next page
fehrest page
back page
در اين حال وظيفه مفسر صمت است ، نه نطق ، چنانكه رسالت متن مقدس در اين مرحله نطق است ، نه صمت . اگر مفسر بدون پيش فهم به سراغ متن مقدس برود از آن بهره اى نمى برد؛ چون هر دو صامتند و از التقاى دو ساكن و برخورد دو صامت برقى نمى جهد و آهنگى توليد نمى شود و اگر مفسر با داشتن پيش فرض خاص به حضور متن مقدس برود و بعد از عرض سؤ ال صامت نشود و همچنان درصدد پاسخگويى به سؤ ال خويش از زبان متن مقدس باشد و اصلا اجازه نطق به متن مقدس ندهد، فقط صداى خود را از زبان خويش مى شنود و چنين تفسيرى مصداق بارز تفسير به راءى است و اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد، ليكن خودش نيز همراه با آن متن مطالبى را ارائه كند، در اين حال صداى خود را آميخته با آهنگ متن مقدس استماع مى كند و چنين تفسيرى ، التقاط، اختلاط و تلفيق گفته هاى زمينى با فرهنگ فرهيخته آسمانى است و اين نيز تفسير به راءى است ؛ چون مجموع خارج و داخل و مركب از حق و باطل ، خارج و باطل است و پرهيز از همه اينها ممكن است ؛ چنانكه به اجتناب از همه اينها امر و از ارتكاب هر كدام نهى شده است ؛ چنانكه افراد متعددى كه داراى پيش فهمها و پيش فرضهاى هسمان بوده اند به سراغ متن مقدس رفته اند و جوابهاى گوناگون شنيده اند؛ زيرا برخى به وظيفه تفسيرى عمل كرده اند و بعضى به آن عمل نكرده اند و آن وظيفه مهم در اين حال ، يعنى بعد از عرض سؤ ال صمت است ، نه نطق .
آنگاه جوابى كه متن مقدس بعد از استنطاق مى دهد متنوع است ؛ زيرا گاهى فقط همان پيش فهم را امضا مى كند و زمانى ضمن امضا و تاءييد آن پيش فرض مطلب ديگرى را در عدل آن تصويب مى كند و گاهى آن پيش فهم را ابطال كرده ، مطلب مقابل آن را تاءسيسا افاضه مى كند . از اين رو كسانى كه از وسمه تفسير به راءى مذموم منزهند و از وصمه متكلم وحده بودن مبرايند و به وقت سؤ ال از متن مقدس گويا هستند و به وقت شنيدن جواب ساكت و از آن دو چيزى كه مايه تباهى عقل و فرسودگى خرد است به دورند: يكى دم فرو بستن به وقت گفتن و ديگرى گفتن به وقت خاموشى ، تفسير به راءى محمود و ممدوح ، يعنى تفسير درايى معقول و مقبول دارند و آنچه را كه از متن مقدس كه نطق خود را بعد از صمت آغاز مى كند، مى شنوند، مى پذيرند و آن جواب گاهى فقط امضاى همان پيش فرض است و زمانى همراه با امضاى مطلب معادل و گاهى نيز با ابطال آن پيش فهم است . از اين رو چنين مفسرانى گاهى در پيش فهمهاى خود تجديد نظر مى كنند . كم نبودند كسانى كه قبل از مراجعه به متن مقدس ، عقيده خاص داشتند و پس از مراجعه به متن مزبور، يا از آن عقيده برگشتند و به عقيده ديگر در آمدند و يا در صحت آن ترديد كرده ، از جزم به شك و از عزم به ترديد منتقل شدند .
بنابراين ، گرچه تفسير بدون پيش فهم نمى شود و امى محض توان تفسير ندارد، ليكن همواره پاسخ متن امضاى آن پيش فرض نيست ؛ مگر براى لدود عنود كه غير از تفسير به راءى مذموم چيز ديگرى را به رسميت نمى شناسد . از اين جا معناى انتظار صادق از انتظار كاذب ممتاز مى گردد؛ زيرا انتظار صادق اين است كه مفسر با پديد آمدن مكتبى جديد در جهان بينى ، آن را به طور صحيح و با حفظ امانت به عرض متن مقدس برساند و چون دعوى آن متن مقدس اين است كه دقيقترين و صحيحترين جهان بينى را ارائه مى كند، بعد از عرض سؤ ال به آن پاسخ مى دهد . اگر مفسر همراه با سؤ ال شروع به جواب دادن كرد و مهلت سخن گفتن به متن مقدس نداد يا در اثناى پاسخگويى آن متن مقدس خودش نيز سخن گفت ، چنين مفسرى كلام خود را به تنهايى يا با امتزاج و التقاط كلام خلق و خالق مى شنود و انتظار كاذب خود را با دستا خويش بر مى آورد و اگر مفسر بعد از سؤ ال ، صامت شد و تنها كلام متن مقدس را شنيد انتظار او صادق است و حل معضل خود را با دست بى دستى متن مقدس برآورده مى يابد .
دين شناسى ، انسان شناسى و مانند آن ، همه از همين قبيل است ؛ با پديد آمدن مكتب تازه اى در يكى از اين مسائل ، مفسران هر كدام با پيش فهمها و پيش فرضهاى مخصوص آن سؤ الها را بر متن مقدس عرضه مى كنند و آنگاه ساكت مى شوند تا پاسخ را از زبان گوياى متن مقدس استماع كنند . از اين رو در موارد گوناگون پاسخهاى متنوع و متعدد از آن مى شنوند . غرض آن كه ،
انتظار علمى صادقانه غير از تمنى كاذبانه و غير علمى است ؛ زيرا يكى تفسير درايى معقول و مقبول است و ديگرى تفسير به راءى مذموم و مردود .
متن گرچه بدون پيش فرض و پيش فهم صامت است ، ليكن بعد از اصول موضوعه و طرح سؤ ال كاملا ناطق است و منظور از نطق متن همان دلالت آن است كه نسبت به آن راهنمايى دارد و طبق قانون مفاهمه و فرهنگ محاوره ، صداى مخصوص خود را به سمع مستمع و مستنطق مى رساند و هرگز مراد از نطق ، گويش صوتى نيست و از اين جهت بين ملفوظ و مكتوب هيچ تفاوتى نيست و همان گونه كه وجود لفظى ، شنونده را هدايت مى كند، وجود كتبى نيز خواننده را رهنمايى خواهد كرد و شرط لازم براى بهره ورى از هدايت وجود لفظى يا وجود كتبى همان پيش فهمهاى ياد شده است و رهنمود وجود لفظى يا كتبى گاهى ابقاى همان پيش فرضهاست و گاهى تغيير آنها به نحو تكامل يا ازاله و نفى و يا به انحاى ديگر .
هرگز معناى انتظار از متن مقدس تبرير و توجيه تبهكاريهاى مفسر يا تصحيح اغلاط و تصديق اكاذيب و تصويب خطاهاى او نيست . چنين انتظارى در قاموس معرفت شناسى مطرح و مقبول نيست . آنچه در مبحث هرمنوتيك به عنوان تاءثير انتظار از متن در تفسير آن مطرح مى شود اين است كه هر كس با مبناى خاص علمى كه وارد حوزه تفسير مى شود انتظار عمومى و اولى او اين است كه درباره مكتب خاص از مكاتب جهان بينى ، انسان شناسى ، روانشناسى و نظاير آنها پاسخ نهايى ارائه كند و انتظار خصوصى و دومى براى برخى از مفسران اين است كه متن مقدس همان مبناى علمى سؤ ال كننده را ارائه كند كه چنين انتظار ناروايى نه صائب است و نه عام ؛ چنانكه چنين تفسيرى هر چند صواب باشد از لحاظ سوء سريره شخص مفسر كه درصدد تحميل راءى خود بر متن مقدس است نارواست .
حاصل اين كه ، متن مقدس مانند قرآن گرچه نسبت به نابينا ظلمت است ، ولى در برابر بينا نور است و گرچه نسبت به امى ناخوانا و نانويسا، صامت است ، ليكن در مقابل عالم به فرهنگ مفاهمه و فرهيخته آشنا به ادب محاوره ناطق است و چه نطقى بهتر از دلالت و چه گويايى گوش نوازتر از نص يا ظاهر متن مقدس كه تبيان هر چيزى است كه در سعادت جوامع بشرى مؤ ثر است ؛ چون گوياست و پاسخ متقن به سؤ ال عالمانه مى دهد . از اين رو گاهى سائل را كه با پيش فهم معين به حضور متن مقدس آمده ، وادار به اقرار چيزى مى كند كه قبلا انكار داشت يا ملزم به قبول چيزى مى كند كه پيش از آن نكول داشت . اين كه متن مقدس گاهى باعث اقرار منكر يا انكار مقر يا جزم متردد يا شك جازم مى شود، نشانه آن است كه چنين متنى كاملا بر اساس فرهنگ محاوره گوياست ، نه صامت و طبق انتظار مثبت و بجا پاسخ مى دهد، نه انتظار منفى و نابجا.
پاسخ به نقدى بر الميزان
گرچه معناى وحى ، كيفيت وحى يابى رسولان (عليهم السلام )، معناى اعجاز، پيوند معجزه با قانون عليت و معلوليت و مانند آن ، مباحث جداگانه اى است كه در علوم قرآنى جايگاه ويژه دارد، ليكن چون برخى اينها را در مبحث تفسير به راءى بازگو كرده اند، لازم است به طور فشرده و اجمال به آنها اشاره شود:
1 آنچه در كتابهاى حكمت از وحى سخن گفته مى شود، يا درباره امكان آن است كه در علم النفس ، هنگام تبيين شئون علمى و عملى نفس بيان مى شود و از قداست برخى نفوس و امكان تعالى آنها به مقام عصمت و پيوند با فرشتگان معصوم الهى ( كه به عنوان يك اصطلاح و نه بيش از آن ، از آنها به عقول عاليه ، تعبير مى شود ) سخن به ميان مى آيد و يا درباره ضرورت وحى و نبوت كه در مبحث فعل خداوند با استمداد از حكمت و عدل او، ضرورت مزبور ثابت مى شود .
2 قانون عليت و معلوليت ، قانونى عقلى و ضرورى است كه نقض آن ممتنع است و اگر ممكن باشد معلولى بودن علت يافت شود و محتمل باشد موجودى كه وجود عين ذات آن نيست خود به خود يافت گردد، چنين چيزى باعث هدم همه قوانين عينى و علمى خواهد بود و هرگز معجزه ، محال عقلى را ممكن نمى كند، بلكه محال عادى را بر اساس خرق عادت ، محقق مى سازد . پس قانون عليت و معلوليت چون به اصل اصيل امتناع تناقض بر مى گردد (يعنى با نفى عليت ، اجتماع دو نقيض لازم مى شود ) و مبداء همه مبادى تصديقى در اثبات اصل وجود مبداء و اسماى حسناى او و نيز ضرورت وحى و نبوت است ، به عنوان اصل اولى معقول و مقبول است ، نه آن كه يك قاعده فلسفى بخواهد بر همه معارف الهى حكومت كند، بلكه خود آن قاعده اولى نيز اصلى است الهى و فطرى كه ساير اصول و قواعد بر پايه آن استوار است . البته قواعد فلسفى و عرفانى نظرى چنين نيست و هر يك حكم ويژه خود را دارد .
با تاءمل در آنچه گذشت و با رجوع مستاءنف به بيان حضرت استاد علامه طباطبايى (رحمة الله ) (375)، روشن خواهد شد كه نقد ناقد متوجه انديشه خاص خويش است ، نه فرموده حضرت استاد (قدس سره ) . هرگز از سخنان مرحوم استاد بر نمى آيد كه : 1 رسول اكرم صلى الله و عليه و آله و سلم با ساير مردم در علوم قرآن يكسان است . 2 مردم در تحصيل علوم قرآن از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بى نياز و مستقلند . 3 رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از مقام مرجعيت علوم قرآن معزول است . 4 علوم و معارف قرآنه در دسترس همگان قرار دارد و اين موجب تحقير قرآن است . 5 رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همه آنچه از علوم نزد وى بود به اصحاب آموخت و آنان قرآن را براى مردم تفسير كرده اند . (376)
هيچ يك از امور ياد شده به مقام منيع الميزان ، مساس ندارد و كرامت آن را لكه دار نمى كند؛ در صورتى كه اولا، ابتكار ايشان در معناى تفسير به راءى و نوآورى در اين باره معلوم گردد و ثانيا، محذور دور در مراجعه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ملحوظ شود و ثالثا، تبيين و تعليم علمى كه از معلم خبير متضلع استفاده مى شود، از مرجعيت تعبدى تفكيك شود و رابعا، استنباط عميق ايشان از جمع بين آيه ( ... لا يمسه الا المطهرون ) (377) و آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا (378) كه تماس با باطن قرآن و حقايق مكنون آن بهره ويژه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) است و ديگران حتما به آنان نيازمندند روشن شود . گرچه در كلمات پيشينيان ، مانند غزالى آمده است كه تماس با مرحله باطن و علم مكنون قرآن كريم بدون طهارت قلب ميسور نيست ، ليكن تشخيص ذوات مطهر و انسانهاى معصوم (عليهم السلام ) كه حقايق مكنون قرآن كريم ، ممسوس و معلوم و دسترس آنهاست از بركات علماى بزرگ فرقه ناجيه چونان علامه طباطبايى (رحمه الله ) است .
شايسته متاءخران و بايسته متنعمان است كه در ساحت الميزان بهره بيشترى ببرند و از اين مائده پر از ماءدبه و از خوان لبريز از ما تشتهيه الاء نفس و تلذ الاءعين (379) و از اين بهشتى كه ( اءكلها دائم ) (380) و از اين شجره طوبا كه اءصلها ثابت و فرعها فى السماء (381) و بالاخره از اين موسوعه اى كه ( فيها كتب قيمة ) (382) نصيب اءوفى و حظ اءعلى يابند؛ هر چند نقد حكيمانه بهره عالمانه است و ايراد محققانه نصيب عاقلانه ، و سوال صميمانه ، فوز و فيض خالصانه است .
فصل هفتم : جايگاه آراى مفسران و شاءن نزول در تفسير
در فصول پيشين جايگاه و نقش قرآن ، عقل و روايات معصومين (عليهم السلام ) در تفسير قرآن كريم تبيين شد . اكنون به بررسى جايگاه آراى مفسران و همچنين روايات شاءن نزول در تفسير قرآن مى پردازيم .
1 آراى مفسران : همان گونه كه در علم فقه ، آراء و فتاوى فقها براى فقيه ديگر در استنباط احكام فرعى از منابع دين هيچ گونه حجيتى ندارد و تنها براى تكامل علمى فقيه مستنبط راهگشا و زمينه ساز است ، آراى مفسران نيز راهگشاى آشنايى با قرآن و برداشتهاى تفسيرى مفسر است و هيچ گونه حجيتى براى او ندارد؛ اعم از آن كه مفسران مزبور از صحابه يا تابعين باشند و يا از مفسران اعصار بعد؛ زيرا هيچ كدام از آنان معصوم نيستند تا كلام آنان حجت شرعى و منبع استنباط احكام و حكم شريعت باشد؛ مگر آن كه جنبه روايى داشته باشد كه به بحث گذشته مرتبط مى شود .
برداشتهاى صحابه يا تابعين اگر در محضر معصومين (عليهم السلام ) بوده و امكان ردع و مجال رد نيز بوده ، ليكن چنان برداشتى مردوع و مردود نشده ، نشانه صحت آن برداشتهاست . البته صحت يك راءى مستلزم انحصار معناى آيه در آن راءى نيست ؛ مگر آن كه نسبت به نقيض خود پيام خاص دارد كه آن پيام عبارت از بطلان نقيض برداشت دراج بين اصحاب است .
2 شاءن نزول : بياناتى كه در شاءن و سبب نزول آيات قرآن كريم آمده است چند قسم است :
الف : بياناتى كه به صورت تاريخ (383) است ، نه روايتى از معصوم (عليه السلام )، مانند اين كه از ابن عباس نقل شود كه اين آيه در چنين زمينه اى نازل شده است . اين گونه شاءن نزولها مانند اقوال مفسران تنها زمينه ساز برداشتهاى تفسيرى است و حجيتى ندارد؛ البته اگر در موردى اطمينان حاصل شود، مانند آن كه از قول ابن عباس طماءنينه پديد آيد خود آن وثوق و طماءنينه معتبر است ، نه آن كه صرف تاريخ ، اعتبار تعدى داشته باشد؛ بر خلاف حديث معتبر كه حجيت تعبدى دارد هر چند وثوق حاصل نشود .
ب : روايات فاقد سند صحيح و معتبر . اين گونه شاءن نزولها گرچه بر اثر احتمال صدور آن از معصومين (عليهم السلام ) با كلام بشرى متفاوت است و بايد تكريم شود، اما از نصاب لازم در حجيت برخوردار نيست .
ج : شاءن نزولهايى كه به صورت روايت نقل شده و داراى سند صحيح و معتبر است . اين گونه روايات در تبيين شاءن و يا سبب نزول آيه حجيت دارد، ولى همان گونه كه روايات تطبيقى شمول و گستره معناى آيه را محدود نمى كند، روايات شاءن نزول نيز بيانگر مورد و مصداقى براى مفهوم كلى آيه است و هيچ گاه مورد يك عام يا مطلق ، مخصص يا مقيد آن نيست و اين گونه روايات گرچه مايه كاهش عموم يا اطلاق نيست ، ليكن راهگشاى خوبى براى مفسر است تا آيه را به گونه اى تفسير كند كه با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد .
تذكر: شاءن نزولهاى ويژه ، مانند آنچه در آيه تطهير، مباهله ، ولايت و ... وارد شده ، از بحث خارج است .
آيات قرآن كريم هرگز در محدوده سبب و شاءن نزول خود محصور نمى شود و گرنه كتاب الهى ، جهانى و جاودانه نخواهد بود: ولو اءن الآية اذا نزلت فى قوم ثم مات اءولئك القوم ماتت الآية لما بقى من القرآن شى ء و لكن القرآن يجرى اءوله على آخره مادامت السماوات و الاءرض (384)، بلكه به تعبير حضرت امام باقر (عليه السلام ) همان گونه كه مهر فروزان و ماه تابان همواره روز و شب را روشن مى كند و اختصاص به دورانى خاص ندارد، قرآن كريم نيز چنين نيست كه هدايت و تدبر آن براى دورانهاى گذشته بوده ، براى عصر حاضر و اعصار بعد بهره اى جز تلاوت نداشته باشد: يجرى كما يجرى الشمس و القمر ... يكون على الاءموات كما يكون على الاءحياء (385) . در اين سخن بلند، از باب تشبيه پر فروغ آفتاب و ماه تشبيه شده است .
حضرت امام صادق (عليه السلام ) درباره مصونيت قرآن كريم از گزند كهنگى و آسيب فرسايش مى فرمايد: لاءن الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان ولا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامة (386)
تذكر: 1 همان گونه كه برخى روايات تطبيقى بيانگر مورد خاص و مصداق منحصر آيه است ، برخى روايات شاءن نزول نيز مبين انحصار است ؛ مانند شاءن نزول آيه ولايت (سوره مائده ، آيه 55 )، آيه مباهله (سوره آل عمران ، آيه 61 ) و آيه تطهير (سوره احزاب ، آيه 33 ) .
2 چون روايات تطبيق انحصارى و نيز احاديث شاءن نزول منحصر، راجع به شخصيت حقوقى اهل ولايت و مباهله و تطهير است ، با ارتحال اشخاص حقيقى آن ذوات مقدس ، آيات مزبور نخواهدا مرد و از بين نخواهد رفت .
فصل هشتم : شاءن نزول ، فضاى نزول و جونزول قرآن
مفسران قرآن كريم عنايت و اهتمام ويژه اى به تبيين شاءن و سبب نزول آيات قرآن نشان داده اند (387) ولى فضاى نزول كه مربوط به مجموع يك سوره است و جو نزول كه مربوط به مجموع قرآن كريم است مورد عنايت و توجه مفسران واقع نشده و در تفاسير موجود مطرح نشده است .
فرق شاءن نزول با فضا و جو نزول در اين است كه شاءن نزول يا سبب نزول حوادثى است كه در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در محدوده حجاز يا خارج از آن رخ داده و همچنين مناسبتها و عواملى است كه زمينه ساز (388) نزول يك يا چند آيه از آيات قرآن كريم بوده است .
اما فضاى نزول كه مربوط به مجموع يك سوره است بررسى اوضاع عمومى ، اوصاف مردمى ، رخدادها و شرايط ويژه اى است كه در مدت نزول يك سوره در حجاز و خارج آن وجود داشته است . هر يك از سوره هاى قرآن كريم فصل جديدى بود كه با نزول آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) گشوده مى شد و با نزول بسم الله سوره بعد، پايان مى پذيرفت . سوره هاى قرآن كريم برخى به طور دفعى نازل شده است ؛ مانند سوره هاى حمد، انعام و نصر و برخى به تدريج و در طى چند ماه يا چند سال نازل شده است و در طى مدت نزول يك سوره در محدوده زندگى مسلمانان و جهان خارج حوادثى رخ داده و شرا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)