گم شدم در راه سودا رهنمايا ره نماي
صبرم از پاي اندر آمد دستگيرا دست گير
چون كنم كز دل شكيبايم ز دلبر ناشكيب
چون كنم كز جان گزيرست و ز جانان ناگزير
تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان
تا وجودم هست خواهم كند نامت بر ضمير