صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 102 , از مجموع 102

موضوع: اخلاق در قرآن

  1. #101
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    اسلام دست خدا را با جماعت مى داند (يد اللّه مع الجماعة ) و جدا شدن از صفوف مسلمين را سبب نفوذ شيطان شمرده و مى فرمايد: گوسفندان تك رو از گلّه طعمه گرگند (و الشّاذّ من الغنم للذّئب ).(628)
    با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و نمونه هايى از آيات را در اين زمينه مورد بررسى قرار مى دهيم .
    1- و اعتصموا بحبل اللّه جميعا و لا نفرّقوا و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ كنتم اءعداء فاءلّف بين قلوبكم فاءصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النّار فاءنقذكم منها كذالك يبيّن اللّه لكم آياته لعلّكم تهتدون . (آل عمران - 103)
    2- و من يشاقق الرّسول من بعد ما تبيّن له الهدى و يتّبع غير سبيل المؤ منين نولّه ما تولّى و نصله جهنّم و سائت مصيرا. (نساء - 115)
    3- هو الذّى اءيّدك بنصره و بالمؤ منين - و اءلّف بين قلوبهم لو اءنفقت ما فى الاءرض جميعا ما اءلّفت بين قلوبهم و لكنّ اللّه اءلّف بينهم انّه عزيز حكيم . (انفال - 62 و 63)
    4- انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّا كانّهم بنيان مرصوص . (صف - 4)
    5- و جعلنا فى قلوب الّذين اتّبعوه راءفة و رهبانيّة ابتدعوها ما كتبناها عليهم الّا ابتغاء رضوان اللّه فما رعوها حقّ رعايتها. (حديد - 27)
    ترجمه :
    1- و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت ) چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ ) خدا را به يادآوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ايمان دل هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد شايد پذيراى هدايت شويد.
    2- كسى كه بعد از آشكار شدن حق با پيامبر مخالفت كند و از راهى جز راه مؤ منان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم و به دوزخ داخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد.
    3- و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خدا بر تو كافى است ، او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤ منان تقويت كرد - و دل هاى آنها را با هم اُلفت داد! اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنان اُلفت دهى نمى توانستى ! ولى خداوند در ميان آنها اُلفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است .
    4- خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند گوئى بنائى آهنين اند!
    5-... و در دل كسانى كه از او پيروى كردند راءفت و رحمت قرار داديم و رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند.
    تفسير و جمع بندى
    در هر يك از آياتى كه در بالا آمد اشاره خاص و ويژه اى به اهمّيّت مساءله اجتماع و توجّه به وحدت و اتحاد شده است ، در نخستين آيه بعد از آنكه دعوت به اعتصام به حبل اللّه و عدم تفرقه شده است مى فرمايد: و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت ) چنگ بزنيد، و پراكنده نشويد و به ياد بياوريد نعمت (بزرگ ) خدا را بر خود كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر هم شديد (و اعتصموا بحبل اللّه جميعا و لا تفرّقوا و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ كنتم اءعداء فاءلّف بين قلوبكم فاءصبحتم بنعمته اخوانا).
    در اين منظور از حبل اللّه در آيه فوق چيست ؟ مفسّران تفسيرهاى گوناگونى دارند، در بعضى از روايات آمده است كه منظور از حبل اللّه قرآن مجيد است كه همه بايد به عنوان نقطه وحدت به آن چنگ زنند، و در بعضى از روايات آمده منظور خاندان پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم است ، و معلوم است كه همه اينها به يك حقيقت باز مى گردد، حبل اللّه همان ارتباط با خدا است كه از طريق قرآن و پيغمبر و آلش حاصل مى شود.
    درست است كه اين آيه سخن از دوستى مسلمين با يكديگر و ترك دشمنى ها مى گويد، ولى مسلّم است در صورتى كه انسان در انزوا به سر برد، دوستى و اتحاد و اعتصام همه گروه ها به حبل اللّه مفهومى نخواهد داشت ، و جالب اين كه قرآن در آيه فوق ، عداوت را يك سنّت عصر جاهلى مى شمرد، و دوستى و محبّت را از ويژگى هاى اسلام و مى فرمايد: در گذشته دشمن بوديد و امروز برادر يكديگريد. و در ذيل آيه تاءكيد بيشترى بر اين معنى مى فرمايد؛ در گذشته شما بر لب حفره اى از آتش ‍ بوديد و خداوند شما را از آنجا برگرفت و نجات داد، اين گونه خداوند آيات خود را بر شما آشكار مى سازد تا هدايت شويد. (و كنتم على شفا حفرة من النّار فاءنقذكم منها).
    اين نكته نيز شايان دقّت است كه اسلام رابطه مسلمين را با يكديگر رابطه دوستى نمى شمرد بلكه آن را رابطه برادرى كه نزديك ترين رابطه عاطفى دو انسان به يكديگر بر اساس مساوات و برابرى است مى داند.
    بديهى است برادران پُرمحبّت و پُرمحبّت و پُرجوش هرگز نمى توانند دور از يكديگر و بى خبر از هم زندگى كنند، حتما با اين پيوند عاطفى نزديك در كنار هم خواهند بود.
    نكته مهم ديگر اين كه هرگز مسائل مادّى نمى تواند رمز وحدت و سبب ارتباط محكم اجتماعى باشد، چرا كه امور مادّى هميشه منشاء تنازع و اختلاف است ، تقاضاهاى مردم نامحدود، و امور مادّى محدود است . و همه اختلافات از آن برمى خيزد، ولى حبل اللّه و رابطه با خدا كه يك امر معنوى روحانى است ، مى تواند بهترين رابطه عاطفى را ميان انسان ها از هر قوم و نژاد و زبان و گروه اجتماعى برقرار سازد.
    * * *
    در دوّمين آيه ، سخن از سرنوشت دردناك كسانى مى گويد كه از جامعه مؤ منين و مسلمين جدا مى شود و راه مستقل براى خود برمى گزيند، مى گويد: كسى كه بعد از آشكار شدن حق به مخالفت با پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم برخيزد، و از طريقى جز طريق مؤ منان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم (و در گمراهيش سرگردان مى سازيم ) و در دوزخ داخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد (و من يشاقق الرّسول من بعد ما تبيّن له الهدى و يتّبع غير سبيل المؤ منين نولّه ما تولىّ و نصله جهنّم و سائت مصيرا).
    اين آيه به روشنى به مسلمانان دستور مى دهد كه از جامعه اسلامى جدا نشوند، و همگى با هم طريق هدايت را در پيش گيرند.
    البتّه با توجّه به جمله ((من يشاقق الرسول ...)) و تعبير به ((سبيل المؤ منين )) روشن مى شود كه منظور از هماهنگى با جامعه اسلامى هماهنگى با جامعه اى است كه در طريق پيروزى از پيغمبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم گام بردارد، و ايمان و اطاعت خدا، اساس و پايه آن مى باشد، و هر گونه همرنگ شدن با هر جامعه اى منظور نيست .
    بى شك پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم همواره در جماعت بود، در پنج وقت با مسلمين نماز مى گذارد، روز جمعه نماز باشكوهترى داشت و در حج در اجتماع عظيم ترى همه مسلمانان را به اجتماع در گرد اين برنامه ها فرامى خواند و به يقين گوشه گيران عزلت طلب ، مخالفان اين برنامه ، و جداى از جماعت مؤ منانند، و مشمول آيه فوق خواهند بود.
    جمعى از علماى اهل سنّت به اين آيه براى حجيّت اجماع استدلال كرده اند، ما نيز مى گوييم مانعى ندارد كه اين دليل بر حجيّت اجماع مسلمين باشد ولى اجماعى كه امام معصوم عليه السّلام نيز در آن حضور داشته باشد و به تعبير مصطلح اصولى اجماع دخولى يا اجماع كشفى باشد حجّت است .
    * * *
    در سوّمين آيه ، يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند بر پيامبرش را اين مى شمرد كه مؤ منان را گرد او جمع كرد، و در ميان دلهاى آنها الفت برقرار ساخت ، كارى كه از طرق عادى در آن شرايط غيرممكن بود مى فرمايد ((او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤ منان تقويت كرد، و ميان دلهاى آنها الفت برقرار ساخت ، اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دل هاى آنها الفت دهى ، نمى توانستى ، ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد، او توانا و حكيم است .)) (هو الذّى اءيّدك بنصره و بالمؤ منين - و اءلّف بين قلوبهم لو اءنفقت ما فى الاءرض جميعا ما اءلّفت بين قلوبهم و لكنّ اللّه اءلّف بينهم انّه عزيز حكيم ).
    اگر اسلام براى انزوا و گوشه گيرى و عزلت ارزشى قائل بود، هرگز تاءليف بين قلوب مؤ منين و پيوند آنها را به يكديگر به عنوان معجزه بزرگ براى پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بيان نمى كرد.
    اين تعبير نشان مى دهد كه نه تنها زندگى در دل اجتماع مطلوب است ، بلكه بايد چنان پيوندى در دل ها ايجاد شود كه آنها را يك پارچه كند.
    بديهى است كه هرگز نمى توان گفت اين مربوط به زمان پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و عصر آن حضرت بوده ، چرا كه در هر زمان مدافعان حق بايد گرد محورى جمع شوند، و با تاءليف قلوب ، جمعيتى قوى و نيرومند بسازند، و از حق و امام زمان و پيشواى خود دفاع كنند.
    قابل توجه اينكه خداوند در اينجا تاءليف قلوب را به خودش نسبت مى دهد و مى گويد: خدا در دل هاى شما الفت ايجاد كرد، همان طور كه در آيه 103 آل عمران نيز به خود نسبت داده ، با اين كه مى دانيم پيغمبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم دست به چنين كارى زده ، اين براى آن است كه نشان مى دهد كه اين يك معجزه الهى بود كه خدا در اختيار پيامبرش قرار داد، وگرنه آن قدر كينه ها و عداوتهاى نو و كهنه در ميان مردم متعّب و لجوج و نادان و بى سواد عصر جاهلى بود، كه هيچ قدرتى نمى توانست آنها را برطرف سازد. حتى اگر تمام ثروت هاى زمين را در اين راه هزينه مى كردند، ولى تعليمات اسلام و اخلاق پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و امدادهاى الهى كار خود را كرد، و غيرممكن را ممكن ساخت ، و معجزه اى عظيم كه از مهمترين معجزات پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم است به وقوع پيوست ، و الفت كه در لغت به معنى اجتماع تواءم با انسجام و اُنس و التيام است ، و در ميان آن دل هاى پراكنده و مملو از بغض و كينه ايجاد شده و كينه هاى ديرينه را از دل ها شست .
    * * *
    در چهارمين آيه ، سخن از وحدت صفوف مسلمين است ، چيزى كه هرگز در انزوا و عزلت يافت نمى شود، مى فرمايد: ((خداوند كسانى را دوست مى دارد، كه در راه او پيكار مى كنند، همچون سدّى فولادين بنايى آهنين )) (انّ اللّه يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّا كاءنّهم بنيان مرصوص ).
    بنيان به معنى هرگونه بنا است ، هم سد را شامل مى شود، و هم بناهاى ديگر، و مرصوص از ماده رصاص به معنى سرب گرفته شده ، و از آنجا كه در زمان هاى گذشته ، گاهى براى محكم شدن بنا و يك پارچگى ديوارها، سرب را آب مى كردند، و در لابلاى قطعات سنگ و مانند آن مى ريختند كه تمام فاصله ها را پر كند، و مصالح بنا را به هم پيوند دهد، لذا به هر بناى محكمى مرصوص مى گفتند كه اشاره به استحكام و يكپارچگى آن بود.
    درست است كه آيه درباره پيكار نظامى و جهاد فى سبيل اللّه است ، ولى روشن است كه همين در ساير مجاهدت هاى اجتماعى در زمينه سياست و فرهنگ و اقتصاد، جارى است ، و در آنجا نيز يكپارچگى و اتحاد و انسجام دل ها لازم است . چيزى كه در ميان گوشه گيران انزوا طلب اصلا وجود ندارد، چرا كه آنها همانند قطعات سنگ يا آجرهايى هستند كه بدون هيچ انسجام و به هم پيوستگى هر كدام در گوشه اى افتاده اند، نه دفاعى در برابر دشمن از آنها سرمى زند، و نه پيكارى براى حل مشكلات اقتصادى و سياسى و فرهنگى جامعه .
    * * *
    در پنجمين و آخرين آيه مورد بحث ، اشاره به مساءله رهبانيت و برنامه ترك دنيا و ديرنشينى گروهى از مسيحيان كرده و از آن به عنوان يك بدعت نكوهش مى كند، كارى كه هرگز به آنها دستور داده نشده بود، مى فرمايد: ((آنها رهبانيتى را بدعت گذارده بودند كه ما بر آنها مقرّر نداشته بوديم ، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا به آنهايى از اين گروه ايمان آوردند پاداش داديم ، و بسيارى از آنان فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار)) (و رهبانيّة ابتدعوها ما كتبناها عليهم الّا ابتغاء رضوان اللّه فما رعوها حقّ رعايتها فآتينا الّذين آمنوا منهم اءجرهم و كثيرا منهم فاسقون ).
    مى دانيم امروز گروهى از مسيحيان تارك دنيا اعم از زن و مرد داريم كه به ديرها پناه مى برند، و همه به صورت مجرد زندگى مى كنند و به اصطلاح به تمام مذاهب دنيا پشت پا مى زنند و به اصطلاح مشغول عبادت مى شوند و ديرها مراكزى هستند كه براى اين گونه افراد بناشده است .
    اين موضوع مربوط به امروز نيست ، بلكه از بدعت هايى است كه از قرن سوّم ميلادى هنگام ظهور امپراطورى رومى ((ديسيوس )) و مبارزه شديد او با پيروان مسيح عليه السّلام پيدا شد، آنها بر اثر شكست از اين امپراطور خونخوار به كوه ها و بيابان ها پناه بردند، و بذر رهبانيت در ميان آنها پاشيده شد.(629)
    بنابراين ، اين گونه رهبانيت كه با روح تعليمات انبياء هرگز سازگار نيست در قرون اوّليه مسيحيت نيز نبود بلكه بدعتى بود كه بعدا به وسيله افراد نادان منحرف گذارده شد و تا به امروز نيز ادامه دارد كه گروهى هم زندگى اجتماعى را ترك مى كنند و هم ازدواج و هم ساير فعاليّت ها را، و توسط اصطلاح بانيان خيرخواه ، هزينه آنها پرداخته مى شود.
    حال در اين ديرها چه مى گذرد، و بر اثر انحراف از اصول فطرى انسانى چه مفاسد عجيبى روى مى نهد، داستان بسيار مفصّل و غم انگيزى دارد تا آنجا كه يكى نويسندگان مسيحى به بعضى از ديرها اشاره كرده و آن را كانون از فحشاء مى شمرد.
    و اصولا اين زندگى غير طبيعى بر روح و فكر آنها اثرات منفى گذارده و سبب اختلالات روانى گوناگون مى شود.
    اسلام آمد و خط بطلانى بر اين گونه كارها كشيد، و مردم را دعوت به زندگى اجتماعى تواءم با پارسايى نمود.
    توجّه به اين نكته لازم است كه رهبانيت در اصل از ماده ((رَهبِه )) (بر وزن ضربه ) به معنى ترس و خوف است و منظور در اينجا خوف از خدا است ، و به گفته راغب در كتاب مفردات ، ترسى است كه آميخته با پرهيز و اضطراب باشد، سپس اين واژه به كار گروهى از مسيحيان يا غير آنها كه انزواطلبى را پيش گرفته و به گمان خود به عبادت پروردگار مى پرداختند اطلاق شده است ، از جمله بدعت هاى زشت مسيحيان در مورد رهبانيت ، تحريم ازدواج براى مردان و زنان تارك دنيا بود و پشت پا زدن به همه وظائف اجتماعى و انتخاب صومعه و ديرهاى دور افتاده را براى برنامه هاى عبادى بدعت آميز.
    از آيه بالا استفاده مى شود رهبانيت به دو گونه است : مطلوب و نامطلوب .
    به يقين رهبانيت نامطلوب همان چيزى است كه در بالا اشاره شد، و رهبانيت مطلوب همان ساده زيستى و حذف تجمّلات از زندگى ، و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است كه تواءم با زندگى اجتماعى و جهاد و پيكار در مسير حركت جامعه به پيش ، در تمام زمينه هاى معنوى و مادّى معقول است .
    به تعبير ديگر آيه فوق مى گويد: نوعى رهبانيت در آيين مسيح عليه السّلام از سوى خدا نازل شده بود كه زهد حضرت مسيح عليه السّلام نمونه اى از آن بود، ولى مسيحيان (در قرون بعد) نوع ديگر از رهبانيت را بدعت گذارى كردند كه هرگز در آيين مسيح عليه السّلام نبود، و آن انزواى اجتماعى و بيگانگى از زندگى دنيا و ترك ازدواج و گوشه گيرى بود.
    ممكن است گفته شود حضرت مسيح عليه السّلام هم در عمر خود ازدواج نكرد، ولى نبايد فراموش نمود كه حضرت مسيح عليه السّلام عمرى كوتاه داشت ، و حدود سى سال در ميان مردم روى زمين زندگى نمود، و در اين مدّت مشغول به تبليغ آيين حق ، و پيوسته از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفت و مجالى براى ازدواج نيافت .
    به هر حال اسلام رهبانيّت بدعت گذارى شده مسيحيان را به شدّت محكوم كرد و حديث معروف ((لا رهبانيّة فى الاسلام ؛ در اسلام رهبانيّت وجود ندارد)) در منابع مختلف آمد است .
    سخن درباره رهبانيّت و تاريخچه و ابعاد و نتايج آن بسيار است ، براى آگاهى بيشتر مى توانيد به تفسير نمونه ذيل آيه فوق مراجعه فرماييد(630) و در بحث هاى آينده نيز اشارات ديگرى به اين مطلب خواهيم داشت .
    اجتماع گرايى و انزواطلبى در روايات اسلامى
    يك نگاه اجتماعى به تعليمات اسلام در زمينه هاى مختلف به خوبى نشان مى دهد كه همه جاى اسلام طرفدار جماعت و اجتماع است ، و حتّى عبادات اسلامى كه رابطه ميان خَلق و خالق است و به صورت دسته جمعى انجام مى شود.
    اذان و اقامه دعوت عام به سوى نماز و فلاح و رستگارى است (حىّ على الصّلاة ، حىّ على الفلاح ) ضميرها در سوره حمد، همه به صورت جمعى است ، و در شكل متكلم مع الغير، و در پايان نماز سلامى است عام بر همه مؤ منان و نمازگذاران .
    نماز جماعت و از آن فراتر نماز جمعه و از همه فراتر حج ، عباداتى مى باشند كه به طور كامل جنبه اجتماعى دارند.
    در روايات اسلامى تاءكيد فراوان بر لزوم جماعت و همراهى و همگانى با آن شده است از جمله :
    1- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((اءيّها النّاس عليكم بالجماعة و ايّاكم و الفرقة ؛ اى مردم ! بر شما است كه از جماعت جدا نشويد، و از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد))ا(631)
    2- در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((الجماعة رحمة ، و الفرقة عذاب ؛ اجتماع رحمت است و پراكندگى عذاب .))(632)
    3- در حديث ديگرى باز از همان حضرت آمده است : ((يداللّه على الجماعة فاذا اشتدّ (شدّ) الشّاذّمنهم اختطفه الشّيطان كما يختطف الذّئب الشّات الشّاذّة من النّعم ؛ دست خدا بر سر جماعت است ، هنگامى كه يكى از آنها از جمعيّت جدا شود (و به انزوا روى آورد) شيطان او را مى ربايد، همان گونه كه گرگ گوسفند جدا شده از گلّه را مى ربايد)).(633)
    4- همين مضمون را به تعبير ديگرى از مولاى متقّيان على عليه السّلام در نهج البلاغة مى خوانيم فرمود: ((و الزموا السّواد الاءعظم فانّ يداللّه مع الجماعة ، و ايّاكم و الفرقة فانّ الشّاذ من النّاس للشّيطان ، كما اءنّ الشّاذ من الغنم للذّئب ، الا من دعا الى هذا لشّعار فاقتلوه و لو كان تحت عما متى هذه ؛ همواره باسواد اعظم (اكثريت طرفداران حق ) باشيد كه دست خدا با جماعت است ، و از پراكندگى بپرهيزيد كه انسانِ تنها بهره شيطان است ، چنانچه گوسفند تك رو بهره گرگ . آگاه باشيد، هر كس به اين شعار دعوت كند (اشاره به شعار تفرقه اندازى مملو از فتنه و فساد خوارج است ) وى را بكشيد، گرچه زير اين عمامه من باشد)).(634)
    5- با توجّه به اهمّيّت تعبير فوق به روايت ديگرى كه از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در همين زمينه نقل شده توجّه كنيد، مى فرمايد: ((انّ الشّيطان ذئب الانسان كذئب الغنم ياخذ القاصية و الناحية و الشّاردة ، ايّاكم و الشّعاب ، و عليكم بالعامّة و الجماعة و المساجد؛ شيطان گرگ انسانها است مانند گرگ براى گوسفند كه گوسفندانى كه از گلّه دور مى شوند يا در كنار قرار مى گيرند يا فرار مى كنند، مى گيرد. از جدايى و فرقه فرقه شدن بپرهيزيد و بر شما باد كه همراه مردم و جماعت و مساجد باشيد.))(635)
    6- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است : ((لا يحلّ لمسلم اءن يهجر اءخاه فوق ثلاثه (اءيّام )، و السّابق بالصّلح يدخل الجنّة ؛ براى هيچ مسلمانى جايز نيست ، بيش از سه روز از برادر مسلمانش دورى (و قهر) كند، و آن كس كه پيش قدم در صلح مى شود، داخل در بهشت خواهد شد.))(636)
    7- همين مضمون را با تعبير ديگرى از آن حضرت مى خوانيم : ((لا يحلّ لمسلم اءن يهجر اءخاه فوق ثلاثة اءيّام الّا اءن يكون ممّن لا يؤ من بوائقه ؛ براى هيچ مسلمانى سزاوار نيست بيش از سه روز از برادر مسلمانش دورى كند، مگر اين كه كسى بوده باشد كه انسان از خطرات او ايمن نباشد.))(637)
    حتى در بعضى از احاديث آمده است : ((اگر دو نفر از يكديگر قهر كنند و از دنيا بروند مسلمان از دنيا نمى ميرند.))(638)
    درست است كه اين احاديث درباره جدايى به معنى قهر كردن از يكديگر است ، ولى به هر حال نشان مى دهد كه اسلام همواره طرفدار اجتماع و پيوستن دل ها است و به يقين عزلت و گوشه گيرى با روح اين دستورها نمى سازد.
    8- در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه به مردى كه مى خواست به كوه برود و گوشه گيرى كند تا عبادت خدا بجاآورد، فرمود: ((لصبر اءحدكم ساعة على ما يكره فى بعض مواطن الاسلام خير من عبادته خاليا اءربعين سنة ؛ صبر كردن يكى از شما به اندازه يك ساعت در برابر ناملايمات در ميان مسلمانان بهتر از عبادت چهل سال در انزوا است .))(639)
    9- روايت متعددى داريم كه در اسلام از رهبانيت كه نوعى انزوا و گوشه گيرى است به شدّت نهى شده از جمله در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((ليس فى امّتى رهبانيّة و لاسياحة ؛ در امت من رهبانيت و سياحت نيست .)) (منظور از رهبانيت ، گوشه گيرى و ترك دنيا براى عبادت است . و منظور از سياحت انزواطلبى سيّار است ، زيرا در زمان قديم بعضى به كلى ترك خانه و لانه مى كردند و دائما به صورت سيّاح در گردش بودند، و آن را نوعى عبادت و ترك دنيا مى پنداشتند، بنابراين در اسلام نه گوشه گيرى ثابت و نه انزواطلبى سيّار وجود ندارد).(640)
    10- در حديث پرمعنايى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين مى خوانيم كه در عصر آن حضرت ، فرزند ((عثمان بن مظعون )) يكى از اصحاب پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم از دنيا رفت ، او شديدا اندوهگين شد، تا آنجا كه گوشه اى از خانه اش را به عنوان مسجد برگزيد و مشغول عبادت شد (و همه كار را ترك كرد و منزوى گرديد) اين خبر به رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم رسيد. او را صدا زد و به او فرمود: ((يا عثمان انّ اللّه تبارك و تعالى لم يكتب علينا الرّهبانيّة ، انّما رهبانيّة امّتى الجهاد فى سبيل اللّه ؛ اى عثمان ! خداوند متعال وظيفه ما را رهبانيت قرار نداده ، رهبانيت امّت من جهاد در راه خدا است )) (اشاره به اين كه اگر مى خواهى ترك دنيا كنى ، از يك طريق مثبت مانند جهاد در راه خدا و شهادت فى سبيل اللّه ترك دنيا كن ، نه به صورت منفى و منزوى شدن ).
    سپس درباره مرگ فرزندش به او دلدارى داد و فرمود: ((آيا شادمان نمى شوى كه روز قيامت به هر درى از درهاى بهشت برسى فرزندت را در آنجا ببينى كه دامان تو را مى گيرد و از خدا تو را شفاعت مى كند)).(641)
    11- شبيه اين معنى را در نهج البلاغه درباره يكى از ياران على عليه السّلام مى خوانيم كه وقتى وارد ((بصره )) شد، به ديدن ((علاءبن زياد حارثى )) رفت ، هنگامى كه خانه بسيار وسيع او را ديد تعجب كرد و فرمود: ((خانه اى به اين وسعت در اين دنيا براى چه مى خواهى ؟ نياز تو در آخرت به آن بيشتر است ، سپس افزود، آرى مى توانى به وسيله اين خانه به آخرت برسى به اين صورت كه مؤ منان را در آن مهمان كنى ، صله رحم نمايى و حقوق لازم آن را بپردازى ، اگر اين كار كنى ، به وسيله آن به آخرت مى رسى )).
    در اينجا ((علاءبن زياد)) از برادرش ((عاصم بن زياد)) كه در نقطه مقابل او قرار داشت ، سخن گفت و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! من از كار برادرم به شما شكايت مى كنم .
    امام فرمود: ((مگر چه شده ؟))
    عرض كرد: عبايى پوشيده و از دنيا كناره گيرى كرده است .
    امام فرمود: ((او را نزد من حاضر كنيد.))
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #102
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    fehrest page


    back page

    هنگامى كه خدمت حضرت آمد، به او چنين فرمود: ((يا عدىّ نفسه ، لقد استهام بك الخبيث ، اءمارحمت اءهلك و ولدك ، اءترى اءنّ اللّه اءحلّ لك الطّيّبات و هو يكره اءن تاخذها؟ اى دشمن جان خود! شيطان در تو راه يافته ، و هدف تيرهاى او قرار گرفته اى (اگر به خود رحم نمى كنى ) آيا به خانواده و فرزندت رحم نمى كنى ؟ تو خيال مى كنى خداوند نعمت هاى پاكيزه را بر تو حلال كرده ، اما دوست ندارد كه تو از آنها استفاده كنى ؟ (آيا چنين تناقضى امكان پذير است ؟))).
    سپس هنگامى كه ((عاصم )) به اميرالمؤ منين عرض كرد: ((پس شما چرا يك چنين لباس خشن و غذاى ناگوار دارى ؟)) (بگذاريد من هم به شما اقتدا كنم ؟).
    امام فرمود: ((وظيفه من با تو فرق دارد، خداوند به پيشوايان حق و عدالت واجب كرده كه بر خود سخت بگيرند و مانند ضعيف ترين مردم زندگى كنند، تا فقر فقيران آنها را در فشار قرار ندهد (تا سر از فرمان خدا برتابند).))(642)
    12- از روايت ديگرى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم كه به عبداللّه بن مسعود فرمود چنين استفاده مى شود كه مساءله ((رهبانيت )) و انزواى اجتماعى ، در ميان بنى اسرائيل (يهوديانى كه به حضرت مسيح عليه السّلام گرايش پيدا كردند) در يك شرايط استثنايى بر آنها تحميل شد و هرگز جزء آيين آنها نبود.
    ((ابن مسعود)) مى گويد: ((من با رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بر يك مركب سوار بوديم فرمود: ((مى دانى از كجا بنى اسرائيل رهبانيت را به وجود آوردند؟)) ابن مسعود مى گويد: ((من گفتم خدا و پيامبرش ‍ آگاه ترند)) فرمود: ((ظهرت عليهم الجبابرة بعد عيسى يعملون بمعاصى اللّه فغضب اءهل الايمان فقاتلوهم فهزم اءهل الايمان ثلاث مرّات فلم يبق منهم الّا القليل ، فقالوا ان ظهرنا لهؤ لاء اءفنونا و لم يبق للدّين اءحد يدعوا اليه ، فتعالوا نتفرّق فى الاءرض الى اءن يبعث اللّه النّبىّ الّذى وعدنا به عيسى عليه السّلام يعنون محمدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فتفرّقوا فى غيران الجبال و اءحدثوا رهبانيّة ؛ گروهى از جباران ، بعد از حضرت عيسى عليه السّلام ظهور كردند كه پيوسته مشغول گناه بودند، مؤ منان به مسيح عليه السّلام به آنها خشم گرفتند، و به جنگ با آنها برخاستند و سه بار گرفتار شكست شدند، و از آن مومنان جزء گروه كمى باقى نماند (و بقيه شهيد شدند) آنها با خود گفتند اگر ما در مقابل آنها آشكار شويم همه ما را نابود خواهند كرد، و كسى براى دعوت به دين باقى نمى ماند، بياييد پراكنده شويم تا زمانى كه پيامبرى كه عيسى عليه السّلام به ما وعده داده است ظاهر شود - مقصودشان محمّد صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بود - آنها به غارهاى كوه ها پناه بردند، و آيين رهبانيّت را به وجود آوردند))(643)
    (بنابراين رهبانيت جزء آيين مسيح عليه السّلام نبود روشى بود كه در شرايط خاصّى ، جمعى از پيروان مسيح عليه السّلام براى حفظ خود به وجود آوردند.
    احاديث مخالف و معارض !
    در برابر روايات بالا، رواياتى در منابع حديث آمده است كه نشان مى دهد انزواطلبى مطلوب و دقيقا در تضاد با روايات و بحث هاى سابق است ، از جمله :
    1- در حديثى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءلعزلة عبادة ؛ گوشه گيرى عبادت است )).(644)
    2- در حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است : ((من انفرد عن النّاس اءنس باللّه سبحانه ؛ كسى كه از مردم جدا شود، با خدا انس مى گيرد)).(645)
    3- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((فى اعتزال اءبناء الدّنيا جماع الصّلاح ؛ در جدايى از مردم دنيا، مجموعه مصلحت ها است )).(646)
    4- و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : ((فى الانفراد لعبادة اللّه كنوز الاءرباح ؛ در جدايى از مردم براى عبادت پروردگار، گنج هاى منفعت ها نهفته است .))(647)
    5- در حديثى از امام كاظم عليه السّلام مى خوانيم كه به هشام بن حكم فرمود: ((اءلصّبر على الوحدة علامة على قوّة العقل فمن عقل عن اللّه اعتزل عن الدّنيا و الرّاغبين فيها و رغب فى ما عنداللّه ...؛ صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است ، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان ، دورى مى گزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مى ورزد)).(648)
    اين احاديث گواهى مى دهند كه انزوا و دورى از مردم ، نشانه عقل و دانش و سبب حضور قلب در عبادت و رسيدن به انواع فوائد است .
    6- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((ان قدرت اءن لاتخرج من بيتك فافعل ، فانّ عليك فى خروجك اءلّا تغتاب و لاتكذب و لاتحسد و لاترائى و لاتتصنّع و لاتداهن ؛ اگر بتوانى كه از خانه ات بيرون نروى چنين كن ، زيرا هنگامى كه بيرون نروى غيبت نخواهى كرد، و دروغ نخواهى گفت و حسد نمى ورزى و ريا نمى كنى و تصنع و مداهنه نخواهى كرد)).(649)
    7- امام اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمود: ((سلامة الدّين فى اعتزال النّاس ؛ سلامت دين در گوشه گيرى از مردم است .))(650)
    8- اين بحث را با حديث ديگرى از امام اميرالمؤ منين على عليه السّلام پايان مى دهيم هر چند حديث در اين زمينه بسيار است : فرمود: ((من اعتزل النّاس سلم من شرّهم ؛ كسى كه از مردم كناره گيرى كند، از شرّ آنها در امان خواهد بود.))(651)
    * * *
    گاه طرفداران مساءله عُزلت و گوشه گيرى كه در ميان صوفيه و مرتاضان ، هواخواهان بسيارى داشتند به بعضى از آيات قرآن نيز توسل مى جستند، از جمله آيه 16 سوره كهف كه مى فرمايد: ((واذا اعتزلتموهم و مايعبدون الّا اللّه فاءووا الى الكهف ينشر لكم ربّكم من رحمة و يهيّى ء لكم من اءمركم مرفقا؛ هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستند، كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند، و در برابر اين امر (وحشتى كه از كفّار داريد) آرامشى براى شما فراهم مى سازد)).
    همچنين به سخن ابراهيم كه در سوره مريم آيه 48 و 49 آمده است تمسك مى جويند، آنجا كه مى گويد: ((و اءعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه و اءدعوا ربّى عسى اءلّا اءكون بدعاء ربّى شقيّا - فلمّا اعتزلهم و ما يعبدون من دون اللّه وهبنا له اسحاق و يعقوب و كلاّ جعلنا نبيّا؛ و از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره مى كنم و پروردگار را مى خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بى پاسخ نمانم - هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى پرستيد، كناره گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم ، و هر يك را پيامبرى (بزرگ ) قرار داديم ))(652)
    در هر دو آيه ، عُزلت و كناره گيرى از جامعه وسيله جلب رحمت پروردگار و مواهب الهى شمرده شده است و اين نشان مى دهد كه عُزلت و گوشه گيرى امر ناپسند و نكوهيده اى نيست .
    * * *
    طريق جمع بين آيات روايات
    ولى با دقّت در متون آيات و روايات به خوبى ثابت مى شود كه مساءله عُزلت و گوشه گيرى در يك سلسله شرايط خاص اجتماعى ، و به صورت استثنايى توصيه شده است . در مورد اصحاب كهف مى دانيم كه آنها در يك جامعه كافر و بى بند و بار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چاره اى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند.
    در مورد ابراهيم عليه السّلام نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بت پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤ ثّر واقع نشد و جانش در خطر بود، ماءمور به مهاجرت و عُزلت شد.
    بديهى است اين شرايط براى هر كس در هر زمان حاصل شود، چاره اى جز هجرت و عُزلت نيست ، امّا اين اصل يك اصل اساسى محسوب نمى شود بلكه يك استثناء مربوط به شرايط خاص است .
    در روايات نيز قرائن براى اين جمع فراوان است .
    در آنجا كه امام صادق عليه السّلام گوشه گيرى را براى خود انتخاب مى كند، دليل آن را فساد زمان و تغيير اخوان و عدم امكان همكارى با مردم آن عصر مى شمرد.
    در حديثى كه از اميرالمؤ منين على عليه السّلام نقل كرديم سلامت دين را در عُزلت مى داند كه مربوط به جايى است كه معاشرت با مردم به راستى دين انسان را به خطر بيفكند.
    گاه بعضى از افراد شرايط خاصى دارند، و بسيار آسيب پذير و ضعيف در برابر مظاهر فسادند، ممكن است به اين گونه افراد توصيه شود، كمتر در اجتماعات ظاهر شوند. آنها شبيه افراد بسيار ضعيف المزاجى هستند كه اگر در اجتماعات حاضر شوند به زودى مزاج آنها انواع بيمارى ها را به خود جذب مى كند، ممكن است طبيب به چنين شخصى دستور دهد كمتر در اجتماع ظاهر شود. امروز معمول است هنگامى كه هوا بيش از حد آلوده مى شود، به افراد ضعيف مانند كودكان و پيرمردان و بيماران قلبى و تنفّسى توصيه مى شود در خانه بمانند.
    بديهى است هيچ يك از اينها يك اصل كلّى نيست ، بلكه مربوط به شرايط خاص اجتماعى است ، يا شرايط خاص فرد است ، بنابراين نبايد آن را به همگان و در هر زمان و مكان توصيه كرد.
    اگر مى بينيم امام صادق عليه السّلام به يكى از يارانش مى فرمايد اگر مى توانى از خانه ات بيرون نروى چنين كن ، چرا كه از غيبت و دروغ و حَسد و ريا و ظاهر سازى و مداهنه نجات خواهى يافت ، حتما يا شرايط جامعه در آن زمان چنين ايجاب مى كرده و يا آن فرد، فرد آسيب پذير و ضعيفى بوده است .
    از مجموع آنچه در بالا گفته شد نتيجه مى گيريم :
    اين نكته را نيز نمى توان ناديده گرفت كه انسان هاى اجتماعى نيز براى انس ‍ به پروردگار ساعت يا ساعاتى را از روز بايد به خويشتن پردازند، مخصوصا در ساعات آخر شب ، تنها باشند و با خدا اُنس گيرند و راز و نياز كنند، و از اين فراتر اين كه سالكان راه خدا و عاشقان پروردگار و عارفان پاكباخته در همان ساعاتى كه در ميان . جمعند، با خدا هستند، و جز او نمى بينند، و به غير او اُنس نمى گيرند، و همه را براى او مى خواهند.
    گاه مى شود كه جدايى و قهركردن از مردمى كه راه فساد را لجوجانه مى پيمايند، يكى از طرق مبارزه منفى با مفاسد است ، چرا كه اين امر سبب مى شود كه آنها تكان بخورند و به خويش آيند. در حالات جمعى از علما ديده مى شود كه وقتى مردم در فساد اصرار مى ورزيدند آنها را ترك مى گفتند و به صورت قهر از ميان آنها بيرون مى رفتند، و چيزى نمى گذشت كه مردم احساس سرشكستگى و كمبود مى نمودند، و به سراغ آن عالم رفته او را به ميان خود بازگردانده و اعمال خويش را اصلاح مى نمودند.
    همه اينها استثنائاتى است كه در برابر اصل كلّى اجتماعى بودن انسان قابل قبول است .
    انگيزه ها و پيامدهاى اجتماعى گرايى و اِنزواطلبى
    انگيزه اصلى توجّه انسان ها به مسائل اجتماعى و جامعه گرايى از طبيعت انسان سرچشمه مى گيرد، و اين جمله كه انسان مدنىُّ بالطَّبع است در ميان همه جامعه شناسان ، يك جمله شناخته شده اى است ، گوشه گيرى و اِنزوا روح انسان را به شدّت آزار مى دهد، و به گفته جامعه شناسان مطالعاتى كه در مورد افراد تارك دنيا به عمل آمده نشان مى دهد كه اِنزوا و گوشه گيرى اثر بدى در روح آنها گذارده و در آنان افسردگى و ياءس و توهّم و در غالب اوقات توليد اختلال روانى مى كند.(653)
    و به همين دليل يكى از بدترين شكنجه ها براى انسان زندان هاى انفرادى است كه حتّى در صورت ضرورت نبايد ادامه يابد، زيرا به يقين موجب اختلال روانى مى شود، مگر در كسانى كه روح عرفانى فوق العاده اى قوى داشته باشند و با خدا انس بگيرند، و راز و نياز با او را جانشين همه چيز كنند.
    البتّه توجّه انسان به زندگى اجتماعى و گروهى تنها از طبيعت و فطرت انسان سرچشمه نمى گيرد، بلكه منطق و عقل نيز، اين كار را به او توصيه مى كند، چرا كه بدون زندگى اجتماعى ، به هيچ گونه رشد و ترقى نصيب انسان ها نمى شود، و اگر انسان ها از همديگر جدا زندگى مى كردند، امروز هم تقريبا به همان حالت انسان هاى نخستين بودند، زيرا با يك مطالعه ساده مى توان فهميد كه تمام علوم و دانش ها و معارف و صنايع از ضميمه شدن افكار و انديشه ها و تجربيات به يكديگر به وجود آمده است ، و همين امر است كه قطار جامعه انسانى را به پيش مى راند و از پيچ و خم عبور مى دهد، و به قلّه هاى ترقى و تكامل مى رساند.
    به طور كلى مى توان گفت كه تنهايى و عُزلت سرچشمه بسيارى از مفاسد و بدبختى ها و ناكامى ها است ، از جمله :
    1- بسيارى از انحرافات فكرى و اِعوِجاج سليقه ، و كج انديشى و بدخُّلقى از اِنزوا و گوشه گيرى سرچشمه مى گيرد، به همين دليل افراد منزوى غالبا افراد تُندخو، سخت گير، لجوج ، و خودبزرگ بين هستند (البتّه اين اصل مانند هر اصل ديگرى استثنائاتى دارد).
    2- عُجب و خودپسندى يكى ديگر از آثار گوشه گيرى و اِنزوا است زيرا انسان روى غريزه حبّ ذات معمولا به خود و آثارش سخت علاقه مند است ، و هرگاه با ديگران معاشرت نداشته باشد، و فضائل و كمالات آنها را نبيند خويش را با آنها مقايسه نكند، سبب مى شود كه خود را برترين و بالاترين انسان ها تصوّر كند.
    به همين دليل بسيار ديده شده كه افراد منزوى و گوشه گير ادعاى بزرگ و گاهى عجيب دارند كه همگى از عُجب و خودبينى فوق العاده و حالت توهّم و خيال پرورى حكايت مى كند.
    امّا هنگامى كه انسان با ديگران معاشرت كند، غالبا مى بيند كه افراد فاضل تر و عالم تر، پاك تر و با تقواتر از او وجود دارد، يا لااقل افراد زيادى همانند او هستند. از همين رو از عالم خيال و وهم و پندار فاصله مى گيرند، و از ادعاى بيهوده پرهيز مى كند.
    3- سوءظن به همه افراد حتّى نزديك ترين كسان ، يكى ديگر از آثار منفى اِنزواطلبى و گوشه گيرى است ، و عُجب اينكه سوءظن سبب گوشه گيرى مى شود، و گوشه گيرى سبب سوءظن بيشتر، و اين گونه افراد مردم را نادرست ، آلوده ، حق نشناس ، حسود و كينه توز مى پندارند، ولى هرگاه در اجتماع ظاهر شوند، و دوستان خوبى براى خود برگزينند، به زودى مى فهمند كه همه اين توقعات باطل بوده است .
    4- غافل ماندن از عيوب خويش . انسان به خاطر حبّ ذات معمولا عيوب خود را نمى بيند، بلكه گاه خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را، صفات برجسته و نقطه هاى قوّت مى پندارد، چرا كه انسان هميشه بايد عيوب خود را در آيينه قضاوت ديگران تماشا كند، و ببينند افراد بى طرف و بى نظر درباره او چه مى گويند و چه انتقاد و ايرادى دارند، حتّى گاهى انسان عيوب خود را در آيينه فكر بدخواهانش بهتر مى تواند ببيند، چرا كه در صدد عيب جويى هستند، و مو به مو شرح مى دهند؛ ولى افراد مُنزوى و گوشه گير از چنين آئينه اى محرومند.
    5- دور ماندن و محروم ماندن از تجربيات ديگران - فكر و نيروى هر انسانى محدود است و تنها بخش هاى كوچكى از زندگى را مى توان تجربه كند. ولى اگر با ديگران مخصوصا افراد در تماس باشد، دريايى از علم و دانش و تجربه و آزمون در اختيار قرار مى گيرد، كه مى تواند همه خواسته هاى خود را در آن بيابد، و مشكلات را به كمك اين علوم و تجربه ها حل نمايد.
    يكى از اسرار پيشرفت سريع علم در زمان ما، تشكيل كُنگُره ها، انجمن ها، و به اصطلاح همايش ها است كه از مناطق مختلف يك كشور يا از نقاط مختلف دنيا در هر سال ، و گاه در هر ماه جمع مى شوند و در اين گردهمايى ها، فرآورده هاى علمى و تجربيات خود را به يكديگر منتقل مى سازند، و گاه رسانه هاى عمومى جانشين اين گردهمايى ها مى شود.
    در يك سخن بركات و آثار و نتايج اجتماع گرايى بيش از آن است كه بتوان در اين مختصر بيان كرد، و آنچه گفتيم گوشه اى از آن بود، و همچنين زيان هاى اِنزواطلبى و گوشه گيرى فراتر از اينها است .
    * * *
    خدايا! تو را شكر و سپاس مى گوئيم كه به ما توفيق دادى اصول مسائل اخلاقى را - براى نخستين بار - در سايه آيات قرآن مجيدت تفسير كنيم ، و به مقدار توان گفتنى را در اين زمينه بگوئيم ، عوامل و علل ، نتائج و آثار، راه تقويت فضائل و طريق مبارزه با رذائل را تا آنجا كه در فهم ما مى گنجد شرح دهيم .
    بارالها! مى دانيم بيان اين فضائل و رذايل مسئوليت سنگينى براى ما ايجاد مى كند كه خود عامل به آن باشيم ، تو آن توان و قدرت را مرحمت فرما كه به اين وظيفه خطير عمل كنيم و ما را در اين طريق يار و ياور باش !
    پروردگارا! تو خود مى دانى نفس امّاره ، بسيار سركش است و تا عنايت و امداد تو نباشد در ميدان مبارزه با نفس كارى از ما ساخته نيست ، تو را به خاصان درگاهت ، به نيكان و پاكان راهت سوگند مى دهيم ما را تنها مگذار!
    معبودا! در زمانى زندگى مى كنيم كه فضائل اخلاقى از جهان بشرى رخت بربسته ، و طوفان رذايل همه ارزشها و سنتهاى حَسنه ، و راه و رسم انبيا و اوليا را درهم مى كوبد، و زمين مملو از ظلم و جور شده است ، وعده ات را محقق فرما و آن مصلح بزرگ (مهدى آل محمد عليه السّلام ) را برسان ، و ما را در صفوف مقدّم مجاهدان راهش قرار ده (آمين يا رب العالمين ).
    پايان جلد سوّم اخلاق در قرآن
    آخر ذى القعده 1421 - 6 / 12 / 1379



    fehrest page


    back page

صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/