اشک‌های تمام‌نشدنی عروس چشم‌سبز
صبح روز مراسم عروسی وقتی از خواب بیدار شدم دیگر نتوانستم چشم‌هایم را باز کنم. بینایی‌ام را از دست داده بودم. بشدت به چشمانم آسیب رسیده بود. همسرم باور نمی‌کرد چه بلایی سر خودم آورده‌ام، به پزشکم مراجعه کرده و با گریه و التماس از وی خواستم درمانم کند ولی وی گفت که نیاز به زمان دارد.
وطن امروز: جشن عروسی دختر جوانی که آرزوی داشتن چشم‌های سبزرنگ داشت به خاطر اشک‌های تمام‌نشدنی لغو شد.
چندی پیش دختر جوانی به دادسرای جرائم پزشکی مراجعه و از یک متخصص چشم شکایت کرد. این نوعروس که خیلی ناراحت به نظر می‌رسید، گفت: از کودکی همیشه آرزو داشتم چشمانی سبزرنگ داشته باشم، از وقتی لنزهای رنگی آمد به خاطر ضعیفی چشم‌هایم از این دنیایی که خوشحالم می‌کرد دور بودم. چشمانم ضعیف بود و همیشه تحت نظر پزشک بودم و هر چند ماه یکبار برای معاینه نزد وی می‌رفتم. وقتی قرار شد مراسم ازدواج بگیریم از همسرم خواستم در این شب به‌یاد ماندنی از لنز رنگی استفاده کنم تا چهره‌ام متفاوت باشد.
با رضایت همسرم تحت نظر پزشکم یک جفت لنز رنگی تهیه کردیم. به محض اینکه لنزها را گرفتم آنها را داخل چشم‌هایم قرار دادم؛ می‌خواستم زیباتر به نظر برسم. از همان ساعات نخست چشمم شروع به سوزش کرد ولی توجهی نکردم.
تنها یک هفته به جشن ازدواج‌مان مانده بود که سوزش بیشتر شده بود ابتدا تصور کردم به خاطر اینکه عادت به لنز ندارم چشمم دچار سوزش شده است؛ اشک‌هایم مرتب سرازیر می‌شد و بند نمی‌آمد، چشمانم قرمز شده بود و بشدت می‌خاریدند.
صبح روز مراسم عروسی وقتی از خواب بیدار شدم دیگر نتوانستم چشم‌هایم را باز کنم. بینایی‌ام را از دست داده بودم. بشدت به چشمانم آسیب رسیده بود. همسرم باور نمی‌کرد چه بلایی سر خودم آورده‌ام، به پزشکم مراجعه کرده و با گریه و التماس از وی خواستم درمانم کند ولی وی گفت که نیاز به زمان دارد. آبرویم رفت؛ به خاطر آرزوی بچگانه زندگی‌ام را تباه کردم. با اصرارهای من عروسی را لغو کردیم و آن همه هزینه‌هایی که برای مخارج سالن و پذیرایی و شام کرده بودیم همه به باد رفت.