آیه 161-190


(آيه 161)- آنها كه كافر مى‏ميرند! در آيات گذشته، نتيجه كتمان حق را ديديم، اين آيه و آيه بعد در تكميل آن اشاره به افراد كافرى مى‏كند كه به اجابت و كتمان و كفر و تكذيب حق تا هنگام مرگ ادامه مى‏دهند، نخست مى‏گويد:
«كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
اين گروه نيز همانند كتمان كنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم مى‏شوند با اين تفاوت كه چون تا آخر عمر بر كفر، اصرار ورزيده‏اند طبعا راه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 146
بازگشتى برايشان باقى نمى‏ماند.
(آيه 162)- سپس اضافه مى‏كند: «آنها جاودانه در اين لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود، بى‏آن‏كه عذاب خدا از آنها تخفيف يابد و يا مهلت و تأخيرى به آنها داده شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
(آيه 163)- و از آنجا كه اصل توحيد به همه اين بدبختيها پايان مى‏دهد در اين آيه مى‏گويد: «معبود شما خداوند يگانه است» (وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
باز براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «هيچ معبودى جز او نيست، و هيچ كس غير او شايسته پرستش نمى‏باشد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و در آخرين جمله به عنوان دليل مى‏فرمايد: «او خداوند بخشنده مهربان است» (الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ).
آرى! كسى كه از يكسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از ديگر سو براى مؤمنان رحمت ويژه‏اى قرار داده، شايسته عبوديت است نه آنها كه سر تا پا نيازند و محتاج.
(آيه 164)- جلوه‏هاى ذات پاك او در پهنه هستى! از آنجا كه در آيه قبل سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد اين آيه شريفه در واقع دليلى است بر همين مسأله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.
مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا «نظم و انسجام» دليل بر وجود علم و دانش است، و همه جا «هماهنگى» دليل بر وحدت و يگانگى است.
روى اين اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين دستگاههاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتايى مى‏شويم كه اين همه آوازه‏ها از اوست.
در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه‏اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:
1- «در آفرينش آسمان و زمين ...» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...)
امروز دانشمندان به ما مى‏گويند: هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 147
دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها ميليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده!، وه چه عظمت و چه قدرتى؟! 2- «و نيز در آمد و شد شب و روز ...» (وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ...).
آرى! اين دگرگونى شب و روز، و اين آمد و رفت روشنايى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى‏شود، و به كمك آن فصول چهارگانه بوجود مى‏آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى، گام به گام طى مى‏كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.
3- «و كشتيهايى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى‏آيند ...» (وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ...).
آرى! انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك، صحنه اقيانوسها و درياها را مى‏نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين، براى انجام مقاصد خود سفر مى‏كند.
4- «و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ...» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ...).
آرى! دانه‏هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت كه با نظام خاصى ريزش مى‏كند و آن همه موجودات و جنبدگانى كه از اين مايع بى‏جان، جان مى‏گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.
5- «و حركت دادن و وزش منظم بادها ...» (وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ ...).
كه نه تنها بر درياها مى‏وزند و كشتيها را حركت مى‏دهند، بلكه گاهى گرده‏هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى‏افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى‏كنند، بذرهاى گوناگون را مى‏گسترانند، و ميوه‏ها به ما هديه مى‏كنند. و زمانى با جابه‏جا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 148
تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى‏سازند.
آرى! وزش بادها با اين همه فوايد و بركات، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بى‏پايان او است.
6- «و ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان معلقند ...» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...).
اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان، معلق نگاه داشته، خود نشانه‏اى از عظمت اويند.
آرى! همه اينها «نشانه‏ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى‏انديشند» (لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
نه براى بى‏خبران سبك‏مغز و چشم‏داران بى‏بصيرت و گوش‏داران كر!
(آيه 165)- بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود! در اين آيه روى سخن متوجه كسانى است كه از دلايل وجود خدا چشم پوشيده و در راه شرك و بت‏پرستى و تعدد خدايان گام نهاده‏اند، سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى‏ورزند، عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است.
نخست مى‏گويد: «بعضى از مردم معبودهايى غير خدا براى خود انتخاب مى‏كنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً).
نه فقط بتها را معبود خود انتخاب كرده‏اند بلكه «آنچنان به آنها عشق مى‏ورزند كه گويى به خدا عشق مى‏ورزند» (يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ).
«اما كسانى كه ايمان به خدا آورده‏اند عشق و علاقه بيشترى به او دارند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).
عشق مؤمنان از عقل و علم معرفت سر چشمه مى‏گيرد. اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال! به همين دليل ثبات و دوامى ندارد.
لذا در ادامه آيه مى‏فرمايد: «اين ظالمان هنگامى كه عذاب الهى را برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 149
مشاهده مى‏كنند و مى‏دانند كه تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شديد است» (وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ).
(آيه 166)- در اين هنگام پرده‏هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى‏رود و به اشتباه خود پى مى‏برند و اعتراف مى‏كنند كه انسانهاى منحرفى بوده‏اند، ولى از آنجا كه هيچ تكيه‏گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بيچارگى بى‏اختيار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى‏زنند اما «در اين هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سينه آنان مى‏كوبند و از پيروان خود تبرى مى‏جويند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا). منظور از معبودها در اينجا انسانهاى جبار و خود كامه و شياطينى هستند كه اين مشركان، خود را دربست در اختيارشان گذاردند.
«و در همين حال عذاب الهى را با چشم خود مى‏بينند و دستشان از همه جا كوتاه مى‏شود» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ).
(آيه 167)- اما اين پيروان گمراه كه بى‏وفايى معبودان خود را چنين آشكارا مى‏بينند براى تسلى دل خويشتن مى‏گويند: «اى كاش ما بار ديگر به دنيا باز مى‏گشتيم تا از آنها تبرى جوييم، همان گونه كه آنها امروز از ما تبرى جستند»! (وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا).
اما چه سود كه كار از كار گذشته و باز گشتى به سوى دنيا نيست.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: آرى! «اين چنين خداوند اعمالشان را به صورت مايه حسرت به آنها نشان مى‏دهد» (كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ).
اما حسرتى بيهوده، چرا كه نه موقع عمل است و نه جاى جبران! «و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ).
آيه 168
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: بعضى از طوايف عرب همانند «ثقيف» و «خزاعه» و غير آنها قسمتى از انواع زراعت و حيوانات را بدون دليل بر خود حرام كرده بودند (حتى تحريم آن را به خدا نسبت مى‏دادند) آيه نازل شد و آنها را از اين عمل ناروا باز داشت.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 150
تفسير:
گامهاى شيطان! در آيات گذشته نكوهش شديدى از شرك و بت پرستى شده بود، يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگذار بداند، آيه شريفه اين عمل را يك كار شيطانى معرفى كرده، مى‏فرمايد: «اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً).
«و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
(آيه 169)- اين آيه دليل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده، مى‏گويد: «او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مى‏دهد» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).
«فحشا» به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج گردد و صورت «فاحش» به خود بگيرد، بنابراين شامل تمامى منكرات و قبايح واضح و آشكار مى‏گردد.
«و نيز شما را وادار مى‏كند كه به خدا افترا ببنديد، و چيزهايى را كه نمى‏دانيد به او نسبت دهيد» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
انحرافات تدريجى-
جمله «خطوات الشّيطان» (گامهاى شيطان) گويا اشاره به يك مسأله دقيق تربيتى دارد، و آن اين كه انحرافها و تبهكاريها غالبا بطور تدريج در انسان نفوذ مى‏كند، وسوسه‏هاى شيطان معمولا، انسان را قدم به قدم و تدريجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى‏كشاند، اين موضوع منحصر به شيطان اصلى نيست، بلكه تمام دستگاههاى شيطانى و آلوده براى پياده كردن نقشه‏هاى شوم خود از همين روش «خُطُواتِ» (گام به گام) استفاده مى‏كنند، لذا قرآن مى‏گويد: از همان گام اول بايد به هوش بود و با شيطان همراه نشد!
(آيه 170)- تقليد كوركورانه از نياكان! در اين جا اشاره به منطق سست مشركان در مسأله تحريم بى‏دليل غذاهاى حلال، و يا بت پرستى، كرده مى‏گويد:
«هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مى‏گويند ما از آنچه پدران و نياكان خود را بر آن يافتيم پيروى مى‏كنيم» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 151
قرآن بلافاصله اين منطق خرافى و تقليد كوركورانه از نياكان را با اين عبارت كوتاه و رسا محكوم مى‏كند: «آيا نه اين است كه پدران آنها چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند»؟! (أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ).
يعنى اگر نياكان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدايت يافته‏اى بودند جاى اين بود كه از آنها تبعيت شود، اما پيشينيان آنها نه خود مردى آگاه بودند، نه رهبر و هدايت كننده‏اى آگاه داشتند، و مى‏دانيم تقليدى كه خلق را بر باد مى‏دهد همين تقليد نادان از نادان است كه «اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد»!
(آيه 171)- در اين آيه به بيان اين مطلب مى‏پردازد كه چرا اين گروه در برابر اين دلايل روشن انعطافى نشان نمى‏دهند؟ و همچنان بر گمراهى و كفر اصرار مى‏ورزند؟ مى‏گويد: «مثال تو در دعوت اين قوم بى‏ايمان به سوى ايمان و شكستن سد تقليدهاى كوركورانه همچون كسى است كه گوسفندان و حيوانات را (براى نجات از خطر) صدا مى‏زند ولى آنها جز سر و صدا چيزى را درك نمى‏كنند» (وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).
و در پايان آيه براى تأكيد و توضيح بيشتر اضافه مى‏كند: «آنها كر و لال و نابينا هستند و لذا چيزى درك نمى‏كنند»! (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ).
و به همين دليل آنها تنها به سنتهاى غلط و خرافى پدران خود چسبيده‏اند و از هر دعوت سازنده‏اى رويگردانند!
(آيه 172)- طيّبات و خبائث! از آنجا كه قرآن در مورد انحرافات ريشه‏دار از روش تأكيد و تكرار در لباسهاى مختلف استفاده مى‏كند، در اين آيه و آيه بعد بار ديگر به مسأله تحريم بى‏دليل پاره‏اى از غذاهاى حلال و سالم در عصر جاهليت به وسيله مشركان باز مى‏گردد، منتهى روى سخن را در اينجا به مؤمنان مى‏كند، مى‏فرمايد: «اى افراد با ايمان از نعمتهاى پاكيزه كه به شما روزى داده‏ايم بخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ).
«و شكر خدا را بجا آوريد اگر او را مى‏پرستيد» (وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 152
اين نعمتهاى پاك و حلال كه ممنوعيتى ندارد و موافق طبع و فطرت سالم انسانى است براى شما آفريده شده است چرا از آن استفاده نكنيد؟!
(آيه 173)- در اين آيه براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع كردن هر گونه بهانه چنين مى‏گويد: «خداوند تنها گوشت مردار، خون، گوشت خوك، و گوشت هر حيوانى را كه به هنگام ذبح نام غير خدا بر آن گفته شود تحريم كرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ).
و از آنجا كه گاه ضرورتهايى پيش مى‏آيد كه انسان براى حفظ جان خويش مجبور به استفاده از بعضى غذاهاى حرام مى‏شود قرآن در ذيل آيه آن را استثنا كرده و مى‏گويد: «ولى كسى كه مجبور شود (براى نجات جان خويش از مرگ) از آنها بخورد گناهى بر او نيست، به شرط اين كه ستمگر و متجاوز نباشد»! (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ).
به اين ترتيب براى اين كه اضطرار بهانه و دستاويزى براى زياده روى در خوردن غذاهاى حرام نشود با دو كلمه «غَيْرَ باغٍ» (يعنى طلب لذت كردن) و «لا عادٍ» (يعنى متجاوز از حد ضرورت) گوشزد مى‏كند كه اين اجازه تنها براى كسانى است كه خواهان لذت از خوردن اين محرمات نباشند و از مقدار لازم كه براى نجات از مرگ ضرورى است تجاوز نكنند.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند غفور و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
همان خداوندى كه اين گوشتها را تحريم كرده با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است «1».
آيه 174-
شأن نزول:
به اتفاق همه مفسران اين آيه و دو آيه بعد در مورد اهل كتاب نازل شده است، و به گفته بسيارى مخصوصا به علماى يهود نظر دارد كه پيش از ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله صفات و نشانه‏هاى او را مطابق آنچه در كتب خود يافته بودند براى مردم بازگو مى‏كردند، ولى پس از ظهور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مشاهده‏
__________________________________________________
(1) پيرامون «فلسفه تحريم گوشتهاى حرام» به بحث جالبى كه در «تفسير نمونه» جلد اول ذيل همين آيه آمده است رجوع كنيد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 153
گرايش مردم به او ترسيدند كه اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بيفتد و هدايا و ميهمانيهايى كه براى آنها ترتيب مى‏دادند از دست برود!، لذا اوصاف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كه در تورات نازل شده بود كتمان كردند، اين سه آيه نازل شد و سخت آنها را نكوهش كرد.
تفسير:
باز هم نكوهش از كتمان حق- اين آيه تأكيدى است بر آنچه در آيه 159 همين سوره در زمينه كتمان حق گذشت. نخست مى‏گويد: «كسانى كه كتمان مى‏كنند كتابى را كه خدا نازل كرده و آن را به بهاى كمى مى‏فروشند آنها در حقيقت جز آتش چيزى نمى‏خورند»! (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ).
آرى! هدايا و اموالى را كه از اين راه تحصيل مى‏كنند آتشهاى سوزانى است كه در درون وجود آنان وارد مى‏شود.
سپس به يك مجازات مهم معنوى آنها كه از مجازات مادى بسيار دردناكتر است پرداخته، مى‏گويد: «خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى‏گويد، و آنان را پاكيزه نمى‏كند، و عذاب دردناكى در انتظارشان است»! (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
يكى از بزرگترين مواهب الهى در جهان ديگر اين است كه خدا با مردم با ايمان از طريق لطف سخن مى‏گويد. يعنى با قدرت بى‏پايانش امواج صوتى را در فضا مى‏آفريند به گونه‏اى كه قابل درك و شنيدن باشد و يا از طريق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن مى‏گويد.
(آيه 175)- اين آيه وضع اين گروه را مشخص‏تر مى‏سازد و نتيجه كارشان را در اين معامله زيانبار چنين باز گو مى‏كند: «اينها كسانى هستند كه گمراهى را با هدايت و عذاب را با آمرزش مبادله كرده‏اند» (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ).
و به اين ترتيب از دو سو گرفتار زيان خسران شده‏اند.
لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند، راستى عجيب است كه «چقدر در برابر آتش برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 154
خشم و غضب خدا جسور و خونسردند»؟! (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).
(آيه 176)- در اين آيه مى‏گويد: «اين تهديدها و وعده‏هاى عذاب كه براى كتمان كنندگان حق بيان شده است به خاطر اين است كه خداوند كتاب آسمانى قرآن را به حق و توأم با دلايل روشن نازل كرده تا جاى هيچ‏گونه شبهه و ابهامى براى كسى باقى نماند» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).
با اين حال گروهى بخاطر حفظ منافع كثيف خويش دست به توجيه و تحريف مى‏زنند و در كتاب آسمانى اختلافها بوجود مى‏آورند.
«چنين كسانى كه اختلاف در كتاب آسمانى مى‏كنند بسيار از حقيقت دورند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
آيه 177- شأن نزول: چون تغيير قبله سر و صداى زيادى در ميان مردم بخصوص يهود و نصارى به راه انداخت، يهود كه بزرگترين سند افتخار خود (پيروى مسلمين از قبله آنان) را از دست داده بودند زبان به اعتراض گشودند، كه قرآن در آيه 142 با جمله (سَيَقُولُ السُّفَهاءُ) به آن اشاره كرده است. اين آيه نازل گرديد و تأييد كرد كه اين همه گفتگو در مسأله قبله صحيح نيست بلكه مهم‏تر از قبله مسائل ديگرى است كه معيار ارزش انسانهاست و بايد به آنها توجه شود و آن مسائل را در اين آيه شرح داده است.
تفسير:
ريشه و اساس همه نيكيها- در تفسير آيات تغيير قبله گذشت كه مخالفين اسلام از يك سو و تازه مسلمانان از سوى ديگر چه سر و صدايى پيرامون تغيير قبله به راه انداختند.
اين آيه روى سخن را به اين گروهها كرده، مى‏گويد: «نيكى تنها اين نيست كه به هنگام نماز صورت خود را به سوى شرق و غرب كنيد و تمام وقت خود را صرف اين مسأله نماييد» (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).
قرآن سپس به بيان مهمترين اصول نيكيها در ناحيه ايمان و اخلاق و عمل ضمن بيان شش عنوان پرداخته چنين مى‏گويد: «بلكه نيكى (نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز آخر و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران ايمان برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 155
آورده‏اند» (وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ).
پس از ايمان به مسأله انفاق و ايثار و بخششهاى مالى اشاره مى‏كند، و مى‏گويد: «مال خود را با تمام علاقه‏اى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه، و سائلان و بردگان مى‏دهند» (وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ). بدون شك گذشتن از مال و ثروت براى همه كس كار آسانى نيست. چرا كه حبّ آن تقريبا در همه دلها است، و تعبير عَلى‏ حُبِّهِ نيز اشاره به همين حقيقت است كه آنها در برابر اين خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مى‏كنند.
سومين اصل از اصول نيكيها را برپا داشتن نماز مى‏شمرد و مى‏گويد: «آنها نماز را برپا مى‏دارند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ).
چهارمين برنامه آنها را اداى زكات و حقوق واجب مالى ذكر كرده، مى‏گويد:
«آنها زكات را مى‏پردازند» (وَ آتَى الزَّكاةَ).
بسيارند افرادى كه در پاره‏اى از موارد حاضرند به مستمندان كمك كنند اما در اداى حقوق واجب سهل‏انگار مى‏باشند، و به عكس گروهى غير از اداى حقوق واجب به هيچ گونه كمك ديگرى تن در نمى‏دهند، آيه فوق نيكوكار را كسى مى‏داند كه در هر دو ميدان انجام وظيفه كند.
پنجمين ويژگى آنها را وفاى به عهد مى‏شمرد، و مى‏گويد: «كسانى هستند كه به عهد خويش به هنگامى كه پيمان مى‏بندند وفا مى‏كنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).
چرا كه سرمايه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است، لذا در روايات اسلامى چنين مى‏خوانيم كه مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل، مسلمان باشد يا كافر، نيكوكار باشد يا بدكار، و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد، اداى امانت و احترام به پدر و مادر.
و بالاخره ششمين و آخرين برنامه اين گروه نيكوكار را چنين شرح مى‏دهد:
«كسانى هستند كه در هنگام محروميت و فقر، و به هنگام بيمارى و درد، و همچنين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 156
در موقع جنگ با دشمن، صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و در برابر اين حوادث زانو نمى‏زنند» (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ).
و در پايان آيه به عنوان جمع بندى و تأكيد بر شش صفت عالى گذشته مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه راست مى‏گويند و آنان پرهيزكارانند» (أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
راستگويى آنها از اينجا روشن مى‏شود كه اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ايمانشان هماهنگ است، و تقوا و پرهيزكاريشان از اينجا معلوم مى‏شود كه آنها هم وظيفه خود را در برابر «اللّه» و هم در برابر نيازمندان و محرومان و كل جامعه انسانى و هم در برابر خويشتن خويش انجام مى‏دهند.
جالب اين كه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامه‏هاى عملى است.
آيه 178-
شأن نزول:
عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مى‏شد تصميم مى‏گرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند، و اين فكر تا آنجا پيش رفته بود كه حاضر بودند بخاطر كشته شدن يك فرد تمام طايفه قاتل را نابود كنند اين آيه نازل شد و حكم عادلانه قصاص را بيان كرد.
اين حكم اسلامى، در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مى‏دانستند و بعضى تنها ديه را لازم مى‏شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضايت اولياى مقتول، و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.
تفسير:
قصاص مايه حيات شماست! از اين آيه به بعد يك سلسله از احكام اسلامى مطرح مى‏شود نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز مى‏كند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مى‏كشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنين مى‏گويد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏).
انتخاب واژه «قصاص» نشان مى‏دهد كه اولياء مقتول حق دارند نسبت به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 157
قاتل همان را انجام دهند كه او مرتكب شده.
ولى به اين مقدار قناعت نكرده، در دنباله آيه مسأله مساوات را با صراحت بيشتر مطرح مى‏كند و مى‏گويد: «آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏).
البته اين مسأله دليل بر برترى خون مرد نسبت به زن نيست و توضيح آن خواهد آمد.
سپس براى اين كه روشن شود كه مسأله قصاص حقى براى اولياى مقتول است و هرگز يك حكم الزامى نيست، و اگر مايل باشند مى‏توانند قاتل را ببخشند و خونبها بگيرند، يا اصلا خونبها هم نگيرند، اضافه مى‏كند: «اگر كسى از ناحيه برادر دينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص با رضايت طرفين تبديل به خونبها گردد) بايد از روش پسنديده‏اى پيروى كند (و براى پرداخت ديه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند» (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).
در پايان آيه براى تأكيد و توجه دادن به اين امر كه تجاوز از حد از ناحيه هر كس بوده باشد مجازات شديد دارد مى‏گويد: «اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان، و كسى كه بعد از آن از حد خود تجاوز كند عذاب دردناكى در انتظار او است» (ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ).
اين دستور عادلانه «قصاص» و «عفو» از يكسو روش فاسد عصر جاهليت را كه همچون دژخيمان عصر فضا، گاه در برابر يك نفر صدها نفر را به خاك و خون مى‏كشيدند محكوم مى‏كند.
و از سوى ديگر راه عفو را به روى مردم نمى‏بندد، و از سوى سوم مى‏گويد بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هيچ يك از طرفين حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى كه اولياى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مى‏كشتند! اما جنايتكارانى كه به جنايت خود افتخار مى‏كنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 158
(آيه 179)- اين آيه با يك عبارت كوتاه و بسيار پرمعنى پاسخ بسيارى از سؤالات را در زمينه مسأله قصاص بازگو مى‏كند و مى‏گويد: «اى خردمندان! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است، باشد كه تقوا پيشه كنيد» (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
اين آيه آن چنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مى‏دهد كه قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقامجويى ندارد. از يكسو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مى‏كردند. جان مردم بى‏گناه به خطر مى‏افتاد. همان گونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است، چرا كه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى باز مى‏دارد و كنترل مى‏كند.
آيا خون مرد رنگين‏تر است؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگين‏تر است؟ در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود، بلكه اولياى زن مقتول مى‏توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند به شرط آن كه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
توضيح اين كه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى‏شوند، بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبه‏هاى مالى بر كسى پوشيده نيست، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ ديه در مورد قصاص مرد، رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مى‏خورد جلوگيرى نموده است.
اسلام هرگز اجازه نمى‏دهد كه به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
(آيه 180)- وصيّتهاى شايسته! در آيات گذشته سخن از مسائل جانى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 159
و قصاص در ميان بود، در اين آيه و دو آيه بعد به قسمتى از احكام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مى‏پردازد و به عنوان يك حكم الزامى مى‏گويد: «بر شما نوشته شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود بجاى گذارده وصيت بطور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند» (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ).
و در پايان آيه اضافه مى‏كند «اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران» (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).
جالب اين كه در اينجا به جاى كلمه «مال» كلمه «خير» گفته شده است.
اين تعبير نشان مى‏دهد كه اسلام ثروت و سرمايه‏اى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع بكار گرفته شود خير و بركت مى‏داند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مى‏دانند خط بطلان مى‏كشد.
ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مى‏گذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است.
(آيه 181)- هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است، لذا اين آيه مى‏گويد: «كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مى‏دهند» (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ).
و اگر گمان كنند كه خداوند از توطئه‏هايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند.
«خداوند شنوا و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
آيه فوق اشاره به اين حقيقت است كه خلافكاريهاى «وصى» (كسى كه عهده دار انجام وصايا است) هرگز اجر و پاداش وصيت كننده را از بين نمى‏برد، او به اجر خود رسيده، تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يا اصل وصيت داده است.
(آيه 182)- تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هر گونه تغيير برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 160
و تبديل در وصيتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد، در اين آيه مى‏گويد: «هر گاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد- خواه اين انحراف ناآگاهانه باشد يا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمى‏باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
1- فلسفه وصيّت:
از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آن هم روى حساب معينى بهره‏مند مى‏شوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.
و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، لذا در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى‏دهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد، اما در زمان حياتش به دلايلى موفق نشده، منطق عقل ايجاب مى‏كند براى انجام اين كارهاى خير لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد.
در روايات اسلامى تأكيدهاى فراوانى در زمينه وصيت شده از جمله، در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است».
2- عدالت در وصيّت:
در روايات اسلامى تأكيدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصيت ديده مى‏شود كه از مجموع آن استفاده مى‏شود همان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان كبيره است در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «كسى كه در وصيتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خدا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 161
داده باشد. و كسى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او بر گرفته خواهد شد».
(آيه 183)- روزه سر چشمه تقوا- به دنبال چند حكم مهم اسلامى در اينجا به بيان يكى ديگر از اين احكام كه از مهمترين عبادات محسوب مى‏شود مى‏پردازد و آن روزه است، و با همان لحن تأكيد آميز گذشته مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امتهايى كه قبل از شما بودند، نوشته شده بود» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
و بلافاصله فلسفه اين عبادت انسان ساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه اما بسيار پرمحتوا چنين بيان مى‏كند: «شايد پرهيزكار شويد» (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
(آيه 184)- در اين آيه براى اين كه باز از سنگينى روزه كاسته شود چند دستور ديگر را در اين زمينه بيان مى‏فرمايد، نخست مى‏گويد: «چند روز معدودى را بايد روزه بداريد» (أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
ديگر اين كه: «كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از اين حكم معافند و بايد روزهاى ديگر را بجاى آن روزه بگيرند» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).
سوم: «كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان و پيرزنان و بيماران مزمن كه بهبودى براى آنها نيست) لازم نيست مطلقا روزه بگيرند، بلكه بايد بجاى آن كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كنند» (وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ).

«و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ).
و بالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مى‏كند كه: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانيد» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
و اين جمله تأكيد ديگرى بر فلسفه روزه است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 162
(آيه 185)- اين آيه زمان روزه و قسمتى از احكام و فلسفه‏هاى آن را شرح مى‏دهد، نخست مى‏گويد: «آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).
«همان ماهى كه قرآن در آن نازل شد» (الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ).
«همان قرآنى كه مايه هدايت مردم، و داراى نشانه‏هاى هدايت، و معيارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ).
سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تأكيد بازگو كرده، مى‏گويد: «كسانى كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند، اما آنها كه بيمار يا مسافرند روزهاى ديگر را بجاى آن روزه مى‏گيرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).
در قسمت آخر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته، مى‏گويد:
«خداوند راحتى شما را مى‏خواهد و زحمت شما را نمى‏خواهد» (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ).
سپس اضافه مى‏كند: «هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد» (وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ).
و در آخرين جمله مى‏فرمايد: «تا خدا را بخاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و شايد شكر نعمتهاى او را بگذاريد» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
1- اثرات تربيتى، اجتماعى و بهداشتى روزه-
از فوايد مهم روزه اين است كه روح انسان را «تلطيف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرايز او را «تعديل» مى‏كند.
روزه‏دار بايد در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنين لذت جنسى چشم بپوشد، و عملا ثابت كند كه او همچون حيوان در بند اصطبل و علف نيست، او مى‏تواند زمام نفس سركش را به دست گيرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 163
در حقيقت بزرگترين فلسفه روزه همين اثر روحانى و معنوى آن است.
خلاصه روزه انسان را از عالم حيوانيت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى‏دهد، جمله «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (باشد كه پرهيزكار شويد) اشاره به همه اين حقايق است.
و نيز حديث معروف الصّوم جنّة من النّار: «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ» اشاره به همين موضوع است.
و نيز در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «بهشت درى دارد به نام «ريان» (سيراب شده) كه تنها روزه داران از آن وارد مى‏شوند.
اثر اجتماعى روزه-
بر كسى پوشيده نيست روزه يك درس مساوات و برابرى در ميان افراد اجتماع است. در حديث معروفى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه «هشام بن حكم» از علت تشريع روزه پرسيد، امام عليه السّلام فرمود: «روزه به اين دليل واجب شده كه ميان فقير و غنى مساوات برقرار گردد، و اين بخاطر آن است كه غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقير اداى حق كند، چرا كه اغنياء معمولا هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مى‏خواهد ميان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنياء بچشاند تا به ضعيفان و گرسنگان رحم كنند».
اثر بهداشتى و درمانى روزه-
در طب امروز و همچنين طب قديم، اثر معجزه‏آساى «امساك» در درمان انواع بيماريها به ثبوت رسيده، زيرا مى‏دانيم: عامل بسيارى از بيماريها، زياده‏روى در خوردن غذاهاى مختلف است، چون مواد اضافى، جذب نشده به صورت چربيهاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، يا چربى و قند اضافى در خون باقى مى‏ماند، اين مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع ميكروبهاى بيماريهاى عفونى است، و در اين حال بهترين راه براى مبارزه با اين بيماريها نابود كردن اين لجنزارها از طريق امساك و روزه است! روزه زباله‏ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مى‏سوزاند، و در واقع بدن را «خانه‏تكانى» مى‏كند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 164
در حديث معروفى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اسلام مى‏فرمايد: «صوموا تصحّوا»: «روزه بگيريد تا سالم شويد».
و در حديث معروف ديگر نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله رسيده است (المعدة بيت كلّ داء و الحمية رأس كلّ دواء): «معده خانه تمام دردها است و امساك بالاترين داروها»!
2- روزه در امّتهاى پيشين-
از تورات و انجيل فعلى نيز بر مى‏آيد كه روزه در ميان يهود و نصارى بوده و اقوام و ملل ديگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مى‏گرفته‏اند، و نيز از تورات برمى‏آيد كه موسى (ع) چهل روز روزه داشته است، و همچنين به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند، يهود روزه مى‏گرفتند.
حضرت مسيح نيز چنانكه از «انجيل» استفاده مى‏شود، چهل روز، روزه داشته.
به اين ترتيب اگر قرآن مى‏گويد «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» (همان گونه كه بر پيشينيان نوشته شد) شواهد تاريخى فراوانى دارد كه در منابع مذاهب ديگر- حتى بعد از تحريف- به چشم مى‏خورد.
3- امتياز ماه مبارك رمضان-
اين كه ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده در آيه مورد بحث نكته برترى آن چنين بيان شده كه قرآن در اين ماه نازل گرديده، و در روايات اسلامى نيز چنين آمده است كه همه كتابهاى بزرگ آسمانى «تورات»، «انجيل»، «زبور»، «صحف» و «قرآن» همه در اين ماه نازل شده‏اند.
امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: «تورات» در ششم ماه مبارك رمضان، «انجيل» در دوازدهم و «زبور» در هيجدهم و «قرآن مجيد» در شب قدر نازل گرديده است.
به اين ترتيب ماه رمضان همواره ماه نزول كتابهاى بزرگ آسمانى و ماه تعليم و تربيت بوده است. برنامه تربيتى روزه نيز بايد با آگاهى هر چه بيشتر و عميقتر از تعليمات آسمانى هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمى را از آلودگى گناه شستشو دهد.
آيه 186-
شأن نزول:
كسى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: آيا خداى ما نزديك است تا آهسته با او مناجات كنيم؟ يا دور است تا با صداى بلند او را بخوانيم؟ آيه نازل شد (و به آنها پاسخ داد كه خدا به بندگانش نزديك است).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 165
تفسير:
سلاحى به نام دعا و نيايش- از آنجا كه يكى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نيايش است در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد:
«هنگامى كه بندگانم از تو در باره من سؤال كنند بگو من نزديكم» (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ).
نزديكتر از آنچه تصور كنيد، نزديكتر از شما به خودتان، و نزديكتر از شريان گردنهايتان، چنانكه در جاى ديگر مى‏خوانيم: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (سوره ق، آيه 16).
سپس اضافه مى‏كند: «من دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى‏خواند اجابت مى‏كنم» (أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).
«بنابراين بايد بندگان من دعوت مرا بپذيرند» (فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي).
«و به من ايمان آورند» (وَ لْيُؤْمِنُوا بِي).
«باشد كه راه خود را پيدا كنند و به مقصد برسند» (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ).
جالب اين كه در اين آيه خداوند هفت مرتبه به ذات پاك خود اشاره كرده و هفت بار به بندگان! و از اين نهايت پيوستگى و قرب و ارتباط، محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است! «دعا» يك نوع خود آگاهى و بيدارى دل و انديشه و پيوند باطنى با مبدء همه نيكيها و خوبيهاست.

«دعا» يك نوع عبادت و خضوع و بندگى است، و انسان به وسيله آن توجه تازه‏اى به ذات خداوند پيدا مى‏كند، و همانطور كه همه عبادات اثر تربيتى دارد «دعا» هم داراى چنين اثرى خواهد بود.
و اين كه مى‏گويند: «دعا فضولى در كار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مى‏دهد» توجه ندارند كه مواهب الهى بر حسب استعدادها و لياقتها تقسيم مى‏شود، هر قدر استعداد و شايستگى بيشتر باشد سهم بيشترى از آن مواهب نصيب انسان مى‏گردد.
لذا مى‏بينيم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: انّ عند اللّه عزّ و جلّ منزلة لا تنال الّا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 166
بمسألة: «در نزد خداوند مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آن نمى‏رسد»! دانشمندى مى‏گويد: «وقتى كه ما نيايش مى‏كنيم خود را به قوه پايان ناپذيرى كه تمام كائنات را به هم پيوسته است متصل و مربوط مى‏سازيم».
آيه 187-
شأن نزول:
از روايات اسلامى چنين استفاده مى‏شود كه در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه كسى در شب به خواب مى‏رفت سپس بيدار مى‏شد خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.
و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحريم شده بود.
يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «مطعم بن جبير» كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مى‏داشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند بخاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت من ديگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف مدينه حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بيهوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.
و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى‏نمودند.
در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد كه در تمام طول شب مى‏توانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.
تفسير:
توسعه‏اى در حكم روزه- چنانكه در شأن نزول خوانديم در آغاز اسلام آميزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنين خوردن و آشاميدن پس از خواب و اين شايد آزمايشى بود براى مسلمين و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذيرش احكام روزه. اين آيه كه شامل چهار حكم اسلامى در زمينه روزه و اعتكاف است نخست در قسمت اول مى‏گويد: «در شبهاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 167
ماه روزه آميزش جنسى با همسرانتان براى شما حلال شده است» (أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ).
سپس به فلسفه اين موضوع پرداخته، مى‏گويد: «زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها» (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ).
لباس از يكسو انسان را از سرما و گرما و خطر بر خورد اشيا به بدن حفظ مى‏كند، و از سوى ديگر عيوب او را مى‏پوشاند. و از سوى سوم زينتى است براى تن آدمى، اين تشبيه كه در آيه فوق آمده اشاره به همه اين نكات است.
سپس قرآن علت اين تغيير قانون الهى را بيان كرده مى‏گويد: «خداوند مى‏دانست كه شما به خويشتن خيانت مى‏كرديد (و اين عمل را كه ممنوع بود بعضا انجام مى‏داديد) خدا بر شما توبه كرد، و شما را بخشيد» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ).
آرى! براى اين كه شما آلوده گناه بيشتر نشويد خدا به لطف و رحمتش اين برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدوديت آن كاست.
اكنون كه چنين است با آنها آميزش كنيد و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نماييد» (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).
سپس به بيان دومين حكم مى‏پردازد و مى‏گويد: «بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه شب براى شما آشكار گردد» (وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).
بعد به بيان سومين حكم پرداخته مى‏گويد: «سپس روزه را تا شب تكميل كنيد» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ).
اين جمله تأكيدى است بر ممنوع بودن خوردن و نوشيدن و آميزش جنسى در روزها براى روزه‏داران، و نيز نشان دهنده آغاز و انجام روزه است كه از طلوع فجر شروع و به شب ختم مى‏شود.
سر انجام به چهارمين و آخرين حكم پرداخته مى‏گويد: «هنگامى كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 168
عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ)
.
بيان اين حكم مانند استثنايى است براى حكم گذشته زيرا به هنگام اعتكاف كه حد اقل مدت آن سه روز است روزه مى‏گيرند اما در اين مدت نه در روز حق آميزش جنسى با زنان دارند و نه در شب.
در پايان آيه، اشاره به تمام احكام گذشته كرده چنين مى‏گويد: «اينها مرزهاى الهى است به آن نزديك نشويد» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).
زيرا نزديك شدن به مرز وسوسه انگيز است، و گاه سبب مى‏شود كه انسان از مرز بگذرد و در گناه بيفتد.
آرى! اين چنين خداوند آيات خود را براى مردم روشن مى‏سازد، شايد پرهيزكارى پيشه كنند» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
آغاز و پايان، تقواست-
جالب اين كه در نخستين آيه مربوط به احكام روزه خوانديم كه هدف نهايى از آن تقوا است، همين تعبير عينا در پايان آخرين آيه نيز آمده است (لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) و اين نشان مى‏دهد كه تمام اين برنامه‏ها وسيله‏اى هستند براى پرورش روح تقوا و خويشتندارى و ملكه پرهيز از گناه و احساس مسؤوليت در انسانها!
(آيه 188)- اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مى‏كند كه در تمام مسائل اقتصادى حاكم است، و به يك معنى مى‏شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد زير پوشش آن قرار داد، نخست مى‏فرمايد: «اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ) «1» مفهوم آيه فوق عموميت دارد و هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهى الهى است. و تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمى‏كند و پايه و اساس عقلايى ندارد مشمول اين آيه است.
جالب اين كه قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (182- 187) نشانه‏
__________________________________________________
(1) «باطل» به معنى زايل و از بين رونده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 169
يك نوع همبستگى در ميان اين دو است، در آنجا نهى از خوردن و آشاميدن بخاطر انجام يك عبادت الهى مى‏كند و در اينجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق (كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است) و در واقع هر دو شاخه‏هايى از تقوا محسوب مى‏شود، همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزه معرفى شده است.
سپس در ذيل آيه، انگشت روى يك نمونه بارز «اكل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) گذاشته كه بعضى از مردم آن را حق خود مى‏شمرند به گمان اين كه به حكم قاضى، آن را به چنگ آورده‏اند، مى‏فرمايد: «براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه و بخشى از آن را به قضات ندهيد در حالى كه مى‏دانيد» (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
رشوه‏خوارى بلاى بزرگ جامعه‏ها!
يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديمترين زمانها دامنگير بشر شده و امروز با شدت بيشتر ادامه دارد بلاى رشوه خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست. و سبب مى‏شود قوانين كه قاعدتا بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد، به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند به كار بيفتد.
بديهى است كه اگر باب رشوه گشوده شود قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد و قوانين بازيچه‏اى در دست اقويا براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خوارى يكى از گناهان كبيره محسوب مى‏شود.
ولى قابل توجه است كه زشتى رشوه سبب مى‏شود كه اين هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانند هديه، تعارف، حق الزحمه و انعام استفاده كنند. ولى اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمى‏دهد و در هر صورت پولى كه از اين طريق گرفته مى‏شود حرام و نامشروع است.
در نهج البلاغه در داستان هديه آوردن «اشعث بن قيس» مى‏خوانيم كه: او براى پيروزى بر طرف دعواى خود در محكمه عدل على عليه السّلام متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على عليه السّلام آورد و نام آن را هديه گذاشت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 170
على عليه السّلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمده‏اى كه مرا فريب دهى و از آيين حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد، دنياى شما از برگ جويده‏اى در دهان ملخ براى من كم ارزشتر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زود گذر چه كار؟ ...»
اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه‏اى محكوم كرده است، در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم كه: به او خبر دادند يكى از فرماندارانش رشوه‏اى در شكل هديه پذيرفته، حضرت برآشفت و به او فرمود: كيف تأخذ ما ليس لك بحقّ:
«چرا آن كه حق تو نيست مى‏گيرى»؟ او در پاسخ با معذرت‏خواهى گفت: «آنچه گرفتم هديه‏اى بود اى پيامبر خدا» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه مى‏دهند؟! سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وى را از كار بر كنار كرد».
چه خوبست مسلمانان از كتاب آسمانى خود الهام بگيرند و همه چيز را پاى بت رشوه خوارى قربانى نكنند.
آيه 189-
شأن نزول:
جمعى از يهود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند هلال ماه براى چيست؟ و چه فايده دارد؟ آيه نازل شد- و فوايد مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بيان كرد.
تفسير:
همان طور كه در شأن نزول آمده است گروهى در مورد هلال ماه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسشهايى داشتند، قرآن سؤال آنها را به اين صورت منعكس كرده است، مى‏فرمايد: «در باره هلالهاى ماه از تو سؤال مى‏كنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).
سپس مى‏فرمايد: «بگو: اينها بيان اوقات (طبيعى) براى مردم و حجّ است» (قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).
هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى‏كنند و هم در عبادتهايى كه وقت معينى در سال دارد، در حقيقت ماه يك تقويم طبيعى براى افراد بشر محسوب مى‏شود. كه مردم اعم از باسواد و بى‏سواد در هر نقطه‏اى از جهان باشند مى‏توانند از اين تقويم برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 171
طبيعى استفاده كنند، و اصولا يكى از امتيازات قوانين اسلام اين است كه دستورات آن بر طبق مقياسهاى طبيعى قرار داده شده است. زيرا مقياسهاى طبيعى وسيله‏اى است كه در اختيار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى‏گذارد.
سپس در ذيل آيه به تناسب سخنى كه از حجّ و تعيين موسم آن به وسيله هلال ماه در آغاز آيه آمده به يكى از عادات و رسوم خرافى جاهليت در مورد حجّ اشاره نموده و مردم را از آن نهى مى‏كند و مى‏فرمايد: «كار نيك آن نيست كه از پشت خانه‏ها وارد شويد بلكه نيكى آن است كه تقوا پيشه كنيد و از در خانه‏ها وارد شويد و از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد» (وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
اين آيه مفهوم گسترده‏اى دارد و از همين جا مى‏توان پيوند ميان آغاز و پايان آيه را پيدا كرد و آن اين كه براى اقدام در هر كار خواه دينى باشد يا غير دينى بايد از طريق صحيح وارد شد و نه از طرق انحرافى و وارونه و عبادتى همچون حجّ نيز بايد در وقت مقرر كه در هلال ماه تعيين مى‏شود انجام گيرد.
جمله لَيْسَ الْبِرَّ ... ممكن است اشاره به نكته لطيف ديگرى نيز باشد، كه سؤال شما از اهله ماه به جاى سؤال از معارف دينى همانند عمل كسى است كه راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى كه پشت در خانه زده وارد مى‏شود چه كار نازيبايى!
سؤالات مختلف از شخص پيامبر-
در پانزده مورد از آيات قرآن جمله يَسْئَلُونَكَ آمده كه نشان مى‏دهد مردم كرارا سؤالات مختلفى در مسائل گوناگون از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله داشتند و جالب اين كه پيامبر نه تنها ناراحت نمى‏شد بلكه با آغوش باز از آن استقبال مى‏كرد و از طريق آيات قرآنى به آنها پاسخ مى‏داد.
سؤال كردن يكى از حقوق مردم در برابر رهبران است، سؤال كليد حل مشكلات است، سؤال دريچه علوم است، سؤال وسيله انتقال دانشهاست. اصولا طرح سؤالات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افكار و بيدارى انديشه‏ها است و وجود اين همه سؤال در عصر پيامبر نشانه تكان خوردن افكار مردم آن محيط در پرتو قرآن و اسلام است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 172
آيه 190-
شأن نزول:
اين آيه اولين آيه‏اى بود كه در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول اين آيه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با آنها كه از در پيكار در آمدند، پيكار كرد و نسبت به آنان كه پيكار نداشتند خوددارى مى‏كرد، و اين ادامه داشت تا دستور فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ كه اجازه پيكار با همه مشركان را مى‏داد نازل گشت.
تفسير:
در اين آيه قرآن، دستور مقاتله و مبارزه با كسانى كه شمشير به روى مسلمانان مى‏كشند صادر كرده، مى‏فرمايد: «با كسانى كه با شما مى‏جنگند در راه خدا پيكار كنيد» (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ).
تعبير به فِي سَبِيلِ اللَّهِ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى‏سازد كه جنگ در منطق اسلام هرگز بخاطر انتقامجويى يا جاه طلبى يا كشورگشايى يا به دست آوردن غنايم نيست. همين هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مى‏گذارد، كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاحها، چگونگى رفتار با اسيران، را به رنگ فِي سَبِيلِ اللَّهِ درمى‏آورد.
سپس قرآن توصيه به رعايت عدالت، حتى در ميدان جنگ و در برابر دشمنان كرده مى‏فرمايد: «از حد تجاوز نكنيد» (وَ لا تَعْتَدُوا).
«چرا كه خداوند، تجاوزكاران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).
آرى! هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هيچ گونه تعدى و تجاوز، نبايد در آن باشد، و درست به همين دليل است كه در جنگهاى اسلامى- بر خلاف جنگهاى عصر ما- رعايت اصول اخلاقى فراوانى توصيه شده است، مثلا افرادى كه سلاح به زمين بگذارند، و كسانى كه توانايى جنگ را از دست داده‏اند، يا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پيرمردان، زنان و كودكان نبايد مورد تعدى قرار بگيرند، باغستانها و گياهان و زراعتها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمى براى زهر آلود كردن آبهاى آشاميدنى دشمن (جنگ شيميايى و ميكروبى) نبايد استفاده كنند