next page

fehrest page


back page

در سوّمين آيه ، ضمن اشاره به جمع ديگرى از پيامبران الهى كه همگى در برابر مشكلات صبر و شكيبايى پيشه كردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهى گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، مى فرمايد: ((و اسمائيل و ادريس و ذوالكفل را به يادآور كه همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد كرديم ؛ زيرا آنها از صالحان بودند؛ و اسماعيل و ادريس ‍ و ذاالكفل كلّ من الصّابرين * و اءدخلناهم فى رحمتنا انّهم من الصّالحين )).(745)
صبر اسماعيل روشن و آشكاراست ، زيرا اولا آماده شد كه پدر او را به قربانگاه برد و كارد بر گلويش بگذارد و قربانى شود؛ هر چند خداوند، بر آنها محبت كرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعيل براى آنها فرستاد.
ثانيا در سرزمين خشك و سوزان مكه ، كنار خانه خدا ماند تا تدريجا آنجا رونق گرفت .
در مورد صبر ادريس گفته اند: نخستين كسى بود كه در ميان قوم خويش ‍ مبعوث شد تا آنها را به سوى خدا دعوت كند، اما با وجود مرارت زيادى كه در اين راه كشيد، قومش دعوت او را اجابت نكردند.
ناميدن ((ذوالكفل )) به اين نام و قرارگرفتن در زمره صابران بزرگى كه پيش ‍ از او به نبوت رسيده اند، به اين علت بوده است كه او در ميان بنى اسرائيل مى زيست ، خداوند به يكى از انبيا كه حكومت بنى اسرائيل را در دست داشت ، وحى فرستاد كه مى خواهم قبض روحت كنم ، بايد حكومت خود را به ديگرى واگذارى ، و او بايد كسى باشد كه در برابر تو تعهد كند، تا هر شب به عبادت خدا برخيزد، و همه روز روزه گيرد، و در ميان مردم داورى كند، بى آن كه خشمگين گردد.
جوانى گفت : من متكفّل همه اينها مى شوم . اين سخن را گفت و تا پايان عمرش به هر سه عهدش (با تمام مشكلاتى كه داشت ) وفا كرد؛ خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذوالكفل ناميد.(746)
آرى ، اين سه بزرگوار همه از اُسطوره هاى صبر و شكيبايى بودند كه قرآن كريم به عنوان سرمشقى براى مسلمين جهان ، به زندگى آنها اشاره مى كند.
در چهارمين آيه ، سخن از گفتگوى حضرت موسى عليه السّلام و خضر عليه السّلام است ، در اين داستان پر از نكات آموزنده و انسان ساز، آمده است : حضرت موسى عليه السّلام براى فراگرفتن علوم تازه اى نزد حضرت خضر عليه السّلام آمد و از او تقاضا كرد تا از علومى كه خدا در اختيارش گذارده ، چيزى به ايشان بياموزد؛ زيرا اين علوم ، غير از ((علم شريعت )) بود كه حضرت موسى عليه السّلام بر آن آگاهى كامل داشت . اين علوم مربوط به اسرار تكوينى حوادث مختلف جهان بود، ولى به هر حال حضرت خضر عليه السّلام كه از بى صبرى حضرت موسى عليه السّلام در برابر اين آموزش ‍ نگران بود، به او چنين گفت : ((تو هرگز نمى توانى با من شكيبايى كنى و چگونه مى توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى ؛ قال انّك لن تستطيع معى صبرا * و كيف تصبر على ما لم تحط به خبرا)).(747)
حضرت موسى عليه السّلام به حضرت خضر عليه السّلام قول داد كه صابر و شكيبا باشد؛ ولى حوادث و پيش آمدها چنان عجيب و تكان دهنده بود كه پيمانه صبر حضرت موسى عليه السّلام كه از اسرار آن آگاه نبود، لبريز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر عليه السّلام گشود، حضرت خضر عليه السّلام نيز پيمانش را در مورد صبر و شكيبايى يادآور گشت و موسى عليه السّلام عذرخواهى كرد، ولى بار سوّم ، براى هميشه از او جدا شد.
اين داستان عجيب ، مطالب زيادى را به ما مى آموزد، كه تنها يك بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن اين كه اگر حضرت موسى عليه السّلام صبر و شكيبايى بيشترى داشت ، به اسرار تازه اى راه مى يافت و اين ناشكيبايى او سبب شد كه تنها سه نكته مهم را در اين زمينه بياموزد، در حالى كه به گفته يكى از مفسران معروف ، اگر صبر و حوصله بيشترى داشت ، هزاران نكته از اسرار علم برايش فاش مى شد.(748)
به اين ترتيب صبر و شكيبايى يكى از كليدهاى علم و آگاهى است .
ممكن است سؤ ال شود كه آيه پيامبران ، آگاهترين افراد زمان خود نيستند؟ پس چگونه حضرت موسى عليه السّلام به خاطر فراگرفتن علومى به دنبال حضرت خضر عليه السّلام شتافت و قبل از اين كه بيش از چند نكته بياموزد، حضرت خضر عليه السّلام او را از خويش جدا ساخت ؟
پاسخ اين سؤ ال روشن است ، هر پيامبرى بايد دانشمندترين و آگاه ترين فرد نسبت به قلمرو ماءموريتش ، در نظام شريعت باشد و حضرت موسى عليه السّلام چنين بود؛ ولى قلمرو ماءموريت حضرت خضر عليه السّلام مربوط به عالم تكوين بود و كارهايش همچون ملائكه ((مدبّرات اءمرا)) (ماءموران تدبير در جهان آفرينش ) بود. به همين دليل كارهايى كه از حضرت خضر عليه السّلام سر مى زد و به ظاهر با موازين شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فرياد اعتراض حضرت موسى عليه السّلام بلند شود و هنگامى كه حضرت خضر عليه السّلام اسرارش را شرح داد، همه را پذيرفت .
اصولا قوانين حاكم بر جهان تكوين با آن چه در جهان تشريع است ، گرچه سرانجام به يك نتيجه منتهى مى شود، ولى در ظاهر، از هم جداست و از همين رو، دوستى و همراهى حضرت خضر عليه السّلام و حضرت موسى عليه السّلام مدت كوتاهى طول نكشيد.
ممكن است بعضى از پيامبران و هم چنين امامان عليهم السّلام به اسرار تكوين نيز آگاه باشند (همانند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه معصومين عليهم السّلام كه از روايات استفاده مى شود، ولى اين امر در نبوت و رسالت پيامبران و امامت ائمه معصومين عليهم السّلام ضرورتى ندارد؛ زيرا يك فضيلت است ، نه شرط رسالت و امامت .
در پنجمين آيه سخن از يكى از پيامبران بنى اسرائيل است كه در تفاسير و تاريخ از او به نام ((اشموئيل )) ياد كرده اند.
هنگامى كه بنى اسرائيل بر اثر ظلم سلطانى به نام ((جالوت )) آواره و بيچاره شدند، دست به دامن ((اشموئيل )) زدند تا رئيس و فرماندهى براى جنگ با ((جالوت )) برايشان تعيين كند. او طى انتخاب حساب شده اى كه شرحش از موضوع اين بحث خارج است ، جوانى به نام ((طالوت )) را براى اين كار برگزيد.
هنگامى كه طالوت ، لشكر عظيمى از بنى اسرائيل را براى جنگ با ((جالوت )) بسيج كرد، با فراست و هوشيارى كه خدا به او داده بود، دريافت كه اين لشكر انبوه ، كارايى چندانى ندارد؛ زيرا افراد سُست اراده و كم طاقت بسيارى در ميان آنهاست كه نه تنها سبب تقويت آنها نخواهند شد، بلكه باعث تضعيف روحيه ديگران نيز مى شوند؛ لذا تصميم گرفت با آزمايش هاى متعددى آنها را تصفيه كند. پس از انجام اين كار، گروه محدودى بيشتر باقى نماند.
آن گروه ، از كمى نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به يكديگر گفتند: ((ما امروز توان مقاومت در برابر لشكر عظيم جالوت او را نداريم ))؛ ولى به گفته قرآن : ((كسانى كه علم به ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخيز معتقد بودند، گفتند: چه بسيار گروه هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران است ؛ ...قال الّذين يظنّون اءنّهم ملقوا اللّه كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باءذن اللّه و اللّه مع الصّابرين )).(749)
سپس ، همين گروه ، هنگامى كه در برابر ((جالوت )) و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: ((پروردگارا! پيمانه صبر و شكيبايى و استقامت را بر ما بريز، گام هاى ما را استوار فرما و ما را بر جمعيت كافران پيروزنما؛ و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا اءفرغ علينا صبرا و ثبّت اءقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين )).(750)
به اين ترتيب آنها نشان دادند كه با جمعيتى انبوه كه فاقد انگيزه و بى بهره از صبر و استقامت اند، در ميدان نبرد پيروز نخواهد شد، بلكه گروه اندك ، اما مصمّم و شكيبا و ثابت قدم ، مى توانند بر لشكرهاى عظيم پيروز گردد و سرانجام نيز چنين شد. اين گروه اندك به فرماندهى ((طالوت ))، توانستند ((جالوت )) و سپاهيان عظيمش را درهم بشكنند و ((جالوت )) نيز توسط داود عليه السّلام - كه آن روز جوانى نيرومند در لشكر طالوت بود - كشته شد و بنى اسرائيل توانست زمين ها و مردم دربند خود را از سيطره و اسارت دشمن آزاد سازند و به اين ترتيب درس ديگرى درباره اهمّيّت صبر و استقامت در تاريخ از خودشان به يادگار گذاشتند.
از اين آيات استفاده مى شود كه انگيزه اين صبر و استقامت ، توكّل بر خدا، ايمان به روز رستاخيز و پاداش هاى الهى بوده است . بعضى از روايات ، تعداد اين گروه اندك را 313 نفر دانسته اند (همانند اصحاب بدر كه 313 نفر بودند) و جالب اين كه حضرت داود عليه السّلام ، جوان كم سن و سال اما نيرومند و باايمان ، با فلاخنى كه در دست داشت ، پيشانى جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه ، يكى دو سنگ پرتاب كرد كه درست بر پيشانى جالوت برخورد كرد.
به محض برخورد سنگ ، جالوت فريادى كشيد و از مَركَب فروافتاد؛ لشكرش با مشاهده اين واقعه ، با وحشتى فراوان ، به سرعت فرار كرده و از هم فروپاشيد؛ لشكرى كه طبق بعضى از روايات عددشان بالغ بر يكصد هزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمين آيه ، خداوند خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرده و ضمن اين كه به او درس استقامت مى دهد، درسى كه برخاسته از زندگى پيامبران ((اولواالعزم )) است ، مى فرمايد: ((صبر و شكيبايى پيشه كن ؛ آن گونه كه پيامبران اولواالعزم شكيبايى داشتند و براى عذاب آنها (مخالفان ) شتاب مكن ؛ فاءصبر كما صبر اولواالعزم من الرّسل و لاتستعجل لهم ...)).(751)
گرچه در اين آيه شريفه ، شكيبايى و صبر در تقاضاى عذاب براى مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادى نيز در ميانشان تمايل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند،ولى اين دستور، يك دستور كلّى است و دليل روشنى بر فضيلت صبر به عنوان يك برنامه عمومى ، براى همه پيامبران اولواالعزم است .
آرى همه پيامبران بزرگ و صاحب شريعت ، با دشمنان سرسخت ، نادان و لجوج رو به رو بودند؛ ولى در اين راه بيشترين استقامت را متحمل شدند تا هدايت امّتشان را به بهترين صورت بجا آورند.
حضرت نوح عليه السّلام 950 سال دعوت به خدا كرد و شب و روز زحمت كشيد و در خلوت و جلوت ، آنها را اندرز كرد، اما جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند.
حضرت ابراهيم عليه السّلام را به ميان آتش افكندند و حضرت موسى عليه السّلام و مؤ منان قومش را با شديدترين شكنجه ها آزردند، حضرت عيسى عليه السّلام را بعد از آزار زياد، مى خواستند كه به دار آويزند، ولى خداوند او را نجات داد. خلاصه اين كه پيوسته دنيا، محل برخورد حق و باطل بوده است كه در اين ميان فقط با نيروى صبر و استقامت مى توان بر مشكلات پيروز شد.
در اين كه پيامبران ((اولواالعزم )) چه كسانى هستند؛ بعضى آنها را به پيامبران صاحب شريعت جديد تفسير كرده اند كه تعداد آنها به همراه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پنج نفر مى باشد. انتخاب اين عنوان براى آنها نيز به خاطر اراده محكم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است . بى شك اين گروه از پيامبران نسبت به سايرين ، با مشكلات بيشترى روبه رو بودند؛ زيرا عرضه شريعت جديد و آيين تازه ، مشكلات را در برابر متعصبان بيشتر مى كند.
بعضى نيز آنها را هيجده نفر - كه نام آنها در آيات 83 تا 90 سوره انعام آمده - و بعضى نُه نفر و بعضى هفت نفر و بعضى پنج نفر و بعضى تمام پيامبران الهى را ((اولواالعزم )) شمرده اند؛ زيرا معتقدند كه همه داراى عزم راسخى بوده اند؛ ولى با توجه به اين كه ((من )) در جمله ((اولواالعزم من الرّسل )) ((من تعبيضيه )) است ، قول اخير بعيد به نظر مى رسد و ساير اقوال نيز دليل روشنى ندارد، جز همان كه در تفسير آيه به نقل از معصومين عليهم السّلام آورديم كه تعداد آنها با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پنج نفر بوده اند.
در هفتمين آيه باز خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، ضمن دستور به شكيبايى در برابر استهزا و تكذيب و آزار مشركان عرب و كافران متعصّب ، مى فرمايد: ((صبر جميل پيشه كن ؛ فاصبر صبرا جميلا)).(752)
در تفسير صبر جميل ؛ مفسّران تعبيرات گوناگونى دارند كه در تفسير آيه دوّم در همين بحث آورده شد و با حديث ديگرى آن را تكميل مى كنيم .
امام باقر عليه السّلام در پاسخ اين سؤ ال كه صبر جميل چيست ؟ فرمودند: ((صبر ليس فيه شكوى الى النّاس ؛ صبرى است كه در آن شكايت به مردم وجود نداشته باشد)).(753)
در هشتمين آيه ، خداوند ضمن اين كه همه مؤ منان را به صبر و مصابره - كه تفسير آن خواهد آمد - دعوت نموده و آن را كليد رستگارى و نجات مى شمرد، مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر (و استقامت ) پيشه كنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت و شكيبايى به خرج دهيد، از مرزهاى خود مراقبت و تقواى الهى پيشه كنيد، رستگار شويد؛ ((يا ايّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون )).(754)
در اين آيه ، چهار دستور داده شده كه سرچشمه رستگارى و كليد سعادت است .
نخست ، صبر و استقامت و ايستادگى در برابر حوادث و مشكلات و مصائب و موانع ؛ دوّم ((مصابره )) كه از باب ((مفاعله )) و به معنى صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت ديگران آمده است . در واقع دستور اوّل ناظر به ايستادگى در برابر انواع مشكلات و حوادث گوناگون زندگى است و دستور دوّم ناظر به ايستادگى در برابر دشمن است ، به اين ترتيب كه هر قدر آنها بيشتر مقاومت كنند، مؤ منان بايد بر مقاومت خودشان بيفزايند تا بر دشمن غالب شوند.
((رابطوا)) از مادّه ((مرابطه )) در اصل از ((رباط)) كه به معنى بستن چيزى در مكانى است ، گرفته شده است . اين واژه (مرابطه ) معمولا به معنى مراقبت از مرزها مى آيد؛ زيرا سربازان اسلام مركب ها و وسائل جنگى خود را در آن محل نگهدارى مى كردند.
آخرين دستور، تقواى الهى است كه مانند چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مى افكند و هنگامى كه صبر و مصابره و مرابطه به دور از هرگونه رياكارى و اغراض شخصى ، آميخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگارى و نجات در دنيا و آخرت خواهد بود.
بعضى ديگر در تفسير ((مصابره )) گفته اند: ايستادگى در مقابل عادات و هواى نفس است ؛ زيرا آنها در برابر انسان ايستادگى مى كنند و انسان نيز بايد در مقابل آنها، ايستادگى نمايد. در تفسير ((مرابطه )) نيز گفته اند كه منظور، پيوند نفس به اطاعت الهى و يا پيوند قلب به خداست .
نقل شده كه عارفى پياده به خانه خدا مى رفت ، مرد عرب شتر سوارى به او گفت : اى شيخ ! به كجا مى روى ؟ عابد گفت : به بيت اللّه . گفت : چرا پياده ؟ گفت : من مركب هاى زيادى دارم (تو نمى بينى ). مرد عرب سؤ ال كرد: آن مركب ها چيست ؟ عارف گفت : هنگامى كه بلا و مصيبتى بر من نازل شود، بر مركب صبر سوار مى شوم ، و هنگامى كه نعمتى نازل شود، بر مركب شُكر و هنگامى كه قضا و قدرى رخ دهد، بر مركب رضا و هنگامى كه نفس ‍ سركش مرا به چيزى دعوت كند، مى دانم كه آن چه از عمر باقى مانده ، كمتر از آن است كه گذشته است .
مرد عرب گفت : در واقع تو سواره اى ، من پياده ام ؛ برو در امان خدا.(755)
در نهمين آيه خطاب به همه مؤ منان ، با تعبيرى تازه ، ضمن توصيه به اين كه در مشكلات از نيروى صبر و نماز كمك بگيرند، مى فرمايد ((اى افراد با ايمان ! از صبر (و استقامت ) و نماز كمك بگيريد (تا بر مشكلات فائق آييد)؛ زيرا خداوند با صابران است ؛ ((يا اءيّها الّذين آمنوا استعينوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللّه مع الصّابرين )).(756)
اين آيه داراى مفهوم وسيعى است و هرگونه صبر واستقامت را شامل مى شود، خواه صبر به اطاعت يا بر معصيت يا بر مصيبت باشد. براى انجام هر كار مهمّى كمك گرفتن و استعانت لازم است ، خواه جهاد باشد يا غير از آن ؛ بنابراين ، براى انجام هر كار مهمّى بايد از شاخه هاى مختلف صبر كه متناسب با آن كار است ، يارى جست .
درباره تفسير صبر به ((روزه )) بايد گفت كه روزه يكى از مصداق هاى روشن اين صبر است ، نه اين كه تمام مفهوم آن را در بربگيرد.
در اين جا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چه رابطه اى ميان صبر به معنى وسيع كلمه با صلاة (نماز) وجود دارد؟
بعضى از مفسّران گفته اند: رابطه آن دو اين است كه گاه پيمانه صبر انسان لبريز مى شود و طاقت او بر صبر كاهش مى يابد. اين جاست كه نماز به او قوّت قلب و اراده و توكّل بر خدا مى بخشد و بدين سان ، نيروى صبر از طريق نماز افزايش مى يابد.
به تعبير ديگر، هنگامى كه انسان از طريق نماز به خدا روى مى آورد، خود را به قدرت بى پايان و لايزال حق مرتبط مى سازد، اين كار، مقاومت انسان را در برابر مشكلات ، چنان افزايش مى دهد كه به نيروى شكست ناپذير تبديل مى شود.
به همين دليل در حديثى كه گاه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و گاه از اميرمؤ منان على عليه السّلام نقل شده و هر دو نيز صحيح مى باشد، آمده است : ((اذا اءهاله اءمر فزع ، قام الى الصّلوة ثمّ تلى هذه الآية و استعينوا بالصّبر و الصّلوة ؛ هنگامى كه با مشكل مهمّى رو به رو مى شد، به نماز برمى خواست (و پس از نماز به دنبال حل مشكل مى رفت ) و اين آيه را تلاوت مى فرمود استعينوا بالصّبر و الصّلوة (757))).(758)
به هر حال ، اين آيه از روشن ترين آياتى است كه اهمّيّت صبر را به عنوان يك عامل پيروزى در زندگى مشخص مى كند.
در دهمين آيه ، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را دستور مى دهد كه (از سوى خداوند متعال ) به تمام بندگان باايمانش چنين بگويد: ((اى بندگان من كه ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه كنيد؛ براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند، پاداش نيكى است ؛ سرزمين خدا وسيع است (هرگاه تحت فشار شديد كافران جبّار قرار گرفتيد، تسليم نشويد، بلكه مهاجرت كنيد؛ زيرا صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى كنند؛ ((قل يا عبادى الّذين آمنوا اتّقوا ربّكم للّذين اءحسنوا فى هذه الدّنيا حسنة و اءرض ‍ اللّه واسعة انّما يوفّى الصّابرون اءجرهم بغير حساب )).(759)
اين آيه از يك سو نشان مى دهد كه انسان بايد در برابر مشكلاتى كه در راه مقابله با جبّاران متحمل مى شود، از نيروى صبر كمك بگيرد؛ زيرا بدون آن چاره اى جز تسليم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوى ديگر، پاداش صابران را بى حساب و غيرقابل شمارش بيان مى دارد.
تعبير ((بى حساب )) نشان مى دهد كه خداوند، آن قدر به آنها پاداش ‍ مى دهد كه جز او، كسى قادر به حسابش نيست . به همين جهت در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم : ((هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده مى شود و ترازوهاى اعمال نصب مى شود، براى كسانى كه گرفتار بلاهاى سختى شدند و صبر كردند، نه ترازويى نصب مى شود و نه نامه عملى گشوده خواهد شد (بلكه بى حساب به آنها پاداش ‍ مى دهند)(760)؛ سپس پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه فوق را تلاوت نمود: انّما يوفّى الصّابرون اءجرهم بغير حساب )).
تعبير به ((غير حساب )) در آيات متعددى آمده است كه اغلب مربوط به روزى هاى فراوان دنيوى است كه خداوند به بعضى انسان ها مى دهد؛ تنها در اين مورد و در آيه 40 سوره مؤ من ، از پاداش ها و روزى هاى قيامت سخن به ميان آمده . به يقين جايى كه پاداش يا روزى بدون حساب داده شود، تناسبى با كميّت و كيفيّت اعمال نخواهد داشت ، بلكه متناسب با لطف پروردگار است و در نتيجه بسيار مهم و والا خواهد بود.
در يازدهمين آيه ، تعبير بسيار جالبى درباره اهمّيّت صبر دارد و آن اين كه فرشتگان هنگامى كه براى ديدار بهشتيان از هر درى وارد گردند، به آنها مى گويند: ((سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان ، چه پايان خوبى در اين سرا نصيبتان شد!؛ سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار)).(761)
جالب اين كه از ميان تمام اعمال و طاعات و عبادات و كارهاى نيك بهشتيان ، انگشت روى صبر و شكيبايى آنها مى گذارند و آن را سبب ورود به بهشت مى شمارند و اگر دقت كنيم ،تصديق خواهيم كرد كه صبر و استقامت ، نقش مهمى در سعادت انسان و بهشتى شدن او دارد؛ زيرا بدون صبر؛ نه پرهيز از گناه ممكن است و نه انجام اطاعت ها و عبادت ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن . به همين دليل فرشتگان ، در نخستين تبريك به بهشتيان ، به مسئله صبر تكيه مى كنند.
شاهد اين سخن كه همه طاعات در سايه صبر انجام مى گيرد، در آيه بيست و دوم همين سوره آمده است : ((اندشمندان و اولوالالباب ، كسانى هستند كه به خاطر ذات پروردگارشان ، صبر و شكيبايى مى كنند، نماز را برپا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، در پنهان و آشكار، انفاق مى كنند و با حسنات ، آثار سيّئات را از بين مى برند؛ و الّذين صبروا ابتغاء وجه ربّهم و اءقاموا الصّلوة و اءنفقوا ممّا رزقناهم سرّا و علانية و يدرئون بالحسنة السيّئة ...)).
در تفسير اين آيه ، حديث جالبى از امام على بن الحسين عليه السّلام نقل شده است : ((هنگامى كه روز قيامت مى شود، ندادهنده اى ندا مى دهد كه اهل صبر و شكيبايى به پاخيزند؛ گروهى برمى خيزند، به آنها گفته مى شود: سوى بهشت برويد. در اين هنگام ، فرشتگان به استقبال آنها مى آيند و مى گويند: كجا مى رويد؟ مى گويند: سوى بهشت . فرشتگان مى گويند: قبل از حساب ؟! مى گويند: آرى (قبل از حساب ). مى گويند: شما كيستيد؟ مى گويند: ما اهل صبريم ؛ گفتند: صبر شما چه چيز بوده است ؟ مى گويند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهيز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم ، در دنيا صبر و شكيبايى كرديم )). امام على بن الحسين عليه السّلام فرمود: ((اين جاست كه فرشتگان مى گويند: داخل بهشت شويد؛ چه عالى است پاداش عاملان )).
بعضى از راويان احاديث گفته اند: ((در همين جا فرشتگان مى گويند: سلام عليكم بما صبرتم )).(762)
در دوازدهمين آيه ، به صورت زيبايى ، همان مطلبى را كه در آيه قبل عنوان شد، مطرح مى كند. اين آيه ، در ادامه آيات قبل كه درصدد بيان اوصاف دوازده گانه ((عبادالرحمن )) - كه بيانگر شخصيت والاى آنها در تمام ابعاد است - مى فرمايد: ((آنها هستند كه درجات عالى بهشت ، در برابر شكيبايى شان ، پاداش داده مى شود و با تحيّت و سلام (فرشتگان ) رو به رو مى شوند؛ اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقّون فيها تحيّة و سلاما)).(763)
((غرفه )) از ماده ((غرف )) (بر وزن ظرف )، به معنى برداشتن چيزى است ؛ لذا به آبى كه انسان از چشمه براى نوشيدن با دست هاى خود برمى گيرد، غرفه مى گويند؛ در ضمن به قسمت هاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل نيز ((غرفه )) مى گويند. در اين آيه نيز مراد برترين منزلگاه هاى بهشت است كه در اختيار صابران قرار مى گيرد.
صد هزاران كيميا حق آفريد كيميايى همچو صبر، آدم نديد
از تعبير آيه فوق ، استفاده مى شود كه ((صبر)) وجه مشترك تمام اوصاف دوازده گانه ((عبادالرحمن )) مى باشد.
در سيزدهمين آيه كه از آيات معروف صبر است ، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمايش هاى بزرگ الهى مى فرمايد: ((به يقين همه شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها، آزمايش مى كنيم و صابران را بشارت ده - آنها كه هرگاه مصيبتى به آنان رسد، مى گويند: ما متعلق به خداييم و سوى او بازمى گرديم - آنها كسانى هستند كه رحمت هاى الهى شامل حالشان است و آنها هدايت يافتگانند؛ و لنبلونّكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاءموال و الاءنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرين * اءلّذين اذا اءصابتهم مصيبة قالوا انّا للّه اليه راجعون * اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئك هم المهتدون )).(764)
گرچه در اين آيات ، تنها به يكى از شاخه هاى صبر؛ يعنى صبر بر مصائب و مشكلات اشاره شده ، ولى اهمّيّت آن به اندازه اى است كه صلوات و درود و رحمت الهى به اين دسته از صابران جارى شده ، و آنها مسيرهاى هدايت را در پرتو همين صبر و شكيبايى مى پيمايند.
next page

fehrest page


back page