جلد اول
سخن ناشر
موقعيت قرآن
قرآن كه كليد باب كنز مخفى است ، بر شهپر مرغ هستى با ترنم ترانه توحيد نسيم دل فزايش را در آسمان پر ستاره دلها و زمين پر ز لاله قلبها مى گستراند و بانگ رساى (ان هو الا وحى يوحى ) (1) ى آن آغاز و انجام هستى را صلا مى دهد.
طلوع هور الهى در طور وجود قرآنى از سرادقات خاص رحمانى آغازيدن گرفته و چهره پر جلايش از پس هاله هاى تجرد و غمام ماديت ، به روشنى آفتاب و به وضوح مهتاب نمايان شده است .
طنين تعليم آن (شديد القوى ) (2)، بر آستان آن افق اعلى در هيئت (ذومرة فاستوى ) (3) با صد شوق و نوا خوش مى سرايد كه (ان هذا القران يهدى للتى هى اءقوم ) (4)
طاير ناطق قدس كه آينه دار عالم وحى است شاهبال هدايتش را كران تا كران گسترانيده و عرش و فرش را در نورديده و ملك و ملكوت را زير نور پرر فروغ خود در آورده است .
خداوند عالم كه از خزانه هدايت و مخزن سعادت ، قبسى به طور موسى و طلعتى از آن به جان عيسى و بارقه اى به جودى نوح و نورى به قلب ابراهيم و اشراقى به همه صحف آسمانى داشته ، اكنون همه درهاى هدايت و رحمت را گشوده است . اكنون تمامى كوهها طور است ، بر همه سفينه ها نوح است ، همه نارها نور است و جميع صحف كتاب مسطور .
آنچه بيضاء تورات موسى و فروغ انجيل عيسى و روشنى و جلاى صحيفه ابراهيمى و حديث نور زبور داود بود و آنچه طلعت جلوه الهى در همه كتب بود از پرده غيب بدر آمد. آرى بارقه بى بديل وحى از بارگاه قداست درخشيدن گرفته ، با شهاب ثاقب خود، ايثار وجود و نثار نور دارد. نورى كه خود فروزان است و فروغ جوامع را نيز به همراه دارد.
صد مژده بهار دل ، صد خنده سراى جان
صد قهقهه بر كويش صد شوق به هر سويش
خانه دل بروبيد، جام صفا بنوشيد
تن به ورع بپوشيد، كوثر جان در آمد
موقعيت تفسير
تفسير كه كشف حجاب است ، آن حقيقتى را سرزد كه محجوب و مستور است و قرآن كه خود نائره نور و بيضاء هر ضوء است نه تنها تفسير را بر نمى تابد، بلكه توضيح هر تفسيرى و كشف هر تاءويلى با اشراق آن ميسور است . آيا سزد كه خورشيد را محجوب بدانيم و داعيه پرده براندازى از آن را در سر بپرورانيم ؟ غافل از آن كه مفسر، تفسير و بساط انديشه اش اگر بارقه حق در او باشد جلوه قرآنى است كه دلربايى مى كند.
آرى همان گونه كه فرط نور الهى جلوه هاى حضور او را به غيب و ظهور او را به بطون مى كشاند، قرآن نيز كه تجلى اعظم اوست به حكم متكلم خويش در آمده و از شدت حضور و ظهور، حكم غيب و بطونى يافته است ، همان گونه كه امام عصر (عليه السلام ) همواره در حضور است و غيب او به انسانها بر مى گردد.
تفسير تنها در جايى رخ مى نمايد كه حجابى باشد و چون اين حجاب جز بر خويشتن انسانها نيست ، اين انسان محجوب است كه يك يك اعمال ، و تك تك اخلاق او بسان غشاوه هاى آهنين سويداى وجودش را مى پوشاند؛ آنسان كه انبوه ظلمت يكى پس از ديگرى فائق آمده و آيه (ظلمات بعضها فوق بعض ) (5) را مصداق شده ، شايسته است با ركوب بر فلك جاريه تفسير او را از حضيض لجج غامره در آورده و به اوج انوار آسمانى قرآن رهنمون شد.
از اين رو اولين مفسران حقيقى صحائف الهى ، انبياى عظام و اوصياى كرام آنها هستند كه در ضوء هدايت الهى ، امتهاى فتاده در جيحون ظلمت را به ساحل نجات هادى بودند و با گستراندن سفره هدايت بساط غوايت را بر چيده و حجابهاى انسانى را به كنارى زدند.
در طول تاريخ اسلام بسيار بودند فرزانگانى كه با استضائه از فروغ وحى و استفاده از گوهر كلام ائمه (عليهم السلام ) توانستند راه سعادت را بنمايانند و با كشف غطا از سرا پرده ديدگان قلبها، نمايشى دلپذير ايجاد كنند و مردم را بر كنار اين مائده الهى دعوت كرده و در نهايت ، لمعه قرآنى بر جانشان بفشانند. گوارايشان باد حشر قرآنى و مبارك باد لبيك رحمانى .
ياد كنيم از چهره تابناك عرصه تفسير، حضرت آية الله علامه طباطبايى ، كه با اثر جاودانه خود زرين ورقى در دفتر تفسير نهاده ، تا هم براى گذشتگان با تكميل و تتميم انديشه هايشان فخرى باشد و هم براى آيندگان با جهت دادن و افق روشن در جلوى ديدگان آنها نهادن ، ذخيره اى بوده و بزرگى و عزت بيافريند.
به راستى تفسير الميزان توانست زلال معارف قرآنى را در ساغر پيراسته خود بريزد و از خس و خاشاك انديشه هاى حيران و توهمات سرگردان منزه بدارد تا به كام تشنه كامان رسانيده ، صفحه زرين حقيقت را در جان آنان ورق بزند.
الميزان با ارائه مسيرى مستقيم و با پيمودن ناهمواريهاى آن طريقى بديع و راهى رفتنى در مقابل قرآن پژوهان و مفسران گشوده است . منهجى با بهره گيرى از ذخائر فراوان عقل صراح و نقل قراح افق روشن قرآن را نمايانده تا ابواب جنان را با آيات فرقان بگشايد. او اكنون طاير جنت لقاى الهى است كه بر شاخسار آيات الهى ثمره معرفت و بهره محبت مى برد. گوارا باد بر او شراب طهور قرآنى و پر سرور باد آن نفس رحمانى .
اكنون بشارت است آنان را كه بر ساحل هدايت نشسته و تشنه كامان حقايق نوين كه برهان فرقانى را در پرتو عرفان قرآنى فرا سوى خود مى نگرند. اكنون نويد سرور است كسانى را كه براى گشودن عرصه هاى مختلف اجتماع نااميد كنجى گزيده و يا به سراب انديشه هاى واهى پناه برده اند.
اكنون چه گواراست سنام معرفت الهى و زلال حقيقت قرآنى را در ساغر تفسير تسنيم مشاهده كردن و از دست ساقى جواد نوشيدن . اكنون اين آب زندگانى و رباط حيات انسانى است كه از سحاب سمايى و مطر سماوى جارى است .
تفسير دهاق تسنيم با خصيصه اى تازه و روشى نو كه از ابداعات مؤ لف مفسر است به خيل عظيم تفاسير قرآنى پيوست ، ليكن بررسى بلنداى شاهق و دامنه وسيع آن در گرو پرواز در ملكوت معنا و غوص در معارف و غور در ارزشهاى آن است ؛ با مرورى اجمالى مى توان به برخى از شاخصهاى روشن آن اشاره كرد.
يكم : گر چه اين تفسير هم از نظر اسلوب و هم از نظر ساختار اصلى ، مشرب تفسيرى قيم الميزان را پى مى گيرد، ليكن تفاوتهاى چشمگيرى در هر دو جهت آن مشاهده مى شود:
الف : مؤ لفه اولى و اصلى آن اين است كه جز از منظر قرآن به آيات نگريسته نشود و تار و پود همه علوم و دست مايه هاى مقدمى آن در نظام فكرى قرآن طراحى و معمارى شده است و تفسيرى قرآنى محض عرضه شده است . مصنف فرزانه آن مبناى حاكميت مطلقه قرآن بر قرآن و نفى هر نوع حاكميت و ولايت علمى بر قرآن را همواره مد نظر داشته و نور بصر دانسته ، با تمام اعتقاد و باور بر اين اسلوب قرآنى حركت كرده است و اصرار ورزيدن و طرح هيچ علمى از علوم را مستقلا در كنار وحى پسنديده ندانسته ضمن اينكه ارزشهاى دانشى را فروغ روشن وحى منور كرده است تا هم شمس مضى ء وحى نمايانده شود و هم قمر منير ساير علوم كه در پرتو وحى ضوئى يافته اند را به رخ بكشاند. از اين رهگذر قالبهاى فقهى ، كلامى ، عرفانى و حكمى آن از قلب قرآنى بهره دارد و هرگز نه تنها محدوده هاى تنگ اين علوم وسعت درياى معارف آيات الهى را تحديد نكرده ، بلكه خود نيز از اين قلزم فسيح وسعت يافته و صبغه قرآنى گرفته است .
ب : جامع نگرى قرآن در همه عرصه هاى انسانى حقيقت بارز ديگرى است كه در اين تفسير به گونه اى شفاف نمايانده شده است . هنر قرآن نه تنها اين است كه قداست ارتباط عبد با مولا را در ميدان عبادت ترسيم مى كند، بلكه مى خواهد تمامى روابط انسانى را عبادى كرده و عبوديت محضه را بر سراسر وجود انسانى حاكم گرداند و اين جز با نفوذ آيات در زنجيره هاى رشته انسانى اعم از عقيده ، فرهنگ ، اقتصاد، سياست و ساير شاخه هاى آن امكان پذير نيست و در اين تفسير اين بنيان مستحكم قرآنى ظاهر مى شود. قطعا جامعه امروز اسلام با فرهنگ و بينشى فراتر از همه دوران گذشته متوجه خويشتن خويش شده و اسلام آزاد شده از قيدها، بدعتها، تحريفها و نيرنگها را باز شناخته و به دنبال آن است تا حضور محسوس دين را از خاور انديشه تا باختر عمل بازيابد.
ج : يكى از مميزه هاى اصلى اين تفسير تدوين و نگارش آن در زمان تحقق نظام اسلامى و آزادى دين است ؛ فرصتى كه علامه طباطبايى (رحمه الله ) در زمان تاءليف تفسير قيم خود نداشته و اهل نظر، نيزه هاى توهم و تيرهاى تخيل نشان رفته به حقائق علوى معارف عرفانى آن را مشاهده مى كنند. حصارهاى كشيده شده و ديوارهاى ساخته شده قبل از انقلاب تا حدود قابل توجهى حوزه هاى علميه را نيز در بر گرفته و انديشه هاى آسمانى امام خمينى (رحمه الله ) كه فرا حوزه آن زمان بود اين حصرها را شكست و علوم و معارف غنى اسلامى را از كنج زندان بدعت و انزواى حبس تحريف ، رهانيده و يك فرصت بى بديل براى مؤ لف مفسر رخ نمود و استاد گرانمايه نيز با ارائه بهترين اسلوب بدون كمترين اضطراب ، معارف مخفى شده الميزان را يكى پس از ديگرى تبيين كرده كه امروزه حوزه علميه با مشاهده بهترين معارف و زيباترين اسلوب ، مشى اصيل خود را بعد از حدود بيست سال تدريس آن استاد فرزانه بازيافته و در آن گام نهاده است ؛ ضمن آن كه الميزان از اين بعد در مسير تكميل و تتميم خود قرار گرفته ، مى رود تا نصاب جايگاه خويش را به دست آورد.
د: از خصايص ارزشمند اين كتاب كه مى تواند از اين رهگذر نيز تكمله اى بر الميزان محسوب شود اين كه ، طرح مباحث فقهى و تفسير آياتى كه متضمن احكام و حدود الهى است و در آن تفسير شريف تعرضى بدان نشده در دهاق تسنيم به صورت جامع و مبسوط مورد پردازش قرار گرفته كه دو بهره اساسى را به همراه دارد. كه يكى از آن دو مهم و ديگرى اهم اس ، نكته مهم آن كه ، با زبان و مشرب تفسيرى علامه (قدس سره ) به اين گونه آيات پرداخته شده كه به حق مى تواند فضاى خالى آن را پر كند و نكته اهم آن كه ، فقه نيز در خدمت قرآن در آيد. امروزه حوزه هاى فقهى اسلام بدون توجه اى به آياتى كه متضمن احكام و حدود الهى است به بهانه اين كه غالب آيات در صدد اصل تشريع است و عموم يا اطلاق ندارد، مسير خود را تنها از منابع سنت ، عقل و اجماع مى پيمايد و از آغاز تا انجام فقه آن طور كه شايسته بود از منبع اصيل دينى كه تاءمين كننده ساير منابع است ، يعنى قرآن طرفى نبسته است و بدون شك اين ضعف عمده اى است كه حوزه هاى فقهى شيعه از آن در غفلت است . از طرفى ايجاد اين فضا و راهبرد قرآن در اركان فقه قطعا فقيه را به افق ديگرى آشنا كرده و آن را به حقيقت كتاب نزديكتر مى كند و اين ويژگى مهم نقطه آغازى است كه مى تواند منشاء تحولى در آينده فقاهت شيعى بوده ، نفوذ و رسوخ قرآن در اين عرصه را نيز به همراه داشته باشد.
دوم : از نشانه هاى بارز اين تفسير گشودن ابواب سپهر معارف و اسرار الهى است ، كه در قالب نكات و لطايف بديع آورده شده است ، كه از مهمترين ذخاير قرآنى اشتمال بر بطون معانى و خباياى نهايى است كه طبق آن روايت معروف بر چهار مرحله وصف شده كه البته هر يك از مراحل آن موافق عديده اى دارد: كتاب الله على اءربعة اشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق ... (6) اين كتاب نيز با تاءسى به اين سخن معصوم (عليه السلام ) سه مرحله ظاهر دارد و تنها مرحله چهارم آن كه مختص به انبيا و صاحبان اولى دفتر تشريع است به حضرات اقدس آنها احاله شده و ساير موارد نيز از بهره گيرى كلمات همواره بديع آنان به رشته تحرير در آمده است .
يكى از جلوه هاى زيباى گذر و تحول زمان شفاف كردن وقايع پيشين است . الميزان صامت گر چه به نوبه خود بسيارى از حقايق را آشكار ساخته و بر مشكلات فراوان علمى فائق آمده اما به اقتضاى محدودى كه دارد پاسخ به تمامى شبهات بعد از خود را به صورت بالفعل و گويا ندارد و اين الميزان ناطق است كه مى تواند با فراهم آوردن زمينه ها و شكوفا كردن آن ، وى را استنطاق كند و آن را به سخن وا دارد تا از حق خود دفاع كرده و اسرار درون را ظاهر نمايد و بر اوهام باطل بشورد. مؤ لف معظم اين كتاب كه تاءليف نانوشته ديگرى از آن علامه كبير است به خوبى توانسته اين رسالت را به پايان ببرد و سخنگوى آن باشد و اين نوشته شاهد اين مدعاست .
سوم : با مرورى بر تفاسير و تاريخ آن ، اين واقعيت آشكار مى شود كه هر مفسرى با ارائه مشرب خاص به آستان قرآن مى رود و مطابق ظرف خود از آن طرف مى بندد؛ اگر كاسه انديشه با كجى و اعوجاج همراه باشد، گر چه قرآن خود صراط مستقيم است ، ليكن نصيبت او جز كجى و امت نخواهد بود: (يبغونها عوجا...) (7) و اگر وعاء انديشه مستقيم باشد، استقامت فكرى و عقيدتى ارمغان آن مفسر خواهد بود. امتياز و تفكيك اين دو واقعيت هنگامى ميسور است كه انديشه غير مستقيم شناسايى شود تا انحراف برداشت آن از قرآن نيز معلوم گردد.
از خصايص زنده تفسير دهان تسنيم تبيين مشربهاى مختلف تفسيرى اعم از كلامى ، حكمى و عرفانى و نظاير آن است كه با بر شمارى نقصهاى جدى برخى از آنها، راه صحيح و مسلك مستقيم فكرى عرضه مى شود تا در سايه آن ، برداشت مستقيم قرآنى نيز عائد گردد. البته اين معنا در تفسير دهاق تسنيم تنها براى خواص اهل نظر و اوحدى اهل بصر روشن مى شود.
چهارم : از نكات برجسته اين تفسير تبيين جايگاه هر يك از ثقل اكبر (قرآن ) و ثقل اصغر (روايات ) و نحوه ارتباط آن دو با يكديگر در تفسير قرآن است ؛ مسلكى كه در نوع تفاسير شيعى از اين منظر به آن پرداخته نشده است .
استاد مفسر معتقد است هر يك از ثقلين به نوبه خود كامل است ؛ نه در قرآن نقصى است و نه در عترت منقصتى ، بلكه هر يك به نوبه خود تام و صادق و مصدق ديگرى است ؛ زيرا هر دو از يك حقيقت جوشيده و از منبع فيض الهى تراوش كرده است . بنابراين ، توجه به هر كدام ديگرى را به همراه دارد و بى عنايت به يكى هجر آن ديگر را به دنبال مى آورد. ليكن اين بدان معنا نيست كه عترت نقص قرآن و يا قرآن قصور عترت را ترميم مى كند. از اين رو هماهنگى كامل و تصديق و تاءييد متقابل در ثقلين مشهود است . بايستى قرآن را كه تبيان هر چيزى است ابتدا با قطع نظر از هر كلام ديگر حتى روايات بازيابى كرد و همه قرآن را در يك آيه خاص ديد و آنگاه تفسير قرآنى محض عرضه شود. البته در اين مرحله به هيچ وجه براى عقيده ، اخلاق ، احكام ، حجت نخواهد بود؛ زيرا تا عترت و عقل ضميمه قرآن نگردد، نصاب حجيت دينى كامل نمى شود. بر اين اساس ، در اين كتاب قبل از توجه به هر علمى و كلامى حتى سخن معصوم (عليه السلام ) مستقيما تنها به آيات الهى نگريسته مى شود تا تفسير قرآن به قرآن محقق گردد سپس به كلام عترت و روايات ائمه (عليهم السلام ) مستقلا در كنار آيات توجه مى شود تا اولا هم در فهم معناى تفسيرى ، مفسر راسختر بينديشد و هم هماهنگى و تصديق دو جانبه را احساس كند. نه آنگونه كه روايات تحميل بر آيات شود و ضمن محدود كردن مفاهيم قرآنى راه را انديشه ببندد.
لذا بخش قابل توجهى از روايات كه در جهت تعيين مصداق و جرى و تطبيق صادر شده است . نبايد فكر مفسر را به خود در پيچد و از كاوش در مفاهيم بلند آن باز بماند. اين شيوه تفسيرى ضمن تثبيت پايگاه اول معرفتى دينى و ثقل اكبر، يعنى قرآن پاسخ صحيح به آن دسته از رواياتى است كه حجيت روايات را در گرو عدم مبانيت با قرآن دانسته و عرضه روايات به قرآن را بدين منظور توصيه مى كند.
از اين رهگذر در ذيل مباحث روايى براى ارايه آميختگى و امتزاج انديشه قرآنى و روايى مباحث ارزشمندى با عنوان اشاره به قلم حضرت استاد (دام ظله ) نگارش شده كه بر غناى اين تفسير نيز افزوده است .
بديهى است آنچه در پايان ملاك اعتقاد و عمل قرار مى گيرد پيام هماهنگ حقايق قرآنى با معارف روايى و براهين عقلى است كه اين محصول جدايى ناپذيرى ثقل اكبر و اصغر است كه در حديث شريف ثقلين آمده و تفصيل اين قصه در مقدمه و زين مؤ لف حكيم بر اين كتاب در پيش روى خواننده است و همچنين در مباحث علوم قرآنى تبيين شده است . (8)
مناسب است در همين گذر اضافه شود كه يكى از امتيازات بارز اين كتاب اجتماع و طايفه بندى تقريبا همه رواياتى است كه در معنا و فهم آيه مورد بحث كمك مى كند و مى تواند در جهت بر افروختن و گداختن موضوع آيه هدايتى باشند و اين امتياز و برترى ، حتى بر تفاسير روايى ، از نظر اهل نظر دور نيست .
پنجم : از برجستگيهاى آموزنده اين تفسير روش اخلاقى طرح مباحث آن است . بدون شك از نكات مهم قرآنى ، ظهور ادب و اخلاق الهى است كه در كلام و گفتار او تجلى كرده و قرآن از اين رهگذر ماءدبه و جايگاه ادب است . از اين رو از آنجا كه ادب كلام نمايانگر ادب و اخلاق متكلم است استاد فرزانه نيز با تخلق به اخلاق قرآن اثر گرانسنگ خود تفسير دهاق تسنيم را مظهر ادب قرآنى قرار داده و با آهنگ ادبى و نزاهتى آن در همه زمينه ها سخن گفته و قلم زده است . لذا به رغم تعرض صريح به مشربها، اقوال و انديشه هاى مختلف عرضه شده و نفى و طرد برخى از آنها با رعايت حريم علم و حرمت عالم حركت كرده كه اين خود نمونه اى بارز از تفسير عملى قرآن است . و براى رهپويان و قرآن پژوهان قطعا نمونه رفتارى بسيار مناسبى خواهد بود.
ششم : از جمله امتيازات شايسته اين تفسير آن است كه گرچه اين كتاب محصول تراوشات انديشه بلند و افكار ناب مؤ لف حكيم آن است ، ليكن از اين جهت كه غالب مباحث آن در حوزه هاى درسى و در جمع وسيعى از فضلاى سخت كوش حوزه بوده از اتقان علمى ويژه برخوردار و قابليتهاى فراوانى را در خود فراهم آورده تا بتواند پاسخگوى نظرات ، شبهات و سئوالات مختلف باشد. از سوى ديگر نيز جمع خاصى از حاضران درس استاد و محققان ارزشمند با تلاش علمى جدى خود همه مباحث آن را مورد مداقه ويژه قرار داده و با حضور در جلسات خصوصى متعدد در محضر استاد (دام ظله ) هم از نظر محتوا و هم از نظر ساختار ظاهر، غالب مسيرهاى قرآنى و تفسيرى را پيموده اند. لذا اين اثر از اين نظر به نوبه خود در خور توجه شايان است و خوانندگان گرانقدر بايد با نگرش عميق به آن نگريسته ، با تاءمل در الفاظ، مفاهيم و جملات آن در فراگيرى و استفاده از آن بكوشند.
در همين جا مركز نشر اسراء از همه كسانى كه در تعالى و شكوفايى اين اثر جاويدان و صالح باقى تلاش كرده اند، به ويژه محققان ، دانش پژوهان و صاحب نظران گروه تفسير مركز تحقيقاتى اسراء كمال تقدير و سپاس را دارد و بهترين عطيه الهى ، يعنى حشر با قرآن در همه نشئات هستى را براى آنها آرزو مى كند.
هفتم : ويژگيهاى ديگر اين تفسير قويم در اين مقالت مجمل نمى گنجد. تنها ذهن وقاد و ژرف نگر است كه با غواصى در بحر معارف آن ، مرجان جان و لؤ لؤ دل مى يابد؛ اما به عنوان تذكر چند مورد را يادآورى مى كند:
الف : اين كتاب واجد دو ضميمه ارزشمند در صنعت تدوين است اول اين كه : متن اين كتاب به رغم اتقان و استحكام مطالب سعى شده به زبان فارسى روان با واژگان آشنا نگاشته شود تا زمينه بهره ورى بيشتر از آن فراهم آيد. دوم اين كه عبارات ، معانى و مضامين آن از ثقل و وزانت خاصى برخوردار است بنابراين ، نه سادگى و روان بودن عبارت موجب آن مى شود كه گمان شود اين كتاب در سطح ابتدايى يا متوسط نگارش يافته و نه صلابت و برهانى بودن محتوا موجب اين توهم مى گردد كه سنگينى مطلب مانع از دستيابى به مضامين والاى تفسيرى آن است .
ب : در اين تفسير سيره بر آن است كه براى هر يك از آيات قرآنى ، فصل جدايى از بحث تدوين شود تا هم جايگاه علمى و عملى آن آيه در قرآن امتياز يابد و هم سهولت دسترسى به مضمون آيه خاص امكان پذير باشد. البته در مواردى كه پيوستگى دو يا چند آيه مانع تفكيك باشد آيات مزبور با هم ذكر و تفسير مى شود.
ج : گر چه بحثهاى دامنه دار ادبى و لغوى منشاء نكات بديع و مبداء لطايف دلپذيرى است ، ليكن شرح و بسط وسيع آن خارج از طور بحث بوده و جز حد لازم و ضرورى كه راهگشا بوده ، از آن احتراز شده است .
د: قرآن كه مشتمل بر الفاظ پر مغز و عبارات سراسر نغز است ، هر يك از كلمات و جملات آن حامل بار معنوى فراوان و هر يك از آيات آن حاوى توانهاى وافر معرفتى است و چه بسيار است واژگان قرآنى كه در هيچ يك از فرهنگهاى رايج جهان معادل ندارد و حتى زبان فارسى كه نزديكى فراوانى نسبت به فرهنگ عربى دارد نيز قدرت معادل سازى براى واژگان قرآنى ندارد. از اين جهت بود كه استاد مفسر (دام ظله ) گزيده تفسير را به جاى ترجمه انتخاب فرموده كه قبل از تفسير آيه ، خلاصه مباحث تفسيرى به صورت فشرده فراهم آمده و نشانه جهت گيرى و ساختار تفسيرى و انديشه آن مفسر است .
سر نامگذارى به دهاق تسنيم
خداى سبحان كه عالم و آدم را آفريده و مى پروراند و هر مربوبى را به كمال لايق آن سوق مى دهد، براى انسان نيز كه آميزه زيبايى از خاك تيره و روح خداست ، افزون بر ارزاق مادى ، بهره هاى روحى و معنوى قرار داده و براى سير معنوى و سلوك روحانى وى صراط مستقيم دين را ترسيم كرده و سلوك صراط را راه دستيابى به بهشت تن (جنات تجرى من تحتها الانهار) (9) و جنت جان (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) (10) قرار داده است و چون آدميان در سير و سلوك خويش متفاوتند بهره هاى بهشتى آنان نيز گوناگون است ؛ برخى همانند ابرار از شراب گواراى رحيق مختوم سيراب مى شوند كه مهر مشكين صيانت از باطل بر آن نهاده شده و از گزند هر آلودگى منزه است و بهره مقربان ، شراب چشمه تسنيم كه قراح محض و صراحى ناب است مى باشد و اين حديث از رسول ختمى مرتبت نقل است كه فرمود: تسنيم اءشرف شراب فى الجنة يشربه محمد و آل محمد و يمزج لاءصحاب اليمين و لسائر اءهل الجنة (11) كه ساقى آن ذات اقدس اله است : (و سقاهم ربهم شرابا طهورا) (12) و ساغر آن حقيقت نفيس معرفت و محبت به اوست : ان الاءبرار لفى نعيم ... يسقون من رحيق مختوم ختامه مسك و فى ذلك فلينافس المتنافسون و من مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقربون (13)
چشمه تسنيم ينبوع اعلايى است كه شراب طهور ويژه مقربان الهى از آن مى جوشد و همه ارزش رحيق مختوم (شراب ابرار) بر اثر آميزه اى است كه از چشمه تسنيم دارد و از آن جا كه اعتبار همه دانشها و از جمله حكمت ، ره آورد هماهنگى با قرآن كريم است ، مفسر حكيم (مد ظله العالى ) با الهام از اين معرفت قرآنى ، اثر فلسفى خود، شرح حكمت متعاليه را رحيق مختوم و اثر پر بهاى تفسير خويش را دهاق تسنيم نام نهاده است . گرچه براى سهولت در تعبير، به تسنيم ناميده مى شود.
دهاق تسنيم جام مالامال و پياپى شراب خالص توليد و وحدت ناب است و آن را از ساقى جواد خواستن و از ولاى الوهى سرمست شدن گواراست .
از آن جا كه اين تفسير تشنگان چشمه توحيد را با قدحهاى لبريز و پياپى معرفتى خود سيراب مى كند و شراب مشابه و اكل متشابه آن جنت عدن را به ياد مى آورد به حق شايسته است آن را دهاق تسنيم بناميم كه اسم ظهور مسما و تجلى حقيقت آن است .
اللهم اسقنى من الرحيق المختوم الذى ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون اللهم اسقنى من تسنيم عينا يشرب بها المقربون . (14)
مركز نشر اسراء بزرگترين فخر خود را انتشار اين اثر جاودانه و بى بديل دانسته ، خداوند متعالى را شاكر است كه توفيق انتشار چنين تفسيرى را از ولى توفيق كسب كرده است . اين مركز اميد وافر و رجاء واثق از درگاه بى چون و منت الهى دارد كه با استمرار، دوام و پايدارى حيات و صحت آن مفسر بزرگ اين دوره عظيم تفسير قرآنى كامل شود و اين حقيقت ارزشمند را به جهانيان اعلام كند كه سالكان كوى قرآن و واصلان به حقيقت ناب آن ، تنها كسانى هستند كه در پرتو ولايت عترت (عليهم السلام ) و تمسك به حبل متين و عروه وثقاى امامت فاتحان قله رفيع معارف سامى آن باشند.
آرى در تاريخ سراسر افتخار تشيع ، حكيمان ، فقيهان ، مفسران ، محدثان شيعى با تحمل شديدترين دشواريها، اسلام عزيز را با همه وجود خود حفظ كرده تا نوبت به شخصيت منحصر به فرد عصر خود و يكتاى ميدان ولايت ، حضرت آية الله العظمى امام خمينى (قدس سره ) رسيد كه او با ايثار و نثار صدها هزار شهيد و جانباز و آزاده ، نظام جمهورى اسلامى ايران را بنيان نهاد و مى رود تا سروش آسمانى و نداى غيبى اسلام عزيز را به گوش جهانيان و كوثر زلال آن را به لبان تشنه و جمال دلپذير آن را به چشمان منتظر آنها برساند.
اكنون اين تفسير در شرايطى به طبع و نشر مى رسد كه نظام مقدس اسلامى در سايه رهبرى حكيمانه و داهيانه مقام معظم رهبرى جمهورى اسلامى ايران ، حضرت آية الله خامنه اى (دام ظله ) به حيات پربار و بالنده خود ادامه مى دهد؛ رهبرى كه خود پرچمدار حركت عظيم قرآنى در بين امت اسلامى است . اين مركز از ولى عزيز، ايام عزت و پايدارى آن رهبر خردمند و اين نظام مقدس الهى و موفقيت دولت و ملت بزرگوار را مسئلت دارد.
بارالها! بهترين درودها و تحيات خود را بر ارواح تابناك انبيا و اوصياى آنان مخصوصا نبى خاتم و اوصياى كرام آن حضرت نازل بفرما.
بارالها! برترين رحمت و غفران خود را بر ارواح همه نامداران و بى نشانهاى خطه علم و شهادت به ويژه امام راحل خمينى كبير (رحمه الله ) نازل بفرما.
بارالها! به ملت و امت وفادار اسلام و ايران عزيز سياست و سعادت و حشر با اولياى الهى و قرآن كريم را مرحمت بفرما.
بارالها! همه بركات آسمانى و زمينى در پرتو ذات مقدس صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است ؛ تشنگان حضور و شيفتگان ظهورش مشتاقانه با فراگيرى فرهنگ قرآن و عترت و عمل به آنها و انتشار آن ، طلعت رويش را انتظار مى كشند.
بارالها! همه امت اسلام و نظام مقدس و همچنين رهبرى معظم آن را مشمول دعاهاى خير آن حضرت قرار داده و وعده ظهورش را منجز بفرما.
ناشر
پيشگفتار مفسر
فصل يكم : زبان قرآن كريم
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم كتاب هدايت همه انسانها در همه اعصار است ؛ پهنه زمين و گستره زمان حوزه نورافشانى خورشيد هماره تابان قرآن كريم است . نور هدايت قرآن تا آن جا كه مرز بشريت است مى تابد: (و ما هى الا ذكرى للبشر) (15)، (و ما هو الا ذكر للعالمين ) (16) و اختصاصى به عصرى يا اقليمى مخصوص و يا نژادى ويژه ندارد.
خداى سبحان در تبيين قلمرو رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (و ما اءرسلناك الا كافة للناس ) (17). بنابراين ، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدى ، و كتاب او جهانى و جاودانه و قوم او نيز همه افراد بشرند، نه گروهى از مردم حجاز. قلمرو انذار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز، گستره عالمين و همه افراد بشر معرفى شده است : تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا ، (18) (نذيرا للبشر) (19)
كتابى كه براى هدايت همگان تنزل يافته و از نظر وسعت حوزه رهنمود جهان شمول است ، بايد از دو ويژگى برخوردار باشد:
1 به زبانى جهانى سخن بگويد تا همگان از معارف آن بهره مند باشند و هيچ كس بهانه نارسايى زبان و بيگانگى با فرهنگ آن را خار راه خود نبيند و از پيمودن صراط سعادت بخش آن باز نايستد.
2 محتوايش براى همگان مفيد و سودمند بوده ، احدى از آن بى نياز نباشد؛ همانند آبى كه عامل حيات همه زندگان است و هيچ موجود زنده اى در هيچ عصر و مصرى از آن بى نياز نيست .
زبان جهانى فطرت
در اين مقال ، سخن درباره ويژگى نخست ، يعنى جهانى بودن زبان قرآن است . در فهم معارف قرآن كريم نه بهره مندى از فرهنگى خاص شرط است ، تا بدون آن نيل به اسرار قرآنى ميسور نباشد و نه تمدن ويژه اى مانع ، تا انسانها با داشتن آن مدنيت مخصوص از لطايف قرآنى محروم باشند و يگانه زبانى كه عامل هماهنگى جهان گسترده بشرى است ، زبان فطرت است كه فرهنگ عمومى و مشترك همه انسانها در همه اعصار و امصار است و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهره مند است و هيچ فردى نمى تواند بهانه بيگانگى با آن را در سر بپروراند و دست تطاول تاريخ به دامان پاك و پايه هاى استوار آن نمى رسد، كه خداى فطرت آفرين آن را از هر گزندى مصون داشته است : فاءقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم (20)
مراد ما از زبان قرآن در اين مقال ، لغت و ادبيات نيست ؛ زيرا روشن است كه معارف قرآن كريم در چهره لغت و ادبيات عربى بر انسانها نمودار گشته است و غير عرب زبانان ، پيش از فراگيرى زبان و ادبيات عربى با لغت قرآن كريم نا آشنايند.
مراد ما از زبان قرآن و مردمى بودن آن ، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است . انسانها گرچه در لغت و ادبيات از يكديگر بيگانه اند و در فرهنگهاى قومى و اقليمى نيز با هم اشتراكى ندارند، اما در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است ، با هم مشتركند و قرآن كريم با همين فرهنگ با انسانها سخن مى گويد، مخاطب آن فطرت انسانهاست و رسالت آن شكوفا كردن فطرتهاست و از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش ميسور عموم بشر است .
جهانى بودن زبان قرآن كريم و اشتراك فرهنگ آن ، در چهره اجتماع دلپذير سلمان فارسى ، صهيب رومى ، بلال حبشى ، اويس قرنى و عمار و ابوذر حجازى در ساحت قدس پيامبر جهانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم كه شعار اءرسلت الى الاءبيض و الاءسود و الاءحمر (21) او شهره آفاق شد، متجلى است ؛ زيرا در پيشگاه وحى و رسالت كه ظهور تام وحدت خداى سبحان است ، كثرت صورت محكوم وحدت سيرت است و تعدد زبان ، نژاد، اقليم ، عادات و آداب و ديگر عوامل گوناگون بيرونى مقهور اتحاد فطرت درونى است .
عمومى بودن فهم قرآن و ميسور بودن ادراك معارفش براى همگان در آياتى چند تبيين شده است ؛ مانند:
1 يا اءهل الكتاب قد جاء كم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب و يعفو عن كثير قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين (22)
2 يا اءيها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا
(23)
3 فامنوا بالله و رسوله و النور الذى اءنزلنا (24)
4 فالذين امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى اءنزل معه اءولئك هم المفلحون (25)
در اين آيات ، از قرآن كريم به نور، كتاب مبين (روشن و روشنگر)(26) برهان (نور سپيد و درخشان ) تعبير شده است . گرچه نور درجات و مراتب مختلفى دارد و برخى چشمها از ديدن درجات شديد آن محروم است ، اما هيچ كس نمى تواند تيره بودن نور يا عجز از شهود اصل آن را ادعا كند.
خداى سبحان كه نور آسمانها و زمين است : (الله نور السموات و الاءرض ) (27)، براى هدايت انسانها نورى ويژه آفريده كه هم خود روشن است و در سراسر آن هيچ نقطه مبهم و زاويه تاريكى يافت نمى شود و براى ديدن آن نيازى به نورى ديگر نيست و هم روشنگر زندگى انسانها در بخشهاى گوناگون عقيده ، اخلاق و عمل است . از ويژگيهاى ممتاز نور آن است كه هم ذاتا روشن است و هم روشنگر چيزهاى ديگر (الظاهر بذاته و المظهر لغيره ) و هم بى نياز از غير است ؛ زيرا هر چيز را بايد در پرتو نور ديد، اما نور با چيزى ديگر ديده نمى شود، بلكه خودش ديده مى شود.
قرآن كريم نيز نه در محدوده خود مشتمل بر مطلبى پيچيده ، تيره و معما گونه است و نه در تبيين حقايق جهان هستى و ترسيم صراط سعادت انسانها گنگ ، مبهم ، تاريك و نيازمند به غير است .
5 و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين (28). قرآن كريم تبيان (بيانگر) همه معارف ضرورى و سودمند براى بشر و عهده دار بيان همه معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انسانى است و چنين كتابى حتما در تبيين ره آورد خود بين و روشن است ، نه مبهم و مجمل و نيازمند به روشنگر؛ زيرا كتاب مبهم كه قادر بر حل معانى و تفسير مطالب خود نيست ، هرگز توان تبيين معارف سعادت بخش را ندارد. از اين جهت قرآن كريم نسبت به محدوده داخلى خود بين و نسبت به بيرون از خويش مبين است .
6 اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (29). دعوت و ترغيب همه انسانها به تدبر در قرآن كريم و توبيخ آنها بر نينديشيدن در آيات قرآنى ، شاهد گويايى است بر جهانى بودن زبان قرآن و فراگير بودن فهم معارف آن ؛ زيرا اگر قرآن با فرهنگ ويژه برخى انسانها سخن مى گفت ، دعوت همگان به تدبر در آيات آن لغو بود.
7 قل لئن اجتمعت الانس و الجن على اءن ياءتوا بمثل هذا القران لا ياءتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (30). تحدى (مبارزه طلبى ) قرآن كريم ، هم جهانى است ، چنانكه از اين آيه كريمه بر مى آيد، و هم جاودانه ، و لازمه جهانى بودن تحدى قرآن كريم آن است كه فهمش در توان همگان باشد؛ زيرا اين تحدى تنها در محور لغت ، ادبيات ، فصاحت و بلاغت نيست تا مخاطبان آن ، تنها عرب زبانان و آشنايان به ادب عربى باشند، بلكه ناظر به محتوا و فرهنگ خاص آن نيز هست .
اعتراف جهانيان به عجز از آفريدن اثرى همانند قرآن ، در صورتى سودمند است كه محتواى قرآن براى آنان قابل فهم باشد و گرنه دعوت به آوردن همانند، براى كتابى كه گروه كثيرى از انسانها زبان ويژه آن را نمى فهمند، كارى لغو و غير حكيمانه است .
تذكر: 1 سخن گفتن قرآن كريم به زبان فطرت انسانها و عمومى بودن فهم آن بدن معنا نيست كه بهره همگان از اين كتاب الهى يكسان است . معارف قرآنى مراتب فراوانى دارد و هر مرتبه آن ، بهره گروهى خاص است : كتاب الله عزو جل على اءربعة اءشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق . فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاءولياء و الحقائق للاءنبياء (31). هر كس به ميزان استعداد خود از قرآن بهره مى برد تا به مقام مكنون آن منتهى شود كه تنها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام ) به آن راه دارند.
2 قرآن كريم گرچه كتابى جهانى و جاودانه است و اختصاصى به عصر يا منطقه ياگروهى خاص ندارد؛ اما همگان توفيق بهره گيرى از آن را ندارند.
گناه و تبهكارى ، الحاد و تقليد باطل از گذشتگان قفل قلب آدمى است و انسان را از تدبر در معارف و اسرار قرآن باز مى دارد: اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها (32)؛ معارف قرآنى در دل بسته نفوذ نمى كند؛ اما كسانى كه فطرت خويش را حفظ كرده باشند، چه مانند صهيب از روم آمده باشند و يا مانند سلمان از ايران و يا مانند بلال از حبشه و يا همانند عمار و ابوذر از سرزمين حجاز برخاسته باشند، همه در برابر اين كتاب الهى يكسانند؛ زيرا قرآن كريم اختصاصى به اقليم يا نژاد خاصى ندارد، بلكه شفاى دردهاى روحى و عامل هدايت و رحمت براى همه انسانهاست : يا اءيها الناس قد جاء تكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤ منين (33)
غرض آن كه ، هدايت قرآن بالاصاله عمومى است و آياتى مانند: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين (34)، (انما اءنت منذر من يخشيها) (35)،(لينذر من كان حيا) (36) نيز ناظر به اختصاص دعوت قرآن به پارسايان ، اهل خشيت و زنده دلان نيست ؛ بلكه ناظر به بهره ورى از قرآن و مانند آن است ؛ پس در عين آن كه قرآن براى هدايت همگان است ، تنها انسانهاى پارسا و بيدار دل از آن بيمناك مى شوند و از اين رو در كنار (انما اءنت منذر من يخشيها) (37) سخن از (و تنذر به قوما لدا) (38) و جهانى بودن اصل انذار دارد؛ زيرا قرآن به عنوان (للعالمين نذيرا) (39) نازل شد و كسانى كه از انذار بهره مى برند بيدار دلان خدا ترسند و كسانى كه از آن پند نمى گيرند و به سوء عاقبت گرفتار و مشمول وعيدهاى الهى مى شوند افراد لدود و لجوجند و مطالب فوق از آياتى كه به نمونه هاى آنها اشاره شد استفاده مى شود.
يكى از دستمايه هاى لازم براى استفاده از قرآن ، فطرتى است كه به تيرگى گناه آلوده نشده باشد. حتى يك دانشمند مادى نيز اگر فطرت توحيدى خود را با تبهكارى نيالوده باشد، مى تواند از هدايت قرآن بهره مند شود؛ اما اگر نور فطرت خود را با عناد ملحدانه خاموش كرده باشد از قرآن بهره نمى برد؛ زيرا با اسطوره پنداشتن قرآن درباره آن نمى انديشد.
3 چون قرآن نسبت به تفهيم فرهنگ فطرت رسالت ويژه دارد، پس هيچ يك از داوريهاى افراطى ها يا تفريطى ها درباره آن راست نيست ؛ گروهى براى انحصار حجيت در روايت و روى گردانى از قرآن ، آن را بى زبان و ابكم پنداشتند و جز الغار و معماهاى غير مفهوم چيزى براى آن قائل نبودند، عده اى زبان آن را رمز محض به معارف باطنى پنداشتند كه غير از اوحدى مرتاض احدى به آن دسترسى ندارد و گروهى نيز به ابتذال گراييده ، صرف دانستن عربى را براى فهم قرآن كافى انگاشتند و افرادى عادى را براى فهم معانى قرآن صالح پنداشتند و نياز به علم تفسير را انكار كردند؛ همه اين اوهام منسوج ، منسوخ است .
4 عمومى بودن فهم قرآن و ميسور بودن درك معارفش براى همگان ، بدين معنا نيست كه هر كس ، گر چه با قواعد ادبيات عرب آشنا نباشد و گر چه از علوم پايه ديگر كه در فهم قرآن دخيل است ، آگاه نباشد، حق تدبر در مفاهيم قرآنى و استنباط از قرآن را دارد و سرانجام به نتيجه استنباط خويش مى تواند استناد و احتجاج كند؛ بلكه بدين معناست كه اگر كسى به قواعد ادبيات عرب و ساير علوم پايه مؤ ثر در فهم قرآن آگاه بود حق تدبر در مفاهيم آن را دارد و مى تواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج كند.
شيوه هاى تبيين معارف در قرآن
خداى سبحان رسالتهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را تلاوت آيات بر مردم ، تعليم كتاب و حكمت به انسانها و تزكيه نفوس آنان معرفى مى كند: هو الذى بعث فى الاءميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ... (40) و جامع همه اين رسالتها، دعوت به سوى خدا است كه سر لوحه برنامه همه انبياى الهى است و روشهاى آن در قرآن كريم تبيين شده است : ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى اءحسن (41) خداى سبحان كه شيوه هاى گوناگون دعوت را به رسول خدا آموخت ، خود نيز در تبيين و تفهيم معارف قرآنى آن را به كار گرفت .
سر استفاده از روشهاى گوناگون در دعوت و تعليم ، آن است كه انسانها گرچه از فرهنگ مشترك فطرى برخوردارند، ليكن در هوشمندى و مراتب فهم يكسان نيستند و به تعبير برخى روايات همانند معادن طلا و نقره متفاوتند: الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة (42)؛ برخى از مخاطبان قرآن كريم انسانهاى ساده انديش و برخى حكيمان فرزانه و ژرف انديشان باريك بينند .
از اين رو، لازم است كتاب جهان شمول الهى ، معارف فطرى را با روشهاى متفاوت و در سطوح گوناگون تبيين كند تا ژرف انديشان محقق به بهانه نازل بودن مطالب وحى خود را بى نياز از آن نپندارند و ساده انديشان مقلد نيز به دستاويز پيچيدگى معارف آن ، خود را محروم نبينند . بر اين اساس ، قرآن كريم نه تنها از راه حكمت ، موعظه و جدال احسن ره آورد خويش را ارائه كرده است ، بلكه بسيارى از معارف خود را در چهره مثل نمودار ساخته و از راه تمثيل آنها را تنزل داده است تا براى شاردان و مبتديان تعليم ، و براى محققان و خردپيشگان تاءييد، و در نتيجه فهمش ميسور همگان باشد .
شيوه جمع ميان حكمت ، موعظه و جدال احسن از يك سو و تمثيل و تشبيه و نقل داستان از سوى ديگر در دعوت و تعليم ، از ويژگيهاى كتاب الهى است و در هيچ يك از كتب علوم عقلى و نقلى كه مؤ لفان و مصفان آنها تنها به ارائه براهين صرف و استدلال محض عقلى يا نقلى بسنده مى كنند تداول ندارد .
غرض آن كه ، قرآن كريم افزون بر آن كه براى نوع معارف خود برهان اقامه مى كند براى عمومى كردن فهم آنها مثل نيز مى زند: و لقد ضربنا للناس فى هذا القران من كل مثل لعلهم يتذكرون (43)؛ چنانكه توحيد را گاهى در چهره برهان تمانع عرضه مى كند؛ برهانى كه حكيمان و متكلمان ، آن را به عنوان پيام وزين و سنگين تلقى مى كنند و در فهم كيفيت تقرير تلازم مقدم و تالى و بطلان تالى آن قياس اختلاف دارند و گاهى در لباس مثلى ساده كه هر امى درس ناخوانده اى توان فهم آن را دارد .
توضيح آن كه ، برهان تمانع در قرآن كريم در قالب قياسى استثنايى تبيين شده است كه قضيه شرطيه و مجموع مقدم و تالى آن در سوره انبياء آمده است : ( لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا ...) (44) و قضيه حملية و بطلان تالى آن در سوره ملك : ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطورَ ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)