏هاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند و اين امر لا اقل پايه‏هاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مى‏سازد.
(آيه 73)- ولى براى اين كه پيروان خود را از دست ندهند تأكيد كردند كه ايمان شما بايد تنها جنبه صورى داشته و كاملا محرمانه باشد «شما جز به كسى كه از آيينتان پيروى مى‏كند (واقعا) ايمان نياوريد» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
سپس در يك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: هدايت تنها هدايت الهى است» و اين توطئه‏هاى شما در برابر آن بى‏اثر است برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 296
(قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ).
بار ديگر به ادامه سخنان يهود باز مى‏گردد، و مى‏فرمايد: آنها گفتند «هرگز باور نكنيد به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شماست) و همچنين تصور نكنيد آنها مى‏توانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند» (أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ).
به اين ترتيب روشن مى‏شود كه آنها گرفتار خود برتربينى عجيبى بودند خود را بهترين نژادهاى جهان مى‏پنداشتند و هميشه در اين فكر بودند كه براى خود مزيّتى بر ديگران قائل شوند.
در پايان آيه خداوند جواب محكمى به آنها مى‏دهد و با بى‏اعتنايى به آنها روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏فرمايد: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‏دهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شايسته) مى‏باشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
يعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنين موهبت عقل و منطق و افتخارات ديگر همه از ناحيه اوست، و به شايستگان مى‏بخشد.
(آيه 74)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ويژه رحمت خود مى‏كند و خداوند داراى فضل عظيم است» و هيچ كس نمى‏تواند مواهب او را محدود سازد (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
بنابراين، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مى‏شود نه بعضى ديگر، به خاطر محدود بودن آن نيست بلكه به خاطر تفاوت شايستگيهاست.
توطئه‏هاى كهن!
آيات فوق كه از آيات اعجاز آميز قرآن بوده و پرده از روى اسرار يهود و دشمنان اسلام برمى‏داشت امروز هم به مسلمانان در برابر اين جريان هشدار مى‏دهد، زيرا در عصر ما نيز وسايل تبليغاتى دشمن كه از مجهزترين وسايل تبليغاتى جهان است در اين جهت به كار گرفته شده كه عقايد اسلامى را در افكار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 297
مسلمين مخصوصا نسل جوان ويران سازند آنها در اين راه از هر وسيله و هر كس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامه‏نگار و حتى بازيگران سينما و ...»
استفاده مى‏كنند و اين حقيقت را مكتوم نمى‏دارند كه هدفشان اين نيست كه مسلمانان به آيين مسيح يا يهود درآيند بلكه هدف آنها ويرانى افكار و بى‏علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آيين و سنتشان است!
(آيه 75)
شأن نزول:
اين آيه در باره دو نفر از يهود نازل گرديده كه يكى امين و درستكار و ديگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود كه مرد ثروتمندى 1200 اوقيّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد كرد و به واسطه امانت‏دارى خداوند او را در آيه مورد بحث مى‏ستايد.
نفر دوم «فنحاص» است كه مردى از قريش يك دينار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خيانت كرد خداوند او را بواسطه خيانت در امانت نكوهش مى‏كند.
تفسير:
خائنان و امينان- جمعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند، منطق آنها اين بود كه مى‏گفتند ما اهل كتابيم! و پيامبر الهى و كتاب آسمانى او در ميان ما بوده است، ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مى‏دانستند.
در اين آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هر كدام را ادا مى‏كند، مى‏فرمايد: «در ميان اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مى‏گردانند (و به عكس) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمى‏گردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً).
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها، همه آنها را محكوم نمى‏كند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است.
ضمنا نشان مى‏دهد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران‏
__________________________________________________
(1) «اوقيّه» يك دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 298
مجاز و مأذون مى‏دانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنياى امروز در صهيونيستها مشاهده مى‏كنيم و اين در حقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده، و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مى‏گويند ما در برابر «امّيّين» (غير اهل كتاب) مسؤول نيستيم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ).
آرى! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مى‏دادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند، و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مى‏گويد: «آنها به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه مى‏دانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
آنها به خوبى مى‏دانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاى ديگران به آنان داده نشده، در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مى‏ساختند و به خدا نسبت مى‏دادند.
(آيه 76)- اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مى‏گفتند: خوردن اموال غير اهل كتاب براى ما حرام نيست! و به همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى كه امروز هم در اعمال بسيارى از آنها مى‏بينيم كه هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران را براى خود مجاز مى‏دانند، مى‏فرمايد: «آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست مى‏دارد» (بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است.
(آيه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 299
اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانه‏هايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جمله‏هاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تفسير:
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مى‏فرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مى‏كنند بهره‏اى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مى‏كند نخست اين كه آنها از مواهب بى‏پايان عالم ديگر بهره‏اى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمى‏گيرد و نگاهى به آنها نمى‏كند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشته‏اند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمى‏كند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
و از اينجا روشن مى‏شود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 300
(آيه 78)
شأن نزول:
اين آيه نيز در باره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهايى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏نوشتند و آن را به خدا نسبت مى‏دادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مى‏كردند).
تفسير:
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است مى‏فرمايد: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مى‏پيچند و منحرف مى‏كنند كه گمان كنيد آنچه را مى‏خوانند از كتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
آنها به اين كار نيز قناعت نمى‏كردند بلكه صريحا «مى‏گفتند اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
سپس قرآن بر اين امر تأكيد مى‏كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه «به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه عالم و آگاهند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مى‏شود.
(آيه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: كسى نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران «سلام» مى‏كنيم در حالى كه به نظر ما چنين اعترافى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم! پيامبر فرمود: «سجده براى غير خدا جايز نيست، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد»!
تفسير:
اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى‏كند، مخصوصا به مسيحيان گوشزد مى‏نمايد كه هرگز مسيح (ع) ادعاى الوهيّت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 301
نكرد و نيز به درخواست كسانى كه مى‏خواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تكرار كنند صريحا پاسخ مى‏گويد مى‏فرمايد: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد» (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعليمات آنهاست.
سپس مى‏افزايد: «بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده‏ايد» و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آرى! فرستادگان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده مى‏شود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده، بلكه هدف تربيت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
(آيه 80)- اين آيه تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى‏گويد:
همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمى‏كردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمى‏نمودند مى‏فرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً).
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مى‏كردند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 302
و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع) مى‏دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مى‏بردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزيز يا مسيح (ع) را فرزند خدا معرفى مى‏كردند.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مى‏كند پس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
يعنى، چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد! آيه ضمنا اشاره سر بسته‏اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مى‏كند.
(آيه 81)- پيمان مقدس! به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانه‏هاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مى‏كند و مى‏فرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى‏كند (و نشانه‏هاى او موافق چيزى است كه با شما است) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زنده‏اى از آن مى‏باشد.
سپس براى تأكيد مى‏افزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى، اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 303
(آيه 82)- در اين آيه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مى‏دهد و مى‏گويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانه‏هاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مى‏دانيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى‏كند- همان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است- و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است.
(آيه 83)- برترين آيين الهى! در اينجا بحث در باره اسلام آغاز مى‏شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مى‏طلبند»؟ آيين او همين اسلام است (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ).
سپس مى‏افزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده‏اند (و در برابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مى‏شوند» بنابراين، اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
در اينجا قرآن مجيد «اسلام» را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى‏گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.
يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا، روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى» او تسليمند و گروهى بى‏اختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى» او.
(آيه 84)- در اين آيه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (و همه پيروان او) دستور مى‏دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مى‏فرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيره‏هاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 304
بنى اسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورده‏ايم ما در ميان آنها فرقى نمى‏گذاريم و ما در برابر او (خداوند) تسليم هستيم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آيه 85)- و بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى مى‏فرمايد:
«هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
(آيه 86)
شأن نزول:
يكى از انصار (مسلمانان مدينه) دستش به خون بى‏گناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكّه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كار خود سخت پشيمان گشت، يك نفر را به سوى خويشان خود به مدينه فرستاد تا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه؟
آيه نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اينجا سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته‏اند كه در اصطلاح «مرتد» ناميده مى‏شوند.
مى‏فرمايد: «چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى‏كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول، و آمدن نشانه‏هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمى‏كند» (كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
چرا خداوند آنها را هدايت نمى‏كند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه‏هاى روشن شناخته‏اند و به رسالت او گواهى داده‏اند بنابراين، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى‏كند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 305
لايق هدايت الهى نيست او زمينه‏هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است.
(آيه 87)- سپس مى‏افزايد: «آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
(آيه 88)- در اين آيه مى‏افزايد: «اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مى‏مانند و مجازات آنها تخفيف نمى‏يابد و به آنها مهلت داده نمى‏شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى‏يافت و يا حد اقل مهلتى به آنها داده مى‏شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها در باره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچ گونه مهلت است.
(آيه 89)- در اين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى‏گشايد و به آنان اجازه توبه مى‏دهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است.
مى‏فرمايد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنان پذيرفته مى‏شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
از اين تعبير استفاده مى‏شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى‏كند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
(آيه 90)
شأن نزول:
بعضى گفته‏اند اين آيه در مورد اهل كتاب كه قبل از بعث پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او ايمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او كفر ورزيدند نازل شده است.
تفسير:
توبه بى‏فايده- در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست، مى‏فرمايد: «كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 306
ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمى‏شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى‏گيرد) و آنها گمراهانند» چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى و توبه مى‏كنند و طبيعى است كه چنين توبه‏اى پذيرفته نشود.
(آيه 91)- در اين آيه به دنبال اشاره‏اى كه در آيه قبل به توبه‏هاى بيهوده شد سخن از كفّاره بيهوده مى‏گويد، مى‏فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» (و كفاره اعمال زشت خويش) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ).
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى‏دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست.
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
يعنى، نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمى‏شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
آنها هرگز از چنين افراد نالايق شفاعت نمى‏كنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمى‏شود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجيد
ادامه سوره آل عمران‏
(آيه 92)- در اين آيه به يك نشانه ايمان اشاره كرده، مى‏گويد: «شما هرگز به حقيقت برّ و نيكى نمى‏رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مى‏داريد در راه خدا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 307
انفاق كنيد» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
«برّ» معنى وسيعى دارد كه به تمام نيكيها اعم از ايمان و اعمال پاك گفته مى‏شود، چنانكه از آيه 177 سوره بقره استفاده مى‏شود كه «ايمان به خدا، و روز جزا، و پيامبران، و كمك به نيازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى‏شوند.
بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، شرايط زيادى دارد كه يكى از آنها انفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است و اين گونه انفاق مقياسى است براى سنجش ايمان و شخصيت! در پايان آيه براى جلب توجه انفاق‏كنندگان مى‏فرمايد: «آنچه در راه خدا انفاق مى‏كنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ).
و بنابراين هرگز گم نخواهد شد و نيز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان-
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع و عميق بود كه بلافاصله بعد از نزول آيات اثر آن ظاهر مى‏گشت، به عنوان نمونه در تواريخ و تفاسير اسلامى در مورد آيه فوق چنين مى‏خوانيم:
1- يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى زيبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آيه فوق به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: مى‏دانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است، و من مى‏خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيره‏اى براى رستاخيز من باشد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلك مال رابح لك: آفرين بر تو، آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مى‏دانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد.
2- زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 308
و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مى‏كرد به آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم، كسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد كه مى‏گويند: امروز هم بقاياى آن چاه‏ها وجود دارد و به نام او ناميده مى‏شود.
(آيه 93)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد از روايات استفاده مى‏شود كه يهود، دو ايراد در گفتگوهاى خود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند، نخست اين كه چگونه پيامبر اسلام گوشت و شير شتر را حلال مى‏داند با اين كه در آيين ابراهيم (ع) حرام بوده، و به همين دليل يهود هم به پيروى از ابراهيم آنها را بر خود حرام مى‏دانند، نه تنها ابراهيم، بلكه نوح هم اينها را تحريم كرده بود با اين حال چگونه كسى كه آنها را حرام نمى‏داند دم از آيين ابراهيم مى‏زند؟! ديگر اين كه چگونه پيامبر اسلام خود را وفادار به آيين پيامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهيم (ع) مى‏داند در حالى كه تمام پيامبرانى كه از دودمان اسحاق فرزند ابراهيم بودند «بيت المقدس» را محترم مى‏شمردند، و به سوى آن نماز مى‏خواندند، ولى پيامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و كعبه را قبله‏گاه خود انتخاب كرده است؟! آيه مورد بحث به ايراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى‏سازد، و آيات آينده به ايراد دوم پاسخ مى‏گويد.
تفسير:
تهمت يهود بر پيغمبر خدا- همان گونه كه در شأن نزول خوانديم يهود حلال بودن گوشت و شير شتر را از طرف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله منكر شده بودند.
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى يهود در مورد تحريم پاره‏اى از غذاهاى پاك- مانند شير و گوشت شتر- را ردّ مى‏كند و مى‏گويد: «در آغاز، تمام اين غذاها براى بنى اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 309
تحريم كرده بود» (كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
در باره اين كه اسرائيل (اسرائيل نام ديگر يعقوب است) چه نوع غذايى را بر خود تحريم كرده بود؟ از روايات اسلامى برمى‏آيد كه: هنگامى كه يعقوب گوشت شتر مى‏خورد بيمارى عرق النساء «1» بر او شدت مى‏گرفت و لذا تصميم گرفت كه از خوردن آن براى هميشه خوددارى كند، پيروان او هم در اين قسمت به او اقتدا كردند، و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور كردند اين يك تحريم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آيه فوق نسبت دادن اين موضوع به خداوند را يك تهمت مى‏شمارد.
در جمله بعد خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از يهود دعوت كند همان تورات موجود نزد آنها را بياورند و آن را بخوانند تا معلوم شود كه ادعاى آنها در مورد تحريم غذاها نادرست است، مى‏فرمايد: «بگو: اگر راست مى‏گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد» اين نسبتهايى كه به پيامبران پيشين مى‏دهيد حتى در تورات تحريف شده شما نيست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
ولى آنها حاضر به چنين كارى نشدند، چون مى‏دانستند در تورات چنين چيزى وجود ندارد.
(آيه 94)- در اين آيه مى‏گويد، اكنون كه آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد بايد بدانند: «آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مى‏بندند ستمگرند» زيرا از روى علم و عمد چنين مى‏كنند (فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
.
(آيه 95)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى‏گويد: «بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده است) بنابراين، از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
__________________________________________________
(1) عرق النساء يك نوع بيمارى عصبى است كه امروز به آن «سياتيك» مى‏گويند. [.....]
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 310
اكنون كه مى‏بينيد من در دعوت خود صادق و راستگويم، پس از آيين من كه همان آيين پاك و بى‏آلايش ابراهيم است پيروى كنيد. او هرگز از مشركان نبود و اين كه مشركان عرب خود را بر آيين او مى‏دانند كاملا بى‏معنى است، «بت پرست» كجا و «بت شكن» كجا!
(آيه 96)- نخستين خانه مردم! اين آيه و آيه بعد به پاسخ دومين ايراد يهود كه در باره فضيلت بيت المقدس و برترى آن بر كعبه بوده مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «نخستين خانه‏اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده همان است كه در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ).
به اين ترتيب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نيست، زيرا نخستين خانه توحيد است.
تاريخ و منابع اسلامى هم به ما مى‏گويد كه خانه كعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.
جالب اين كه در آيه فوق خانه كعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و اين بيانگر اين حقيقت است كه آنچه به نام خدا و براى خداست بايد در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مى‏شود.
قابل توجه اين كه در اين آيه براى كعبه علاوه بر امتياز «نخستين پرستشگاه بودن» به دو امتياز «مبارك» و «مايه هدايت جهانيان» بودن آن نيز اشاره شده است.
(آيه 97)- در اين آيه به دو امتياز ديگر آن اشاره كرده مى‏فرمايد: «در آن نشانه‏هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است» (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ).
و نشانه ديگر آن آرامش و امنيت حاكم بر اين شهر است چنانكه قرآن مى‏گويد: «و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً).
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مى‏گويد: «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 311
النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)
.
از اين دستور تعبير به يك بدهى و دين الهى شده كه بر ذمّه عموم مردم مى‏باشد، زيرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
فريضه حجّ از زمان آدم (ع) تشريع شده بود، ولى رسميت يافتن آن بيشتر مربوط به زمان ابراهيم (ع) است.
تنها شرطى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مسأله استطاعت و توانايى است كه از جمله داشتن زاد و توشه و مركب، و توانايى جسمى را شامل مى‏شود.
ضمنا از آيه فوق استفاده مى‏شود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند.
در پايان آيه براى تأكيد و بيان اهميت مسأله حجّ مى‏فرمايد: «و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است» (وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).
واژه «كفر» در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقايد و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مى‏شود، لذا در آيه فوق در مورد «ترك حجّ» به كار رفته است.
در باره اهميت فوق العاده حجّ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه به على عليه السّلام فرمود: اى على! كسى كه حج را ترك كند با اين كه توانايى دارد كافر محسوب مى‏شود، زيرا خداوند مى‏فرمايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است، و خداوند از آنان بى‏نياز است، اى على! كسى كه حجّ را به تأخير بياندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى‏كند!
(آيه 98)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين استفاده مى‏شود كه: يكى از يهوديان به نام برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 312
«شاس بن قيس» كه پيرمردى تاريك‏دل و در كفر و عناد كم نظير بود، روزى از كنار مجمع مسلمانان مى‏گذشت، ديد جمعى از طايفه «اوس» و «خزرج» كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، مجلس انسى به وجود آورده‏اند، با خود گفت اگر اينها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله از همين راه پيش روند موجوديت يهود بكلى در خطر مى‏افتد در اين حال يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث» (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به ياد آنها بياورد.
اتفاقا اين نقشه، مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعله‏ور گردد.
خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت.
جمعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند، سلاحها را بر زمين گذاشته، و دانستند اين از نقشه‏هاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار ديگر كينه‏هايى را كه مى‏خواست زنده شود شستشو داد.
در اين هنگام چهار آيه نازل شد كه در دو آيه نخست، يهوديان اغواكننده را نكوهش مى‏كند، و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مى‏دهد.
تفسير:
نفاق‏افكنان- در اين آيه نخست روى سخن را به اهل كتاب (يهود) نموده و خداوند به پيغمبرش فرمان مى‏دهد كه با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفر ورزيدن به آيات خدا چيست؟ در حالى كه مى‏دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى‏دهيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما تَعْمَلُونَ).
(آيه 99)- در اين آيه آنها را ملامت مى‏كند و مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا افرادى را كه ايمان آورده‏اند از راه خدا باز مى‏داريد و مى‏خواهيد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 313
اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درستى اين راه) گواه هستيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگينى مسؤوليت انحراف ديگران را نيز بر دوش مى‏كشيد؟ در حالى كه شما بايد نخستين دسته‏اى باشيد كه اين منادى الهى را «لبيك» گوييد، زيرا بشارت ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد.
در پايان آيه آنها را تهديد مى‏كند كه: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آيه 100)- در اين آيه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده مى‏گويد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از جمعى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعله‏ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان آوردن به كفر باز مى‏گردانند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ).
بنابراين به وسوسه‏هاى آنها ترتيب اثر ندهيد و اجازه ندهيد در ميان شما نفوذ كنند.