next page
fehrest page
back page
بررسى دلايل اشاعره بر رويت از قرآن:
# دليل اول: خداوند فرموده است: كلابل تحبون العاجله و تذرون الاخره وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره ووجوه يومئذ باسره تظن ان يفعل بها فاقره (409) ((چنين نيست، بلكه شما اين (زندگى) زودرس را دوست داشته و (زندگى) آخرت را رها مى كنيد، در آن روز صورت هايى شاداب بوده و به پروردگار خود مى نگرند، و در آن روز صورتهايى درهم كشيده است زيرا انتظار كارى كمر شكن درباره خود دارند)).
اشعرى چهار معنى براى لفظ (نظر) در قرآن بدست آورده،
1 - به معنى عبرت گرفتن: افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت (410): ((آيا از چگونگى خلقت شتر عبرت نمى گيرند)).
2 - به معنى انتظار: و ما ينظرون الاصيحه واحده (411): ((تنها منتظر يك صدا هستند)).
3 - به معنى رحمت: لا ينظر الله اليهم (412): ((خداوند به آنها نگاه - رحمت - نمى كند)).
4 - به معناى رويت.
اشعرى از ميان اين معانى، به دليل نادرست بودن معانى ديگر رويت را براى آيه فوق انتخاب كره است، اما معناى اول (عبرت گيرى) درست نيست زيرا آخرت جاى جزاى اعمال است نه جاى عبرت گرفتن، و اما معناى (انتظار) قابل قبول نيست زيرا متعلق به چهره است و نيز چون انتظار مشقت دارد و مشقت مناسب زندگى بهشت نيست. معناى (رحمت) نيز بعيد است زيرا واضح است كه دلسوزى خلق بر خالق امكان پذير نيست.
سپس اشعرى براى انتخاب معناى رويت قرينه اى از زبان عرب آورده است.
مى گويد كه (نظر) به معناى رويت با (الى) مى آيد، اما نظر به معناى انتظار با (الى) نمى آيد، ما ينظرون الاصيحه واحده، چون مراد اين آيه مفهوم انتظار است لذا (الى) در آن نيست اما در آيه (الى ربها ناظره) چون (الى) آورده پس منظور انتظار نبوده بلكه ديدن است، و چون خداوند (نظر)را با ذكر چهره آورده پس منظور نگاه با دو چشم است كه در چهره مى باشند.
و نيز اشعرى استدلال كرده است به اينكه نظر در اين آيه نمى تواند به معنى انتظار باشد زيرا انتظار هماره با نوعى كوچك شمردن و اذيت كردن است كه چنين چيزى در روز قيامت نمى باشد زيرا بهشت جاى نعمت است نه جاى ثواب و عقاب.(413)
اما ايرادهايى كه بر اين قول وارد است:
1 - اينكه مى گويد كلمه (نظر) اگر به معنى رويت باشد با حرف (الى) متعدى شده و اگر به معنى انتظار بود خود به خود متعدى است، جوابش اين است كه (ناظره) اسم فاعل است، و اسم فاعل در عمل تابع فعل است، و چون تابع است پس عامل ضعيفى است و نياز به تقويت دارد، همچنين (معمول) در اينجا مقدم بر عامل است (414) و اين مقدم بودن نيز سبب ديگرى براى ضعيف عامل مى شود و لذا نياز بود به با (الى) متعدى شود.
همچنين متعدى بودن آن به (الى) با داشتن معناى انتظار در زبان عرب وارد شده است، همانگونه كه جميل بن معمر مى گويد:
واذا نظرت اليك من ملك والبحر دونك زدتنى نعما
- و اگر انتظار پادشاهى مانند تو بكشم در حالى كه دريا ميان من و تو فاصله انداخته است، در اين صورت نعمت بيشترى به من خواهى داد.
پس (نظر) در اينجا به معناى انتظار است.
و نيز حسان بن ثابت مى گويد:
وجوه يوم بدر ناظرات الى الرحمن ياتى بالفلاح
- در روز بدر همه صورت ها به انتظار خداى رحمن بود تا براى آنها پيروزى بياورد.
بازهم ناظر به معناى منتظر آمده است... و بسيارى از اين قبيل وجود دارد.
در قرآن كريم اسم فاعل (ناظره) با حرف (ب) نيز متعدى شده است: نفاظره بم يرجع المرسلون (415): ((و منتظر مى مانم تا ببينم فرستادگان به چه چيزى باز مى گردند)).
بنابراين ((ناظره)) مى تواند خود به خود يا با يك حرف متعدى شود.
2 - اما اينكه مى گويد در معناى انتظار نوعى كوچك شمردن وجود داشته و مناسب اهل بهشت نيست.... ما مى پرسيم او از كجا فهميده كه اين آيات درباره بهشت سخن مى گويد؟!
ظاهر آيات اين است كه درباره توقف در روز قيامت براى حساب است، سياق نيز دلالت بر اين دارد، مى گويد: تظن ان يفعل بها فاقره: ((انتظار وضعى كمر شكن درباره خود دارند))، پس آيات درباره حال آنها قبل از ورود به جايگاه پايانى و استقرار خود خبر مى دهد، زيرا اگر آنها وارد آتش شده بودند، در اين صورت آن كار كمر شكن بر آنها به طور مسلم اتفاق افتاده بود.
پس معناى انتظار به طور جدى مطرح است، به خصوص آنكه اين معنى در زبان عرب يك معناى حقيقى است، پس اشعرى حق ندارد چنين معنايى را حذف كند.
پس اگر (نظر) را به معنى انتظار بگيريم، در اين صورت رويت خداى متعال با چشم منتفى مى شود، اما اگر (نظر) را به معنى رويت بگيريم در اين صورت مراد از آن معناى مجازى است، شيخ سبحانى نيز اين معنى را با تقدير حذف يك مضاف به اين صورت بيان كرده است: (الى ثواب ربها ناظره): ((به سوى ثواب پروردگارشان مى نگرند))، حكم عقل نيز اين تقدير را با مقابله آيات تاييد مى كند، بدين صورت كه آيه سوم در مقابل آيه اول و آيه چهارم در مقابل آيه دوم قرار گرفته و با اين مقابله ابهام موجود در آيه دوم نيز با آيه چهارم رفع مى شود. حال آيات را بر اساس مقابله تنظيم مى كنيم:
الف - (وجوه يومئذ ناضره) در مقابل آيه (ووجوه يومئذ باسره).
ب - (الى ربها ناظره) در مقابل آيه (تظن ان يفعل بها فاقره) واضح است، پس اين قرينه اى است براى بدست آوردن مراد از آيه دوم (الى ربها ناظره).
پس اگر مقصود از آيه چهارم اين است كه گروه گنهكاران احتمال داده و انتظار دارند كه عذابى بر آنها نازل شود كه استخوانهاى آنان را شكسته و كمرشان را خرد كند، اين مفهوم قرينه اى است بر اينكه گروه نيكوكاران خوشحال از رحمت خدا و منتظر فضل و كرم او بوده، نه اينكه اين گروه در حال نگاه كردن به ذات الهى و شناخت ماهيت او هستند، كه در اين حالت دو آيه مقابل يكديگر از تقابل خارج شده و اين خلاف ظاهر است.
((بنابر حكم تقابل: دو چيز متقابل بايد در معنى و مفهوم متحد و در هيچ چيزى مختلف نباشد جز در نفى و اثبات)).(416)
و با اين مقابله، آيه مورد نظر كاملا مشخص شده و متشابه نمى باشد، به خصوص آنكه اين آيات شريفه درباره موقف روز قيامت سخن مى گويد، پس اميدى جز ثواب و رحمت وجود ندارد.
مجموعه اى از اخبار نيز اشاره به همين موضوع دارند، مانند روايتى كه در توحيد صدوق از امام رضا (عليه السلام) درباره آيه شريفه وجوه يومئذ ناضره، الى ربها ناظره وارد شده و مى گويد كه يعنى: آن صورت ها شاداب و منتظر ثواب پروردگارشان هستند.(417)
از اينرو نتيجه مى گيريم كه رويت خداى متعال و نگاه كردن به ذات او با هر دو احتمال خارج از محدوده اين آيه است، اگر معنى (ناظره) انتظار باشد، دلالت آيه بر روئيت از بين مى رود، و اگر به معنى رويت باشد، در اين صورت كنايه اى از نگاه به رحمت الهى خواهد بود، مثلا گفته مى شود: فلانى به دست فلانى نگاه مى كند، كه امثال آن در تعبيرهاى عمومى مطرح است، مانند قول شاعر:
انى اليك لما و عدت لناظر نظر الفقير الى الغنى الموسر
به دليل وعده هايى كه داده اى، من به تو نگاه مى كنم مانند نگاه فقير به شخص ثروتمند و متمكن.
و لذا است كه مومنين در روز قيامت به رحمت الهى نگاه مى كنند، اما حال كفار را مى توان از اين آيه شريفه دانست:
... ولا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لايزكيهم ولهم عذاب اليم (418): ((خداوند در روز قيامت با آنها سخن نگفته و به آنها نگاه نمى كنند، و آنها را پاك نمى كند، و براى آنها عذابى دردناك است)).
واضح است كه منظور از لا ينظر اليهم: (به آنها نگاه نمى كند) اين است كه آنان مشمول رحمت او نمى شوند، نه اينكه مقصود اين باشد كه خداوند آنها را نمى بيند، زيرا ديدن يا نديدن آنها چيز مطلوبى نيست كه با آن تهديد شوت، زيرا اين مقام، مقام رحمت است.
# دليل دوم: خداى متعال مى فرمايد: ولما جاء موسى لميقاتنا وكلمه ربه قال رب اءرنى انظر اليك قال لن ترانى ولكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا وخر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك وانا اول المومنين (419): ((وقتى كه موسى به مقيات ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، او گفت پروردگارا خود را به من بنمايان تا به تو نگاه كنم، گفت هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه نگاه كن، اگر در جاى خود باقى ماند، تو هم مرا خواهى ديد، و آنگاه كه پروردگارش بر كوه متجلى شد او را در هم كوبيد و موسى بيهوش افتاد، وقتى كه به هوش آمد گفت: تو را تسبيح گفته و به سوى تو توبه مى كنم، و من اولين مومن مى باشم)).
ابوالحسن اشعرى به اين آيه استدلال نكرده، ولى اشاعره بدان استدلال نموده اند، نحوه استدلال به اين آيه را از شيخ با جورى (420) نقل مى كنيم:
1 - حضرت موسى (عليه السلام) رويت را طلب كرده و مسلما او بهتر از معتزله مى داند كه چه چيزى در حق خداى متعال ممكن بوده و چه چيزى ممكن نمى باشد، و اگر مى دانست كه رويت محال است هرگز آن را طلب نمى كرد.
2 - خداى متعال وقوع رويت را در آخر آيه مبتنى بر امرى دانسته كه خود به خود ممكن است، و آن امر پا بر جا ماندن كوه است، بلكه اساسا اين امر نزديكتر از درهم كوبيده شدن آن است، و هر چيزى كه مشروط به يك امر ممكن باشد خود نيز ممكن است.
3 - معتزله مى گويند: او اين سؤال را به خاطر قومش مطرح كرد، و اين سخن باطل است زيرا از نظر اكثر معتزله ممكن دانستن رويت باطل وحتى كفر است، پس براى موسى (عليه السلام) جايز نبوده است كه جواب آنها را به تاخير اندازد زيرا اين تاخير به معنى تاييد باطل است.
مثلا وقتى كه آنها به او گفتند: اجعل لنا الها كما لهم آلهه: ((براى ما خدايى قرار ده همانگونه كه آنها خدا يگانى دارند))، او فورا در جواب آنها گفت: انكم قوم تجهلون (421): ((شما قومى جاهل هستيد)). و در واقع آنهائى كه خواهان رويت خدا بوده و گفتند: لن نومن لك حتى نرى الله جهره (422): ((ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد تا آنكه خدا را به طور آشكار ببينيم))، آنها مومن نبوده، و هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام) تقاضاى رويت كرد آنها حضور نداشتند.
4 - ابن نورك از اشعرى (ره) نقل مى كند كه گفت: خداوند فرموده است لن ترانى: ((مرا نخواهى ديد)) و نگفته است لست بمرئى: ((من قابل دين نيستم))، و اگر رويت امكان پذير نبود لازم بود اين جمله دوم را بگويد.
اين بود خلاصه استدلال هايشان از اين آيه. حال كلام آنان را مورد بررسى قرار مى دهيم:
# دليل اول: جواب آن اين است كه سؤال موسى به زبان بنى اسرائيل بوده است، ولى اشاعره اين را نمى پذيرند. حال براى آگاهى از درستى يا نادرستى اين جواب بايد ابتدا ببينيم آيات گوناگونى كه پيرامون طلب رويت آمده است حكايت از يك حادثه مى كند يا دو حادثه، بنابراين بايد تمام آياتى كه اين موضوع را مطرح كرده اند مورد مطالعه قرار گيرند.
1 - سوره طه: يا بنى اسرائيل قد انجيناكم من عدوكم وواعدناكم جانب الطور الايمن و نزلنا عليكم المن و السلوى (423): ((اى بنى اسرائيل، ما شما را از دست دشمنتان نجات داده، و در طرف راست كوه طور با شما وعده گذاشته و من و سلوى را بر شما نازل كرديم)).
و ما اعجلك عن قومك يا موسى قال هم اولاء على اثرى وعجلت اليك رب لترضى قال فانا قد فتنا قومك من بعدك واضلهم السامرى (424): ((اى موسى، چه چيز تو را به عجله وا داشت تا از قوم خود پيشى بگيرى، گفت آنها نيز به دنبال من هستند و من به سوى تو پروردگارا عجله كردم تا راضى شوى، گفت پس بدان كه ما قوم تو را پس از آمدن تو آزموديم و سامرى گمراهشان كرد)).
2 - سوره بقره: واذ قلتم يا موسى لن نومن لك حتى نرى الله جهره فاخذتكم الصاعقه وانتم تنظرون ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون و ظللنا عليكم الغمام و انزلنا عليكم المن و السلوى كلوا من طيبات ما رزقناكم و ما ظلمونا ولكن كانوا انفسهم يظلمون (425): ((و هنگامى كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد تا آنكه خدا را آشكارا ببينيم، پس صاعقه شما را گرفت در حاليكه شما نگاه مى كرديد. سپس شما را پس از مرگتان زنده كرديم، شايد كه شكرگزار باشيد. و ابر را بر شما سايبان قرار داده و ((من)) و ((سلوى)) را بر شما نازل نموديم، (و گفتيم) از نعمتهاى پاكى كه به شما روزى داديم بخوريد، آنها به ما ظلم نكرده بلكه به خود ظلم مى كردند)).
3 - سوره بقره: واذ واعدنا موسى اربعين ليله ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون (426): ((و هنگامى كه چهل شب با موسى قرار گذاشتيم، سپس شما ظالمانه گوساله را بر گزيديد)).
4 - سوره نساء: يساءلك اهل الكتاب ان تنزل عليهم كتابا من السماء فقد ساءلوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهره فاخذتهم الصاعقه بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البينات فعفونا عن ذلك و آتينا موسى سلطانا مبينا(427): ((اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتابى از آسمان بر آنها نازل كنى، آنها از موسى بزرگتر از اين را خواسته، گفتند: خدا را آشكارا به ما بنمايان ، و به خاطر ستمشان صاعقه آنها را در بر گرفت، سپس گوساله را - پس از آمدن نشانه هاى روشن برايشان - برگزيدند، و ما اين كارشان را بخشيده و به موسى قدرتى آشكار داديم)).
5 - سوره اعراف: وواعدنا موسى ثلاثين ليله واتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين (428): ((وسى شب با موسى قرار گذاشته و با ده شب (ديگر) آن را كامل كرديم، پس وعده پروردگارش چهل شب تمام شد، و موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش، اصلاح كن و راه مفسدين را دنبال نكن)).
وكتبناله فى الالواح من كل شى ء، موعظه وتفصيلا لكى شى ء فخذها بقوه واءمر قومك ياءخذوا باءحسنها ساءوريكم دار الفاسقين (429): ((و براى او در الواح از همه چيز نوشتيم، تا اندرز و بيان همه چيز باشد، پس آن را محكم بگير و به قوم خود دستور ده تا بهترين آن را بگيرند، و من جايگاه فاسقين را به شما مى نمايانم)).
واتخذقوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسداله خوار، اءلم يروااءنه لا يكلمهم و لا يهديهم سبيلا، اتخذوه و كانوا ظالمين (430): ((بعد از موسى، قوم او از زيور آلات خود گوساله اى ساختند، كه به صورت جسدى بود كه صداى گاو مى داد، مگر نديدند كه آن جسد با آنان سخن نگفته و به هيچ راهى راهمائى نمى كند، آن را برگزيدند در حالى كه بر خود ستم مى كردند)).
ولما رجع موسى الى قومه غضبان اسفاقال بئسما خلفتمونى من بعدى، اعجلتم امر ربكم، والقى الالواح واخذ براءس اخيه يجره اليه، قال ابن ام ان القوم استضعفونى وكادوا يقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء ولا تجعلنى مع القوم الظالمين (431): ((و هنگامى كه موسى خشمگين و متاسف به سوى قوم خود بازگشت، گفت پس از من، چقدر بد جانشينانى برايتم بوديد، آيا در امر پروردگارتان عجله كرديد، او الواح را انداخت و سر برادرش را گرفت و به سوى خود كشيد، او گفت: اى فرزند مادرم، اين قوم مرا ضعيف ديدند و نزديك بود مرا بكشند، پس مرا در برابر دشمنان شماتت نكن و مرا با قوم ستمگر قرار نده)).
واختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا، فلما اخذتهم الرجفه قال رب لو شئت اهلكتهم من قبل واياى، اتهلكنا بما فعل السفهاء مناان هى الافتنتك تضل بها من تشاء و تهدى من تشاء، انت ولينافاغفر لنا وارحمنا وانت خير الغافرين (432): ((و موسى هفتاد مرد از قوم خود را براى ميعادگاه ما برگزيد، و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فرا گرفت گفت: پروردگارا، اگر مى خواستى آنها و مرا پيش از اين هلاك مى نمودى، آيا ما را به خاطر كارى كه بى خردان ما انجام داده اند هلاك مى كنى، اين تنها آزمايش تو است كه با آن هركس را بخواهى گمراه و هر كه را بخواهى هدايت مى كنى، تو ولى ما هستى، پس ما را بيامرز و بر ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى )).
بعد از ملاحظه اين آيات به نكات زير توجه مى كنيم:
1 - درخواست بنى اسرائيل كه در دو سوره جداگانه آمده است در واقع يك درخواست است كه گفته اند: حتى نرى الله جهره: ((تا اينكه خدا را آشكارا ببينيم))، ارنا الله جهره: ((خداوند را آشكارا به ما بنمايان))، و پس از اين درخواست صاعقه و بخشش مى آيد، همچنين عبادت گوساله به دنبال آن آمده است.
2 - در سوره طه آيه 80 - پس از ميهادگاه بنى اسرائيل، من و سلوى آمده و به دنبال آن توطئه سامرى و پرستش گوساله است.
3 - در سوره اعراف آيه 155 ميعادگاه مطرح شده و اين همان جايى است كه قرار گذاشته اند.
پس به اين نتيجه مى رسيم كه درخواست مورد نظر در ميعادگاه انجام گرفته است، زيرا قرينه اضافى صاعقه و لرزش وجود دارد.
4 - آيا درخواست رويت توسط موسى در همان ميعادگاه بوده است؟ كه همان ميعادگاه چهل شب (سى + ده) مى باشد، و در آيه 51 سوره بقره آمده است كه پرستش گوساله بعد از آن بوده است، در آيات 143 - 148 سوره اعراف آمده است كه موسى الواح را دريافت كرده و ديد كه قومش به پرستش گوساله پرداخته اند. در سوره طه آيات 82 - 85 وعده گاهى براى قوم موسى و عبادت گوساله مطرح شده و در سوره نساء آيه 153 پس از مساله درخواست رويت توسط آنان موضوع پرستش گوساله نقل شده است.
خلاصه اينكه درخواست قوم موسى در ميعادگاه بوده و پرستش گوساله پس از آن اتفاق افتاده است. و درخواست رويت توسط موسى (عليه السلام) نيز در همان ميعادگاه بوده و موسى قوم خود را ديد كه گوساله مى پرستند.
بنابراين سؤال قوم موسى (عليه السلام) ارناالله جهره: خدا را آشكارا به ما بنمايان) و درخواست موسى (عليه السلام): ارنى انظر اليك : ((خود را به من بنمايان تا به تو نگاه كنم)) هر دو در حين يك قضيه يعنى ميعادگاه اتفاق افتاده اند.
براى تاييد اين مساله كه هر دو در يك قضيه بوده اند بايستى توجه كنيم كه بسيار دور از ذهن است كه موسى (عليه السلام) و قومش درخواست خود را تكرار كرده باشند آنهم پس از برخورد با صاعقه و در هم ريختن كوه، و حداقل اينكه موسى (عليه السلام) آنها را يادآورى كند.
بنابراين مى توان گفت كه موسى از زبان بنى اسرائيل تقاضاى رويت كرده است.
امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) اين مطلب را در جواب مامون عباسى بيان نموده است. راوى مى گويد: وارد مجلس مامون شدم، ديدم كه على بن موسى الرضا (عليه السلام) نيز حاضر است، مامون از ايشان پرسيد: اى فرزند رسول الله، مگر شما نمى گوئيد كه انبيا معصوم اند؟
next page
fehrest page
back page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)