و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
كجاست آنكه ز من آتشي بگيراند
بسازد از تن من قطعه قطعه هاي مذاب
خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب
چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب