next page
fehrest page
back page
قرآن در اين زمينه خطاب به پيامبر اسلام مى گويد: (((در تقاضاى عذاب براى امتت ، عجله مكن ) و مانند صاحب ماهى (يونس ) نباش (كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و خود گرفتار كيفر ترك اولى شد)، در آن زمان كه خدا را خواند، در حالى كه مملوّ از اندوه بود و اگر رحمت خدا به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى ) بيرون افكنده مى شد، در حالى كه مورد نكوهش قرار داشت ؛ فاصبر لحكم ربّك و لاتكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم * لو لا اءن تداركه نعمة من ربّه لنبذ بالعرآء و هو مذموم )).(695)
ولى خداوند توبه او را در برابر اين ترك اولى پذيرفت و هنگامى كه از شكم ماهى بيرون آمد، از هر گناه و ترك اولى پاك بود. به همين دليل در آيه بعد از آن مى خوانيم : ((پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد؛ فاءجتباه ربّه فجعله من الصّالحين )).(696)
گرچه حضرت يونس عليه السّلام به قدر كافى و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند(697) ولى خداوند از پيامبرش ، بيش از اين صبر و حوصله و بردبارى مى طلبد؛ از اين رو همين مقدار ((عجله و شتاب )) را بر او نبخشيد.
چهارمين آيه ، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از ((عجله و شتاب )) بازمى دارد و مى فرمايد: ((بزرگ و بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مكن ، پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود، و بگو پروردگارا! علم مرا افزون كن ؛ فتعالى اللّه الملك الحقّ و لاتعجل بالقرآن من قبل اءن يقضى اليك وحيه و قل ربّ زدنى علما)).(698)
از بعضى آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به هنگام نزول وحى ، شور مخصوصى داشت كه سبب مى شد براى دريافت وحى عجله كند كه خداوند او را از اين كار بازداشت ؛ لاتحرّك به لسانك لتعجل به * انّ علينا جمعه و قرآنه * فاذا قراءناه فاتّبع قرآنه )).(699)
گرچه در تفسير اين آيه ، مفسران بزرگ احتمالات متعدّدى داده اند، ولى همه آنها ناظر به آن است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبايد در كار خود عجله كند، هر چند كار الهى و مسئله هدايت انسان ها باشد.
گرچه عجله پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دريافت وحى يا تلاوت بر اصحاب يا تقاضاى نزول وحى ، همه به خاطر عشق و شوق او به هدايت انسان ها بود، ولى حتّى در اين كار نيز بايد با صبر و حوصله گام برداشت .
در پنجمين آيه درباره همه انسان ها يا به تعبير ديگر، طبيعت انسان مى فرمايد: انسان از عجله آفريده شده است (گويى آن قدر عجول است كه ذات او عين عجله شده است )، ولى هرگز در برابر من عجله نكنيد. من آيات خود را به زودى به شما ارائه مى دهم ؛ ((خلق الانسان من عجل ساءوريكم آياتى فلاتستعجلون )).(700)
اشاره به اين كه هر چند به روز نخست در طبيعت انسان ((عجله و شتاب )) قرار داده شده است ولى آن را در جايى بايد به كار برد كه مقدّمات آن فراهم باشد؛ نه پيش از آن فراهم شدن اسباب و مقدّمات .
تعبير ((بآياتى )) ممكن است اشاره به معجزات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا آيات قرآن و يا نشانه هاى عذاب الهى يا پيروزى مسلمين بر كفار يا فرارسيدن قيامت و يا همه اينها داشته باشد كه هر كدام از اين چهار تفسير باشد، در بحث ما تفاوتى نمى كند؛ زيرا هم نزول آيات قرآن و هم ظهور معجزات و هم فرارسيدن قيامت و هم نزول عذاب الهى ، هر كدام بايد در ظرف خاصّى انجام گيرد كه موافق حكمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن كار صحيحى نيست ؛ زيرا خداوند حكيم كارى برخلاف حكمت انجام نمى دهد؛ بنابراين در برابر آن نبايد عجله كرد.
اين كه قرآن مجيد در آيه فوق مى گويد: ((انسان در عجله و شتاب آفريده شده است )). اشاره به انسان هايى است كه تحت تربيت هاى الهى قرار نگرفته اند و به تعبير ديگر، طبع انسان نخستين است و فلسفه آن حركت سريع به سوى خواسته ها و نيازهاست ، شبيه چيزى كه در آيه 19 سوره معارج آمده است ((انّ الانسان خُلق هلوعا؛ به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است )).
لذا در بعضى از آيات كه اشاره به عجول بودن انسان شده ، قبل از آن ، سخن از هدايت انسان به ميان آمده است ؛ مانند آيه 11 سوره اسراء كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد.
اين ويژگى انسان (عجول بودن ) مانند هواى نفس و تمايلات درونى ، نيروى سازنده اى است كه اگر تعديل شود، در مسير سعادت انسان قرار خواهد گرفت كه در اين صورت از حالت ويرانگرى خارج مى شود؛ درست شبيه سيلابى است كه از دامنه كوه سرازير مى شود، گرچه ظاهرش ويرانگر است ، اما اگر به وسيله سدها مهار شود، سرچشمه عمران و آبادى و روشنايى مى گردد.
در ششمين آيه مورد بحث ، همان محتواى آيه قبل ديده مى شود، با اين تفاوت كه در اين آيه به يكى از پيامدهاى سوء ((عجله و شتاب )) نيز اشاره مى كند: ((انسان (بر اثر شتابزدگى ) به سراغ بديها مى رود، آن گونه كه نيكى ها را مى طلبد و انسان همواره ((عجول )) بوده است ؛ و يدع الاءنسان بالشّرّ دعائه بالخير و كان الاءنسان عجولا)).(701)
باز در اين جا واژه انسان ، اشاره به طبيعت نخستين انسان هاست ، هم در آغاز آيه و هم در پايان آيه كه لفظ انسان در آن تكرار شده است .
((دعا)) در اين آيه به معنى طلب كردن و خواستن است ؛ خواه با زبان باشد و يا در عمل و از آن جا كه عجول بودن انسان و شتابزدگى او براى كسب منفع بيشتر، گاه سبب مى شود كه جوانب مسئله را بررسى نكند و خير و شرّ خود را نشناسد و خود را به پرتگاههاى خطرناك بيفكند.
اين ((دعا)) گاه به صورت لفظى است ؛ يعنى ، از خداى خود با اصرار فراوان مسائلى را مى خواهد كه نه تنها خير او در او نيست ، بلكه مايه بدبختى اوست ؛ آن گونه كه امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: ((و اءعرف طريق نجاتك و هلاكك كى لاتدعوا اللّه بشى ء عسى فيه هلاكك و اءنت تظنّ اءنّ فيه نجاتك قال اللّه تعالى ((و يدع الاءنسان بالشّرّ دعائه بالخير و كان الاءنسان عجولا))؛ راه نجات و هلاكت خود را درست بشناس ، مبادا از خدا چيزى طلب كنى كه هلاك تو در آن است ؛ در حالى كه گمان دارى ، نجات تو در آن است ؛ خداوند متعال مى فرمايد: ((انسان بديها را طلب مى كند، آن گونه كه نيكيها را مى طلبد؛ زيرا انسان همواره عجول بوده است )).(702)))
انسان ، گاه در عمل اصرار به انجام كارهايى دارد كه ريشه آن هواپرستى و نتيجه آن بدبختى است ؛ امّا بر اثر تسويلات شيطان و تزيين هواى نفس ، آن را خير و موجب سعادت خويش مى پندارد و از نرسيدن به آن ناراحت مى شود؛ در حالى كه گذشت زمان چه بسا روشن مى كند كه اگر خواسته او انجام مى گرفت تا پايان عمر بيچاره بود.
در هفتمين آيه مطلب تازه اى در زمينه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن اين كه گاه اين انسان عجول به جاى اين كه حدّاقل در راه نيكيها عجله كند، هميشه در راه شرّ و فساد عجله مى كند. همان گونه كه گاه كفار لجوج و عنود در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آنها را تهديد به عذاب الهى مى كرد، اصرار داشتند كه چرا اين عذاب فرانمى رسد و بى صبرانه در واقع مرگ و نابودى خود را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى طلبيدند؛ چنان كه در آيه مورد بحث آمده است : ((آنها پيش از حسنه (نيكى و رحمت ) از تو تقاضاى تعجيل سيّئه (بدى و عذاب ) مى كنند، با اين كه قبل از آنها بلاهاى عبرت انگيز نازل شد (و آنها شنيدند و مى دانند كه اين مسئله شوخى نيست ؛ بنابراين تاءخير عذاب و مجازات آنها، تنها به خاطر لطف و رحمت خدا، حتى بر گنه كاران است ، شايد بيدار شوند و بازگردند) و پروردگار تو نسبت به مردم ، با اين كه ظلم مى كنند، باز داراى مغفرت است و نيز پروردگارت داراى عذاب شديد دارد (بنابراين نبايد به غفران الهى مغرور شوند)؛ و يستعجلونك بالسيّئة قبل الحسنة و قدخلت من قبلهم المثلات و انّ ربّك لذو مغفرة للنّاس على ظلمهم و انّ ربّك لشديد العقاب .(703)
آرى ! اگر شتابزدگى انسان با لجاجت آميخته شود، نتيجه اش همان است كه در آيه گذشته آمد؛ به جاى اين كه براى نيكى ها عجله كند، براى بدى عجله كند و خود را گرفتار امواج بدبختى مى سازد؛ شبيه آنچه در آيه 1 سوره معارج آمده است : ((سئل سائل بعذاب واقع * للكافرين ليس لهم دافع ؛ تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد، اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمى تواند مانع آن شود)).
بسيارى از مفسّران و ارباب حديث گفته اند كه اين آيه درباره ((نعمان بن حارث فهرى )) نازل شده است . نقل شده است كه در غديرخُم ، جانشينى على عليه السّلام را از سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جمله تاريخى ((من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه )) شنيد؛ برآشفت و نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و شديدا اعتراض كرد و هنگامى كه فهميد اين امر طبق يك دستور الهى انجام شده است ، ناراحتى اش بيشتر شد و گفت : خداوندا! اگر اين حق است و از سوى توست ، سنگى از آسمان بر ما بباران . چيزى نگذشت كه قطعه سنگ آسمانى بر سرش فرود آمد و او را كُشت و آيه فوق نازل شد.(704)
آيا بهتر نبود كه اين قبيل اشخاص به جاى لجاجت و عناد در برابر حق ، از خداوند تقاضاى هدايت و برچيدن تعصّب و لجاجت درونى خويش مى كردند و طبق آيه مورد بحث مغفرت خداوند را بر عذابش مقدم مى كردند؛ ((سبقت رحمته غضبه )) كه خداوند متعال تا امكان هدايت وجود داشت ، آنها را عذاب نمى كرد؛ ولى افسوس ! كه هميشه انسان هاى خيره سر، عجله بر عذاب الهى دارند، نه مغفرت !
هشتمين آيه از آيات مورد بحث ، ضمن نگرش از زاويه ديگر به مسئله عجول بودن انسان ، مى فرمايد: ((اگر خداوند در مجازات مردم (بدكار) عجله مى كرد، آن گونه كه آنها در به دست آوردن خير و نيكى عجله دارند؛ مرگ همه آنها فرامى رسيد (و اثرى از آنان باقى نمى ماند)؛ ((و لو يعجّل اللّه للنّاس الشّرّ استعجالهم بالخير لقضى اليهم اءجلهم ...))(705)، ولى از آنجا كه خداوند غفور و رحيم و آمرزنده و مهربان است ، هرگز در مجازات بدكاران شتاب نمى كند، شايد بيدار شوند و به راه هدايت بازگردند.
قرآن در پايان همين آيه مى افزايد: ((ما آنها را كه ايمان به رستاخير ندارند، به حال خود رها مى كنيم تا در طغيانشان ، حيران و سرگردان شوند (آن گاه آنها را مجازات مى نماييم )؛ ...فنذر الّذين لايرجعون لقائنا فى طغيانهم يعمهون )).(706)
بنابراين خدا همانند شما عمل نمى كند، شما در به دست آوردن نيكى ها عجول هستيد، ولى خداوند در مجازات شما شتابى ندارد. مقصود خداوند متعال مجازات نيست بلكه مقصود اصيلش هدايت است .
طبق آيات ديگر قرآن ، اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده كه منظور از آيه ، اين است كه با آنها با عجله از خداوند در خواست مجازات و عذاب مى كردند، همان گونه كه در تقاضاى نيكى ها عجول بودند؛ قرآن مى گويد: ((اگر خداوند تقاضاى شما را به سرعت در مسئله عذاب مى پذيرفت ، كسى از شما زنده نمى ماند.))(707) ولى معنى اوّل و يا تفسير اوّل با ظاهر آيه سازگارتر است .
در نهمين آيه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگى كفّار و مشركان در برابر وعده هاى پيروزى مسلمانان و شكست و مجازات دردناك دشمنان آنها، مى فرمايد: ((آنها مى گويند: اگر راست مى گوييد اين فتح و پيروزى شما در چه زمانى است ؟ (چرا اين وعده ها تحقّق نمى يابد؟) و اين دليل بر آن است كه شما دروغ مى گوييد و خودتان را فريب مى دهيد؛ و يقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين )).(708)
قرآن در پاسخ آنها به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور مى دهد: ((بگو (عجله نكنيد!) اين پيروزى فرامى رسد و در آن روز، ايمان كافران سودى به حال آنها نخواهد داشت و مهلتى به آنها داده نمى شود؛ قل يوم الفتح لاينفع الّذين كفروا ايمانهم و لا هم ينظرون ...)).(709)
خداوند به لطف و كَرم و عنايتش ، امروز به شما مهلت داد تا به خود آييد و راه حق در پيش گيريد؛ ولى آن روز كه عذاب الهى نازل شود، دَرهاى توبه بسته خواهد شد و راه بازگشت وجود ندارد. پس به جاى اين كه شتابزده ، خواهان نابودى خودتان باشيد، از اين فرصت و مهلت الهى بهره بگيريد و خود را اصلاح كنيد.
سپس به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور مى دهد: ((اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و منتظر باش ، آنها هم منتظرند (تو منتظر پيروزى و رحمت الهى باش و آنها هم منتظر شكست و عذاب )؛ فاءعرض عنهم و اءنتظر انّهم منتظرون )).(710)
جمعى از مفسّران گفته اند كه جمله ((انّهم منتظرون )) اشاره به انتظارى است كه كافران درباره مرگ پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا شكست او داشتند؛ ولى تفسيرى كه در بالا گفتيم مناسبتر به نظر مى رسد.
در دهمين آيه مخاطب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و با اين كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به گواه تاريخ ، هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمى كردند، بلكه هميشه با صبر و حوصله ، هر كارى را انجام مى دادند، به عنوان تاءكيد، حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مخاطب قرار داده كه : ((صبر و حوصله كن ، آن گونه كه پيامبر اولواالعزم شكيبايى كردند و براى (عذاب ) آنها عجله مكن ، هنگامى كه وعده هايى را كه به آنها داده شده است (در مورد عذاب ) مى بينند، احساس مى كنند كه گويى ساعتى از يك روز، در دنيا توقّف داشتند، ((فاءصبر كما صبر اولواالعزم من الرّسل و لاتستعجل لهم كاءنّهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الّا ساعة من نهار)).(711)
با توجّه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر آخرت ، ساعتى زودگذر بيش نيست ، بنابراين عجله مكن تا اتمام حجّت كافى بر آنها شود. از اين تعبير استفاده مى شود كه همه پيامبران الهى در برابر خيره سرى امّت هاى لجوج و جاهل و نادان ، صبور و بردبار بودند و بيشترين مهلت را براى اصلاح به آنها مى دادند.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز چنين بود و آنچه در آيه فوق آمده ، در واقع جنبه تاءكيد يا آموزشى براى ديگران و يا هشدارى براى كافران است كه از مهلت الهى سوء استفاده نكنند.
اين آيه گواه روشنى است بر اين كه صبر و بردبارى و ترك عجله ، فضيلتى است كه در تمام پيامبران بزرگ بوده است ؛ همانهايى كه در طول تاريخ بشرى ، اسوه و الگو براى خَلق خدا بوده اند.
نتيجه
از مجموع آيات فوق روشن مى شود كه عجله و شتابزدگى كه در اقوام و ملل گوناگون بوده و هست ، تا چه اندازه از نظر اسلام ، يك ضدّ ارزش است و صبر و بردبارى و حوصله تا فراهم شدن زمينه هاى هر كار، در رديف مهمترين فضايل اخلاقى و انسانى است . فضيلتى كه تمام انبياى بزرگ الهى و رهبران بشريّت به آن آراسته بودند.
عجله و شتاب در روايات اسلامى
در روايات اسلامى بحث هاى فراوانى درباره نكوهش ((عجله )) و ستايش ((تاءنّى )) و خويشتن دارى ديده مى شود كه نكات زيادى در آنها نهفته است ، به عنوان نمونه :
1- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((اءلاءناة و العجلة من الشّيطان ؛ تاءنّى و خويشتن دارى از سوى خداست و عجله و شتاب از شيطان است )).(712)
2- در حديث ديگرى همان حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((انّما اءهلك النّاس العجلة و لو اءنّ النّاس تثبّتوا لم يهلك اءحد؛ عجله و شتاب مردم را هلاك كرده و اگر مردم داراى تاءنّى و خويشتن دارى بودند، هيچ كس به هلاكت نمى رسيد)).(713)
البتّه منظور هلاكت هايى است كه بر اثر حوادث غيرمنتظره و ناپخته پيش مى آيد كه اغلب مولود عجله و دستپاچگى است .
3- از همان حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است : ((ايّاك و العجلة فانّك ان عجّلت اءخطات حظّك ؛ از عجله بپرهيز؛ زيرا هرگاه عجله كنى نصيب و بهره خود را از دست خواهى داد)).(714)
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((مع العجل يكثر الزّلل ؛ لغزش هاى انسان باعجله افزايش مى يابد)).(715)
5- همان امام بزرگوار در وصيّتى كه در آستانه شهادتش براى فرزندش امام حسن عليه السّلام داشتند: ((اءنهاك عن التّسرّع بالقول و الفعل ؛ تو را از شتابزدگى در سخن گفتن و عمل نهى مى كنم )).(716)
6- باز همان امام همام مى فرمايند: ((اءلعجل قبل الامكان يوجب الغصّة ؛ عجله پيش از فراهم شدن امكانات و مقدّمات كار، موجب اندوه است .))(717)؛ زيرا زحمات انسان برباد مى رود و تلاشهاى او بى اثر مى ماند.
7- از همان حضرت عليه السّلام آمده است : ((من ركب العجل ركبته الملامة ؛ كسى كه بر مركب شتابزدگى سوار شود، ملامت و سرزنش بر دوش او سوار خواهد شد)).(718)
8- امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: ((مع التّثبّت تكون السّلامة و مع العجلة تكون النّدامة ؛ همراه تاءنّى و خويشتن دارى ، سلامت است و همراه عجله ندامت )).(719)
9- اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((العجلة مذمومة فى كلّ اءمر الّا فى ما يدفع الشّرّ؛ عجله در هر كارى نكوهيده است ، مگر در مقام دفع شّر)).(720)
10- اين بحث را با حديث پُرمعنايى از حضرت على عليه السّلام به پايان مى بريم : ((من استطاع اءن يمنع نفسه من اءربعة اءشياء فهو خليق باءن لاينزل به مكروه اءبدا قيل و ماهى ؟ قال : العجلة و اللّجاجة و العجب و التّوانى ؛ كسى كه بتواند خويشتن را از چهار چيز بازدارد، سزاوار است كه هرگز امر ناخوشايندى براى او رخ ندهد. سؤ ال كردند، آن چهار چيز چيست ؟ فرمودند: عجله ، لجاجت ، خودبينى و تنبلى )).(721)
در اين احاديث ((تاءنّى )) يك عطيّه الهى و ((عجله )) يك خوى شيطانى شمرده شده است ، همان خويى كه انسان را در زندگى ناكام مى سازد، فرصت ها را از دست او مى گيرد، لغزش او زياد مى گردد، پشيمان مى شود و به هلاكت مى افتد؛ در صورتى كه نقطه مقابل آن ؛ يعنى ، تاءنّى و خويشتن دارى سبب كاميابى و پيروزى و بهره بردارى هر چند بيشتر از فرصتهاست .
چند نكته مهم
1- مفهوم عجله و شتابزدگى
عجله و شتابزدگى به عنوان يك خوى زشت و ناپسند كه در اعمال انسان به صورتهاى گوناگون آشكار مى شود، به اين معنى است كه انسان ، پيش از فراهم شدن مقدّمات انجام كار، اقدام به انجام آن كند، كارى كه نتيجه آن چيزى جز شكست يا انجام ناقص نخواهد بود.
اين بدان مى ماند كه انسان ميوه را پيش از رسيدن و قابل استفاده شدن از درخت بچيند؛ كارى كه نتيجه اش ضايع شدن ميوه يا كم شدن فايده آن است . يا اين كه قبل از آمادگى زمين ، بذرافشانى كند كه نتيجه اش نابودى بذر يا كاهش محصول خواهد بود.
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((و مجتنى الثّمرة لغير وقت ايناعها كالزّارع لغير اءرضه ؛ كسى كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند، همچون كسى است كه بذر خود را در زمين نامناسبى (مانند شوره زار) بپاشد. (كه نيرو و سرمايه خود را تلف كرده و نتيجه اش عايدش نمى شود))).(722)
((عجول )) به افرادى گفته مى شود كه در گفتار و رفتار و سؤ ال و درخواست خود، دستپاچه اند و صبر و حوصله لازم را براى رسيدن به مقصد، از راه صحيح آن ندارند؛ به همين دليل ، اغلب گرفتار مشكلات و ناكامى ها مى شوند.
نقطه مقابل ((عجله و شتابزدگى )) تاءنّى ، اناة ، خويشتن دارى ، تحمّل ، حوصله ، طماءنينه و وقار است .
((عجله )) را نبايد با ((سرعت )) كه بار مثبت دارد، اشتباه كرد. سرعت آن است كه انسان بعد از فراهم شدن مقدّمات ، اتلاف وقت نكند و فرصت را از دست ندهد و به سوى مقصد بشتابد؛ كارى كه مسلّما سبب پيروزى و نجات و موفقيت است . در موارد بسيارى ، ميان مصاديق و موارد عجله و سرعت اشتباه شده است و يا گروهى براى توجيه اعمال نادرست خود، تنبلى و بى حالى و از دست دادن و فرصت ها را تحت عنوان ترك عجله و شتابزدگى توجيح مى كنند؛ در حالى كه فرق اين دو كاملا واضح و روشن است و اين كه مى بينيم ، بعضى از روايات ، عجله را از اسباب پشيمانى و تاءنّى را سبب سلامت شمرده است ، به خاطر همان است كه در بالا اشاره شد اين سخن را با حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام كه بيان روشنى بر تفاوت مفهوم عجله و سرعت در كارهاست ، پايان مى دهيم : ((ايّاك و العجلة بالاءمور قبل اءوانها، و التّساقط فيها عند امكانها؛ از شتاب كردن در كارها، قبل از رسيدن موعد آنها بپرهيز و نيز از سستى در كارها به هنگام رسيدن زمان آن (و فراهم شدن اسباب ) بپرهيز)).(723)
2- سرعت گرفتن در خيرات
قرآن مجيد در آيات متعددى ، مؤ منان را با مسارعت در خيرات و پيشى گرفتن از يكديگر دعوت مى كند، از جمله در آيه 114 سوره آل عمران در توصيف جمعى از مؤ منان راستين مى فرمايد: ((...و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصّالحين ... آنها كسانى هستند كه در انجام كارهاى نيك سرعت كرده و بر يكديگر پيشى مى گيرند و آنها از صالحانند)).
و در سوره انبيا آيه 90 در توصيف جمعى از پيامبران بزرگ ، مانند ((زكريّا)) و ((يحيى )) مى فرمايد: ((انّهم كانوا يسارعون فى الخيرات ...؛ آنها در كارهاى خير به سرعت اقدام مى كردند و بر ديگران پيشى مى گرفتند)).
و در آيه سوره مؤ منون ، در شرح صفات برجسته مؤ منان آمده است : ((اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون ؛ آنها در كارهاى نيك به سرعت اقدام مى كنند و از ديگران پيشى مى گيرند)).
در آيه 133 سوره آل عمران ، اين مسئله به عنوان يك دستور عام خطاب به همه مؤ منان آمده است : ((و سارعوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها السّماوات و الاءرض اعدّت للمتّقين ؛ شتاب كنيد و پيشى بگيريد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان ، در رسيدن به بهشتى كه وسعت آن به اندازه آسمانها و زمين است كه براى پرهيزكاران آماده شده است )).
در آيه 148 سوره بقره ، همين معنى تحت عنوان مسابقه در خيرات مطرح شده است : ((فاستبقوا الخيرات ...؛ در نيكيها (و اعمال خير) بر يكديگر سبقت جوييد)).
بديهى است ((مسارعه )) در خيرات با مسابقه در خيرات ، هر دو اشاره به يك حقيقت دارد و در واقع لازم و ملزوم يكديگرند؛ زيرا، سبقت جستن بدون سرعت در عمل ، امكان پذير نيست و هر كس سريعتر راه را سوى مقصود بپيمايد، بى شك زودتر به مقصود مى رسد.
در روايت اسلامى اشارات بسيار پُرمعنى و جالبى نسبت به اين موضوع ديده مى شود كه گلچينى از آنها را در ذيل مى آوريم :
1- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((انّ اللّه يحبّ من الخير ما يعجّل ؛ خداوند كار نيكى را دوست دارد كه با سرعت انجام شود)).(724)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((بادروا بعمل الخير قبل اءن تشغلوا عنه بغيره ؛ در انجام كارهاى نيك سرعت كنيد، پيش از آن كه چيزى شما را به خود مشغول سازد و از آن بازدارد)).(725)
3- در احاديث متعددى از امام صادق عليه السّلام اين مضمون ديده مى شود: (( من همّ بخير فليعجّله و لايؤ خّره ؛ كسى كه تصميم به كار نيك مى گيرد، بايد در آن شتاب كند و تاءخير نيندازد)).(726)
4- در حديث ديگرى همين معنى به صورت مشروح ترى از همان امام بزرگوار نقل شده است : ((اذا همّ اءحدكم بخير اءو صلة فانّ عن يمينه و شماله شيطانين فليبادر لايكفّاه عن ذلك ؛ هنگامى كه كسى از شما تصميم بر انجام كار خير يا بخشيدن چيزى به كسى گرفت ، بايد مواظب باشد كه در طرف راست و چپ او دو شيطان هستند؛ بنابراين بايد به سرعت اقدام كند، مبادا آن دو شيطان (با وسوسه هاى خود) او را از اين كار بازدارند)).
5- اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((ليس من عادة الكرام تاءخير الانعام (727)؛ تاءخير از بخشش از عادت كريمان نيست )).
next page
fehrest page
back page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)