به دريايي در افتادم كه پايانش نمي بينم
كسي را پنجه افكندم كه درمانش نمي بينم
فراقم سخت مي آيد وليكن صبر مي بايد
كه گر بگريزم از سختي رفيق سست پيمانم
شبان آهسته مي نالم مگر دردم نهان ماند
بگوش هر كه در عالم رسيد آواز پنهانم
دمي با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادي نمي خواهم كه با يوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم كه در خاكم رود صورت
هنوز آواز مي آيد بمعني از گلستانم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)