صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 49

موضوع: تفسیر سوره بقره

  1. #31
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 31 :


    وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَىالْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِى بِأَسْمَآءِ هَؤُلَا ءِ إِن كُنْتُمْصَدِقِينَ‏


    ترجمه:

    و خداوند همه‏ى اسماء (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها رابه فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گوييد، از اسامى اينها به منخبر دهيد؟


    تفسیر:

    خداوند متعال اسماء [271] و اسرار عالم هستى را، از نام اولياى خود [272]تاجمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السلام كه در تفسيرمجمع‏البيان آمده است: تمام زمين‏ها، كوهها، دره‏ها، بستر رودخانه‏ها وحتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست، به آدم شناسانده شد.
    271)اسم« در عرف ما فقط به معنى نام و نشان است، ولى در فرهنگ قرآنى نامِهمراه با محتواست. چنانكه »فله الاسماء الحسنى« يعنى خداوند صفات عاليهدارد.
    272) تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 54 و اكمال الدين صدوق، ج 1، ص 14.


    نکته ها:

    1- معلّم واقعى خداست وقلم، بيان، استاد وكتاب، زمينه‏هاى تعليم هستند.«عَلّم»
    2- برترى انسان بر فرشتگان، به خاطر علم است. «وعلّم آدم...»
    3- انسان براى دريافت تمام علوم، استعداد و لياقت دارد. «كلّها»
    4- فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم، علم بيشترى داشت. رابطه مقام خلافتبا علم، بيشتر از عبادت است. «نسبّح بحمدك... علّم آدم الاسماء»
    5 - براى روشن كردن ديگران، بهترين راه، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتنتفاوت‏ها و لياقت‏هاست. «علّم... ثم عرضهم... فقال انبئونى»
    6- فرشتگان، خود را به مقام خليفةاللهى لايق‏تر مى‏دانستند. «ان كنتم صادقين» [273]
    273)در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: »ان كنتمصادقين« يعنى اگر شما فرشتگان در ادّعاى لايق‏تر بودن خود، صادق هستيد.تفسير نورالثقلين.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #32
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 32:


    قَالُواْ سُبْحَنَكَ لَا عِلْمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏


    ترجمه:
    فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته‏اى نمى‏دانيم، همانا تو داناى حكيمى.

    تفسیر:

    ابليس و ملائكه هر كدام به نوعى خود را برتر از آدم مى‏ديدند؛ ابليس بهواسطه‏ى خلقت؛ «انا خير منه» و فرشتگان به واسطه‏ى عبادت؛ «نحن نسبحبحمدك» امّا ابليس در برابر فرمان سجده خداوند، ايستادگى كرد، ولى فرشتگانچون حقيقت را فهميدند، پوزش خواستند وبه جهل خود اقرار كردند. «سبحانك لاعلم لنا»


    نکته ها:

    1- عذرخواهى از سؤال بدون علم، يك ارزش است. «سبحانك»
    2- اوج گرفتن‏ها و خود برتر ديدن‏ها بايد تنظيم شود. گويندگان سخن «نسبّح و نقدّس» گفتند: «لا علم لنا»
    3- به جهل خود اقرار كنيم. «لا علم لنا» فرشتگان عالى‏ترين نوع ادب را بهنمايش گذاشتند. كلمات: «سبحانك، لاعلم لنا، علّمتنا، انّك، انت العليمالحكيم»، همه نشانه‏ى ادب است.
    4- علم فرشتگان، محدود است. «لا علم لنا»
    5 - علم خداوند، ذاتى است؛ «انّك انت العليم» ولى علم ديگران، اكتسابى است. «علّمتنا»
    6- امور عالم را تصادفى نپنداريم. «انت العليم الحكيم»
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #33
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 33 :

    قَالَ يَادَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ أَنبَأَهُمْبِأَسْمَآئِهِم ْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَالسَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْتَكْتُمُونَ‏

    ترجمه:

    (خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام‏هاى آنان خبر ده. پس چون آدمآنها را از نام‏هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كهاسرار آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه راپنهان مى‏داشتيد (نيز) مى‏دانم.


    نکته ها:


    1- به استعدادهاى لايق، فرصت شكوفايى و بروز بدهيد. «انبئهم باسمائهم»
    2- در آزمون علمى كه خداوند برگزار نمود، آدم بر فرشتگان برترى يافت. «فلمّا انبئهم باسمائهم»
    3- ملائكه علاوه بر آنچه گفتند، مسائلى را هم كتمان مى‏داشتند. «كنتم تكتمون»
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #34
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 34:

    وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَفِرينَ

    ترجمه:

    و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد.

    تفسیر:

    به فرموده قرآن، ابليس از نژاد جنّ بود كه در جمع فرشتگان عبادت مى‏كرد. «كان من الجنّ» [274]
    سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود، در واقع بندگى و عبوديت خداست. [275]زيرا عبادت واقعى، عملى است كه خداوند بخواهد، نه آنكه طبق ميل ما باشد. ابليس حاضر بود قرن‏ها سجده كند، ولى به آدم سجده نكند.
    ابليس مرتكب دو انحراف و خلاف شد:
    الف: خلاف عقيدتى؛ «أبى‏» كه سبب فسق او شد. [276]
    ب: خلاف اخلاقى؛ «استكبر» كه سبب دوزخى شدن او گرديد. [277]
    سجده براى آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلكه به خاطر نسل و اولاد او نيزبوده است. چنانكه در جاى ديگر مى‏فرمايد: «خلقناكم ثمّ صوّرناكم ثمّ قلناللملائكة اسجدوا لأدم» [278] امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: سجده بر آدم به خاطر ذرّيه و نسل او بود. [279]
    سجده فرشتگان موقّتى بود، امّا نزول آنها بر مؤمنان و استغفارشان براىآنان دائمى است. «الّذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهمالملائكة» [280]
    سجده بر آدم نه به خاطر جسم او، بلكه به خاطر روح الهى اوست. «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» [281]
    بى‏انصافى است كه تمام فرشتگان بر انسان سجده كنند، ولى انسان براى خدا سجده نكند.
    274) كهف، 50.
    275) عيون اخبارالرضا.
    276) ففسق عن امر ربّه« كهف، 50.
    277) فبئس مَثوى المتكبّرين« زمر، 72.
    278) اعراف، 11.
    279) تفسير صافى، ذيل آيه.
    280) كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست و در اين عقيده پايدار بودندفرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند. فصّلت، 30. و در جاى ديگر مى‏فرمايد:»ويستغفرون للّذين آمنوا« يعنى فرشتگان براى اهل ايمان دائماً در حالاستغفارند. غافر، 7.
    281) حجر، 29.


    نکته ها:

    1- فرشتگان نيز مانند انسان، مورد خطاب وامر ونهى قرار دارند. «أسجدوا لادم»
    2- لياقت، از سابقه مهمتر است. فرشتگان قديمى بايد براى انسان تازه به دوران رسيده امّا لايق، سجده كنند. «أسجدوالادم»
    3- خطرناك‏تر از نافرمانى در عمل، بى‏اعتقادى به فرمان است.«ابى‏ و استكبر»
    4- تكبّر وجسارت ابليس، سرچشمه‏ى بدبختى‏هاى او شد. «كان من الكافرين»

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #35
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 35 :

    وَقُلْنَا يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَارَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَكُونَامِنَ الظَّلِمِينَ‏


    ترجمه:
    و گفتيم: اى آدم! تو با همسرت در اين باغ سكونت كن و از (هر كجاى) آن هرچه مى‏خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويدكه از ستمگران خواهيد شد.


    تفسیر:


    در فرهنگ قرآن، «شجر» علاوه بر درخت، به «بوته» هم گفته مى‏شود. مثلاً به بوته كدو مى‏گويد: «شجرة من يقطين» [282] ، بنابراين اگر در روايات و تفاسير مى‏خوانيم كه مراد از شجر در اين آيه گندم است، جاى اشكال نيست.
    «جنّت» به باغهاى دنيا نيز گفته مى‏شود، چنانكه در سوره‏ى قلم آيه 17 آمدهاست: «انّا بلوناهم كما بلونا أصحاب الجنّة» ما صاحبان باغ را آزمايشنموديم. آنچه از آيات ديگر قرآن و روايات استفاده مى‏شود، باغى كه آدم درآن مسكن گزيد، بهشت موعود نبوده است زيرا:
    1- آن بهشت، براى پاداش است و آدم هنوز كارى نكرده بود كه استحقاق پاداشداشته باشد. «ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم اللّه الّذين جاهدوامنكم» [283]
    2- كسى كه به بهشت وارد شود، ديگر خارج نمى‏شود. «و ما هم بمخرجين» [284]
    3- در آن بهشت، امر و نهى و ممنوعيّت و تكليف نيست، در حالى كه آدم ازخوردن درخت نهى شد. به علاوه در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز آمده استكه بهشت آدم، بهشت موعود نبوده است.
    اين نهى كه براى حضرت آدم شد، نهى تكليفى نبود كه انجامش حرام باشد، بلكه جنبه‏ى توصيه و راهنمايى داشت.
    282) صافات، 146.
    283) آل‏عمران، 142.
    284) حجر، 48.


    نکته ها:

    1- در مسكن، زن تابع مرد است. «انت و زوجك» [285]
    2- در شيوه‏ى تربيت، هرگاه خواستيد كسى را از كار يا چيزى باز داريد،ابتدا راههاى صحيح، باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود. ابتدافرمود: «كُلا منها رغداً حيث شئتما» سپس فرمود: «لا تقربا»
    3- نزديك شدن به گناه همان، و افتادن در دامن گناه همان. «لا تقربا فتكونا»
    4- تخلّف از راهنمايى‏هاى الهى، ظلم به خويشتن است. «فتكونا من الظّالمين»آدم و همسرش نيز براى توبه گفتند: «ظلمنا انفسنا» البتّه با توجّه به عصمتانبيا مراد از ظلم در اين قبيل موارد، ترك اولى‏ است.
    285)در مسأله امر و نهى، وسوسه و اخراج از بهشت، آدم و همسرش يكسان مورد خطابقرار گرفته‏اند؛ »كلا، شئتما، لاتقربا، تكونا، أزلّهما، اخرجهما« امّا درمسأله‏ى مسكن، بجاى »اسكنا« فرموده است: »اُسكن انت و زوجك...«



    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #36
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 36 :

    فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانا فِيهِوَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى الْأَرْضِمُسْتَقَرٌّ وَمَتَعٌ إِلَى‏ حِينٍ

    ترجمه:

    پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارجساخت و (در اين هنگام به آنها) گفتيم: فرود آييد در حالى كه بعضى شما دشمنبرخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره وبرخوردارى است.


    تفسیر:


    از آيه «انّى جاعل فى الارض خليفة» كه قبلاً خوانديم، استفاده مى‏شود كهغرض اصلى از خلقت آدم اين بود كه وى در زمين زندگى كند، ولى زندگى در زميننيازمند يك نوع آمادگى بود و بايد آدم بداند كه:
    1- آزاد مطلق نيست. در زندگى او، امر و نهى و تكليف وجود دارد.
    2- ابليس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده‏هاى دروغ، انسان را فريب دهد.
    3- اطاعت از شيطان، عامل سقوط اوست.
    4- توبه، وسيله جبران است.
    امام رضا عليه السلام مى‏فرمايد: ماجراى لغزش آدم، قبل از رسيدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش‏هاى كوچكى بوده كه قابل عفو است. [286]
    شيطان براى ايجاد لغزش، دست به هر نوع تاكتيك روانى وتبليغاتى زد، از جمله:
    الف: براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد. «قاسمهما» [287]
    ب: قيافه‏ى خيرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خيرخواهان شما هستم. «انّى لكما لمن النّاصحين» [288]
    ج: وعده ابديّت داد، كه اگر اين گياه را بخوريد، زندگى و حكومت ابدى خواهيد داشت. «شجرة الخلد و ملك لا يبلى» [289]
    د: دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. «مانهيكما ربّكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين» [290] يعنى پروردگارتان شما را نهى نكرد مگر از ترس اينكه شما فرشته شويد يا به زندگى ابدى برسيد.
    286) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص‏50.
    287) اعراف، 21.
    288) اعراف، 21.
    289) طه، 120.
    290) اعراف، 20.

    نکته ها:

    1- خطر شيطان، براى بزرگان نيز هست. او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فاَزلّهما»
    2- شيطان، دشمن ديرينه‏ى نسل بشر است. زيرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فاَزلّهما»
    3- انسان به خودى خود، جايزالخطا و وسوسه‏پذير است. «اَزلّهما الشيطان»
    4- هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت‏هايى كه دارد بهشتى است، ولى خلاف‏ها او را سقوط مى‏دهد. «فاخرجهما»
    5 - از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏هاى ابليس، عبرت بگيريم. تحتنفوذ شيطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محروميّت ازآنهاست. «فازلّهما الشيطان... فاخرجهما»
    6- زندگى دنيا، موقّتى است. «الى حين»


    icon post report
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #37
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 36 :

    فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانا فِيهِوَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى الْأَرْضِمُسْتَقَرٌّ وَمَتَعٌ إِلَى‏ حِينٍ

    ترجمه:

    پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارجساخت و (در اين هنگام به آنها) گفتيم: فرود آييد در حالى كه بعضى شما دشمنبرخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره وبرخوردارى است.


    تفسیر:


    از آيه «انّى جاعل فى الارض خليفة» كه قبلاً خوانديم، استفاده مى‏شود كهغرض اصلى از خلقت آدم اين بود كه وى در زمين زندگى كند، ولى زندگى در زميننيازمند يك نوع آمادگى بود و بايد آدم بداند كه:
    1- آزاد مطلق نيست. در زندگى او، امر و نهى و تكليف وجود دارد.
    2- ابليس دشمن اوست وچه بسا با سوگند و وعده‏هاى دروغ، انسان را فريب دهد.
    3- اطاعت از شيطان، عامل سقوط اوست.
    4- توبه، وسيله جبران است.
    امام رضا عليه السلام مى‏فرمايد: ماجراى لغزش آدم، قبل از رسيدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش‏هاى كوچكى بوده كه قابل عفو است. [286]
    شيطان براى ايجاد لغزش، دست به هر نوع تاكتيك روانى وتبليغاتى زد، از جمله:
    الف: براى آدم و حوّا سوگند ياد كرد. «قاسمهما» [287]
    ب: قيافه‏ى خيرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خيرخواهان شما هستم. «انّى لكما لمن النّاصحين» [288]
    ج: وعده ابديّت داد، كه اگر اين گياه را بخوريد، زندگى و حكومت ابدى خواهيد داشت. «شجرة الخلد و ملك لا يبلى» [289]
    د: دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. «مانهيكما ربّكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين» [290] يعنى پروردگارتان شما را نهى نكرد مگر از ترس اينكه شما فرشته شويد يا به زندگى ابدى برسيد.
    286) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص‏50.
    287) اعراف، 21.
    288) اعراف، 21.
    289) طه، 120.
    290) اعراف، 20.

    نکته ها:

    1- خطر شيطان، براى بزرگان نيز هست. او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فاَزلّهما»
    2- شيطان، دشمن ديرينه‏ى نسل بشر است. زيرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فاَزلّهما»
    3- انسان به خودى خود، جايزالخطا و وسوسه‏پذير است. «اَزلّهما الشيطان»
    4- هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت‏هايى كه دارد بهشتى است، ولى خلاف‏ها او را سقوط مى‏دهد. «فاخرجهما»
    5 - از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏هاى ابليس، عبرت بگيريم. تحتنفوذ شيطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محروميّت ازآنهاست. «فازلّهما الشيطان... فاخرجهما»
    6- زندگى دنيا، موقّتى است. «الى حين»



    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #38
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 38, 39:

    قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأتِيَنَّكُم مِّنِّىهُدىً فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْيَحْزَنُونَ‏
    وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ أُولَئِكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدوُنَ‏

    ترجمه:

    گفتيم: همگى از آن (باغ به زمين) فرود آييد، و آنگاه كه هدايتى از طرف منبراى شما آمد، پس هر كه از هدايت من پيروى كند، نه برايشان بيمى است و نهغمگين خواهند شد.
    و(لى) كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنانند اهل دوزخ كه هميشه در آن خواهند بود.

    تفسیر:

    گرچه اعتراف به خطا و توبه‏ى آدم، سبب شد كه خداوند او را عفو نمايد، ولىبعد از توبه بار ديگر به بهشت برنمى‏گردد. زيرا آثار وضعى لغزش، غير ازعفو الهى است. فرمان هبوط در چند آيه‏ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى دراين آيه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است. همچنيناميدوار مى‏كند كه اگر از هدايت الهى پيروى كنند، حزن و اندوهى نخواهندداشت.

    نکته ها:

    1- گاهى يك حركت، دامنه‏ى تأثيرات خوب وبدش در همه‏ى عصرها و نسل‏ها گسترده مى‏شود. «اهبطوا منها جميعاً»
    2- با يك لغزش و خطا، نبايد كسى را طرد كرد، زيرا انسان قابل ارشاد و هدايت پذير است. «يأتينكم منّى هدىً»
    3- براى راهنمايى بشر، آمدن انبيا قطعى است. «يأتينّكم»
    4- هدايت واقعى تنها از طرف خداست. «منّى هدىً»
    5 - امنيّت و آرامش واقعى، در سايه‏ى پيروى از دين و دستورات خداوند حاصل مى‏شود. «فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون»
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #39
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    آيه 40:

    يَبَنِى إِسْر ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِىَ الَّتِى أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْوَأَوْفُواْ بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّىَ فَارْهَبُونِ‏


    ترجمه:

    اى فرزندان اسرائيل! نعمت‏هايم را كه به شما ارزانى داشتم، به خاطربياوريد و به پيمانم (كه بسته‏ايد) وفا كنيد، تا من (نيز) به پيمان شماوفا كنم و تنها از من پروا داشته باشيد.

    تفسیر:

    اسرائيل، نام ديگر حضرت يعقوب است كه از دو كلمه‏ى «اسر» و «ئيل» تركيبيافته است. «اسر» به معناى بنده و «ئيل» به معناى خداوند است. بنابرايناسرائيل در لغت به معناى بنده‏ى خداست.
    تاريخ بنى‏اسرائيل و اسارتآنان به دست فرعونيان و نجات آنها به دست حضرت موسى عليه السلاموبهانه‏گيرى وارتداد آنان، يك سرنوشت وتاريخ ويژه‏اى براى اين قوم به وجودآورده است. اين تاريخ براى مسلمانان نيز آموزنده و پندآموز است كه اگر بههوش نباشند، به گفته روايات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
    پيمان‏هاى الهى، شامل احكام كتاب‏هاى آسمانى و پيمان‏هاى فطرى كه خداونداز همه گرفته است، مى‏شود. در قرآن به مسئله امامت، عهد گفته شده است:«لاينال عهدى الظالمين» [294] يعنى پيمان من »مقام امامت« به افراد ظالم نمى‏رسد. پس وفاى به عهد يعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او.
    ضمناً در روايات مى‏خوانيم: نماز عهد الهى است. [295]
    294) بقره، 124.
    295) وسائل، ج‏4، ص‏110.

    نکته ها:

    1- ياد نعمت‏هاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذكروا... اوفوا»
    به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او ياد كنيد تا زمينه‏ى پذيرش پيدا شود. «اذكروا»
    2- ياد و ذكر نعمت‏ها، واجب است. «اذكروا»
    3- نعمت‏هايى كه به نياكان داده شده، به منزله‏ى نعمتى است كه به خودانسان داده شود. با اينكه نعمت‏ها به اجداد يهودِ زمان پيامبر داده شدهبود، امّا خداوند به نسل آنان مى‏گويد فراموش نكنند. «اذكروا»
    4- وفا به پيمان‏هاى الهى، واجب است. «عهدى»
    5 - بهره‏گيرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسير تكاليف الهىاست. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» آرى، اگر مطيع خدا بوديم، خداوند نيزدعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم»
    6- در انجام تكاليف الهى، از هيچ قدرتى نترسيم و ملاحظه‏ى كسى را نكنيم.تبليغات سوء دشمن، ملامت‏ها، تهديدها و توطئه‏ها مهم نيست، قهر خدا از همهمهمتر است. «و ايّاى فارهبون»


    icon post report
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #40
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    از آیه 41-60



    آيه 41-
    شأن نزول:
    از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده كه: «حيّى بن اخطب»
    __________________________________________________
    (1) در اينكه «عهد و پيمان خدا با يهود چه بوده» رجوع كنيد به «تفسير نمونه» ذيل آيه 83 و 84 سوره بقره و آيه 12 سوره مائده.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 68
    و «كعب ابن اشرف» و جمعى ديگر از يهود، هر سال مجلس ميهمانى (پر زرق و برقى) از طرف يهوديان براى آنها ترتيب داده مى‏شد، آنها حتى راضى نبودند كه اين منفعت كوچك به خاطر قيام پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله از ميان برود، به اين دليل (و دلايل ديگر) آيات تورات را كه در زمينه اوصاف پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بود تحريف كردند، اين همان «ثمن قليل» و بهاى كم است كه قرآن در اين آيه به آن اشاره مى‏كند.
    تفسير:
    سودپرستى يهود- نخست مى‏فرمايد: «به آياتى كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نازل شده ايمان بياوريد، آياتى كه هماهنگ با اوصافى است كه در تورات شما آمده است» (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ). اكنون كه مى‏بينيد صفات اين پيامبر و ويژگيهاى قرآن كاملا منطبق بر بشاراتى است كه در كتب آسمانى شما آمده و هماهنگى همه جانبه با آن دارد چرا به آن ايمان نمى‏آوريد؟
    سپس مى‏گويد: «شما نخستين كسى نباشيد به اين كتاب آسمانى كفر مى‏ورزيد و آن را انكار مى‏كنيد» (وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ).
    يعنى اگر مشركان و بت‏پرستان عرب، كافر شوند زياد عجيب نيست، عجيب كفر و انكار شما است. چرا كه اهل كتابيد و در كتاب آسمانى شما اين همه بشارات در باره ظهور چنين پيامبرى داده شده! آرى! بسيارى از يهوديان اصولا مردمى لجوجند، و اگر اين لجاجت نبود بايد آنها خيلى زودتر از ديگران ايمان آورده باشند.
    در سومين جمله مى‏گويد: «شما آيات مرا به بهاى اندكى نفروشيد» و آن را با يك ميهمانى ساليانه معاوضه نكنيد (وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا).
    و در چهارمين دستور مى‏گويد: تنها از من بپرهيزيد» (وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ) از اين نترسيد كه روزى شما قطع شود و از اين نترسيد كه جمعى از متعصبان يهود بر ضد شما سران قيام كنند، تنها از من يعنى از مخالفت فرمان من بترسيد.
    (آيه 42)- در پنجمين دستور مى‏فرمايد: «حق را با باطل نياميزيد» تا مردم به اشتباه بيفتند (وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ).
    و در ششمين دستور از كتمان حق نهى كرده مى‏گويد: «حق را مكتون نداريد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 69
    در حالى كه شما مى‏دانيد و آگاهيد» (وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
    (آيه 43)- و بالاخره هفتمين و هشتمين و نهمين دستور را به اين صورت بازگو مى‏كند: «نماز را به پا داريد، زكات را ادا كنيد، و (عبادت دستجمعى را فراموش ننماييد) با ركوع كنندگان ركوع نماييد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ).
    جالب اين كه نمى‏گويد: نماز بخوانيد، بلكه مى‏گويد: أَقِيمُوا الصَّلاةَ (نماز را به پا داريد) يعنى تنها خودتان نماز خوان نباشيد، بلكه چنان كنيد كه آيين نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بيايند.
    در حقيقت در اين سه دستور اخير، نخست پيوند فرد با خالق (نماز) بيان شده، و سپس پيوند با مخلوق (زكات) و سر انجام پيوند دستجمعى همه مردم با هم در راه خدا!
    (آيه 44)- به ديگران توصيه مى‏كنيد اما خودتان چرا؟! علماء و دانشمندان يهود قبل از بعثت محمد صلّى اللّه عليه و اله مردم را به ايمان به وى دعوت مى‏كردند و بعضى از علماى يهود به بستگان خود كه اسلام آورده بودند توصيه مى‏كردند به ايمان خويش باقى و ثابت بمانند ولى خودشان ايمان نمى‏آوردند، لذا قرآن آنها را بر اين كار مذمت كرده مى‏گويد: «آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد ولى خودتان را فراموش مى‏نماييد» (أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ). «با اين كه كتاب آسمانى را مى‏خوانيد آيا هيچ فكر نمى‏كنيد» (وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
    علماى يهود از اين مى‏ترسيدند كه اگر به رسالت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله اعتراف كنند كاخ رياستشان فرو ريزد و عوام يهود به آنها اعتنا نكنند. لذا صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله را كه در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.
    اصولا يك برنامه اساسى مخصوصا براى علماء و مبلبيت غين و داعيان راه حق اين است كه بيش از سخن، مردم را با عمل خود تبليغ كنند همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «مردم را با عمل خود به نيكيها دعوت كنيد نه با زبان خود».
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 70
    (آيه 45)- قرآن براى اين كه انسان بتواند بر اميال و خواسته‏هاى دل پيروز گردد و حبّ جاه و مقام را از سر بيرون كند در اين آيه چنين مى‏گويد: «از صبر و نماز يارى جوييد» و با استقامت و كنترل خويشتن بر هوسهاى درونى پيروز شويد (وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ). سپس اضافه مى‏كند: «اين كار جز براى خاشعان سنگين و گران است» (وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ).
    (آيه 46)- در اين آيه خاشعان را چنين معرفى مى‏كند: «همانها كه مى‏دانند پروردگار خود را ملاقات خواهند كرد و به سوى او باز مى‏گردند» (الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ).
    1- «لقاء اللّه» چيست؟
    تعبير به «لقاء اللّه» در قرآن مجيد كرارا آمده است، و همه به معنى حضور در صحنه «قيامت» مى‏باشد، بديهى است منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند ملاقات حسى، مانند ملاقات افراد بشر با يكديگر نيست، چه اين كه خداوند نه جسم است و نه رنگ و مكان دارد كه با چشم ظاهر ديده شود، بلكه منظور يا مشاهده آثار قدرت او در صحنه قيامت و پاداشها و كيفرها و نعمتها و عذابهاى او است يا به معنى يك نوع شهود باطنى و قلبى است، زيرا انسان گاه به جايى مى‏رسد كه گويى خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده مى‏كند، بطورى كه هيچ گونه شك و ترديدى براى او باقى نمى‏ماند.
    2- راه پيروزى بر مشكلات!
    براى پيشرفت و پيروزى بر مشكلات دو ركن اساسى لازم است، يكى پايگاه نيرومند درونى و ديگر تكيه‏گاه محكم برونى، در آيات فوق به اين دو ركن اساسى با تعبير «صبر» و «صلاة» اشاره شده است: صبر آن حالت استقامت و شكيبايى و ايستادگى در جبهه مشكلات است، و نماز پيوندى است با خدا و وسيله ارتباطى است با اين تكيه‏گاه محكم، در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «هنگامى كه با غمى از غمهاى دنيا رو برو مى‏شويد وضو گرفته، به مسجد برويد، نماز بخوانيد و دعا كنيد، زيرا خداوند دستور داده (وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 71
    (آيه 47)- خيالهاى باطل يهود. در اين آيه بار ديگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائيل كرده و نعمتهاى خدا را به آنها يادآور مى‏شود و مى‏گويد: «اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه به شما دادم به خاطر بياوريد» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ).
    اين نعمتها دامنه گسترده‏اى دارد، از نعمت هدايت و ايمان گرفته تا رهايى از چنگال فرعونيان و بازيافتن عظمت و استقلال همه را شامل مى‏شود.
    سپس از ميان اين نعمتها به نعمت فضيلت و برترى يافتن بر مردم زمان خود كه تركيبى از نعمتهاى مختلف است اشاره كرده، مى‏گويد: «من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم» (وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ).
    (آيه 48)- در اين آيه، قرآن خط بطلانى بر خيالهاى باطل يهود مى‏كشد، زيرا آنها معتقد بودند كه چون نياكان و اجدادشان پيامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند كرد، و يا گمان مى‏كردند مى‏توان براى گناهان فديه و بدل تهيه نمود، همان گونه كه در اين جهان متوسل به رشوه مى‏شدند.
    قرآن مى‏گويد: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمى‏كند» (وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً).
    «و نه شفاعتى (بى‏اذن پروردگار) پذيرفته مى‏شود» (وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ).
    «و نه غرامت و بدلى قبول خواهد شد» (وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ).
    «و نه كسى براى يارى انسان به پا مى‏خيزد» (وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).
    خلاصه حاكم و قاضى آن صحنه كسى است كه جز عمل پاك را قبول نمى‏كند.
    در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه در اين دنيا چنين معمول است كه براى نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفى وارد مى‏شوند: گاه يك نفر جريمه ديگرى را پذيرا مى‏شود و آن را اداء مى‏كند. اگر اين معنى ممكن نشد متوسل به شفاعت مى‏گردد و اشخاصى را بر مى‏انگيزد كه از او شفاعت كنند. باز اگر اين هم نشد سعى مى‏كنند كه با پرداختن غرامت خود را آزاد سازند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 72
    اينها طرق مختلف فرار از مجازات در دنيا است، ولى قرآن مى‏گويد: اصول حاكم بر مجازاتها در قيامت بكلى از اين امور جداست، و هيچ يك از اين امور در آنجا به كار نمى‏آيد، تنها راه نجات، پناه بردن به سايه ايمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگار.
    بررسى عقايد بت پرستان يا منحرفين اهل كتاب نشان مى‏دهد كه اين گونه افكار خرافى در ميان آنها كم نبوده، مثلا در حالات يهود مى‏خوانيم كه آنها براى كفاره گناهانشان قربانى مى‏كردند، اگر دسترسى به قربانى بزرگ نداشتند يك جفت كبوتر قربانى مى‏كردند.
    1- قرآن و مسأله شفاعت‏
    »
    بدون شك مجازاتهاى الهى چه در اين جهان و چه در قيامت جنبه انتقامى ندارد، بلكه همه آنها در حقيقت ضامن اجرا براى اطاعت از قوانين و در نتيجه پيشرفت و تكامل انسانهاست، بنابراين هر چيز كه اين ضامن اجرا را تضعيف كند بايد از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پيدا نشود.
    از سوى ديگر نبايد راه بازگشت و اصلاح را بكلى بر روى گناهكاران بست بلكه بايد به آنها امكان داد كه خود را اصلاح كنند و به سوى خدا و پاكى تقوا بازگردند.
    «شفاعت» در معنى صحيحش براى حفظ همين تعادل است، و وسيله‏اى است براى بازگشت گناهكاران و آلودگان، و در معنى غلط و نادرستش موجب تشويق و جرأت بر گناه است.
    كسانى كه جنبه‏هاى مختلف شفاعت و مفاهيم صحيح آن را از هم تفكيك نكرده‏اند گاه بكلى منكر مسأله شفاعت شده، آن را با توصيه و پارتى بازى در برابر
    __________________________________________________
    (1) كلمه «شفاعت» از ريشه «شفع» به معنى (جفت) و «ضمّ الشى‏ء الى مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنى تك و تنها است، سپس به ضميمه شدن فرد برتر و قويتر براى كمك به فرد ضعيفتر اطلاق گرديده است.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 73
    سلاطين و حاكمان ظالم برابر مى‏دانند! و گاه مانند و هابيان آيه فوق را كه مى‏گويد: «وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» در قيامت از كسى شفاعت پذيرفته نمى‏شود بدون توجّه به آيات ديگر دستاويز قرار داده و بكلى شفاعت را انكار كرده‏اند.
    2- شرايط گوناگون شفاعت.
    آيات شفاعت به خوبى نشان مى‏دهد كه مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام يك موضوع بى‏قيد و شرط نيست بلكه قيود و شرايطى، از نظر جرمى كه در باره آن شفاعت مى‏شود از يكسو، شخص شفاعت شونده از سوى ديگر، و شخص شفاعت كننده از سوى سوم دارد كه چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى‏سازد. مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور كلى از دايره شفاعت بيرون شمرده شده و قرآن مى‏گويد: ظالمان «شفيع مطاعى» ندارند! از طرف ديگر طبق آيه 28 سوره انبياء تنها كسانى مشمول بخشودگى از طريق شفاعت مى‏شوند كه به مقام «ارتضاء» رسيده‏اند و طبق آيه 87 سوره مريم داراى «عهد الهى» هستند.
    اين دو عنوان همان گونه كه از مفهوم لغوى آنها، و از رواياتى كه در تفسير اين آيات وارد شده، استفاده مى‏شود به معنى ايمان به خدا و حساب و ميزان و پاداش و كيفر و اعتراف به حسنات و سيئات- نيكى اعمال نيك و بدى اعمال بد- و گواهى به درستى تمام مقرراتى است كه از سوى خدا نازل شده، ايمانى كه در فكر و سپس در زندگى آدمى انعكاس يابد، و نشانه‏اش اين است كه خود را از صف ظالمان طغيانگر كه هيچ اصل مقدّسى را به رسميت نمى‏شناسند بيرون آورد و به تجديد نظر در برنامه‏هاى خود وا دارد.
    و در مورد شفاعت كنندگان نيز اين شرط را ذكر كرده كه بايد گواه بر حق باشند «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» (زخرف: 87).
    و به اين ترتيب شفاعت شونده بايد يك نوع ارتباط و پيوند با شفاعت كننده برقرار سازد، پيوندى از طريق توجه به حقّ و گواهى قولى و فعلى به آن، كه اين خود نيز عامل ديگرى براى سازندگى و بسيج نيروها در مسير حقّ است.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 74
    (آيه 49)- نعمت آزادى! قرآن در اين آيه به يكى ديگر از نعمتهاى بزرگى كه به قوم بنى اسرائيل ارزانى داشته اشاره مى‏كند و آن نعمت آزادى از چنگال ستمكاران است كه از بزرگترين نعمتهاى خدا است. به آنها يادآور مى‏شود كه:
    «به خاطر بياوريد زمانى را كه شما را از دست فرعونيان نجات بخشيديم» (وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ). «همانها كه دائما شما را به شديدترين وجهى آزار مى‏دادند» (يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ). «پسرانتان را سر مى‏بريدند، و زنان شما را براى كنيزى و خدمت، زنده نگه مى‏داشتند» (يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ). «و در اين ماجرا آزمايش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ).
    قرآن اين جريان را يك آزمايش سخت و عظيم، براى بنى اسرائيل مى‏شمرد- يكى از معانى «بلاء» آزمايش است- و به راستى تحمل اين همه ناملايمات، آزمايش سختى بوده است.
    بردگى دختران در آن روز و امروز-
    قرآن زنده گذاردن دختران و سر بريدن پسران بنى اسرائيل را عذاب مى‏خواند، و آزادى از اين شكنجه را نعمت خويش مى‏شمارد. گويا مى‏خواهد هشدار دهد كه انسانها بايست سعى كنند آزادى صحيح خويش را به هر قيمت كه هست به دست آورند و حفظ نمايند.
    چنانكه على عليه السّلام به اين مطلب در گفتار خود اشاره مى‏فرمايد: «زنده بودن و زير دست بودن براى شما مرگ است، و مرگ براى شما در راه به دست آوردن آزادى زندگى است».
    دنياى امروز با گذشته اين فرق را دارد كه در آن زمان فرعون با استبداد مخصوص خود پسران و مردان را از جمعيت مخالفش مى‏گرفت، و دختران آنها را آزاد مى‏گذارد، ولى در دنياى امروز تحت عناوين ديگرى روح مردانگى در افراد كشته مى‏شود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در مى‏آيند.
    (آيه 50)- نجات از چنگال فرعونيان! از آنجا كه در آيه قبل اشاره اجمالى به نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان شد، اين آيه در حقيقت توضيحى بر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 75
    چگونگى اين نجات است، مى‏گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه دريا را براى شما شكافتيم» (وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ). «و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق كرديم در حالى كه تماشا مى‏كرديد» (فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
    ماجراى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل از چنگال آنها در سوره‏هاى متعدّدى از قرآن آمده است، از جمله سوره اعراف، آيه 136- انفال، آيه 54- اسراء، آيه 103- شعراء، آيه 63 و 66- زخرف، آيه 55 و دخان، آيه 17 به بعد.
    در اين سوره‏ها تقريبا همه جزئيات اين ماجرا شرح داده شده، ولى در اين آيه، تنها اشاره‏اى از نظر نعمت و لطف خداوند به بنى اسرائيل شده، تا آنها را به پذيرش اسلام، آيين نجات بخش جديد، تشويق كند.
    در ضمن اين آيه درسى است براى انسانها كه اگر در زندگى به خدا تكيه كنند، به آن نيروى بى‏زوال، اعتماد داشته باشند، و در مسير صحيح از هيچ گونه كوشش و تلاش باز نايستند، در سخت‏ترين دقايق، خداوند يار و مددكار آنها است.
    (آيه 51)- بزرگترين انحراف بنى اسرائيل! قرآن در اين آيه از بزرگترين انحراف بنى اسرائيل در طول تاريخ زندگيشان سخن مى‏گويد، و آن انحراف از اصل توحيد، به شرك و گوساله پرستى است، نخست مى‏گويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم» (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً).
    هنگامى كه او از شما جدا شد، و ميعاد سى شبه او به چهل شب تمديد گرديد «شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب كرديد، در حالى كه با اين عمل، به خود ستم مى‏كرديد» (ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ) «1».
    (آيه 52)- در اين آيه خداوند مى‏گويد: «با اين گناه بزرگ باز شما را عفو كرديم شايد شكر نعمتهاى ما را بجا آوريد» (ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
    __________________________________________________
    (1) شرح اين ماجرا در سوره اعراف از آيه 142 به بعد، و در سوره طه آيه 86 مشروحا خواهد آمد.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 76
    (آيه 53)- در ادامه آيه قبل مى‏فرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه به موسى كتاب و وسيله تشخيص حق از باطل بخشيديم، تا شما هدايت شويد» (وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
    (آيه 54)- سپس در زمينه تعليم توبه از اين گناه مى‏گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى جمعيّت شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ).
    «اكنون كه چنين است توبه كنيد و به سوى آفريدگارتان باز گرديد» (فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ). «توبه شما بايد به اين گونه كه يكديگر را به قتل برسانيد»! (فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ). «اين كار براى شما در پيشگاه خالقتان بهتر است» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ). «و به دنبال اين ماجرا خداوند توبه شما را پذيرفت كه او توّاب رحيم است» (فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
    گناه عظيم و توبه بى‏سابقه‏
    شك نيست كه پرستش گوساله سامرى، كار كوچكى نبود، ملّتى كه بعد از مشاهده آن همه آيات خدا و معجزات پيامبر بزرگشان موسى (ع) همه را فراموش كنند و با يك غيبت كوتاه پيامبرشان بكلى اصل اساسى توحيد و آيين خدا را زير پا گذارده بت‏پرست شوند. اگر اين موضوع براى هميشه از مغز آنها ريشه كن نشود وضع خطرناكى بوجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (ع) ممكن است تمام آيات دعوت او از ميان برود، و سرنوشت آيين او بكلى به خطر افتد لذا فرمان شديدى از طرف خداوند، صادر شد، و آن اين كه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحيد، فرمان اعدام دستجمعى گروه كثيرى از گنهكاران به دست خودشان صادر شد.
    اين فرمان به نحو خاصى مى‏بايست اجرا شود، يعنى خود آنها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به قتل يكديگر كنند كه هم كشته شدنش عذاب است و هم كشتن دوستان و آشنايان.
    طبق نقل بعضى از روايات موسى (ع) دستور داد در يك شب تاريك تمام كسانى كه گوساله پرستى كرده بودند غسل كنند و كفن بپوشند و صف كشيده برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 77
    شمشير در ميان يكديگر نهند! ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممكن نبود خداوند توبه آنها را بدون اين خونريزى قبول فرمايد؟
    پاسخ به اين سؤال از سخنان بالا روشن مى‏شود، زيرا مسأله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت‏پرستى مسأله ساده‏اى نبود.
    در حقيقت همه اصول اديان آسمانى را مى‏توان در توحيد و يگانه پرستى خلاصه كرد، تزلزل اين اصل معادل است با از ميان رفتن تمام مبانى دين، اگر مسأله گوساله پرستى ساده تلقى مى‏شد، شايد سنتى براى آيندگان مى‏گشت، لذا بايد چنان گوشمالى به آنها داد كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و كسى هرگز بعد از آن به فكر بت پرستى نيفتد!
    (آيه 55)- تقاضاى عجيب! اين آيه نشان مى‏دهد چگونه بنى اسرائيل مردمى لجوج و بهانه‏گير بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت، نخست مى‏گويد، «به خاطر بياوريد هنگامى را كه گفتيد، اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را آشكارا با چشم خود ببينيم»! (وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً).
    اين درخواست ممكن است به خاطر جهل آنها بوده، چرا كه درك افراد نادان فراتر از محسوساتشان نيست، حتى مى‏خواهند خدا را با چشم خود ببينند. و يا به خاطر لجاجت و بهانه جويى بوده است كه يكى از ويژگيهاى اين قوم بوده! به هر حال در اينجا چاره‏اى جز اين نبود كه يكى از مخلوقات خدا كه آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببينند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از اين است كه حتى بسيارى از مخلوقات خدا را ببيند، تا چه رسد به ذات پاك پروردگار، صاعقه‏اى فرود آمد و بر كوه خورد، برق خيره كننده و صداى رعب انگيز و زلزله‏اى كه همراه داشت آن چنان همه را در وحشت فرو برد كه بى‏جان به روى زمين افتادند.
    چنانكه قرآن به دنبال جمله فوق مى‏گويد: «سپس در همين حال صاعقه شما را گرفت در حالى كه نگاه مى‏كرديد» (فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 78
    (آيه 56)- موسى از اين ماجرا سخت ناراحت شد، چرا كه از بين رفتن هفتاد نفر از سران بنى اسرائيل در اين ماجرا بهانه بسيار مهمّى به دست ماجرا جويان بنى اسرائيل مى‏داد كه زندگى را بر او تيره و تار كند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنها را به زندگى كرد، و اين تقاضاى او پذيرفته شد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «سپس شما را بعد از مرگتان حيات نوين بخشيديم شايد شكر نعمت خدا را بجا آوريد» (ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) «1».
    (آيه 57)- نعمتهاى گوناگون! آن گونه كه از آيات (20 تا 22) سوره مائده بر مى‏آيد پس از آن كه بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نجات يافتند، خداوند به آنها فرمان داد كه به سوى سرزمين مقدّس فلسطين حركت كنند و در آن وارد شوند، اما بنى اسرائيل زير بار اين فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمكاران (قوم عمالقه) از آنجا بيرون نروند ما وارد اين سرزمين نخواهيم شد، به اين هم اكتفا نكردند، بلكه به موسى گفتند: «تو و خدايت به جنگ آنها برويد پس از آن كه پيروز شديد ما وارد خواهيم شد»! موسى از اين سخن سخت ناراحت گشت و به پيشگاه خداوند شكايت كرد.
    سر انجام چنين مقرّر شد كه بنى اسرائيل مدّت چهل سال در بيابان (صحراى سينا) سرگردان بمانند.
    گروهى از آنها از كار خود سخت پشيمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند، خدا بار ديگر بنى اسرائيل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد كه به قسمتى از آن در اين آيه اشاره مى‏كند: «ما ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ).
    پيدا است مسافرى كه روز از صبح تا غروب در بيابان، در دل آفتاب، راهپيمايى مى‏كند از يك سايه گوارا (همچون سايه ابر كه نه فضا را بر انسان محدود مى‏كند و نه مانع نور و وزش نسيم است) چقدر لذّت مى‏برد.
    از سوى ديگر رهروان اين بيابان خشك و سوزان، آن هم براى مدت طولانى‏
    __________________________________________________
    (1) توضيح بيشتر اين سرگذشت عجيب و نكته‏هاى آموزنده آن را در «تفسير نمونه» ذيل آيه 155، سوره اعراف مطالعه فرماييد.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 79
    چهل ساله نياز به مواد غذايى كافى دارند، اين مشكل را نيز خداوند براى آنها حل كرد چنانكه در دنباله همين آيه مى‏فرمايد: «ما من و سلوى را (كه غذايى لذيذ و نيروبخش بود) بر شما نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏).
    «از اين خوراكهاى پاكيزه‏اى كه به شما روزى داديم بخوريد «و از فرمان خدا سرپيچى نكنيد و شكر نعمتش را بگذاريد» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ).
    ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند «آنها به ما ظلم و ستم نكردند بلكه تنها به خويشتن ستم مى‏كردند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
    «من» و «سلوى» چيست؟
    بعضى از مفسران احتمال داده‏اند كه «من» يك نوع عسل طبيعى بوده كه بنى اسرائيل در طول حركت خود در آن بيابان به مخازنى از آن مى‏رسيدند، چرا كه در حواشى بيابان تيه، كوهستانها و سنگلاخهايى وجود داشته كه نمونه‏هاى فراوانى از عسل طبيعى در آن به چشم مى‏خورده است.
    اين تفسير به وسيله تفسيرى كه بر عهدين (تورات و انجيل) نوشته شده تأييد مى‏شود آنجا كه مى‏خوانيم: «اراضى مقدّسه به كثرت انواع گلها و شكوفه‏ها معروف است، و بدين لحاظ است كه جماعت زنبوران همواره در شكاف سنگها و شاخ درختان و خانه‏هاى مردم مى‏نشينند، بطورى كه فقيرترين مردم عسل را مى‏توانند خورد» «1».
    در مورد «سلوى» بعضى مفسران آن را يك نوع پرنده دانسته‏اند، كه از اطراف بطور فراوان در آن سرزمين مى‏آمده، در تفسيرى كه بعضى از مسيحيان به عهدين نوشته‏اند تأييد اين نظريّه را مى‏بينيم آنجا كه مى‏گويد:
    بدان كه «سلوى» از آفريقا بطور زياد حركت كرده به شمال مى‏روند كه در جزيره كاپرى، 16 هزار از آنها را در يك فصل صيد نمودند ... اين مرغ از راه درياى قلزم آمده، خليج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزيره سينا داخل مى‏شود، و از كثرت تعب و زحمتى كه در بين راه كشيده است به آسانى با دست گرفته‏
    __________________________________________________
    (1) قاموس كتاب مقدّس، ص 612.
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 80
    مى‏شود، و چون پرواز نمايد غالبا نزديك زمين است «1».
    از اين نوشته نيز استفاده مى‏شود كه مقصود از «سلوى» همان پرنده مخصوص پرگوشتى است كه شبيه و اندازه كبوتر است.
    (آيه 58)- لجاجت شديد بنى اسرائيل! در اينجا به فراز ديگرى از زندگى بنى اسرائيل برخورد مى‏كنيم كه مربوط به ورودشان در سرزمين مقدّس است.
    نخست مى‏گويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه به آنها گفتيم داخل اين قريه (يعنى سرزمين قدس) شويد» (وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ).
    «قريه» گر چه در زبان روزمره ما به معنى روستا است، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هر محلى است كه مردم در آن جمع مى‏شوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد يا روستاها، در اينجا و منظور در اينجا بيت المقدس و اراضى قدس است.
    سپس اضافه مى‏كند: «از نعمتهاى آن بطور فراوان هر چه مى‏خواهيد بخوريد» (فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً).
    «و از در (بيت المقدس) با خضوع و تواضع وارد شويد» (وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً). و بگوييد: «خداوندا! گناهان ما را بريز» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ).
    «تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران- علاوه بر مغفرت و بخشش گناهان- پاداش بيشترى خواهيم داد» (نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ).
    بايد توجه داشت كه «حِطَّةٌ» از نظر لغت به معنى ريزش و پايين آوردن است، و در اينجا معنى آن اين است كه: «خدايا از تو تقاضاى ريزش گناهان خود را داريم».
    (آيه 59)- ولى چنانكه مى‏دانيم، و از لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل اطلاع داريم، عده‏اى از آنها حتى از گفتن اين جمله نيز امتناع كردند و به جاى آن كلمه نامناسبى بطور استهزاء گفتند لذا قرآن مى‏گويد: «اما آنها كه ستم كرده بودند اين سخن را به غير آنچه به آنها گفته شده بود تغيير دادند» (فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ).
    «ما نيز بر اين ستمگران به خاطر فسق و گناهشان، عذابى از آسمان فرو
    برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 81
    فرستاديم» (فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
    (آيه 60)- جوشيدن چشمه آب در بيابان! باز در اين آيه خداوند به يكى ديگر از نعمتهاى مهمّى كه به بنى اسرائيل ارزانى داشت اشاره كرده مى‏گويد:
    «به خاطر بياوريد هنگامى كه موسى (در آن بيابان خشك و سوزان كه بنى اسرائيل از جهت آب سخت در مضيقه قرار داشتند) از خداوند خود براى قومش تقاضاى آب كرد» (وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ).
    و خدا اين تقاضا را قبول فرمود، چنانكه قرآن مى‏گويد: «ما به او دستور داديم كه عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن» (فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ).
    «ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد قبائل بنى اسرائيل) از آن با سرعت و شدّت جارى شد» (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً). هر يك از اين چشمه‏ها به سوى طايفه‏اى سرازير گرديد، به گونه‏اى كه اسباط و قبايل بنى اسرائيل «هر كدام به خوبى چشمه خود را مى‏شناختند» (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).
    در اين كه اين سنگ چگونه سنگى بوده، بعضى از مفسران گفته‏اند: اين سنگ صخره‏اى بوده است در يك قسمت كوهستانى مشرف بر آن بيابان، و تعبير به «فَانْبَجَسَتْ» كه در آيه 160 سوره اعراف آمده نشان مى‏دهد كه آب در آغاز به صورت كم از آن سنگ بيرون آمد، سپس فزونى گرفت به حدّى كه هر يك از قبايل بنى اسرائيل و حيوانى كه همراهشان بود از آن سيراب گشتند، و جاى تعجّب نيست كه از قطعه سنگى در كوهستان چنين آبى جارى شود، ولى مسلّما همه اينها با يك نحوه «اعجاز» آميخته بود.
    به هر حال خداوند از يكسو بر آنها من و سلوى نازل كرد، و از سوى ديگر آب بقدر كافى در اختيارشان گذاشت، و به آنها فرمود: «از روزى خداوند بخوريد و بنوشيد اما فساد و خرابى در زمين نكنيد» (كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
    در حقيقت به آنها گوشزد مى‏كند كه حد اقل به عنوان سپاسگزارى در برابر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 82
    اين نعمتهاى بزرگ هم كه باشد لجاجت و خيره سرى و آزار پيامبران را كنار بگذاريد.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/