niusha zeighami 281229
نيوشا ضيغمي جزء آن دسته از بازيگران جوان سينماي ايران است كه طي سال‌هاي اخير توانست پله‌هاي موفقيت را به خوبي طي كند. او فعاليت خود را در عرصه بازيگري با آموزشگاه بازيگري سينماگران جوان آغاز كرد و براي مجموعه «در چشم باد» به آقاي جعفري جوزاني معرفي شد او با فيلم «پرتقال خوني» در جشنواره فيلم فجر گذشته حضور داشت،
i23625 niushahamsarrosha
اما اين‌بار او فقط بازيگر نبود، نيوشا ضيغمي به همراه همسرش «آرش پولادخان» سرمايه‌گذاري اين فيلم را هم به عهده داشتند. سال گذشته نيوشا ضيغمي علاوه بر تهيه كنندگي، مركز پوست و زيبايي خود با نام آدونيس را نيز تاسيس كرد كه شرح كامل آن را در مجله «زيبايي سالم» مطالعه كرديد.
در يك روز گرم تابستاني با همسر و خواهر نيوشا در دفترش قرار مصاحبه‌اي به بهانه فيلم پرتقال خوني گذاشتيم. جا دارد از سهيل سليماني مدير برنامه‌هاي نيوشا هم تشكر كنيم كه هماهنگي لازم براي اين مصاحبه را انجام دادند.
روان‌شناسي كودك خواندم

متولد 18 تير ماه سال 1359 در تهران، داراي مدرك كارشناسي روانشناسي كودك از دانشگاه شهيد بهشتي هستم و بازيگري را از كلاس‌هاي بازيگري سينماگران جوان شروع كردم. سال 1382 به پروژه «در چشم باد» آقاي جعفري جوزاني معرفي شدم.
از شكست نمي‌ترسم
من هميشه به عنوان فردي كه مي‌خواهد يك زندگي پويا را تجربه كند، زندگي پرفراز و نشيبي را تجربه كرده‌ام و هيچ وقت از ريسك كردن نترسيده‌ام. به نظر خودم راز موفقيت من اين است كه اول ايمان داشتم به كارهايي كه مي‌خواستم انجام بدهم و دوم اين‌كه باور داشتم كاري كه مي‌خواهم انجام بدهم برايم مهم است و بايد انجام بشود، پس كارم را دنبال مي‌كنم و سختي‌ها نمي‌تواند مانع من باشد چون از شكست نمي‌ترسم پس حتما به نتيجه مي‌رسم.
آينده روشا، خواهرم
به عنوان يك خواهر بزرگتر آينده روشا براي من بسيار پراهميت است. روشا خودش هم مي‌‌داند كه هيچكس در دنيا نه به اندازه من به او علاقه دارد نه براي آينده‌اش نگران است. حتي شايد جاهايي من از پدر و مادرم بيشتر نگران روشا باشم. رابطه من و روشا نه خواهرانه است و نه مادرانه، يك رابطه دوستانه است با حس مادرانه و خواهرانه. از اين‌كه روشا اينگونه وارد حرفه سينما شده خيلي خوشحالم چون دوست ندارم بگويند خواهر نيوشا ضيغمي است براي خودش جايگاهي دارد. نه اصلا اينطور نيست روشا گرافيك خوانده و با طراحي لباس هم اكنون وارد سينما شده و كار بازي را از سكانس‌هاي كوچك آغاز كرده و اين براي من خوشايند است. من تا به حال بي‌ربط از روشا حمايت نكرده‌ام و نگفتم چون خواهر من است بايد به پشتوانه اعتبار من وارد اين حرفه شود، بلكه جاهايي هم بوده است كه من روشا را حمايت نكردم تا مستقل بتواند از پس كارهايش بر بيايد، ولي نمي‌‌توانيم از اين فاكتور بگيريم كه من خواهر روشا هستم. دوست ندارم برچسب اين‌كه «خواهر نيوشا ضيغمي است» به روشا چسبانده شود چون خيلي از آدم‌ها اينگونه نابود شده‌اند كه طرف پسر فلاني است، خواهر فلاني است. ترجيح مي‌‌دهم «روشا» خودش به اين جايگاه برسد تا اين‌كه من برايش كاري كنم.
پدرم مخالف بود
وقتي مي‌خواستم وارد بازيگري شوم مادرم مخالفت نمي‌كرد ولي آن ديد مادرانه نسبت به آينده من را در نظر مي‌‌گرفت اما پدرم با بازيگر شدن من زياد موافق نبود. پدرم اصولا كارهاي علمي را دوست داشته و دارد و ترجيح مي‌داد من پزشك يا مهندس شوم تا بازيگر! وقتي وارد اين عرصه شدم و با كار آقاي جوزاني شروع كردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سينما شدم، در همان سال اول نتيجه خوبي حاصل شد، پدرم تغيير موضع داد و با كار من موافقت كرد.
بازيگر يعني....
به نظر من بازيگر مثل يك كاتاليزور است، شرايط و دغدغه‌هاي انسان‌هايي كه روي كاغذ ترسيم شده‌اند را مانند يك فيلتر از خود عبور مي‌دهد و از خود يك شخصيت تازه مي‌سازد. حتي اين شخصيت مي‌تواند آنقدر تاثيرگذار باشد كه گاهي وقت‌ها بازيگر خودش را بعد از بازي در آن نقش فراموش كند. كما اين‌كه من اين اتفاق را در زندگي بازيگري‌ام تجربه كرده‌ام. بعد از بازي در فيلم «شوريده» تحولي در زندگي من رخ داد و من را به يك فرد ديگر تبديل كرد. شهامتي را به دست آوردم كه شايد قبلا آن را نداشتم. پس براي من بازيگري حرفه مقدسي است.
تهيه كنندگي، سلام
سال گذشته من وارد مسير تهيه‌كنندگي سينمايي شدم. كار بسيار سختي بود چون معمولا تصور بيشتر مردم از تهيه‌كننده‌ يا يك فرد با تجربه است يا فردي با گيس سفيد. بسياري از افراد آدمي با شمايل من را براي تهيه‌كنندگي دور از تصور مي‌دانند. يكي از عللي كه من را به سوي تهيه‌كنندگي كشاند فيلمنامه‌هاي بدي بود كه به من پيشنهاد مي‌شد. وقتي وارد عرصه تهيه شدم خيلي حرف‌ها شنيدم، مثلا اين‌كه نيوشا ضيغمي پول مي‌دهد تا در فيلم بازي كند، در صورتي كه اگر ما كمي منطقي فكر كنيم يك بازيگر وقتي در طول سال از 10 فيلمنامه، هفت فيلمنامه به او پيشنهاد مي‌شود چه احتياجي به اين دارد كه با پول خود را در سينما ماندگار كند؟
حتي خيلي‌ها من را ترساندند كه شايد اگر وارد اين حرفه شوم ديگر تهيه‌كننده‌‌ها به من پيشنهاد بازي نخواهند داد. اما من تصميم به انجام اين كار گرفته بودم و با اراده‌اي كه داشتم اين كار را به ثمر رساندم و هيچ‌كدام از اين اتفاقات براي من رخ نداد.
نمي‌خواهم بگويم كه در اين كار از كسي كمك نگرفته ام، بسياري از دوستان با تجربه من را براي رسيدن به هدفم ياري كردند، همسر من كارش اين نبود اما ايشان را ترغيب به سرمايه‌گذاري در سينما كردم و امروز از نتيجه كارم راضي هستم.
îاگر روزي مي‌‌توانستم در زمان سفر كنم به قرن نوزدهم مي‌‌رفتم، براي اين‌كه قرن بيست و يكم قرن تكنولوژي است و قرن سرد و پر دغدغه‌اي است ولي قرن نوزدهم قرن احساس و هنر بود.
îخسرو شكيبايي و اكبر عبدي هميشه از اسطوره هاي من بودند و هستند
در سينماي ايران سوپراستار نداريم
ستاره آدميست كه واجد شرايط ستاره بودن در دنياست و اين شرايط را افراد كمي در سينماي جهان دارند. متاسفانه ما در سينماي ايران ستاره نداريم. مثلا «رابرت دنيرو» را همه سينماگران در دنيا مي‌شناسند پس مي‌توان به او لقب استار را داد. اما در ايران يكسري از بازيگران هستند كه قطعا واجد شرايطي بودند كه آنها را با بازيگران همزمان خود متمايز كرده و در نزد مخاطبين داراي ويژگي‌هايي كرده است كه به خاطر آنها به سينما مي‌روند. از نظر من اين هيچ بد نيست بلكه يك نعمت خدادادي است. اينها قابليت ستاره شدن هم دارند اما شرايطي كه برسينماي ما حاكم است اين امكان را از آنها گرفته است.
خو شــــبخــــتم
ما آدم‌ها هميشه به چيزهايي كه نداريم، فكر مي‌كنيم، ولي من هميشه در اين فكرم كه اگر اتفاقاتي كه رخ داده اتفاق نمي‌افتاد چه مي‌شد؟ در حال حاضر من خودم را انسان خوشبختي مي‌‌دانم. تا به امروز به خيلي از چيزهايي كه مي‌‌خواسته‌ام رسيدم. خدا را صد هزار مرتبه شكر مي‌‌كنم كه خانواده‌ام سالم هستند و يك خانواده چهارچوب‌دار و سلامت دارم. خيلي‌ها به من مي‌گفتند سينما آدم‌ها را از زندگي واقعي دور مي‌كند ولي براي من اين اتفاق نيفتاد. من الان هم كارم را انجام مي‌‌دهم و هم خانواده‌ام را دارم. هميشه تعريفي كه من از جامعه درباره يك بازيگر شنيده بودم اين بود كه اگر يك بازيگر ازدواج كند ديگر نمي‌‌تواند كار كند اما اينگونه نيست همسرم دركنار من است نه در رو به‌روي من... مثلا در روزهايي كه من فيلمبرداري داشتم در سرما و گرما و در هر موقعيتي من را درك كرده است. نبودن‌هاي من و بي‌حوصلگي‌هايم را تحمل كرده و در كنارم بوده است.بيش از همه چيز خانواده‌ام برايم اهميت دارد. روزي هم كه داشتم ازدواج مي‌‌كردم آرش به من گفت اگر يك روز من به تو بگويم كار نكن، نمي‌‌كني؟ گفتم نه، بازي نمي‌‌كنم. چون دلم نمي‌‌خواهد زندگي واقعي من به خاطر كارم آسيب ببيند اما اگر روزي ببينم كه كارم به زندگي شخصي‌ام مي‌‌خواهد آسيب برساند يا براي يك مدت رهايش مي‌‌كنم يا اين‌كه كمرنگش مي‌‌كنم.

يك خاطره
در دوران مدرسه بچه خيلي شر و شيطاني بودم و بيشتر اوقات از كلاس اخراج مي‌‌شدم، يادم مي‌آيد ناظمي به نام خانم زارع داشتيم كه خيلي از او مي‌ترسيدم. يك روز دوستانم به شوخي من را بيرون از كلاس گذاشته بودند و در را گرفته بودند... من آنقدر به در لگد زدم كه در شكست و پاي من از آنطرف در بيرون آمد و همان لحظه هم خانم زارع سر رسيد.
كعبه مثل هيچ جايي نيست
آرش پولادخان مي‌‌گويد: من تجربه اين سفر را از قبل داشته‌ام و از اين‌كه نيوشا به عنوان همسرم اينبار در كنارم بود خوشحال بودم. هميشه با خود مي‌‌گفتم كه آيا اين اتفاق براي نيوشا هم رخ مي‌‌دهد تا در آن لحظه خودش را محك بزند؟ حتي من به محمدرضا گلزار گفتم آنجا كه مي‌‌رسي حال و هوايت عوض مي‌‌شود و از خود بي‌خود مي‌‌شوي. وقتي در آن موقعيت قرار مي‌‌گيري يادت مي‌‌رود تو چه كسي هستي و الان كجايي. شايد شما از كنار صدها انسان در آنجا رد شوي يكي در حال دويدن است و گريه مي‌‌كند يكي در حال سجده گريه مي‌‌كند. شما متوجه اين افراد نمي‌‌شويد شما آنجا فقط خود و خداي خودتان را مي‌‌بينيد. تمام اعمالتان در يك لحظه مانند يك فيلم از جلوي چشمانتان عبور مي‌كنند و بي‌‌اراده اشك در چشمانتان حلقه مي‌‌زند. مي‌‌دانيد هر انساني شايد بنا به موقعيتي كه در آن قرار مي‌‌گيرد دچار يك غرور خاص مي‌شود ولي آنجا به اين باور رسيدم كساني هم كه غرور دارند نمي‌‌توانند خدا را فراموش كنند.
نيوشا مي گويد: نكته ديگري كه براي من بسيار جالب بود اين‌كه خانه خدا شبيه به هيچ جايي از دنيا نيست من روز اولي كه وارد مكه شدم در شوك بودم، مانند يك قيامت واقعي است ولي شما زنده آن را تجربه مي‌‌كنيد، شايد شنيده باشيد كه در قيامت هيچ كس به فكر كسي نيست و مادر بچه‌اش را نمي‌‌شناسد؛ همه از كنار هم رد مي‌‌شوند و هم را نمي‌‌بينند وهمه يكسان هستند. خانه خدا واقعا مانند قيامت است همه يكسان لباس مي‌‌پوشند و هيچ تفاوتي ندارند و همه افراد به خداي واحد فكر مي‌كنند.
او در ادامه مي‌‌گويد: من وقتي برگشتم مطالبي را خواندم و شنيدم كه واقعا شوكه شدم، ما مخارج سفرمان را خودمان پرداخت كرديم و وزارت ارشاد فقط ما را دعوت كرد و سهميه را به ما داد ولي ديدم عده‌اي عنوان كرده‌اند كه اين پول بيت المال بوده و اين چه كساني بوده‌اند كه به اين سفر فرستاده شده‌اند؟ خدا ما را طلبيد كه به اين سفر رفتيم. چرا هميشه از ديد ما كسي بايد به سفر حج برود كه سني از او گذشته است؟ من بسياري از افراد را مي‌‌شناسم كه پول و موقعيت هم دارند ولي طلبيده نمي‌‌شوند. حتي موقعي كه گروه هنرمندان اعزام شدند ما پنج روز بعد رفتيم چون هنوز رفتن ما قطعي نبود اما چه كسي مي‌‌تواند خواست خدا را عوض كند.
آرش در تكميل حرف نيوشا ادامه مي‌‌دهد: من به خاطر مشغله كاري واقعا نمي‌‌توانستم به اين سفر بروم و اين باور من بود كه رفتنم غيرممكن است. روزي كه گفتند بليط هواپيما گرفته شده من هنوز اميدوار رسيدن به كاروان نبودم براي همين با كسي خداحافظي نكردم اما انگار همه چيز دست به دست هم داد تا ما به اين سفر برويم.
آرش پولاد خان: خوشحالم
من از اين‌كه در اين خانواده هستم بسيار خوشحالم. در معرفي خودم بايد بگويم متولد شهر اصفهان و 37 ساله هستم و شغل من تجارت نقره است. نيوشا در ادامه صحبت‌هاي همسرش ادامه مي‌دهد: آرش دارد شكسته نفسي مي‌‌كند شايد اگر آرش نبود من تهيه‌كننده‌ نمي‌شدم. درست است كه كارش سينما نبود اما كار خودش با هنر واقعي عجين شده. آنقدر كه هنر ايران در اصفهان قوي است در هيچ شهري نيست. به نظر من به كار نقره و قلم اصفهان در دنيا ظلم شده، و بايد براي شناخته شدن آن كاري بكنيم. در كل آرش يك پشتوانه و تكيه‌گاه خوب براي من است.
روشا خواهر نيوشا - دانشجوي زبان
روشا به ما مي‌‌گويد: من متولد 29 دي‌ماه سال 1369 هستم و در دبيرستان، گرافيك خواندم، در حال حاضر دانشجوي رشته مترجمي زبان انگليسي هستم. كار هنري را با گرافيك آغاز كردم. اما زماني كه 12 ،13 ساله بودم و نيوشا وارد سينما شد، به صورت ناخودآگاه وارد اين موضوع شدم.اين اولين بار است كه با جايي حرف مي‌‌زنم، درباره خودم بايد بگويم بسيار انسان آرامي هستم شايد در ظاهر با شيطنت رفتار كنم اما هيچ‌وقت بچه‌گانه فكر نمي‌‌كنم. دوست دارم در كاري كه انجام مي‌‌دهم كسي از من توقع نداشته باشد. بر خلاف ظاهرم بسيار احساساتي هستم.از جايگاه نيوشا در سينما خيلي راضي و خوشحال هستم و دوست دارم اين را هم عنوان كنم كه اگر در همين لحظه با من مصاحبه مي‌كنيد به خاطر نيوشاست، شايد من اگر يك آدم معمولي بودم و چند فيلم هم بازي مي‌‌كردم با من مصاحبه نمي‌‌كرديد.دوستاني هستند كه به من خيلي لطف دارند مثلا اگر طرفدار نيوشا هستند، طرفدار من هم مي‌‌شوند، چون كسي فعلا از من كاري نديده است. فقط شنيده‌اند كه «روشا ضيغمي» يك فيلم بازي كرده اما اميدوارم در آينده مردمي كه الان مرا به خاطر خواهرم دوست دارند بيشتر به خاطر خودم دوست داشته باشند.

محدثه جعفری/خانواده سبز