next page

fehrest page


back page

5- والّذين هم لفروجهم حافظون * الّا على اءزواجهم اءو ما ملكت اءيمانهم فاءنّهم غير ملومين - فمن ابتغى ورآء ذلك فاءولئك هم العادون (سوره مؤ منون ، آيات 5 تا 7)
6- ...والحافظين فروجهم و الحافظات ... (سوره احزاب ، آيه 35)
ترجمه :
1- (انفاق شما مخصوصا بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند؛ (و توجّه به آيين خدا، آنها را از وطن هاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آنها اجازه نمى دهد تا براى تاءمين هزينه زندگى ، دست به كسب و تجارت بزنند)؛ نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند) و از شدّت خويشتن دارى ، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند؛ امّا آنها را از چهره هايشان مى شناسى و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند (اين است مشخصّات آنها!) و هر چيز خوبى را در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است .
2- و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمنّاى كامجويى كرد؛ دَرها را بست و گفت : ((بيا (به سوى آنچه براى تو مهيّاست ))). (يوسف ) گفت : ((پناه مى برم به خدا! او (= عزيز مصر) صاحب نعمت من است ؛ مقام مرا گرامى داشته (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم ؟!) مسلّما ظالمان رستگار نمى شوند!))
3- آن زن قصد او كرد و او نيز - اگر برهان پروردگار را نمى ديد - قصد وى مى نمود! اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم ، زيرا او از بندگان مخلَص ما بود.
4- (همسر عزيز مصر) گفت : ((اين همان كسى است كه به خاطر (عشق ) او مرا سرزنش كرديد! (آرى !) من او را به خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد و اگر آنچه را دستور مى دهم ؛ انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلّما خوار و ذليل خواهد شد!))
(يوسف ) گفت : ((پروردگارا! زندان ، نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آن مى خوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى ؛ به سوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!))
پروردگارش دعاى او را اجابت كرد و مكر آنان را از او گردانيد؛ زيرا او شنوا و داناست .
5- و آنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى ) حفظ مى كنند. تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند و كسانى كه غير از اين راه را طلب كنند، تجاوزگرند!
6-... مردان پاكدامن و زنان پاكدامن ... .
تفسير
نيازمندان آبرومند
در آيه نخست ، درباره بهترين مورد انفاق ، مى فرمايد: انفاق شما (مخصوصا) بايد براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده (و از خانه و كاشانه خود آواره گشته اند و شركت در ميدان جهاد به آنها اجازه نمى دهد براى تاءمين زندگى خود تلاش كنند) و نمى توانند سفرى كنند (و سرمايه اى به دست آورند)؛ ((للفقراء الّذين احصروا فى سبيل اللّه لايستطيعون ضربا فى الاءرض ...)).(497)
سپس به ويژگى مهم ديگرى از آنها اشاره مى كند: ((از شدّت خويشتن دارى و عفاف ، افراد بى اطلاع ، آنها را غنى مى پندارند؛ در حالى كه آنها را از چهره هايشان مى شناسى ؛...يحسبهم الجاهل اءغنياء من التّعفّف تعرفهم بسيماهم ...)).(498)
آرى ! آنها رنجهاى درونى خود را كاملا حفظ مى كنند و زبان به شكوه نمى گشايند و در عين نيازمندى شديد، همچون بى نيازان گام برمى دارند، ولى براى آگاهان رنگ رخساره آنها از سرّ درونشان خبر مى دهد.
باز به بيان ويژگى ديگرى پرداخته ، مى افزايد: ((هرگز با اصرار چيزى را از مردم نمى خواهند؛...لايسئلون النّاس الحافا...)).(499)
تا حد امكان ، از كسى تقاضا نمى كنند و اگر كارد به استخوانشان رسد و ناچار شوند وامى از كسى بگيرند يا كمكى بخواهند، هيچ گونه اصرار به فرد مقابل نمى كنند.
در پايان آيه مى فرمايد: ((و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند به آن آگاه است ؛...و ما تنفقوا من خير فانّ اللّه به عليم )).(500) آرى ! نفاق بسيار خوب است ، خصوصا بر كسانى كه عزّت نفس و طبع بلند دارند و خويشتن دار و عفيفند.
بديهى است كه ((عفّت )) در اين آيه به معنى خويشتن دارى در مسايل مالى است ، نه امور جنسى . جمعى از مفسّران ، شاءن نزول آن را ((اصحاب صفّه )) دانسته اند. آنها يك گروه چهار صد نفرى از مسلمانان مكّه و اطراف مدينه بودند كه نه خانه اى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند و نه كسب و كار؛ ولى در عين حال ، در نهايت تعفّف در محلّى كه به صورت سكوى بزرگ (501) در كنار مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، زندگى مى كردند. آنها مجاهدانى بودند كه به فرمان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ميدان هاى جنگ حركت مى كردند و در عين گرسنگى و نيازمندى شديد، عزّت نفس و خويشتن دارى و عفّت خويش را حفظ مى كردند.
به هر حال ، قرآن مجيد اين گروه از عفيفان را در آيه فوق با تعبيرات مختلف ستوده است و آنها را به عنوان الگو براى ساير مسلمانان معرّفى نموده است .
در آيه دوّم و سوّم ، سخن از ((عفّت )) و پاكدامنى يوسف عليه السّلام است كه در سخت ترين شرايطى كه تمام اسباب گناه در آن آماده بود، خود را حفظ كرد. به خداوند خويش پناهنده شد و از كوره يك امتحان بزرگ الهى ، آبرومندانه بيرون آمد.
طبق بيان قرآن كريم : ((آن زن كه يوسف عليه السّلام در خانه او بود؛از وى تمنّاى كامجويى كرد و تمام دَرها را بست و گفت : بشتاب به سوى آنچه كه براى تو مهيّاست .))
يوسف عليه السّلام گفت : به خدا پناه مى برم ، او (عزيز مصر) صاحب نعمت من است ، مقام مرا گرامى داشته (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم ؟)؛ به يقين ظالمان (و خائنان ) رستگار نمى شوند؛ ((و راودته الّتى هو فى بينها عن نفسه و غلّقت الاءبواب و قالت هيت لك ، قال معاذ اللّه انّه ربّى اءحسن مثواى انّه لايفلح الظّالمون ))(502)
چهره زيبا و ملكوتى حضرت يوسف عليه السّلام ، نه تنها عزيز مصر را مجذوب كرده بود، بلكه همسر عزيز مصر نيز به او علاقه مند شده بود. اين عشق و علاقه همسر عزيز مصر، پنجه در اعماق جانش داشت كه با گذشت زمان داغتر و سوزانتر مى شد؛ امّا حضرت يوسف عليه السّلام عفيف و پاكدامن و پرهيزكار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فريباى جوان و زيباى عزيز مصر، از تمام وسايل و روشها، براى رسيدن به مقصد خود استفاده كرد؛ وسايلى كه تنها بخشى از آنها براى تحريك يك جوان مجرّد هم سن و سال حضرت يوسف عليه السّلام كافى بود؛ ولى حضرت يوسف عليه السّلام در برابر امواج شديد شهوت ايستادگى نمود و خود را به كِشتى لطف پروردگار سپرد كه اگر نمى سپرد، غرق شده بود، همان گونه كه آيه بعد مى فرمايد: ((آن زن قصد كامجويى را از او (حضرت يوسف عليه السّلام ) كرد و او نيز - اگر برهان پروردگار را نمى ديد - قصد وى مى نمود، اين چنين كرديم .
(و يوسف را در برابر اين طوفان شديد تنها نگذاشتيم ) تا بدى و فحشا را از او دور سازيم ؛ زيرا او از بندگان مخلَص ما بود؛ و لقد همّت به و همّ بها لولا اءن رءا برهان ربّه كذالك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصين )).(503)
((من عبادنا)) (از بندگان ما) و ((مخلصين )) (خالص شدگان )، تعبيرات بسيار پُرمعنايى است كه در اين آيه به عنوان نشان افتخار بر سينه حضرت يوسف عليه السّلام نصب شده است .
گرچه حضرت يوسف عليه السّلام با وجود عفّت و پاكدامنى از سوى همسر عزيز مصر متهم به خيانتى شد كه ممكن بود به قيمت جان او تمام شود؛ ولى خداوندى كه وعده حمايت از مؤ منان پاكدامن را داده است توسط گواهى كودك شيرخوارى كه در گهواره بود، به صورت معجزه آسايى ، او را نجات داد.
آنچه بعضى از افراد نادان و بى خبر، در شرح اين آيات نوشته اند كه منظور از ((همّ بها)) اين است كه حضرت يوسف عليه السّلام نيز آماده كامجويى از زليخا شد، نه با مقام عصمت انبيا سازگار است و نه با لحن آيات فوق ؛ بلكه قرآن مى گويد: ((برهان پروردگار به يارى حضرت يوسف عليه السّلام آمد كه اگر نيامده بود، آماده مى شد؛ ولى چون به سراغش آمد، قصد گناه نكرد)).
فخر رازى در تفسير اين آيه ، تعبير جالبى دارد. او مى نويسد: ((همه ، حتّى شيطان شهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السّلام دادند؛ زيرا شيطان در همان زمانى كه رانده درگاه خدا شد، گفت : من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مى كنم ؛ جز بندگان مخلَص تو؛ قال فبعزّتك لاغوينّهم اءجمعين * الّا عبادك منهم المخلَصين ))(504)
سپس فخر رازى مى فرمايد: ((اگر گويندگان اين سخنان بى اساس و خرافى ، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السّلام داد و اگر پيرو شيطانند، شيطان نيز شهادت به پاكى او داده است )).(505)
در چهارمين آيه كه ادامه شرح زندگى پُرماجراى حضرت يوسف عليه السّلام و بيان مقام والاى عفّت و پارسايى اوست ، ضمن اشاره به آزمون ديگرى كه مانند طوفانى سخت در برابر او پديدار شده بود، مى فرمايد: ((هنگامى كه آوازه عشق سوزان عزيز مصر به غلام كنعانش حضرت يوسف عليه السّلام ، در شهر پيچيد و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش او گشودند؛ او براى اثبات بى گناهى خود، مجلس ميهمانى عظيمى ترتيب داد و او زنان سرشناس مصر دعوت كرد و در يك لحظه حسّاس ، حضرت يوسف عليه السّلام را وادار كرد كه وارد آن مجلس شود.
هنگامى كه آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت يوسف عليه السّلام افتاد؛ زمام اختيار را از دست دادند و با كاردهايى كه براى خوردن ميوه در دست داشتند، بى اختيار دستهايشان را بريدند و همگى گفتند: اين جوان ، يك انسان نيست كه يك فرشته زيبا و عجيب است !))
در آن هنگام كه همسر عزيز مصر خودش را پيروز مى ديد، رو به آنها كرد و گفت : ((اين همان كسى است كه مرا به خاطر (عشق ) به او سرزنش كرديد. (آرى !) من او را به خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد. اگر آنچه را كه من دستور مى دهم ، انجام ندهد؛ به زندان خواهد افتاد و به يقين خوار و ذليل خواهد شد؛ ((قالت فذلكنّ الّذى لمتنّنى فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعل ما آمره ليسجننّ و ليكونا من الصّاغرين ))(506)
اين دوّمين امتحان سخت و سنگين حضرت يوسف عليه السّلام بود. او بر سر دو راهى قرار داشت ؛ يكى ، تسليم شدن در برابر در خواست همسر عزيز مصر و به كام دل رسيدن و از هرگونه ناز ونعمت و محبّت برخوردار شدن و ديگرى مقاومت كردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمّل نمودن .
او بدون لحظه اى ترديد، راه خود را انتخاب كرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت : ((پروردگارا! زندان (با آن همه مشكلات و رنجهايش ) نزد من ، محبوبتر است از آنچه اينها مرا به آن مى خوانند. اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى ، قلب من متمايل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود؛ قال ربّ السّجن اءحبّ الىّ ممّا يدعوننى اليه و الّا تصرف عنّى كيدهنّ اءصب اليهنّ و اءكن من الجاهلين )).(507)
از تعبيرات آيه روشن مى شود كه زنان آن مجلس نيز با همسر عزيز مصر هم صدا شدند و حضرت يوسف عليه السّلام را به تسليم در برابر آن زن دعوت مى كردند و هر كدام به نوعى او را به اجابت دعوت همسر عزيز مصر فرامى خواندند. يكى مى گفت : اى جوان ! مگر جمال دل آرا و خيره كننده همسر عزيز مصر را نمى بينى ؟ مگر از عشق و زيبايى او لذّت نمى برى ؟!
ديگرى گفت : اگر زيبايى خيره كننده او در قلب تو اثر نمى گذارد؛ ولى فراموش مكن كه او همسر عزيز مصر است ، اگر قلب او را به دست آورى ، هر چه از مال و مقام بخواهى ، در اختيار تو قرار خواهد داد.
سوّمى به او هشدار مى داد كه اگر جمال و زيبايى و يا مال و مقام او براى تو اهمّيّت و ارزش ندارد؛ ولى بدان كه اگر آن زن ، خشمگين شود؛ به يك موجود خطرناك انتقام جو تبديل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براى هميشه فراموش خواهى شد.
چون آخرين راه ، همان زندان وحشتناك بود؛ حضرت يوسف عليه السّلام به درگاه خداوند عرضه داشت : ((من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاكى و تقوا و پارسايى و عفّت خويش ، حاضرم روزانه زندان وحشتناك گردم ؛ امّا آلوده خواست شوم آنها نشوم )).
اين تهديد جدّى بود و عملى هم شد. حضرت يوسف عليه السّلام به زندان افتاد؛ ولى روح بلندش در محيط ننگين و آلوده كاخ عزيز مصر رهايى يافت . در ادامه همين آيات آمده است كه خداوند، اين زندان وحشتناك را نردبان ترقّى حضرت يوسف عليه السّلام قرار داد.
سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزيز مصر تكيه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چيز رسيد؛ در حالى كه همه آلودگان رسوا شده و كنار رفتند. اين پاداشى بود كه خداوند در دنيا به اين سلاله نيكان و پاكان عنايت كرد.
قرآن كريم در ادامه مى فرمايد: ((پروردگار او، دعاى خالصانه اش را اجابت كرد و مكر و نقشه هاى شوم آنها را از او برگردانيد؛ زيرا او شنوا و داناست ؛ فاءستجاب له ربّه فصرف عنه كيدهنّ انّه هو السّميع العليم )).(508)
عفت ، صفت بارز يك مؤ من
در پنجمين آيه مورد بحث ، سخن از صفات برجسته مؤ منان است . قرآن در عبارت هاى كوتاه و بسيار پُرمعنى ، ضمن بيان بخش مهمّى از صفات مؤ منان ، پاكدامنى و عفّت را يكى از خصلت هاى برجسته آنها دانسته و مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه دامان خود را (از آلودگى به بى عفّتى ) حفظ مى كنند و تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنان ، ملامت نمى شوند و كسانى كه غير از اين راهى را طلب كنند، تجاوزگرند؛ والّذين هم لفروجهم حافظون * الّا على اءزواجهم اءو ما ملكت اءيمانهم فاءنّهم غير ملومين - فمن ابتغى ورآء ذلك فاءولئك هم العادون )).(509)
جالب اين كه ، قرآن در بيان صفات برجسته مؤ منان ، عفت را بعد از نماز و زكات و پرهيز از لغو مطرح كرده و حتّى آن را بر مسئله امانت و پايبندى به عهد و پيمان نيز مقدم داشته است .
عفت ؛ كليد نجات
در آخرين آيه مورد بحث ، قرآن بيان مى كند كه خداوند، ده گروه از مردان و زنان برجسته را مورد مغفرت و اجر عظيم قرار مى دهد كه نهمين آنها مردان و زنانى است كه دامان خود را از آلودگى به بى عفّتى ، نگه داشته و پاكدامن و عفيفند.
در بيان اوصاف دهمين گروه ، اشاره مى كند كه آنها بسيار ياد خدا مى كنند و بعيد نيست كه بيان اين مطلب ، دليل رابطه نزديكى ميان عفّت و ياد خدا بودن ، باشد كه نتيجه همه اينها، آمرزش الهى و اجر عظيمى است كه عظمتش را تنها خودش مى داند.
در جاى ديگر اشاره شده است كه روزه نيز يكى از راه هاى مهار طغيان ((شهوت جنسى )) است ؛ بنابراين ميان عفّت و روزه ، رابطه مستقيم وجود دارد. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد: ((يا معشر الشّباب ان استطاع منكم الباءة فليتزوّج فانّه اءغضّ للبصر و اءحصن للفرج و من لم يستطع فعليه بالصّوم (510)؛ اى گروه جوانان ! كسى كه از شما توانايى بر ازدواج داشته باشد، ازدواج كند؛ زيرا ازدواج سبب مى شود كه از نواميس ‍ مردم چشم فروبندد و دامان خويش را از آلودگى به بى عفتى حفظ كند و كسى كه توانايى بر ازدواج ندارد؛ روزه بگيرد)).
عفّت در روايات اسلامى
در منابع حديثى ، اهمّيّت فوق العاده اى به ((عفّت )) داده شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1- امام اميرالمؤ منين عليه السّلام ، عفت را برترين عبادت شمرده شده است : ((اءفضل العبادة اءلعفاف (511))) تعبير به عفت در اين جا، ممكن است به معنى وسيع آن استعمال شده و يا ممكن است در مقابل شكم پرستى و شهوت جنسى به كار رفته باشد.
2- امام باقر عليه السّلام مى فرمايند: ((ما عبداللّه بشى ء اءفضل من عفّة بطن و فرج ؛ هيچ عبادتى در پيشگاه خداوند، برتر از عفّت در برابر شكم و مسايل جنسى نيست ))(512)
3- در روايت ديگرى از آن حضرت - كه تفسيرى بر روايت سابق است - آمده است كه مردى خدمت امام عليه السّلام عرض كرد: اعمال و طاعات من ضعيف و روزه ام كم است ؛ ولى اميدوارم كه هرگز مال حرامى نخورده ام . امام عليه السّلام در پاسخ فرمود: ((اءىّ الاجتهاد اءفضل من عفّة بطن و فرج ؛ كدام تلاش در راه اطاعت خدا، برتر از عفّت در مقابل شكم و مسايل جنسى است )).(513)
4- امام على بن ابيطالب عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايند: ((اذا اءراداللّه بعبد خيرا اءعفّ بطنه و فرجه ؛ هنگامى كه خداوند خير و خوبى براى بنده اش بخواهد؛ به او توفيق مى دهد كه در برابر شكم و شهوت پرستى عفّت پيدا كند)).(514)
5- در حديث ديگرى كه مفضّل از امام صادق عليه السّلام ، در توصيف شيعيان واقعى نقل شده ، آن حضرت چنين مى فرمايند: ((انّما شيعة جعفر من عفّ بطنه و فرجه و اشتدّ جهاده و عمله لخالقه و رجاء ثوابه و خاف عقابه فاذا راءيت اولئك شيعة جعفر؛ پيروان حقيقى جعفربن محمد، كسانى هستند كه در برابر شكم پرستى و بى بندوبارى جنسى ، عفت و (در راه بندگى خدا) تلاش و كوشش فراوان دارند؛ به ثواب او اميدوارند و از عِقاب او بيمناك . (به همين دليل ، پيوسته ، در راه حق حركت مى كنند. هر گاه كسى را با اين صفات ببينى ) آنها پيروان و شيعيان جعفربن محمد عليه السّلام مى باشند)).(515)
6- اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((قدر الرّجل على قدر همّته ، و صدقه على قدر مروّته ، و شجاعته على قدر اءنفته و عفّته على قدر غيرته ؛ ارزش هر كس به اندازه همّت او و صداقت هر كس به اندازه شخصيّت او و شجاعت هر كس به اندازه زُهد و بى اعتنايى او به ارزشهاى مادى و عفّت هر كس به اندازه غيرت اوست )).(516)
بديهى است ، افراد غيرتمند راضى نمى شوند كه كسى نگاه آلود به نواميس ‍ آنها كند؛ به همين دليل ، نسبت به نواميس ديگران نيز حسّاسند و متعرض ‍ آنها نمى شوند.
7- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايان مى دهيم ، آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين روايت ضمن بيان اين كه : ((سه چيز است كه بر امّتم از آن سه بيمناكم )) سوّمين آنها را ((شهوة البطن و الفرج ؛ شكم پرستى و شهوت پرستى جنسى ))(517) مى دانند.
نتيجه
آنچه از آيات و روايات فوق حاصل مى شود، اين است كه : اسلام اهتمام فوق العاده به مسئله پرهيزكارى در برابر شهوت شكم و بى بندوبارى جنسى دارد تا جايى كه آن را نشانه شخصيّت ، غيرت ، ايمان و پيروى از مكتب اهلبيت عليهم السّلام معرفى مى كند. تاريخ نيز سرچشمه بسيارى از گرفتارى هاى انسان را از همين دو امر (شهوت شكم و شهوت جنسى ) مى داند؛ زيرا شهوتِ شكم ، به انسان اجازه تفكر مشروع را نمى دهد تا به وسيله آن ، حقوق انسان ها را رعايت كند و در مسير عدالت گام بردارد. به همين علت ، انسان را به ارتكاب انواع گناهان وامى دارد.
علاوه بر اينها، شهوت شكم ، سرچشمه بسيارى از بيمارى هاى جسمانى و اخلاقى است تا آنجا كه گاهى ، شكم به بت خطرناكى مبدّل شده و انسان را به پرستش و اطاعت خويش در همه زمينه ها وادار مى سازد.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز، در اين رابطه ، درباره مردم آخرالزمان فرموده است : ((ياءتى على النّاس زمان بطونهم آلهتهم و نسائهم قبلتهم و دنانيرهم دينهم ، و شرفهم متاعهم ، لايبغى من الايمان الّا اسمه و لا من الاسلام الّا رسمه و لا من القرآن الّا درسه ، مساجدهم معمورة من البناء و قلوبهم خراب على الهدى ؛ زمانى بر مردم فرامى رسد كه شكم هاى آنها بت هاى آنهاست و زن هاى آنها قبله آنهاست و دينارهايشان دينشان و شرفشان متاعشان است ، در آن زمان از ايمان جز نامى و از اسلام جز رسمى و از قرآن ، جز درسى باقى نمى ماند، مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دل هايشان از نظر هدايت خراب است )).
در ذيل اين حديث آمده است : ((خداوند در چنان شرايطى ، آنان را به چهار بلا مبتلا مى كند، جور سلطان و قحطى زمان و ظلم واليان و حاكمان )).(518)
فرق ميان ظلم و جور (كه در بسيارى از روايات در برابر هم قرار گرفته اند) ممكن است از اين جهت باشد كه واژه جور، در اصل به معنى انحراف از مسير حق است ؛ بنابراين جور سلطان به انحرافات صاحبان سُلطه و فرمانروايان اطلاق مى شود، در حالى كه ظلم به معنى بى عدالتى است .
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : ((ايّاك و ادمان الشّبع فانّه يهيّج الاءسقام و يثير العلل ؛ از پرخورى بپرهيز كه انواع بيمارى ها را تحريك كرده ، و سرچشمه مرض هاست )).(519)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز فرموده است : ((هر كس از شرّ شكم و زبان و آلت جنسى خود در امان بماند، از همه بدى ها محفوظ مانده است )).(520)
راه هاى پيشگيرى از بى عفتى
براى كنترل شهوات - مخصوصا شهوت جنسى و شهوت شكم - راه هاى بسيارى وجود دارد كه بخشى جنبه كلّى و عمومى دارد؛ يعنى ، در تمام مفاسد اخلاقى سارى و جارى است ، مانند: پاك بودن محيط، نقش ‍ معاشران و دوستان ، تربيت خانوادگى ، علم و آگاهى به پيامدهاى رذايل اخلاقى ، مسايل فرهنگى و مانند آن .
اين بحث را به صورت گسترده و كامل در جلد اوّل تحت عنوان آمادگى هاى لازم براى پرورش فضايل اخلاقى مطرح كرديم .
بخش ديگر، جنبه خصوصى دارد؛ يعنى ، مربوط به ((عفّت )) در مسايل جنسى و ساير خواست هاى نفسانى است كه امور زير را مى توان به عنوان عمده ترين راه كنترل در اين خصوص ذكر كرد:
1- حجاب و ترك خودآرايى در انظار عموم
بى شك ، يكى از امورى كه به شهوت جنسى دامن مى زند، ((برهنگى و خودآرايى زنان و مردان )) براى يكديگر است كه تاءثير آن ، به خصوص در ميان جوانان مجرّد، قابل انكار نيست ، به گونه اى كه مى توان گفت : آلودگى به بى عفّتى رابطه مستقيمى به بى حجابى ، برهنگى و خودآرايى در انظار عموم دارد؛ حتى طبق بعضى از آمارهاى مُستَند، هر قدر اين مسئله تشديد شود، به همان نسبت آلودگى به بى عفّتى بيشتر مى شود؛ مثلا، در تابستان كه به خاطر گرمى هوا، برهنگى زنان بيشتر مى شود، به همان نسبت مزاحمت هاى جنسى افزايش مى يابد و به عكس ، در زمستان كه زنان ، پوشش بيشتر دارند؛ اين گونه مزاحمت ها كمتر مى شود.
به همين دليل ، دستور حجاب يكى از مؤ كدترين دستورهاى اسلام است . قرآن مجيد در آيات متعددى از جمله : آيات 31 و 60 سوره نور و آيات 33 و 53 و 59 احزاب ، بر مسئله حجاب تاءكيد كرده است كه گاهى زنان باايمان را مخاطب قرار مى دهد و گاهى همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و گاهى نيز با استثنا كردن زنان پير و از كارافتاده ، تكليف بقيه را روشن مى سازد؛ به اين ترتيب با عبارات مختلف ، اهمّيّت اين وظيفه اسلامى را بازگو مى كند.
بديهى است كه برداشتن حجاب ، مقدّمه برهنگى ، آزادى جنسى و بى بندوبارى است كه مشكلات و مفاسد ناشى از آن ، در عصر و زمان ما بر كسى پوشيده نيست .
بى حجابى سبب مى شود كه گروهى از زنان ، در يك مسابقه بى پايان ، در نشان دادن اندام خود و تحريك مردان هوسباز شركت كنند. اين امر در عصر و زمان ما كه به خاطر گرفتارى هاى تحصيلى و اقتصادى سن ازدواج بالا رفته و قشر عظيمى از جامعه را جوانان مجرّد تشكيل مى دهد، آثار بسيار زيانبارى دارد.
بى حجابى ، علاوه بر اين كه از نظر اخلاقى سبب ناامنى خانواده ها و بروز جنايات مى شود، ضمنا سبب ايجاد هيجان هاى مستمر عصبى و حتّى بيمارى هاى روانى نيز مى گردد كه ثمره آن سستى پيوند خانواده ها و كاهش ‍ ارزش شخصيت زن در جامعه است .
next page

fehrest page


back page