سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
تنها اگر به خلوت رويا نشسته ام
شادم كه با خيال تو تنها نشسته ام
چون باغبان به پاي تو اي غنچه مراد
در بوستان عمر شكيبا نشسته ام
با داغ سينه سوز به دامان زندگي
مانند لاله در دل صحرا نشسته ام
دارم دلي شكسته و موجي ز اشك و خون
با قايق شكسته به دريا نشسته ام
گفتم به غم كه خانه ي ويرانه ات كجاست
گفتا ببين كه در دل شيدا نشسته ام
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
خدايا...
پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ي دلم را رو
به حقيقت بگشايم...
خدايا...
ياريم کن که مرغ خسته دلم راکه ديري است دراين قفس زنداني
است، درآسمان آبي عشق تو پرواز دهم...
خدايا..
پروردگارا...ياريم کن که شوق پروازراهميشه درخود زنده نگه دارم .....
خدايا...
توخود مي داني که بدترين درد براي يک انسان دورماندن ازحقيقت خويشتن
و رها شدن درگرداب فراموشي وسر درگمي است...
پس تواي کردگار بي همتا مرا ياري کن که به حقيقت انسان بودن پي ببرم
تابتوانم روز به روز به تو که سر چشمه تمام حقيقت هايي نزديک ونزديکتر
شوم....
خدايا، مرا فرصتي ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتي براي يک لحظه
آنچه باشم که تومي خواهي.
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
ما اين گونه ارزان
ما اين گونه ساده
ما اين گونه بیخيال
راحت و آسوده از اقليم خيال و
خوابِ جهان در گذشتهايم.
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
خدای خوبم ،
امروز صبح را به تو می سپارم .
لطفاً نا امیدی دیروزم را دور کن تا :
آن چه را سبب درد و رنجم شده است ،
و آن چه را محدود و محصورم می کند ،
ببخشم.
به من کمک کن تا دوباره شروع کنم .
لطفاً به زندگیم برکت ببخش. و ذهنم را روشن کن .
روزی را که در پیش رو دارم ،
به تو می سپارم.
لطفاً به هر کس و هر موقعیتی که با ان روبه رو می شوم
برکت ببخش .
از من انسانی بساز که خودت می خواهی ،
تا کاری را انجام دهم که تو می خواهی .
لطفاً به درو قلبم نفوذ کن
و همه ی خشم ، ترس و درد درونم را دور کن .
روحم را جانی تازه ببخش
و ذهنم را آزاد کن .
خدایا ، برای امروز از تو متشکرم .
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
هيچكس از جاي او آگاه نيست
هيچكس را در حضورش راه نيست
پيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان دور از زمين
بود اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده وزيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم از خود از خدا
از زمين، از آسمان،از ابرها
زود مي گفتند اين كار خداست
پرس و جو از كار او كاري خطاست
آب اگر خوردي ، عذابش آتش است
هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است
تا ببندي چشم ، كورت مي كند
تا شدي نزديك ،دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند
كج نهادي پاي، لنگت مي كند
تا خطا كردي عذابت مي كند
در ميان آتش آبت مي كند
با همين قصه دلم مشغول بود
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
خوابهايم پر ز ديو و غول بود
نيت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه
مثل صرف فعل ماضي سخت بود
مثل تكليف رياضي سخت بود
تا كه يكشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه در يك روستا
خانه اي ديديم خوب و آشنا
زود پرسيدم پدر اينجا كجاست
گفت اينجا خانه خوب خداست!
گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
با وضويي دست ورويي تازه كرد
با دل خود گفتگويي تازه كرد
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گفتمش پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟
گفت آري خانه او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان وساده وبي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است
مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره دل را برايش باز كرد
مي شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد
مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد
ميتوان مثل علف ها حرف زد
با زبان بي الفبا حرف زد
ميتوان درباره هر چيز گفت
مي شود شعري خيال انگيز گفت....
تازه فهميدم خدايم اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر
کاش الان آغوش گرمت سرپناه خستگیم بود و دو تا چشمانت پر از اندوه واسه دلشکستگیم بود.
ميخواهم همگام با سايه تنهايم در خيال باراني ام قدم بزنم و
چتر شکسته بغضم را بگشايم
مي خواهم شاعر لحظه هاي تارم باشم و غزل غزل گريه کنم
ميخواهم در کنار درياي دلواپسي انتظار،
در انتهاي جاده غربت بنشينم و
نگاهم را به روزي بدوزم که همه تلخيها و ناباورانه ها از ديارم کوچ کنند
ميخواهم آنقدر اشک بريزم تا که ابرها نزد چشمم خجل شوند
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
و مرا صدفی که مرواریدم توئی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم توئی
و خود را معبدی که راهبش منم
و مرا قلبی که عشقش توئی
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا قندی که شیرینی اش توئی
و خود را طفلی که پدرش منم
و مرا شمعی که پروانه اش توئی
و خود را انتظاری که موعودش منم
و مرا التهابی که آغوشش توئی
و خود را هراسی که پناهش منم
و مرا تنهائی که انیسش توئی
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
هی بهارْبهار ... برای باغ بابونه آرزو میکنم.
حالا همين شوقِ بیقيمت و قاعده
همين حدود رويا و رفتنِ از پی نور، ما را بس،
تا بر اقليم شقايق و
خيالِ پروانه پادشاهی کنيم
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)