تنها نگاه بود و تبسم میان ما
تنها نگاه بود و تبسم
اما نه
گاهی كه از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی كه قلبهامان
می كوفت سهمگین
گاهی كه سینه هامان
چون كوره میگداخت
دست تو بود و دست من این دوستان پاك
كز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
پیوند دست ها
دلهای ما به خلوت هم راه داشتند
یك بار نیز
یادت اگر باشد
وقتی تو راهی سفری بودی
یك لحظه وای تنها یك لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاك زیستیم
ای سركشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزهای خوب
تو آفتاب بودی
بخشنده پاك گرم
من مرغ صبح بودم
مست و ترانه گو
اما در آن غروب كه از هم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه غریب و غم آلود سرنوشت
زیر سم سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ها
غمگین گداختیم
جز یاد آن نگاه تبسم
مانند موج ریخت بهم هرچه ساختیم
ما پاك سوختیم
ما پاك باختیم ...
ای سركشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته ای خطا رفته
با من بگو حكایت خود تا بگویمت
اكنون من و توایم و همان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه
آن دست های گرم
آن قلبهای پاك
وآن رازهای مهر كه بین من و تو بود
ماگرچه در كنار هم اینك نشسته ایم
بار دیگر به چهره هم چشم بسته ایم
دوریم هر دو دور
با آتش نهفته به دلهای بیگناه
تا جاودان صبور
ای آتش شكفته اگر او دوباره رفت
در سینه كدام محبت بجویمت
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه
در چشمه كدام تبسم بشویمت ! ...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)