نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 215

موضوع: دیوان اشعار نظامی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض


    مراکز عشق به ناید شعاری

    مبادا تا زیم جز عشق کاری

    فلک جز عشق محرابی ندارد

    جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد


    غلام عشق شو کاندیشه این است

    همه صاحب دلان را پیشه این است


    جهان عشقست و دیگر زرق سازی

    همه بازیست الا عشقبازی


    اگر بی‌عشق بودی جان عالم

    که بودی زنده در دوران عالم


    کسی کز عشق خالی شد فسردست

    کرش صد جان بود بی‌عشق مردست


    اگر خود عشق هیچ افسون نداند

    نه از سودای خویشت وارهاند


    مشو چون خر بخورد و خواب خرسند

    اگر خود گربه باشد دل در و بند


    به عشق گربه گر خود چیرباشی

    از آن بهتر که با خود شیرباشی


    نروید تخم کس بی‌دانه عشق

    کس ایمن نیست جز در خانه عشق


    ز سوز عشق بهتر در جهان چیست

    که بی او گل نخندید ابر نگریست


    شنیدم عاشقی را بود مستی

    و از آنجا خاست اول بت‌پرستی


    همان گبران که بر آتش نشستند

    ز عشق آفتاب آتش پرستند


    مبین در دل که او سلطان جانست

    قدم در عشق نه کو جان جانست


    هم از قبله سخن گوید هم از لات

    همش کعبه خزینه هم خرابات


    اگر عشق اوفتد در سینه سنگ

    به معشوقی زند در گوهری چنگ


    که مغناطیس اگر عاشق نبودی

    بدان شوق آهنی را چون ربودی


    و گر عشقی نبودی بر گذرگاه

    نبودی کهربا جوینده کاه


    بسی سنگ و بسی گوهر بجایند

    نه آهن را نه که را می‌ربایند


    هران جوهر که هستند از عدد بیش

    همه دارند میل مرکز خویش


    گر آتش در زمین منفذ نیابد

    زمین بشکافد و بالا شتابد


    و گر آبی بماند در هوا دیر

    به میل طبع هم راجع شود زیر


    طبایع جز کشش کاری ندانند

    حکیمان این کشش را عشق خوانند


    گر اندیشه کنی از راه بینش

    به عشق است ایستاده آفرینش


    گر از عشق آسمان آزاد بودی

    کجا هرگز زمین آباد بودی


    چو من بی‌عشق خود را جان ندیدم

    دلی بفروختم جانی خریدم


    ز عشق آفاق را پردود کردم

    خرد را دیده خواب‌آلود کردم


    کمر بستم به عشق این داستان را

    صلای عشق در دادم جهان را


    مبادا بهره‌مند از وی خسیسی

    به جز خوشخوانی و زیبانویسی


    ز من نیک آمد این اربد نویسند

    به مزد من گناه خود نویسند


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/