نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 215

موضوع: دیوان اشعار نظامی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خدایا چون گل ما را سرشتی

    وثیقت نامه‌ای بر ما نوشتی

    به ما بر خدمت خود عرض کردی

    جزای آن به خود بر فرض کردی


    چو ما با ضعف خود دربند آنیم

    که بگزاریم خدمت تا توانیم


    تو با چندان عنایت‌ها که داری

    ضعیفان را کجا ضایع گذاری


    بدین امیدهای شاخ در شاخ

    کرم‌های تو ما را کرد گستاخ


    و گرنه ما کدامین خاک باشیم

    که از دیوار تو رنگی تراشیم


    خلاصی ده که روی از خود بتابیم

    به خدمت کردنت توفیق یابیم


    ز ما خود خدمتی شایسته ناید

    که شادروان عزت را بشاید


    ولی چون بندگیمان گوشه گیر است

    ز خدمت بندگان را ناگزیر است


    اگر خواهی به ما خط در کشیدن

    ز فرمانت که یارد سر کشیدن


    و گر گردی ز مشتی خاک خشنود

    ترا نبود زیان ما را بود سود


    در آن ساعت که مامانیم و هوئی

    ز بخشایش فرو مگذار موئی


    بیامرز از عطای خویش ما را

    کرامت کن لقای خویش ما را


    من آن خاکم که مغزم دانه تست

    بدین شمعی دلم پروانه تست


    توئی کاول ز خاکم آفریدی

    به فضلم زافرینش بر گزیدی


    چو روی افروختی چشمم برافروز

    چو نعمت دادیم شکرم در آموز


    به سختی صبر ده تا پای دارم

    در آسانی مکن فرموش کارم


    شناسا کن به حکمتهای خویشم

    برافکن برقع غفلت ز پیشم


    هدایت را ز من پرواز مستان

    چو اول دادی آخر باز مستان


    به تقصیری که از حد بیش کردم

    خجالت را شفیع خویش کردم


    بهر سهوی که در گفتارم افتد

    قلم در کش کزین بسیار افتد


    رهی دارم بهفتاد و دو هنجار

    از آن یکره گل و هفتاد و دوخار


    عقیدم را در آن ره کش عماری

    که هست آن راه راه رستگاری


    تو را جویم ز هر نقشی که دانم

    تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم


    ز سرگردانی تست اینکه پیوست

    بهر نااهل و اهلی می‌زنم دست


    بعزم خدمتت برداشتم پای

    گر از ره یاوه گشتم راه بنمای


    نیت بر کعبه آورد است جانم

    اگر در بادیه میرم ندانم


    بهر نیک و بدی کاندر میانه است

    کرم بر تست و اندیگر بهانه است


    یکی را پای بشکستی و خواندی

    یکی را بال و پردادی و راندی


    ندانم تا من مسکین کدامم

    ز محرومان و مقبولان چه نامم


    اگر دین دارم و گر بت پرستم

    بیامرزم بهر نوعی که هستم


    به فضل خویش کن فضلی مرا یار

    به عدل خود مکن با فعل من کار


    ندارد فعل من آن زور بازو

    که با عدل تو باشد هم ترازو


    بلی از فعل من فضل تو نیش است

    اگر بنوازیم بر جای خویش است


    به خدمت خاص کن خرسندیم را

    بکس مگذار حاجت مندیم را


    چنان دارم که در نابود و در بود

    چنان باشم کزو باشی تو خشنود


    فراغم ده ز کار این جهانی

    چو افتد کار با تو خود تو دانی


    منه بیش از کشش تیمار بر من

    بقدر زور من نه بار بر من


    چراغم را ز فیض خویش ده نور

    سرم را زاستان خود مکن دور


    دل مست مرا هشیار گردان

    ز خواب غفلتم بیدار گردان


    چنان خسبان چو آید وقت خوابم

    که گر ریزد گلم ماند گلابم


    زبانم را چنان ران بر شهادت

    که باشد ختم کارم بر سعادت


    تنم را در قناعت زنده دل دار

    مزاجم را بطاعت معتدل دار


    چو حکمی راند خواهی یا قضائی

    به تسلیم آفرین در من رضائی


    دماغ دردمندم را دوا کن

    دواش از خاک پای مصطفی کن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/