صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 88

موضوع: تفسير نور

  1. #41
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(95) لاَ يَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ اءُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِاءَمْوَلِهِمْ وَاءَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ بِاءَمْوَ لِهِمْ وَاءَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلاًّوَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ اءَجْراً عَظِيماً
    ترجمه :
    مؤ منانى كه بدون عذر و ضرر (مثل بيمارى و معلوليّت ) از جهاد بازنشسته اند، با مجاهدانى كه با اموال و جانهاى خويش در راه خدا جهاد مى كنند، يكسان نيستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ ) به درجه اى برترى داده است . خداوند همه مؤ منان را وعده ى (پاداش ) نيك تر داده است ، ولى خداوندمجاهدان را بر وانشستگان ، با پاداش بزرگى برترى داده است .
    نكته ها
    O كسانى كه به جبهه ى جهاد نمى روند، چند گروهند: منافقان بى ايمان ، مسلمانان ترسو، رفاه طلبان ، شكّاكان ، بى همّتان كه مى گويند: با مال و بيان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمايت مى كنيم ، و جهاد، براى ما واجب عينى نيست . اين آيه ، به اين گروه آخر مربوط مى شود و از آنان انتقاد مى كند. زيرا گروه هاى ديگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفته اند و هيچ گونه مقام و درجه اى ندارند تا مجاهدان يك درجه بالاتر از آنان باشند.
    O در روايات آمده است ، كسانى كه به خاطر بيمارى نمى توانند بجنگند ولى دلشان همراه رزمندگان است ، با آنان در ثواب جهاد برابرند.(350)
    O آيه مربوط به واجب كفايى است و اگر جهاد واجب عينى بود، از قاعدان به عنوان متخلّف ياد مى شد.
    پيام ها
    1- شيوه ى تبليغ و تشويق ، بايد مرحله اى باشد. (ابتدا فرمود: (لايستوى )، سپس فرمود: (درجة ) و در آخر: (اجرا عظيما)
    2- با هر كس بايد به نحوى سخن گفت : قرآن با مؤ منان جبهه نرفته و منافقان و ترسوها و رفاه طلبان برخورد متفاوت دارد. تنها با كلمه (قاعدين ) از مؤ منان جبهه نرفته ياد كرده است .
    3- آنان كه مشكلات جسمى دارند از جهاد معافند. (غير اولى الضرر)
    4- جهاد مالى در كنار جهاد با جان مطرح است ، چون بدون پشتوانه ى مالى ، جبهه ضعيف مى شود. (باموالهم و انفسهم )
    5- كمك هاى داوطلبانه ى مردم ، از جمله منابع تاءمين بودجه هاى دفاعى است . (باموالهو و انفسهم )
    6- هر كجا خطر ناباورى مردم محتمل است ، اصرار و تكرار لازم است . (در اين آيه و آيه بعد جمله ى (فضل اللّه ) و (درجة ) تكرار شده است .)
    7- خدمات و تلاش هر كس محترم است و به خاطر شركت كسانى در جبهه ، نبايد ارزش هاى ديگران ناديده گرفته شود. برترى مجاهدان آرى ، امّا طرد ديگران هرگز. (كلا وعدالله الحسنى )
    8- هر كس در هر موقعيّت و مقام و خدمتى كه باشد، بايد بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است . (فضّل اللّه المجاهدين )
    9- اگر خداوند به رزمندگان فضيلت داده است ، پس جامعه هم بايد براى مجاهدان و شهدا در اجتماع ، گزينش ها و برخوردها حساب خاصى باز كند. (البتّه به شرطى كه براى رزمنده نيز توقّعات نابجا پيدا نشود و گرفتار سوء عاقبت نگردد). (فضّل اللّه المجاهدين )
    ترجمه :
    تفسير آيه :(96) دَرَجَتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
    (آن پاداش بزرگ ) درجاتِ (مهم و متعدّد) همراه با آمرزش و رحمتى از جانب اوست و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است .
    پيام ها
    1- تفاوت مبارزان با قاعدان اندك نيست ، بلكه فاصله بسيار است . (درجاتٍ)
    2- شرط دريافت و برخوردارى از رحمت الهى ، پاك بودن و پاك شدن است . ابتدا (مغفرة ) آمده ، سپس (رحمة )
    3- خداوند، غفور و رحيم است ، امّا شرط برخوردارى از اين غفران و رحمت ، جبهه رفتن و جهاد است . (مغفرة و رحمة ... غفورا رحيما)
    ترجمه :
    تفسير آيه :(97) إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَهُمُ الْمَلََّئِكَةُ ظَالِمِىَّ اءَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنْتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الاَْرْضِ قَالُوَّاْ اءَلَمْ تَكُنْ اءَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيَها فَاءُولََِّكَ مَاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَسَآءَت ْمَصِيراً
    همانا كسانى كه فرشتگان ، جانشان را مى گيرند، در حالى كه بر خويشتن ستم كرده اند، از آنان مى پرسند: شما در چه وضعى بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم (و به ناچار در جبهه ى كافران قرار داشتيم ) فرشتگان (در پاسخ ) گويند: مگر زمين خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت كنيد؟ آنان ،جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامى است .
    نكته ها
    O پيش از جنگ بدر، كفّار مكّه مردم آن شهر را به جنگ با مسلمانان فراخواندند و تهديد كردند كه همه بايد شركت كنند و هر كس ‍ تخلّف كند، خانه اش ويران و اموالش مصادره خواهد شد. برخى از مسلمانان هم كه ساكن مكّه بودند و هنوز هجرت نكرده بودند، از ترس ‍ جان ، همراه كفّار به جبهه ى جنگ با مسلمانان آمدند و در ((بدر)) كشته شدند، آيه نازل شد و آنان را كه با ماندن در محيط كفر و ترك هجرت ، به خويش ستم كرده بودند، توبيخ كرد و مقصر دانست .
    O در روايات آمده است : كسى كه به خاطر حفظ دين خود، حتّى يك قدم هجرت كند، اهل بهشت و همنشين حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ابراهيم عليه السّلام است .(351)
    پيام ها
    1- فرشتگان به كارهاى انسان آگاهند. (الملائكه ... قالوا فيم كنتم قالوا)
    2- ترك هجرت واز دست دادن هدف وعقيده ، ظلم به خويش است . (شعار ((خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو)) از نظر قرآن مردود است .) (ظالمى انفسهم )
    3- بازخواست گناه ((ترك هجرت )) پيش از هر چيز ديگر آغاز مى شود. فرشتگان ماءمور قبض روح در لحظه جان گرفتن ابتدا از آن بازخواست مى كنند. (فيم كنتم )
    4- هجرت از محيط كفر واجب و سياهىِ لشكر كفّار شدن حرام است . (كنا مستضعفين ... الم تكن ارض اللّه واسعة )
    5- اگر مى توانيد، محيط را تغيير دهيد، وگرنه از آنجا هجرت كنيد تا مؤ اخذه نشويد. (اءلم تكن ارض اللّه واسعة فَتهاجروا فيها)
    6- توجيه گناه پذيرفته نمى شود. (كنا مستضعفين ...)
    7- محيط و جوّ اكثريّت بر انسان مؤ ثر است ، لذا انسان بايد با هجرت ، فشار محيط را در هم بشكند. (فتهاجروا)
    8- اصل ، خداپرستى است نه وطن پرستى . (اءلم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروا)
    9- هجرت ، يكى از درمان هاى استضعاف فكرى و عقيدتى است . (كنا مستضعفين ... اءلم تكن ارض اللّه واسعة )
    تفسير آيه :(98) إِلا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَ نِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    مگر مردان و زنان و كودكان مستضعف (و زيردستى ) كه قدرت تدبير و چاره جويى ندارند و راهى (براى هجرت ) نمى يابند.
    تفسير آيه :(99) فَاءُوْلََِّكَ عَسَى اللَّهُ اءَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً
    ترجمه :
    پس آنانند كه اميد است خداوند از آنان درگذرد و خداوند همواره آمرزنده و بخشاينده است .
    نكته ها
    O آنان كه نه تدبيرى براى دفع كفر دارند و نه راهى براى تسليم حقّ، مستضعفند و تكليف از آنان برداشته شده است .(352)
    O امام باقر عليه السّلام : مردان و زنانى كه عقلشان مثل كودكان است ، مستضعف هستند.(353)
    پيام ها
    1- قدرت ، شرط تكليف است . (الاّ المستضعفين ...)
    2- هجرت حتّى بر زنان و كودكانى كه در سيطره كفرند و توان هجرت دارند، واجب است . (و النساء والولدان لا يستطعيون )
    3- مستضعف واقعى كسى است كه توانايى هجرت و گريز از سيطره كفّار و مشركين را نداشته باشد. (لايستطيعون حيلة و لايهتدون )
    4- نا آگاهى از معارف دينى با وجود امكان يادگيرى ، گناه و ظلم به خويشتن است . (ظالمى انفسهم .... الاّ المستضعفين .... لا يهتدون سبيلاً)
    5- عذرهاى واقعى پذيرفته است ، نه عذرتراشى ها و بهانه جويى ها. (لايستطيعون ... لايهتدون )
    6- ترك هجرت ، به قدرى مهم است كه بخشوده شدن اين گونه افراد گرفتار و عاجز، با ((شايد)) مطرح شده است ، نه به صورت قطعى . (عسى اللّه )
    تفسير آيه :(100) وَمَنْ يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الاَْرْضِ مُرَ غَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اءَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراًرَّحِيماً
    ترجمه :
    و هر كه در راه خداوند هجرت كند، اقامتگاه هاى بسيار همراه با گشايش خواهد يافت و هر كه از خانه اش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش خارج شود، سپس مرگ ، او را دريابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوندآمرزنده ى مهربان است .
    نكته ها
    O يكى از مسلمانان مكّه بيمار شد گفت مرا از مكّه بيرون ببريد تا جزء مهاجران باشم . همين كه او را بيرون بردند، در راه درگذشت . سپس اين آيه نازل شد.
    O همه ى هجرت هاى مقدّس ، مثل هجرت براى جهاد، تحصيل علم ، تبليغ و ... مصداق اين آيه است .
    O امام صادق عليه السّلام فرمودند: كسى كه براى معرفت امام زمان خود از خانه و شهر خود خارج شود، ولى اجل به او مهلت ندهد، از مصاديق اين آيه است .(354)
    پيام ها
    1- هجرت ، زمينه ساز گشايش و توسعه است . (من يهاجر... يجد فى الارض مراغما) نابرده رنج ، گنج ميسّر نمى شود.
    2- ما مكلّف به وظيفه ايم ، نه نتيجه . مهم خروج از منزل است ، نه وصول به مقصد. (و من يخرج من بيته )
    3- راه خدا و رسول را برويد، نگران مرگ و حيات نباشيد. (ثم يدركه الموت )
    4- پاداش ((مهاجر)) با خداست و بالاتر از بهشت است . (وقع اجره على اللّه )
    تفسير آيه :(101) وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ اءَنْ تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ اءَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ إِنَّ الْكَفِرينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوَّاً مُّبِيناً
    ترجمه :
    و هرگاه كه در زمين سفر كنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر بيم داريد كه كافران به شما آزار و ضرر رسانند. همانا كافران همواره دشمن آشكار شمايند.
    نكته ها
    O پس از سخن درباره ى جهاد وهجرت ، اين آيه حكم نماز مسافر را بيان مى كند.
    O ((ضرب فى الارض )) كنايه از سفر است ، چون مسافر هنگام سفر، زمين را زير پاى خود مى كوبد.(355)
    O در قرآن ، گاهى به جاى ((وجوب )) تعبير ((مانعى ندارد)) به كار رفته ، كه اين آيه نيز يكى از آن موارد است . گويا مسلمانان صدر اسلام به قدرى به نماز علاقمند بودند كه كوتاه كردن آن را گناه مى پنداشتند.
    O نماز قصر، مخصوص موارد ترس از دشمن نيست . ولى چون معمولا در سفرها، بيم و نگرانى هست ، يا اينكه چون قانون نماز قصر، ابتدا در موارد ترس بوده و بعدها نسبت به هر سفر تعميم يافته ، قيد (ان خفتم ) آمده است .
    O در روايات مقدار سفرى كه در آن نماز كوتاه و شكسته مى شود، مسير يك روز (هشت فرسخ ) مشخّص شده است .(356)
    O تمام نمازهاى مسافر جز نماز مغرب دو ركعتى است .(357) و مراد از كوتاه كردن نماز، دو ركعتى شدن نمازهاى چهار ركعتى است .
    پيام ها
    1- واقع بينى و انعطاف پذيرى ، يك اصل در قوانين الهى است . (تَقصروا من الصّلوة ان خفتم ...)
    2- در حال نماز هم از دشمن غافل نباشيد. سياست و ديانت ، عبادت و فطانت از هم جدا نيست . (إ ن خفتم اءن يفتنكم )
    3- در مواردى يقين لازم نيست . احتمال توطئه و فتنه براى تصميم و تغيير برنامه كافى است . (إ ن خفتم اءن يفتنكم )
    4- حتّى به هنگام احتمال خطر، اقامه نماز واجب است . (إ ن خفتم اءن يفتنكم ...)
    5- كفر و ايمان با هم در تضادّند. (ان الكافرين كانوا لكم عدوّا)
    6- كفّار، در دشمنى با شما متّحدند. (عدوّ) بجاى ((اعداء))
    7- دشمنى كفّار با شما ريشه دار و پرسابقه و دائمى است . (كانوا لكم عدوا)
    تفسير آيه :(102) وَإِذَا كُنْتَ فِيْهِمْ فَاءَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ مَّعَكَ وَلْيَاءْخُذُوَّاْ اءَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِنْ وَرَآئِكُمْ وَلْتَاءْتِ طَآئِفَةٌ اءُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ َلْيُصَلُّواْ معك ولياخذوا حِذْرَهُمْ وَاءَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ اءَسْلِحَتِكُمْ وَ اءَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَّيْلَةً وَحِدةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ اءَذىً مِّنْ مَّطَرٍ اءَوْ كُنتُمْ مَّرْضَىَّ اءَنْ تَضَعُوَّاْ اءَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ اءَعَدَّ لِلْكَفِرينَ عَذَاباً مُّهِيناً
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) هرگاه (در سفرهاى جهادى ) در ميان سپاه اسلام بودى و براى آنان نماز برپا داشتى ، پس گروهى از آنان با تو (به نماز) بايستند و سلاحهاى خود را همراه داشته باشند، پس چون سجده كردند (قيام نمايند و ركعت دوّم را فرادى انجام داده پس بروند و) پشت سر شما (نگهبان ) باشند، و گروه ديگر كه نماز نخوانده اند (از ركعت دوّم ) با تو نماز بخوانند و وسايل دفاع و سلاحهاى خود را با خود داشته باشند، كافران دوست دارند كه شما از سلاح و ساز و برگ خود غافل شويد تا يكباره بر شما حمله آورند، و اگر از باران رنجى به شما رسيد يا بيمار و مجروح بوديد، گناهى بر شما نيست كه سلاحهايتان را بر زمين بگذاريد و (فقط) وسايل دفاع با خود داشته باشيد.همانا خداوند براى كافران عذابى خواركننده فراهم كرده است .
    نكته ها
    O در سال ششم هجرى ، پيامبر با گروهى به سوى مكّه عزيمت كردند. در منطقه ى حديبيّه ، با خالدبن وليد و دويست نفر همراه او مواجه شدند كه براى جلوگيرى از ورود آن حضرت ، سنگر گرفته بودند. پس از اذانِ بلال و برپايى نماز جماعت ، خالدبن وليد فرصت را مناسب ديد كه هنگام نماز عصر يكباره حمله كند. آيه نازل شد و از توطئه خبرداد. خالد پس از ديدن اين معجزه ى وحى ، مسلمان شد.(358)
    O در اين نماز، گروه اوّل پس از پايان ركعت اوّل ، برخاسته بقيه نماز را خود تمام مى كنند و امام جماعت صبر مى كند تا گروه ديگر به ركعت دوّم برسند و با سلاح ، به نماز جماعت بپيوندند.
    پيام ها
    1- نماز، حتّى در صحنه ى جنگ تعطيل نمى شود و رزمنده ، بى نماز نيست . (اقمت لهم الصلوة ....و لياءخذوا اسلحتهم )
    2- در اهميّت نماز جماعت همين بس كه در جبهه ى جنگ با دشمن ، حتّى با يك ركعت هم برپا مى شود. (و لتاءت طائفة اُخرى لم يُصلّوا فليُصلّوا)
    3- در هنگام پيش آمدن دو وظيفه (جهاد و نماز)، نبايد يكى فداى ديگرى شود. (فلتقم ... ولياءخذوا)
    4- در همه حال ، هشيارى لازم است ، حتّى نماز نبايد مسلمانان را از خطر دشمن غافل كند. (و لياءخذوا اسلحتهم )
    5- رهبر، محور وحدت و عبادت است . (كنت فيهم ... اقمت لهم الصلوة )
    6- تقسيم كار، تعاون و شريك كردن ديگران در كارهاى خير، حتّى در حسّاس ترين موارد، از عوامل الفت جامعه است . در اين آيه ، دو ركعت نماز جماعت ميان دو گروه تقسيم شده ، تا تبعيضى پيش نيايد و همه در خير شريك باشند. (و لتاءت طائفة اُخرى ...)
    7- فرمان هاى الهى به تناسب شرايط، متفاوت است . (اين آيه مربوط به نماز خوف در برابر دشمن است .) (فلتقم طائفة منهم )
    8- نماز جماعت در جبهه ، نشان عشق به هدف و خدا و رهبر و پايبندى به ارزشهاست . (اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة )
    9- در جبهه بايد جابه جايى نيروها در فاصله ى يك ركعت نماز، امكان پذير بوده باشد. (و لتاءت طائفة اُخرى لم يُصلّوا فليُصلّوا)
    10- هر چه مدّت نماز در جبهه بيشتر شود، فرصت دشمن براى حمله افزايش مى يابد. پس بايد حفاظت بيشترى داشت . در ركعت اوّل ، داشتن اسلحه كافى است ولى در ركعت دوّم ، هم اسلحه و هم ابزار دفاع . (ولياءخذوا اسلحتهم ... ولياءخذوا حذرهم و اسلحتهم )
    11- خداوند، پيامبرش را از توطئه ها و نقشه هاى پنهانى دشمن آگاه مى كند. (با توجّه به شاءن نزول كه وليد قصد كرد تا هنگام نماز جماعت حمله كند و با اين آيه طرح او لغو شد.)
    12- حركت با اخلاص شما، سبب امدادهاى الهى در وقت خود است . (نزول اين آيه و فرمان نماز خوف ، يك امداد الهى در مقابل آن توطئه بود.)
    13- در جبهه ، مراسم عبادى نبايد طولانى شود و كارهاى مانع هوشيارى ، ممنوع است . (ودّ الذين كفروا لو تغفلون )
    14- از آرزوهاى دشمن ، آگاه باشيد. (ودّالذين )
    15- عبادت ، وسيله ى غفلت از دشمن نشود. (تغفلون )
    16- احتمال غفلت در مسلمانان واقعى ضعيف است . (كلمه (لو) در جمله (لو تغفلون ) نشانه ى اين معناست .)
    17- با هوشيارى ، بايد از امكانات نظامى و اقتصادى حفاظت كرد. (اسلحتكم و امتعتكم )
    18- غفلت امّت اسلامى ، شبيخون كفّار را در پى خواهد داشت . (ميلة واحدة )
    19- هر سخن و برنامه و حركتى كه مسلمانان را غافل كند، گامى است در جهت اهداف و خواسته هاى دشمن . (ودّ الذين كفروا لو تغفلون )
    20- ملاك و مجوّز معافيّت از جبهه و سربازى ، مرض و ضرر است . (بكم اءذىً... او كنتم مرضى )
    21- بارانى مجوّز زمين گذاشتن اسلحه است كه با ضرر و آزار همراه باشد. در باران بى ضرر رزمنده سلاح بر زمين نمى گذارد. (بكم اءذىً من مطرٍ)
    22- در هيچ حالى ، رزمنده نبايد از وسائل حفاظتى دور باشد. حتّى اگر اسلحه ندارد، زره بر تن داشته باشد. (خذوا حذركم )
    23- تهديد كفّار و اميد و دلگرمى دادن به مؤ منان ، از شيوه هاى قرآن است . (اءعدّ للكافرين عذاباً مهيناً)
    24- در آينده ، ذلّت از آنِ كافران است . (للكافرين عذاباً مهيناً)
    تفسير آيه :(103) فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَاءْنَنتُمْ فَاءَقِيمُواْ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَباً مَّوْقُوتاً
    ترجمه :
    پس چون نماز را به پايان برديد، خداوند را در (همه ) حال ايستاده و نشسته و به پهلو خوابيده ياد كنيد، پس هرگاه آرامش يافتيد (و حالت خوف تمام شد) نماز را (بصورت كامل ) برپا داريد. همانا، نماز بر مؤ منان در وقت هاى معيّن واجب شده است .
    نكته ها
    O كلمه ى ((قِياماً)) جمع ((قائم )) به معناى ايستاده و كلمه ى ((قُعوداً)) جمع ((قاعد)) به معناى نشسته و كلمه ى ((جُنوب )) جمع ((جَنب )) به معناى پهلو و كنايه از دراز كشيدن است . همچنين كلمه ى ((كتاباً)) به معناى امرى نوشته شده و واجب و كلمه ى ((مَوقوت )) به معناى كارى با وقت معيّن است .
    O حضرت على عليه السّلام درباره ى آيه (اذكروا اللّه قياما و قعودا و على جنوبكم ) فرمودند: يعنى شخص سالم ايستاده ، مريض نشسته و كسى كه نشسته نمى تواند، خوابيده نماز بخواند.(359)
    O امام باقر عليه السّلام درباره ى ((كتابا موقوتا)) فرمودند: يعنى مفروض و واجب .(360)
    پيام ها
    1- كمبودهاى نماز خوف ، با ياد خدا جبران مى شود. (فاذا قضيتم الصلوة فاذكروااللّه )
    2- نماز و ياد خدا در هر حال لازم است ، در جبهه ى جنگ يا بستر بيمارى . (قياماً و قعوداً و على جنوبكم )
    3- سلاح رزمنده مسلمان ، نماز و ياد خداست . (فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا اللّه )
    4- نماز خوف ، يك استثناست . پس از برطرف شدن حالت اضطرار، نماز بايد به صورت عادّى خوانده شود. (فاذا اطماءننتم فاقيموا الصلوة )
    5- نماز، از واجبات قطعى الهى در همه ى عصرها و براى همه ى نسل ها است . (كانت على المؤ منين كتابا)
    6- وجوب هر نماز، در وقت مخصوص خودش است . (موقوتاً)
    7- تعيين وقت براى نماز، رمز تداوم ، نظم و عامل مواظبت بر آن است كه خود درس نظم و عامل نظم بخشيدن به امور مسلمانان است . (كتابا موقوتاً)
    تفسير آيه :(104) وَلاَ تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَومِ إِنْ تَكُونُواْ تَاءْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَاءْلَمُونَ كَمَاتَاءْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
    ترجمه :
    و در تعقيب دشمن سستى نكنيد، اگر شما رنج مى كشيد، همانا آنان نيز همان گونه كه شما رنج مى بريد رنج مى برند، در حالى كه شما چيزى (امدادهاى غيبى و بهشت ) از خداوند اميد داريد كه آنان اميد ندارند، و خداوند دانا و حكيم است .
    نكته ها
    O پس از جنگ اُحد، ابوسفيان بالاى كوه اُحد رفت و شعار داد كه پيروزى ما در مقابل شكست سال گذشته در جنگ بدر بود. ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: شهداى ما در بهشتند و كشته هاى شما در دوزخ .
    آنان شعار دادند: ((انّ لنا العزّى و لاعزّى لكم )) ما بت عُزّى داريم ولى شما نداريد، مسلمانان پاسخ دادند: ((اللّه مولانا و لامولى لكم )) خداوند مولاى ماست ولى شما مولى نداريد.
    آنگاه كفّار به نام بت هُبَل شعار دادند: ((اُعلُ هُبَل )) سر بلند باد بت هُبَل . مسلمانان در پاسخ فرياد زدند: ((اللّه اعلى و اَجلّ)) خداوند بالاتر و جليل تر است . پس از نزول اين آيه ، پيامبر فرمان بسيج عمومى (حتّى زخميان ) را صادر كرد، تا با اين حركت ، فكر بازگشت كفّار از سرشان بيرون رود.
    پيام ها
    1- مسلمانان بايد روحيّه ى قوى داشته باشند و شكست هاى موردى (مثل اُحد) آنان را سست نكند. (ولا تهنوا)
    2- به جاى موضع تدافعى ، در تعقيب دشمن و در حالت تهاجمى باشيد. (لاتهنوا فى ابتغاء القوم )
    3- از عوامل روحيّه گرفتن مؤ منان ، مقايسه ى دردهاى خود با رنج ديگران و اميد و توجّه به امدادهاى الهى و آگاهى اوست . (فانهم ياءلمون كماتاءلمون )
    4- با همه ى آسيب ها و تلخى هاى جنگ ، شما پيروزيد، چون اميد به الطاف الهى داريد. (ترجون من الله )
    5- مسلمانان ، اميدهاى گونه گون از خدا دارند. اميد به امدادهاى غيبى ، پيروزى ، مرعوب شدن دشمن ، پاداش هاى معنوى و امثال آن . (مورد اميد در آيه ذكر نشده و هر اميدى را شامل مى شود). (ترجون من الله )
    6- اميد، بزرگ ترين اهرم حركت و سرمايه ى روحى رزمنده است . يا شهادت و سعادت ، يا پيروزى . (ترجون من الله ما لا يرجون )
    7- رنج و مشقّت مؤ منان در جنگ ها، در مدار علم و حكمت خداوند است و لذا از آن جلوگيرى نمى كند. (عليما حكيما)
    تفسير آيه :(105) إِنَّآ اءَنْزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَآ اءَرَيكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُنْ لِلْخَآئِنِينَ خَصيماً
    ترجمه :
    همانا ما اين كتاب را بحقّ بر تو فروفرستاديم تا ميان مردم به آنچه خدا (از طريق وحى ) تو را آموخته ونشان داده ، داورى كنى وبه نفع خيانت كاران به مخاصمت برنخيز.
    تفسير آيه :(106) وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
    ترجمه :
    و از خداوند طلب آمرزش كن كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است .
    نكته ها
    O شخصى از يك قبيله ى معروف ، مرتكب سرقتى شد. چون موضوع به اطلاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، آن سارق ، گناه را به گردن شخص ديگرى انداخت كه در خانه ى او زندگى مى كرد. متّهم ، با شمشير به او حمله كرد و خواستار اثبات اين ادّعا شد. او را آرام كردند ولى يكى از سخنوران قبيله را همراه جمعى براى تبرئه ى خود خدمت پيامبر فرستاد. پيامبر، طبق ظاهر و بر اساس گواهى آنان ، سارق واقعى را تبرئه كرد و خبر دهنده ى سرقت را (به نام قتاده ) سرزنش نمود، ولى قتاده كه مى دانست گواهى آنان دروغ است به شدّت ناراحت بود. اين آيه نازل شد و مظلوميّت قتاده و صحنه سازى وگواهى دروغ آنان را روشن ساخت .
    O نقل ديگر در شاءن نزول آن است كه در يكى از جنگ ها، يكى از مسلمانان زرهى سرقت كرد. چون در آستانه ى رسوايى قرار گرفت ، زره را به خانه ى يك يهودى انداخت و افرادى را ماءمور كرد كه بگويند: يهودى سارق است ، نه فلانى . پيامبر، طبق ظاهر، حكم به تبرئه آن مسلمان كرد. امّا نزول اين آيه ، آن يهودى را تبرئه كرد.
    O ((خَصيم )) به كسى گفته مى شود كه از ادّعايى طرفدارى مى كند و خائن به كسى گفته مى شود كه در محضر قاضى ادعاى امرى باطل مى كند.(361)
    O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: من طبق ظاهر حكم مى كنم ، امّا چنانچه حقّ با شما نيست به اتكاى قضاوت من چيزى از كسى نگيريد كه قطعه اى از دوزخ است .
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: جانشينان بر حقّ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همانند خود آن حضرت بايد بر اساس قرآن قضاوت نمايند.(362)
    پيام ها
    1- قرآن ، پايه ى قضاوت و عدالت ميان مردم است . (انا انزلنا اليك الكتاب )
    2- قاضى بايد از قانونِ قرآن ، آگاهى كامل داشته باشد. (انزلنا اليك الكتاب لتحكم )
    3- فراگيرى قرآن و سنّت شرط قاضى شدن است . (انزلنا اليك الكتاب ... لتحكم ... اراك اللّه )
    4- چون نزول قرآن بر اساس حقّ است ، قضاوت ها هم بايد بر مبناى حقّ باشد، نه وابستگى هاى حزبى ، گروهى ، منطقه اى و نژادى . (بما اريك اللّه )
    5- رفتار به عدالت ، حتّى نسبت به غير مسلمانان هم ضرورى است . (با توجّه به شاءن نزول دوّم ) (لتحكم ... بما اريك اللّه )
    6- قضاوت ، از شئون انبياست . تنها ابلاغ احكام كافى نيست ، اجراى احكام نيز وظيفه است . (لتحكم بين النّاس )
    7- كفر اشخاص ، دليل تهمت به آنان نمى شود. (با توجّه به شاءن نزول )
    8- پيامبر، علاوه بر قانون و كتاب ، از امدادهاى الهى برخوردار است . (اراك الله )
    9- خداوند علاوه بر قرآن برنامه هاى ديگرى به پيامبرش نشان داد. (اراك اللّه ) و نفرمود: ((لتحكم بين الناس به ))
    10- خداوند، پيامبرش راحفظ مى كند و توطئه ها و صحنه سازى ها را فاش مى سازد. (اراك اللّه )
    11- قانون محترم است ، ولى براى جلوگيرى از سوء استفاده ها بايد چاره اى جست . در اينجا، امداد الهى چاره ى كار شد. (بما اراك اللّه )
    12- دفاع و حمايت از خائن ممنوع است . (و لا تكن للخائنين خصيماً)
    13- خائنان نبايد اميدى به حمايت رهبران دينى داشته باشند. (و لاتكن للخائنين خصيما)
    14- قضاوت ، مقامى است كه متصدى آن ، اگر معصوم هم باشد باز استغفار مى طلبد. (واستغفرالله )
    15- از افتخارات اسلام اين است كه حتّى اگر به يك يهودى ظلم شود، شخص اوّل اسلام براى مسلمانانى كه سوء قصدى داشته اند بايد استغفار كند. (واستغفرالله )
    16- اگر قرآن ، ساخته و پرداخته ى خود پيامبر بود، هرگز آياتش فرمان استغفار به رسول خدا نمى داد. (و استغفر اللّه )
    17- قاضى بايد همواره براى دورى از هواى نفس استغفار كند. (استغفر اللّه )
    18- استغفار، مايه ى بهره گيرى از مغفرت و رحمت پروردگار است . (غفوراً رحيماً)
    19- خداوند علاوه بر بخشيدن گناه مهربان است . (غفوراً رحيماً)
    تفسير آيه :(107) وَلاَ تُجَدِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ اءَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّاناً اءَثِيماً
    ترجمه :
    و از كسانى كه به خود خيانت مى ورزند، دفاع مكن كه خداوند خيانت پيشگان گنهكار را دوست ندارد.
    نكته ها
    O ظلم وخيانت به مردم ، خيانت به خود است . زيرا آثار سوء زير را بدنبال دارد:
    الف : سبب از دست دادن روحيّه ى صفا و عدالتخواهى است .
    ب : عامل محروم كردن مظلومانى است كه فردا به پا خواهند خواست .
    ج : موجب آماده كردن قهر و دوزخ الهى براى خود است .
    د: جامعه را آلوده مى كند و اين آلودگى دامن خود خائن را هم مى گيرد.
    پيام ها
    1- دفاع از خائن ، حرام و رضايت به خيانت ، به معناى شركت در جرم است . (لاتجادل ...)
    2- حاكم اسلامى بايد پشتيبان مظلومان باشد، نه حامى ظالم . (و لاتجادل ...)
    3- عناوين ، قدرت ها، تهديدها، جوّ و افكار عمومى ، هيچ يك مجوّز همكارى با خائن نيست . (و لا تجادل ....)
    4- رهبر جامعه و قاضيان بايد خائنان را بشناسند و نقشه هايشان را بدانند، تا بتوانند موضعگيرى مناسب داشته باشند. (و لاتجادل )
    5- هم از گذشته بايد استغفار كرد، (آيه قبل ) و هم نسبت به آينده هشيار بود. (لاتجادل ...)
    6- در فرهنگ قرآن ، افراد جامعه به منزله ى اعضاى يك پيكرند و خيانت به جامعه به منزله ى خيانت به خود است . (يختانون انفسهم )
    7- حساب خيانت هاى جزئى و ناآگاهانه ، از خيانت توطئه گران فسادانگيز، جداست . (يختانون ، خوّان ، اثيم )
    8- آنكه با خيانت ، محبّت خود را از مردم مى بُرد، محبّت خدا هم از او قطع خواهد شد. (انّ اللّه لايحبّ)
    9- در انسان غريزه ى محبوب شدن است كه بايد از اين غريزه براى تربيت استفاده كرد. (انّ اللّه لايُحبّ)
    10- حُبّ و بغضِ خداوند، ملاك انتخاب و حركت رسول خدا و مؤ منان است . (انّ اللّه لايُحبّ...)
    تفسير آيه :(108) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطاً
    ترجمه :
    (آنان خيانت خود را) از مردم پنهان مى كنند، ولى نمى توانند از خداوند پنهان دارند، در حالى كه او آنگاه كه شبانه ، سخنان غير خداپسندانه مى گويند (و توطئه هاى پنهانى مى كنند) با آنان است وخداوند همواره به آنچه انجام مى دهند، احاطه دارد.
    پيام ها
    1- بهره گيرى از جلسات مخفى شبانه براى توطئه ، از شيوه هاى كار منافقان خائن است . (يستخفون ، يبيتون )
    2- مهم ترين عامل تقوا، ايمان به حضور و آگاهى خداوند و احاطه ى او به همه ى گفته ها و كارهاست . (هو معهم ، محيطا)
    3- خداوند از نزديك ، ناظر بر اعمال ماست . (هو معهم )
    4- گفتار نيز، جزء اعمال است . با اين كه آيه درباره ى گفتارهاى ناپسند سخن مى گويد، ولى تعبير (بما يعملون ) مى كند.
    تفسير آيه :(109) هََّاءَنتُمْ هََّؤُلاََّءِ جَدَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا فَمَنْ يُجَ دِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ اءَمْ مَّنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
    ترجمه :
    هان شما همانها هستيد كه در زندگى دنيا از ايشان (خائنان ) جانبدارى كرديد، پس چه كسى در روز قيامت در برابر خداوند از آنان جانبدارى خواهد كرد؟ يا چه كسى (در آن روز،) وكيل و مدافع آنان خواهد شد؟
    نكته ها
    O در سه آيه 107 تا 109، به سه گروه سه هشدار داده شده است :
    به قاضى مى گويد: مواظب باش از مرز حقّ تجاوز نكنى . (بما اراك الله )
    به خائن مى گويد: خدا ناظر كار توست . (هو معهم )
    به مدافع خائن مى گويد: تلاش شما به درد قيامت نمى خورد. (فمن يجادل الله عنهم يوم القيامة )
    پيام ها
    1- خائنان ، به حاميان امروز خود دلخوش نباشند كه فردايى هست . همه ى حمايت ها از خائنان ، موقّت و زودگذر است . (فمن يجادل اللّه عنهم يوم القيمة )
    2- حكم دادگاه در دنيا نافذ است ، ولى مجرم ، حساب كار خود را براى قيامت بكند كه آن روز تنهاست . (فمن يجادل اللّه عنهم يوم القيمة )
    3- وكيل مدافع خائن نشويم و فريب حقّ الوكاله را نخوريم . (فمن يجادل اللّه عنهم )
    4- مظلومانى كه در دنيا نتوانند حقّشان را بگيرند، دلگرم باشند كه در قيامت ، پشتيبان دارند و به حساب ظالم رسيدگى مى شود. (فمن يجادل اللّه عنهم ...)
    تفسير آيه :(110) وَمَنْ يَعْمَلْ سُوَّءًا اءَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً
    ترجمه :
    و هر كس بدى كند يا بر خويشتن ستم نمايد سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
    نكته ها
    O در كنار آيه قبل كه تهديد خائن بود، اين آيه راه توبه به روى او مى گشايد.
    O ((سوء)) در لغت ، به معناى زيان رسانى به ديگران هم آمده است . پس آيه هم ظلم به مردم و هم ستم به خويش را مطرح مى كند. چنانكه برخى مراد از ((سوء)) را گناه صغيره و مراد از ((ظلم به نفس )) را گناهان كبيره دانسته اند.(363)
    پيام ها
    1- انسان حقّ ندارد حتّى به خودش ظلم كند و گناه در حقيقت ظلم به خويشتن است . (يظلم نفسه )
    2- راه بازگشت براى خطاكاران باز است . (يستغفر اللّه )
    3- ميان استغفار بنده و مغفرت الهى ، فاصله اى نيست . (يستغفراللّه يجداللّه غفورا)
    4- توبه ى واقعى چنان شيرين است كه انسان ، رحمت الهى را در درون خود احساس مى كند. (يجدالله غفورا رحيما)
    5- خداوند نه تنها بدى ها را مى بخشد، بلكه مهربان هم هست . (غفورا رحيما)
    تفسير آيه :(111) وَمَن يَكْسِبْ إِثْمَاً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماًحَكِيماً
    ترجمه :
    و هر كس گناهى مرتكب شود، پس در حقيقت به زيان خود مرتكب شده و خداوند دانا و حكيم است .
    نكته ها
    O گناه كه تجاوز از مرز قانون الهى است ، صفاى دل و تقواى روح و عدالت را از بين مى برد واين بزرگ ترين خسارت است . علاوه بر آنكه در نظام هستى و سنّت هاى الهى ، نتيجه ظلم به مردم ، دير يا زود به خود ظالم مى رسد. (فانّما يكسبه على نفسه )
    پيام ها
    1- هر گناهى در روح و جان انسان ، اثر مستقيم دارد. (يكسبه على نفسه )
    2- انسان مجبور نيست وگناه را با سوء اختيار واراده خود انجام مى دهد.(يكسب )
    3- آنچه در روح اثر سوء دارد، نيّت سوئى است كه گناه را به دنبال دارد، نه صرف عمل بى قصد. (يكسب )
    4- در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهكار هيچ خطائى رخ نمى دهد و كارى حكيمانه است . (عليماً حكيماً)
    5- كار حكيمانه مشروط به آگاهى و علم است . (عليماً حكيماً)
    تفسير آيه :(112) وَمَنْ يَكْسِبْ خَطِيَّئَةً اءَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيَّئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَناً وَإِثْماً مُّبِيْناً
    ترجمه :
    و هر كس كه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، به يقين بار تهمت و گناه آشكارى را بر دوش گرفته است .
    نكته ها
    O ((خطا)) به معناى لغزش است ، عمدى يا غير عمدى ، ولى ((اِثم )) گناه عمدى است .
    O تهمت ، از گناهان بسيار بزرگى است كه موجب ذوب شدن ايمان و محو عدالت و اعتماد در جامعه و سبب عذاب اخروى است . امام صادق عليه السّلام فرمود: تهمت به بى گناه ، از كوههاى عظيم سنگين تر است .(364)
    O ((بُهتان )) به دروغى گفته مى شود كه انسان از شنيدن آن بهت زده مى شود.
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: غيبت آن است كه درباره ى برادر دينى خود چيزى را كه خدا بر او پوشانده ابراز كنى ، ولى اگر درباره ى او چيزى بگويى كه در او نيست ، بُهتان است .(365)
    پيام ها
    1- تهمت ، پرتاب تير به آبروى مردم است . (يَرم به )
    2- تهمت به بى گناه از هر نژاد و مكتب و در هر سنّ و شرايطى كه باشد، حرام است . (يرم به بريئا)
    3- تهمت زننده ، بار سنگينى از گناه را به دوش مى كشد. (فقد احتمل )(366)
    تفسير آيه :(113) وَلَولاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ اءَنْ يُضِلُّوكَ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاَّ اءَنْفُسَهُمْ وَمَايَضُرُّونَكَ مِنْ شَىْءٍ وَاءَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَبَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمْ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً
    ترجمه :
    و اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند كه تو را از مسير حقّ گمراه كنند، امّا جز خودشان را گمراه نمى كنند و به تو هيچ زيانى نمى زنند. و خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه رانمى دانستى به تو آموخت . و فضل خداوند بر تو، بسى بزرگ بوده است .
    نكته ها
    O ممكن است اين آيه ، همانند آيه 105، مربوط به ماجراى تهمت سرقت به يك بى گناه و شهادت دادن جمعى به دروغ ، بر سرقت باشد، كه پيامبر طبق گواهى آنان ، داورى كرد. و ممكن است مربوط به گروهى باشد كه به ديدار پيامبر آمدند و گفتند: با دو شرط حاضريم با تو بيعت كنيم ، يكى آنكه بت ها را با دست خود نشكنيم و ديگر آنكه تا يك سال ديگر، بت ((عُزّى )) را پرستش كنيم . آيه نازل شد و اين خواسته را رد كرد.
    پيام ها
    1- دشمنان ، حتّى براى پيامبر و لغزاندن او طرح و برنامه دارند، پس رهبران جامعه بايد به هوش باشند. (يضلوك )
    2- تصميم به منحرف ساختن ديگران ، در حقيقت تصميم به منحرف كردن خود است . (و ما يضلون الا انفسهم )
    3- خداوند، آنگونه كه قرآن را بيمه كرده (367)، پيامبرش را نيز بيمه مى كند. (و ما يضرّونك من شى ء)
    4- تعليم حكمت و فرستادن كتاب ، نمونه ى روشن فضل و لطف الهى و رمز عصمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است . (انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة و علّمك )
    5- خداوند به پيامبرش ، علم غيب و اسرار را مى آموزد. (علمك مالم تكن تعلم )
    6- از نشانه هاى حقّانيت پيامبر، اين است كه مى گويد: تو بدون تعليم الهى امكان آگاهى از امورى را نداشتى . آرى ، اگر قرآن ساخته پيامبر بود، هرگز به خودش نسبت جهل نمى داد.(علّمك مالم تكن تعلم )
    7- خداوند معلّم پيامبر است ، پس هيچ خطا واشتباهى در تعليم ، رخ نمى دهد. (علّمك )
    8- مدار علم بشر حتّى پيامبر خدا، محدود است . (مالم تكن تعلم )
    تفسير آيه :(114) لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَيهُمْ إ لا مَنْ اءَمَرَ بِصَدَقَةٍ اءَوْ مَعْرُوفٍ اءَوْ إِصْلَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤْتِيهِ اءَجْرَاً عَظِيماً
    ترجمه :
    در بسيارى از (جلسات و) سخنان درگوشى آنان ، خيرى نيست ، مگر (سخن ) كسى كه به صدقه يا كار نيك يا اصلاح و آشتى ميان مردم فرمان دهد و هر كس براى كسب رضاى خدا چنين كند پس به زودى او را پاداشى بزرگ خواهيم داد.
    نكته ها
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از معروف در آيه ، قرض الحسنة دادن است .(368)
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: ايجاد خوش بينى و اصلاح ذات البين حتّى با دروغ ، عملى پسنديده است .(369)
    پيام ها
    1- نجوا، جز در موارد استثنايى ، ناپسند است ، چون سبب سوء ظنّ ميان مؤ منان مى شود. (لا خير فى كثير من نجويهم )
    2- در اظهار نظر، بايد منصفانه رفتار كرد. همه ى نجواها را زير سؤ ال نبريم . (فى كثير من نجواهم )
    3- گاهى آشتى دادن ميان مردم ، ايجاب مى كند كه با هر يك از طرفين ، مخفيانه گفتگو كنيم . (اصلاح بين الناس )
    4- گاهى امر به معروف يا صدقه ى آشكار، سبب شرمندگى و لجاجت طرف مى شود، بايد با نجوا و پنهانى عمل كرد. (اَو معروف )
    5- اهميّت آبروى مردم ، تا حدّى است كه نجواى ناپسند، به خاطر حفظ آن پسنديده مى شود وصدقه و امر به معروف مخفيانه ، زشتى نجوا را تحت الشعاع قرار مى دهد. (الا مَن امر بصدقة ...)
    6- ارزش كارها به اخلاص است . (ابتغاء مرضات الله )
    7- انجام هر كار خير پنهانى و محرمانه ، نشان اخلاص نيست ، شايد خود تظاهر باشد. (و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله )
    8- خدمت به جامعه ، دعوت به نيكوكارى و همزيستى مسالمت آميز سبب دريافت اجر عظيم است . (نؤ تيه اجرا عظيما)
    تفسير آيه :(115) وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِيراً
    ترجمه :
    و هركس پس از آنكه هدايت برايش آشكار شد با پيامبر مخالفت كند و راهى جز راه مؤ منان را پيروى كند، او را بدان سوى كه روى كرده بگردانيم و او را به دوزخ افكنيم كه سرانجام بدى است .
    نكته ها
    O اين آيه درباره ى كسانى است كه پس از پذيرش اسلام و رسالت پيامبر، به مخالفتِ آگاهانه با دستورات او مى پردازند و راهِ خود را از راه جماعت مسلمين جدا مى كنند.
    O ((مُشاقّه رسول )) يعنى خودت را يك شِقّ و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را شِقّ ديگر قرار دهى . به كارشكنى بپردازى و دست به مخالفت آگاهانه همراه با عداوت بزنى .
    O شقاق و مخالفت با پيامبر خدا انواع مختلفى دارد، مانند: انكار كل دين ، ايمان به بعضى و كفر به بعض ديگر، تحريف ، توجيه و حيله هاى شرعى .
    O در روايات آمده است دو نفر براى مسخره كردن ، سوسمارى را مخاطب قرار داده و او را با لقب اميرالمومنين خواندند. حضرت على عليه السّلام فرمود: ((دَعْهما فهو امامهما يوم القيامة )) يعنى آن دو استهزا كننده را به حال خود رها كنيد كه همين سوسمار در قيامت امام آن دو خواهد شد. سپس اين جمله را تلاوت فرمود: (نولّه ما تولّى )(370)
    O حضرت على عليه السّلام در نامه ششم نهج البلاغه مى فرمايد: اگر مردم روى شخصى اتّفاق آرا داشتند و او را امام ناميدند رضاى خدا در آن است و اگر كسى با طعن يا بدعت از مدار اطاعت او خارج شد او را برگردانيد و اگر برنگشت با او بجنگيد كه راه مؤ منان را پيروى نكرده است .(371)
    پيام ها
    1- علم و شناخت مسئوليّت آور است و كيفر مخالفان پيامبر زمانى است كه حقّانيت پيامبر اكرم را فهميده باشند. (و من يشاقق الرسول من بعد ما تبيّن له ... نصله جهنّم )
    2- سيره ى عملى مسلمين به شرطى حجّت است كه با سنّت و راه رسول اللّه مخالفتى نداشته باشد. (من يشاقق الرسول .... يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
    3- پيامبر اسلام و مؤ منان در يك جبهه قرار دارند و مخالفت با جامعه اسلامى ، مخالفت با پيامبر است . (يشاقق الرسول ... و يتبع غير سبيل المؤ منين )
    4- تسليم بودن در برابر رسول خداوند واجب و مخالفت با او حرام است . (و من يشاقق الرسول )
    5- تفرقه افكنى در صفوف مسلمين سبب دوزخ است . (يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
    6- خداوند، كسى را بدون اتمام حجّت به دوزخ نمى برد. (بعد ما تبين له الهدى )
    7- حساب افراد قاصر و مستضعف كه صداى حقّ را نمى شنوند، يا قدرت تشخيص ندارند، از حساب افراد آگاه ولجوج ، جداست . (بعدماتبيّن له الهدى )
    8- مقدّمات سقوط انسان ، به دست خود اوست . (من يشاقق الرسول ... نصله جهنّم )
    9- هر راهى جز راه مؤ منان واقعى ، به دوزخ منتهى مى شود. (يتبع غير سبيل المؤ منين ... نصله جهنّم )
    10- نتيجه ى مخالفت با رسول خدا و امّت اسلامى ، تحت ولايت غير خدا در آمدن و سقوط در جهنّم است . (نولّه ما تولّى )
    11- خداوند، نعمت هاى خود را از منحرفان قطع نمى كند و هر كس را در مسيرى كه خودش انتخاب كرده است ، يارى مى دهد. (نولّه ما تولى )
    next page

    fehrest page


    back page

  2. #42
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(116) إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ اءَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً
    ترجمه :
    همانا خداوند از اينكه به او شرك ورزيده شود (بدون توبه ) درنمى گذرد ولى پائين تر و كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و هركس به خداوند شرك ورزد حتماً گمراه شده است ، گمراهى دور و دراز.
    نكته ها
    O اين آيه با اندك تفاوتى در آيه ى 48 همين سوره گذشت . آرى ، در هدايت و تربيت تكرار لازم است .
    O تا ريشه ى شرك كه يك مرض روحى عميق است قطع نشود، اخلاق و اعمال صالح سودى ندارد. توبه ، درمان شرك است و مشرك بايد از مدار شرك بيرون آيد تا عفو و رحمت الهى شامل او شود.
    O اين آيه ، اميدبخش ترين آيات قرآن است .(372)
    پيام ها
    1- مخالفت با رسول خدا و شكستن وحدت مسلمين (كه در آيه قبل آمده بود) نوعى شرك است . (و من يشاقق ... يشرك به )
    2- شرك ، بزرگ ترين گناه نابخشودنى است . (لايغفر ان يشرك به )
    3- انسان بايد در حالتى بين بيم و اميد نسبت به مغفرت الهى باشد. (لمن يشاء)
    4- شرك ، مايه ى گمراهى و دورى از هرگونه كمال است . (ضلالا بعيدا)
    تفسير آيه :(117) إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا إِنَاثاً وَإِنْ يَدْعُونَ إِلا شَيْطاناً مَرِيداً
    ترجمه :
    (مشركان ) به جاى خدا، جز معبودانى مؤ نث (كه نام زن بر آنها نهاده اند مانند لات ومناة وعُزّى ) نمى خوانند وجز شيطان سركش وطغيانگر را نمى خوانند.
    نكته ها
    O آيه ى قبل ، مشركان را در ضلالت و گمراهى دانست ، اين آيه ، علّت آن را پرستش بت ها و پيروى از شيطان مى داند.
    O مراد از معبودانِ مؤ نث در آيه (اناثا)، يا بت هايى است كه مشركان نام هاى مؤ نث چون لات و مناة و عُزّى بر آنها مى گذاشتند و يا فرشتگان كه به عقيده ى مشركان دختران خدا بودند. شايد هم مراد از ((اناث )) در آيه ، موجود تاءثيرپذير و ضعيف است و لذا صلاحيّت پرستش را ندارد.
    پيام ها
    1- معبودهاى غير الهى ، يا ضعيفند يا طيغانگر. (الاّاناثاً... الاّ شيطاناً مريداً)
    2- فرار از معبود حقّ، راهى جز پناه به معبودهاى باطل و شيطان ندارد. (الاّاناثاً... الاّ شيطاناً مريداً)
    3- همه ى راههاى انحرافى ، به يك راه پيروى از شيطان منتهى مى شود. (ان يدعون الا شيطانا مريدا)
    4- پرستش هر معبودى جز خداوند در حقيقت شيطان پرستى است . (يدعون من دونه ... شيطانا مريدا)
    تفسير آيه :(118) لَعَنَهُ اللّهُ وَقَالَ لاَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً
    ترجمه :
    خداوند لعنتش كرده وقتى كه گفت : من حتماً از بندگان تو سهمى معيّن خواهم گرفت . (و گروهى را منحرف خواهم كرد)
    تفسير آيه :(119) وَلاَُضِلَّنَّهُمْ وَلاَُمَنِّيَنَّهُمْ وَلاََمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الاَنْعَمِ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الْشَّيْطَنَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِيناً
    ترجمه :
    و حتماً آنان را گمراه مى كنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان مى سازم و دستورشان مى دهم كه گوش چهارپايان را بشكافند (تا علامت باشد كه اين حيوان سهم بت هاست ) و به آنان فرمان مى دهم كه آفرينش خدا را دگرگون سازند. و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود بگيرد،بى گمان زيان كرده است ، زيانى آشكار.
    نكته ها
    O جمله (لاُمنينّهم ) به معناى القاى آرزوهاى پوچ و بيجا است .
    O شكافتن گوش حيوان ، از برنامه هاى خرافى جاهليّت بود كه پس از آن ، سوار شدن و ذبح و هر استفاده اى را از آن حيوان حرام مى پنداشتند.
    O تاءكيدهاى بسيار شيطان بر گمراه ساختن مردم ، كه در اين دو آيه آمده ، هشدارى بر صاحبان ايمان است .
    O عبارت (من عبادك نصيباً مفروضاً) را دو گونه مى توان معنا كرد:
    الف : بعضى از بندگان را گمراه مى كند.
    ب : از هر بنده اى لحظاتى را شيطانى مى كند.
    O در روايتى مى خوانيم : جمله (فليغيّرنّ خلق اللّه ) تغيير دين خدا را نيز شامل مى شود.(373)
    پيام ها
    1- شرك ورزيدن در دام شيطان قرار گرفتن است . (ان يدعون من دونه الاّ اناثا... لاتّخذن من عبادك )
    2- ريشه ى همه ى شقاوت هاى شيطان ، ملعون شدن اوست . (لعنه الله )
    3- شيطان ، دشمن ديرين انسان است ، به هوش باشيم در دام او نيفتيم . (لاتّخذن )
    4- شيطان براى گمراهى انسان ، آخرين تلاش خود را مى كند. (تمام آيه ى 119)
    5- شيطان ، همه را نمى تواند گمراه كند. (لاتخذن من عبادك )
    6- شيطان ، خالقيّت خدا را قبول دارد. (عبادك )
    7- خطر وسوسه ها، جدّى و دائمى است ، دشمن خود را بشناسيم . (حرف لام كه بر سر تمام افعال آمده است نشانه جدّى بودن خطر است ). (لاتخذنّ...)
    8- شيطان ، هر كس را به نحوى گمراه مى كند. بدعت در دين ، تغيير در آفرينش . (لامنّينّهم ، فليبتّكنّ، فليغيّرنّ)
    9- آرزوهاى طولانى از القائات شيطان است . (لاءمنّينّهم )
    10- شيطان ، ابتدا در فكر و روح انسان اثر مى گذارد، سپس او را تسليم خود مى گرداند. (جمله ى گمراه كردن و آرزوى طولانى ابتدا مطرح شده ، سپس فرمان دادن ) (لاضلنّهم و لامنينّهم و لامرنّهم )
    11- انسان فطرتاً در مسير حقّ است . كلمه (اضلال ) در جايى بكار مى رود كه قبلاً مسير حقّ باشد. (لاضلنّهم )
    12- شيطان مردم را به حرام كردن حلال هاى الهى دعوت مى كند. (فليبتّكنّ اذان الانعام )
    13- آرزوها زمينه اطاعت پذيرى از شيطان است . (لاُمنينّهم و لامرنّهم )
    14- خرافات ، از القائات شيطانى است . (فليبتّكنّ اذان الانعام )
    15- اسلام ، اجازه ى بى مصرف ماندن يك حيوان را نمى دهد تا چه رسد به بى مصرف ماندن انسان ها. (فليبتّكنّ اذان الانعام )
    16- تغيير مخلوقات (نظير زن را به مرد و مرد را به زن تبديل كردن ) كار حرام و شيطانى است . (فليُغيّرنّ خلق اللّه )
    17- اطاعت از شيطان در حقيقت پذيرش ولايت اوست . (يتّخذ الشيطان وليّاً)
    18- تنها خداوند شايسته ولايت بر انسان است . (و من يتّخذ الشيطان ولياً من دون اللّه فقد خسر خسراناً مبيناً)
    تفسير آيه :(120) يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيطَنُ إِلا غُرُوراً
    ترجمه :
    (شيطان ) به آنان وعده مى دهد و ايشان را در آرزو مى افكند و شيطان جز فريب ، وعده اى به آنان نمى دهد.
    تفسير آيه :(121) اءُوْلَِكَ مَاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصاً
    ترجمه :
    آنانند كه جايگاهشان دوزخ است و از آن راه گريزى نيابند.
    نكته ها
    O ((مَحيص )) از ((حِيص )) به معناى عدول و صرف نظر كردن است .
    O وقتى آيه ى 135 آل عمران در مورد بخشايش گناهان از سوى خداوند نازل شد ابليس با فريادى يارانش را جمع كرد و گفت : با توبه ى انسان ، همه ى زحمات ما ناكام مى شود. هر يك سخنى گفتند. يكى از شياطين گفت : هر گاه كسى تصميم به توبه گرفت ، او را گرفتار آرزوها و وعده ها مى كنم تا توبه را به تاءخير اندازد. ابليس راضى شد.(374)
    O هم خدا و هم شيطان وعده داده اند، ولى وعده ى الهى راست (و لن يخلف الله وعده )(375) و وعده هاى شيطان جز دروغ و فريب چيز ديگرى نيست . (و ما يعدهم الشيطان الا غرورا)
    O نشانه ى وعده هاى شيطان ، دعوت به تنگ نظرى و فساد است . در آيه ى ديگر مى خوانيم : (الشيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء)(376)
    پيام ها
    1- دلبستگى به آرزوها، افتادن در دام فريب شيطان است . (يعدهم و يمنّيهم )
    2- آنان كه به ديگران حتّى به كودكان وعده ى دروغ مى دهند، كارى شيطانى مى كنند. (و ما يعدهم ...)
    3- دوزخ ، براى گروهى جايگاه ابدى و خلود است . (ماءواهم جهنّم و...)
    4- تهديد به كيفر، يكى از شيوه هاى جلوگيرى از فساد است . (ماءواهم جهنّم )
    5- از همه ى ناگوارى هاى دنيا مى توان گريخت ، ولى از عذاب آخرت هرگز! (لا يجدون عنها محيصا)
    6- در آخرت ، برگشت امكان ندارد، پس تا از دنيا نرفته ايم از بدى ها برگرديم . (لايجدون ...)
    تفسير آيه :(122) وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَرُ خَالِدِينَ فِيهَا اءَبَداً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً وَمَنْ اءَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً
    ترجمه :
    و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، به زودى آنان را در باغهايى كه از زير (درختان ) آن ها جوى ها روان است وارد مى كنيم . هميشه در آن جاودانند. وعده ى الهى حقّ است . و چه كسى در سخن از خداوند،راستگوتر است ؟
    پيام ها
    1- ايمان از عمل جدا نيست . (آمنوا و عملوا)
    2- اگر همه ى اعمال صالح بود، كارساز خواهد گشت . كلمه (الصالحات ) با الف و لام نشانه همه كارهاى نيك است .
    3- تشويق در كنار تهديد، از شيوه هاى تربيتى قرآن است . (آيه ى قبل تهديد بود، اينجا تشويق است ). (ماءويهم حهنم ... سندخلهم جنّات )
    4- وعده ى الهى از ذات مقدّس توانا وبى نياز اوست . (سندخلهم جنات ) ولى وعده هاى ديگران يا از روى جهل ونياز است ، يا برخاسته از عجز وناتوانى .
    5- لذّت هاى دنيا، نگرانى از دست دادن دارد، امّا نعمت هاى بهشت ، جاودانه است . (خالدين فيها)
    6- با مقايسه ى وعده هاى دروغ شيطان و وعده هاى راست خدا، به وعده ى الهى دل ببنديم . (وعداللّه حقّا)
    تفسير آيه :(123) لَيْسَ بِاءَمَانِيِّكُمْ وَلاَ اءَمَانِيِّ اءَهْلِ الْكِتَبِ مَنْ يَعْمَلْ سُوَّءاً يُجْزَ بِهِ وَ لاَ يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً
    ترجمه :
    (پاداش و عقاب و برترى ) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست ! هر كه بدى كند بدان كيفر داده مى شود و جز خداوند، براى خويش سرپرست و ياورى نيابد.
    نكته ها
    O مسلمانان به خاتميّت پيامبر اسلام واينكه بهترين امّتند افتخار مى كردند.(377) و اهل كتاب نيز به سابقه ى خود مى باليدند ومى گفتند: جز ايّام معدودى در آتش نخواهيم بود.(378) اين آيه در تصحيح پندار هر دو گروه ، ملاك را ((عمل )) قرار داد.
    O در دوآيه قبل ، امانىّ را از شيطان دانست ، در اين آيه آرزوهاى باطل را ردّ مى كند.
    O تعبير (يُجزَ به ) شامل جزاى دنيوى ، يا اخروى يا هر دو مى باشد. روايات ، جزاى خلافكارى مؤ من را گرفتارى ها و سختى هاى دنيا و برزخ معرّفى كرده است .(379)
    O برخى مسلمانان انتظار داشتند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مشاجرات مسلمانان و اهل كتاب ، از مسلمانان جانبدارى كند، در حالى كه اصل بر عدالت است ، نه حمايت .(380)
    O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ كسى كه از جمله ى ((من يعمل سوء يجز به )) به وحشت افتاده بود، فرمود: امراض جسمى و گرفتارى ها، نوعى كيفر اعمال انسان است .(381)
    پيام ها
    1- از خيال ها و آرزوهاى بى اساس بپرهيزيد، كه كارآيى ندارد. (ليس بامانيكم )
    2- در هر گروه و قشرى افراد پر توقّع و امتيازطلب پيدا مى شود. (ليس بامانيكم ، اهل الكتاب )
    3- در گفتار و داورى منصفانه عمل كنيد و اگر انتقاد مى كنيد از ضعف همه بگوييد. (ليس باءمانيّكم و لااءمانىّ اءهل الكتاب )
    4- در انتقاد يا رفع عيب ، از خودتان شروع كنيد. جمله (ليس باءمانيّكم ) قبل از جمله (اءمانى اهل الكتاب ) است .
    5- قاطعيّت بجا و ايستادگى در مقابل اميتازطلبى هاى پوچ ، از بهترين شيوه هاى تربيت است . (ليس باءمانيّكم )
    6- اسلام بر واقعيّات استوار است ، نه بر خيالات يا تمايلات افراد. (ليس بامانيّكم ...)
    7- خداوند عادل است و پاداش و كيفرش بر اساس عمل است . (من يعمل )
    8- در مكتب وحى ، همه در برابر قانون برابرند. (من يعمل ) (سوء استفاده و امتياز طلبى از نام و آرم ممنوع است )
    9- اصل ، عمل است نه شعار، ضابطه است نه رابطه ! (من يعمل )
    10- در اجراى حدود نسبت به مجرم ، وساطت و شفاعت ممنوع است . (لايجد... وليّا و لانصيرا)
    تفسير آيه :(124) وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِنْ ذَكَرٍ اءَوْ اءُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاءُوْلَِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً
    ترجمه :
    و هر كس كارهاى شايسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن ، در حالى كه مؤ من باشد پس ‍ آنان به بهشت وارد مى شوند و كمترين ستمى به آنان نمى شود.
    نكته ها
    O كلمه ى ((نقير)) از نوك زدن گرفته شده و به گودى هسته ى خرما كه گويا نوك خورده است ، گفته مى شود.
    O در آيه ى قبل (من يعمل سوء) بود، اينجا (يعمل من الصالحات )، يعنى كيفر و پاداش ، هر دو بر پايه ى ((عمل )) است .
    O در اين آيه بهشت ، و در آيه ى 97 سوره ى نحل ، علاوه بر آن ((حيات طيّبه )) بيان شده است : (من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون )
    پيام ها
    1- عامل ورود به بهشت ، ايمان و عمل صالح است ، نه نژاد و ادّعا و آرزو (كه در آيه ى قبل مطرح بود). (ليس باءمانيّكم ... من يعمل من الصالحات ...)
    2- همه ى نژادها، رنگ ها، ملل و طبقات ، در بهره گيرى از لطف خدا يكسانند. (من يعمل )
    3- با انجام قسمتى از كارهاى صالح ، به بهشت اميد داشته باشيد. چون كمال بى نهايت است و قدرت كسب انسان محدود. (من الصالحات )
    4- زن و مرد، در رسيدن به كمالات معنوى برابرند. (من ذكر و اءنثى ) بر خلاف اعتقادات گروهى از يهود و مسيحيان .(382)
    5- ايمان ، شرط قبولى اعمال است و خدمات انسان هاى بى ايمان ، در همين دنيا جبران مى شود و ارزش اخروى ندارد.(383) (من يعمل ... و هو مؤ من )
    6- جزاى مؤ منِ نيكوكار بهشت است . (فاؤ لئك يدخلون الجنّة )
    7- كارهاى نيك ، گرچه اندك باشد ارزش دارد. (ولايظلمون نقيرا)
    تفسير آيه :(125) وَمَنْ اءَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ اءَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيْمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً
    ترجمه :
    و دين و آيين چه كسى بهتر از آن كس است كه خود را تسليم خدا كرده ، در حالى كه نيكوكار است و از آيين ابراهيمِ حق گرا پيروى كرده است ؟ و خداوند، ابراهيم را به دوستى خود برگزيد.
    نكته ها
    O در دو آيه ى قبل ، اصل را بر ((عمل )) دانست ، نه انتساب به اسلام يا مسيحيّت . اين آيه براى جلوگيرى از اين است كه پنداشته نشود همه ى اديان وعقايد يكسانند.
    O مخفى نماند كه تسليم خدا بودن از رضا به قضاى او بالاتر است . چون در رضا، انسانِ راضى خود را كسى مى داند ولى در تسليم ، انسان براى خود ارزشى در برابر خدا قائل نيست .(384)
    O ((حَنيف )) يعنى كسى كه از راه انحرافى به حقّ گرويده است ، بر عكس ((جنيف )) كه كسى را گويند كه از حقّ به باطل گرويده است .
    O ((خَليل )) يا از ريشه ى ((خُلَّت )) به معناى دوستى است ، يا از ((خَلَّت )) به معناى نياز است ، ولى معناى اوّل مناسب تر است .
    O طبق روايات ، مقام خليل اللّهى ابراهيم ، به خاطر سجده هاى بسيار، اطعام مساكين ، نماز شب ، رد نكردن سائل و مهمان نوازى او بوده است .(385)
    O پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تابع آيين ابراهيم است . (اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا)(386)
    O ابراهيم ، ((خليل اللّه )) است و محمّد، ((حبيب اللّه )).(387)
    O كسانى كه وجهه ى خود را الهى كنند، برنده اند. چون (كل شى ءهالك الا وجهه )(388) جز وجه الهى ، همه چيز فانى است .
    پيام ها
    1- برترين آيين ، پيروى از دين ابراهيم است . (و من احسن ديناً)
    2- تسليم در برابر خداوند واحسان به مردم از اصول اديان الهى است . (اَسلم ... و هو محسن )
    3- مكتب ، بر پايه ى ايمان و عمل ، هر دو استوار است و هر كدام بدون ديگرى ناقص است . (اسلم ...و هو محسن )
    4- بهترين الگوهاى مردم كسانى هستند كه خداوند آنان را براى خود برگزيده است . (و اتّبع ملّة ابراهيم حنيفاً و اتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً)
    5- هر كس از باطل روى گرداند خود را آماده مقام خليل اللّهى مى كند. (حنيفاً و اتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً)
    تفسير آيه :(126) وَلِلّهِ مَا فِي السَّموَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً
    ترجمه :
    و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است تنها از آن خداوند است . و خداوند همواره بر هر چيز احاطه دارد.
    نكته ها
    O خداوند بر همه ى مخلوقاتش احاطه ى كامل دارد. احاطه ى قهر و تسخير، احاطه ى علم و تدبير و احاطه ى خلق و تغيير.
    پيام ها
    1- چون همه چيز از آن اوست ، پس بايد تنها در مقابل اراده ى حكيمانه ى او تسليم بود. (اشاره به آيه ى قبل ) (و من اسلم وجهه للّه ... للّه ما فى السموات )
    2- انتخاب ابراهيم به عنوان دوست (آيه قبل )، به خاطر نياز خداوند نيست . انسان هاى برگزيده نيز مملوك او هستند. (ابراهيم خليلاً و لله ما فى السموات ...)
    3- مالكيّت مطلقه ، همراه با علم و احاطه ى كامل بر مملوك ، مخصوص خداست . (بكل شى ء محيط)
    تفسير آيه :(127) وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِى النِّسَاءِ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِى الْكِتَبِ فِي يَتَمَى النِّسَاءِ الَّتِى لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ اءَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَاءَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَمَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيماً
    ترجمه :
    ودرباره ى (ارث ) زنان از تو فتوى مى خواهند، بگو: خدا درباره آنها به شما فتوى مى دهد، وآيه هاى قرآن كه بر شما تلاوت مى شود، درباره ى زنان يتيم كه حقّشان را نمى دهيد ومى خواهيد به ازدواجشان درآوريد وكودكانى كه مستضعفند (به شما فتوى مى دهد) كه با يتيمان به انصاف رفتار كنيد و هركار نيكى انجام دهيد، خدا از آن آگاه است .
    پيام ها
    1- حقوق زن ، مورد بحث و گفتگوى مسلمانان صدر اسلام بوده است . (يستفتونك فى النساء)
    2- دفاع از حقوق زنان ، كودكان و يتيمان در كنار هم ، نشانه ى ظلم به آنان در طول تاريخ است . (النساء، يتامى ، الولدان )
    3- حمايت از حقوق زنان ، حكم خدشه ناپذير خداوند است . (قل الله يفتيكم )
    4- تشريع حكم از جانب خداوند است و بيان بر عهده ى پيامبر. (قل اللّه يفتيكم )
    5- سنّت هاى جاهلى را بايد با فتواهاى صريح شكست . (قل اللّه يفتيكم )
    6- به خاطر تفكّرات جاهلى ، زنان را از ارث محروم نكنيد. (لاتؤ تونهنّ ماكتب لهنّ)
    7- خدا زنان را مالك دانسته وبرايشان بهره اى از ارث قرار داده است . (كتب لهن )
    8- بى ميلى به ازدواج با دختران يتيم ، هم رديفِ محروم كردن آنان از ارث است . همچنين تمايل به ازدواج با آنان به خاطر تصاحب ارثشان ، نوعى ظلم به آنان است . (ترغبون ) (هم به معنى مايل بودن است وهم به معناى مايل نبودن )
    9- حفظ حقوق يتيمان وظيفه همگان است . (و ان تقوموا لليتامى )
    10- بايد جامعه اسلامى براى اجراى عدالت در ميان يتيمان قيام كند. (تقوموا لليتامى بالقسط)
    11- برخورد عادلانه با يتيم ، نمونه ى كار خير است . (و ما تفعلوا من خير)
    12- خدمت و حمايت از محرومان ، فراموش نمى شود. (فانّ اللّه كان به عليما)
    13- ايمان به علم الهى ، بهترين تشويق براى انجام كار خير است . (كان به عليما)
    14- علم خداوند به رخدادها، قبل از تحقّق آن است . (تفعلوا... كان به عليما)
    تفسير آيه :(128) وَإِنِ امْرَاءَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً اءَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا اءَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَاءُحْضِرَتِ الاَْنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَاتَعْمَلُونَ خَبِيراً
    ترجمه :
    و اگر زنى از شوهرش بيم ناسازگارى يا اعراض داشته باشد بر آن دو باكى نيست كه به گونه اى با يكديگر صلح كنند (گرچه با چشم پوشى بعضى از حقوقش باشد) و صلح بهتر است ، ولى بخل وتنگ نظرى ، در نفْس ها حاضر شده (ومانع صلح ) است ، واگر نيكى كنيد و تقوا ورزيد، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است .
    نكته ها
    O ((نُشوز))، از ريشه ى ((نشز)) زمين بلند و معناى آن طغيان است . در آيه ى 34 سخن از نشوز زن بود (تخافون نشوزهنّ) و اينجا كلام از نشوز وسركشى مرد است .
    O ((شُحّ)) در زن ، نپوشيدن لباس خوب و ترك آرايش است . و در مرد، نپرداختن مهريّه و نفقه و نشان ندادن علاقه .
    O رافع بن خديج دو همسر داشت ، يكى پير و ديگرى جوان . همسر مسنّ را به خاطر اختلاف هايى طلاق داد و پيش از تمام شدن عدّه ، به او گفت : اگر حاضر باشى به اين شرط با تو آشتى مى كنم كه اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم صبر كنى ، وگرنه پس از تمام شدن مدّت عدّه ، از هم جدا مى شويم . زن ، آشتى را پذيرفت . سپس اين آيه نازل شد.
    O امام صادق عليه السّلام در ذيل آيه فرمود: اين آيه مربوط به كسى است كه از همسرش لذّتى نمى برد و بناى طلاقش را دارد، زن مى گويد: مرا طلاق نده ، اگر خواستى همسر ديگرى بگير و مرا هم داشته باش .(389)
    پيام ها
    1- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. در مسائل خانوادگى قبل از آنكه كار به طلاق بكشد بايد چارهاى انديشيد. (خافت )
    2- گذشت از حقّى براى رسيدن به مصلحت بالاتر وحفظ خانواده ، مانعى ندارد و بهتر از پافشارى براى گرفتن حقّ است . (فلا جناح )
    3- در مسائل خانواده ، مرحله ى اوّل اصلاح خود زوجين ، بدون دخالت ديگران است . اگر نشد، ديگران دخالت كنند. (ان يصلحا بينهما)
    4- بهره ى همسر از همسر، حقّى قابل گذشت است . حكمى نيست كه قابل تغيير نباشد. (لا جناح عليهما ان يصلحا)
    5- حقّ خانواده بيش از حقّ شخصى زن يا مرد است . به خاطر حفظ خانواده ، بايد از حقّ شخصى گذشت . (والصلح خير)
    6- صلح ، هميشه با پرداخت مال نيست . گاهى گذشت از حقّ، زمينه ساز مصالحه و آشتى است . و بخل مانع آن است . (و اُحضرت الانفس الشُح )
    7- رمز تزلزل بسيارى از خانواده ها، تنگ نظرى و بخل و حرصى است كه انسان را احاطه كرده است . (واُحضرت الانفس الشح )
    8- گذشت مرد از تمايلات جنسى و رعايت عدالت ميان دو همسر، از نمونه هاى تقوا و احسان است . (ان تحسنوا و تتّقوا)
    9- نظام حقوقى اسلام با نظام اخلاقى آن آميخته است . (يُصلحا.... تحسنوا)
    10- چه گذشتن از حقّ خود و چه نيكى به همسر، همه در محضر خداوند است . (فان الله كان بما تعملون خبيرا)
    11- مرد هوسباز بداند كه اگر به خاطر كاميابى خود، همسر قبل را در فشار قرار دهد و او به ناچار مسئله اى را بپذيرد، خدا به عملكردش آگاه است . (كان بما تعملون خبيراً)
    تفسير آيه :(129) وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا اءَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمُ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً
    ترجمه :
    و هرگز نمى توانيد (از نظر علاقه ى قلبى ) ميان همسران به عدالت رفتار كنيد، هرچند كوشش فراوان كنيد. پس تمايل خود را يكسره متوجّه يك طرف نسازيد تا ديگرى را بلاتكليف رها كنيد. و اگر راه صلح و آشتى و تقوا پيش گيريد، به يقين خداوند همواره آمرزنده و مهربان است .
    نكته ها
    O قانون آسمانى با فطرت تضاد ندارد. انسان به همسر جوان بيشتر از همسر سالخورده علاقه دارد. و لذا فرمان عدالت تنها نسبت به رفتار با آن دو است نه علاقه ى قلبى . حالا كه عدالت قلبى نمى شود عدالت در عمل بايستى باشد.(390) در اسلام ، تكليف فوق توان نيست . انسان قدرت بر تعديل محبّت را ندارد ولى حداقل عدالت در برخورد، را بايد داشته باشد.
    O در روايات آمده است : پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حتّى در ايام بيمارى در آستانه ى رحلت ، بستر خود را به عدالت به اتاق هاى همسران خود منتقل مى كرد، و حضرت على عليه السّلام در روزى كه متعلّق به همسرى بود، حتّى در خانه ى همسر ديگر وضو نمى گرفت .(391)
    پيام ها
    1- بلاتكليف گذاشتن زن ، حرام است . (فتذروها كالمعلقة )
    2- با صلح و تقوا، هم ضعف هاى گذشته بخشوده مى شود، هم غفلت هاى ناآگاهانه ى امروز. (و ان تصلحوا و تتقوا فانّ اللّه كان غفوراً رحيماً)
    تفسير آيه :(130) وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَسِعاً حَكِيماً
    ترجمه :
    و اگر آن دو از يكديگر جدا شدند، خداوند هر يك را از كرم و وسعت خويش بى نياز مى كند. و خداوند همواره گشايش دهنده ى حكيم است .
    پيام ها
    1-در اسلام ، براى خانواده بن بست نيست ، (بر خلاف مسيحيّت فعلى ،) اگر عفو، صلح و اجراى حدود و هشدارها كارساز نبود، طلاق وجود دارد. (و ان يتفرّقا...)
    2- با پيدايش گره در زندگى ، نبايد ماءيوس شد. بلكه مسير را بايد عوض كرد. (وان يتفّرقا يغن الله ...)
    3- گام اوّل ، اصلاح و تقوا است . (آيه ى قبل )، گام آخر، جدايى و طلاق است . (وان يتفّرقا)
    4- طلاق و جدايى همه جا بد نيست ، گاهى راهگشاست . زيرا چه بسا اختلافات خانوادگى به خودكشى و روابط نامشروع بيانجامد. طلاق ، اميدِ تشكيل زندگى مجدّد را نويد مى دهد. (يغن اللّه كلاً من سعته )
    5- خداوند، ضامن گره گشايى است . (يغن الله كلا من سعته )
    6- راه توسعه ى زندگى براى هركس به گونه اى است . گاهى با ازدواج (ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه )(392) گاهى با طلاق (و ان يتفّرقا يغن الله ) تا وظيفه چه باشد. نه از ازدواج بايد ترسيد، چون خدا وعده ى بى نيازى داده است ؛ و نه از طلاق ، چون خداوند آن جا هم وعده ى وسعت رزق داده است . (يغن اللّه )
    7- روزى دست خداست . (واسعا حكيما)
    8-تشريعِ طلاق يك تفضل الهى و بر اساس حكمت است . (واسعا حكيما)
    9- بهره گيرى از وسعت و قدرت ، اگر همراه با حكمت باشد ارزش است وگرنه خطر است . (واسعاً حكيماً)
    تفسير آيه :(131) وَلِلّهِ مَا فِى الْسَمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ اءُوتُوا الْكِتَبَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ اءَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَانَ اللّهُ غَنِيّاً حَمِيداً
    ترجمه :
    و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست و همانا كسانى را كه پيش از شما كتاب آسمانى داده شدند و نيز شما را به تقواى الهى سفارش كرديم و اگر كافر شويد، (چه باك كه ) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن خداست و خداوند همواره بى نياز و ستوده (شايسته ى ستايش ) است .
    تفسير آيه :(132) وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَوَتِ وَمَا فِي الاَْرْض وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
    ترجمه :
    و براى خداست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است و خداوند بس كارساز است .
    نكته ها
    O در آيه قبل خداوند وعده داد كه در صورت جدائى زن و شوهر هر دو را از رحمت گسترده خود بى نياز مى كند.
    O تكرار جمله ى (و لِلّه ما فى السموات ) در اين آيات ، براى دفع اين توهم است كه كسى نپندارد خداوند نمى تواند همسران طلاق داده شده را كفايت كند، يا اينكه سفارش به تقوا به سود خداست ، يا اينكه خدا مجبور است شما را نگهدارد. چون آنچه در آسمان ها و زمين است از آن اوست و اگر بخواهد شما را مى برد و ديگران را جايگزين شما مى سازد.
    O على عليه السّلام درباره ى رابطه انسان با خدا مى فرمايد: ((غنياً عن طاعتهم لاتضره معصية من عصاء و لاتنفعه طاعة من اطاعه ))(393) نه گناه كسانى كه گناه مى كنند به او ضرر مى رساند نه عبادت عبادت كنندگان براى او سودى دارد.
    پيام ها
    1- قدرت و مالكيّت الهى ، ضامن اجراى وعده هاى اوست . (و للّه ما فى السموات )
    2- سفارش به پرهيزگارى سفارش همه ى انبياست و تكرار اين توصيه در همه اديان ، از اصول مهم تربيتى است . (وصينا... من قبلكم و اياكم )
    3- مشترك بودن دستورات الهى در همه اديان ، عمل به آنها را آسان مى نمايد. (وصينا... من قبلكم و ايّاكم ان اتقوا اللّه )
    4- از او كه مالك آسمان ها و زمين است بايد پروا داشت ، نه ديگرى . (و لله ما فى السموات ...اتقواالله )
    5- بى تقوايى زمينه ساز كفر است . (ان اتقوا اللّه و ان تكفروا)
    6- خداوند غنى است و با داشتن مالكيّت آسمان ها و زمين ، نيازى به عبادت و ايمان ما ندارد. (ان تكفروا فان لله ما فى السموات )
    7- كفر، مردم را از تحت قدرت خدا خارج نمى كند. (ان تكفروافانّللّه مافى السموات )
    8- چون خدا بى نياز مطلق است پس بايد ستايش شود. (غنيا حميدا)
    9- غناى او دائمى است . (كان اللّه غنيّاً)
    10- خداوند به ايمان وتقواى مردم نيازى ندارد. (ان اتقوااللّه وان تكفروا... كان اللّه غنياً)
    11- به كسى توكّل كنيد كه مالك آسمان ها و زمين است . (كفى باللّه وكيلا)
    تفسير آيه :(133) إِنْ يَشَاءْ يُذْهِبْكُمْ اءَيُّهَا النَّاسُ وَيَاءْتِ بِاخَرِينَ وَكَانَ اللّهُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيراً
    ترجمه :
    (اى مردم !) اگر خدا بخواهد شما را از ميان مى برد و ديگران را مى آورد و خداوند بر اين كار تواناست .
    نكته ها
    O چون اين آيه نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست مبارك خود را بر پشت سلمانِ فارسى زد و فرمود: آن جمعيّت كه خدا مى آورد، از قوم فارس هستند.(394) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين سخن خود، هم اسلام ايرانيان را پيشگويى كرد و هم خدمات آنان را به اسلام .
    پيام ها
    1- مهلت دادن خداوند به كافران از عجز او نيست بلكه از حكمت اوست . (ان يشاء يذهبكم )
    2- امكانات و موقعيّتى كه داريد، هميشگى نيست ، بلكه مربوط به اراده ى خداست . به خود مغرور نشويد. (ان يشاء يذهبكم و ياءت باخرين )
    تفسير آيه :(134) مَنْ كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَ كَانَ اللّهُ سَمِيعاً بَصِيراً
    ترجمه :
    هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پس (بداند كه ) پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنواى بيناست .
    نكته ها
    O انسان كه مى تواند از خداوند، دنيا و آخرت را بخواهد و از نعمت هاى هر دو سرا بهره مند شود، اگر تنها به دنيا اكتفا كند و در كارهاى نيك ، در پى اهداف مادّى باشد، به شدّت در اشتباه است .
    O يكى از علل گرايش به كفر و بى تقوايى ، گمان رسيدن به دنياست كه اين آيه آن را ردّ مى كند.
    پيام ها
    1- در انسان غريزه سودجويى است . قرآن از اين غريزه در تربيت انسان ها استفاده مى كند. (من كان يريد ثواب الدنيا)
    2- اسلام دين جامع و خواهان سعادت مردم در دنيا و آخرت و دستيابى به هر دو است . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
    3- دنيا و آخرت ، همه به دست اوست ، پس ديد خود را گسترش دهيم و از مادّيات وتنگ نظرى برهيم . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
    4- اگر دنيا هم مى خواهيم ، از خدا بخواهيم ، كه همه چيز به دست اوست . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
    5- مؤ منانى كه از خداوند، هم دنيا و هم آخرت را طلب كنند برنده اند.(395) (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة )
    6- پاداش الهى بر اساس علم و آگاهى او به اعمال ما است . (فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة و كان اللّه سميعاً بصيرا)
    7- بايد به حقيقت ، مؤ من و مخلص بود نه به ظاهر، چرا كه خداوند، شنوا و بيناست . (كان اللّه سميعا بصيرا)
    تفسير آيه :(135) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى اءَنْفُسِكُمْ اءَوِ الْوَ لِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اءَوْ فَقِيراً فَاللّهُ اءَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَىَّ اءَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُواْاءَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً
    ترجمه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره بر پا دارنده ى عدالت باشيد و براى خدا گواهى دهيد، گرچه به ضرر خودتان يا والدين و بستگان باشد. اگر (يكى از طرفين دعوا) ثروتمند يا فقير باشد، پس خداوند به آنان سزاوارتر است . پس پيرو هواى نفس نباشيد تا بتوانيد به عدالت رفتار كنيد.(396) و اگر زبان بپيچانيد (و به ناحق گواهى دهيد) يا (از گواهى دادن به حقّ) اعراض كنيد،پس (بدانيد كه ) خداوند به آنچه مى كنيد آگاه است .
    نكته ها
    O كلمه ى ((تلووا)) از ريشه ى ((لىّ)) به معناى پيماندن و تاب دادن است كه مراد از آن در اين آيه يا گرداندن زبان به ناحق و تحريف گواهى است و يا تاب دادن به اجراى عدالت و ايجاد تاءخير در آن است .
    O تمام كلمات و جملات اين آيه در راستاى تشويق و تاءكيد بر عدالت است . قيام به عدالت و گواهى به عدالت ودورى از هرگونه فردگرايى ، نژادگرايى و ياضعيف گرايى ، معيار حقّ و عدالت است ، نه فقر و غنى ، يا خويش و خويشاوند.
    O گواهى انسان چند حالت دارد:
    گاهى عليه ثروتمندان به خاطر روحيّه ى ضدّ استكبارى .
    گاهى به نفع ثروتمندان بخاطر طمع به مال و مقام او.
    گاهى عليه فقير به خاطر بى اعتنايى به او.
    گاهى به نفع فقير به خاطر دلسوزى براى او.
    كه اين آيه همه ى اين انگيزه ها را باطل و تنها قيام به عدل را حقّ مى داند.
    O امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤ من بر مؤ من هفت حقّ دارد كه واجب ترين آنها گفتن حقّ است ، گرچه به زيان خود و بستگانش تمام شود.(397)
    پيام ها
    1- به پاداشتن عدالت هم واجب است ، هم لازمه ى ايمان است . (يا ايها الذين امنوا كونوا قوّامين بالقسط)
    2- قيام به عدالت ، بايد خوى و خصلت مؤ من گردد. كلمه (قوّام ) يعنى بر پا كننده دائمى قسط و عدل .
    3- عدالت ، حتّى نسبت به غير مسلمان نيز بايد مراعات شود. به اقتضاى اطلاق (كونوا قوّامين بالقسط)
    4- عدالت بايد در تمام ابعاد زندگى باشد. در اقامه عدل نام مورد خاصّى برده نشده است . (قوّامين بالقسط)
    5- گواه شدن و گواهى دادن به حقّ، واجب است . (كونوا... شهداء للّه )
    6- نبايد هدف از گواهى دادن ، دست يابى به اغراض دنيوى باشد. (شهداء للّه )
    7- اقرار انسان عليه خودش معتبر است . (شهداء للّه و لو على انفسكم )
    8- ضوابط بر روابط مقدّم است . (ولو على انفسكم او الوالدين و الاقربين )
    9- رعايت مصالح خود و بستگان و فقرا، بايد تحت الشعاع حقّ و رضاى خدا باشد. (شهداء للّه و لو على انفسكم ...)
    10- سود و مصلحت واقعى فقرا و اغنيا از طريق شهادت به ناحقّ تاءمين نخواهد شد. (ان يكن غنيّاً او فقيراً فاللّه اولى بهما)
    11- همه در برابر قانون مساويند. (غنياً او فقيراً)
    12- پيروى از هواى نفس مانع اجراى عدالت است و ملاحظه فاميل و فقر و غنا نشانه ى هوى پرستى است . (فلا تتّبعوا الهوى ان تعدلوا)
    13- اداى شهادت واجب است وكتمان وتحريف آن ممنوع . (ان تلووا او تعرضوا)
    14- هر نوع كارشكنى ، تاءخير وجلوگيرى از اجراى عدالت ، حرام است . (ان تلووا)
    15- ضامن اجراى عدالت ، ايمان به علم الهى است . (فان الله كان بما تعملون خبيراً)
    تفسير آيه :(136) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَبِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَبِ الَّذِي اءَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ فَقَدْ ضَلَّضَلَلاً بَعِيداً
    ترجمه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خداوند و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و كتابى كه پيشتر فرستاده است ، (به همه ى آنها) ايمان (واقعى ) بياوريد. و هر كس به خدا و فرشتگان و كتب آسمانى و پيامبرانش و روزقيامت كفر ورزد پس همانا گمراه شده است ، گمراهى دور و درازى .
    نكته ها
    O مراد آيه يا آن است كه : اى مؤ منان ! گامى فراتر نهيد وبه درجات بالاتر دست يابيد، يا آنكه بر ايمانتان براى هميشه استوار بمانيد و اندكى از آن عدول نكنيد.
    O ايمان داراى درجاتى است ، چنانكه در آيات ديگر نيز مى فرمايد: (والذين اهتدوا زادهم هدى )(398) كسانى كه هدايت شدند خداوند ب هدايت آنان بيافزايد، (ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم )(399) تا ايمانى بر ايمان خويش ‍ بيافزايند.
    پيام ها
    1- مؤ من ، بايد تلاش كند تا خود را به مرتبه ى بالاترى از ايمان برساند.(400) (يا ايها الذين آمَنوا آمِنوا)
    2- اديان آسمانى ، هدف و حقيقت واحدى دارند، همچون كلاس هاى يك مدرسه كه تحت نظارت يك مدير است . (الكتاب الذى نزل على رسوله والكتاب الذى انزل من قبل )
    3- ايمان به همه ى پيامبران و كتاب هاى آسمانى ، لازم است . (امنوا... و من يكفر... فقد ضلّ)
    تفسير آيه :(137) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً
    ترجمه :
    آنان كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، بار ديگر ايمان آوردند و دوباره كفر ورزيدند، سپس بر كفر خود افزودند، قطعاً اميدى به آن نيست كه خداوند آنان را ببخشد و به راه حقّ هدايتشان كند.
    نكته ها
    O در صدر اسلام گروهى از اهل كتاب در حضور مسلمانان اظهار ايمان مى كردند و براى القاى شبهه دوباره كافر مى شدند و دليل كفر خود را نادرستى اسلام قلمداد مى كردند چنانكه قوم يهود ابتدا به موسى ايمان آوردند، سپس گوساله پرست شدند، سپس توبه كرده و خداپرست گشتند، باز بر عيسى عليه السّلام كفر ورزيدند و سپس با كفر خود به پيامبر اسلام ، بر كفر خود افزودند.
    O مشابه اين آيه قبلاً نيز گذشت ، كه چنين كسانى توبه شان پذيرفته نيست و گمراهان واقعى مى باشند. (انّ الّذين كفروا بعد ايمانهم ثمّ ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالّون )(401)
    O هر روز به رنگى درآمدن ، يا به خاطر عدم تحقيق در پذيرش دين است ، يا از روى توطئه و نقشه براى متزلزل كردن عقيده ى مؤ منان . در آيه ى 72 آل عمران نيز از اين نقشه پرده برداشته كه آنان ، طرف صبح ايمان مى آورند و آخر روز كافر مى شوند تا مسلمانان را متزلزل كنند.
    O از مصاديق بارز اين آيه ، كسانى همچون ((شَبَث بن ربعى )) هستند كه در تاريخ آورده اند: او در زمان پيامبر مسلمان شد، پس از پيامبر مرتد شد، سپس توبه كرد و يار حضرت على گشت . امّا بعد فرمانده خوارج شد وجنگ نهروان را به راه انداخت . باز توبه كرد ويار امام حسن و امام حسين عليهما السّلام شد واز كسانى بود كه به امام حسين عليه السّلام نامه دعوت نوشت ، امّا در كوفه با مسلم بى وفايى كرد. در كربلا جزء لشكر يزيد شد وبه شكرانه قتل امام حسين عليه السّلام مسجدى در كوفه ساخت .(402)
    پيام ها
    1- خطر ارتداد و بازگشت از دين ، هر مؤ منى را تهديد مى كند. (آمنوا ثمّ كفروا)
    2- بى ثباتى در عقيده ، به گمراهى نهايى و عدم آمرزش الهى مى انجامد. (آمنوا ثمّ كفروا... لم يكن ليغفر لهم و لاليهديهم )
    تفسير آيه :(138) بَشِّرِ الْمُنَفِقِينَ بِاءَنَّ لَهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
    ترجمه :
    منافقان را بشارت ده كه برايشان عذابى دردناك است .
    تفسير آيه :(139) الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَفِرِينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اءَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً
    ترجمه :
    آنان كه كافران را بجاى مؤ منان ، سرپرست و دوست خود مى گيرند آيا عزّت را نزد آنان مى جويند؟ همانا عزتّ به تمامى از آن خداست .
    نكته ها
    مضمون اين آيه كه انتقاد شديد از دوست و سرپرست گرفتن كفّار است ، در آيه ى 28 آل عمران نيز بيان شده است .
    O در صدر اسلام ، منافقان با يهود مدينه و مشركان مكّه رابطه داشتند تا اگر مسلمانان شكست خوردند، آنها ضررى نبينند و جايگاه خود را از دست ندهند.
    O عزّت تنها به دست خداست . چون سرچشمه ى عزّت يا علم است يا قدرت ، و ديگران از علم و قدرت بى بهره اند. در مناجات شعبانيّه مى خوانيم : ((الهى بيدك لا بيد غيرك زيادتى و نقصى )) خداوندا! زيادى و يا كاستى من تنها در دست توست ، نه در دست ديگرى .
    پيام ها
    1- عزّت را در وابستگى به كفّار جستن ، خصلتى منافقانه است . (الذين يتخذون الكافرين اولياء...)
    2- كفّار، حقّ سرپرستى مؤ منان را ندارند و مؤ منان نيز نبايد ننگ سلطه ى كفّار را بپذيرند. (يتخذون الكافرين اولياء)
    3- در سياست خارجى ، به جاى گسترش روابط با كشورهاى كفر، در فكر برقرارى روابط با كشورهاى اسلامى باشيم . (يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤ منين )
    next page

    fehrest page


    back page

  3. #43
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(140) وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَبِ اءَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءايَتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَاءُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إ ذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَفِقِين َوَالْكَفِرينَ فِى جَهَنَّمَ جَمِيعاً
    ترجمه :
    همانا خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما نازل كرده است كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد كفر يا تمسخر قرار مى گيرد با آنان ، همنشينى نكنيد تا به سخن ديگرى مشغول شوند، وگرنه شما هم مانند آنان خواهيد بود. هماناخداوند همه ى منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى كند.
    نكته ها
    O مشابه اين آيه ، آيه ى 68 سوره ى انعام است كه خطاب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اگر ديدى كسانى در آيات ما ياوه سرايى مى كنند. از آنان اعراض كن تا موضوع بحث آنان عوض شود. (واذا راءيت يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم يخوضوا فى حديث غيره )
    پيام ها
    1- انسان ، در برابر گفته هاى ناحقّ ديگران نبايد بى تفاوت باشد. (اذا سمعتم ... فلاتقعدوا معهم )
    2- مجامله و سكوت در جلسه گناه ، گناه است . (يكفر بها... فلا تقعدوا)
    3- يا محيط فاسد را عوض كنيد، يا از آن محيط خارج شويد. (فلاتقعدوا معهم )
    4- تنها گناه نكردن ومستقيم بودن كافى نيست ، بايد بساط گناه را به هم زد و جلو انحراف ديگران را هم گرفت . (فلاتقعدوا معهم حتّى يخوضوا فى حديث غيره )
    5- نبايد به بهانه و عنوان آزادى بيان ، سعه ى صدر، تسامح ، خوش اخلاقى ، مدارا، حيا، مردم دارى ، و امثال اينها، در مقابل تمسخر دين سكوت كرد. (سمعتم ... يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم )
    6- تعصّب و غيرت دينى و موضعگيرى و برخورد شرط ايمان واقعى است . (فلا تقعدوا معهم )
    7- تشويق و تقويت كفر و استهزاى دين ، به هر نحو كه باشد هرچند به صورت سياهى لشكر حرام است . (فلا تقعدوا معهم )
    8- شرط مصاحبت با ديگران ، آن است كه ضرر فكرى و مكتبى نداشته باشد. (سمعتم ... يكفر بها يستهزاء بها فلا تقعدوا معهم )
    9- هم رابطه و هم قطع رابطه ، هركدام بجاى خود لازم است ، هم جاذبه و هم دافعه . (فلا تقعدوا معهم )
    10- كسى كه راضى به گناه ديگران باشد، شريك گناه است . (انّكم اذاً مثلهم )
    11- سكوت در برابر ياوه گويى هاى كفّار، نوعى نفاق است . (ان الله جامع المنافقين )
    12- همنشينى هاى آخرت ، جزاى همنشينى هاى دنيوى است . (ان الله جامع المنافقين والكافرين فى جهنّم )
    تفسير آيه :(141) الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَكُنْ مَّعَكُمْ وَإ نْ كَانَ لِلْكَفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوَّاْ اءَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللّهُ للِكَفِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    (منافقان ) كسانى اند كه پيوسته (از سر بدخواهى ) مراقب شما هستند تا اگر از سوى خدا براى شما پيروزى باشد، گويند: آيا ما با شما نبوديم ؟ (پس بايد در افتخارات و غنائم شريك شويم ) اگر براى كفّار بهره اى (از پيروزى ) بود، (به كفّار) گويند: آيا ما مشوّق شما (براى جنگ با مسلمانان ) و بازدارنده شما از گزند آنان و عدم تسليم در برابر) مؤ منان نبوديم ؟ پس خداوند روز قيامت ، ميان شما داورى خواهد كرد. و خداوندهرگز راهى براى سلطه ى كفّار بر مسلمانان قرار نداده است .
    نكته ها
    O قرآن ، از پيروزى مسلمانان با كلمه ى ((فتح )) و پيروزى كفّار با واژه ى ((نصيب )) تعبير كرده است ، تا بفهماند رونق كفر، زودگذر است و فرجام نيك و پيروزى واقعى ، با حقّ است .
    O ((نَستَحوذ)) از ريشه ى ((حوذ)) به معناى عقبِ ران گرفته شده است . زيرا شتربان براى سوق و حركت دادن شتر، به آن قسمت ضربه مى زند و در اينجا مراد، تشويق كفّار به جنگ عليه مسلمانان است .
    O فقها در مسائل مختلف فقهى ، براى اثبات عدم تسلّط كفّار بر مؤ منان ، به جمله ى (لن يجعل الله ) استناد مى كنند. البتّه رفت و آمد و كسب اطلاع و آموزش ديدن و تبادل فرهنگى و اقتصادى ، اگر سبب سلطه كفّار و ذلّت مؤ منان نباشد مانعى ندارد. چون در روايات مى خوانيم : آموزش ‍ ببينيد، گرچه به قيمت مسافرت به كشور چين باشد. و يا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كافر اسيرى ، ده مسلمان را آموزش دهد او را آزاد مى كنم . و در زمان معصومين عليهم السّلام معاملات ميان مسلمانان و ديگران انجام مى شده است .
    پيام ها
    1- منافقان فرصت طلبند واز هر پيشامدى به سود خود بهره مى گيرند. (يتربّصون بكم ...)
    2- منافقان جاسوسان كفّار، و مشوّق آنان براى جنگ با مسلمانانند. (نستحوذ)
    3- روز قيامت ، با داورى به حقّ خدا، همه ى نيرنگ ها و نفاق ها آشكار مى شود. (فالله يحكم بينكم يوم القيامة )
    4- مؤ منان ، حقِ پذيرفتن سلطه ى كافران را ندارند، و سلطه پذيرى نشانه نداشتن ايمان واقعى است . (لن يجعل الله للكافرين على المؤ منين سبيلا)
    5- بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤ منان براى هميشه ماءيوس باشند. (لن يجعل الله ...)
    6- هر طرح ، عهد نامه ، رفت و آمد و قراردادى كه راه نفوذ كفّار بر مسلمانان را باز كند حرام است . پس مسلمانان بايد در تمام جهات سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى از استقلال كامل برخوردار باشند. (لن يجعل الله للكافرين ...)
    تفسير آيه :(142) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ يُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوَّاْ إِلَى الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِيلاً
    ترجمه :
    همانا منافقان با خدا مكر و حيله مى كنند در حالى كه خداوند (به كيفر عملشان ) با آنان مكر مى كند. و هرگاه به نماز برخيزند با كسالت برخيزند، آن هم براى خودنمايى به مردم و خدا را جز اندكى ياد نمى كنند.
    نكته ها
    O منافق ، كسى است كه در ظاهر احكام دينى را به جاى مى آورد، امّا انگيزه هاى او الهى نيست . نماز مى خواند، امّا از روى رياكارى ، كسالت و غفلت . او گمان مى كند با اين روش خدا را فريب مى دهد، در حالى كه نمى داند خودش را فريب داده و خداوند به درون او آگاه است و جزاى فريبكارى او را مى دهد.
    O امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: چون خداوند، جزاى خدعه آنان را مى دهد، به اين كيفر الهى ، خدعه گفته مى شود.(403)
    O نماز مطلوب ، عاشقانه ، خالصانه و دائمى است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: آنان كه نماز را به آخر وقت مى اندازند و فشرده مى خوانند، نماز منافقان را انجام مى دهند.(404)
    O قرآن نسبت به مؤ منان جمله ى (اقامواالصلوة ) به كار مى برد ولى درباره ى منافقين جمله ى (قاموا الى الصلوة ) و تفاوت ميان (اقاموا) و (قاموا) تفاوت ميان برپاداشتن و به پا خواستن است .
    پيام ها
    1- فريبكارى ، بى نشاطى در نماز، رياكارى و غفلت از ياد خدا، از نشانه هاى نفاق است . (ان المنافقين يخادعون ، يراؤ ون ، لا يذكرون )
    2- منافقان بدانند كه با خدا طرفند. (و هو خادعهم )
    3- كيفر خدا متناسب با عمل است . (يخادعون الله و هو خادعهم )
    4- نماز منافقان نه روحيّه دارد، نه انگيزه ، نه مقدار. (كسالى ، يراؤ ون ، قليلاً)
    تفسير آيه :(143) مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَ لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤْلاََّءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً
    ترجمه :
    (منافقان ) بين كفر و ايمان سرگشته اند، نه با اين گروه اند و نه با آن گروه و خداوند هر كه را گمراه كند، براى او راه نجاتى نخواهى يافت .
    نكته ها
    O ((تَذَبذُب )) حركت چيزى است كه در هوا آويخته باشد و هيچ جايگاه و پايگاه محكم و استوارى در روى زمين نداشته باشد.
    پيام ها
    1- منافقان ، استقلال فكر و عقيده ندارند به هر حركتى مى چرخند، به ديگران وابسته و بى هدف سرگردانند. (مذبذبين بين ذلك )
    2- منافق ، آرامش ندارد. چون پيوسته بايد موضع جديد، تصميم فورى و عجولانه بگيرد. (مذبذبين بين ذلك )
    3- در مواضع اعتقادى و بينش فكرى ، قاطعيّت لازم است . (مذبذبين بين ذلك )
    4- منافق ، مورد قهر خداوند است . (من يضلل الله )
    5- نفاق ، درد بى درمان است . (فلن تجدله سبيلاً)
    تفسير آيه :(144) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَفِرينَ اءَوْلِيَآءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اءَتُرِيدُونَ اءَنْ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً مُّبِيناً
    ترجمه :
    اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كافران را به جاى مؤ منان دوست و سرپرست خود نگيريد، آيا مى خواهيد براى خداوند دليل و حجّت آشكار عليه خودتان قرار دهيد؟
    نكته ها
    O مؤ منان حقّ پذيرفتن ولايت كفّار را ندارند، ولى منافقان با كافران رابطه ى تنگاتنگ دارند. قرآن ، كفّار را شيطان هاى منافقان (خلوا الى شياطينهم )(405) و برادران منافقان معرفى مى كند (الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا)(406) تعبيرات قرآن در آيات 139 و 141 مبين كيفيّت رابطه ى آنان با كفّار بود.
    پيام ها
    1- پذيرش ولايت كفّار با ايمان سازگار نيست . يك دل ، دو دوستى برنمى دارد. (يا ايها الّذين آمنوا لاتتّخذوا...)
    2- تولّى و تبرّى ، دوستى با مؤ منان و دورى از كافران ، لازمه ى ايمان است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء من دون المؤ منين )
    3- از هر نوع اختلاط، رفاقت و قراردادى كه نتيجه اش به زيان مسلمانان باشد، بايد پرهيز كرد. (لاتتّخذوا الكافرين اولياء)
    4- در سياست خارجى ، روابط سياسى و اقتصادى ، گزينش ها و عزل و نصب ها، هر اقدامى كه به سلطه ى كفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محكوم است . (لاتتّخذوا الكافرين اولياء)
    5- مسلمان ذلّت پذير، در برابر خداوند پاسخى ندارد. (اتريدون ان تجعلوالله ...)
    تفسير آيه : (145) إِنَّ الْمُنَفِقِينَ فِى الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً
    ترجمه :
    قطعاً منافقان ، در پست ترين عمق آتشند وهرگز براى آنان هيچ ياورى نمى يابى .
    نكته ها
    O ((دَرك ))، عميق ترين نقطه ى درياست . به مطلبى هم كه عمق آن فهميده شود، مى گويند: درك شد. به پله هايى كه رو به پايين مى رود ((درك ))، و به پله هايى كه رو به بالا مى رود ((درجه )) مى گويند. همان گونه كه بهشت ، درجات دارد، دوزخ هم دركات دارد.
    پيام ها
    1- جايگاه منافقان در دوزخ از كفّار بدتر است . (فى الدرك الاسفل )
    2- دوزخ ، مراتب و درجاتى دارد. (فى الدرك الاسفل )
    3- در قيامت ، راهى براى نجات منافقان نيست . (لن تجدلهم نصيراً)
    4- شفاعت ، شامل حال منافقان نمى شود. (لن تجدلهم نصيراً)
    تفسير آيه :(146) إِلا الَّذِينَ تَابُواْ وَاءَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَاءَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَاءُوْلََِّكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ اءَجْراً عَظِيماً
    ترجمه :
    مگر آنان كه توبه كرده و (گذشته ى خود را) اصلاح نموده و به (دامن لطف ) خدا پناه برده و براى خدا از روى اخلاص به دين گرويده اند، پس اينان در زمره ى مؤ منان هستند وبزودى خداوند به مؤ منان ، پاداشى بزرگ خواهد داد.
    پيام ها
    1- راه توبه ، براى همه حتّى منافقان باز است و آنان را از ((درك اسفل )) به بهشت اعلا مى رساند. (الاّ الّذين تابوا)
    2- انسان آزاد است و مى تواند آگاهانه تغيير جهت دهد. (تابوا)
    3- همراه با شديدترين تهديدها، به مردم اميد هم بدهيد. (فى الدرك الاسفل ... الا الذين تابوا)
    4- توبه تنها يك اظهار پشيمانى نيست ، بلكه بازسازى همه جانبه است . (اصلحوا، اعتصموا، اخلصوا)
    5- توبه ى هر گناهى ، به شكلى است . توبه ى نفاق ، اصلاح به جاى تخريب ، اعتصام به خداوند به جاى وابستگى به اين و آن ، و اخلاص به جاى ناخالصى است . (اصلحوا و اعتصموا و اخلصوا)
    6- التقاط در عقايد و انديشه ، ممنوع است . (اخلصوا دينهم لله )
    7- منافقانِ توّاب ، در جدا شدن از هم فكرانشان احساس غربت نكنند. چون دوستان بهترى مى يابند. (فاولئك مع المؤ منين )
    8- مؤ منان ، از توبه كنندگان واقعى استقبال كنند و آنان را از خود بدانند. (فاولئك مع المؤ منين )
    تفسير آيه :(147) مَّا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَءامَنْتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً
    ترجمه :
    اگر شكر گزاريد و ايمان آوريد، خداوند مى خواهد با عذاب شما چه كند؟ در حالى كه خداوند همواره حقّ شناس داناست .
    پيام ها
    1- كيفرهاى الهى ، بر پايه ى عدالت اوست ، نه انتقام و قدرت نمايى . عامل عذاب ، خود انسان هايند. (مايفعل الله بعذابكم ان شكرتم )
    2- شناخت نعمت هاى او و شكر آنها، زمينه ى قبول دعوت و ايمان است . (شكرتم و آمنتم )
    3- ايمان به خداوند، بارزترين جلوه شكرگزارى است . (ان شكرتم و آمنتم )
    4- شكر، هم مايه ى نجات از قهر، هم سبب دريافت لطف بيشتر است . (مايفعل اللّه بعذابكم ، كان الله شاكراً)
    5- اگر شما شكر كنيد، خداوند هم نسبت به شما شاكر است . (كان الله شاكراً)
    6- خداوند، با آنكه بى نياز است ، ولى از بنده ى كوچكش تشكّر مى كند. چرا ما شكر او را به جا نياوريم ؟! (ان شكرتم ، كان الله شاكراً)
    جزء ( 6 )
    تفسير آيه :(148) لاَ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَّءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً
    ترجمه :
    خداوند، آشكار كردن گفتار بد را دوست نمى دارد، مگر از كسى كه به او ستم شده باشد و خداوند، شنواى داناست .
    نكته ها
    O اين آيه به مظلوم ، اجازه دادخواهى و فرياد مى دهد، نظير آيه ى 41 سوره شورى كه مى فرمايد: (و لِمَن انتَصر بعد ظلمِه فَاولئك ما عَليهم مِن سبيل ) و هركس ‍ پس از ستم ديدن ، يارى جويد و انتقام گيرد، راه نكوهشى بر او نيست .
    O افشاى زشتى ها را بارها قرآن منع كرده واز گناهان كبيره شمرده و وعده عذاب داده است . از جمله آيه 19 سوره نور كه علاقه به افشاى زشتى هاى مؤ منان را گناه مى داند: (انّ الذين يحبّون ان تشيع الفاحشة فى الّذين آمنوالهم عذاب اليم فى الدنيا والاخرة )
    O در تعبير (من ظُلم ) چند احتمال است :
    1- به معناى ((ممن ظلم )) باشد، يعنى فرياد كسى كه مورد ظلم قرارگرفته ، جايز است .
    2- به معناى ((لمن ظلم ))، يعنى فرياد به نفع مظلوم ، هر چند خودش مظلوم نباشد.
    3- به معناى ((على من ظلم ))، يعنى فرياد اعتراض آميز به مظلومى كه ساكت نشسته و ذلّت مى پذيرد. البتّه احتمال اوّل ، نزديك ترين وجوه است .
    O آنچه حرام است ، افشاى عيوب مردم در برابر ديگران است ، نه بازگويى عيوب افراد به خود آنان . چون پيامبر خدا فرموده است : مؤ من ، آيينه ى مؤ من است .(407)
    O امام صادق عليه السّلام درباره ى اين آيه فرمودند: كسى كه افرادى را مهمان كند، ولى از آنان به صورت ناشايست پذيرائى كند، از كسانى است كه ستم كرده و بر مهمان باكى نيست كه درباره او چيزى بگويند.(408)
    پيام ها
    1- قانون كلّى و اصلى ، حرمت افشاگرى و بيان عيوب مردم است ، مگر در موارد خاص . (لايحبّ اللّه الجهر بالسوء)
    2- افشاى عيوب مردم ، به هر نحو باشد حرام است . (با شعر، طنز، تصريح ، تلويح ، حكايت ، شكايت و ...) (لايحب الله الجهر بالسوء من القول )
    3- نشانه ى جامعه اسلامى آن است كه مظلوم بتواند با آزادى كامل ، عليه ظالم فرياد بزند. (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم )
    4- غيبت مظلوم از ظالم جايز است . (الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم )
    5- اسلام ، حامى ستمديدگان است . (الاّ من ظُلم )
    6- سوء استفاده از قانون ممنوع است . ستمگران بدانند كه حرمت غيبت ، راه ستمگرى را برايشان نمى گشايد. (الا من ظُلم )
    7- تنها مظلوم ، اجازه ى غيبت از ظالم را دارد، آن هم در مورد ظلم او، نه عيوب ديگرش .(409) (الاّ من ظُلم )
    8- ظالم ، در جامعه ى اسلامى احترام ندارد، بايد محكوم و به مردم معرفى شود. (لايحبّ الله الجهر بالسوء... الا من ظُلم )
    9- در تزاحم ارزش هاى انسانى ، بايد اهم و مهم رعايت شود. ارزش دفاع از مظلوم ، بيش از ارزش حيا وسكوت است . (لايحبّالله الجهربالسوء... الاّ من ظُلم )
    10- در موارد جواز افشاى عيوب ، از مرز حقّ تجاوز نكنيد، چون خداوند شنوا و داناست . (سميعا عليما)
    تفسير آيه :(149) إِنْ تُبْدُواْ خَيْراً اءَوْ تُخْفُوهُ اءَوْ تَعْفُواْ عَنْ سُوَّءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوَّاً قَدِيراً
    ترجمه :
    اگر كار نيكى را آشكارا يا پنهان انجام دهيد، يا از لغزش و بدى ديگران درگذريد، بدانيد كه قطعاً خداوند بخشاينده تواناست .
    نكته ها
    O هرجا كه مظلوم در موضع قدرت قرار گرفت وعفوِ ظالم اثر تربيتى دارد، بايد عفو كرد و هرجا كه سكوت ، موجب ذلّت مظلوم وتقويت ظلم است بايد فرياد زد.
    O انتقام و قصاص ، ((حقّ)) است و عفو و گذشت ، ((فضل )). به فرموده ى حضرت على عليه السّلام ، بخشودن دشمن ، سپاس چيره شدن بر اوست . ((اذا قدرت على عدوّك فاجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه ))(410)
    پيام ها
    1- بايد نسبت به خوبى ها مشوق بود و نسبت به بدى ها، بخشاينده . (ان تبدوا خيرا... او تعفوا عن سوء)
    2- گاهى ظلم ستيزى وفرياد، ارزش است و گاهى عفو وبخشش . (تعفوا عن سوء)
    3- عفو از موضع قدرت ، ارزشمند است . (عفوّاً قديراً)
    تفسير آيه :(150) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ اءَنْ يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    قطعاً كسانى كه به خداوند و پيامبرانش كفر مى ورزند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و مى گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و به بعضى كافر مى شويم ، و مى خواهند در اين ميانه راهى در پيش گيرند، (كه مطابق هوس باشد، نه عقل و استدلال )
    تفسير آيه :(151) اءُوْلََِّكَ هُمُ الْكَفِرُونَ حَقّاً وَاءَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً
    ترجمه :
    به حقيقت كافر همين هايند ومابراى كافران عذاب خواركننده آماده ساخته ايم .
    نكته ها
    O آيه 150 به منزله ى مبتدا و آيه ى 151 به منزله ى خبر آن است .
    O يهوديان و مسيحيان ، به خاطر هوس ها و تعصّبات جاهلانه و تنگ نظرى هاى بى دليل ، برخى انبيا را قبول داشتند و به برخى كافر بودند.
    پيام ها
    1- نبوّت ، يك جريان وسنّت دائمى الهى و همچون زنجير بهم پيوسته است . پس بايد به همه ى اين جريان اعتقاد داشت .(411) (يريدون ان يفرّقوا بين اللّه و رسله )
    2- خدا و رسول ، جبهه ى واحدند و جدايى در كار نيست . (يفرّقوا بين اللّه ورسله )
    3- كفر به خدا و رسولان ، يا ايمان به خدا و كفر به همه ى پيامبران ، يا ايمان به خدا و كفر نسبت به بعضى انبيا، ممنوع است . راه حقّ، ايمان به خدا و همه ى پيامبران است . (يكفرون ، يقرّقوا، يقومون ، هم الكافرون حقّا)
    4- همه اديان آسمانى بايد به رسميّت شناخته شوند. (البتّه در مرز تاريخى خود) (يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض )
    5- پذيرش قوانين مخالف اسلام ، نوعى تبعيض در دين و ممنوع است . (نؤ من ببعض و نكفر ببعض )
    6- التقاط و راه جديدى در برابر راه انبيا گشودن ، كفر است . (يتخذوا بين ذلك سبيلاً اولئك هم الكافرون )
    7- جهنّم ، هم اكنون نيز موجود و آفريده شده است . (اعتدنا)
    تفسير آيه :(152) وَالَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلُهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اءَحَدٍ مِّنْهُمْ اءُوْلََِّكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
    ترجمه :
    و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ يك از آنان جدايى نيفكنده اند، اينانند كه بزودى پاداششان را به آنان خواهد داد و خداوند، همواره بخشاينده و مهربان است .
    پيام ها
    1- بايد به خداوند وتمام پيامبرانش ايمان داشت . با اينكه درجات انبيا و شعاع ماءموريّت آنها متفاوت است ، ولى ايمان به همه ى آنها ضرورى است . (آمنوا باللّه و رسله )
    2- با اينكه هستى ما و توفيقات ما و تمام امكانات و ابزارهاى ما از اوست ، ولى باز هم به ما پاداش مى دهد. (اجورهم )
    3- خداوند در پاداش خود، كوتاهى ها و تقصيرات ما را به حساب نمى آورد. (يؤ تيهم اجورهم و كان اللّه غفورا رحيما)
    تفسير آيه :(153) يَسئلُكَ اءَهلُ الْكِتَبِ اءَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَباً مِنَ السَّمَآء فَقَدْ سَاءَلُواْ مُوسَىَّ اءَكْبَرَ مِنْ ذَ لِكَ فَقَالُوَّا اءَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَاءَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَاجَآءَتْهُم ُالْبَيِّنَتُ فَعَفَونَا عَنْ ذَلِكَ وَءاتَيْنَا مُوسَى سُلْطَناً مُّبِيناً
    ترجمه :
    اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتاب ونوشته اى از آسمان برايشان فرود آورى ، بى گمان از موسى بزرگ تر از آن را خواستند كه گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده ! پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فراگرفت ، سپس بعد از آنكه معجزه هاى روشن براى آنان آمد، گوساله پرستى را پيش گرفتند، پس (بعد از توبه ) ما از آن (گناه ) هم درگذشتيم و عفو كرديم و به موسى حجّتى آشكار داديم .
    نكته ها
    O خواسته ى يهود از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن بود كه قرآن هم مانند تورات يكجا نازل شود و اين بهانه اى بيش نبود. خداوند در پاسخ آنان مى فرمايد: حتّى اگر قرآن را يكجا در نامه اى قابل لمس فرود آوريم ، كافران آن را جادو مى پندارند، (ولو نزّلنا عليك كتاباً فى قِرطاس فلمسوه بايديهم لقال الّذين كفروا انْ هذا الاّ سحرٌ مبين )(412)
    O بهانه هاى كفّار، براى ايمان نياوردن ، شبيه به هم است . مشركان نيز همين تقاضا را از رسول خدا داشتند و مى گفتند: (لن نؤ من لرقيّك حتّى تنزّل علينا كتاباً نقرؤ ه )(413)
    پيام ها
    1- اعمال و افكار و اخلاق ناپسند نياكان ، براى آيندگان ، سوء سابقه مى شود. (فقد ساءلوا...)
    2- بنى اسرائيل در پى حقّ نبودند. وگرنه پس از آن همه معجزات ، چرا گوساله پرست شدند؟ (اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات )
    3- از ايمان نياوردن كفّار، نگران وناراحت نباشيد، چون در برابر همه انبيا افراد لجوج بوده اند. (ساءلوا موسى اكبر من ذلك )
    4- خداوند با چشم ديده نمى شود و درخواست ديدن او بدين صورت ظلم و ستمگرى است . (ارنا اللّه جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم )
    5- انكار حقّ و انحراف فكرى ، قهر خداوند را در همين دنيا به دنبال دارد. (اخذتهم الصاعقة بظلمهم )
    6- رحمت الهى حتّى گناه گوساله پرستى را هم مى بخشايد. (فعفونا)
    7- انبيا مورد حمايت پروردگارند. (و آتينا موسى سلطاناً مبيناً)
    تفسير آيه :(154) وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمْ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَ قُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِى السَّبْتِ وَاءَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَقاً غَلِيظاً
    ترجمه :
    ما كوه طور را به خاطر پيمان گرفتن از آنان (بنى اسرائيل ) بالاى سرشان قرار داديم و به ايشان گفتيم : سجده كنان از آن در وارد شويد و به آنان گفتيم : در روز شنبه (به احكام خدا) تعدّى نكنيد و از آنان پيمانى محكم گرفتيم .
    نكته ها
    O مشابه اين آيه ، در سوره ى بقره آيات 63 و93 ونيز اعراف آيه ى 171 آمده است .
    O منظور از پيمان خدا با بنى اسرائيل ، همان است كه در آيات 40 و 84 سوره ى بقره و 12 مائده آمده است .
    O مكان هاى مقدّس ، آداب ويژه اى دارد: (ادخلوا الباب سجّدا)
    نسبت به كوه طور، در قرآن آمده است : (فاخلع نعليك )(414)
    در مورد خانه هاى پيامبر: (لاتدخلوا بيوت النبى حتّى يؤ ذن لكم )(415)
    درباره ى مساجد: (خذوا زينتكم عند كل مسجد)(416)
    درباره ى مسجد الحرام : (فلايقربوا المسجد الحرام )(417)
    درباره ى كعبه : (طهّرا بيتى )(418)
    و آداب ديگرى كه نسبت به مساجد در كتب فقهى و منابع حديثى آمده است .
    پيام ها
    1- در تربيت گاهى لازم است از اهرم ترس وارعاب استفاده شود. (و رفعنا فوقهم الطور)
    2- اشتغال به كار هنگام تعطيلى وعبادت ، نوعى تعدّى از مرز است . (لاتعدوا فى السّبت )
    تفسير آيه :(155) فَبَِما نَقْضِهِمْ مِّيثَقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِايَتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِم الاَْنْبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُونَ إِلا قَلِيلاً
    ترجمه :
    و به خاطر پيمان شكنى ، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم ) بلكه خداوند بر دل هاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى ، ايمان نمى آورند.
    نكته ها
    O بنى اسرائيل زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انبيا را نكشته بودند، ولى پدران و اجداد آنان مرتكب چنين جنايتى شده بودند. امّا بدان جهت كه فرزندان به كار اجداد خود راضى بودند، جنايات به آنان نيز نسبت داده شده است .(419)
    پيام ها
    1- پيمان شكنى ، گناهى در رديف كفر، بلكه زمينه ساز آن است . (نقضهم ميثاقهم و كفرهم )
    2- ناسپاسى نعمت تا جايى است كه آزاد شدگان به دست انبيا، قاتل انبيا مى شوند. (قتلهم الانبياء بغير حقّ)
    3- انسان با كفر ولجاجت ، زمينه ى سقوط خود را فراهم مى كند. (طبع ... بكفرهم )
    4- ايمان آوردن افراد اندك در برابر كفر اكثر مردم ، دليل بر آن است كه انسان ، قدرت انتخاب و تصميم دارد. پس دوستان ، محيط و نظام فاسد، نبايد اراده ى انسان را در راه حقّ عوض كنند. (فلا يؤ منون الا قليلا)
    تفسير آيه :(156) وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَناً عَظِيماً
    ترجمه :
    و به خاطر كفرشان وسخنانشان كه تهمت بزرگى به مريم زدند وگناه عظيمى مرتكب شدند، (قهر ما آنان را فراگرفت .)
    نكته ها
    O تهمت به حضرت مريم ، در آيه ى 27 سوره ى مريم نيز مطرح شده است .
    O نسبت زنا به حضرت مريم ، در واقع نسبت زنازادگى به حضرت عيسى و ناشايستگى او براى هدايت و رهبرى هم بود و همين تهمت ، دليل كفرشان به عيسى عليه السّلام بود.
    O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: تو مثل عيسى عليه السّلام هستى . گروهى نسبت ناروا به مادر عيسى دادند. گروهى هم او را خدا پنداشتند.(420)
    O شايد از آن جهت به تهمت ، بهتان گفته مى شود كه افراد پاكدامن ، با شنيدن آن نسبت ها، بهتشان مى زند.
    O بهتان عظيم ، عذاب عظيم دارد. در سوره ى نور، آيه 23 آمده است : آنان كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا مى دهند، عذاب عظيم دارند.
    پيام ها
    1- بهتان ، در رديف كفر قرار دارد. (بكفرهم و قولهم ... بهتانا)
    2- در جامعه ى فاسد، گاهى به پاك ترين افراد، زشت ترين نسبت ها را مى دهند. (قولهم على مريم بهتانا)
    تفسير آيه :(157) وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيْسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إ لا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُيَقِيناً
    ترجمه :
    و (عذاب ولعنت ما آنان را فرا گرفت ، به خاطر) سخنى كه (مغرورانه ) مى گفتند: ((ما عيسى بن مريم ، فرستاده ى خدا را كشتيم )) در حالى كه آنان عيسى را نه كشتند و نه به دار آويختند، بلكه كار بر آنان مشتبه شد (و كسى شبيه به او را كشتند) و كسانى كه درباره ى عيسى اختلاف كردند خود در شك بودند و جز پيروى از گمان ، هيچ يك به گفته ى خود علم نداشتند و به يقين او را نكشته اند.
    تفسير آيه :(158) بَلْ رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً
    ترجمه :
    بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند عزيز و حكيم است .
    نكته ها
    O امام صادق عليه السّلام در پيرامون جمله ى ((و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبّه )) فرمودند: غيبت حضرت قائم عليه السّلام نيز همين طور است ، همانا امّت آن را به خاطر طولانى شدن انكار مى كنند، برخى مى گويند: قائم متولّد نشده است ، برخى مى گويند: متولّد شده ومرده است ، وبرخى ديگر مى گويند: يازدهمين ما عقيم بوده و...(421)
    O عوامل و نشانه هاى مشتبه شدن امر و به دار آويختن شخصى ديگر به جاى حضرت عيسى به اين صورت بود:
    1- ماءموران دستگير كننده ، رومى وغريب بودند وعيسى عليه السّلام را نمى شناختند.(422)
    2- اقدام براى دستگيرى عيسى ، شبانه بود.
    3 شخص دستگير شده ، از خداوند شكايت كرد. كه اين شكايت با مقام نبوّت سازگار نيست .
    4- همه انجيل هاى مسيحيان كه فدا شدن عيسى وبه دارآويختن او را با آب وتاب نقل كرده اند، سالها پس از عيسى نوشته شده وامكان خطا در آنها بسيار است .
    5- گروه هايى از مسيحيان مساءله صليب را قبول ندارند و در اناجيل هم تناقضاتى است كه موضوع را مبهم مى كند.
    پيام ها
    1- گاهى سقوط اخلاقى انسان تا آنجاست كه به پيامبر كشى افتخار مى كند. (انا قتلنا المسيح )
    2- در برابر ادعاهاى باطل ، صراحت لازم است . (و ما قتلوه و ماصلبوه )
    3- حضرت عيسى هم تولّدش ، هم رفتنش از اين جهان بطور غير طبيعى بود. عروج كرد تا ذخيره اى براى آينده باشد. (بل رَفعه اللّه اليه )
    4- معراج ، براى غير از پيامبر اسلام هم بوده است . (بل رَفعه اللّه اليه )
    5- عيسى ، مهمان خداست . (رفعه الله اليه )
    6- در آسمان ها امكان زيستن انسان وجود دارد. (بل رفعه الله )
    7- اراده ى الهى همه ى توطئه ها را خنثى مى كند. (كان الله عزيزا حكيما)
    تفسير آيه :(159) وَإِنْ مِّنْ اءَهْلِ الْكِتَبِ إِلا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً
    ترجمه :
    و هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او (مسيح ) ايمان مى آورد و او روز قيامت ، بر آنان گواه خواهد بود.
    نكته ها
    O شايد معنا اين باشد: قبل از مرگ مسيح عليه السّلام ، تمام اهل كتاب به او ايمان مى آورند. چون طبق روايات شيعه وسنّى ، عيسى عليه السّلام در آخرالزمان از آسمان فرود آمده و پشت سر امام زمان عليه السّلام نماز مى خواند و مدّت ها زيسته ، سپس از دنيا مى رود. آن روز، مسيحيان به او ايمان صحيح مى آورند، نه ايمانى كه او را پسر خدا بدانند.(423)
    پيام ها
    1- همه ى كافران و منحرفان ، در آستانه ى مرگ كه پرده ها كنار مى رود، به هوش مى آيند و ايمان مى آورند، ولى سودى ندارد. (و ان من اهل الكتاب ...)
    2- مرگ ، يك سنّت قطعى براى همه است . حتّى براى عيسى كه قرنها در بهترين شرايط مهمان خدا و فرشتگان بوده است .(424) (قبل موته )
    3- انبيا، گواهان و شاهدان بر انسان هايند. (يكون عليهم شهيدا)
    تفسير آيه :(160) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَتٍ اءُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً
    ترجمه :
    و به خاطر ستمى كه يهوديان روا داشتند و به خاطر آن كه بسيارى از مردم را از راه خدا باز مى داشتند، ما چيزهاى پاك و دلپسندى را كه قبلاً برايشان حلال بود، بر آنان حرام كرديم .
    نكته ها
    O شايد مراد از طيباتى كه بر يهود حرام شد، همان باشد كه در آيه ى 146 انعام آمده است (و على الّذين هادوا حَرّمنا كلّ ذى ظُفرٍ و من البقر و الغنم ) اين تحريم در تورات كنونى نيز وجود دارد.(425)
    O حالات و اعمال فرد و جامعه ، در برخوردارى از نعمت هاى الهى يا زوال آنها نقش اصلى دارد. در سوره ى فجر آيه 17 مى خوانيم كه گاهى دليل محروميّت ، بى توجّهى به يتيمان است . (كلاّ بل لاتكرمون اليتيم ) و در آيه ى 96 سوره اعراف مى خوانيم : اگر اهل قريه ها ايمان و تقوا داشته باشند از بركات آسمان بهره مند مى شوند. (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء)
    چنانكه در حديث مى خوانيم : كسانى كه محصولات كشاورزى آنان نامرغوب مى شود، به خاطر ظلمى است كه از آنان سرزده است .(426)
    پيام ها
    1- ظلم ، زمينه ى محروميّت از نعمت هاست . (فبظلمٍ... حرّمنا)
    2- گاهى محروميّت هاى اقتصادى و تنگناهاى مادّى نشانه ى قهر وكيفر الهى است . (فبظلمٍ... حرّمنا)
    3- حرام ها هميشه به خاطر رعايت مسائل بهداشتى نيست . (فبظلمٍ... حرّمنا)
    4- گرچه مجازات اصلى در قيامت است ، ولى كيفرهاى دنيوى حالت هشدار دارد وبراى خلاف كاران ، كيفر وبراى صالحان آزمايش است . (فبظلمٍ... حرّمنا)
    5- بستن راه خدا به هر طريق (تحريف ، كتمان ، بدعت ، فساد، انحراف و...) عامل محروميّت از نعمت هاست . (و بصدهم عن سبيل الله )
    تفسير آيه :(161) وَاءَخْذِهِمْ الرِّبَواْ وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَاءَكْلِهِمْ اءَمْوَلَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ اءَعْتَدْنَا لِلكَفِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
    ترجمه :
    و به خاطر ربا گرفتن ، كه از آن نهى شده بودند وخوردن مال مردم به ناحقّ (طيّبات را بر آنان حرام كرديم ) و براى كافرانِ از ايشان عذاب دردناكى فراهم ساخته ايم .
    نكته ها
    O حكم تحريم ربا در تورات ، سِفر تثنيه ، فصل 23، جملات 19 و20 آمده است .(427)
    پيام ها
    1- رباخوارى گرچه به ظاهر منبع درآمد و عامل كاميابى است ، ولى در واقع زمينه ى محروميّت وعذاب است . (حرّمنا عليهم طيّبات ... اخذهم الربا... عذابا اليما)
    2- همه ى اديان آسمانى ، نسبت به روابط مالى انسان ها و چگونگى دخل و خرج ، سخن و حساسيّت دارند. (اخذهم الربا و قد نهوا عنه و اكلهم ... بالباطل )
    3- تا ظلم و ربا و حرام خوارى ، انسان را در مدار كفر قرار نداده ، راه بازگشت آسان است . وگرنه اين گونه گناهان زمينه ى كفر و عذاب است . (اخذهم الربا... اعتدنا للكافرين )
    تفسير آيه :(162) لَكِنِ الرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤ مِنُونَ بِمَآ اءُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَو ةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَو ةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ اءُوْلََّئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ اءَجْراً عَظِيماً
    ترجمه :
    ولى راسخان در علم از يهود و مؤ منان ، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات ، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد.
    نكته ها
    O از اينكه بارها در قرآن جمله ى (و ما انزل من قبلك ) آمده و يك بار هم عبارت ((من بعدك )) نيامده است ، خاتميّت دين اسلام را مى توان فهميد.
    O در حديث آمده است : آنكه زكات نمى پردازد، نمازش ‍ قبول نيست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز نمازگزارانى را كه اهل پرداخت زكات نبودند، از مسجد بيرون مى كرد. و به فرموده ى قرآن ، نمازگزار واقعى بخيل نيست . (اذا مسّه الخير منوعا، الاّ المُصلّين )(428)
    پيام ها
    1- در انتقاد بايد انصاف داشت . در اين آيه مؤ منانِ يهود از ظالمان و حرام خواران استثنا شده اند. (لكن الراسخون ... منهم )
    2- دانشى ارزشمند است كه ريشه ورسوخ در جان داشته باشد. (الراسخون فى العلم )
    3- هدف و باورهاى مشترك مهم است ، نه نژاد و قبيله و زبان . (الراسخون فى العلم منهم و المؤ منون )
    4- ايمان به همه ى اصول در همه ى اديان الهى لازم است . (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك )
    5- با آنكه نماز و زكات ، در همه ى اديان بوده اند، ولى به خاطر اهمّيت جداگانه ذكر شده اند. (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلاة و...)
    6- نماز از زكات جدا نيست و اهل نماز بايد اهل انفاق هاى مالى هم باشند. (المقيمين الصلوة و المؤ تون الزكوة )
    7- نماز جايگاه مخصوص دارد. (همه ى جملات آيه با واو و نون آمده ((راسخون ، مؤ منون ، مؤ تون ))، ولى درباره نماز به جاى ((مقيمون )) كلمه ى ((مقيمين )) بكار رفته كه در زبان عربى ، نشانه ى برجستگى آن است .)
    تفسير آيه :(163) إِنَّا اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ كَمَآ اءَوْحَيْنَآ إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اءَوْحَيْنَآ إِلَىَّ إِبْرَاهِيمَ وإِسْمَعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَْسْبَاطِ وَ عِيسَى وَاءَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَرُونَ وَسُلَيَْمنَ وءَاتَيْنَادَاوُدَ زَبُوراً
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) ما به تو وحى كرديم ، آن گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم . و (همچنين ) به ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، اسباط (= فرزندان يعقوب )، عيسى ، ايوب ، يونس ، هارون و سليمان وحى كرديم و به داود، ((زبور)) داديم .
    نكته ها
    O در تمام قرآن نام 25 نفر از پيامبران آمده است . نام يازده تن از آنان در اين آيه ذكر شده و نام بقيه آنان عبارت است از:
    آدم ، ادريس ، هود، صالح ، لوط، يوسف ، شعيب ، ذى الكفل ، موسى ، الياس ، يسع ، زكريا، يحيى و عُزير.
    O در حديث آمده است : آنچه بر انبياى پيشين وحى شده بود، بر پيامبر اسلام وحى شده است .(429)
    O ((اَسباط)) جمع ((سِبط)) به معناى نوه ، عنوان فرزندانى از يعقوب است كه به پيامبرى رسيدند.
    O ((زَبور)) در لغت به معناى كتاب است ، ولى در اصطلاح به كتاب حضرت داود گفته مى شود. ((مزامير داود)) از كتب عهد قديم (تورات ) است و 150 فصل دارد كه هر كدام يك ((مزمور)) است .
    پيام ها
    1- وحى و نبوّت ، يك جريان و سنّت خلل ناپذير در تاريخ انسان است . (اوحينا الى نوح و...)
    2- بيان نمونه هاى تاريخى از يك موضوع (مثل وحى بر پيامبران پيشين ،) از شيوه هاى اثبات مدعاست و آگاهى از آنها زمينه ى پذيرش . (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...)
    3- هدف ، شيوه و كلّيات محتواى اديان الهى ، يكى است . زيرا سرچشمه ى همه آنها خداوند است . (انا اوحينا...)
    4- با آنكه در تاريخ ، بارها وحى الهى نازل شده است ، چرا اهل كتاب ، نبوّت پيامبر را نمى پذيرند و ميان او و ديگر انبيا فرق گذاشته ، توقّعات اضافى دارند؟ (اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح ...)
    تفسير آيه :(164) وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيماً
    ترجمه :
    وبه پيامبرانى كه پيش از اين داستان آنان را برايت باز گفته ايم وپيامبرانى كه ماجراى آنان را براى تو نگفته ايم نيز وحى كرديم و خداوند با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى ويژه .
    نكته ها
    O در ميان سوره هاى قرآن ، سوره هاى هود و شُعرا، در بيان قصص انبيا، جامعيّت بيشترى دارند.
    O همه ى پيامبران طرف سخن خدايند، ولى در اين ميان تنها حضرت موسى عليه السّلام ((كليم اللّه )) شده است . شايد براى آنكه حضرت موسى در مبارزه با فرعون و تحمّل لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل ، لازم بود بيشتر و پى درپى با خداوند مرتبط باشد و پيام بگيرد، از اين رو كليم اللّه شد.
    پيام ها
    1- آشنايى با تاريخ انبيا، چنان مفيد و درس آموز است كه خداوند هم به آن پرداخته است . (رسلاً قد قصصناهم عليك )
    2- تعداد انبيا بيش از آن است كه در قرآن آمده است . (و رسلاً لم نقصصهم )
    3- نه عمر انسان براى شنيدن همه ى تاريخ كافى است و نه نيازى به شنيدن همه ى تاريخ است . بايد به مقدار عبرت شنيد. (رسلاً لم نقصصهم )
    4- گاهى نقل يك حادثه ، بارها در قرآن تكرار مى شود و از برخى حوادث ، اصلا ذكرى به ميان نمى آيد، اين نشان مى دهد كه قرآن ، كتاب هدايت و تربيت است ، نه داستان سرايى . (لم نقصصهم )
    تفسير آيه :(165) رُّسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً
    ترجمه :
    پيامبرانى (را فرستاديم ) كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا پس از پيامبران ، براى مردم بر خداوند حجّتى نباشد و خداوند همواره شكست ناپذير و حكيم است .
    نكته ها
    O اين آيه ، كلّيات دعوت انبيا و شيوه ى كار و هدف از بعثت آنان را بيان مى كند.
    O عقل همچون وحى ، حجّت الهى است ، ولى چون مدار ادراكاتش محدود است ، به تنهايى كافى نيست و حجّت تمام نيست . لذا انبيا از دانستنى هاى غيبى و ملكوتى و اخروى كه دست عقل از آن كوتاه است خبر مى دهند.
    O قرآن در جاى ديگر مى فرمايد: (و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا)(430) اگر ما پيش از فرستادن رسولان ، عذابشان كنيم ، مى گويند: چرا براى ما رسولى بيانگر و هشدار دهنده نفرستادى ؟
    پيام ها
    1- شيوه تبليغ انبيا بر دو محور بيم و اميد استوار است . (مبشّرين و منذرين )
    2- فلسفه ى بعثت پيامبران ، اتمام حجّت خدا بر مردم است ، تا نگويند: رهبر و راهنما نداشتيم و نمى دانستيم . (لئلا يكون للناس على اللّه حجّة )
    3- انبيا از نظر صفات شخصى و جسمى ، و سوابق زندگى و موقعيّت اجتماعى ، سياسى و خانوادگى ، و نيز از جهت داشتن معجزه ، بيان صريح و برخوردارى از امدادهاى غيبى ، بايد در مرحله اى باشند كه كسى نتواند در هيچ زمينه بهانه اى بر آنان بگيرد. (لئلايكون للناس على اللّه حجّة بعد الرسل )
    4- چون خداوند عزيز وحكيم است ، هيچ كس حجّتى بر او ندارد.(عزيزاحكيما)
    next page

    fehrest page


    back page

  4. #44
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير آيه :(166) لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَآ اءَنْزَلَ إِلَيْكَ اءَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَِّكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً
    ترجمه :
    (گرچه كفّار، بهانه مى گيرند) ولى خداوند، به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مى دهد، كه به علم خود بر تو نازل كرد و فرشتگان نيز (بر حقّانيت تو) شهادت مى دهند و گواهى خداوند (براى تو) كافى است .
    نكته ها
    O اين كه معارف والاى قرآن از زبان شخص درس ‍ ناخوانده اى ، در منطقه ى جهل و شرك و دشمنى بيان شده ، و مردم تحوّل يافتند و از تفرقه به وحدت ، از بخل به ايثار، از شرك به توحيد، از جهل به علم ، و از سقوط به عروج معنوى و تشكيل ((امّت اسلامى )) رسيدند، گواهى خداوند بر لطفى است كه به پيامبر ودين او دارد.
    پيام ها
    1- در برابر تضعيف هاى ناحقّ، بايد تقويت هاى بجا صورت گيرد. (لكن الله يشهد)
    2- انبيا هم در مسير دعوت ، نياز به پشتيبانى خدا دارند. (لكن الله يشهد)
    3- بهترين تكيه گاه ونقطه ى اميد هر مبلّغ دين ، بايد خدا باشد. (لكن اللّه يشهد)
    4- سرچشمه ى وحى علم بى نهايت الهى است . (انزله بعلمه ) از اين رو با پيشرفت علوم ، هر روز از معارف قرآن پرده اى برداشته مى شود.
    5- اگر در گوشه اى از زمين ، گنهكاران لجوج بهانه مى گيرند، ولى همه ى فرشتگان هستى ، به نفع تو گواهى مى دهند. (والملائكه يشهدون )
    تفسير آيه :(167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلَلاً بَعِيداً
    ترجمه :
    قطعاً كسانى كه كافر شدند و (با القاى شبهه و تهمت و تحقير) مردم را از راه خدا باز داشتند، به تحقيق گمراه شدند، گمراهى دور (از نجات ).
    تفسير آيه :(168) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً
    ترجمه :
    همانا كسانى كه كافر شدند و ستم كردند، خداوند بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايتشان كند.
    تفسير آيه :(169) إِلا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَآ اءَبَداً وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً
    ترجمه :
    مگر به راه جهنّم ، كه براى هميشه در آن ماندگارند و اين (عذاب و كيفر) بر خداوند آسان است .
    نكته ها
    O مراد از ((ضلال بعيد)) گمراهى مضاعف كافران است . كفر، يك گمراهى است و مانع شدن از ايمان ديگران ، گمراهى دگر. كفر يك انحراف است و خود را بر حقّ دانستن ، انحرافى بالاتر. كفر، ظلم به خويش است و مانع راه ديگران شدن ، ظلم به تاريخ و نسل بشر.
    O شايد مراد از ((ظلم )) در آيه ى 168، همان مانع شدن از هدايت ديگران باشد. زيرا چه ظلمى بالاتر از ظلم فكرى و فرهنگى و اعتقادى ؟
    O سخت ترين عذاب ها و بدترين تعبيرات ، براى كافرانى بيان شده كه با انواع تبليغات ، تهمت ها و تهديدات ، مانع رسيدن پيام حقّ به گوش حقّجويانند. (عدم مغفرت ، عدم هدايت ، دوزخى شدن و جهنّم ابدى )
    پيام ها
    1- باز دارندگان مردم از هدايت ، خود در گمراهى سختى هستند. (ضلّوا ضلالا بعيدا)
    2- كفر و ظلم ، در كنار همند و نتيجه ى آنها، محروميّت از آمرزش و هدايت الهى است . (كفروا و ظلموا... لا ليهديهم )
    3- كيفر كافرانِ ظالم كه مانع هدايت مردمند، دوزخ ابدى است . (جهنّم خالدين فيها)
    تفسير آيه :(170) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَّبِّكُمْ فَامِنُواْ خَيْراً لَّكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
    ترجمه :
    اى مردم ! همانا پيامبر از سوى پروردگارتان همراه با حقّ (قرآن ) براى شما آمده است . پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر (ناسپاسى كرده و) كفر ورزيد پس ‍ (بدانيد كه ) آنچه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خداوند، دانا و حكيم است .
    نكته ها
    O اهل كتاب و حتّى مشركان در انتظار ظهور پيامبرى بودند و زمينه ى ذهنى داشتند، لذا در اين آيه بجاى ((رسولا)) مى فرمايد: (الرسول ) يعنى همان پيامبرى كه انتظارش را مى كشيد، اكنون آمده است ، پس به او ايمان بياوريد.
    پيام ها
    1- دعوت اسلام ، جهانى است و اختصاص به قوم عرب ندارد. (يا ايّها النّاس )
    2- عامل گسترش دعوت انبيا، حقّانيت آن است . (بالحق )
    3- ايمان به نفع خود مردم است و نبايد با ايمان خود، بر خداوند منّت گذارند. بلكه خداوند منّت نهاده كه ما را هدايت كرده است . (فآمنوا خيرلكم )
    4- نه كفر مردم به خدا زيان مى رساند و نه ايمانشان به او نفعى دارد. (فآمنوا خير لكم و ان تكفروا فانّ للّه ما فى السموات ...)
    5- بعثت انبيا و محتواى دعوت آنان ، بر اساس علم و حكمت الهى است . (كان اللّه عليما حكيما)
    تفسير آيه :(171) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لاَ تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ اءَلْقَهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فََامِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواثَلَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إ لَهٌ وَ حِدٌ سُبْحَنَهُ اءَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
    ترجمه :
    اى اهل كتاب ! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح ، عيسى پسر مريم ، فرستاده ى خداوند و كلمه ى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف ) دست برداريد كه به نفع شماست . جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند براى تدبير وسرپرستى هستى كافى است .
    نكته ها
    O ((كلمة اللّه )) به انبيا و اوليا گفته مى شود، چون همانطور كه كلمه ، بيانگر مطالبى است كه در ذهن گوينده است ، پيامبران و اوليا بيانگر كمالات پروردگارند. چنانكه در حديث آمده است : ((نحن كلمات اللّه التّامات )) ما كلمات كامل الهى هستيم .(431)
    شايد هم مراد از كلمه ، همان جمله ى (كن فيكون ) باشد كه قول خداوند است و مانند هر سخن ديگر، محصول آن كلمه است .(432) چنانكه در جاى ديگر، خداوند آفرينش عيسى عليه السّلام را به آفرينش آدم عليه السّلام تشبيه نموده و مى فرمايد: (انّ مثل عيسى عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له كن فيكون )(433)
    O از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((روح منه )) سؤ ال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود روح خداست كه خداوند آن را در آدم و عيسى عليهما السّلام قرار داد.(434)
    O مسيحيان عقيده به تثليث دارند و اللّه را خداى پدر، مسيح را خداى پسر و جبرئيل را واسطه ى اين دو خدا مى دانند، كه نوعى كفر است . قرآن هم مى فرمايد: (لقد كفر الّذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة )(435) آنانكه خدا را يكى از خدايان سه گانه مى دانند، كافرند. البتّه گروهى از آنان نيز حضرت مريم را به جاى جبرئيل ، يكى از خدايان سه گانه مى دانند كه قرآن در اين باره مى فرمايد: (يا عيسى بن مريم ءانت قلت للناس اتّخذونى و امّى الهَين من دون اللّه )(436) اى عيسى ! آيا تو به مردم گفته اى كه مرا و مادرم را دو خدا قرار دهيد؟
    O در روايات ، به غلوّ كنندگان نفرين شده و آنان از بدترين اقسام كفّار و مشركان به شمار آمده اند.(437)
    O اگر نداشتن پدر، دليل بر الوهيّت باشد، حضرت آدم بايد به طريق اولى الوهيّت داشته باشد، چون نه پدر داشت و نه مادر.
    پيام ها
    1- غلوّ نشانه ى تعصّب نابجا است و در همه ى اديان ممنوع مى باشد. يهود، ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مسيحيان ((عيسى )) را. (لاتغلوا فى دينكم )
    2- يكى از آفات اديان آسمانى ، غلوّ درباره رهبران دينى است . (لاتغلوافى دينكم )
    3- ميانه روى و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولياى خدا نبايد سر از غلوّ درآورد. (لاتغلوا فى دينكم )
    4- غلوّ كردن درباره ى انسان ها، گرچه پيامبر باشند، توهين به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست . (لاتقولوا على الله الاالحقّ)
    5- در قرآن و انجيل ، حضرت عيسى پيامبر خدا معرفى شده است ، نه خدا يا فرزند خدا.(438) (عيسى بن مريم رسول اللّه )
    6- آفرينش غير طبيعى عيسى ، آيه و نشانه ى خداست ، آن گونه كه كلمه ، تابلو و نشانه ى معناست . (كلمته القاها)
    7- عيسى جزيى از خدا نيست ، بلكه پرتوى از قدرت حيات بخش الهى است . (روح منه )
    8- قرآن ، بيانگر عقيده ى صحيح ونافى عقايد باطل است . (لاتغلوا...لاتقولوا ثلاثة ...)
    9- خداوند جسم نيست تا فرزند داشته باشد. (سبحانه ان يكون له ولد) (تعبيراتى چون ثارالله ، يدالله ، كلمة الله كه در متون دينى آمده ، تعبيرات مجازى است )
    10- خدايى كه آسمان ها ملك اوست ، چه نيازى به فرزند و شريك دارد؟ (سبحانه ان يكون له ولد له ما فى السموات )
    11- هر چيزى از خداست ، پس بايد بنده ى او بود و تنها به او توكّل كرد. (له ما فى السموات و ما فى الارض و كفى باللّه وكيلا)
    تفسير آيه :(172) لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ اءَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلََِّكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً
    ترجمه :
    و هرگز مسيح از اينكه بنده خدا باشد استنكاف ندارد و فرشتگان مقرّب نيز (سرپيچى ندارند) و هر كس از بندگى خداوند سرپيچى كند و تكبّر ورزد، پس (بداند كه ) بزودى همه را به نزد خود محشور مى كند.
    نكته ها
    O امام رضا عليه السّلام به جاثليق رهبر مسيحيان آن زمان فرمود: همه چيزِ عيسى خوب بود، جز آنكه اهل عبادت نبود. جاثليق ناراحت شد و گفت : او بيشترين عبادت را انجام مى داد. حضرت پرسيد: چه كسى را مى پرستيد؟ جاثليق خاموش شد، چون فهميد كه هدف امام آن است كه بفهماند ((عابد)) نمى تواند ((معبود)) باشد.
    O مردم نسبت به عبادت خداوند سه حالت دارند: گروهى مستكبر، گروهى تسليم و گروهى طالب . حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((كفى بى عزّا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربّا)) برايم همين افتخار بس كه بنده ى تو باشم .(439)
    پيام ها
    1- در امور دينى ، كاسه ى داغ تر از آش نباشيد. عيسى خود را بنده ى خدا مى داند، چرا شما او را فرزند خدا مى شناسيد؟! (لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لِلّه )
    2- مسيح ، نه تنها عبادت مى كند، بلكه ((عبد)) ويكپارچه بنده اوست . (عبدا لِلّه )
    3- فرشتگان مقرّب (از جمله روح القدس هم ) بندگى خدا مى كنند، چرا روح القدس را يكى از سه خدا مى دانيد؟ (ولاالملائكة المقرّبون )
    4- سرچشمه ى ترك عبادت ، تكبّر است و اگر روح استكبارى شد، همه نوع خطر را در پى دارد. (و من يستنكف عن عبادته و يستكبر...)
    5- بازگشت همه به سوى خداست ، پس از قيامت بترسيم و تكبّر نكنيم . (فسيحشرهم اليه جميعا)
    تفسير آيه :(173) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ فَيُوَفِّيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُم مِّنْ فَضْلِهِ وَاءَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَنَصِيراً
    ترجمه :
    پس آنان كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند پاداش آنان را كامل مى دهد واز فضل خويش به ايشان افزون تر مى بخشد و امّا آنان كه سرپيچى كردند و تكبّر ورزيدند، خداوند آنان را به عذابى دردناك كيفرشان مى دهد و در برابر (قهر) خدا براى خود دوست و ياورى نخواهند يافت .
    نكته ها
    O اهل كتاب ، يا پيامبر خود را برتر مى دانستند و درباره ى او غلوّ مى كردند و يا خود را برتر مى دانستند و مى گفتند: (نحن ابناء اللّه )(440) و يا ديگران را تحقير مى كردند. (قالت اليهود ليست النصارى على شى ء...)(441) در حالى كه در قيامت هيچكدام از اينها كارساز نيست و ايمان و عمل لازم است .
    پيام ها
    1- راه نجات ، ايمان و عمل صالح است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
    2- ايمان مقدّم بر عمل است و اعمال بدون ايمان ، مانند اسكناس بى پشتوانه است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
    3- اگر مى خواهيد اخلاق الهى داشته باشيد، اجرت كارگر را كامل بپردازيد و چيزى هم اضافه دهيد. (فيوفّيهم اجورهم و يزيدهم من فضله )
    4- بدون ايمان و عمل ، انتظار هيچ شفاعتى از مسيح و ديگران نداشته باشيد. (لايجدون لهم من دون اللّه وليّاً ولانصيراً)
    تفسير آيه :(174) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ بُرْهَنٌ مِنْ رَّبِّكُمْ وَاءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِيْناً
    ترجمه :
    اى مردم ! از سوى پروردگارتان براى شما برهان و حجّتى آمده است و نورى روشنگر (همچون قرآن ) را به سوى شما فرود آورديم .
    نكته ها
    O طبق روايات ، مراد از ((برهان )) شخص پيامبر و مراد از ((نور مبين ))، قرآن است . و به راستى كه پيامبر، برهان دين است ، چرا كه كسى درس ‍ ناخوانده ، چنين معارف و كتابى را آورده كه هرچه زمان مى گذرد و علوم رشد مى كند، حقّانيت دين و عمق تعاليمش روشن تر مى شود.
    پيام ها
    1- اسلام با همه ى مردم و همه ى نسل ها و عصرها سخن مى گويد و پيامش جهانى است . (يا ايهاالناس )
    2- فرستادن نور و برهان ، از شئون ربوبيّت خداست . (من ربّكم )
    3- قرآن كتاب استدلال ، هدايت و نور است . (نورا مبينا)
    تفسير آيه :(175) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَ طاً مُّسْتَقِيماً
    ترجمه :
    پس كسانى كه به خداوند ايمان آورده و به او توسّل جستند، به زودى آنان را در رحمت وفضل خويش وارد مى كند و آنان را به سوى خود در راه راست هدايت مى كند.
    نكته ها
    O ممكن است مراد از اعتصام به خداوند در اين آيه ، اعتصام به اوليا و رهبران الهى باشد كه مانع تفرّق و تشتّت مى گردند. در زيارت جامعه مى خوانيم : ((من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله )).
    O در دو آيه ى قبل ، ايمان و عمل صالح وسيله ى دريافت لطف الهى عنوان شد و در اين آيه ايمان و اعتصام به خداوند. اين نشانه ى آن است كه راه اعتصام به خدا و پيوستن به او، عمل صالح است .
    پيام ها
    1- پاداش هاى الهى ، فضل ورحمت اوست ، نه استحقاق ما.(442) (فى رحمة منه وفضل )
    2- گرچه خدا هركه را بخواهد هدايت مى كند، (يهدى من يشاء)(443) ولى زمينه و وسيله هدايت را خودمان با ايمان واعتصام بايد فراهم سازيم . (يهديهم اليه )
    3- نياز به هدايت الهى ، حتّى پس از ايمان و اعتصام هم باقى است و يك لحظه از هدايت او بى نياز نيستيم . (يهديهم اليه )
    4- راه مستقيم ، راهى است كه انسان را به خدا برساند. (يهديهم اليه صراطاً مستقيماً)
    تفسير آيه :(176) يَسْتَفْتُونَكَ قُلْ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَللَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ اءُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهَا الثُّلثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْكَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَ نِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ اءَنْ تَضِلُّوا وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) از تو فتوا مى خواهند، بگو: خداوند درباره ى (ارث ) كلاله (= برادر و خواهر پدرى يا پدر و مادرى ) به شما چنين فتوا مى دهد كه : اگر مردى بميرد و فرزندى (يا پدر و مادرى ) نداشته باشد ولى خواهرى داشته باشد، نصف آنچه به جا گذاشته از آنِ خواهر است و او نيز از خواهرش اگر فرزندى نداشته باشد همه اموال را ارث مى برد و اگر دو خواهر باشند، دو سوّم دارايى به جامانده را ارث مى برند (= هر كدام يك سوّم ) و اگر چند برادر و خواهر باشند مرد برابر سهم دو زن ارث مى برد. خداوند احكام را براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و خداوند به هر چيز دانا است .
    نكته ها
    O در آيه 12 همين سوره آمده بود كه خواهر و برادر از يكديگر يك ششم ارث مى برند و اينجا مى فرمايد: نصف . اين به خاطر آن است كه در آنجا مراد، خواهر و برادر مادرى بود و در اينجا پدرى ، يا پدر و مادرى .(444)
    O ارث بردن خواهر و برادر از ميّت ، وقتى است كه او فرزند يا پدر و مادر نداشته باشد. وگرنه نوبت به خواهر و برادر نمى رسد.
    O سوره ى نساء با مسائل خانواده آغاز شد و با مسائل خانواده به پايان رسيد.
    پيام ها
    1- وظيفه ى مردم ، براى يادگيرى مسائل و احكام دينى ، رجوع به رهبران دينى است . (يستفتونك )
    2- دين براى دنياى مردم برنامه دارد. موضوع ارث از يك جهت موضوعى اقتصادى و از جهتى موضوعى خانوادگى است و دين به لحاظ هر دو جهت ، براى آن احكامى مقرّر داشته است . (قل اللّه يفتيكم )
    3- رعايت اولويّت ها در تقسيم ارث ، بيانگر اولويّت ها در رسيدگى به اعضاى فاميل است . پدر ومادر و فرزندان در يك رديف اند، امّا خواهران و برادران در مرحله ى بعدى . (ليس له ولد و له اخت )
    4- دو برابر بودن سهم ارث مرد نسبت به زن ، بر پايه علم الهى است ، نه شرايط خاص اجتماعىِ زمان پيامبر كه زنان ضعيف شمرده مى شدند. (واللّه بكل شى ء عليم )
    پايان نساء
    next page

    fehrest page


    back page

  5. #45
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض تفسير نور _ جلد هفتم

    تفسير نور _ جلد هفتم
    سيماى سوره ى اِسراء
    سوره ى ((اِسراء))، يكصد و يازده آيه دارد و بنابر قول مشهور مكّى است . البتّه بعضى پنج آيه ى 26، 32، 33، 57 و 78 را مدنى مى دانند.
    اين سوره ؛ به جهت كلمه ى اوّل آن ، ((سبحان )) وبه خاطر ماجراى معراج ، ((اِسراء)) و به سبب بازگويى داستان بنى اسرائيل ، ((بنى اسرائيل )) نامگذارى شده است .
    در اين سوره همچون ديگر سوره هاى مكّى ، موضوعاتى از قبيل : توحيد، معاد، نصايح سودمند و مبارزه با هرگونه شرك ، ظلم و انحراف ، سنّت ها وقوانين فردى واجتماعى در تاريخ ، تاريخچه ى آدم و ابليس ، پيامبر اسلام و موقعيّت آن حضرت در مكّه ، بيان شده است . از مسائل عمده و قابل توجّه در اين سوره ، معراج حضرت رسول صلى الله عليه و آله است .
    شروع سوره با ((تسبيح )) خداست و پايان آن با ((حمد)) و ستايش او.
    در روايات به تلاوت اين سوره در شب هاى جمعه سفارش شده و از جمله فوائد آن ، ديدار امام زمان عليه السلام دانسته شده است .(9)
    بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ
    به نام خداوند بخشنده مهربان
    (1) سُبْحَنَ الَّذِى اءَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَا الَّذِى بَرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
    ترجمه :
    پاك و منزّه است آن (خدايى ) كه بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجد الاقصى كه اطرافش را بركت داده ايم شبانه ، بُرد، تا از نشانه هاى خود به او نشان دهيم . همانا او شنوا و بيناست .
    نكته ها
    o معراج ، مقدّس ترين سفر در طول تاريخ است ، مسافرش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، فرودگاهش مسجدالحرام ، گذرگاهش مسجد الاقصى ، ميزبانش خدا، هدف آن ديدن آيات الهى ، سوغاتى اش اخبار آسمان ها و ملكوت و بالا بردن سطح فهم بشر از دنياى مادّى بوده است .(10)
    o بر اساس روايات ، پيامبر يك سال قبل از هجرت ، پس از نماز مغرب در مسجدالحرام ، از طريق مسجدالاقصى به وسيله ى ((بُراق ))(11)به آسمان ها رفت و چون بازگشت ، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.(12)
    o معراج پيامبر، جسمانى و در بيدارى بوده ، نه در خواب و با روح ! و اصل آن از ضروريات دين و مورد اتّفاق همه ى فرقه هاى اسلامى است .(13) روايات متواتر(14) و برخى دعاها و زيارتنامه ها هم به اين مساءله اشاره دارد و در برخى احاديث ، منكر آن كافر معرّفى شده است .
    O خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمين آورد، ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله را از زمين به آسمان برد.(15) پيامبر در آن شب ، عوالم بالا، ملكوت آسمان ها و عجائب آفرينش را ديده (16) و با انبيا ملاقات كردند.(17) و احاديث قدسى در اين سفر بر آن حضرت وارد شده است ، رهبرى و ولايت على عليه السلام مطرح شد، در اين سفر، حضرت رسول ، بهشت و جهنّم را ديد، وضعيّت بهشتيان و نعمت هايشان و دوزخيان و عذاب هايشان از مشاهدات ديگر پيامبر بود. وقتى پيامبر داستان معراج را بيان فرمود، بعضى مردم كم ظرفيّت از دين برگشتند.(18)
    اشكال و جواب :
    O بعضى در مورد معراج و سفر آسمانى پيامبر صلى الله عليه و آله ، سؤ ال ها يا شبهه هايى را مطرح مى كنند، از قبيل اينكه : در فضاى بيرون جوّ، هوا نيست ، گرماى سوزان و سرماى كشنده هست ، مشكل بى وزنى وجود دارد، اشعّه هاى كيهانى خطرناك است ، يك شب براى سير در آسمان ها كوتاه است و اگر كسى بخواهد در فضا سير كند، بايد سرعتى شبيه سرعت نور يا بيشتر داشته باشد، براى فرار از جاذبه بايد سرعتى معادل 40000 كيلومتر در ساعت داشت و امثال اينها.
    پاسخ اجمالى شبهات اين است : اصل معراج در قرآن وروايات متواتر آمده (19) و آنچه مهم است ، ايمان به اصل آن است وايمان به جزئيّاتش ضرورى نيست .(20) از طرفى معجزه بايد عقلا محال نباشد وچون معراج از معجزات پيامبراسلام صلى الله عليه و آله است ، مشمول قواعد كلّى همه ى معجزات مى شود. بقيّه ى مشكلات وشبهات نيز با توجّه به قدرت الهى قابل حلّ است . علاوه برآنكه امروزه كه انسان ، هواپيما و قمرمصنوعى وسفينه هاى فضايى به كرات ديگر مى فرستد، پذيرفتن معراج آسان است .
    چنانكه قرآن ، جابه جايى تخت بلقيس را از كشورى به كشور ديگر در يك چشم به هم زدن مطرح مى كند كه اين مساءله ، مشكل طىّ مسافت را حلّ مى كند.
    پيام ها :
    1 معراج ، لغو نيست ، بلكه اسرارى قابل توجّه دارد. (سبحان الذى اسرى ...)
    2 معراج ، اردوى خصوصى و بازديد علمى پيامبر بود، وگرنه خداوند بى مكان است . (سبحان الذى اسرى ... )
    3 عبوديّت ، مقدّمه ى پرواز است و عروج ، بى خروج از صفات رذيله ، ممكن نيست . (اسرى بعبده )
    4 انسان اگر هم به معراج برود، باز ((عبد)) است . پس درباره ى اولياى خدا غلوّ نكنيم . (اسرى بعبده )
    5 عبوديّت ، از افتخارات پيامبر و زمينه ى دريافت هاى الهى اوست . (بعبده )
    6 پيامبرى كه امتّش در آينده از فضانوردان نيز خواهند بود، لازم است به معراج و سفر آسمانى رفته باشد. (اسرى بعبده )
    7 براى قرب به خدا، شب بهترين وقت است .(21) (اسرى ... ليلا) للّه
    8 شب معراج ، شب بسيار مهمى است . (ليلا ) نكره آمده است .
    9 اگر استعداد وشايستگى باشد، پرواز يكشبه انجام مى گيرد.(اسرى بعبده ليلا)
    10 مسجد، بهترين سكوى پرواز معنوى مؤ من است . (من المسجد )
    11 مسجد بايد محور كارهاى ما باشد. (من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى )
    12 حركت هاى مقدّس ، بايد از راههاى مقدّس باشد. (اسرى ... من المسجد للّه )
    13 سرسبزى و بركات ، بايد بر محور مسجد باشد. (المسجد... باركنا حوله )
    14 بيت المقدّس و حوالى آن ، محلّ نزول بركات آسمانى ، مقّر پيامبران و فرودگاه فرشتگان در تاريخ بوده است . (باركنا حوله )
    15 ظرفيّت علمى انسان ، از دانستنى هاى زمين بيشتر و شگفتى هاى آسمان نيز از زمين بيشتر است . (اسرى ... لنريه من آياتنا)
    16 هدف معراج ، كسب معرفت و رشد معنوى بود. (لنريه من آياتنا )
    17 آيات الهى آن قدر بى انتهاست كه رسول خدا نيز توان دستيابى به همه ى آنها را ندارد. (من آياتنا) (22)
    18 خداوند، به مخالفان هشدار مى دهد كه آنان را مى بيند و سخنانشان را مى شنود. (السميع البصير )
    (2) وَ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَجَعَلْناهُ هُدىً لِّبَنِىَّ إِسْرََّءِيلَ اءَلا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِى وَكِيلاً
    ترجمه :
    ما به موسى كتاب (آسمانى ) داديم واو را هدايت گر بنى اسرائيل قرار داديم ، كه غير از من تكيه گاه و كارسازى نگيريد.
    نكته ها
    o در قرآن ، بارها سفارش به توكّل بر خدا و دورى از توكّل به غير او شده و در كنار فرمان به توكّل ، دليل آن نيز بيان شده است . مثلا در سوره اعراف مى فرمايد: چون خداوند علم بى نهايت دارد، بر او توكّل كن .(23) و در سوره يوسف مى فرمايد: چون حكومت بدست اوست ، پس بر او توكّل كن .(24) و يا در سوره نساء مى فرمايد: چون مالك بى چون و چرا اوست ، پس ‍ او را وكيل خود بگير.(25)
    o رسالت حضرت موسى جهانى بوده است ، هر چند در اين آيه ، موسى عليه السلام را براى بنى اسرائيل هادى مى داند، ولى در جاى ديگر او را برگزيده و هادى تمام مردم مى داند: (نورا و هدىً للنّاس )(26) ، (اصطفيتُك على النّاس ) (27).
    پيام ها :
    1 در تبليغ ، هموطن وهمشهرى بودنِ مبلّغ با مخاطبان تاثير دارد. (هدىً لبنى اسرائيل )
    2 عصاره ى دعوت پيامبران ، توحيد است . (آتينا موسى الكتاب ... الاّ تتّخذوا)
    3 انسان نياز به تكيه گاه دارد، و انبيا، خداوند را تكيه گاه واقعى او معرّفى مى كنند. (الاّ تتّخذوا من دونى وكيلا )
    (3) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً
    ترجمه :
    (اى بنى اسرائيل !) اى فرزندانِ كسانى كه آنان را همراه نوح ، سوار (بر كشتى ) كرديم و (نجات داديم !) همانا نوح ، بنده اى بسيار شكرگزار بود (شما هم مثل او باشيد، تا نجات يابيد).
    نكته ها
    o حضرت نوح را ((پدر دوّم )) انسان گفته اند، چون در طوفان نوح ، همه ى مردم غرق شدند، جز آنان كه در كشتى همراه نوح بودند. از اين رو معناى ((ذُرّيّة مَن حَمَلنا)) همانند جمله ى ((يا بنى آدم )) است .
    O حضرت نوح در ميان پيامبران ، بيش از همه عمر كرد و همواره گرفتار اذيّت و آزار كفّار و لجوجان بود، ولى بنده اى بسيار شاكر بود.(28) خداوند نيز براى حضرت نوح ، حساب ويژه اى باز كرده و سلام مخصوص به او داده است .(29)
    پيام ها :
    1 در مكتب انبيا بودن و همراهى با آنان ، رمز نجات و بقاى انسان است . (ذرّية مَن حملنا مع نوحٍ)
    2 تاريخِ گذشتگان ، عامل تربيت و هشدار براى آيندگان است . (ذرّية مَن حملنا )
    3 توجّه دادن فرزندان به شرافت و ايمان نياكان ، راهى عاطفى براى تربيت و پذيرش دعوت و مسئوليّت آنان است . (ذرّية مَن حملنا)
    4 عبوديّت وبندگى خدا، زمينه ايمنى از حوادث و مهالك است . (حَملنا مع نوح انّه كان عبدا شكورا )
    5 تجليل از مردان والا و اسوه ، از عوامل تربيت است . (كان عبدا شكورا) للّه
    6 يكى از بركات شكور بودن ، ذرّيه پايدار داشتن است .(ذرّية مَن ... عبدا شكورا )
    (4) وَقَضَيْنَآ إِلَى بَنِىَّ إِسْرََّءِيلَ فِى الْكِتَا بِ لَتُفْسِدُنَّ فِى الاَْرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً
    ترجمه :
    ما در كتاب (تورات )، به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه قطعا شما دوبار در زمين فساد مى كنيد و برترى جويىِ بزرگى خواهيد كرد.
    نكته ها
    o ممكن است دو نوبت فساد بنى اسرائيل ؛ يك بار به خاطر شهادت شعيا و مخالفت آرميا و يك بار هم به خاطر قتل زكريّا و يحيى بوده باشد، البتّه احتمال ماجراهاى ديگرى نيز داده شده كه در آيات بعد به آن اشاره مى شود.
    O بهشت مخصوص كسانى است كه از هرگونه برترى طلبى و استكبار دورى كنند، نه كسانى كه خود را برتر و بزرگ تر از ديگران بدانند. (تلك الدار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الارض و لافسادا )(30)
    پيام ها :
    1 كتاب هاى آسمانى ، از آينده نيز خبر داده اند. (قضينا)
    2 سوابق قوم يهود، در تورات هم ثبت شده است . (فى الكتاب )
    3 فساد، شامل انواع فسادهاى جانى ، فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى و سياسى مى شود. (لتفسدن ) مطلق آمده است .
    4 برترى جويى و فساد در زمين ، از خصلت هاى دنياطلبان است . (لتفسدن فى الارض و لتعلنّ )
    5 فسادى خطرناك تر است كه ريشه ى استكبارى داشته باشد و تكرار شود. (لتفسدنّ... مرّتين و لتعلنّ)
    6 گاهى مستضعفين نيز مستكبر مى شوند. (ولتَعلُنّ علوّا كبيرا )
    (5) فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ اءُولَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَآ اءُوْلِى بَاءْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً
    ترجمه :
    پس همين كه وعده ى نخستين فتنه فرا رسد، گروهى از بندگان توانمند و جنگجوى خويش را (براى سركوبى شما) بر انگيزيم . پس درون خانه ها را جستجو كنند (تا فتنه گران را يافته كيفر دهند) و آن ، وعده اى قطعى است .
    نكته ها
    o قرآن ، براى آن گروهى كه فسادگران بنى اسرائيل را سركوب مى كنند، مصداقى بيان نكرده است . امّادر تفاسير، آن را به بخت النصّر، طالوت ، پادشاه روم ، هيتلر و... تطبيق داده اند، ولى هيچ كدام از آنان ، با كلمه ى مقدّس ((بَعثنا)) كه براى قيامت و بعثت انبيا آمده ، و((عبادا لنا)) كه براى افرادى همچون پيامبران بكار رفته است ، سازگار نيست . بنابراين شايد نظر آيه به آينده اى باشد كه هنوز نيامده است .
    پيام ها :
    1 از سنّت هاى الهى ، نابودى مستكبران طغيان گر است . (بعثنا عليكم للّه )
    2 تحقّق وعده هاى الهى ، به معناى كنار بودن انسان از وظيفه ى جهاد نيست . (بعثنا عليكم عبادا)
    3 جهاد و مبارزه با مستكبران ، مخصوص اسلام نيست . (بعثنا... اولى باءس شديد )
    4 دست بالاى دست بسيار است . بنى اسرائيل طغيان كردند، خدا هم برتر از آنان را برايشان مسلطّ مى سازد. (بعثنا... اولى باءس شديد)
    5 فراهم آوردن قدرت براى سركوبى فتنه گران و سلب امنيّت از آنان ، حتّى از طريق گشت خانه به خانه ، كارى نيكو است . (فجاسوا خلال الدّيار )
    6 پيشگويى هاى آسمانى ، حتما به وقوع مى پيوندد. (وعدا مفعولا)
    (6) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَاءَمْدَدْنَكُم بِاءَمْوَلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَكُمْ اءَكْثَرَ نَفِيراً
    ترجمه :
    سپس ، جنگ را به سود شما و عليه آنان برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان كمك كنيم و نفرات شما را بيشتر قرار دهيم .
    نكته ها
    o ظاهر آيه اين است كه پس از فسادگرى و شكست بنى اسرائيل ، خداوند دوباره آنان را با سرمايه و فرزندان سروسامان دهد، ولى احتمال دارد مخاطب ((رددنا لكم الكرّة ))، همان ((عبادا لنا اولى باءس )) آيه قبل باشد، يعنى به بندگان سلحشور خويش دو لطف داريم : يكى تارومار كردن متجاوزان بنى اسرائيل ، و ديگرى به قدرت و حكومت رساندن آنان .
    پيام ها :
    1 مهلت دادن و امتحان مجدّد از طريق سرمايه وفرزندان ، از سنّت هاى الهى است . (رددنا لكم )
    2 سرمايه ونيروى انسانى ، وسيله قدرت وحكومت است . (امددناكم باموالٍ وبنين )
    3 لطف خدا، هم شامل فرد گنهكارى مى شود كه توبه كند، و هم امّت گنهكار كه گوشمالى شده باشد. (رددنا لكم الكرّة )
    4 كثرت جمعيّت ، از نعمت هاى الهى است . (جعلناكم اكثر نفيرا )
    (7) إِنْ اءَحْسَنتُمْ اءَحْسَنتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ وَإِنْ اءَسَاءْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ لِيَسَُُّواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ اءَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً
    ترجمه :
    اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى كرده ايد واگر بدى كنيد (باز هم ) به خود بد كرده ايد. پس همين كه وعده ى (فسادگرى ) دوّم فرا رسد (جنگجويان نيرومند و مؤ من را براى قلع وقمع شما مى فرستيم ) تا سيماى (نظامى وعزّت دنيوى ) شما را زشت نمايند و(براى گرفتن قدرت ) به مسجدالاقصى وارد شوند، همان گونه كه بار نخست وارد شدند وتاآنچه را زير سلطه درآورده اند، به سختى ويران كنند.
    نكته ها
    o آنچه در حوادث تاريخى اهميّت داشته و موجب سازندگى مى شود، عبرت ها و درسهاى آن است ، نه جزئيات حوادث . ماجراى تارومار شدن مستكبران يهود به دست بندگان مؤ من خدا كه در دو آيه ى اخير بيان شده ، براى اين است كه بگويد: استكبار وكفر، بى پاسخ نيست . چون همين هدف كلّى و تربيتى مقصود بوده است ، لذا آيه به ذكر جزئيات درگيرى و نفرات و سلاح نپرداخته است ، مثل داستان حضرت يوسف عليه السلام كه چون هدف تربيتى و عفاف آموزى دارد، خيلى از جزئيّات داستان ، حتّى نام زليخا نيز مطرح نشده است .
    O گرچه بعضى تفاسير، استكبار و فساد يهود و قلع و قمع شدن آنان را در دو نوبت ، به افرادى در گذشته هاى دور يا نزديك نسبت داده اند و مسجدالاقصى در طول چند هزار سال ، بارها شاهد حوادث و خاطرات تلخ بوده است ، ولى شايد با توجّه به آيات وروايات ، بايد منتظر تجاوز و استكبار اسرائيل در آينده و ريشه كن شدن آنان از سوى بندگان صالح خدا باشيم . چنانكه از ظاهر آيه ى 5 و 6 بر مى آيد، كه هنوز چنين فساد گسترده اى در زمين از طرف بنى اسرائيل وچنين قلع و قمع مهمى توسط مردان خدا انجام نشده است .(31)
    o روايات متعدّدى كه در ذيل اين آيه در تفاسير آمده است ، برخى نابودى يهوديان متجاوز را به قبل از قيام حضرت مهدى عليه السلام توسط انقلابيون مؤ من دانسته است ، كه شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده ، تا مرز شهادت پيش مى روند و زمينه ساز حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام مى شوند. و برخى وقوع آن را در زمان ظهور امام زمان دانسته كه متجاوزان يهود، قلع و قمع خواهند شد.(32)
    پيام ها :
    1 نيكى و بدى ما، به خداوند سود يا زيانى نمى رساند بلكه نتيجه آن به خود ما باز مى گردد. (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اءساءتم فلها )
    2 اوّل بايد از نيكى ها دم زد، سپس از بدى ها. (ان احسنتم ... ان اساءتم ) للّه
    3 انسان در انتخاب و چگونگى عمل خويش ، آزاد است . (ان احسنتم ... ان اساءتم )
    4 فراز ونشيب هاى تاريخ ونابودى يهود بدنبال بلندپروازى آن ، بر پايه قانون و سنّت الهى مى باشد. (ان احسنتم احسنتم ...)
    5 مساجد، پيوسته پايگاه قدرت اديان و سمبل قدرت بوده و آزاد كردن مساجد از سلطه ى كفار از وظائف مؤ منان است . براى سركوب يهوديان متجاوز، مردان خدا وارد بيت المقدّس مى شوند، چنانكه مسلمانان با فتح مكّه وارد مسجدالحرام شدند. (ليدخلوا المسجدللّه )
    6 براى تقويت حق ، قلع و قمع مستكبران لازم است . (و ليتبّروا ما علوا تتبيرا)
    (8) عَسَى رَبُّكُمْ اءَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَفِرِينَ حَصِيراً
    ترجمه :
    اميد است كه پروردگارتان بر شما رحم كند و اگر باز گرديد (و دوباره فتنه كنيد) ما نيز برمى گرديم (و قهر خود را مى فرستيم ) و ما دوزخ را براى كافران ، زندانى سخت قرار داده ايم .
    نكته ها
    o ((حَصير))، از((حَصر)) به معناى در تنگنا و محاصره افتادن است . به فرش حصيرى نيز از آن جهت حصير مى گويند كه در هم بافته شده است .
    پيام ها :
    1 ياءس و نااميدى از رحمت الهى روا نيست . خداوند، براى مفسدان نيز راه بازگشت را باز گذارده است . (عسى ربكم ان يرحمكم )
    2 محور كار مربى بايد رحمت و محبّت باشد. (ربّكم ، يرحمكم )
    3 در شيوه ى هدايت ، ابتدا از رحم ومهربانى بگوييم ، سپس از هشدار و تهديد استفاده كنيم . (يرحمكم ... عدنا)
    4 قهر الهى وابسته به عملكرد خود ماست . (ان عدتم عدنا )
    5 فسادى كه توبه در پى نداشته باشد، به كفر مى انجامد. (و جعلنا جهنّم للكافرين )
    6 دوزخيان هيچ راه فرارى ندارند. (حصيرا )
    (9) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ اءَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً كَبِيراً
    ترجمه :
    همانا اين قرآن به استوارترين راه ، هدايت مى كند و به مؤ منانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت مى دهد كه برايشان پاداش بزرگى است .
    (10) وَاءَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ اءَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً
    ترجمه :
    و آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند، برايشان عذابى دردناك ، آماده كرده ايم .
    نكته ها
    o جمله ى ((يهدى للّتى هى اقوم )) را دو گونه مى توان معنا كرد:
    الف : قرآن به پايدارترين شيوه هدايت مى كند.
    ب : قرآن استوارترين ملّت ها و امّت ها را هدايت مى كند.
    پيام ها :
    1 خرافات و اوهام در منطق استوار قرآن راه ندارد. (يهدى للّتى هى اقوم )
    2 قرآن تنها كتابى است كه قوانين ابدى و ثابت دارد. (يهدى للّتى هى اقوم )
    3 دريافت اجر به ايمان و عمل نياز دارد، (المؤ منين الذين يعملون الصالحات ) ولى براى دوزخى شدن ، كفر به تنهايى كافى است . (الذين لايؤ منون ... لهم عذابا )
    4 عذاب الهى از هم اكنون آماده است . (اعتدنا)
    5 بيم واميد در كنار هم بايد باشد. (اجرا كبيرا... عذابا اليما )
    (11) وَيَدْعُ الاِْنْسَنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الاِْنسَنُ عَجُولاًَ
    ترجمه :
    و انسان (شتابزده و نادان ) همانگونه كه خير را مى طلبد، شرّ را هم مى طلبد. و انسان همواره عجول است .
    نكته ها
    o در قرآن از شتاب زدگى انسان و شرّخواهى او بارها سخن به ميان آمده است : (و يستعجلونك بالسيّئة قبل الحسنه )(33) يعنى از تو عذاب فورى مى خواهند. در آيه اى ديگر از قول كافران مى فرمايد: (امطر علينا حجارةً من السماء) (34) مى گويند: خدايا اگر دين حقّ است ، از آسمان بر ما سنگ بباران . سرچشمه ى اين شتاب ها جهل و عناد و تعصّب است .
    O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ((انّما اهلك الناس العجلة ))(35) بيشترين هلاكت و تباهى انسان از عجله است . بسيارى از نفرين هايى را هم كه انسان عليه خود يا فرزندانش مى كند از همين عجله است .
    پيام ها :
    1 عجله و شتاب از آفات فكر و عمل بشر است . (و يدع الانسان بالشرّ... عجولا )
    2 انسان فطرتا خيرگِراست . (يدع الانسان بالشرّ دعائه بالخير) للّه تشبيه شرّخواهى انسان به خيرخواهى او، نشانه آن است كه انسان در اصل ، خيرگِرا مى باشد.
    3 آنان كه به هدايت استوار قرآن (يهدى للتى هى اقوم ) راه نيابند، شتابزده سراغ شرّ خواهند رفت . (يدع الانسان بالشرّ)
    4 عجله در نهاد هر انسانى وجود دارد، امّا بايد جاى استفاده ى صحيح آن را بشناسيم . (كان الانسان عجولا )
    (12) وَجَعَلْنَا الَّيْلَ وَالنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ وَكُلَّ شَىْءٍ فَصَّلْنَهُ تَفْصِيلاً
    ترجمه :
    و ما شب و روز را دو نشانه (از قدرت خود) قرار داديم ، پس نشانه ى شب (روشنى ماه ) را زدوديم و نشانه ى روز (خورشيد) را روشنگر ساختيم تا فضل و روزى از پروردگارتان بجوييد و تا شمار سالها و حساب را بدانيد و ما هر چيز را به روشنى بيان كرديم .
    نكته ها
    o شايد دليل اينكه در قرآن معمولا كلمه ى شب مقدّم بر روز آمده است ، اين باشد كه تاريكى زمين از خودش است و روشنايى آن از خورشيد.
    پيام ها :
    1 گردش زمين به دور خود و پيدايش روز و شب و تغييرات آن ، طبق اراده ى حكيمانه ى الهى است ، نه تصادفى . (جعلنا ... مَحَونا... لتبتغوا )
    2 روز براى كار و شب براى استراحت است . (آية النهار مبصرةً لتبتغوا)
    3 با آنكه فضل و رحمت از خداست ، ولى ما نيز بايد تلاش كنيم . (لتبتغواللّه )
    4 آماده سازى زمينه هاى كسب روزى ، از شئون ربوبيّت الهى است . (لتبتغوا فضلا من ربّكم )
    5 روزى ، از سوى خداست ، به زرنگى خود مغرور نشويم . (فضلا من ربّكم )
    6 تدبير نظام آفرينش ، بى هدف نيست و در اين تدبير، محور هدف ها انسان است . (لتبتغوا ... لتعلموا)
    7 شب و روز، تقويمى طبيعى ، دائمى ، همگانى ، آسان و قابل فهم ، و وسيله اى براى نظم و برنامه ريزى مى باشد. (لتعلموا عدد السنين و الحساب )
    8 در نظام هستى ، همه چيز منظّم ، قانون مند و تفكيك شده است تا اصطكاك و تداخل و فروپاشى پيش نيايد. (وكل شى ء فصّلناه تفصيلا)
    (13) وَ كُلَّ إِنسَنٍ اءَلْزَمْنَهُ طََّئِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَ مَةِ كِتَ باً يَلْقَ هُ مَنشُوراً
    ترجمه :
    وكارنامه ى هرانسانى را در گردنش بسته ايم و روز قيامت براى او نوشته اى بيرون آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند.
    نكته ها
    o كلمه ((طائر)) در آيه كنايه از عمل انسان است ، زيرا اعمال انسان همچون پرنده پرواز دارد تا به صاحبش برسد و پرونده عمل هر كس ، از خير و شرّ، به گردنش آويخته مى شود.
    O در قرآن بارها به مساءله نامه ى عمل اشاره شده و در آيات مختلف نكاتى مطرح گرديده است ، از جمله :
    1 نامه ى عمل براى همه است . (كلّ انسان الزمناه طائره ...)
    2 در آن نامه چيزى فروگذار نشده است . (لا يغادر صغيرةً ولا كبيرة للّه )(36)
    3 مجرمان از آن مى ترسند. (فترى المجرمين مشفقين ممّافيه ) (37)
    4 خود انسان با خواندن نامه ى عملش ، حاكم و داور است . (اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا )(38)
    5 رستگاران ، كتابشان به دست راست داده مى شود و دوزخيان به دست چپ . (اوتى كتابه بيمينه ... بشماله ) (39)
    پيام ها :
    1 حساب و كتاب ، براى همه است واستثنا ندارد. (كلّ انسان )
    2 همه ى انسان ها با كارت شناسايىِ اعمال ، در محشر حضور پيدا مى كنند. (كلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه )
    3 عمل انسان ، ملازم انسان است . (الزمناه ... فى عنقه )
    4 براى خدا همه ى عمل ها روشن است ، به گردن آويختن نامه ى اعمال ، براى فهميدن خود انسان است . (نخرج له )
    5 همه ى اعمال و حركات انسان ثبت مى شود. (كتابا يلقاه )
    6 گرچه ثبت اعمال در دنيا براى انسان محسوس نيست ، ولى در قيامت ، آن را خواهد ديد. (يلقاه )
    7 نامه ى اعمال انسان در قيامت ، باز و افشا مى شود (يلقاه منشورا )
    (14) اِقْرَاءْ كِتَبَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً
    ترجمه :
    (در قيامت به انسان گفته مى شود:) كتابت را بخوان ، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خويش باشى .
    نكته ها
    o امام صادق عليه السلام مى فرمايد: انسان ، اعمال خويش را در پرونده ى خود چنان واضح مى بيند كه گويى همان ساعت آن را مرتكب شده است .(40)
    o فخر رازى مى گويد: مراد از كتاب ، صفحه ى روح است كه اعمال انسان در آن اثر مى گذارد و مراد از خواندن ، درك و فهم آن است .(41) در تفسير الميزان ، از كتاب ، به نفس اعمال تفسير شده است .
    O در روايات بسيارى توصيه شده كه انسان پيش از قيامت ، به حساب كار خود رسيدگى كند. ((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا))(42) و اينگونه محاسبه ها، زمينه ى بيدارى انسان و نبود آن نشانه ى غفلت اوست . در حديث آمده است : هر كس در دنيا از خود حساب بكشد، حسابش در آخرت آسان است . پس بايد در همين دنيا كتاب زندگى و پرونده ى اعمال خود را بخوانيم تا ضعف ها را جبران و از بدى ها توبه كرده و به اعمال نيك خود بيافزاييم .(43)
    پيام ها :
    1 در قيامت ، همه ى مردم قادر به خواندن نامه ى اعمال خود مى شوند. (اقرء )
    2 در قيامت ، وجدان ها بيدار مى شود. (نفسك )
    3 قيامت ، تنها دادگاهى است كه مجرم عليه خودش حكم مى كند. (كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا )
    (15) مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لاَتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اءُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً
    ترجمه :
    هر كس هدايت يافت ، پس همانا به سود خويش هدايت يافته است و هر كس گمراه شد، تنها به زيان خويش گمراه شده است و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و ما هرگز عذاب كننده نبوده ايم ، مگر آنكه پيامبرى بفرستيم (و اتمام حجّت كنيم ).
    نكته ها
    o با توجّه به آيات 25 انعام و 13 عنكبوت و روايات ، پيشوايان كفر و گمراهى ، علاوه بر بار گناهان خود، بار گناهِ پيروان خود را نيز بر دوش مى كشند، بدون آنكه از گناه پيروان ، چيزى برداشته شود. زيرا اسباب گ مراهى آنان را فراهم كرده اند.
    پيام ها :
    1 انسان در انتخاب راه ، آزاد است . (مَن اهتدى ... مَن ضَلّ )
    2 هدايت پذيرى به سود خود انسان و كفر واعراض ، به زيان خود اوست ؛ سود و زيانى به خدا نمى رسد. (يهتدى لنفسه ... يضلّ عليها)
    3 هر كس ، گرفتار عمل خويش است . (لاتزر وازرة وزر اخرى )
    4 اوّل بايد از مثبت ها سخن گفت ، بعد از منفى ها. ((مَن اِهتدى )) قبل از ((مَن ضلّ)) آمده است .
    5 سنّت خدا بر آن است كه كسى يا امّتى را بدون بيان و اتمام حجّت ، عذاب نكند. (ما كنّا معذّبين حتّى نبعث رسولاً)
    6 عقل ، به تنهايى براى سعادت بشر كافى نيست ، هدايت انبيا لازم است . (حتى نبعث رسولاً )
    7 انبيا براى هدايت بشر، از ابتداى خلقت بوده اند. (ماكنّا معذّبين حتّى نبعث رسولاً)
    8 لازمه ى آخرت ، آمدن انبياست ، چون براى بازخواست شدن انسان ، قبلاً بايد شرح وظايفش را از طريق پيامبران دريافت كند. (وما كنا معذبين ... )
    (16) وَ إِذَآ اءَرَدْنَآ اءَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً اءَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَهَا تَدْمِيراً
    ترجمه :
    و هرگاه بخواهيم (مردم ) منطقه اى را (به كيفر گناهشان ) هلاك كنيم ، به خوشگذرانان آنان فرمان مى دهيم ، پس در آن مخالفت و عصيان مى كنند، كه مستحقّ عذاب و قهر الهى مى شوند، سپس ‍ آنجارا به سختى درهم مى كوبيم .
    نكته ها
    o ((اَمَرنا مُترفيها))، يعنى بزرگان قوم را فرمان به اطاعت مى دهيم ، زيرا خداوند به فسق و گناه دستور نمى دهد، بلكه به عدل و احسان فرمان مى دهد. شيوه ى هلاك كردن خدا به اين نحواست كه به اطاعت دستور مى دهد، مرفّهان بى درد مخالفت مى كنند و افراد عادّى هم از آنان پيروى مى كنند، آنگاه قهر الهى بر همگان حتمى و محقق مى شود، و عذاب و غضب الهى فرا مى رسد.
    O اراده ى قهر خداى حكيم ، براساس زمينه هاى گناه و خصلت هاى منفى ماست ، و گرنه خداوند مهربان ، بى جهت اراده ى هلاك قومى را نمى كند. به فرموده ى حضرت رضا عليه السلام : اراده ى الهى در اين آيه ، مشروط به فسق ماست .(44)
    پيام ها :
    1 يكى از شيوه هاى قهر و كيفر الهى ، رفاه زدگى و فرورفتن در نعمت هاست . (اردنا ان نهلك قرية ... )
    2 وجود مترفين در جامعه ، زمينه ساز قهر الهى است . (ففسقوا فيها فحقّ ...)
    3 سقوط اخلاقى و اجتماعى جامعه ، به دست رؤ ساى مرفّه آنان است . (امرنا مترفيها ففسقوا )
    4 مرفّهان بى درد، پيش از ديگران در برابر دعوت انبيا مى ايستند، چون رفاه ، معمولا سرچشمه ى فساد است . (امرنا مترفيها ففسقوا)
    5 مهلت دادن به نافرمانان ، سنّت الهى است . (امرنا، ففسقوا، فحقّ للّه )
    6 تهديدهاى الهى را جدّى بگيريم و خود را اصلاح كنيم ، چون عامل اجراى تهديدهاى الهى عملكرد خودماست . (ففسقوا فيها فحقّ عليها القول )
    7 بدون اتمام حجّت ، عذاب الهى نازل نمى شود. (امرنا، ففسقوا، فحقّ، فدمّرنا )
    8 قهر و عذاب الهى ، شديد است . (فدمّرناها تدميرا)
    9 همه چيز و همه كار با قدرت الهى انجام مى شود. (اردنا، نهلك ، امرنا، دمّرنا )

  6. #46
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (17) وَ كَمْ اءَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً
    ترجمه :
    وچه بسيار مردمانى را كه پس از نوح (به كيفر گناه وكفرشان ) نابود كرديم و همين كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست .
    نكته ها
    O اين آيه كه انقراض نسلى از بشر و آغاز نظام نوينى در زندگى بشر را بازگو مى كند، نشان مى دهد كه زمان حضرت نوح عليه السلام ، نقطه ى عطفى در تاريخ بشر بوده است . زندگى قبل از نوح ، بسيار ساده و با جمعيّتى محدود بوده و تاريخ پرماجرايى نداشته است و تداوم نسل بشر، با چند مؤ منى صورت گرفته كه در كشتى همراه نوح عليه السلام بودند.
    O آيه ، ضمن اينكه هشدار به غافلان و عبرت براى مردم است ، مايه ى تسكين و آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله است ، كه اگر كافران از آزارشان دست برندارند، گرفتار قهر الهى خواهند شد.
    O پس از قوم نوح ، قوم عاد، ثمود، لوط، اصحاب مدين ، فرعون ، هامان ، قارون و اصحاب فيل هم ، گرفتار قهر الهى شدند. (من القرون من بعد نوح للّه )
    پيام ها :
    1 ملّت هايى كه در طول تاريخ ، به دليل نافرمانى ، گرفتار قهر و غضب خدا شده اند بسيارند. (كم اهلكنا)
    2 قهر الهى مخصوص قيامت نيست ، در دنيا هم هلاك مى كند. (كم اهلكنا )
    3 تاريخ ، سرچشمه ى عبرت و درس است . (من القرون )
    4 توجّه به علم و آگاهى خدا به گناهان ، براى تربيت ما كافى است . (كفى بربّك )
    5 خداوند در اراده ى هلاكت قومى نياز به شاهد و بيّنه ندارد. (كفى بربّك ...)
    6 انسان گنهكار، بنده ى خداست . (بذنوب عباده ) نفرمود: ((بذنوب الناس ))
    7 خداوند، به باطن ما خبير و به ظاهر ما بصير است . (خبيرا بصيرا) للّه
    (18) مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً
    ترجمه :
    هر كس پيوسته زندگى دنياى زودگذر را بخواهد، به مقدارى كه بخواهيم و براى هركه اراده كنيم ، در اين دنيا بشتاب فراهم مى كنيم ، سپس جهنّم را برايش قرار مى دهيم كه با شرمندگى وطردشدگى ، وارد آن خواهد شد.
    نكته ها
    O از ديدگاه قرآن ، دنياطلبى و دنياگرايى اگر سبب غفلت از آخرت و انحصار خواسته ها در دنيا باشد، نكوهيده است . اين نكته در آيات فراوانى مطرح شده است ، از جمله : (يَعلمون ظاهِرا مِن الحَيوة الدّنيا و هم عَن الاخرة هم غافِلون ) (45)، (فاءعرض عن مَن تَولّى عن ذكرِنا و لم يُرِد الاّ الحيوةَ الدّنيا )(46) و (اءرَضيتُم بالحَيوة الدّنيا) (47)
    O در جهان ماديّات نزاع و درگيرى زياد است و همه كس به همه آرزوهايش نمى رسد، پس بايد اندازه و سهميه اى باشد كه چه كسى چه مقدار داشته باشد: (عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد )، امّا در دنياى معنويات ، چون تزاحم و محدوديّتى نيست ، همه صد درصد كامياب مى شوند و راه براى بيشتر هم باز است . (كان سعيهم مشكورا) (48)
    پيام ها :
    1 دنيا زودگذر است . (العاجلة )
    2 انسان ، با اراده خلق شده ودر انتخاب آزاد است ، ولى اراده ى الهى اصل است . (يريد... لمن نريد)
    3 آنچه زشت است ، خصلت دنياگرايى است ، نه اصل دنيا. (كان يريد العاجله )
    4 خواست انسان بى حدّ و حصر است ، پس بايد در چهارچوب اراده ى الهى محدود شود. (ما نشاء)
    5 همه ى دنياخواهان به دنيا نمى رسند. (لمن نريد )
    6 دنياطلبان دو دسته اند: برخى دنيا و آخرت را مى بازند، (خسر الدنيا و الاخرة ) بعضى به بخشى از خواسته هاى دنيايى شان مى رسند. (عجّلنا له فيها ما نشاء )
    7 دنياطلبان و صاحبان اهداف مادّى ، شايد به مقدارى از نام و نان برسند، ولى قيامتشان تباه است . (جعلنا له جهنّم )
    8 پايان دنياطلبى ، پشيمانى و دوزخ است . (جعلنا له جهنّم )
    9 دنياطلبان ، هم در آتش مى سوزند (عذاب جسمى )، هم تحقير مى شوند (عذاب روحى ). (يصليها مذموما مدحورا)
    (19) وَمَنْ اءَرَادَ الاَْخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاءُوْلََّئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً
    ترجمه :
    و هر كس خواهان آخرت باشد و براى آن تلاش شايسته و در خور كند، و مؤ من باشد، پس تلاش آنان سپاس گزارده مى شود.
    پيام ها :
    1 انسان ، آزاد وداراى اراده است . (مَن اراد)
    2 آخرت ، بدون تلاش به دست نمى آيد. (سَعى لها )
    3 براى سعادت اخروى ، تلاش ويژه اى لازم است . (سَعى لها سَعيَها) للّه
    4 ايمان ، شرط نتيجه گيرى از تلاش هاى دنيوى است . (و هو مؤ من )
    5 شرط سعادت اخروى ، ايمان و تلاش است . (كان سعيهم مشكورا)
    6 تلاش مؤ منان مورد تقدير و سپاس است ، چه به نتيجه برسد يا نرسد. (كان سعيهم مشكورا )
    7 دست يابى دنياگرايان به دنيا، احتمالى است ، (عجّلنا... لِمَن نريد) للّه ولى دست يابى مؤ منان آخرت گرا به پاداش ، قطعى است . (كان سعيهم مشكورا )
    8 اراده وتلاش انسان در سعادت او نقش دارد. (اراد... سعى ... كان سعيهم مشكورا)
    9 تشكّر از تلاش ديگران ، كارى الهى است . (كان سعيهم مشكورا )
    10 سپاس خدا از مؤ منان ، بالاتر از باغ بهشت است ، چون تشكّر هر كس ، به اندازه ى شعاع وجودى اوست . (كان سعيهم مشكورا)
    11 هر سعى و تلاشى مورد تقدير و ستايش خدا نيست . (من اراد الاخرة و سعى لها... كان سعيهم مشكورا )
    (20) كُلاًّ نُمِدُّ هََّؤُلاََّءِ وَهََّؤُلاََّءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً
    ترجمه :
    ما از عطاى پروردگارت ، اينان (فرصت طلبان ) و آنان (دنيا طلبان ) را كمك مى كنيم و عطاى پروردگارت از كسى منع نمى شود.
    نكته ها
    O خداوند انسان ها را آزاد آفريد و با در اختيار قرار دادن امكانات ، آنان را آزمود تا نحوه ى عمل و گزينش آنان روشن شود و معامله كنندگان با خدا، از ديگران جدا شوند، مثل سازمان آب و برق كه اين دو نعمت را در اختيار همه ى خانه ها قرار مى دهد، تا افراد با انتخاب خود، از آنها استفاده ى خوب يا بد بكنند.
    پيام ها :
    1 سنّت خدا براين است كه نعمت و امداد خويش را در اختيار همگان قرار دهد، تا هركس صفات خوب و بد خويش را بروز دهد. (كلاً نمدّ )
    2 ايمان به خداوند وآخرت طلبى ، با برخوردارى از امكانات مادّى منافاتى ندارد. (كلاً نمدّ)
    3 الطاف الهى از شئون ربوبيّت و تفضّل اوست ، وگرنه ما طلبى از او نداريم . (عطاء ربّك )
    4 عطاى خداوند، هميشگى است . (ما كان عطاء ربّك محظورا)
    (21) اُنظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلاَْخِرَةُ اءَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ اءَكْبَرُ تَفْضِيلاً
    ترجمه :
    بنگر كه چگونه بعضى از آنان را بر بعض ديگر برترى داديم ، وقطعا درجات آخرت ، بزرگتر و ارزشمندتر است .
    نكته ها
    O برترى هاى افراد بر يكديگر دو نوع است : گاهى به خاطر استعداد، ذوق ، فكر، شرايط خانوادگى ، جغرافيايى و امثال آن انسان دريافت هايى دارد كه اينها لطف خداوند و همراه با مسئوليّت و آزمايش است كه اين آيه به همين برترى ها اشاره دارد و گاهى برترى ها بر اساس ظلم و استثمار و استحمار است كه حساب جداگانه اى دارد.
    O پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درجات بهشت ، به مقدار عقل اهل بهشت است .(49)
    پيام ها :
    1 توجّه به حكمتِ تفاوت در خلقت ، نياز به تاءمّل و دقّت دارد. (اُنظر كيف فضّلنا)
    2 جايگاه همه در آخرت ، يكسان نيست وبرترى هاى بس بزرگى وجود دارد. (اكبر درجات )
    (22) لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً
    ترجمه :
    با خداوند، معبود ديگرى قرار مده كه نكوهيده و سرافكنده خواهى نشست .
    نكته ها
    O گرچه مخاطب آيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، ولى مقصود ديگرانند. نظير اينگونه خطاب در آيات قرآن فراوان است ، از جمله آيه ى (و امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اُفٍّ )(50) يعنى هرگاه يكى از پدر و مادر يا هردو، نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان افّ مگو، با آنكه پيامبر پدر و مادر خود را در كودكى از دست داده بود. در اين آيه نيز مراد از ((لا تجعل )) مردم هستند كه به دليل رهبرى پيامبر، آن حضرت مورد خطاب واقع شده است .
    پيام ها :
    1 شكوفايى و عزّت انسان در سايه ى توحيد است و شرك و پرستش غير خدا انسان را خوار و ذليل مى كند. (ملوما مخذولا)
    2 مكاتب غير الهى ، انسان را به بن بست و ركود و باتلاق مى كشاند. (فتقعد ملوما مخذولا )
    3 مشرك ، مورد نكوهش خدا، فرشتگان ، مؤ منين ، وجدان هاى بيدار و خردمندان جهان است . (ملوما مخذولا) زيرا نامى از مذمّت كننده نيامده است ، تا مطلق و فراگير باشد.
    (23) وَقَضَى رَبُّكَ اءَلا تَعْبُدُوَّاْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسَناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ اءَحَدُهُمَآ اءَوْ كِلاَ هُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ اءُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً
    ترجمه :
    پروردگارت مقرّر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان ((اُف )) مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو.
    نكته ها
    O در احاديث ، در مورد احسان به والدين بسيار سفارش شده و از آزردن آنان نكوهش به عمل آمده است :
    پاداش نگاه رحمت به والدين ، حج مقبول است . رضايت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست . احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مى كند و سبب مى شود كه فرزندان نيز به ما احسان كنند. در احاديث آمده است : حتّى اگر تو را زدند، تو ((اُفّ)) نگو، خيره نگاه مكن ، دست بلند مكن ، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن ، كارى مكن كه مردم به آنان دشنام دهند، پيش از آنان منشين و پيش از آنكه از تو چيزى بخواهند به آنان كمك كن .(51)
    O مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مى داد، پيامبر را در همان حالت ديد، پرسيد: آيا حقّ مادرم را ادا كردم ؟ فرمود: حتّى حقّ يكى از ناله هاى زمان زايمان را ادا نكردى .(52)
    O از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤ ال شد: آيا پس از مرگ هم احسانى براى والدين هست ؟ فرمود: آرى ، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برايشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهى هايشان و احترام دوستانشان .(53)
    O مردى از پدرش نزد پيامبر شكايت كرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پير گفت : روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم كمك مى كردم ، امّا امروز او پولدار شده و به من كمك نمى كند. رسول خدا گريست و فرمود: هيچ سنگ و شنى نيست كه اين قصه را بشنود و نگريد! سپس به آن فرزند فرمود: ((انت و مالُك لابيك )) تو و دارايى ات از آنِ پدرت هستيد.(54)
    O در حديث آمده است : حتّى اگر والدين فرزند خود را زدند، فرزند بگويد: ((خدا شما را ببخشد)) كه اين كلمه همان ((قول كريم )) است .(55)
    O احسان به والدين ، از صفات انبياست . چنانكه در مورد حضرت عيسى عليه السلام ، توصيفِ (برّا بوالدتى ) (56) ودر مورد حضرت يحيى عليه السلام (برّا بوالديه )(57) آمده است .
    O والدين ، تنها پدر و مادر طبيعى نيستند. در برخى احاديث ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام پدر امّت به حساب آمده اند.(58) همچنان كه حضرت ابراهيم ، پدر عرب به حساب آمده است .(59) (ملّة ابيكم ابراهيم )للّه (60)
    O اگر والدين توجّه كنند كه پس از توحيد مطرحند، انگيزه ى دعوت فرزندان به توحيد در آنان زنده مى شود. (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
    پيام ها :
    1 توحيد، در راءس همه ى سفارش هاى الهى است . (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه )
    2 احترام به والدين ، در كنار اطاعت از خداوند مطرح است . (الاّتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
    3 فرمانِ نيكى به والدين مانند فرمانِ توحيد، قطعى ونسخ ‌نشدنى است . (قَضى )
    4 احسان به والدين در كنار توحيد آمده است تا نشان دهد اين كار، هم واجب عقلى و وظيفه ى انسانى است ، هم واجب شرعى . (قَضى ربّك اءلاّ تعبدوا اِلاّ ايّاه و بالوالدين احسانا )
    5 نسل نو بايد در سايه ى ايمان ، با نسل گذشته ، پيوند محكم داشته باشند. (لاتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احسانا)
    6 در احسان به والدين ، مسلمان بودن آنها شرط نيست . (بالوالدين احساناللّه )
    7 در احسان به پدر و مادر، فرقى ميان آن دو نيست . (بالوالدين احسانا) للّه
    8 نيكى به پدر ومادر را بى واسطه وبه دست خود انجام دهيم . (بالوالدين احسانا )
    9 احسان ، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت ، ادب ، آموزش ، مشورت ، اطاعت ، تشكّر، مراقبت و امثال اينها مى شود. (بالوالدين احسانا)
    10 احسان به والدين ، حدّ و مرز ندارد. (بالوالدين احسانا ) (نه مثل فقير، كه تا سير شود، وجهاد كه تا رفع فتنه باشد و روزه كه تا افطار باشد.)
    11 سفارش قرآن به احسان ، متوجّه فرزندان است ، نه والدين . (و بالوالدين احسانا) زيرا والدين نيازى به سفارش ندارند و به طور طبيعى به فرزندان خود احسان مى كنند.
    12 هرچه نياز جسمى وروحىِ والدين بيشتر باشد، احسان به آنان ضرورى تر است . (يبلغنّ عندك الكبر )
    13 پدر و مادر سالمند را به آسايشگاه نبريم ، بلكه نزد خود نگهداريم . (عندك )
    14 وقتى قرآن از رنجاندن سائل بيگانه اى نهى مى كند، (امّا السائل فلا تنهر ) تكليف پدر و مادر روشن است . (لا تنهر هما)
    15 هم احسان لازم است ، هم سخن زيبا و خوب . (احسانا ... قل لهما قولا كريما )
    (بعد از احسان ، گفتار كريمانه مهم ترين شيوه ى برخورد با والدين است .)
    16 در احسان به والدين و قول كريمانه ، شرط مقابله نيامده است . يعنى اگر آنان هم با تو كريمانه برخورد نكردند، تو كريمانه سخن بگو. (وقل لهما قولا كريما)
    (24) وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً
    ترجمه :
    و از روى مهربانى و لطف ، بال تواضع خويش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همانگونه كه مرا در كودكى تربيت كردند.
    پيام ها :
    1 فرزند در هر موقعيّتى كه هست ، بايد متواضع باشد و كمالات خود را به رُخ والدين نكشد. (واخفض لهما جناح الذّل )
    2 تواضع در برابر والدين ، بايد از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى ، يا براى گرفتن اموال آنان . (واخفض لهما... من الرّحمة )
    3 فرزند بايد نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برايشان از خداوند رحمت بخواهد. (واخفض ... و قل ربّ ارحمهما)
    4 دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است ، وگرنه خداوند دستور به دعا نمى داد. (وقل ربّ ارحمهما... )
    5 دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانه ى شكرگزارى از آنان است . (قل ربّ)
    6 در دعا از كلمه ((ربّ)) غفلت نكنيم . (قل ربّ ارحمهما )
    7 رحمت الهى ، جبران زحمات تربيتى والدين است . (ربّ ارحمهما كما ربّيانى ) گويا خداوند به فرزند مى گويد: تو رحمت خود را دريغ مدار، واز خدا نيز استمداد كن كه اداى حقّ آنان از عهده ى تو خارج است .
    8 گذشته ى خود، تلخى ها و مشكلات دوران كودكى وخردسالى را كه بر والدين تحميل شده است از ياد نبريد. (كما ربّيانى صغيرا )
    9 پدر و مادر بايد بر اساس محبّت فرزندان را تربيت كنند. (ارحمهما كما ربّيانى )
    10 انسان بايد از مربّيان خود تشكّر وقدردانى كند. (ارحمهما كما ربّيانى للّه )
    (25) رَّبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَْوَّ بِينَ غَفُوراً
    ترجمه :
    پروردگارتان به آنچه در درون شماست ، آگاه تر (از خودتان ) است . اگر صالح باشيد، قطعاً او آمرزنده توبه كنندگان است .
    پيام ها :
    1 از شئون ربوبيّت خداوند، آگاهى اوست . (ربّكم اعلم )
    2 انگيزه ما در هر كار ودر خدمت به والدين زير نظر اوست . (ربّكم اعلم ...)
    3 صلاحيّت ها مربوط به درون و انگيزه هاست . (فى نفوسكم ان تكونوا صالحين )
    4 اگر دل و درون ، صاف و صالح باشد، دَر توبه باز است . (تكونوا صالحين ... للاوّابين غفورا)
    5 توبه ى خود را با انابه ى پى درپى انجام دهيم . (اوّابين )
    6 خداوند بخشاينده است ، امّا شرط برخوردارى ما از مغفرت الهى ، توبه است . (ان تكونوا صالحين ... للاوّابين غفوراً)
    7 اگر از روى نادانى برخورد نامناسبى با والدين داشته ايم ، با توبه مى توانيم رحمت خدا را جلب كنيم . (صالحين ... غفورا ) (با توجّه به آيه ى قبل )
    8 عفو و بخشش الهى از شئون ربوبيّت اوست . (ربّكم ... غفورا)
    9 يكى از نشانه هاى صالح بودن ، توبه كردن است . (ان تكونوا صالحين ... للاوّابين )
    10 گاهى از افراد صالح نيز لغزشى سر مى زند، كه البتّه بايد اين كوتاهى ها را با توبه جبران كرد. (ان تكونوا صالحين ... اوّابين )
    (26) وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً
    ترجمه :
    حقّ خويشاوند و بيچاره و در راه مانده را ادا كن و هيچ گونه ريخت و پاش و اسرافى نكن .
    نكته ها
    O ((تَبذير)) از ريشه ى ((بَذر)) به معناى ريخت و پاش است . مانند آنكه براى دو نفر مهمان ، غذاى ده نفر را تهيه كنيم .
    O امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس چيزى را در غير مسير طاعت خدا مصرف كند، مبذّر است .(61) آن حضرت در پاسخ به اين سؤ ال كه آيا در مخارج حلال نيز اسراف وجود دارد؟ فرمودند: بلى ، زيرا كسى كه دارايى خود را چنان بخشش كند كه چيزى براى خود نگذارد، در مصرف حلال اسراف كرده است .(62)
    O پس از نزول اين آيه ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدنبال مراد خداوند از ((ذى القربى )) بود. خداوند به او وحى كرد كه ((فدك )) را به فاطمه عليها السلام بدهد و آن حضرت ((فَدك ))(63) را به فاطمه بخشيد. امّا پس از آن حضرت ، فدك را از اهل بيت به ناحقّ گرفتند واهل بيت براى گرفتن حقّ خود همواره به اين آيه استناد مى كردند.
    O مفسّران شيعه وسنّى مانند طبرى ، با الهام از روايات ، مى نويسند: امام سجاد عليه السلام در دوران اسارت وقتى همراه قافله اسرا به شام رسيد، در مقام محاجّه با آنان كه اسراى اهل بيت را بى دين و خارجى مى خواندند، با استناد به اين آيه فرمودند: مراد از ((ذا القربى )) ما هستيم !(64)
    O برخى روايات آيه را مربوط به خمس دانسته و برخى ديگر موضوع آيه را بالاتر از مسائل مادّى دانسته و گفته اند: آيه ، به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد كه حقّ علىّبن ابى طالب عليهما السلام را با وصيّت به جانشينى او ادا كند.(65) و مراد از تبذير در آيه كه از آن نهى شده ، ((غُلوّ)) است .(66)
    پيام ها :
    1 دستورات دينى با فطرت هماهنگ است . انسان به طور فطرى در درجه اوّل به والدين و سپس به نزديكان علاقه دارد، دستور اداى حقّ در اسلام نيز بر اين اساس است . با توجّه به آيات قبل و (آت ذا القربى حقه والمسكين و ابن السبيل )
    2 در انفاق ، بايد اولويّت ها را در نظر گرفت . اوّل والدين ، سپس فاميل ، بعداً فقرا و ابن السبيل . (آت ذا القربى ... للّه )
    3 خويشاوندان ، به گردن ما حقّ دارند وما منّتى بر آنان نداريم . (آت ذاالقربى حقه )
    4 خويشاوندى ، فقر و در راه ماندگى سبب پيدايش حقوق ويژه است . (آت ذاالقربى حقّه و المسكين و ابن السبيل )
    5 در پرداخت حقّ خويشاوندان ، فقر شرط نيست . (آت ذا القربى حقّه والمسكين و ابن السبيل )
    6 در انفاق بايد اعتدال را رعايت كنيم و از حد نگذريم . (آت ... و لاتبذّر للّه )
    7 ريخت و پاش و مصرف بى مورد مال ، حرام است . (ولا تبذّر)
    8 انسان در مصرف مال و ثروت خود به هر شكلى آزاد نيست . (و لاتبذّر تبذيرا )
    (27) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوَّاْ إِخْوَنَ الشَّيَطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَنُ لِرَبِّهِ كَفُوراً
    ترجمه :
    همانا اسرافكاران برادران شيطان هايند و شيطان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس بود.
    نكته ها
    O كلمه ى ((اَخ )) در عربى هم به معناى برادر، هم به معناى ملازم و همراه مى باشد. مثل ((اخو السفر)) به كسى كه پيوسته در سفر است ، و ((اخو الكرم )) كه به انسان كريم گفته مى شود. برادرى گاهى نسبى است ، گاهى مسلكى ومرامى ؛ اسرافكاران برادران مسلكى شيطانند. ((اِخوان الشياطين )) يعنى كسانى كه در مسير شيطان و همراه اويند.
    O در قرآن ، پيوسته از وسوسه يا ولايت شيطان بر افراد، سخن به ميان آمده است ، اما تنها موردى كه ((اِخوان الشياطين )) آمده اين آيه است ، يعنى اسرافكاران همكار شيطانند، نه تحت امر او. پس كار از وسوسه شدن گذشته و به مرحله ى همكارى و معاونت رسيده است . چنانكه در جاى ديگر آمده است : (نُقيّض له شيطانا فهو له قرين )(67)
    O ((تَبذير))، گرچه بيشتر در مسائل مالى است ، ولى در مورد نعمت هاى ديگر نيز وجود دارد، مانند هدر دادن عمر و جوانى ، به كار گرفتن فكر، چشم ، گوش و زبان در راه ناصحيح ، سپردن مسئوليّت ها به افراد ناصالح ، پذيرش مسئوليّت بدون داشتن لياقت و بيش از حد توان و ظرفيّت ، آموزش و آموختن مطالب غير ضرورى وغير مفيد و امثال اينها.(68)
    پيام ها :
    1 مصرف مال و دارايى در غير مورد آن ، كارى شيطانى ونوعى ناسپاسى است . (المبذّرين ... اخوان الشياطين )
    2 مبذّر و اهل ريخت و پاش بايد تحقير شود، نه آنكه مورد تقدير و احترام قرار گيرد. (اخوان الشياطين )
    3 مؤ من با مؤ من برادر است ، (انّما المؤ منون اخوة ) (69) و اسرافكار با شيطان . (انّ المبذّرين ... اخوان الشياطين )
    4 تبذير، نشانه ى كفران و ناسپاسى است ، نه نشانه ى سخاوت و بخشندگى . (المبذّرين ... لربّه كفورا)
    (28) وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً
    ترجمه :
    و اگر به انتظار رحمتى از پروردگارت كه به آن اميدوارى ، از آنان اعراض مى كنى ، پس با آنان سخنى نرم بگو.
    نكته ها
    O اين آيه ، درباره ى برخورد مناسب با مردم است . لذا پيامبر حتّى آنگاه كه در انتظار گشايش و رحمت الهى بود، اگر كسى از ايشان چيزى درخواست مى كرد كه حضرت آن را نداشت ، برايش دعا مى كرد و مى فرمود: خداوند، ما و شما را از فضل خويش روزى دهد.(70)
    O فاطمه ى زهرا عليها السلام هنگامى كه براى كمك در كارهاى خانه ى خود، از پيامبر كنيزى درخواست كرد، حضرت فرمود: در مسجد 400 نفرند كه لباس و غذا ندارند، اگر چنين نبود، خدمتكارى برايت تعيين مى كردم . آنگاه تسبيحات معروف به ((تسبيح حضرت زهرا)) را به او آموخت .(71)
    O قرآن درباره ى نحوه ى سخن گفتن با مردم ، دستورهايى دارد، از جمله اينكه با آنان سخنى نرم ، ملايم ، آسان ، استوار، معروف و رسا گفته شود. (قولا ميسورا) ، (قولا ليّنا )(72)، (قولا كريما) (73)، (قولا سديدا )(74)، (قولا معروفا) (75)، (قولا بليغا )(76)
    پيام ها :
    1 پيامبران نيز گاهى دستشان براى كمك به ديگران خالى است . (ابتغاء رحمةٍ من ربّك ترجوها)
    2 بايد به رحمت الهى اميدوار بود. (رحمةٍ من ربّك )
    3 ما از خدا طلبكار نيستيم ، آنچه هم بدهد از رحمت اوست . (رحمةٍ من ربّك ) للّه
    4 تلاش واميد بايد در كنار هم باشد وهيچكدام به تنهايى كافى نيست . (ابتغاء... ترجوها )
    5 مؤ من در جستجوى امكانات براى رسيدگى به محرومان است . (ابتغاءرحمةٍ)
    6 امكانات مادّى را از رحمت الهى بدانيم . (ابتغاء رحمة من ربّك )
    7 امكانات مادّى در جهت تربيت و تكامل انسان است . (رحمةٍ من ربّك )
    8 نداشتن ، عذر پذيرفته اى براى كمك نكردن است . (تعرضنّ عنهم ابتغاء... )
    9 اگر نياز مالى كسى را برطرف نكرديم ، لااقل دل او را با سخن شايسته به دست آوريم . (قل لهم قولا ميسورا)
    10 به فقرا وعده اى بدهيد كه بتوانيد عمل كنيد ومشكل زا نباشد.(قل لهم قولا ميسورا )
    (29) وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ
    ترجمه :
    مَلُوماً مَّحْسُوراً
    و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (كه هيچ انفاقى نكنى ) و نه آن را كاملا باز گذار كه (چيزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و حسرت خورده (به كنجى ) نشينى .
    نكته ها
    O امام صادق عليه السلام فرمودند: مراد از ((مَحسور)) حسرتِ فقر و تنگدستى است .(77)
    O بعضى گفته اند: ((ملامت )) مربوط به اوّل آيه است كه درباره بخل است و ((حسرت )) مربوط به آخر آيه و ولخرجى است .
    O زنى پسر خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و از آن حضرت پيراهنش را به عنوان تبرّك درخواست كرد. پيامبر تنها پيراهن خود را داد و چون لباس ديگرى نداشت ، براى نماز از خانه بيرون نيامد. اين آيه نازل شد تا پيام دهد كه سخاوت ، آن نيست كه يكتا پيراهن خود را بدهى .
    در روايتى ديگر آمده است : مقدارى طلا، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، پيامبر در همان زمان همه را انفاق كرد. روز بعد فقيرى از حضرت درخواستى كرد. حضرت چيزى نداشت كه به او بدهد. مرد فقير حضرت را سرزنش كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه چيزى نداشت تا به او كمك كند اندوهناك شد كه اين آيه نازل شد.(78)
    پيام ها :
    1 اسلام مكتب اعتدال و ميانه روى ، حتى در انفاق است . (لاتجعل ، لاتبسطها )
    2 افراط و تفريط، هر دو محكوم و ميانه روى شيوه ى پسنديده است . (لاتجعل ... لاتبسطها)
    3 نتيجه ى ولخرجى ، خانه نشينى و ملامت و حسرت است . (ملوما محسورا للّه )
    4 اسلام ، هرگز به ذلّت و خوارى مسلمانان راضى نيست و از هر عملى كه آنان را به ذلّت كشاند، نهى كرده است . (لا تجعل ... لا تبسطها...فتقعد ملوما محسورا)
    5 زياده روى در انفاق ، سبب باز ماندن از كارهاى ديگر و موجب حسرت و اندوه است . (فتقعد ملوما محسورا )
    6 توجّه به عاقبت شوم كار، سبب دورى از آن است . (لا تجعل ... فتقعد...)
    7 آينده نگرى از اصول مديريّت است . (لا تجعل ... فتقعد... )
    (30) إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرا بَصِيراً
    ترجمه :
    همانا پروردگارت براى هر كس بخواهد، روزى را گشاده يا تنگ مى سازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
    نكته ها
    O در قرآن بطور گسترده درباره ى رزق و روزى ، بحث شده است . برخى از نكاتِ آن آيات عبارت است از:
    الف : رزق هر جنبنده اى بر عهده خداست . (مامن دابّةٍفى الارض الاّعلى اللّه رزقها )(79)
    ب : سرچشمه ى روزى ، در آسمان است . (و فى السماء رزقكم ) (80)
    ج : اگر همه ى مردم رزق گسترده داشته باشند، فساد گسترش مى يابد. (و لو بَسط اللّه الرزق لعباده لَبَغوا فى الارض )(81)
    د: مردم بايد تلاش كنند و به دنبال رزق بروند. (فابتغوا عنداللّه الرّزق )للّه (82)
    ه‍: تقوا از عوامل گشايش و موجب توسعه در رزق است . (و من يتّق اللّه يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لايحتسب )(83)
    O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((قَدّر الاءرزاق فكثّرها و قلّلها و قسّمها على الضيق و السّعة فعدل فيها ليبتلى من اراد بميسورها ومعسورها وليختبر بذلك الشكر والصبر مِن غنيّها و فقيرها))(84) خداوند، روزى مردم را با كم و زياد كردن ، تقدير كرد تا هر كه را بخواهد در تنگناها و گشايش ها بيازمايد و غنى و فقير را با شكر و صبرى كه از خود بروز مى دهد، امتحان و گزينش كند.
    پيام ها :
    1 كمى و زيادى رزق به دست خداست . (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر) للّه
    2 وسعت يا تنگى رزق ، از شئون ربوبيّت خدا وبراى رشد و تربيت انسان هاست . (انّ ربّك يبسط الرزق ... ويقدر )
    3 خواست خداوند بر اساس بصيرت و آگاهى اوست . (لمن يشاء ... خبيرا بصيرا)
    4 از ترس فقرِ خود، بخل نورزيد و براى نفى فقر ديگران تمام اموال خود را يكجا نبخشيد، كه روزى بدست خداست و فقر برخى حكيمانه است . (لاتجعل يدك ... انّ ربّك يبسط الرزق )
    (31) وَلاَ تَقْتُلُوَّاْ اءَوْلَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً
    ترجمه :
    فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مى دهيم . يقينا كشتن آنان گناهى است بزرگ !
    نكته ها
    O ((املاق )) به معناى فقر و تنگدستى است . شايد ريشه ى آن ((مَلَق )) باشد، چون فقير اهل تملّق مى شود.
    O اين آيه ، سيماى نابسامان اقتصاد دوران جاهليّت را نشان مى دهد. امروز هم كه دنيا به خاطر نگرانى از افزايش جمعيّت و كمبودهاى اقتصادى ، سقط جنين را مجاز مى داند، گرفتار نوعى جاهليّت شده است .
    O در آيه 151 سوره ى انعام ، كشتن فرزندان را به خاطر فقر مى داند، (لا تقتلوا اولادكم من املاقٍ ) ولى در اين آيه ، كشتن را به خاطر ترس از فقر مى شمرد. (خشية املاق ) در آنجا در مورد فقر مى فرمايد: (نحن نرزقكم و ايّاهم ) ما زندگى شما و فرزندانتان را تاءمين مى كنيم ، در اينجا در مورد ترس از فقر مى فرمايد: (نحن نرزقهم و ايّاكم ) رزق بچه هايتان و خودتان با ماست . چون هيجانِ ترس بيشتر است ، خداوند اوّل اولاد را بيمه مى كند، سپس خود انسان را، تا هيجان كاهش يابد.(85) و شايد سرّ اين تفاوت در اين باشد كه چون گرسنگى الا ن است و ترس از فقر براى آينده ، لذا در صورت اوّل مى فرمايد: ما هم اكنون خود شما و فرزندانتان را رزق مى دهيم ، ولى در مورد ترس از آينده مى فرمايد: نگران نباشيد ما فرزندانتان و خودتان را روزى مى دهيم .
    پيام ها :
    1 كودك ، حقّ حيات دارد و والدين نمى توانند اين حق را از او بگيرند. (لا تقتلوا اولادكم )
    2 به خاطر ترس از فقر، نبايد دست به گناه زد. (لا تقتلوا... خشية املاق )
    3 به خاطر ترس از فقر، عواطف را زير پا نگذاريد. (لا تقتلوا اولادكم خشية املاق )
    4 اگر امنيت روانى نباشد، نه فقط فقر كه ترس از فقر نيز سبب آدم كشى مى شود. (لا تقتلوا... خشية املاق )
    5 توجّه به ضمانت الهى ، مانع گناه است . (لا تقتلوا... نحن نرزقهم للّه )
    6 ايمان و توكّل را از ياد نبريد. (نحن نرزقهم )
    7 خداوند از پدر ومادر مهربان تر است ، به او سوءظنّ نبريد. (نحن نرزقهم )
    8 رزق به دست خداست و زيادى نفرات و جمعيّت بى اثر است ، پس فرزند عامل فقر نيست . (نحن نرزقهم و ايّاكم )
    9 گاهى رزق وروزى ما در سايه ى روزى فرزندان است . (نرزقهم و ايّاكم للّه )
    10 فرزندكشى و سقط جنين ، گناه و جنايت است ، چه پسر باشد، چه دختر. (لاتقتلوا اولادكم ... خطا كبيرا)
    11 گناهان يكسان نيستند، گناهان صغيره و كبيره داريم . (خطا كبيرا للّه )
    (32) وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَىَّ إِنَّهُ كَانَ فَا حِشَةً وَسَآءَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    به زنا نزديك نشويد، كه كار زشت و راه بدى است .
    نكته ها
    O رابطه ى نامشروع جنسى (زنا)، مفاسد و زيان هاى فردى ، اجتماعى و خانوادگى فراوانى بدنبال دارد و لذا در اسلام حرام شده و در قرآن ، در كنار شرك ، قتل (86) و سرقت (87) آمده است . گوشه اى از مفاسد زنا از اين قرار است :
    1 سرچشمه ى بسيارى از درگيرى ها، خودكشى ها، فرار از خانه ها، فرزندان نامشروع ، بيمارى هاى مقاربتى و دلهره براى خانواده هاى آبرومند است .
    2 زناكاران چون براى شهوترانى سراغ هم مى روند، ميانشان انس و الفت عميق و آرامش نيست .
    3 زناكار، طرف مقابل را شريك زندگى نمى داند، وسيله ى اطفاى شهوت مى داند.
    4 زنا، سبب كاهش تشكيل خانواده از طريق ازدواج و موجب به وجود نيامدن ارتباطهاى فاميلى و قطع صله ى رحم است . چون باز شدن راه زنا، بى رغبتى به ازدواج را در پى دارد.
    5 در زنا، احساس تعهّد و تكليف نسبت به بقاى نسل و تربيت كودك نيست و احساس پدرى و مادرى از ميان مى رود.
    6 زنا، نظام ارث برى را بر هم مى زند و وارث واقعى معلوم نمى شود.
    7 سبب از بين رفتن شخصيّت و هويّت انسانى مى شود و موجب مرگ هاى زودرس مى گردد. ((يذهب بالبهاء ويعجّل الفناء))(88)
    8 چون ارتكاب زنا، بدون زحمت و خرج نيست ، زناكار براى ارضاى هوس خود، به سراغ گناهان زيادى مى رود. مثلا گاهى براى كاميابى ، تهمت ، ارعاب و قتل دست مى زند.
    9 در جامعه ، فرزندان نامشروع و بى هويّت پديد مى آيد، كه زمينه ى بسيارى از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنى براى فحشا است .
    O اسلام براى پيشگيرى از زنا، برنامه هايى ارائه داده است ، از قبيل :
    1 ممنوعيّت اختلاط زن و مرد در بعضى مكان ها.
    2 ممنوعيّت خلوت مرد با زن نامحرم .
    3 حرمت زينت زن براى نامحرمان .
    4 حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهيز از فكر زنا و تماشاى عكس هاى تحريك كننده .
    5 مجازات شديد براى زناكار.
    6 توصيه به ازدواج و پايين گرفتن مهريّه .
    7 نكوهش از ازدواج دير هنگام .
    8 عبادت شمردن همسردارى و تلاش براى خانواده .
    پيام ها :
    1 جاذبه بعضى گناهان به حدّى است كه نزديك شدن به آن هم خطر دارد. (لاتقربوا )
    2 نه فقط زنا، بلكه از مقدّمات زنا هم بايد پرهيز كرد. (گاهى يك نگاه ، تلفن ، نامه و تماس ، زمينه ى ارتباطهاى نامشروع مى شود.) (لاتقربوا)
    3 زنا، در طول تاريخ عملى زشت و ناپسند، و در اديان ديگر نيز حرام بوده است . (كان فاحشةً )
    4 در نهى از منكر، زشتى گناه را بيان كنيم . (لاتقربوا... ساء سبيلا) للّه
    5 زنا هم گناه است ، هم راهى براى گناهان ديگر و هم سبب بدعاقبتى است . (ساء سبيلا )
    (33) وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَناً فَلاَ يُسْرِف فِّى الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً
    ترجمه :
    وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعا براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص ) قرار داده ايم ، پس نبايد در كشتن (و قصاص ) زياده روى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه ) يارى و حمايت شده است .
    نكته ها
    O ((فلايسرف فى القتل )) يعنى در قصاص بيش از قاتل رانكشيد و يا او را مثله نكنيد، چنانكه در جاهليّت چنين رسمى وجود داشته است .
    O قتل نفس و آدم كشى از گناهان كبيره است . هر كس در غير مورد قصاص يا فساد، كسى را بكشد، گويا همه ى مردم را كشته است ، (من قتل نفسا بغير نفسٍ او فسادٍ فى الارض فكاّنما قتل النّاس جميعا )(89) و كيفر چنين قتلى دوزخ ابدى است . (من يقتل مؤ منا متعمّدا فجزائه جهّنم خالدا فيها) (90) اين كيفر، براى كسى كه اسلحه بكشد و تهديد به قتل كند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود، نيز ثابت است .(91)
    O در روايات يكى از مصاديق ((ولىّ))، حضرت مهدى عليه السلام شمرده شده كه انتقام جدّ عزيزش امام حسين عليه السلام را خواهد گرفت .(92) (فقد جعلنا لوليّه سلطانا )
    O حمايت خداوند از مظلوم و سپردن حقّ قصاص به ولىّ دم 7 هم عامل بازدارنده از آدم كشى است و هم بازدارنده از اسراف در قصاص . (جعلنا لوليّه سلطانا)
    پيام ها :
    1 هر انسانى حقّ حيات دارد، حتّى غير مسلمانى كه با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد، مصونيّت جانى و مالى دارد. (لا تقتلوا النفس ... )
    2 قانون الهى ، محور ارزشها و حرمت هاست . (حرّم اللّه )
    3 خودكشى حرام است . (لا تقتلوا النّفس الّتى حرم ا للّه )
    4 از نظر اسلام ، كشتن افراد، در مواردِ حق (همچون قصاص ، دفاع ، ارتداد، لواط يا زناى محصنه ) جايز است . (الاّ بالحق )
    5 مظلوم ، هر كه باشد بايد مورد حمايت قرار گيرد. (من قتل مظلوما... منصورا )
    6 قرار دادن حقّ قصاص ، براى حمايت از مظلوم است . (جعلنا لوليه سلطانا)
    7 در قصاص بايد خشم و غضب مهار شود و عدالت مراعات گردد. (فلا يسرف فى القتل )
    8 در مورد متجاوزان نيز عدالت بايد رعايت شود. اولياى مقتول ، حقّ ندارند به عنوان قصاص ، بيش از يك نفر را بكشند و از مظلوميّت مقتول سوء استفاده كنند. (فلا يسرف )
    9 قاتل را مُثله نكنيد و در نوع و كيفيّت قصاص ، ناجوانمردى نكنيد. (فلا يسرف فى القتل )
    10 از سنّت هاى الهى ، حمايت از مظلوم است . (انّه كان منصورا)
    next page

    fehrest page


    back page

  7. #47
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (34)وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلا بِالَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ اءَشُدَّهُ وَ اءَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً
    ترجمه :
    و به مال يتيم ، جز به بهترين راه (كه به نفع يتيم باشد) نزديك نشويد، تا آنكه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (كه آنگاه اموالش را به او بر مى گردانيد) وبه پيمان وفا كنيد، كه (در قيامت ) از عهد و پيمان سؤ ال خواهد شد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((اَشُدّ)) از ((شَدّ))، به گره محكم گفته مى شود و در اينجا منظور مرحله ى رشد يتيم و استحكام جسمى و روحى در حفظ اموالش ‍ مى باشد.
    O قرآن درباره ى حفظ حقوق يتيم و مراعات حال او و رسيدگى و تكفّل امور يتيمان سفارش فراوان كرده است . ولى چون احتمال لغزش مالى و سوء استفاده كردن از اموال يتيمان بسيار است ، لذا هشدار بيشترى لازم است ، به گونه اى كه از نزديك شدن به آن نيز نهى شده و تصرّف ظالمانه در اموال يتيمان ، خوردن آتش شمرده شده است .(93)
    O وقتى اين آيه نازل شد، مسلمانان از حضور بر سر سفره ى ايتام كناره گرفتند و آنان را منزوى ساختند. آيه ى ديگرى نازل شد كه مراد از نزديك نشدن ، سوءاستفاده است ، والاّ افراد مصلح نبايد به بهانه ى تقوا، يتيمان را رها كنند. (و ان تخالطوهم فاخوانكم واللّه يعلم المفسد من المصلح ) (94)
    O در حديث مى خوانيم : مراد از عهد و پيمانى كه مورد سؤ ال است ، محبّت و دوستى و اطاعت از علىّ عليه السلام است .(95)
    پيام ها :
    1 اسلام ، پشتيبان محرومان ، ضعيفان و يتيمان است . (لاتقربوا مال اليتيم )
    2 هر جا احتمال سوءاستفاده باشد، بايد بيشتر سفارش كرد.(96) (لا تقربوا)
    3 جاذبه ى مال به قدرى زياد است كه نزديك شدن به آن هم گاهى گناه و حرمت را در پى دارد. (لا تقربوا )
    4 كودكان ، حقّ مالكيّت دارند. (مال اليتيم )
    5 ارث يكى از اسباب مالكيّت است . (مال اليتيم )
    6 تصرّف در مال يتيم مشروط به رعايت بالاترين و پرثمرترين شيوه هاست . (اگر منافع يتيم در گردش مال اوست ، بايد آن را به كار انداخت ، نه آنكه بى تفاوت ماند.) (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
    7 در تصميم گيرى هاى مالى ، بايد منافع و مصالح يتيمان مراعات شود. (الاّ بالّتى هى احسن )
    8 تصرّف نابجا و حيف و ميل اموال يتيمان ، ممنوع است . (لاتقربوا... الا بالّتى هى احسن )
    9 زمان واگذارى مال يتيم به خود او، وقتى است كه به بلوغ فكرى و اقتصادى و جسمى برسد. (حتّى يبلغ اشدّه )
    10 به پيمان ها هرچه و با هر كه باشد وفادار باشيم . (اوفوا بالعهد)
    11 توجّه به مسئوليّت ، انسان را از گناه باز مى دارد. (انّ العهد كان مسئولا )
    (35) وَ اءَوْفُواْ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ اءَحْسَنُ تَاءْوِيلاً
    ترجمه :
    و چون با پيمانه داد وستد كنيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه اين بهتر و سرانجامش نيكوتر است .
    نكته ها
    O ((قِسطاس ))، از تركيب دو كلمه ى ((قِسط)) به معناى عدل و ((طاس )) به معناى كفه ى ترازو مى باشد.(97) در حديث آمده است : امام معصوم ، نمونه و مصداق ((قسطاس ‍ مستقيم )) در جامعه ى اسلامى است .(98)
    O مسائل داد وستد و رعايت حقوق مردم در معاملات ، چنان مهم است كه قرآن بارها روى آن تاءكيد كرده و بزرگ ترين آيه قرآن ،(99) مربوط به آن و سوره اى به نام ((مطففّين )) (كم فروشان ) نام نهاده شده است . اوّلين دعوت بعضى پيامبران ، همچون حضرت شعيب نيز ترك كم فروشى بوده است .(100)
    پيام ها :
    1 بازار مسلمانان ، بايد از تقلّب و كم فروشى دور باشد و فروشنده ى آن بايد امين ، دقيق ، درستكار و با حساب و كتاب باشد. (اوفوا الكيل )
    2 ايفاى كيل و پيمانه ى صحيح ، از نمونه هاى وفاى به پيمان است كه در آيه ى قبل گذشت ، زيرا معامله ، نوعى تعهّد است . (اوفوا بالعهد... اوفوا الكيل )
    3 ترازو و وسايل سنجش و محاسبات تجارى ، بايد سالم و دقيق باشد. (وزنوا بالقسطاس المستقيم )
    4 دقّت در ترازو، وزن و محاسبات ، عامل خير وبركت است و كم فروشى ، خير و بركت را مى برد. (ذلك خيرٌ)
    5 فلسفه ى فرمان هاى الهى ، خير خود انسان هاست . (اوفوا، زنوا... ذلك خير )
    6 درستكارى اقتصادى ، برتر از كسب مال از راه كم فروشى است . (ذلك خير)
    7 نتيجه ى دادوستد درست و رعايت حقوق مردم ، به خود انسان باز مى گردد، چون ايجاد اعتماد مى كند، ولى كم فروشى و نادرست بودن ميزان و حساب ، جامعه را به فساد مالى و سلب اعتماد مى كشاند. پس پايان و پيامد خوب ، در گرو درستكارى است . (ذلك خير )
    8 كسب صحيح ، موجب خوش عاقبتى است . (احسن تاءويلا)
    كم فروش گرچه به سود موّقت مى رسد، ولى از دست دادن اعتبار دنيوى و فراهم شدن عذاب اخروى ، كار او را بدفرجام مى كند.
    (36) وَ لاَتَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اءُوْلََّئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً
    ترجمه :
    و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن ، چون گوش و چشم و دل ، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت .
    نكته ها
    O ذكر چشم و گوش و دل در آيه ، شايد از باب نمونه باشد، زيرا در قيامت علاوه بر خود انسان ، از دست و پا و اعضاى ديگر هم سؤ ال مى شود(101) و آنها به سخن آمده ، اعتراف مى كنند.(102)
    O در طول تاريخ ، بسيارى از فتنه ها و نزاع ها، از قضاوت هاى عجولانه يا حرف هاى بى مدرك ونظريه هاى بدون تحقيق و علم ، بروز كرده است . عمل به اين آيه ، فرد و جامعه را در برابر بسيارى از فريب ها و خطاها بيمه مى كند. چرا كه خوش بينى بيجا، زودباورى وشايعه پذيرى ، جامعه را دستخوش ذلّت وتسليم دشمن مى كند.
    O تقليد كوركورانه ، پيروى از عادات وخيالات ، تبعيّت از نياكان ، باور كردن پيشگويى ها، خواب ها، حدس ها و گمان ها، قضاوت بدون علم ، گواهى دادن بدون علم ، موضعگيرى ، ستايش يا انتقاد بدون علم ، تفسير و تحليل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم ، نقل شنيده هاى بى اساس و شايعات ، نسبت دادن چيزى به خدا و دين بدون علم ، تصميم در شرايط هيجانى و بحرانى وبدون دليل وبرهان ، تكيه به سوگندها و اشك هاى دروغين ديگران ، همه ى اينها مصداق ((لاتقف ما ليس لك به علم )) بوده و ممنوع است .
    O به مقتضاى روايات متواتر و معتبر، پيروى از اصول قطعى شرعى (مانند فتواى مجتهد، يا علمى كه به اطمينان هاى نزديك به يقين اطلاق مى شود) پيروى از علم است . همچنان كه مردم از نسخه ى پزشك متخصّص و دلسوز، علم پيدا مى كنند، از فتواى مجتهد جامع الشرايط و متّقى نيز علم به حكم خدا پيدا مى كنند. بنابراين اين مرحله از علم كافى است ، هر چند علم درجاتى دارد و مراحل عميق تر آن مانند: علم اليقين ، حقّ اليقين و عين اليقين مى باشد.
    O امامان معصوم عليهم السلام ، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مى داشتند و به آنان توصيه مى كردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. ودر اين امر، به اين آيه استناد مى كردند.
    چنانكه امام صادق عليه السلام براى متنبّه كردن شخصى كه هنگام رفتن به دستشويى ، توقّف خودرا در آنجا طول مى داد تا صداى ساز وآواز همسايه را بشنود، اين آيه را تلاوت كرد وفرمود: گوش از شنيده ها، چشم از ديده ها ودل از خاطرات مؤ اخذه مى شود. امام سجاد عليه السلام نيز فرمود: انسان حقّ ندارد هرچه مى خواهد بگويد.(103)
    پيام ها :
    1 زندگى بايد براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد. (لاتقف ما ليس لك به علم )
    2 بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده هاى بى اساس ، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم . (لا تقف ... )
    3 قرآن بساط ساحران ، كاهنان و پيش گويان را كه مردم ساده لوح را دور خود جمع مى كنند، بر هم مى زند. (لاتقف ما ليس لك به علم )
    4 راه شناخت ، تنها حس نيست ، دل نيز يكى از راههاى شناخت است . (السمع و البصر و الفؤ اد )
    5 در قيامت ، از باطن و نيّات هم بازخواست مى شود. (الفؤ اد)
    6 ايمان به قيامت وحسابرسى ، عامل پيدايش تقواست . (كلّ اولئك ... مسئولا )
    7 بهره بردارى صحيح نكردن از جسم و امكانات ، مؤ اخذه خواهد داشت . (كلّ اولئك كان مسئولا)
    (37) وَ لاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً
    ترجمه :
    و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعا تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه هانخواهى رسيد.
    (38) كُلُّ ذَلِكَ كَان سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً
    ترجمه :
    همه ى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است .
    نكته ها
    O از جامعيّت اسلام اينكه علاوه بر مسائل اعتقادى ، سياسى ، نظامى واقتصادى ، براى كارهاى جزئى مانند رفت وآمد بيرون خانه نيز دستور دارد. از جمله اينكه :
    الف : (واقصد فى مشيك )(104) در راه رفتن ، ميانه رو باش .
    ب : (ولا تمش فى الارض مرحا) در زمين با تكبّر و سرمستى راه نرو.
    ج : (و عباد الرحمن الذّين يمشون على الارض هونا )(105) بندگان خدا آنانند كه در زمين با آرامش و بى تكبّر راه مى روند.
    د: از قارون هم انتقاد مى كند كه هنگام عبور در كوچه و بازار، با تكبّر و جلال و جبروت ظاهر مى شد.(106)
    O در سيره ى پيامبر اسلام است كه وى حتّى روز فتح مكّه بر الاغى بدون پالان سوار شد. امام حسن مجتبى عليه السلام نيز با داشتن مركب هاى زياد، پياده به مكّه مى رفت . اينها نشانه ى فروتنى اولياى دين است . حضرت على عليه السلام نيز از اوصاف متّقين ، راه رفتن متواضعانه را بر مى شمارد. ((و مشيهم التواضع ))(107)
    پيام ها :
    1 تكبّر، حتّى در راه ، رفتن از نظر قرآن نكوهيده است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
    2 راه مقابله با تكبّر، توجّه دادن به ضعف ها وعجزهاست . (انّك لن تخرق الارض )
    3 خصلت هاى درونى در رفتار انسان اثر گذار است . (ولا تمش فى الارض مرحا)
    4 بدى اعمال زشت در همه ى اديان الهى امرى ثابت است . (كان سيّئه ...مكروها )
    5 اوامر و نواهى پروردگار، در جهت رشد و تربيت انسان است . (عند ربّك )
    (39) ذَلِكَ مِمَّآ اءَوْحَىَّ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلاَتَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَ هاً ءَاخَرَ فَتُلْقَى فِى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً
    ترجمه :
    اين (دستورات ) از حكمت هايى است كه پروردگارت بر تو وحى كرده است ، و با خدا معبودى ديگر قرار نده كه سرزنش شده و رانده ، در دوزخ افكنده خواهى شد.
    نكته ها
    O برخى مفسّران مى گويند: مراد از ((حكمت ))، احكام ثابتى است كه در آيات قبل گفته شده و در اديان ديگر هم بوده و نسخ شدنى نيست .
    در آيه ى 22 فرمان نهى از شرك اوّلين حكمت بود و در اين آيه نيز نهى از شرك ، پايان حكمت هاست .
    O گاهى خداوند، با خطابى تند به پيامبرش ، در واقع به كفّار هشدار مى دهد كه اميد خود را از پيامبر قطع كنند، مثل اينكه مى فرمايد: اگر سراغ غير خدا بروى ، به جهنّم افكنده مى شوى .
    پيام ها :
    1 اوامر و نواهى خداوند، بر پايه ى حكمت ، علم به نيازهاى تربيتى بشر و مطابق با عقل است . (اوحى اليك ربّك من الحكمة )
    2 عقل و فطرت ، انسان را از وحى بى نياز نمى كند، بلكه انسان نيازمند وحى است . (ذلك ممّا اوحى اليك )
    3 در زشتى شرك ، همين بس كه اگر پيامبر نيز در پى آن رود، نابود مى شود. (لاتجعل ... فتلقى فى جهّنم )
    4 غير از مكتب وحى و قانون خدا، راهها و مكاتب ديگر بيراهه است و محروميّت وملامت ودوزخ را درپى دارد. (لاتجعل مع اللّه ... فتلقى فى جهنّم )
    5 پايان شرك ، دوزخ ومشرك مستحقّ دورى از رحمت خداست . (فتلقى ...) للّه
    6 مشركان در دوزخ علاوه بر سوختن ، عذاب روحى نيز دارند. (مَلوما مَدحوراللّه )
    (40) اءَفَاءَصْفَكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلََّئِكَةِ إِنَا ثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً
    ترجمه :
    آيا (مى پنداريد) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزيده و خودش از فرشتگان ، دخترانى گرفته است ؟ همانا شما سخن (و تهمت ) بزرگى مى گوييد.
    نكته ها
    O از جمله عقايد انحرافى مشركان اين بود كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند و قرآن بارها با اين مساءله برخورد كرده و آن را دروغ و تهمتى بزرگ شمرده است ، از جمله : (اءم له البنات و لكم البنون )(108)، (اءلكم الذَّكَر و له الاُنثى ) (109)
    البتّه عقيده به فرزند داشتن خدا، نزد يهود و نصارا هم بوده است ، ولى اعتقاد به دختر داشتن ، مخصوص بت پرستان است .
    پيام ها :
    1 برترى پسر بر دختر، پندارى بى اساس است . (اءفاصفاكم ... بالبنين )
    2 ربوبيّت خداوند حتّى شامل مشركان نيز مى شود. (ربّكم )
    3 عقيده به فرزند داشتن خداوند، هم محكوم است و هم بى انصافى . (لتقولون قولا عظيما )
    4 پندار اينكه فرشتگان دخترند، غلط است . (الملائكة اناثا... قولا عظيما)
    5 انسان نبايد آنچه را خود نمى پسندد، براى ديگران بپسندد، چه رسد آنكه براى خدا باشد! (لتقولون قولا عظيما )
    (41) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا نُفُوراً
    ترجمه :
    وبه يقين ، ما در اين قرآن (حقايق را با بيان هاى گوناگون و) مكرّر بيان كرديم ، تا پند گيرند، و جز بر رميدگى آنان نيفزود.
    نكته ها
    O ((صَرّفنا))، بيان گوناگون و متنوّع و تكرارهاى مختلف گفتار در جهت روشن تر شدن موضوع بحث است .
    O انسان فطرتا تنوّع طلب است ، خواه در طبيعت باشد، يا كتاب الهى و اين رمز برخى تكرارها و تنوّع بيان ها در قرآن است .
    O همچنان كه از بارش باران بر يك لاشه ى متعفّن ، بوى تعفّن برمى خيزد، ورود آيات الهى در دلهاى خوگرفته به تكبّر و لجاجت ، عفونت تنفّر را بيشتر مى كند. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
    پيام ها :
    1 تكرار مطلب ، بايد متنوّع و جذّاب باشد، (صرّفنا) زيرا يكنواختى اغلب خستگى آور است .
    2 انسان پيوسته نيازمند تذكّر است وچه بسا در هربار تكرار، گروهى جذب شوند. (صرّفنا )
    3 تكرار در آيات قرآن ، براى تذكّر و پندگيرى است . (صرّفنا، ليذكّروا)
    4 تكرار، براى دوستان دلربا، ولى براى لجوجان نفرت آور. (ما يزيدهم الاّ نفورا )
    (42) قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لا بْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً
    ترجمه :
    بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود آنگونه كه مشركان مى گويند در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند).
    (43) سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً
    ترجمه :
    خداوند منزّه و برتر است از آنچه مى گويند، برترى بزرگ !
    نكته ها
    O مشركان ، خداوند را قبول داشتند و ((اللّه )) را آفريدگار هستى مى دانستند، ولى بت ها را شفيع خود يا شريك خدا مى پنداشتند. اين آيه وجود چنين رابطه اى را ميان خدا و بت ها نفى مى كند، چون بت ها نه مى توانند قدرت را از دست خداى بزرگ بيرون آورند، نه راهى براى تقويت خود دارند.
    پيام ها :
    1 نظام هستى ، بهترين دليل بريكتايى خداست . (اگر خدايان ديگر بودند، رقابت مى شد واگر رقابت بود نظام بهم مى خورد.) (اذا لابتغوا الى ذى العرش سبيلا)
    2 هرگاه نسبت ناروايى داده شود، تبرئه و تنزيه لازم است . (سبحانه للّه )
    3 خداوند از هرگونه شريك پاك است و ميان ذات مقدّس او و خرافاتى كه مى گويند، فاصله و برترى بسيارى است . (سبحانه و تعالى عمّا يقولون )
    4 هر كه و به هر مقدار خدا را ستايش كند، باز خداوند برتر از آن گفته هاو توصيف هاست . (تعالى عمّا يقولون علوّاً كبيراً )
    (44) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَ اتُ السَّبْعُ وَالاَْرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَىْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِن لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً
    ترجمه :
    آسمان هاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنهاست ، تسبيح خداوند را مى گويند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش ، از او به پاكى ياد مى كند، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد. همانا او بردبار و آمرزنده است .
    نكته ها
    O اين آيه مى گويد: همه ى هستى براى خداوند تسبيح و سجده و قنوت دارند. برخى مفسّران اين تسبيح را تسبيح تكوينى دانسته اند، يعنى ساختار وجودىِ هر ذرّه اى از عالم ، نشان از اراده ، حكمت ، علم و عدل خدا دارد.
    بعضى ديگر معتقدند كه هستى ، شعور و علم دارد و همه در حال تسبيح اند، ولى گوش ما صداى آنها را نمى شنود. اين نظر با ظاهر آيات سازگارتر است . نطق داشتن اشيا محال نيست ، چون در قيامت تحقّق مى يابد. (انطق كلّ شى )(110) حتّى سنگ هم علم و خشيت دارد و از خوف خدا از كوه سقوط مى كند. (و ان منها لما يهبط من خشية اللّه ) (111) حضرت سليمان سخن مورچه را مى فهميد و منطق الطير مى دانست . هدهد انحراف مردم را تشخيص مى داد كه نزد سليمان آمد و گزارش داد. خداوند كوهها را مخاطب قرار داده : (يا جبال اوّبى معه )(112) اى كوهها! همراه با داود نيايش كنيد. در قرآن علاوه بر اين موارد از تسبيحِ ديگر موجودات نيز سخن به ميان آمده است .
    جمله ذرات عالم در نهانggggg با تو مى گويند روزان و شبان
    ما سميعيم و بصيريم و هُشيمggggg با شما نامحرمان ، ما خامشيم
    O تسبيح گويى حيوانات و موجودات ، در روايات هم آمده است ، از جمله :
    الف : به چهره ى حيوانات سيلى نزنيد، كه تسبيح خدا مى گويند.(113)
    ب : هرگاه صيد تسبيح نگويد، شكارِ صيّاد مى شود.(114)
    ج : هيچ درختى قطع نمى شود، مگر به خاطر ترك تسبيح او.(115)
    د: سنگريزه در دست پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به نبوّت او گواهى داد.(116)
    ه‍: زنبور عسل تسبيح مى گويد.(117)
    ح : صداى گنجشك ها تسبيح آنهاست .(118)
    همه ى اين روايات ، گوياى تسبيح واقعى است ، نه زبان حال .
    هر كس به زبانى صفت حمد تو گويدgggggبلبل به غزلخوانى و قُمرى به ترانه
    پيام ها :
    1 همه ى هستى خدا را تسبيح مى گويند، پس چرا انسان از اين كاروان عقب بماند. (تسبّح له السموات ...)
    2 در آسمان ها نيز موجودات زنده و با شعور هست . (مَن فيهنّ )
    3 تسبيح هستى ، همراه با حمد و ستايش است . (يسبّح بحمده )
    4 بعضى صداها را ممكن است بشنويم ، امّا نمى فهميم كه تسبيح است . (لاتفقهون تسبيحهم )
    5 همه ى هستى شعور دارند، ولى اطلاعات انسان از هستى ناقص است . (ان من شى ءٍ الاّ يسبّح ... لا تفقهون )
    6 حقايق ، از غير اهلش پوشيده است . (لا تفقهون تسبيحهم )
    7 تحمّل عقايد خرافى و سخنان ناروا، برخاسته از حلم و بردبارى خداست . (عمّا يقولون ... حليما غفورا) اگر برگشتيم حتما او مى بخشد.
    (45) وَإِذَا قَرَاءْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً
    ترجمه :
    و هرگاه قرآن مى خوانى ، ميان تو و كسانى كه به قيامت ايمان ندارند، حجابى ناپيدا (و معنوى ) قرار مى دهيم (تا از درك معارف حقّ محروم بمانند).
    نكته ها
    O قرآن وسيله ى هدايت متّقين است ، (هدىً للمتّقين ) (119) و از نشانه هاى متّقين ، يقين به آخرت است ، (و بالاخره هم يوقنون )(120) پس قرآن براى آنان كه به قيامت ايمان ندارند، هدايت گر نيست . اين همان حجاب پنهانى است كه سبب مى شود انسان از فهم وحى و لذّت درك معارف الهى محروم بماند، گرچه از زبان خود پيامبر صلى الله عليه و آله نيز وحى را بشنود.
    پيام ها :
    1 اگر انسان ، قابليّت هدايت نداشته باشد، تلاوت قرآن ، توسّط رسول اللّه هم بى اثر است . (اذا قراءت ... حجابا مستورا)
    2 قهر الهى ، پس از لجاجت وكفر انسان است . (جعلنا... لايؤ منون بالاخرة ... حجابا )
    3 تلاوت قرآن مى تواند انسان را از شرّ كفّار، ايمن كند. (اذا قراءت ، جعلنا... حجابا)
    4 تلاوت قرآن ، روح تبرّى از مشركان را در انسان تقويت مى كند. (اذا قراءت جعلنا... حجابا )
    5 محروميّت از درك وحى ، عذاب و قهر الهى است . (جعلنا... حجابا مستورا)للّه چوب خدا صدا ندارد.
    6 ايمان به معاد، عامل پذيرش دعوت انبيا و كفر به معاد، سبب نپذيرفتن نبوّت و معارف الهى است . (لايؤ منون بالاخرة ... حجابا مستورا )
    7 خداوند حقايق و معارف را از غير اهلش پوشيده داشته است . (حجابا مستورا)
    (46) وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى اءَدْبَرِهِمْ نُفُوراً
    ترجمه :
    و بر دلهاى آنان (كفّار) پوشش هايى قرار داديم تا آن را نفهمند ودر گوشهايشان سنگينى (تا حقّ را نشنوند). و چون پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى ، آنان پشت كرده و گريزان مى شوند.
    نكته ها
    O ((اَكِنّة )) جمع ((كنان ))، يا ((كنّ))، به معناى وسيله ى پوشاندن است . ((وَقر))، به معناى سنگينى در گوش است . شبيه اين آيه در سوره هاى ديگر(121) هم آمده است .
    O بيش از هزار بار در قرآن ، از توحيد ياد شده است ،(122) ولى متاءسّفانه كوردلان از شنيدن آيات توحيد و بهره گيرى از آنها محروم و ناراحتند، امّا از شنيدن سخن شرك و ياوه خرسند مى شوند. (و اذا ذُكِر اللّه وحده اِشماءزّتْ قلوب الّذين لايؤ منون بالاخرة و اذا ذُكِر الّذين من دونه اذا هم يَستبشِرون ) (123) امروز نيز هرگاه بحث از توحيد مى شود، بعضى متنفّرند، ولى سخن شرقى ها وغربى ها برايشان جاذبه دارد.
    قرآن چنين گروه هاى گريزان از حقّ را به الاغ هايى تشبيه كرده كه از شيران رم مى كنند. (كانّهم حمرٌ مستنفرةٌ فَرّت من قَسورة )(124)
    پيام ها :
    1 روحِ بسته و دلِ مرده ، معارف ناب قرآن را نمى پذيرد. (اكنّةً ان يفقهوه )
    2 شنيدن و فهميدن ساده ، غير از فهم عميق و لذّت بردن از آن است . (يفقهوه للّه )
    3 محروم ماندن از درك معنويّات ، نوعى قهر الهى است . (اكنّةً ان يفقهوه ) للّه
    4 ياد غير خدا كفر است ، ياد خدا و غير خدا شرك ، وتنها ياد خداى يكتا توحيد است . (ذكرت ... وحده )
    5 توحيد در ربوبيّت ، سخت ترين چيز براى مشركان است . (ذكرت ربّك فى القرآن وحده ولّوا...)
    (47) نَحْنُ اءَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلاً مَّسْحُوراً
    ترجمه :
    ما داناتريم كه چون به تو گوش مى دهند، براى چه گوش مى دهند و آنگاه كه (براى خنثى كردن تبليغات پيامبر) با هم نجوا مى كنند (نيز بهتر مى دانيم چه مى گويند). آن زمان كه ستمگران (به ديگران ) مى گويند: شما جز از مردى افسون شده پيروى نمى كنيد (آن را هم مى دانيم ).
    نكته ها
    O در تفاسير آمده است كه هر يك از سران كفّار، شبانه وبدون اطلاع يكديگر مخفيانه پشت خانه ى پيامبر حاضر مى شدند تا در تاريكى ، صوت قرآن را بشنوند وسپس ‍ تحليل كنند. گاهى هم در تاريكى به هم برمى خوردند ويكديگر را شناخته ملامت مى كردند كه ما خود، دل از صوت محمّد نمى كنيم ، مردم چه كار كنند!
    O اين آيه ، به پيامبر خدا دلگرمى مى دهد كه از فرار و بى احترامى كفّار، متاءثّر نشود، چون همه چيز بر خدا روشن است .
    پيام ها :
    1 خداوند، از اهداف و اغراض مردم نيز آگاه است . (نحن اعلم بما يستمعون به )
    2 همه ى شنوندگان ، حسن نيّت ندارند. (نحن اعلم ... )
    3 مبلّغِ حق ، نبايد با فرار يا تهمت مردم عقب نشينى كند، بلكه بايد بداند كه زير نظر خداست و دلگرم باشد. (نحن اعلم ...)
    4 دشمنان ، چون توجّه مردم را به رهبران الهى مى بينند، با تهمت و دروغ به آنان ضربه مى زنند. (رجلا مسحورا )
    (48) اُنظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    (اى پيامبر!) بنگر كه چگونه براى تو مثلها زدند و در نتيجه گمراه شدند، پس نمى توانند راه حقّ را بيابند.
    پيام ها :
    1 پيامبر صلى الله عليه و آله و رهبران دينى ومؤ منين ، بايد از شيوه تبليغات دشمن آگاه باشند. (انظر كيف )
    2 هم براى اثبات حق ، هم براى مكدّر ساختن حقايق ، مى توان از مثال و تمثيل استفاده كرد. (كيف ضربوا لك الامثال )
    3 آنان كه براى رد كردن دين ، منطق ندارند، با مثل زدن ، به پيامبر بدگويى و او را تحقير مى كنند. (ضربوا لك الامثال )
    4 توهين به رهبران الهى ، عامل گمراهى است . (ضربوا لك الامثال فضلّوا)
    5 گمراهى انسان ها به تدريج حاصل مى شود، اوّل گرفتار توهين وضرب المثل نابجا مى شود، آنگاه به انحراف ، سپس به بن بست مى رسد. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا )
    6 كفر، سرانجامى ندارد. كفّار با بهره گيرى از انواع تهمت ومثلها براى ضربه زدن به اسلام ، بازهم موفّق نشدند. (ضربوا لك الامثال ، فضلّوا، فلا يستطيعون سبيلا)
    (49) وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَرُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
    ترجمه :
    و گفتند: آيا آنگاه كه ما استخوان هاى پوسيده و پراكنده شويم ، آيا براستى ما با آفرينشى تازه ، برانگيخته مى شويم ؟
    نكته ها
    O ((رُفات )) به معناىِ گِل خورد شده است .(125)
    O در آيات قرآن ، هيچ جا دليلى از سوى منكران معاد بيان نشده است . هرچه هست ، تعجّب و سؤ ال و استبعاد است و با طرح سؤ ال ها ايجاد شبهه مى كنند. قرآن نيز در پاسخ آنان ، تكيه بر علم و قدرت و حكمت خدا در آفرينش و ذكر نمونه هايى در طبيعت و تاريخ و خود انسان دارد كه اوّل نبوده و سپس پديد آمده است . پس خداوند مى تواند بار ديگر موجودات را پس ‍ از مرگ ، زنده كند.
    (50) قُلْ كُونُواْ حِجَارَةً اءَوْ حَدِيداً
    ترجمه :
    بگو: (استخوان خرد شده كه آسان است ، شما) سنگ باشيد يا آهن .
    (51) اءَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِى صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِى فَطَرَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى اءَن يَكُونَ قَرِيباً
    ترجمه :
    يا هر مخلوقى از آنچه كه در نظر شما از آن هم سخت تر است (باز خدا مى تواند شما را دوباره زنده كند) آنان بزودى خواهند گفت : چه كسى ما را باز مى گرداند؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار شما را آفريد. پس بزودى سرهاى خويش را (با تعجّب ) به سوى تو تكان خواهند داد و گويند: آن روز، چه زمان خواهد بود؟ بگو: شايد نزديك باشد!
    نكته ها
    O گرچه انسان پس از مرگ ، متلاشى و خاك مى شود، ولى خاك ، سرچشمه و دروازه ى حيات و زندگى است . گياهان از خاك مى رويند و موجودات زنده در خاك پرورش مى يابند. پس زنده كردن مردگان از خاك ، نزد خداوند متعال مهم و دشوار نيست ، حتّى اگر شما سنگ و آهن و سخت تر از اينها هم باشيد، كه فاصله شان با حيات ، دورتر است ، باز هم خداوند، شما را زنده خواهد كرد.
    O منكران ، دليلى بر انكار معاد ندارند، تنها سؤ ال دارند كه چه كسى و چه زمانى و چگونه ما را زنده مى كند؟ پاسخ قرآن اين است كه همان خدا كه اوّلين بار شما را آفريد، قدرت بازآفرينى شما را دارد، زمان آن نيز خيلى دور نيست ، شايد نزديك باشد! (من يعيدنا؟ متى هو؟ عسى ان يكون قريبا) للّه
    پيام ها :
    1 پيامبر، ماءمور پاسخگويى به سؤ الات ، شبهات و ايرادهاست . (قل )
    2 زنده ساختن مجدّد مردگان ، حتّى اگر سنگ و آهن هم شده باشند، بر خدا آسان است . (حجارةً او حديدا او خلقا ...)
    3 معاد جسمانى است . (كونوا حجارة او حديدا... )
    4 بسيارى از چيزها، تنها در ذهن و دل ما بزرگ مى نمايد، ولى در واقع بزرگ نيست . (يكبر فى صدوركم )
    5 دليل انكار معاد، غفلت از قدرت الهى است . (من يعيدنا... الّذى فطركم للّه )
    6 افراد لجوج با شنيدن دليل نيز از روى استهزا و انكار و استبعاد، سر تكان مى دهند. (فسيُنغضون اليك رئوسهم )
    7 عمر دنيا نسبت به آخرت ، كم و كوتاه است و هر كس بايد مرگ و قيامت را نزديك بداند. (ان يكون قربيا )
    (52) يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا قَلِيلاً
    ترجمه :
    روزى كه شما را (از قبرهايتان ) فرامى خواند، پس شما حمدگويان اجابت مى كنيد و مى پنداريد كه جز مدّت كوتاهى (در دنيا يا برزخ ) درنگ نكرده ايد.
    پيام ها :
    1 قيامت را فراموش نكنيد. (يوم ) قبل از ((يوم ))، كلمه ى ((اُذكر)) در تقدير است .
    2 قيامت ، روز فراخوانى عمومى مردم است . (يدعوكم )
    3 هنگام رستاخيز، همه ى مردگان ثناگوى خدايند (ولى براى كافران سودى ندارد). (فيستجيبون بحمده )
    4 مدّت دنيا و برزخ ، نسبت به قيامت ، بسيار كوتاه است . (ان لبثتم الاّ قليلا)
    (53) وَقُل لِّعِبَادِى يَقُولُواْ الَّتِى هِىَ اءَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَنَ كَانَ لِلاِْنسَانِ عَدُوّاً مُّبِيناً
    ترجمه :
    وبه بندگانم بگو: سخنى گويند كه نيكوتر است ، چرا كه شيطان (با سخنان ناموزون ) ميان آنان فتنه وفساد مى كند. همانا شيطان همواره براى انسان ، دشمنى آشكار بوده است .
    نكته ها
    O خداوند، آفريدگار بهترين هاست ؛ (احسن كلّ شى ءٍ خلقه ) ،(126) (فاحسن صوركم )،(127) (احسن تقويم )للّه (128) از ما نيز بهترين ها را مى خواهد؛ بهترين عمل ، (ليبلوكم ايّكم احسن عملا )(129) بهترين سخن (يقولوا التّى هى احسن ) وبهترين حرفها را پيروى كردن . (فيتّبعون احسنه ) (130)
    O گويا مسلمانان در نحوه ى برخورد با كفّار ونيشخندهاى آنان و نحوه ى مقابله به مثل ، سؤ الاتى داشتند كه آيه با ((قل )) پاسخ داده است ، چرا كه گاهى بدگويى به بت هاى كفّار، آنان را گستاخ مى كرد كه آنان نيز به خداوند ناسزا گويند.
    O ((كلام احسن )) شامل هر نوع سخن شايسته است ، همچون : سلام ، دعا، ارشاد، اظهار محبّت ، امربه معروف و نهى از منكر، ذكر خدا، توبه و استغفار و امثال آن .
    پيام ها :
    1 در دعوت به كلام نيكو، بايد خود نيكو سخن بود. (يقولوا التى هى احسن )
    2 كلام و گفتار خوب ، زمينه ساز محبّت ، و سخن ناروا، زمينه ساز انواع وسوسه هاى شيطانى است . آرى سخن نيكو، زمينه ى وسوسه را مى زدايد. (يقولوا التى هى احسن انّ الشيطان ينزغ ...)
    3 لازمه ى عبوديّت ، خوش گفتارى با ديگران است . (لعبادى ، يقولوا التى هى احسن )
    4 شيطان ، همواره دشمن انسان بوده و در دشمنى لحظه اى درنگ نكرده است . (كان الشيطان للانسان عدوّا)
    5 القاى دشمنى ميان مردم ، كار شيطان است و كسى كه چنين كند، همكار شيطان است . (ينزغ بينهم )
    6 شيطان در فتنه گرى ودشمنى با انسان ، بسيار جدّى است . (عدوّا مبينا)
    (54) رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَاءْ يَرْحَمْكُمْ اءَوْ إِن يَشَاءْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
    ترجمه :
    پروردگار شما به شما داناتر است ، اگر بخواهد بر شما رحمت مى آورد، يا اگر بخواهد (به خاطر كردارتان ) شما را عذاب مى كند. و ما تو را به عنوان وكيل مردم نفرستاديم (تا به ايمان آوردن مجبورشان كنى ).
    نكته ها
    O در آيه ى قبل ، تاءكيد بر خوب حرف زدن بود، در اين آيه نمونه هايى از آن بيان شده است : انسان خود را برتر از ديگران نداند، آنان را تحقير نكند و حتّى به كفّار نگويد: شما اهل دوزخيد و ما اهل بهشت ، چرا كه چنين روشى ، سبب فتنه مى شود. به علاوه ما چه مى دانيم عاقبت خوش با كيست ؟ خدا آگاه تر است ، اگر بخواهد مى بخشد يا عذاب مى كند.
    پيام ها :
    1 به ايمان خود مغرور نشويم . (ربّكم اعلم بكم )
    2 كارهاى الهى ، بر اساس علم اوست . (اعلم بكم ، يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
    3 علم خدا ومهر و قهر او، از شئون ربوبيّت خداست . (ربّكم ، يرحمكم ، يعذّبكم )
    4 سخن از رحمت و عطوفت ، پيش از قهر و عذاب است . (يرحمكم ، يعذّبكم للّه )
    5 انسان بايد بين خوف و رجا باشد. (يرحمكم ، يعذّبكم )
    6 انسان ها در انتخاب عقيده آزادند، حتّى پيامبران هم ماءمور اجبار مردم بر ايمان نيستند. (ما ارسلناك عليهم وكيلا )
    7 مبلّغ دين ، نبايد خود را وكيل و سرپرست مردم بداند. (وكيلا)
    (55) وَرَبُّكَ اءَعْلَمُ بِمَن فِى السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّنَ عَلَى بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً
    ترجمه :
    و پروردگارت به هر كه در آسمان ها و زمين است ، داناتر است . و البتّه ما بعضى از پيامبران را بر بعض ديگر برترى بخشيديم و به داود زبور داديم .
    نكته ها
    O در آيه ى قبل ، علم خدا به انسان ها مطرح شد، اينجا علم او به همه ى موجودات آسمانى و زمينى بيان شده است .
    O در احاديث آمده است : پيامبران ، يكصد وبيست وچهار هزار نفر بوده اند؛ بعضى از آنان مبعوث بر همه ى مردم و داراى كتاب آسمانى بودند، برخى نيز در منطقه يا بر قوم خاصّى ماءمور بودند وتحت فرمان پيامبر بزرگ ترى انجام وظيفه مى كردند.
    پيام ها :
    1 پيامبران تحت توجّه خاصّ الهى مى باشند. (ربّك )
    2 عالم ، محضر خداست و او بر همه چيز آگاه است . (ربّك اعلم )
    3 در آسمان ها نيز موجودات با شعور وجود دارند. (من فى السموات ) للّه
    4 در ميان پيامبران نيز سلسله مراتب و برترى وجود دارد. حتى بهترين افراد و متّقين با هم يكسان نيستند. (فضّلنا )
    5 تفاوت و برترى دادن هاى الهى ، بر اساس علم همه جانبه ى او بر همه چيز و همه كس است . (ربّك اعلم ، فضّلنا)
    6 كتاب آسمانى ، از نشانه هاى برترى يك پيامبر است . (فضّلنا، آتينا داود زبورا )
    7 برترى فرهنگى ، اساسى ترين برترى است ، نه مال ومقام وعمر. (فضّلنا، زبورا)
    (56) قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لاَ تَحْوِيلاً
    ترجمه :
    بگو: كسانى را كه غير خداوند گمان مى كرديد (كه معبود شمايند) بخوانيد. كه آنها نه مشكلى را مى توانند از شما برطرف كنند و نه تغييرى در آن دهند.
    پيام ها :
    1 سراغ غير خدا رفتن و به آن اميد داشتن ، خيالى بيش نيست . (زعمتم ) للّه
    2 در شيوه ى تبليغ ، ضمن آنكه بايد حقيقت را بيان كرد، بايد مردم را در انتخاب به حال خود گذاشت تا آن را با اختيار رد كرده يا بپذيرند. (قل ادعوا الّذين زعمتم ... لايملكون كشف الضّر )
    3 انگيزه ى پرستش ، پناهجويى به يك قدرت است و بت ها اين توان را ندارند. (فلا يملكون كشف الضّر)
    4 غير خدا، نه مى تواند خطر را رفع كند و نه آن را به ديگرى برگرداند، آن را تبديل كند و يا تخفيف دهد. (كشف الضّر، تحويلا ) (عقيده به شفاعت اولياى خدا براى رفع مشكلات و عذاب ، به اذن خداست و حساب ديگرى دارد.)
    (57) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ اءَيُّهُمْ اءَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً
    ترجمه :
    آنان را كه (مشركان به جاى خدا) مى خوانند (مانند عيسى و فرشتگان ) خودشان وسيله اى براى تقرّب به پروردگارشان مى جويند، وسيله اى هر چه نزديكتر، و به رحمت او اميدوارند و از عذابش ‍ بيمناك . همانا عذاب پروردگارت در خور پرهيز و وحشت است .
    نكته ها
    O آيه را چنين نيز ترجمه كرده اند: پيامبرانى كه مردم رابه حقّ دعوت مى كنند، خودشان نيز (در حركت معنوى ) به سوى پروردگارشان ، به سراغ وسيله مى روند، آن هم وسيله اى كه بيشتر و سريعتر آنان را به خدا نزديك كند. يا هر پيامبرى مقرّب تر است ، بيشتر سراغ خدا مى رود.
    O در روايات بسيارى ذيل اين آيه آمده است كه دو كفه ى بيم و اميد در انسان بايد يكسان باشد، وگرنه يا ماءيوس مى شود، يا مغرور.
    پيام ها :
    1 بيم و اميد، نشان وابستگى و ضعف است ، پس كسى كه خود در پى وسيله مى رود، چگونه او را وسيله قرار مى دهيد؟ (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
    2 براى قرب به خدا، راهها و وسائلى وجود دارد. (يبتغون الى ربّهم الوسيلة )
    3 سراغ وسيله رفتن و شفاعت طلبى ، نبايد انسان را از عذاب غافل كند. (يبتغون ... يخافون عذابه )
    4 در تقرّب به خدا، سبقت ومسابقه ارزش دارد. (ايّهم اقرب ) (هر كه به خدا نزديكتر است ، تلاشش براى توسّل بيشتر است .)
    5 بهترين وسيله آن است كه انسان را به خدا نزديكتر كند. (ايّهم اقرب للّه )
    6 رحمت الهى بر غضبش سبقت دارد. (اميد به رحمت ، پيش از خوف از عذاب آمده است .) (يرجون ... يخافون )
    7 عذاب ، از شئون ربوبيّت خداوند است ، آن را شوخى نگيريم . (عذاب ربّك ... محذورا... )
    next page

    fehrest page


    back page

  8. #48
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (58) وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَمَةِ اءَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذَ لِكَ فِى الْكِتَبِ مَسْطُوراً
    ترجمه :
    وهيچ منطقه آبادى نيست ، مگر آنكه پيش از روز قيامت ، آن را هلاك مى كنيم يا (به خاطر گناهانشان ) به شدّت عذاب مى كنيم ، اين در كتاب الهى (و لوح محفوظ) ثبت شده است .
    نكته ها
    O ((قَرية )) محلّ اجتماع مردم وآبادى است ، چه شهر باشد چه روستا. و مراد از ((الكتاب ))، يا لوح محفوظ است ، يا قرآن كه علل سقوط و هلاكت امّت ها در آن بيان شده است .
    پيام ها :
    1 زندگى براى هيچ كس ماندگار و پايدار نيست . (ان من قرية ... )
    2 برچيده شدن بساط زندگى روى زمين ، نه يك تصادف ، بلكه براساس قانونى است كه خداوند، از پيش تعيين و ثبت كرده است . (فى الكتاب مسطورا)
    (59) وَمَا مَنَعَنَآ اءَن نُّرْسِلَ بِالاَْيَتِ إِلا اءَن كَذَّبَ بِهَا الاَْوَّلُونَ وَءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالاَْيَتِ إِلا تَخْوِيفاً
    ترجمه :
    و هيچ چيزى ما را از فرستادن آيات و معجزات (مورد درخواست مردم ) بازنداشت ، جز اينكه امّت هاى پيشين آنها را تكذيب كردند (وهلاك شدند). ما به قوم ثمود ماده شترى داديم كه روشنگر (اذهان مردم ) بود، امّا به آن ستم كردند و ما معجزات (درخواستى ) را نمى فرستيم مگر براى بيم دادن .
    نكته ها
    O كفّارِ بهانه جوى مكّه ، از پيامبر تقاضاى معجزات متعدّدى داشتند، از جمله مى خواستند بعضى از كوههاى مكّه (كوه صفا) را به طلا تبديل كند، يا كوهها جابه جا شده و زمين براى كشاورزى به وجود آيد. خداوند مى فرمايد: به تجربه ى تاريخ ، كفّار لجوج با ديدن اين نشانه ها نيز ايمان نمى آورند و نظام آفرينش ، دستخوش هوسهاى افراد لجوج نمى شود. و اگر معجزه به پيشنهاد مردم ارائه شود و به آن كفر ورزند، عقوبت دنيوى آنان حتمى است .
    O شتر يك حيوان است ، ولى خداوند درباره ى شتر صالح مى فرمايد: (ناقة اللّه ) ، چون هرچه به خدا منسوب شود قداست دارد، حتّى نام ابولهب چون در قرآن است ، بى وضو به آن نمى توان دست زد.
    پيام ها :
    1 پيامبران با داشتن معجزه هاى گوناگون ، پيوسته گرفتار افراد لجوج بودند. (كذّب بها الاءوّلون )
    2 خداوند بر هر كارى تواناست ، امّا كارش براساس حكمت است ، نه ارضاى هوسهاى مردم . (ما منعنا...)
    3 توهين به مقدّسات و تكذيب معجزات ، قهر و عذاب الهى را به دنبال دارد. (آتينا... فظلموا بها )
    4 آنچه از سوى خداست ورنگ خدايى دارد، حسابش از امور عادّى جداست . (آتينا... فظلموا بها)
    5 معجزات ، وسيله ى شناخت و بينش و هشدار مردم است (مبصرةً، تخويفا للّه )
    (60) وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ اءَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى اءَرَيْنَكَ إِلا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيَناً كَبِيراً
    ترجمه :
    و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم : همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤ يايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم . و ما مردم را بيم مى دهيم ، ولى (هشدار ما) جزطغيان و سركشى بزرگ ، چيزى بر آنان نمى افزايد.
    نكته ها
    O در آيه ى قبل سخن از كشتن ناقه ى صالح بود و در اين آيه ، سخن از شجره ى ملعونه كه قاتل اهل بيت پيامبر عليهم السلام بودند. در روايات مى خوانيم كه اهل بيت فرمودند: ما كمتر از ناقه ى صالح نيستيم ، جسارت به ما هلاكت را به دنبال دارد.(131)
    O در قرآن ، چند رؤ يا براى پيامبر اسلام بيان شده است : يك رؤ يا در آستانه ى جنگ بدر، كه خداوند دشمنان را به چشم پيامبر اندك نشان داد، تا مسلمانان سست نشوند.(132) ديگرى رؤ ياى ورود فاتحانه به مسجدالحرام .(133) و يكى هم خوابى كه در اين آيه مطرح است . دو خواب قبلى پس از هجرت و در مدينه بوده ، اما اين خواب در مكّه بوده است . البتّه برخى رؤ يا را مربوط به معراج دانسته اند، در حالى كه معراج در بيدارى بود و رؤ يا ظهور در خواب ديدن دارد.
    آن خواب و شجره ى ملعونه يكى است ، چون نتيجه ى واحدى دارد و آن فتنه بودن براى مردم است . خداوند اين شجره ى ملعونه و اعمالشان را در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد و فرمود كه اين سبب فتنه ى امت توست و با جمله ى ((انّ ربّك احاط بالناس ))، آن حضرت را دلدارى داد.
    O ((شَجرة ))، هم به معناى درخت است ، هم هر اصلى كه شاخه ها و فروعى داشته باشد. لذا به قبيله هم شجره گفته مى شود. پيامبر نيز فرمود: من و على از يك شجره ايم ((اءنا و علىٌّ من شجرة واحدة )).(134) به سلسله ى نسب و نژاد نيز ((شجره نامه )) گفته مى شود. پس شجره ى ملعونه ، قومى ريشه دارند كه ملعونند.
    O در آخر اين آيه آمده است كه هشدارهاى الهى نسبت به شجره ى ملعونه ، نتيجه اى جز افزايش طغيان بزرگ اينان ندارد. و ((طغيان كبير)) تنها يكبار و در همين آيه به كار رفته است . پس بايد در قرآن از يك شجره ملعونه واز قوم و قبيله اى سراغ گرفت كه به ظاهر مسلمان ، ولى در باطن داراى نفاق وسبب فتنه ى مردم اند.
    در قرآن ، امور متعدّدى لعنت شده است ، مثل : ابليس ، يهود، منافقان ، مشركان ، علمايى كه حقّ را كتمان كردند، آزاردهندگان پيامبر، امّا تنها منافقانند كه همراه مسلمانان وموجب فتنه آنانند، زيرا ابليس و اهل كتاب ومشركين ، چهره اى روشن دارند، ولى منافقان به ظاهر مسلمان ، پيوسته عامل فتنه بوده اند.(135)
    O بعضى پنداشته اند شجره ى ملعونه ، همان ((درخت زقّوم )) است كه وسيله ى عذاب الهى است ، ولى چيزهاى ديگرى هم وسيله ى عذاب الهى بوده است كه اين نشانه ى لعنت شدن آن وسيله نيست ، مثل رود نيل كه فرعون را غرق كرد، يا فرشتگان كه بر اقوامى عذاب نازل كردند، يا مؤ منان كه در جنگ ها بازوى خدا در عذاب و نابودى كفّار بودند. ((قاتلوهم يعذّبهم الله بايديكم ))(136)
    O علامه ى طباطبايى قدس سره در بحث روايى سوره ى قدر، از برجستگان اهل سنّت مثل خطيب بغدادى ، ترمذى ، ابن جرير، طبرانى ، بيهقى ، ابن مردويه و از علماى شيعه مثل كافى نقل مى كند كه پيامبراكرم در خواب ، بالا رفتن بوزينگان را از منبر خود ديد و بسيار غمگين شد. جبرئيل نازل شد. حضرت خواب خود را بر او بيان كرد. جبرئيل به آسمان رفت و چون برگشت ، اين آيات را با خود آورد: (افراءيت ان متعّناهم سنين . ثمّ جائهم ما كانوا يوعدون . ما اغنى عنهم ماكانوا يمتعّون )(137) آيا نمى بينى كه اگر ما ساليانى آنان را بهره مند سازيم ، سپس ‍ عذابى كه به آنان وعده داده شده ، سراغشان آيد، بهره گيرى هاى دنيوى برايشان سودى نخواهد بخشيد. اين رؤ يا، همچنين سبب نزول سوره ى قدر شد، تا به پيامبر تسلى بدهد كه اگر بنى اميه هزار ماه حكومت مى كنند، در عوض ما به تو شب قدر داديم كه بهتر از هزار ماه است .
    مساءله خواب ديدن بوزينه هايى كه حكومت را به دست گرفتند و بر منبر پيامبر بالا مى رفتند، از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نيز روايت شده است .(138) و مفسّران شيعه و سنّى مراد از شجره ى ملعونه را ((بنى اميّه )) مى دانند.
    امام سجاد عليه السلام فرمود: جبرئيل بوزينه ها را بر بنى اميه تطبيق داد. پيامبر پرسيد: آيا اين حادثه در زمان من رخ مى دهد؟ پاسخ داد: نه ، حدود چهل سال بعد از هجرت تو رخ مى دهد.(139)
    در ميان بنى اميه هم ، آن كس كه بيش از همه طغيان كرد و حادثه ى كربلا را به وجود آورد، ((يزيد)) بود و اين فاجعه ، بزرگ ترين طغيان در تاريخ بود.
    پيام ها :
    1 خداوند، گاهى از طريق خواب ، بعضى حقايق را به پيامبر و ديگران الهام مى كند. (اريناك )
    2 هر حادثه اى ، حتّى تعبير خواب ، مى تواند وسيله ى آزمايش مردم قرار گيرد. (الرؤ يا... فتنة )
    3 قبايل و گروه هايى كه عامل انحراف شوند، ((شجره ى ملعونه ))اند. (فتنة للناس و الشجرة الملعونه )
    4 هشدار به مردم ، حتّى به قبايل و دودمان هاى ملعون ، از سنّت هاى الهى است . (نخوّفهم )
    5 در دل لجوجان متعصّب ، هشدارها اثر ندارد. (نرود ميخ آهنين در سنگ ) (فما يزيدهم الاّ طغيانا كبيرا)
    (61) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ قَالَ ءَاءَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً
    ترجمه :
    و به يادآور زمانى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد. پس سجده گردند، مگر ابليس كه گفت : آيا براى كسى سجده كنم كه از گل آفريده اى ؟!
    نكته ها
    O در قرآن بارها به مساءله ى سجود فرشتگان و سرپيچى ابليس اشاره شده است .
    O ابليس ، از جنّ است ، (كان من الجنّ) (140) ولشكريانى دارد، (وجنودابليس اجمعون )(141) و سپاه او پياده و سواره ، (و اجلب عليهم بخيلك و رجلك ) (142) و عامل انحراف و سجده نكردنش نيز قياس خاك و آتش بود. (خلقتنى من نارٍ و خلقته من طين )(143)
    پيام ها :
    1 سجده براى غير خدا، اما به فرمان خداوند، مانعى ندارد. (قلنا...اسجدوا لا دم )
    2 انسان گل سرسبد موجودات است ، چرا كه فرشتگان معصوم در برابر او سجده كردند. (اسجدوا لا دم فسجدوا )
    3 فرشتگان ، تسليم فرمان خدايند. (اسجدوا... فسجدوا)
    4 اعتقاد به برترى هاى موهوم ، شيطانى است ، زيرا شيطان ، به برترى نوع خود عقيده داشت . (ءاسجد لمن خلقت طينا )
    5 اعتراض به حكمت ، عدل وامر خدا، بدتر از سجده نكردن است . (ءاسجد...)
    6 ابليس موجودى سنجش گر و داراى اختيار است . (الاّ ابليس ءاسجد... للّه )
    7 اجتهاد در مقابل نصّ ممنوع است . (ابليس ، در برابر نصّ خداوند، اجتهاد كرد) (قلنا... اسجدوا... ءاسجد لمن خلقت طينا)
    8 ريشه ى معصيت گاهى خودبرتربينى است . (ءاسجد لمن خلقت طينا للّه )
    9 حسد ابليس ، چشم حقيقت بين او را بست ، خاك و گل بودن آدم را ديد، ولى روح الهى (نفخت فيه من روحى ) (144) او را نديد. (ءاسجد... طينا )
    10 ابليس ملاك ارزش را عناصر مادّى مى پندارد. (طينا)
    (62) قَالَ اءَرَءَيْتَكَ هَذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ اءَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَمَةِ
    ترجمه :
    لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلا قَلِيلاً
    ابليس گفت : به من خبر ده ، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى ؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى ، يقيناً بر نسل او افسار زده ، به زير سلطه مى كشم ، مگر اندكى را.
    نكته ها
    O ((اءراءيت )) به معناى ((اخْبرنى ))، به من خبر ده مى باشد. ((اَحتنكنّ)) از ((حَنك ))، طنابى است كه به گردن حيوان انداخته و او را مى كشند. ((اِحتناك ))، به معناى از ريشه درآوردن و سلطه ى كامل يافتن نيز مى باشد.(145)
    پيام ها :
    1 خودپرستى ، انسان را به طغيان در برابر خدا مى كشد. (هذا الّذى كرّمت علىّ)
    2 دل كندن از جاه و مقام ، يكى از سخت ترين امتحانات است . (كرمت على للّه )(146)
    3 حسادت ، به تدريج به كينه تبديل مى شود. (لئن اخّرتن ...)
    4 برخى حسدها وكينه ها نسل هاى آينده را نيز در برمى گيرد. (ذرّيته للّه )
    5 ابليس هم از قيامت آگاه بود و هم به آن ايمان داشت . (اخّرتن الى يوم القيامة )
    6 انسان در برابر وسوسه هاى شيطان ، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. (الاّ قليلاً )
    7 برخى مردم ، از خطر سلطه ى ابليس درامانند. (الاّ قليلاً)
    (63) قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَآءً مَّوْفُوراً
    ترجمه :
    (خداوند به ابليس ) گفت : برو، هر كس از آدميان از تو پيروى كند، قطعاً كيفرتان دوزخ است ، كيفرى كامل !
    پيام ها :
    1 خداوند تقاضاى مهلت خواهى ابليس را پذيرفت . (اذهب )
    2 انسان در پذيرش راه خدا يا پيروى از شيطان ، آزاد است . (فمن تبعك للّه )
    3 جايگاه ابليس و پيروانش دوزخ است . (جزائكم جهنّم )
    4 كيفر الهى كامل است ، گنهكاران هم كيفر گناهان خودرا مى چشند، هم كيفر گمراه كردن ديگران را به طور كامل دريافت مى كنند. (موفورا )
    (64) وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَاءَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِى الاَْمْوَ لِ وَالاَْوْلَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلا غُرُوراً
    ترجمه :
    و (اى شيطان !) هر كس از مردم را مى توانى با صداى خود بلغزان و نيروهاى سواره و پياده ات را بر ضدّ آنان گسيل دار ودر اموال وفرزندان با آنان شريك شو و به آنان وعده بده ، و شيطان جز فريب ، وعده اى به آنان نمى دهد.
    نكته ها
    O ((اِستفزاز)) به معناى لغزاندن با سرعت و تردستى و هُل دادن است .
    O ابليس براى فريب انسان از يك راه وارد نمى شود، بلكه با تبليغات ، وعده ها، آرزوها، وسوسه ها، همراهى و مشاركت ، پياده و سواره ، انسان را محاصره مى كند و در اين ميان عدّه اى همراه او مى شوند.
    O در روايات مى خوانيم : كسى كه باكى ندارد كه چه مى گويد و يا درباره او چه گفته مى شود ودست به هر كارى مى زند وعلنا گناه يا غيبت مى كند، شريك شيطان است .(147) و همچنين لقمه ى حرام ، حرام خوارى ، زنا و به وجود آوردن نسلى فاسد و منحرف ،(148) از موارد شريك شدن شيطان است . وكسى كه اهل بيت پيامبر عليهم السلام را دشمن بدارد، شيطان در نسل او شريك شده است .(149)
    O توليد و مصرف ناسالم ، كنزاندوزى ، وسرمايه گذارى شركت ها وكارخانجات خارجى ، وايجاد مراكز علمى ، فرهنگى ، هنرى ومسابقات بين المللى استعمارى نوعى مشاركت شيطان است .
    پيام ها :
    1 قدرت ابليس محدود است . (مَن استطعت )
    2 تبليغات فاسد، در انحراف مردم نقش دارد. (بصوتك )
    3 تهاجم تبليغاتى و فرهنگى دشمن ، مقدّم بر تهاجم نظامى است . ((صوت )) قبل از ((خيل )) آمده است . (بصوتك ، اجلب عليهم بخيلك )
    شيطان ابتدا با تبليغات ، انگيزه ى توحيدى انسان را مى گيرد، سپس با تسليحات و لشكريانش بر او هجوم مى آورد.
    4 ابليس ، هم خود مايه ى گمراهى است ، (استفزز) وهم نيروهاى او. (خيلك )
    5 شيوه ى شيطان ، در كمين نشستن و جلب و ربودن است . (اجلب )
    6 شركت ابليس در مال و فرزند انسان ، از آغاز آن شروع مى شود و تا لقمه ى حرام و مشتبه و زنا ادامه مى يابد. (شاركهم )
    7 هر آزادى و اختيارى نشان لطف الهى نيست ، گاهى قدرت مانور، نوعى قهر الهى است . (استفزز، اجلب ، شاركهم ، و عِدهم )
    8 بستر نفوذ شيطان ، آرزوهاى انسان است كه با وعده هاى خيالى شيطان تقويت مى شود. (عِدهم و مايعدهم الشيطان الاّ غرورا )
    9 شيطان ، علاوه بر فريب ، گناه را توجيه مى كند، وعده ى دروغ شفاعت مى دهد و توبه را به تاءخير مى اندازد. (و ما يعدهم الشيطان الا غرورا)
    (65) إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً
    ترجمه :
    قطعاً تو بر بندگان (خالص ) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان ) كافى است .
    نكته ها
    O با آنكه همه ى مردم بندگان خدايند، ولى خداوند بعضى را از روى احترام و تكريم به خود نسبت داده است . (عبادى ) همانگونه كه در مورد اشيا و جامدات نيز چنين نسبتى داده شده است . ((بيتى ))
    O عِباد خدا، در آيه ديگرى با ويژگى هاى ايمان وتوكّل ، معرّفى شده اند كه شيطان را بر آنان تسلّطى نيست . (اِنّه ليس له سلطانٌ على الّذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون )(150) البتّه شيطان وسوسه مى كند و تماس مى گيرد، ولى آنان متذكّر شده و مقاومت مى كنند. (انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكّروا) (151)
    در حديث آمده است : اذان و نماز، عامل طرد شيطان است .(152)
    پيام ها :
    1 بندگان واقعى خداوند، كم هستند. (الاّ قليلا... انّ عبادى )
    2 بندگى خدا، انسان را در برابر تبليغات و لشكركشى هاى ابليسى بيمه مى كند. (انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان )
    3 كسى كه به قدرت بى نهايت متّصل شد، نفوذ ناپذير مى شود. (انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان )
    4 انسان آزاد است و در برابر هجوم ابليس مى تواند با پناه بردن به ايمان و عبوديّت ، مقاومت كند. (عبادى ليس لك عليهم سلطان )
    5 كسى كه عبد خدا شد، خداوند هم وكيل ، حافظ و عهده دار او مى شود. (عبادى ... كفى بربّك وكيلاً )
    6 پيامبر تحت حفاظت خاصّ الهى است واز نفوذ شيطان درامان است . (انّ عبادى ... كفى بربّك وكيلاً)
    (66) رَبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكُمُ الْفُلْكَ فِى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً
    ترجمه :
    پروردگار شما كسى است كه برايتان كشتى را در دريا به حركت درمى آورد، تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره بريد. البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است .
    نكته ها
    O راههاى دريايى از نظرِ ارزانى ، هميشگى و عمومى بودن ، نقش خوبى در نقل و انتقال اشخاص و اجناس دارد و بركات كشتيرانى در حمل و نقل بار و مسافر و ماهيگيرى ، فراوان است . سهم دريا در اكسيژن سازى ، توليد بخار و ابر و باران ، پرورش ماهى و شگفتى هاى جمادى و گياهى و حيوانى آن بسيار است . در دعاى جوشن كبير مى خوانيم : ((يا مَن فى البحر عجائبه )).
    پيام ها :
    1 تاءمين نيازهاى مادّى انسان ، نشانه ى قدرت خداوند بر كفايت انسان است . (كفى بربّك وكيلا ربّكم الذى ...)
    2 امكانات وفضل از سوى خداست و كار و تلاش از ما. (يزجى ، لتبتغوا من فضله )
    3 آنچه از نعمت هاى دريا به دست مى آوريم ، تفضّل اوست . (من فضله )
    4 ربوبيّت خداوند همراه رحمتِ دائمى اوست . (ربّكم ... كان بكم رحيما للّه )
    (67) وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّكُمْ إِلَى الْبَرِّ اءَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الاِْنْسَنُ كَفُوراً
    ترجمه :
    وهرگاه در دريا به شما محنت و رنج رسد، هر كه را جز خداوند مى خوانيد، محو وگم مى شود، پس چون شما را نجات دهد و به خشكى رساند، از او رومى گردانيد. وانسان بسيار ناسپاس ‍ است .
    نكته ها
    O يكى از دلايل فطرى بودن توحيد، اين است كه انسان در حالت درماندگى و نااميدى از همه وسايل مادّى ، متوجّه يك نقطه غيبى مى شود كه او را نجات دهد.
    O شخصى منكر خدا، از امام صادق عليه السلام دليلى بر اثبات خدا مى خواست . حضرت پرسيد: آيا تاكنون سوار كشتى شده اى كه دچار حادثه شود؟ گفت : آرى ، يك بار در سفرى دريايى كشتى ما متلاشى شد و من بر تخته پاره اى سوار شدم . امام پرسيد: آيا در آن هنگام ، دل تو متوجّه قدرتى بود كه تو را نجات دهد؟ گفت : آرى . فرمود: همان قدرت غيبى ، خداست .
    پيام ها :
    1 ايمان و توبه ى موسمى و موضعى ارزشى ندارد. (مسّكم الضرّ... للّه )
    2 در گرداب خطر، انسان يكتاپرست مى شود، (الاّ اياه ) و نارسايى همه ى اسباب ظاهرى و پندارى روشن مى گردد. (ضلّ من تدعون للّه )
    3 فاصله گرفتن از وسايل مادّى ، عامل درك بهتر حقايق است . (مسكم الضر فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ايّاه )
    4 جز خداوند، هر معبودى محو و نابود مى شود. (ضلّ من تدعون الاّ ايّاه للّه )
    5 دعاى خالصانه مستجاب مى شود. (الاّ ايّاه فلمّا نجّاكم )
    6 آسايش ، عامل غفلت است . (نجّاكم الى البَرّ اعرضتم )
    7 جاذبه هاى دنيا به قدرى دلفريب است كه انسان پس از ساعتى نجات از مهلكه ، همه چيز را فراموش مى كند. (فلمّا نجّاكم ... اعرضتم )
    8 فراموش كردن خداوند پس از نجات ، جلوه ى روشن كفران است . (و كان الانسان كفورا )
    (68) اءَفَاءَمِنتُمْ اءَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ اءَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلاً
    ترجمه :
    پس آيا ايمن شده ايد از اين كه شما را در ناحيه ى خشكى (به قهر خود) فرو برد، يا باران ريگ بر شما بباراند، سپس نگهبانى براى خود نيابيد؟
    نكته ها
    O هلاكت اقوام پيشين ، به گونه هاى متفاوت بوده است ؛ خداوند برخى متجاوزان و دشمنان را در زمين فرو برد، بعضى را در دريا غرق كرد، بعضى را سنگباران و با صاعقه ى آسمانى نابود كرد. پس دست خدا براى هلاكت كفّار باز است ، اگر امروز شما را از دريا به سلامت به ساحل رساند، گمان نكنيد راهى براى تنبيه شما نيست ! يا ديگر عذاب نمى شويد.
    پيام ها :
    1 به نعمت هاى الهى مغرور نشويم . (نجّاكم ... افاءمنتم ) نجات از يك حادثه ، نشانه نجات ابدى نيست ، شايد دروقتى ديگر يا نقطه اى ديگر دچار مصيبت شويم .
    2 احساس امنيّت از عقوبت ، زمينه ساز غفلت و تجاوز است . (اءفامنتم ) للّه
    3 انسان در هر لحظه و هر جا كه باشد، در دست قدرت خداست و خشكى و دريا براى قهر خدا فرق نمى كند. (يخسف بكم جانب البَرّ )
    4 در برابر قهر خدا، هيچ قدرت وتكيه گاهى نيست . (ثمّ لاتجدوا لكم وكيلا)
    (69) اءَمْ اءَمِنتُمْ اءَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً اءُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً
    ترجمه :
    يا اينكه ايمن شده ايد از اينكه خداوند دوباره شما را به دريا ببرد و طوفانى شكننده بر شما بفرستد، پس شما را به خاطر كفرتان غرق كند. آنگاه براى خودتان هيچ دادخواه و پيجويى در برابر قهر ما نيابيد!؟
    نكته ها
    O ((حاصِب ))، به طوفان در خشكى و((قاصِف ))، به طوفان دريائى گفته مى شود. ((تَبيع )) از كلمه ((تَبَع ))، به كسى كه خونبها وانتقام را پيگيرى ودادخواهى كند، گفته مى شود.
    پيام ها :
    1 به آرامش هاى موقّت مغرور نشويم ، خطر هميشه در كمين است . (امنتم ان يعيدكم فيه تارةًاخرى ) با نجات از مهلكه اى ، خطر براى هميشه رفع نشده است .
    2 كيفر برخى ناسپاسى ها، در همين دنياست . (يغرقكم بما كفرتم )
    3 غفلت از خدا پس از نجات ، نمونه اى از كفر و كفران است . (بما كفرتم )
    4 عامل هلاكت وبدبختى انسان ، گرايش او به كفر وعملكرد خود اوست . (يغرقكم بما كفرتم )
    5 هيچ قدرتى نمى تواند در برابر خداوند، قرار گيرد و خداوند در برابر هيچ كس مسئول نيست . (لا تجدوا لكم علينا تبيعا)
    (70) وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّيِّبَتِ وَفَضَّلْنَهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً
    ترجمه :
    وهمانا فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا (بر مركب ها) حمل كرديم و از چيزهاى پاكيزه روزى شان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى كامل داديم .
    نكته ها
    O كرامت ، گاهى كرامت معنوى واكتسابى ونزد خداست ، مثل كرامتى كه خاصّ اهل تقواست . (اِنّ اَكرمَكم عنداللّه اتقاكم ) (153) وگاهى كرامت در آفرينش است ، نظير (احسن تقويم )(154) كه در خلقت انسان آمده است . مراد از ((كَرّمنا)) در اين آيه ، احتمالا وجه دوّم باشد. كرامت انسان هم در خلقت و هوش و عقل و استعداد است ، و هم در دارا بودن قانون آسمانى و رهبرى معصوم ، و مسجود فرشتگان واقع شدن .
    O انسان برتر از فرشته است ، زيرا:
    الف : انسان ، مسجود فرشتگان است .
    ب : فرشته ، عقل محض است وشهوت ندارد و از اين رو كمالش به ارزش كمال انسان نيست . هر كه عقلش را بر شهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است .
    ج : در شب معراج ، جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : تو امام باش تا به تو اقتدا كنم ، زيرا خداوند شما را بر ما برترى داده است .(155)
    O با آنكه خداوند بشر را بر همه ى موجودات ، حتّى فرشتگان برترى داد، (فضّلناهم على كثيرٍ ممّن خلقنا) ولى سوء انتخاب و عمل ناپسند انسان او را به پست ترين درجه (اسفل سافلين )(156) و به مرتبه ى حيوانات و پست تر از آن پايين مى آورد. (كمثل الحمار) (157)، (كمثل الكلب )(158)، (كالانعام بل هم اضلّ) (159)، (كالحجارة او اشدّ... )(160)
    O در آيه ، هم كرامت مطرح است ، هم فضيلت . ((كرّمنا، فضلّنا)) شايد تفاوت اين دو عبارت باشد از:
    الف : كرامت ، امتيازى است كه در ديگران نيست ، فضيلت ، امتيازى است كه در ديگران هست .
    ب : كرامت اشاره به نعمت هاى خدادادى در وجود انسان است ، بدون تلاش . ولى فضيلت اشاره به نعمت هايى است كه با تلاش خود انسان همراه با توفيق الهى بدست آمده است .
    ج : كرامت مربوط به نعمت هاى مادّى است ، ولى فضيلت مربوط به نعمت هاى معنوى است .
    O سفر يكى از لوازم زندگى بشر، براى رفع نيازها و كسب تجربه هاست ، كه خداوند اسباب آن را در خشكى و دريا، در اختيار بشر قرار داده و آن را به عنوان يكى از نعمت هاى خود برشمرده است .
    O به گفته ى بعضى مفسّران ، ((حمل در خشكى و دريا)) اشاره به تسخير تمام قواى زمينى و دريايى به دست بشر است ، نه فقط سوار شدن بر كشتى و الاغ و مانند آن !
    O ((طَيّبات ))، اقسامى دارد: حيات طيّبه ، ذرّيه ى طيّبه و رزق طيّب . و امام باقر عليه السلام مى فرمايد: رزقِ طيّب همان علم مفيد است .(161)
    پيام ها :
    1 توجّه انسان به مقام و كرامت خود، سبب شكر و دورى از كفران است . (بماكفرتم ... و لقد كرّمنا)
    2 نه تنها حضرت آدم ، بلكه نسل انسان مورد كرامت و برترى و گراميداشت است . (كرّمنا بنى آدم )
    3 تفاوت انسان با جانداران ديگر بسيار زياد است . (فضّلناهم ... تفضيلا)
    4 زمينه هاى رشد وكمال انسان از سوى خداست . (كرّمنا، حملنا، رزقنا، فضّلنا، خلقنا )
    (71) يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ اءُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ اءُوتِىَ كِتَبَهُ بِيَمِينِهِ فَاءُوْلََّئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَا بَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً
    ترجمه :
    روزى كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان فرامى خوانيم ، پس هر كس نامه ى عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه ى خود را (با شادى ) مى خوانند و كمترين ستمى بر آنان نمى شود.
    نكته ها
    O ((فَتيل ))، رشته ى باريك ميان شكاف هسته ى خرماست ، كنايه از چيز بسيار اندك و حقير مى باشد.
    O در قرآن از دو گونه پيشوا نام برده شده است : يكى امام نور و هدايت ، (ائمّةً يهدون باءمرنا )(162) و ديگرى امام نار و ضلالت ، (ائمّةً يدعون الى النّار) (163) كه گروه دوّم ، با زور و تهديد و تطميع و تحقير، مردم را به اطاعت خود وامى دارند.
    O ابوبصير به امام صادق عليه السلام گفت : ((اشهد انّك امامى ))، گواهى مى دهم كه تو امام من هستى . امام فرمود: در قيامت ، هر گروهى با امامشان محشور مى شوند، خورشيدپرستان با خورشيد و ماه پرستان با ماه .(164)
    پيام ها :
    1 قيامت رافراموش نكنيم . (يوم ندعوا )
    2 تقسيم بندى مردم در قيامت ، براساس رهبرانشان خواهد بود. (كل اناس بامامهم )
    3 انسان ، ناگزير الگو و رهبرى را براى خود انتخاب مى كند. (كل اناس بامامهم )
    4 مسلمان نبايد در مسائل رهبرى ، منزوى و بى تفاوت باشد. (ندعوا كل اناسٍ بامامهم )
    5 آثار مساءله انتخاب رهبرى و اطاعت از او، تا دامنه ى قيامت ادامه دارد. (ندعوا كلّ اناسٍ بامامهم )
    6 قيامت ، نه تنها دادگاه افراد، بلكه محكمه ى بزرگ امّت ها و ملّت ها و احزاب و مكتب ها و حكومت ها نيز هست . (ندعوا كل اناسٍ بامامهم )
    7 امامت و ولايت ، در متن زندگى مطرح است ، نه آنكه صرفا موضوعى اعتقادى و در حاشيه ى زندگى باشد. رهبرى است كه مردم را اهل سعادت يا شقاوت مى كند (بامامهم )
    8 در قيامت ، نيكان از خواندن نامه ى عمل خود شاد مى شوند. (يقرئون كتابهم ) و يكديگر را صدا مى زنند كه بياييد نامه ى مرا بخوانيد. (هاؤ م اقروا كتابيه ) (165)
    9 انسان عملكرد خود رابه صورت مكتوب دريافت خواهد كرد. (كتابه للّه )
    10 محاكمه ى انسان ها در قيامت بر اساس دلائل و اسناد مكتوب است . (و لا يظلمون فتيلا)
    11 كيفر و پاداش در قيامت ، صددرصد عادلانه است . (ولا يظلمون فتيلا للّه )
    (72) وَمَن كَانَ فِى هَذِهِ اءَعْمَى فَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ اءَعْمَى وَاءَضَلُّ سَبِيلاً
    ترجمه :
    و هر كس در اين دنيا كوردل و گمراه باشد، در آخرت نيز كور و گمراه تر خواهد بود.
    نكته ها
    O در قيامت علاوه بر صحنه هايى كه انسان ها مُهر بر لب و لال برانگيخته مى شوند، عده اى هم نابينايند. نابينايىِ آنجا ريشه در كور دلى دنيا دارد.
    O در روايات است : كسى كه حج بر او واجب شود ولى حج نرود، يا قرآن بخواند ولى عمل نكند، كور محشور مى شود.(166)
    O كور دلى بدتر از كورى چشم است ، چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((شرّ العمى عمى القلب ))، بدترين كورى ، كورى دل است . و همچنين فرمودند: ((اشدّ العمى مَن عمى عن فضلنا)) بدترين و سخت ترين كورى ، كورى كسى است كه چشم ديدن فضايل مارا ندارد.(167)
    O كورى در قيامت در آيات ديگر هم آمده است ، از جمله : (نحشرهم يوم القيامة على وجوههم عمياً )(168)، همچنين آيه ى 125 سوره طه ، كور برانگيخته شدن در قيامت را در اثر كور دلى در دنيا و فراموش كردن آيات الهى و اعراض از حقّ دانسته است .
    O امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه از ديدن آفرينش بهره ى معنوى نگيرد، پس نسبت به آخرتى كه نديده ، كوردل تر است .(169)
    O سؤ ال : در آياتى آمده است كه به گنهكاران گفته مى شود: كتابت (نامه ى عملت ) را بخوان ، (اقرءكتابك ) اين آيات با نابينايى آنان درقيامت چگونه قابل جمع است ؟
    پاسخ : كورى در يكى از مواقف قيامت است ، در موقف ديگر بينا مى شوند و حقايقى را كه در دنيا نشناخته اند، آنجا آشكارا مى بينند.
    پيام ها :
    1 شخصيّت اخروى انسان ، بازتابى از شخصيّت دنيوى اوست . (فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ) بصيرتِ اينجا، بصيرت آنجا را در پى دارد و كور دلى اينجا، كورى آنجاست .
    (73) وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذاً لا تَّخَذُوكَ خَلِيلاً
    ترجمه :
    و بسا نزديك بود كه تو را از آنچه به تو وحى كرديم غافل كنند تا چيز ديگرى غير از وحى را به ما نسبت دهى ، و آنگاه تورا دوست خود گيرند.
    نكته ها
    O در روايات مى خوانيم كه مشركان از پيامبر اكرم درخواست احترام به بت ها يا مهلت يكساله براى ادامه بت پرستى داشتند و پيامبر نزديك بود كه بپزيرد، ولى خداوند او را حفظ كرد!! اما اين روايات مردود است و با اصل عصمت و قاطعيّت پيامبر كه در آيات ديگر قرآن آمده و سيره ى حضرت است ، سازگار نيست .(170)
    O صاحب تفسير اطيب البيان مى گويد: اينكه در آيه ، ((عن الّذى اوحينا)) آمده است ، نه ((عمّا اوحينا)) نشان مى دهد كه تلاش كفّار براى برگرداندن نظر پيامبر و عنايت او از شخص خاصّى بوده است ، نه مطالب وحى شده . امّا اينكه آن شخص چه كسى بوده كه خداوند درباره اش وحى فرموده است ؟
    حديثى از امام باقر و امام كاظم عليهما السلام نقل شده كه درباره ى ولايت حضرت على عليه السلام است كه خداوند از طريق وحى سفارش هايى را به پيامبر كرد. خداوند براى توجه نكردن پيامبر به حسادت مردم و نپذيرفتن و تحمّل نكردن آنان ، اين آيه را نازل كرد و تلاش هاى كفّار براى عدول و تغيير موضع پيامبر را بى نتيجه گذارد.
    البتّه اين كلام با توجّه به كلمه ى ((الذى )) و حديث ياد شده قابل قبول است ، به شرط آنكه مراد معرّفى حضرت على عليه السلام در مكّه باشد، چون سوره مكّى است .
    پيام ها :
    1 كفّار براى جذب انبيا نيز طرح و برنامه مى ريزند. (كادوا ليفتنونك للّه )
    2 رهبران مذهبى بايد از توطئه هاى دشمن در جهت ايجاد سستى و تغيير در مواضع مكتبى ، هوشيار باشند. (كادوا ليفتنونك )
    3 اگر دوستى و ارتباط با افراد و كشورها به قيمت چشم پوشى از مكتب و مقدّسات باشد، بى ارزش است . (اذاً لاتّخذوك خليلاً )
    4 تا مسلمانان دست از مكتب و آيين خود بر ندارند، كفّار و دشمنان ، دوست واقعى آنان نخواهند شد، دشمن به كم قانع نيست ، مى خواهد شما را از مكتب جدا كند. (اذاً لاتّخدوك خليلاً) (171)
    (74) وَ لَوْلاَ اءَن ثَبَّتْنَكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً
    ترجمه :
    واگر ما تورا استوار نكرده بوديم ، هر آينه نزديك بود كه اندكى به آنان تمايل پيدا كنى .
    نكته ها
    O اين آيه با عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گونه تعارضى ندارد. جمله ى ((نزديك بود گناه كنى )) به معناى ((گناه كردن )) نيست . به علاوه جمله ى ((اگر استوار كردن ما نبود...)) حالت شرطى دارد، يعنى اگر حمايت ما نبود شايد متمايل مى شدى . ولى چون آن بود، تمايل هم پيدا نشد. در موارد ديگر هم شرطِ (اگر) به معناى انجام قطعى نيست ، مثل آيه (ولو تَقَوّل علينا بعض الاَقاويل ... لقَطّعنا منه الوَتين ) (172) اگر بر ما سخنى دروغ نسبت دهد، شاهرگش را قطع مى كنيم . وآيه (لئن اشركت ليحبطنّ عملك )(173) اگر شرك بورزى اعمالت تباه مى شود. كه به معناى انجام شدن آن كارها نمى باشد.
    چنانكه امام رضا عليه السلام فرمودند: اين آيه از اين باب مى باشد كه به در مى گويند تا ديوار بشنود.(174) و در واقع خطاب آيه به مسلمانان است ، نه شخص پيامبر.
    پيام ها :
    1 اگر لطف و نگهدارى الهى نباشد، براى مصونيّت و عصمت پيامبران هم ضمانتى نيست . (لولا ان ثبّتناك )
    2 قاطعيّت ونفوذناپذيرى در برابر دشمنان وكفّار، از امتيازات انبياست . (ثبّتناك )
    3 خداوند پيامبران را معصوم نگاه مى دارد. (ثبّتناك )
    4 عقب نشينى در مسائل اعتقادى واصول مكتب ، تمايل وگرايش به ظالمان است ورهبران در معرض چنين خطرى مى باشند. (لولا ان ثبّتناك لقدتركن اليهم )
    5 انحراف حتّى اگر اندك باشد، از كسى مانند پيامبر بسيار است . (شيئا قليلا)
    6 كمترين عقب نشينى از اصول و ارزشها نيز ممنوع است . زيرا براى دشمنان يك موفّقيت و پيروزى حساب مى شود. (شيئاً قليلاً )
    (75) إِذاً لاَذَقْنَكَ ضِعْفَ الْحَيَوةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً
    ترجمه :
    آنگاه دو برابر (كيفر مشركان ) در زندگى و دو برابر در مرگ ، عذابت مى چشانديم و براى خويش در برابر قهر ما ياورى نمى يافتى .
    نكته ها
    O پس از نزول اين آيه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله اين دعا را مى خواندند: ((الّلهم لاتَكلنِى الى نفسى طَرفَة عين ))، خدايا! به اندازه ى چشم برهم زدنى مرا به خود وامگذار!
    پيام ها :
    1 خداوند، هم لطف دارد، هم قهر. (ثبّتناك ، اذقناك )
    2 ركون ، (گرايش و اعتماد) به كفّار، از گناهان كبيره است ، چون وعده ى عذاب درباره اش داده شده است . (تركن اليهم ... اذقناك )
    3 كيفر كمترين لغزش رهبران ، دو برابر ديگران است . هرچه مقام علمى و موقعيّت اجتماعى و معنوى انسان بيشتر باشد، مسئوليّت و خطر هم بيشتر است . (شيئا قليلا... ضعف الحيوة )
    4 اگر در قوانين كيفرى ، براى مسئولين جريمه ى سنگين ترى وضع شود، خلاف عدالت نيست . (اذقناك ضعف الحيوة )
    5 در برابر قهر الهى حتّى براى پيامبر نيز هيچ قدرت و مقامى نمى تواند مانع ايجاد كند. (لاتجد لك علينا نصيراً )
    6 تمايل به كفّار، سبب تنها ماندن انسان و محروم شدن از نصرت خداوند است . (تركن اليهم ... لاتجد... نصيرا)
    (76) وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الاَْرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلَفَكَ إِلا قَلِيلاً
    ترجمه :
    وبسا نزديك بود كافران (با نيرنگ يا غلبه ) تو را از اين سرزمين بلغزانند تا از آن بيرونت كنند، ودر آن هنگام ، جز مدّت كمى پس از تو پايدار نمى ماندند (و به خاطر اين ظلم گرفتار قهر الهى مى شدند).
    نكته ها
    O اين آيه ، اشاره به آيه ى 30 سوره ى انفال است كه مى فرمايد: يادآور زمانى را كه كفّار نقشه مى كشيدند تا تو را حبس كنند يا بكشند يا بيرونت كنند، آنان نيرنگ مى زنند و خدا هم تدبير مى كند و خداوند بهترين تدبير كنندگان است . (واذ يَمكر بِك الذّين كفروا لِيثبِتوك او يَقتلوك او يخرِجوك و يمكرون و يمكراللّه واللّه خيرالماكرين )
    پيام ها :
    1 پيامبر در معرض هرگونه خطر، توطئه ، ترور، آوارگى وتبعيد بود. (كادوا ليستفزّونك ... )
    2 دشمنان مكتب ، هدفشان قلع و قمع كردن اساس دين است و در اين راه ، به احدى حتى پيامبر رحم نمى كنند. (ليستفزّونك )
    3 طرح كافران در مرحله اوّل ، ايجاد رخنه در فكر واعتقاد رهبر است ، (ليفتنونك عن الذى ... ) ودر مرحله بعد، شدّت عمل وتبعيد واخراج اوست . (ليخرجوك ...)
    4 حضور پيامبر در ميان مردم ، مانع قهر الهى است و اگر آن حضرت را از خود دور و تبعيد كنند، در فاصله كمى نابود مى شوند. (لايلبثون خلافك الاّ قليلا للّه )
    5 قرآن كريم ، هم از غيب خبر مى دهد و هم با بيان ناكامى توطئه هاى دشمن به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله تسلّى مى دهد. (كادوا ليستفزّونك ... لايلبثون خلافك الاّ قليلا)
    (77) سُنَّةَ مَن قَدْ اءَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً
    ترجمه :
    اين ، سنّت (هلاكت طغيان گران ) درباره ى پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم جارى بوده است و براى سنّت ما هيچ تغييرى نمى يابى .
    نكته ها
    O تاءييد پيامبران و هلاكت كافران و ظالمان ، سنّت الهى است كه در سوره ى ابراهيم آيه ى 13 نيز آمده است : (قال الذّين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من ارضنا او لتعودنّ فى ملّتنا فاوحى اليهم ربّهم لنهلكنّ الظّالمين ) ، كفّار به پيامبرانشان گفتند: قطعا ما شما را از سرزمين خود بيرون مى كنيم ، مگر آنكه به آيين ما درآييد، ولى خدا به آنان وحى كرد كه ما قطعا ستمگران را نابود مى كنيم .
    پيام ها :
    1 سنّت هاى الهى چون براساس حكمت خداست ، ثابت است و در طول تاريخ دگرگون نمى شود. (سنّة مَن قد ارسلنا )
    2 توطئه كفّار وامدادهاى غيبى خدا نسبت به پيامبران ، ريشه ى تاريخى دارد. (سنّة مَن قد ارسلنا)
    3 تحوّلات تاريخى براساس سنّت هاى ثابت الهى است . (لاتجد لسنّتنا تحويلا )
    4 خداوند، عادل است و در شرايط يكسان ، مهر و قهرش نيز يكسان است . (لاتجد لسنّتنا تحويلا)
    next page

    fehrest page


    back page

  9. #49
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (78) اءَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ الَّيْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً
    ترجمه :
    نماز را به هنگام بازگشت خورشيد (به سمت مغرب ) تا تاريكى شب ، بپادار، و همچنين قرآنِ سپيده دمان را. همانا (قرائت ) قرآن (به هنگام ) فجر (در نماز صبح ) مورد مشاهده (فرشتگان ) است .
    نكته ها
    O ((دلوك ))، هنگامى است كه خورشيد از وسط آسمان روبه مغرب ميل مى كند كه زوال ناميده مى شود، ووقت نماز ظهر و عصر است . و ((غَسق الليل )) وقت نماز مغرب و عشاست كه تاريكى ، فراگير مى شود و ((فجر))، وقت نماز صبح است .(175)
    O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اوّلين نمازى كه واجب شد نماز ظهر بود. و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(176) در روايت ديگرى آمده است : اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى كنند.(177) و ((مشهود)) بودن نماز صبح نيز ممكن است به همين معنا باشد.(178) يعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند.
    پيام ها :
    1 معيار شناخت اوقات در اسلام ، طبيعى است به نحوى كه قابل فهم و درك همه كس در همه جا و هميشه باشد. (دلوك الشمس ، غسق الليل ، الفجر)
    2 برنامه هاى دينى ، زمان بندى شده است . (لدلوك الشمس الى غسق الليل )
    3 نماز تنها عبادتى است كه به نام ((قرآن )) توصيف شده است . (قرآن الفجر)
    4 قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است . (قرآن الفجر )(179)
    5 در ميان نمازها، نماز صبح جايگاه ويژه اى دارد. (انّ قرآن الفجر كان مشهوداً)
    (79) وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى اءَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً
    ترجمه :
    و پاسى از شب را بيدار باش و تهجّد و عبادت كن ، و اين وظيفه اى افزون براى توست ، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسنديده برانگيزد.
    نكته ها
    O ((هَجود)) به معناى خوابيدن است و ((تَهجّد)) به معناى برطرف كردن خواب با عبادت مى باشد.
    O نماز شب از نمازهاى بسيار با فضيلت است و در سوره هاى مزّمل و مدّثر آمده است : (قم اللّيل الاّ قليلا) در روايات بيش از 30 فضيلت براى نمازشب برشمرده شده است كه به برخى از فضايل آن اشاره مى شود:
    # تمام انبيا نمازشب داشتند. نماز شب ، رمز سلامتى بدن وروشنايى قبر است . نماز شب ، در اخلاق ، رزق ، برطرف شدن اندوه ، اداى دين و نورچشم مؤ ثّر است .(180)
    # نماز شب ، گناه روز را محو مى كند و نور قيامت است .(181)
    # امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پاداش نماز شب آن قدر زياد است كه خداوند مى فرمايد: (فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون للّه ) هيچ كس پاداشى را كه براى آنان در نظر گرفته شده نمى داند.(182)
    # امام صادق عليه السلام مى فرمايد: شرف مؤ من ، نماز شب است و عزّتش ، آزار واذيّت نكردن مردم .
    # ابوذر كنار كعبه مردم را نصيحت مى كرد كه براى وحشت و تنهايى قبر، در دل شب دو ركعت نماز بخوانيد.
    # محروم كسى است كه از نماز شب محروم باشد.
    # بهترين شما كسى است كه اطعام كند، سلام را آشكارا بدهد و هنگامى كه مردم در خوابند، نماز بخواند.
    O سه چيز بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واجب بود و بر ديگران مستحبّ: نماز شب ، مسواك و سحرخيزى .(183)
    O در كلمه ى ((مقاما)) عظمت نهفته است (به خاطر تنوين ) و در روايات آمده كه ((مقام محمود)) همان شفاعت است .(184)
    O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اعمال بد و گناهان انسان ، موجب محروميّت از نمازشب مى شود.(185)
    O خداوند به تمام قطعات زمان سوگند ياد كرده است . مثلا: (والفجر)للّه (186)، (والصبح )(187)، (والنهار) للّه (188)، (والعصر ) اما به سحر سه بار سوگند ياد شده است : (والليل اذا يسر) (189)، (والليل اذا عسعس )(190)، (والليل اذ ادبر) (191) يعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش . و در باره ى استغفار در سحر دو آيه آمده است : (وبالاسحار هم يستغفرون )(192)، (المستغفرين بالاسحار) (193)
    پيام ها :
    1 نماز شب بر پيامبر اسلام واجب بود. (فتهّجد به نافلة لك ) آرى مقام رهبرى ، مستلزم تكاليف سنگين ترى است .
    2 دل شب بهترين زمان براى عبادت است . (و من الليل فتهجّد)
    3 مقامات پسنديده معنوى ، در سايه ى عبادت وعبوديّت پيدا مى شود. (فتهّجد، مقاما محمودا )
    4 ما با عبادت هاى خويش ، حقى بر خدا نداريم كه طلب كنيم ، هرچه هست ، اميد است و فضل او. (عسى )
    5 نماز شب به تنهايى كافى نيست ، كمالات ديگرى نيز لازم است . (عسى للّه )
    6 تا كسى خود گامى به سوى كمال برندارد، خداوند او را به مقامى نمى رساند. (فتهجّد... يبعثك ربّك )
    7 مقامى ارزشمند است كه نزد خدا پسنديده باشد، وگرنه شهرت هاى پوچ ، ارزشمند و ماندگار نيست . آرى دود به هوا و بالا مى رود، ولى روسياه است . (يبعثك ربّك )
    8 خداوند، خودش شفاعت را براى اوليا پسنديده است ، نه آنكه اولياى الهى نسبت به بندگان از خدا مهربان تر باشند. (يبعثك ربّك مقاما محمودا)
    (80) وَقُل رَبِّ اءَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَناً نَّصِيراً
    ترجمه :
    و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده .
    نكته ها
    O صدق ، بهترين وصف و حالت يك كار و يك شخص در آغاز و انجام آن است . چه بسا كارهايى كه آغاز غير صادقانه دارد و با قصد ريا، سمعه ، فريب ، برترى جويى و مانند آن شروع مى شود، يا آغازى صادقانه دارد، ولى پايانى آميخته به غرور، عُجب ، منّت ، حبط و سوءعاقب پيدا مى كند و بركات آن محو مى شود. رمز شكست بسيارى از حركت ها، نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهى از آن است .
    O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه براى ورود به كارى ، ترس و وحشت داشتى اين آيه را بخوان و اقدام كن .(194)
    O انسان به جايى مى رسد كه از ((صدّيّقين )) مى شود، هرچه مى گويد عمل مى كند و هرچه را عمل مى كند، مى گويد.(195) قلب و زبان و عملش يكى مى شود.
    O از مصاديق ((سلطان نصير))، داشتن جانشينى لايق ، يارى باوفا و وزيرى دلسوز و كاردان است .
    پيام ها :
    1 خواسته هاى خود را در برابر خداوند به زبان بياوريم . (وقل ربّ)
    2 دعايى كه همراه با نماز و بعد از آن باشد، اثر بيشترى دارد. (اقم الصلوة ... فتهجّد... و قل ربّ... )
    3 دعا كردن را هم بايد از خدا آموخت كه چگونه بخوانيم وچه بخواهيم . (و قل ربّ ادخلنى ...)
    4 يكى از اصول مديريّت ، آينده نگرى و دورانديشى است . (اخرجنى مخرج صدق )
    5 مهم تر از آغاز نيك ، پايان و فرجام خوب است . نبايد به آغاز شيرين دلخوش بود، بلكه بايد از خطر بدعاقبتى به خدا پناه برد. (اخرجنى مخرج صدق ) للّه
    6 رهبرى يك نهضت جهانى كه شروع و پايانش صادقانه و بى انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دريافت امداد الهى ممكن نيست . (ربّ اخرجنى )
    7 همه ى امور به دست خداست و بايد از او مدد خواست (ادخلنى ، اخرجنى ، اجعل )
    8 كسب قدرت براى اهداف مقدّس ارزش دارد. (واجعل لى من لدنك سلطانا )
    9 مؤ من ، نصرت و امداد را تنها از خدا مى طلبد. (من لدنك سلطانا نصيرا)
    (81) وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ كَانَ زَهُوقاً
    ترجمه :
    و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل ، نابود شدنى است .
    نكته ها
    O ((حقّ))، به معناى ثابت و باقى است . لذا خدا و هرچه از سوى باشد حقّ است . ((حقّ)) يكى از نام هاى خداوند است . كلمه ى ((زَهوق )) به معناى رفتن است . ((زهق نفسه )) يعنى روح از بدنش خارج شد.
    O براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام ، ورود به مدينه ، فتح مكّه و شكستن بت ها را گفته اند كه در همه ى آنها باطل شكست خورده است . ولى آيه داراى مفهوم گسترده اى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مى دهد.
    O قرآن مى فرمايد: (نقذف بالحقّ على الباطل فيدمغه ) (196) ما حقّ را بر سر باطل مى كوبيم و آن را نابود مى سازيم . و در اين صورت است كه باطل رفتنى است . بنابراين حقّ بايد با قدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.
    O بقاى حقّ و نابودى باطل يك سنّت وقانون الهى است ، نه پندارى و تصادفى ، هر چند پيروان حقّ كم طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب ، ماندگار و باطل مانند كف ، ناپايدار و فانى است . (فامّا الزَبَد فيذهب جُفاءً و امّا ما ينفع الناس فَيَمكث فى الارض )(197)
    پيام ها :
    1 پيامبر بايد با قاطعيّت ، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. (قل جاء الحق )
    2 بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. (جاء...زهق )
    3 عاقبت ، باطل رفتنى و نابودى شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. (جاء...زهق ) (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است .)
    4 از جلوه ها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. (كان زهوقا للّه )
    (82) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلا خَسَاراً
    ترجمه :
    و آنچه از قرآن فرو مى فرستيم ، مايه ى شفا(ى دل ) و رحمتى براى مؤ منان است و ستمگران را جز خسران نمى افزايد.
    نكته ها
    O كلمه ى ((مِن )) در ((من القرآن ))، به معناى ((بعض )) نيست تا دلالت كند بر اينكه بعضى از قسمت هاى قرآن شفاست ، بلكه بيان مى كند كه آنچه از قرآن نازل مى شود، شفابخش است .
    O با آنكه قرآن براى هدايتِ همه است ؛ ((هدىً للنّاس )) ولى تنها كسانى از اين نور بهره مى برند كه پنجره ى روح خود را به سوى آن باز كنند و لجاجت و عناد را كنار گذاشته ، با روحى سالم به سراغ قرآن روند؛ ((هدىً للمتّقين )) و لذا لجوجانِ بيماردل را جز خسارت نمى افزايد. مانند باران كه وقتى بر مردارى ببارد، بوى تعفّن برخيزد، هر چند باران زلال و پاك است .
    O استدلال قرآن ، ركود فكرى را شفا مى دهد؛ موعظه ى قرآن ، قساوت را درمان مى كند؛ تاريخ قرآن تحيّر را برطرف مى سازد؛ زيبايى آهنگ و فصاحتش روح فرارى را جذب مى كند؛ قوانين و احكامش عادات خرافى را ريشه كن مى سازد؛ تلاوت و تدبر در آن ، بيمارى غفلت را شفا مى بخشد؛ تبرّك به آن ، امراض جسمى را شفا مى دهد و رهنمودهاى آن ، تاريكى ها را روشن مى كند.
    O شفاى قرآن با شفاى داروهاى مادّى تفاوت هاى زيادى دارد. داروى قرآن ، ضررى را به دنبال ندارد، كهنه نمى شود و تاريخ مصرف ندارد. شفا يافته ى قرآن عامل شفاى ديگران مى شود. در نسخه ى شفاى قرآن اشتباه نيست ، هميشه و در اختيار همه است ، طبيب اين دارو، هم ما را مى شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتيجه ى نسخه اش ابدى است ، نسخه و داروى او هم مشابه ندارد.
    حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((فانّ القرآن شفاءٌ من اكبر داء و هوالكفر و النفاق و الغى و الضلال ))(198)، قرآن درمان بزرگ ترين دردهاست كه كفر و نفاق و گمراهى باشد.
    O خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است : (كتب على نفسه الرحمة للّه )(199) و پيامبرش را براى جهانيان ، رحمت قرار داده است ، (رحمة للعالمين ) (200) هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، (رحماء بينهم )(201) و هم كتابش رحمت است . (شفاء و رحمة )
    پيام ها :
    1 چون قرآن از جانب خدايى است كه خالق بشر و فطرتِ اوست ، قوانين آن نيز با فطرت مطابق و نجات دهنده ى اوست . (شفاء )
    2 آنچه از سوى خداى رحمان و رحيم باشد، رحمت است . (رحمة للمؤ منين ) للّه
    3 چون كافران به اوامر و نواهى قرآن عمل نمى كنند، نزول هر دستور، جرمشان را بيشتر و خسارتشان را افزون تر مى سازد. (لايزيدالظالمين الا خساراً )
    (83) وَإِذَآ اءَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنْسَنِ اءَعْرَضَ وَنََا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُساً
    ترجمه :
    و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم ، روى گرداند و شانه ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين ) گزندى به او رسد (از همه چيز) ماءيوس و نوميد شود.
    نكته ها
    O ((ن ابجانبه )) يعنى به سوى خود رفته ، به خود گرايش مى يابد و شانه مى چرخاند.
    پيام ها :
    1 رفاه و آسايش ، زمينه ساز غفلت است . (اذا انعمنا، اعرض )
    2 انسان به جاى اينكه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود، آن را از فكر، استعداد، نبوغ و كار خود مى پندارد و خدا را رها مى كند. (ناءبجانبه )
    3 نعمت ها از خداست ، ولى شرّ وبدى از عملكرد خودماست . (انعمنا، مسّه الشرّللّه )
    4 انسان آن قدر ضعيف است كه با نعمتى ، گرفتار غفلت شده و با سختى و حادثه ى كوچكى ، نا اميد مى شود.(اذا انعمنا...اعرض ، اذا مسه الشر كان يؤ ساً) للّه
    (84) قُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اءَهْدَى سَبِيلاً
    ترجمه :
    بگو: هر كس بر ساختار وخُلق و خوى خويش عمل مى كند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديك تر است .
    نكته ها
    O ((شاكله )) به معناى ساختار و بافت روحى انسان است كه در اثر وراثت و تربيت و فرهنگ اجتماعى براى انسان پيدا مى شود. بعضى ((شاكله )) را به معناى فطرت گرفته اند، در حالى كه فطرت ها يكدست و ثابت است و آنچه در انسان ها متفاوت
    است ، انگيزه ها، خلق و خوى ، عادات و بافت فكرى و خانوادگى افراد است و عمل هر كس هم در گرو آنهاست .(202)
    O امام صادق عليه السلام در بحث از نيّت واينكه نيّت از عمل بهتر است ، اين آيه را تلاوت فرمودند.(203)
    پيام ها :
    1 رفتار انسان برگرفته از شخصيّت فكرى و روحى و اخلاقى اوست . (يعمل على شاكلته ) (از كوزه همان برون تراود كه در اوست .)
    2 چون رفتارها ريشه در حالات و عادات دارد، بايد از انگيزه ها و خوگرفتن هاى نابجا پرهيز كرد تا اعمال نابجا به صورت ملكه در نيايد.(كلّ يَعمل على شاكلته )
    3 راههاى هدايت نيز درجات و سلسله مراتب دارد. (اهدى )
    4 هر كس نيّت بهترى داشته باشد، به هدايت نزديك تر است . (اهدى سبيلاًللّه )
    (85) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اءَمْرِ رَبِّى وَمَآ اءُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلاً
    ترجمه :
    و از تو درباره ى روح مى پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندكى از دانش به شما نداده اند.
    نكته ها
    O كلمه ى ((روح ))، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است :
    الف : روحى كه در كالبد انسان دميده شده است . (نفخ فيه من روحه )(204)
    ب : وحى . (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده ) (205)
    ج : قرآن . (كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا )(206)
    د: روح القدس . (ايّدناه بروح القدس ) (207)
    ه‍: بزرگ فرشتگان . (تنزّل الملائكة والروّح )(208)
    ولى به هر حال روح بشر، امرى پيچيده ، ناشناخته و نفخه اى الهى و داراى بعد آسمانى است و تنها خداوند آن را مى شناسد.
    O امام باقر عليه السلام كلمه ى ((قليل )) را به علم قليل تفسير نكردند، بلكه به معناى افراد قليل تفسير فرمودند.(209) يعنى علم كامل ، تنها به اندكى از مردم داده شده است و تنها آنان به روح آگاهى دارند.
    پيام ها :
    1 پيامبران ، مرجع پرسش هاى مردم بودند. (يسئلونك )
    2 حقيقت روح ، فوق فهم و دانش بشر و سرّى از اسرار الهى است . (من امر ربّى )
    3 تمام علوم بشرى ، هديه ى الهى است . (اوتيتم )
    4 دانش انسان ، محدود و بسيار اندك است . (ما اوتيتم من العلم الاّ قليلا للّه )
    (86) وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِى اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً
    ترجمه :
    واگر بخواهيم ، هر آينه آنچه را به تو وحى كرده ايم ، (از يادت ) مى بريم ، سپس كسى را نمى يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند.
    (87) إِلا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً
    ترجمه :
    جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت )، قطعا فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است .
    نكته ها
    O آيه ى 86، حالت تهديدآميز نسبت به پيامبر دارد كه خداوند، همچنان كه عطا مى كند، اگر بخواهد بازپس مى گيرد.(210) و آيه ى 87، لحن تشويق آميزى دارد.
    O قرآن ، وحى ، نبوّت ، خاتميّت وشفاعت ، همه از تفضّلات الهى نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله بوده واز مقام ربوبيّت خدا سرچشمه مى گيرد و خداوند عطاهايش ‍ را از او بازپس نمى گيرد، هر چند دستش باز، قدرتش استوار و مى تواند همه را بازگيرد.
    پيام ها :
    1 نعمت ها را از خداوند بدانيم و مغرور نشويم ، زيرا بقا و زوال نعمت ها به ارداه ى اوست . (لنذهبنّ بالّذى اوحينا)
    2 هيچ كس در برابر قهر الهى نمى تواند نقشى داشته باشد. (ثم لاتجدللّه )
    3 نزول كتب آسمانى و وحى ، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است . (الذى اوحينا... الاّ رحمة من ربّك )
    4 قرآن ، فضل بزرگ الهى است . (اوحينا... كان فضله عليك كبيرا )
    چون خداوند بزرگ و والاست ، لطف او نيز بزرگ ، و فضل بزرگ او مخصوص پيامبر است .
    (88) قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اءَن يَاءْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لاَ يَاءْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً
    ترجمه :
    بگو: اگر (تمام ) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمى توانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند.
    نكته ها
    O ((ظهير))، از ((ظَهر)) به معناى پشتوانه و پشتيبان است .
    O آيه ، پاسخى است به سخن كفّار كه مى گفتند: (لو نشاء لقلنا مثل هذا )(211) ما هم اگر بخواهيم ، مى توانيم مثل قرآن را بياوريم . و اين دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونه اى مثل خود (تحّدى )، قرن هاست كه بى جواب مانده است و تا كنون نيز دشمنان عرب زبان از اهل كتاب و مكتب هاى الحادى ، با همه ى دشمنى هايشان با اسلام و حمايت قدرت هاى گوناگون ، نتوانسته اند مثل قرآن را بياورند.
    O ويژگى هاى بى همتاى قرآن ، عبارت است از اينكه : هم معجزه است ، هم روان و متنوّع ، هم خبر از آينده مى دهد، هم بهترين داستان ها را دارد، هم بهترين شيوه ى دعوت را دارد، هم بيان كننده ى همه ى مسائل و نيازهاى فردى و اجتماعى ، دنيوى و اخروى در همه ى زمينه ها و در تمام زمان هاست .
    پيام ها :
    1 جنّيان نيز همانند انسان ها مكلفنّد و قرآن ، كتاب آنان نيز مى باشد. (اجتمعت الانس و الجنّ)
    2 ناتوانى در آوردن نظيرِ قرآن ، دليل اعجاز اين كتاب است . (لاياءتون بمثله )
    (89) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَاءَبَى اءَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُوراً
    ترجمه :
    و همانا در اين قرآن ، از هرگونه مثال براى مردم آورديم ، ولى بيشتر مردم سرباززده ، و جز انكار كارى نكردند!
    پيام ها :
    1 تنوّع ودگرگونى هاى بيانى قرآن ، از ابعاد اعجاز قرآن است . (صرّفنا )
    2 خداوند با آيات قرآن حجّت را بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا ...)
    3 يكنواختى خستگى آور است ، پيام دعوت بايد متنوّع باشد. (صرّفنا للّه )
    4 يكى از بهترين شيوه هاى تعليم وتربيت ، ضرب المثل وبيان تمثيلى است . (من كل مثل )
    5 مردم متفاوتند ومثال هاى متنوّع ، هر كدام مى تواند براى گروهى روشنگر باشد. (من كل مثل )
    6 كتاب هدايت ، بايد در دسترس همگان باشد. (هذا القرآن )
    7 دليل انكار مردم ، لجاجت آنان است ، نه آنكه حجّت براى آنان نيامده است . (فاءبى اكثر الناس ... )
    8 اكثريّت ، نشانه ى حقّانيت نيست . (فاءبى اكثر الناس )
    (90) وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَْرْضِ يَنبُوعاً
    ترجمه :
    وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر براى ما چشمه اى از زمين جارى سازى ،
    (91) اءَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَْنْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِيراً
    ترجمه :
    يا براى تو باغى از خرما و انگور باشد كه از ميان آن ، نهرها جارى گردانى .
    نكته ها
    O ((يَنبوع ))، به چشمه اى گفته مى شود كه خشك نشودو همواره بجوشد.
    O مشركان كه منكر اعجاز قرآن بودند، شرط ايمان آوردن خود را رسيدن به مادّيات قرار داده و توقّعات نابجايى از پيامبر داشتند. غافل از آنكه پيامبران ، براى اثبات نبوّت خود معجزه انجام مى دهند، نه براى اِشباع هوسهاى مردم لجوج ، يا سرگرمى و تفريح ، يا فرار از كار و تلاش .
    O در واقع توقّع نابجا، قساوت ، لجاجت ، بهانه گيرى ، ناآگاهى به هدف و بى ادبى دست به دست هم مى داد و سبب مى شد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست هاى غير منطقى داشته باشند، از قبيل : چشمه ى آب ، باغ ، رودخانه ، سقوط آسمان ، احضار خدا و فرشتگان ، خانه ى طلا، پرواز به آسمان ، نامه ى خصوصى از سوى خدا.
    پيام ها :
    1 هر كس به قدر فكرش درخواست دارد، ملاك نبوّت در ديد مشركان باغ و چشمه و مادّيات بود. (لن نؤ من لك حتى تفجر... )
    2 هدف پيامبران ، ارشاد مردم به توحيد بود، ولى گروهى به فكر باغ و طلا و نقره بودند. (لن نؤ من لك حتّى تفجر لنا...)
    3 هر درخواست و توقّعى منطقى نيست . از پيامبران و مبلغان مكتبى ، توقّعات نابجا زياد است . (حتى تفجر... )
    (92) اءَوْ تُسْقِطَ السَّمَآءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً اءَوْ تَاءْتِىَ بِاللّهِ وَ الْمَلََّئِكَةِ قَبِيلا
    ترجمه :
    يا آسمان را همان گونه كه مى پندارى به صورت پاره هايى بر ما بيفكنى ، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى .
    (93) اءَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ اءَوْ تَرْقَى فِى السَّمَآءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنتُ إِلا بَشَراً رَّسُولاً
    ترجمه :
    يا براى تو خانه اى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم . بگو: پروردگار من منزّه است . آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شده ام ؟!
    نكته ها
    O ((كما زعمت )) اشاره به تهديد و وعده ى عذابى است كه پيامبر در سوره سباء داشته است . (او تسقط عليهم كسفا من السماء) (212)
    O معجزه از شئون ربوبيّت خداوند و سرچشمه ى آن اراده و حكمت الهى است واز
    شرايط معجزه آن است كه بى هدف و بيهوده يا محال نباشد. درخواست هاى كفّار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين آيه بيهوده است . ساقط ساختن آسمان به نابودى همسر مى انجامد و كسى نمى ماند تا ايمان آورد. احضار خدا و فرشتگان هم محال است ، چون جسم نيستند تا احضار شوند و ما آنان را مشاهده كنيم .
    پيام ها :
    1 كفّار، لجوج و بى ادبند. در تعبير (لن نؤ من ) و (كمازعمت ) نوعى بى ادبى است .
    2 كفّار، تهديدات انبيا را باور نداشتند. (كما زعمت )
    3 درخواست هاى محال و بيهوده پذيرفته نمى شود. (تاءتى باللّه ) للّه
    4 حس گرايى مشركان ، دليل توقعات نابجاى آنان مى باشد. (تسقط... تاءتى )
    (94) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى إِلا اءَن قَالُوَّاْ اءَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَّسُولاً
    ترجمه :
    وآنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت ، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است ؟
    نكته ها
    O كسانى كه داراى منطق درستى نيستند، نقطه ى قوّت را نقطه ضعف مى پندارند. انسان بودنِ پيامبر نقطه ى قوّت است ، نه ضعف . چون به خاطر داشتن غرائز و اميال و مشكلات ، درد انسان ها را درك مى كند و مى تواند الگوى عملى باشد و نسخه ى مفيدى ارائه بدهد.
    O بر طبق آيات قرآن ، بهانه هاى كفّار براى ايمان نياوردن ، از اين قرار است :
    الف : چرا انبيا انسان هايى همچون ما هستند؟
    پاسخ : بهترين نوع تبليغ آن است كه همراه با نمونه ى عملى و ارائه الگو باشد.
    ب : اگر بناست انسانى پيامبر باشد، چرا فلانى از فلان خانواده يا شهر نباشد؟
    پاسخ : تقسيمات مردم براساس خيال و معيارهاى مادّى است ، امّا نزول وحى لياقت مى خواهد.
    ج : چرا خود ما پيامبر نباشيم ؟
    پاسخ : نبوّت مقامى بس والا، حتّى برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانى با هر سابقه اى سزاوار پيامبرى نيست .
    د: چرا فرشتگان برخود ما فرود نمى آيند؟
    پاسخ : نزول فرشته بر كسانى است كه سابقه انحراف و گناهى نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافى را به نام وحى براى مردم مى آورند.
    پيام ها :
    1 كفّار، بهانه جو و بى منطقند. بهانه ى كفّار اين بود كه چرا پيامبر بشرى همانند آنهاست . (ما منع ... )
    2 پيامبران براى هدايت و تربيت مردم ، به سراغ آنان مى رفتند. (جائهم الهدى )
    3 شخصيّت و كرامت انسان ، چون براى انسان جاهلى ناشناخته بود، مى پنداشت كه انسان لايق نبوّت نيست . (بشرا رسولا )
    (95) قُل لَّوْ كَانَ فِى الاَْرْضِ مَلََّئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ الْسَّمَآءِ مَلَكاً رَّسُولاً
    ترجمه :
    بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مى رفتند، هر آينه ما از آسمان فرشته اى را به عنوان فرستاده بر آنان مى فرستاديم .
    نكته ها
    O آيه ، در ردّ ديدگاه آنان كه به بشر بودن پيامبر اعتراض داشتند، مى فرمايد: فرستادن پيامبر، سنّت الهى وضرورت دينى است ، حتّى اگر همه اهل زمين فرشته بودند و نزاع و كشمكشى نيز ميان آنان نبود و همه در آرامش و رفاه بودند، باز هم فرستاده اى از جنس آنان از جانب خداوند مى آمد، چون وظيفه ى انبيا، تكامل و رشد معنوى و الگو دادن است ، نه تنها رفع خصومت و دشمنى ميان آنان .
    پيام ها :
    1 همگونى رهبران با مردم ، لازمه ى تربيت و الگوپذيرى آنان است . انسان براى انسان ، فرشته براى فرشته . (ملائكة ، ملكاً )
    2 رسالت و پيامبرى از جانب خداست و انتخابى نيست . (لنزّلنا... رسولا)
    (96) قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً
    ترجمه :
    بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است ، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
    پيام ها :
    1 خداوند با بيان گواه بودن و علم خود به برخوردهاى بى منطق كفّار، پيامبر را دلدارى مى دهد. (قل كفى بالله )
    2 تكيه گاه پيامبران خداست ، لذا قاطعيّت دارند وعقب نشينى ندارند. (كفى با للّه )
    3 خداوند با مشركان اتمام حجّت كرده است ، بنابراين به مجادلات بايد پايان داد. (كفى باللّه شهيدا)
    4 ايمان به علم و آگاهى خداوند، سبب دورى از انحراف وبهانه جويى است . (كفى بالله شهيدا )
    5 شاهد بايد عالم ، دقيق و بصير باشد. (شهيدا... خبيرا بصيرا)
    6 خداوند، هم شاهد آن است كه پيامبر به وظيفه اش عمل كرده است ، هم از لجاجت و سرسختى يا ايمان و تسليم بندگانش آگاه است . (كفى باللّه شهيدا... انّه كان بعباده خبيرا بصيرا )
    (97) وَمَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَّاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَهُمْ سَعِيراً
    ترجمه :
    و هر كه را خدا هدايت كند، پس همو هدايت يافته است و هر كه را گمراه سازد، هرگز ياورانى جز خدا براى آنان نخواهى يافت و ما در روز قيامت ، آنان را واژگون (به صورت خزنده ) كور و كر و لال محشور مى كنيم و جايگاهشان دوزخ است ، كه هرگاه خاموش شود، آتش آنان را بيافزاييم .
    نكته ها
    O ((خَبت ))، به معناى فروكش كردن شعله است . و ((سَعير))، به معناى شعله ور شدن آتش و از نام هاى جهنّم است .
    O سؤ ال : اگر گمراهان در قيامت ، كر و كور و لالند، پس چگونه در آيات ديگر، از ديدن آتش ؛ (راءى المجرمون النّار )(213)، يا شنيدن صداى دوزخ ؛ (سمعوا لها تغيّضا و زفيرا) (214)، يا فرياد و شيون آنان ؛ (دعوا هنالك ثبورا )(215) سخن به ميان آمده است ؟
    پاسخ : مراحل و مواقف قيامت متفاوت و متعدّد است . در هر موقفى ممكن است حالتى باشد كه در مرحله ى بعد از آن نباشد.(216)
    پيام ها :
    1 هدايت تنها به علم ، عقل و استدلال نيست ، توفيق الهى نيز مى خواهد. (من يهدى الله )
    2 گمراهان را نجات بخشى جز خدا نيست . (من يضلل فلن تجد ... )
    3 انسان ها در قيامت به چند گونه محشور مى شوند، گروهى واژگونه و عدّه اى كر وكور و لال محشور مى شوند. (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما و صمّا)
    4 كسى كه از گوش ، چشم و زبان خود در مسير حقّيافتن ، حقّگفتن و حقّديدن بهره نگيرد، در قيامت نيز كور، كر، لال و واژگون محشور مى شود. اين در واقع نوعى تجسّم عمل انسان است ! (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما وصمّا )
    5 آتش دوزخ ، براى مجرمان پيوسته شعله ورتر مى شود. (كلمّا خَبت زدناهم سعيرا)
    (98) ذَ لِكَ جَزَآؤُهُم بِاءَنَّهُمْ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَ رُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
    ترجمه :
    آن (دوزخ ) كيفر آنان است ، بدان جهت كه كافر شدند و گفتند: آيا پس از آنكه (مرديم و به صورت ) استخوان و (مثل كاه ) ريزريز شديم ، آيا واقعا به صورت آفريده ى جديدى برانگيخته خواهيم شد؟
    نكته ها
    O ((رُفات ))، ذرّات كاه است كه چنان ريز شده كه ديگر قابل شكستن نيست .(217)
    پيام ها :
    1 قهر خدا نسبت به كافران ، بى دليل نيست ، بلكه نتيجه ى عملكرد خودشان است . (ذلك بانّهم )
    2 كافران بر انكار معاد دليل ندارند و آنچه مى گويند يا از روى استهزا، يا تعجّب و يا استبعاد است . (ءانّا )
    3 معاد، جسمانى است . (عظاما و رفاتا، خلقا جديدا)
    (99) اءَوَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّ اللّهَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضَ قَادِرٌ عَلَى اءَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ اءَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَاءَبَى الظَّلِمُونَ إِلا كُفُوراً
    ترجمه :
    آيا نيانديشيده اند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده است ، بر آفريدن مثل اين مردم نيز تواناست ؟ و خداوند براى آنان مدّتى معيّن كرده كه شكّى در آن نيست ، امّا ستمگران سرباز زده و جز به كفر به چيزى تن نمى دهند.
    نكته ها
    O ((لاريب فيه )) يعنى جاى هيچ ترديدى در قرآن نيست ، نه آنكه كسى ترديدى در آن نمى كند.
    O قرآن بارها براى شك زدايى از معاد، به آفرينش آسمان ها وزمين وعظمت دستگاه خلقت و قدرت الهى بر آفرينش ، اشاره كرده است . (ءانتم اشدّ خلقا ام السماء بناها) (218) آيا آفرينش شما سخت تر است يا آسمان كه آن را بنا نهاد؟ يعنى بهترين دليل بر امكان وجود يك چيز، واقع شدن و بودن آن است .
    O در قيامت ، استخوان هاى پوسيده همان استخوان هاى دنيوى و روح ملحق شده به آنها همان روح است ، امّا قرآن ((مثلهم )) مى گويد، مانند خشتى كه اگر در هم كوبيده و دوباره از همان گل خشتى بسازند، مى گويند: اين مثل اوّلى است ، نه عين آن . با آنكه موادّش همان مواد است .(219) (مثلهم )
    پيام ها :
    1 بهترين دليل بر امكان معاد، توجّه به قدرت الهى در طبيعت است . (اولم يروا)
    2 زندگى دنيا چند روزى بيشتر نيست ، كافران اين همه سرسختى نكنند، يا مرگشان مى رسد، يا قيامت . (جعل لهم اجلا )
    3 بى توجّهى به قدرت خداوند و استبعاد قيامت ، عملى ظالمانه است ، (فاءبى الظالمون ) و ظلم زمينه ى كفر است . (الاّ كفورا )
    (100) قُل لَّوْ اءَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لاَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الاِْنفَاقِ وَ كَانَ الاِْنسَنُ قَتُوراً
    ترجمه :
    بگو: اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بوديد، قطعا از ترس انفاق (و تهى دستى ،) چيزى به كسى نمى داديد. وانسان تنگ نظر و بخيل است !
    نكته ها
    O ((قَتور)) از ((قِتر)) به معناى بخل وامساك از بخشش است .
    پيام ها :
    1 كثرت مال اثرى در سخاوتِ افراد حريص وبخيل ندارد. بعضى انسان ها سيرى ناپذيرند و هرچه بيندوزند، باز نگران كم شدن آنند. (لو انتم تملكون خزائن ... لا مسكتم ... )
    2 ترس از تهى دستى يكى از ريشه هاى بخل است . (امسكتم خشية الانفاق )
    3 سرچشمه رفتار بشر، روحيّه وخصلت هاى اوست . (امسكتم ...كان الانسان قتورا )
    (101) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ فَسْئَلْ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّى لاََظُنُّكَ يَمُوسَى مَسْحُوراً
    ترجمه :
    همانا به موسى نُه معجزه ى روشن داديم . پس ، از بنى اسرائيل آنگاه كه (موسى ) به سراغشان آمد سؤ ال كن . پس فرعون (با ديدن آن همه معجزه ) به او گفت : اى موسى ! من تو را قطعا افسون شده مى پندارم .
    نكته ها
    O معجزات نه گانه ى حضرت موسى عليه السلام عبارت بود از:
    1 اژدها شدن عصا. 2 سفيدى كف دست . 3 شكافتن دريا با عصا. 4 طوفان . 5 هجوم ملخ . 6 هجوم شپش . 7 هجوم قورباغه . 8 خون شدن آبها. 9 جارى شدن دوازده چشمه از سنگ با يك عصا زدن .
    البتّه مى توان گفت : معجزات آن حضرت هيجده تا بوده است ، چون بازگشت هر يك از آنها به حالت اوّل نيز معجزه اى ديگر است .
    O سؤ ال : قرآن غير از اين نه معجزه ، معجزات ديگرى هم براى حضرت موسى بيان كرده است ، مانند كنده شدن كوه و بالاى سر يهود قرار گرفتن آن ، نزول طعامِ مَنّ و سَلوى ، گاو ذبح شده اى كه مرده را زنده كرد، پس چرا نه معجزه ذكر شده است ؟
    پاسخ : تعداد 9 معجزه درباره ى فرعون بود كه با ديدن آنها باز هم ايمان نياورد. معجزات ديگر به فرعون ارتباط نداشت .(220)
    پيام ها :
    1 خداوند، از پيامبران خود پشتيبانى مى كند. (لقد آتينا )
    2 خداوند براى هدايت مردم اتمام حجت مى كند. (لقد آتينا)
    3 آنان كه سرسخت ترند، نياز به استدلال و معجزه ى بيشترى دارند. (تسع آياتٍ )
    4 معجزه ، بايد روشن و بى ترديد باشد. (بيّنات )
    5 پيامبران ، پزشكانى اند كه به سراغ مردم مى روند.(221) (جاءهم للّه )
    6 مستكبران در برابر معجزات و برهان ها دست به تحقير و توهين مى زنند. (لاءظنّك يا موسى مسحورا)
    (102) قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ اءَنزَلَ هََّؤُلاَ ءِ إِلا رَبُّ السَّمَا واَ تِ وَالاَْرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّى لاََظُنُّكَ يَ فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً
    ترجمه :
    موسى گفت : قطعا مى دانى كه اين (معجزات ) را جز پروردگار آسمان ها وزمين براى بصيرت شما نفرستاده است ومن تو را اى فرعون ! هلاك شده مى پندارم .
    نكته ها
    O سؤ ال : با آنكه موسى عليه السلام به هلاك فرعون يقين داشت ، چرا مى گويد: ((لاءظنّك )) گمان دارم ؟
    پاسخ : اوّلا: ظنّ تنها به معناى گمان نيست ، بلكه به باور ويقين نيز گفته شده است .
    ثانيا: شايد اميدى به هدايتش داشت .
    ثالثا: وقتى دشمن پرده درى نمى كند، ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نيز حريم را نگه داريم . فرعون گفت : (لاظنّك يا موسى مسحورا) موسى نيز در جواب او فرمود: (لاظنّك يافرعون مثبورا )
    پيام ها :
    1 گاهى انسان با آنكه حقّ را مى داند، امّا خود را به جهالت مى زند. (لقد عَلِمتَ...)
    2 علم به تنهايى در هدايت و راهيابى انسان كافى نيست ، بلكه ايمان و تسليم لازم است ، وگرنه فرعون هم علم داشت . (عَلِمتَ )
    3 معجزات موسى به قدرى روشن بود كه فرعون هم به آن علم داشت . (عَلِمتَ)
    4 معجزات براى بصيرت مردم است ، ولى در سحر و جادو بصيرت نيست . (بصائر )
    5 در نظام هاى حكومتى فاسد، براى هدايت مردم بايد به سراغ رئيس حكومت رفت . (يا فرعون )
    6 پيامبران الهى ، به راه خود مطمئن بودند، از اين رو با صراحت به طاغوت ها اخطار مى كردند. (لاءظنّك يا فرعون مثبورا )
    7 هركه حقّ را بفهمد، امّا لجاجت وكبر ورزد، هلاك مى شود. (عَلِمتَ...مثبورا) للّه
    (103) فَاءَرَادَ اءَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الاَْرْضِ فَاءَغْرَقْنَهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعاً
    ترجمه :
    پس (فرعون ) تصميم گرفت كه آنان را از آن سرزمين تبعيد كند، پس ما او و همه ى همراهانش را غرق كرديم .
    (104) وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِى إِسْرَ ءِيلَ اسْكُنُواْ الاَْرْضَ فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفاً
    ترجمه :
    و پس از آن (غرق فرعون ) به بنى اسرائيل گفتيم : در اين سرزمين مستقر شويد، پس چون موعد آخرت فرا رسد، همه ى شما را با هم گرد خواهيم آورد.
    نكته ها
    O ((استفزاز)) به معناى بيرون كردن با زور است . قرآن بارها به اين شيوه ى ظالمان نسبت به اولياى الهى و ناكام ماندنشان اشاره كرده است . ابراهيم را در آتش افكندند، خدا آتش را سرد كرد، يوسف را به چاه انداختند، عزيز مصرش كرد. پيامبر را از مكّه بيرون كردند، خداوند حكومتِ جهان اسلام را به او عطا كرد. اين سنّت و قانون الهى است كه در برابر مكر اهل باطل ، تدبير مناسب دارد.
    O ((لفيف ))، به معناى گروه هاى به هم پيوسته و انبوه مى باشد.
    پيام ها :
    1 منطق طاغوت ، خشونت وتبعيد است ومردان حقّ را تحمّل نمى كنند. (فاراد )
    2 در برابر اراده ى طاغوت ، اراده و قهر خداوند است . (فاراد... فاغرقناه )
    3 هرچند فكر گناه ، گناه نيست ، امّا اراده ى خطرناكى همچون تبعيد پيامبران ، قهر الهى را به دنبال دارد. (فاراد... فاغرقناه )
    4 همه ى قدرت نمايى طاغوت ها، در زمين ومحدود است . (فى الارض ) للّه
    5 عذاب الهى ، پس از اتمام حجّت است . بعد از آمدن معجزات ، (اغرقناه للّه )
    6 پايان كار طاغوت ها و همكارانشان ، هلاكت نابودى است . (اغرقناه و من معه جمعياً)
    7 كمك به ستمگران سبب شريك شدن در هلاكت آنان است . (من معه )
    8 رهبران فاسد در هلاكت مردم نقش دارند. (اغرقناه و من معه )
    9 آنان كه چند روزى بر منطقه اى حاكم مى شوند، بايد پاسخگوى خدا در قيامت باشند. (اسكنوا الارض ... جئنا بكم لفيفا )
    next page

    fehrest page


    back page

  10. #50
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    (105) وَبِالْحَقِّ اءَنزَلْنَهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا مُبَشِّراً وَنَذِيراً
    ترجمه :
    و ما قرآن را به حقّ نازل كرديم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بيم رسان نفرستاديم .
    پيام ها :
    1 سلامت قرآن تضمين شده است . هم خداوند قرآن را به حقّ نازل كرد، هم وحى الهى به سلامت به مقصد رسيد و شياطين نتوانستند آسيبى به آن رسانند. (بالحق انزلناه و بالحق نزل )
    2 محور كار پيامبران ، بشارت و انذار است و حقِّ كاستن و افزودن بر وحى را ندارند. (بشيرا و نذيرا)
    3 مسئوليّت پذيرش يا نپذيرفتن مردم با پيامبر نيست و كسى حقّ تحميل عقيده بر ديگران را ندارد. (ما ارسلناك الاّ مبشّرا و نذيرا )
    4 بشارت و انذار در كنار هم مؤ ثّر است . (مبشّرا و نذيرا)
    (106) وَقُرْءَاناً فَرَقْنَهُ لِتَقْرَاءَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَهُ تَنزِيلاً
    ترجمه :
    و قرآنى كه آن را بخش بخش كرديم تا آن را با تاءنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه كه بايد به تدريج نازل كرديم .
    نكته ها
    O يكى از اعتراض هاى كفّار اين بود كه چرا قرآن يكباره نازل نمى شود، (لولا نزّل القرآن جملة واحدة ) (222) اين آيه پاسخى به گفته ى آنان است .
    O آيات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و براى رفع نياز همه ى طبقات در طول تاريخ است ، بخش بخش نازل شده تا با رويدادهاى گوناگون ، تطبيق داشته و براى منتظران دلچسب تر باشد. مثلاً اگر آيات جهاد در زمان صلح نازل مى شد، در جايگاه واقعى خود نبود.
    O تدريج ، يكى از سنّت هاى الهى است ، چه در آفرينش ، كه جهان را در شش روز آفريد و چه در نزول قرآن ، با آنكه مى توانست يكباره نازل كند يا بيافريند.
    نزول تدريجى آيات قرآن براى آن بود كه علم به آن تواءم با عمل به آن شود. البتّه از نزول تدريجى قرآن ، ارتباط دائمى پيامبر صلى الله عليه و آله با مبداء وحى نيز استفاده مى شود.
    پيام ها :
    1 بخش بخش شدن قرآن به اراده خداوند است . (فرقناه )
    2 تعليم و تربيت و ارشاد، بايد تدريجى باشد. (فرقناه ، على مكثٍ) للّه
    3 تلاوت تدريجى قرآن ، شنونده را براى آيات ديگر تشنه و منتظر مى كند. (على مكثٍ ) ((مُكث )) آرامش همراه اطمينان است .
    4 يك مربّى و مصلح ، بايد براى دراز مدّت برنامه داشته باشد و از زمان و نيازمندى هاى جديد غافل نباشد. (على مكثٍ)
    5 گرچه روح بزرگ پيامبر ظرفيّت دريافت همه ى وحى را يكجا دارد، امّا مردم كم ظرفيّتند و بايد به تدريج آن را دريابند. (لتقراءه على الناس على مكثٍللّه )
    6 قرآن ، علاوه بر جنبه ى تعليمى ، جنبه ى اجرايى هم دارد كه بايد به تدريج اجرا شود. اجراى صدها دستور در جامعه اى كه صدها فساد دارد، يكباره محال است . (نزّلناه تنزيلا)
    (107) قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ اءَوْ لاَ تُؤْمِنُوَّاْ إِنَّ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ سُجَّداً
    ترجمه :
    بگو: به قرآن ايمان آوريد يا ايمان نياوريد (براى خداوند فرقى ندارد)، قطعا آنان كه پيش از اين علم داده شده اند، هرگاه برآنان تلاوت مى شود، سجده كنان بر چانه ها به زمين مى افتند.
    نكته ها
    O ((يَخرّون ))، از ((خَرير))، به معناى صداى آبى است كه از بلندى سرازير مى شود. همچنين به كسانى كه براى خدا بى اختيار به سجده مى افتند در حالى كه صدايشان به تسبيح بلند است نيز گفته مى شود.
    O به چانه افتادن ، كنايه از نهايت تواضع و تسليم است كه علاوه بر پيشانى ، همه ى صورت و چانه هم بر روى خاك قرار مى گيرد.
    پيام ها :
    1 ايمان و كفر مردم ، در حقانيّت قرآن اثرى ندارد. (آمنوا به او لا تؤ منوا)
    2 علم ، هديه اى الهى است . (اوتوا العلم )
    3 برخلاف آنان كه جهل را منشاء ايمان به خدا و مذهب مى دانند، قرآن علم و دانايى را ريشه ى ايمان مى داند. (اوتوا العلم ... يخرّون )
    4 جمعى از علماى اهل كتاب ، به قرآن ايمان آوردند و قرآن در روح آنان اثرى عميق گذاشت . (اوتوا العلم من قبله ... يخرّون )
    5 علم واقعى آن است كه انسان را در برابر حق ، به خضوع وادار كند. (اوتوا العلم ، يخرّون للاذقان سجّدا)
    6 هنگام لجاجتِ گروهى در برابر حق ، بايد يادآور گروهى شد كه اهل اطاعت بودند، تا سرسختى مخالفان در روحيه ى ما اثر بدى نگذارد. (من قبله ، يخرّون للاذقان سجّدا )
    7 قرآن به قدرى بلندمرتبه و پر محتواست كه هنگام تلاوت خضوع دانشمندان را به دنبال دارد. (اذا يتلى ... يخرّون للاذقان سجّدا)
    (108) وَيَقُولُونَ سُبْحَنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً
    ترجمه :
    و مى گويند: پروردگارمان منزّه است ، همانا وعده ى پروردگار ما انجام شدنى است .
    (109) وَيَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً
    ترجمه :
    و گريه كنان بر چانه ها (به سجده ) مى افتند وهمواره بر خشوعشان افزوده مى شود.
    نكته ها
    O تكرار تعبير ((يخرّون ))؛ يا براى تكرار سجده ى آنان است ، يا براى ارج نهادن به آن كمال ، و يا براى آنكه در مرحله ى اوّل ، سجودشان براى معرفت آيات قرآن و رسيدن به وعده ى تورات و انجيل بوده و در مرحله ى دوّم ، به خاطر اشك و روحيّه ى خشوع بوده است . واللّه العالم .
    O در تورات و انجيل ، بارها وعده ى آمدن پيامبر خاتم داده شده بود. اين آيه اشاره به آن است كه برخى اهل كتاب ، چون تحقّق وعده ى الهى را مى ديدند، به تسبيح خدا و سجود خاشعانه مى پرداختند.
    پيام ها :
    1 بازگويى گفتار و رفتار خوبان و مؤ منان ، در تربيت ديگران مؤ ثر است (و يقولون ... )
    2 عالمان ، خدا را از هر عيبى منزّه مى دانند، (اوتوا العلم ... يقولون سبحان ربّنا) (عقيده به نقص خداوند، برخاسته از جهل انسان است .)
    3 تلاوت قرآن ، در بعضى از چند جهت تاءثير مى گذارد: عمل ، بيان وقلب . (سجّدا، يقولون ، يبكون و يزيدهم خشوعا )
    4 معرفت و خشوع ، محدوديّتى ندارد. هرچه معرفت بيشتر شود، خشوع هم بيشتر است . (يزيدهم خشوعا)
    5 تلاوت قرآن ، انسان را دائما بالا مى برد. (اذا يتلى ، يزيدهم خشوعا للّه )
    6 گريه در حال عبادت و سجود، ارزشمند است . (يخرّون للاءذقان يبكون )
    7 ذكر خدا در سجده ، نشان دهنده ى ارزش سجده است . (يخرّون للاءذقان سجّدا، يخرّون للاءذقان يبكون )
    8 گريه از بركات و آثار علم است . (اوتوا العلم ، يبكون )
    9 اشكى ارزشمند است كه دائمى باشد، نه لحظه اى . (يبكون )
    (110) قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اءَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اءَيّاً مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَى وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَ تِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَ لِكَ سَبِيلاً
    ترجمه :
    بگو: نام اللّه را بخوانيد يا نام رحمان را، هر كدام را بخوانيد، پس بهترين نامها از آن اوست . ونمازت را خيلى بلند يا خيلى آهسته نخوان وميان اين دو، راهِ (معتدلى ) را انتخاب كن .
    نكته ها
    O در بعضى تفاسير آمده است : پيامبر در مسجدالحرام دعا مى خواند و مى گفت : ((ياالله ، يارحمان )) عدّه اى پنداشتند كه او دو خدا را مى خواند كه يكى ((اللّه )) است و ديگرى ((رحمان )). آيه نازل شد و اين شبهه را زدود.(223)
    O بعضى نام ها تنها علامت و نشان است و كارى به تطابق معنا با مسمّى ندارد، مثل شناسايى افراد از طريق صدا، لباس ، ماشين ، يا شناسايى كشور يا مؤ سسه اى از راه آرم و نشان . امّا گاهى اسامى تنها آرم نيستند، بلكه محتوا و پيام دارند، مثل نام هاى مبارك خدا كه هر يك ، گوياى كمالى از ذات اوست .
    O هرگاه پيامبر بلند نماز مى خواند، كفّار با شعر خواندن بلند، مزاحم مى شدند و هرگاه آهسته مى خواند، اصحاب نمى شنيدند. نزول اين آيه ، دستور به قرائتى بين بلند و آهسته بود.(224)
    O در روايات شيعه و سنّى آمده است : خداوند 99 اسم دارد كه هر كه در دعا خداوند را به آنها بخواند، رستگار وپيروز مى شود.(225)
    پيام ها :
    1 پيامبر بايد شبهات را برطرف كند. (قل )
    2 نام هاى خدا، همه به يك حقيقت برمى گردد و عين ذات اوست . (ايّاما تدعوا)
    3 اسماى حُسنى وبرترين صفات ، مخصوص خداوند است . (فله الاسماء الحسنى )
    4 چون از سويى خدا و كمالاتش بى نهايت است ، و از سوى ديگر عقل و كلمات انسان محدود، بهترين راه آن است كه خدا را به نام هايى بخوانيم كه از خود او و قرآن گرفته ايم ، وگرنه انسان ممكن است به انحراف افتد واسم هاى نامناسب براى خدا بتراشد.(الاسماء الحسنى )
    5 در دعا خواندن ، انسان آزاد است كه خدا را به هر يك از نام هايش كه مى خواهد، بخواند. (اياما تدعوا ... )
    6 در همه ى نام هاى خدا، بهترين معانى و مقدّس ترين مفاهيم به كار رفته است . (فله الاسماء الحسنى )
    7 اسلام ، دينى ميانه و معتدل است ، حتّى قرائت نمازش بايد با صدايى ميانه باشد. (وابتغ بين ذلك سبيلا )
    8 اسلام ، غير از نيّت و عمل ، به شيوه و كيفيّت عمل هم نظر دارد. نماز بايد روى آداب خاصّ خوانده شود. (لاتجهر، لاتخافت ، ابتغ بين ذلك )
    (111) وَقُلْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِىُّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرا
    ترجمه :
    و بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه نه فرزندى براى خود گرفته است ، و نه در حاكميّت ، شريكى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف ، ياورى گرفته است . و او را به طور شايسته ، بزرگ بشمار.
    نكته ها
    O اين سوره ، با تسبيح خداوند آغاز شد و با حمد و تكبير او پايان گرفت ، چنانكه سوره ى مؤ منون نيز با رستگارى مؤ منان آغاز شده ، (قد افلح المؤ منون ) و با رستگار نشدن كفّار، پايان گرفته است . (لا يفلح الكافرون )
    O در روايات ، تلاوت اين آيه ، براى اداى دين و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بيمارى ، مؤ ثرّ شمرده شده است .
    O نفى فرزند از خداوند، در مقابل يهود و مسيحيّت است ، و نفى شريك در مقابل قريش و نفى ولىّ در مقابل برخى از مجوسان و ستاره پرستان است .(226)
    پيام ها :
    1 ستايش خدا را از خدا بياموزيم . (قل الحمدللّه ...)
    2 دليل اختصاص ستايش ها به خدا، بى نيازى اوست . (الحمدلله الذى لم يتّخد ولدا )
    3 عظمت و بزرگى خدا را عظمتى ويژه دانسته و او را بى نياز مطلق بدانيم . (كبّره تكبيرا)
    تصحيح شده
    سيماى سوره كهف
    اين سوره ، يكصد وده آيه دارد، و جز آيه ى 28، همه ى آن در مكّه نازل شده است . در اين سوره از داستان اصحاب كهف و داستان موسى و خضر و داستان ذوالقرنين (227) و مسائل مبداء و معاد بحث شده است .
    مشركان قريش افرادى را از مكّه به مدينه فرستادند تا ماجراى بعثت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نشانه ى صداقت او را از علماى يهود بپرسند. علماى يهود به فرستادگان مشركان گفتند: از او سه چيز سؤ ال كنيد؛ اگر دو چيز را جواب داد و يكى را بى پاسخ گذاشت ، او صادق است . درباره ى اصحاب كهف ، ذوالقرنين و روح بپرسيد. اگر از اصحاب كهف و ذوالقرنين جواب داد، ولى از روح جواب نداد، او پيامبر است .(228)
    در فضيلت اين سوره و آثار تلاوت آن ، احاديث بسيارى است كه به چند نمونه آن اشاره مى شود: هركه اين سوره را بخواند از فتنه ى دجّال بيمه است . تلاوت آن در شب جمعه ، سبب آمرزش ‍ گناهان تا جمعه ى ديگر و سه روز بعد از آن مى شود. تلاوت آيه ى آخر آن سبب بيدار شدن در هر ساعتى از شب كه بخواهيد مى گردد. تلاوت اين سوره مانع از عذاب دوزخ و مانع ورود شيطان به خانه اى است كه در آن شب ، اين سوره خوانده شده است .
    به هر حال خواندن و تلاوت همراه با فهميدن و عمل كردن ، رمز رسيدن به بركات قرآن است .
    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
    به نام خداوند بخشنده ى مهربان .
    (1)الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى اءَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَبَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجاً
    ترجمه :
    ستايش مخصوص خدايى است كه كتاب (آسمانى قرآن را) بر بنده ى خود نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحرافى قرار نداد.
    (2) قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَاءْساً شَدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً حَسَناً
    ترجمه :
    (كتابى كه ) استوار و نگهبانِ (كتاب هاى آسمانى ديگر) است ، تا از عذاب شديدى كه از سوى اوست بترساند و به مؤ منانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست .
    نكته ها
    O از ميان سوره هاى قرآن ، حمد، انعام ، سباء، فاطر و كهف ، باجمله ى ((الحمدللّه )) شروع شده است و در سه سوره از آنها سخن از آفرينش هستى است . در سوره ى حمد از تربيت و در اينجا از كتاب آسمانى سخن به ميان آمده است . گويا هستى و آفرينش ، همراه با كتاب و قانون ، دو بال براى تربيت انسان ها هستند.
    O ((اِعوجاج )) يعنى انحراف و كجى . ((عَوَج )) در مورد محسوسات و ((عِوَج )) در غير محسوسات به كار مى رود.(229) و ((قيّم )) به معناى برپادارنده وسامان بخش ‍ است .
    O سوره ى قبل با ((سبحان الّذى )) شروع شده بود و اين سوره با ((الحمدللّه ))، تسبيح و تحميد معمولاً در كنار هم اند.
    O كلمه ى ((عبده )) در قرآن هرجا به طور مطلق آمده ، مراد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، مثل (انزل الفرقان على عبده )(230)، (فاوحى الى عبده ) (231)، (ينزّل على عبده )(232)، (اءليس اللّه بكاف عبده ) (233).
    پيام ها :
    1 نعمت كتاب وقانون ، به قدرى مهم است كه خداوند، خود را به خاطر آن ستوده است . (الحمدلِلّه الّذى انزل ... )
    2 بندگى خدا، زمينه ساز دريافت كمالات معنوى است . (انزل على عبده )
    3 نه در كتاب خدا اعوجاج است ، نه در رسول او، نه از حقّ به باطل مى گرايد، نه از مفيد به غير مفيد و نه از صحيح به فاسد. (لم يجعل له عوجاً )
    4 قرآن تا قيامت ، استوار وغيرقابل نسخ است . (قيّماً)
    5 قرآن ، نگهبان كتب آسمانى ودر بردارنده تمام مصالح بندگان است . تناقض ، اختلاف ، افراط و تفريط در آن نيست ، هم دعوت به قيام مى كند، هم قيام به دعوت دارد. (قيّماً )
    6 شرط قيام به مصالح ديگران ، اعوجاج نداشتن مصلح است . (لم يجعل له عوجاً، قيّماً)
    7 دفع ضرر، مهم تر از جلب منفعت است . لذا انذار قبل از بشارت آمده است . (لينذر، يبشّر )
    8 ايمان همراه با عمل صالح كارساز است . (المؤ منين ، يعملون الصالحات )
    9 عمل صالح بايد استمرار داشته باشد. (يعملون )
    (3) مَكِثِينَ فِيهِ اءَبَداً
    ترجمه :
    براى هميشه در آن (اجر الهى و بهشت ) ماندگارند.
    (4) وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً
    ترجمه :
    و تا (كتاب الهى و پيامبر) به آنان كه گويند: خداوند براى خود فرزندى گرفته است ، هشدار دهد.
    (5) مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لاَِبَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ اءَفْوَ هِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلا كَذِباً
    ترجمه :
    آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمه اى كه از دهانشان بيرون مى آيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمى گويند.
    نكته ها
    O با آنكه هشدار در آيه ى قبل نيز آمده بود، امّا به خاطر اهميّت انحراف مشركان در مورد فرزند گرفتن خدا، انذار تكرار شده است .
    O با توجّه به آيات ديگر قرآن ، اتّهام فرزند داشتن خدا، تهمتى بزرگ و شايع ميان مشركان بوده است . مسيحيان هم ((اءب ، اِبن و روح القدس )) مى گفتند. يهوديان نيز ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مشركان ، فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند. در حالى كه اين عقيده نه موافق با واقعيّت است و نه منطبق با عقل .
    پيام ها :
    1 عمل دائم ، پاداش دائم دارد. در آيه ى قبل ((يعملون الصالحات )) نشانه دوام عمل بود و در اين آيه ((ماكثين )) يعنى پاداش دائم مى باشد.
    2 انسان علاقه به زندگى هميشگى وماندگار دارد، و خداوند آن را در قيامت قرار داده است . (ماكثين فيه ابدا )
    3 از ويژگى نعمت هاى الهى در آخرت ، جاودانگى آنهاست و در قيامت ، مرگ و فنا نيست . (ماكثين فيه ابداً)
    4 اصلاح عقيده ى مردم ، از وظايف انبياست . (ينذر الذين قالوا )
    5 جهل و ناآگاهى ، بستر انحراف است . (قالوا... مالهم به من علم )
    6 عقايد بايد بر اساس علم باشد و از عقيده بدون علم انتقاد شده است . (ما لهم به من علم )
    7 كسى كه ايمان نداشته باشد، به خالق خود نيز تهمت مى زند. (كَبُرت كلمة ...)
    8 فرزند داشتن خداوند، تهمتى بى اساس است . (ما لهم به من علم )
    9 نسبت دادن فرزند به خدا، هم شرك است ، هم تشبيه نابجا و هم نيازمند دانستن خدا به جانشين و همكار. (كَبُرت ...)
    (6) فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ اءَسَفاً
    ترجمه :
    پس بيم آن مى رود كه اگر به اين حديث (قرآن ) ايمان نياورند، تو در پى آنان خود را هلاك كنى !.
    نكته ها
    O ((اءَسَف ))، مرحله اى شديدتر از حُزن است .
    O تعبير ((لعلّك باخع نفسك على آثارهم )) نهايت دلسوزى پيامبر را مى رساند. گويا پيامبر به شخصى تشبيه شده كه مى بيند عزيزترين افرادش از او جدا مى شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه مى كند.
    پيام ها :
    1 دلسوزى وتاءسّف بر گمراهى ديگران يك ارزش است و پيامبر دلسوزترين افراد است . (باخعٌ نفسك )
    2 رهبر بايد در فكر اصلاح عقايد واعمال مردم وپيگير آن باشد. (على آثارهم )
    3 قرآن حرف تازه و پيام نو دارد. (حديث ) مبلّغ نيز بايد نوآورى داشته باشد. (حديث به معناى جديد و نو است .)
    (7) إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاَْرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ اءَيُّهُمْ اءَحْسَنُ عَمَلاً
    ترجمه :
    البتّه ما آنچه را روى زمين است ، زينت براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدامشان بهتر و نيكوتر عمل مى كنند.
    (8) وَإِنَّا لَجَعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً
    ترجمه :
    و ما (سرانجام ) آنچه را روى آن است ، به صورت خاك وزمينى بى گياه قرار مى دهيم .
    نكته ها
    O ((صَعيد)) به خاك و مطلق روى زمين گفته شده است . ((جُرُز))، زمين بى گياه است .
    O خداوند، كلمه ى ((لِيَبلوَكم )) مربوط به مسئله ى آزمايش مردم را در ميان دو كلمه ى ((جعلنا)) و ((جاعِلون )) قرارداد كه يكى مربوط به سرسبزى زمين است و ديگرى مربوط به بى گياهى آن ، تا اشاره باشد به اينكه آزمايش و امتحان مردم در لابلاى سبزى و شادابى و خشكى و غم ها مى باشد، امّا آنچه مهم است عملكرد انسان و پيروزى اوست .
    O در روايات مراد از ((احسن عملا)) كار عاقلانه و همراه با تقواست كه ذخيره ى قيامت نيز شده باشد.(234)
    پيام ها :
    1 دليل ايمان نياوردن كفّار، سرمستى به جلوه هاى دنياست . (لم يؤ منوا... جعلنا ما على الارض زينة )
    2 همه ى آنچه روى زمين است ، باغها، گل ها، ميوه ها، حيوانات ، آبها، معادن ، رنگ ها، بوها، زينت زمين است . (زينةًلها) امّا براى انسان هاى رشد يافته ، ايمان ، زينت و آرايش است .(235)
    3 زينت ها، وسيله ى آزمايش است . (زينةًلها لنبلوكم ) تا معلوم شود چه كسى فريفته شده و خود را مى فروشد و چه كسى با قناعت و زهد و برخورد كريمانه ، آنها را مقدّمه ى عمل صالح قرار مى دهد.
    4 آزمايش ، نشانه ى اختيار انسان است .(236) (ليبلوكم )
    5 كيفيّت عمل مهم است ، نه مقدار و كمّيت آن . (احسن عملاً) ، نه ((اكثرعملاً))
    6 زيبايى گل ها و طبيعت فانى است ، ولى كار نيك ماندگار است . (ايّكم احسن عملاً... صعيدا جرزا )
    7 به زيبايى هاى ظاهرى دنيا مغرور نشويم ، كه همه با خاك يكسان مى شود. (صعيداً جرزا)
    (9) اءَمْ حَسِبْتَ اءَنَّ اءَصْحَبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَباً
    ترجمه :
    آيا نپنداشته اى كه اصحاب كهف و رقيم ، از نشانه هاى شگفت ما بودند؟
    نكته ها
    O ((رَقِيم )) به معناى نوشته و لوحى است كه داستان اصحاف كهف برآن نوشته شده و نام آنان برآن رقم خورده است . ((كَهف )) به غار بزرگ گفته مى شود.
    O آيه مى گويد: مهم تر از خواب كردن چند نفر در غار و سپس بيدار كردن آنها، ايجاد زيبايى هاى متعدد و فراوان در روى زمين و سپس محو كردن آنهاست . زيرا ماجراى اصحاب كهف ، در برابر قدرت الهى چندان شگفت انگيز نيست .
    O ماجراى اصحاب كهف ، بعد از زمان حضرت عيسى و قبل از بعثت پيامبر اسلام و در سرزمين روم و شهر افسوس بوده و طاغوتشان دقيانوس نام داشته است . درس ‍ عبرتى كه از اين حادثه مى توان گرفت ، درسِ هجرت و پايمردى و امدادهاى الهى است و نبايد كارى به مكان وزمان و تعداد و... داشت .
    O ظاهراً اصحاب كهف و رقيم ، نام يك گروه باشد. وبرخى رقيم را نام منطقه ى اصحاب كهف دانسته اند. گرچه در برخى تفاسير، اصحاب رقيم را آن سه نفرى دانسته اند كه براى كسب و كار و زندگى ، از خانه بيرون رفتند، در راه باران گرفت و به غارى پناهنده شدند. با ريزش قطعه سنگى از كوه ، دَرِ غار بسته شد و آنان زندانى شدند. آنان هر يك كار خير و خالصانه اى را كه انجام داده بودند يادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل ، آنان را نجات دهد. در هر نوبت ، كمى سنگ كنار مى رفت ، تا سرانجام نجات يافتند. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نقل اين داستان فرمودند: هركه با خدا باشد نجات مى يابد.(237)
    (10) إِذْ اءَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّى ءْ لَنَا مِنْ اءَمْرِنَا رَشَداً
    ترجمه :
    آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز.
    (11) فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً
    ترجمه :
    پس ما تا چند سالى كه در آن غار بودند، بر گوش هاى آنان (پرده ى خواب و بيهوشى ) زديم .
    نكته ها
    O ((فِتيَة )) جمع ((فَتى )) به معناى جوانمرد است . امام صادق عليه السلام فرمودند: ((فتى ))، به انسان با ايمان گفته مى شود، زيرا خداوند آنان را با آنكه سالمند بودند، ولى به سبب ايمانشان ، ((فتى )) معرفى كرده است .(238)
    O ((رَشَد)) به معناى رُشد، نجات و رضاى الهى آمده است (239) و در اين سوره سه مورد كلمه ى رشد به كار رفته است : در داستان اصحاب كهف ، داستان موسى و خضر (آيه 66) و پيامبر اسلام (آيه 23).
    O در حديثى آمده كه مراد از ((ضربنا فى آذانهم )) زدن بر گوشهاى آنان ، خواب سيصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است .(240)
    پيام ها :
    1 براى حفظ دين ، جوانمردى ، گذشت از رفاه و آسايش و هجرت لازم است . (اوى الفتية الى الكهف )
    2 دعا همراه با تلاش و حركت مؤ ثّر است . (اوى ... ربّنا )
    3 هجرت براى حفظ مكتب لازم است . (اوى الفتية الى الكهف )
    4 هجرت و قيام براى خدا، زمينه ى دريافت امدادهاى الهى است . (اوى الفتية الى الكهف فضربنا )
    (12) ثُمَّ بَعَثْنَهُمْ لِنَعْلَمَ اءَىُّ الْحِزْبَيْنِ اءَحْصَى لِمَا لَبِثُوَّاْ اءَمَداً
    ترجمه :
    سپس آنان را برانگيختيم (و بيدارشان كرديم ) تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه ، مدّت خواب و درنگ خود را دقيق تر شماره مى كند.
    نكته ها
    O اينكه كدام گروه دقيق تر مى شمارند، شايد اشاره به آيه ى 19 همين سوره باشد كه اصحاب كهف نسبت به مدّت خواب ودرنگ خود اختلاف داشتند. (قال قائل منهم كم لبثتم ... )
    O خداوند همه چيز را از آغاز مى داند و عالم است ، بنابراين مراد از ((لنعلم )) يا اين است كه خدا به زبان مردم سخن گفته و يا اينكه آنچه را خدا مى داند، تحقق بخشيده وبه صحنه آورد.
    (13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَاءَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَهُمْ هُدىً
    ترجمه :
    ما داستان آنان (اصحاب كهف ) را به درستى براى تو حكايت مى كنيم . آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم .
    نكته ها
    O مردم نسبت به فساد و جامعه ى فاسد سه دسته اند:
    الف : گروهى در فساد جامعه هضم مى شوند. (آنان كه هجرت نكنند و ايمان كامل نداشته باشند.) (كنّا نخوض مع الخائضين )
    ب : گروهى كه در جامعه ى فاسد، خود را حفظ مى كنند. (مثل اصحاب كهف ) (انّهم فتية آمنوا)
    ج : گروهى كه جامعه ى فاسد را تغيير مى دهند و اصلاح مى كنند. (مثل انبيا و اوليا) (يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة )
    O در روايات آمده است كه اصحاب كهف ، جزء اصحاب وياران حضرت مهدى عليه السلام خواهند بود.(241)
    پيام ها :
    1 داستان سرايى و قصه ى حق وحقيقى گفتن ، كار هر كس نيست . (نحن نقصّ)
    2 داستان اصحاب كهف مهم و مفيد است . (نباء )، خبر مهم و مفيد است .
    3 بهره گيرى از حقايق و عبرت هاى تاريخ ، از روشهاى تربيتى قرآن است . (نحن نقصّ نباءهم بالحقّ)
    4 قصه هاى قرآن ، حقيقت دارد و ساختگى يا آميخته به اوهام و تحريف شده نيست . (بالحقّ )
    5 حركت وتلاش انسان ، سبب رشد وهدايت اوست . (آمنوابربّهم وزدناهم هدى )
    6 ايمان و هدايت مراتبى دارد. (زدناهم هدىً )
    (14) وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَ الاَْرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلَهاً لَّقَدْ قُلْنَآ إِذاً شَطَطاً
    ترجمه :
    و ما به دلهايشان نيرو و استحكام بخشيديم ، آنگاه كه آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم ) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها وزمين است ، هرگز جز او (كسى را به ) خدايى نخواهيم خواند، چرا كه در اين صورت حرف خطايى گفته ايم .
    نكته ها
    O ((شَطَط))، به معناى افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است كه به هيچ وجه قابل قبول نباشد.
    پيام ها :
    1 آرامش و پايدارى دلها به دست خداست . (ربطنا )
    2 در برابر انحرافات جامعه ، نشستن جايز نيست ، بايد قيام كرد. (اذقاموا)
    3 امدادهاى الهى ، در سايه ى ايمان ، وحدت ، قيام و توكّل بر اوست . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا )
    4 قيام در برابر ستمگر، نياز به ايمانى استوار و دلى مطمئن دارد. (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا)
    5 ايمان واقعى همراه با قيام است . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا )
    6 موحّد واقعى ، هرگز سراغ شرك نمى رود. (لن ندعوا من دونه الها) للّه
    7 ثمره ى توحيد در ربوبيّت ، (ربّنا ربّ السموات و الارض ) توحيد در بندگى است . (لن ندعوا من دونه الها)
    8 شرك ، انحراف بعيد و فاحشى است كه هرگز قابل عفو نيست . (شططا )
    (15) هََّؤُلاَ ءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْلاَ يَاءْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَا نٍ بَيِّنٍ فَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً
    ترجمه :
    آنان قوم مايند كه به جز او، خدايان ديگرى گرفته اند. چرا آنان دليل آشكارى بر خدايان خود نمى آورند؟ پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند، دروغى افترا بندد؟
    نكته ها
    O با اينكه در كلمه ى ((افتراء)) نسبت دروغ نهفته است ، ولى بازهم كلمه ((كذبا)) در آيه مطرح شده است . اين شايد به خاطر آن باشد كه افترا دو گونه است : گاهى امكان نسبت هست ، ولى گاهى امكان نسبت هم نيست و شرك از نوع دوّم است . زيرا شريك براى قدرت و علم بى نهايت محال است .
    پيام ها :
    1 بى تفاوتى نسبت به گمراهى وانحراف ديگران ، ممنوع است . (هؤ لاء قومنا ) (اصحاب كهف ، از انحراف قوم خود ناراحت بودند.)
    2 بزرگ ترين دغدغه ى مردان خدا، انحراف عقيدتى مردم است . (اتّخذوا من دونه آلهة )
    3 تقليد و تبعيّت از محيط در عقايد، منطق صحيحى نيست ، براى عقايد، بايد دليل روشن داشت . (قومنا اتخّذوا ... لولا ياءتون عليهم بسلطان مبين للّه )
    4 شرك ، افترا بر خدا و بى دليل است . (ممن افترى على الله )
    5 دروغ ، ظلم است و دروغگو ظالم ، و كسى كه به خدا دروغ بربندد، ظالم تر است . (فمن اظلم )
    (16) وَإِذْ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ فَاءْوُ وَّاْ إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّى ءْ لَكُم مِّنْ اءَمْرِكُم مِّرْفَقاً
    ترجمه :
    و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت ) شما گشايشى فراهم آورد.
    نكته ها
    O اين آيه از قول رهبر اصحاب كهف است كه به جوانمردانِ همراه خويش ، اميد رحمت الهى و گشايش مى دهد.(242)
    پيام ها :
    1 موحّد واقعى ، هم بت ها را رها مى كند، هم از بت پرستان جدا مى شود. (اعتزلتموهم و ما يعبدون )
    2 خداپرستان از سوى مشركان در معرض تهديد هستند. (فاءووا الى الكهف )
    3 غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است . (فاءووا الى الكهف ) حضرت يوسف نيز زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت : (ربّ السجن احبّ الى ) (243)
    4 آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت ، دست از مسكن و جامعه ى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مى شود. (ينشر لكم )
    5 سختى ها زودگذر و مقدّمه ى آسايش است . (يهيّى ء لكم من امركم مرفقا)
    الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَ وَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَتِ اللّهِ مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاًمُّرْشِداً
    ترجمه :
    و (اگر آنجا بودى ) خورشيد را مى ديدى كه هنگام طلوع ، به سمت راست آنان متمايل مى شود وچون غروب كند، ايشان را وامى گذارد وبه چپ متمايل مى گردد و آنان در محلّى وسيع از آن غار قرار داشتند. اين از آيات و نشانه هاى خداست . هر كس را خدا هدايت كند، او هدايت يافته ى واقعى است و هر كه را به بيراهه واگذارد وگمراه كند،هرگز براى او ياورى راهنما نخواهى يافت .
    نكته ها
    O غار اصحاب كهف ، از نظر جغرافيايى نه رو به شرق بود، نه غرب ، بلكه در شمال شرقى بود كه هيچگاه نور خورشيد تا عمق غار نمى تابيد.
    در مورد مكان غار اختلاف است ؛ بعضى مى گويند در كوههاى اطراف دمشق بوده كه به غار اصحاب كهف مشهور است . برخى هم آن را در اطراف شهر عمان پايتخت اردن مى دانند كه تعدادى قبر در آنجاست ونقش يك سگ نيز بر ديوار آن است ، وبالاى غار، صومعه اى قديمى است ومسلمانان نيز مسجدى ساخته اند.(244)
    به هر حال ويژگى هاى غار، نمونه اى از رحمت الهى است كه در آيه قبل به آن وعده داده شده بود.
    پيام ها :
    1 هميشه حفاظت الهى به صورت معجزه نيست ، گاهى هم عوامل طبيعى ابزار و زمينه ى حفاظت است ، آنگونه كه در حفاظت اصحاب كهف بود. (ترى الشمس ...) (نتابيدن مستقيم خورشيد و وجود نسيم و وسعت مكان غار، از عوامل طبيعى براى سلامت اصحاب كهف بود.)
    2 توفيق ايمان ، رها كردن قوم مشرك و پناهندگى به غارى با آن خصوصيات ، جز با اراده و هدايت الهى نمى شود. (ذلك من آيات ا للّه )
    (18) وَتَحْسَبُهُمْ اءَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَ كَلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
    ترجمه :
    و (اگر به آنان نگاه مى كردى ) آنان را بيدار مى پنداشتى (زيرا چشمانشان باز بود،) در حالى كه آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مى گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دست هاى خود را بر آستانه ى غار نهاده بود (و نگهبانى مى داد) اگر نگاهشان مى كردى ، پشت كرده و از آنان مى گريختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مى شدى .
    نكته ها
    O به گفته ى تفسير مجمع البيان ، ظاهر جمله ى ((وكَلبُهم باسِط زراعيه )) آن است كه سگ 309 سال زنده بود و پاسبانى مى داد.
    آرى ، اگر خدا اراده كند، در يك غار، با تار عنكبوتى پيامبرش را حفاظت و كافران را ماءيوس و پشيمان مى كند، و در غار ديگر، با نشستن و نگهبانى سگى ، مؤ منانى را از دست ظالمى حفظ مى كند.
    پيام ها :
    1 يكى از نعمت هاى خدا، غلتيدن انسان در خواب است . (نقلّبهم )
    2 خداوند سبب ساز و سبب سوز است وتغيير عوامل وآثار، از آيات الهى است . خداوند خواب اصحاب كهف را از نظر كمّى از چند ساعت به 309 سال و از نظر كيفى نيز به خوابى كه چشم ها باز و در حدقه مى چرخد، تغيير داد. (تحسبهم ايقاظا و هم رقود)
    3 گاهى حيوانات نيز ماءمور اهداف الهى اند. از نقش حيوانات در زندگى بشر غافل نباشيم . (وكلبهم باسط )
    4 شكل وقيافه ى افراد، معيار شناخت صحيح نيست ، چه بسا قيافه اى كه مردم از آن مى گريزند، ولى از اولياى خدا باشد.(245) (لو اطلعت عليهم لولّيت منهم فرارا)
    َقَآئِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُواْ رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوَّاْ اءَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ اءَيُّهَآ اءَزْكَى طَعَاماً فَلْيَاءْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُترجمه :
    وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ اءَحَداً
    وما آنگونه (كه خوابشان كرديم )، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت : چه مدّت (در اين غار) مانده ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام ) گفتند: پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار مانده ايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزه ترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت به خرج دهد، ومبادا كسى را از شما آگاه كند!
    نكته ها
    O ((وَرِق ))، درهم هايى بوده كه نقش پادشاه برآن بوده است .
    O عبارت ((وَلْيَتلَطّف )) وسط قرآن قرار دارد كه به معناى مدارا و هوشيارى همراه با مهربانى است و اين خود لطفى است كه كلمه ى وسط قرآن را لطف و تلطّف و مهربانى تشكيل داده است .
    O در مبارزات بر عليه جوامع فاسد، وحدت بين نيروها عامل مهمى است . در اين آيه چهار مرتبه كلمه ((كُم )) مطرح شده است :
    الف : در تهيه غذا همه يكى هستيم . ((احدكم ))
    ب : پول براى همه است . ((بورقكم ))
    ج : غذايى كه تهيه مى شود براى همه است . ((فلياءتكم ))
    د: حفاظت از جان همه لازم است . ((لايشعرنّ بكم ))
    پيام ها :
    1 براى خداوند، هيچ كارى مشكل نيست ، نه خواب كردن 309 ساله ، نه بيدار ساختن آنچنانى . (كذلك بعثناهم )
    2 از حشر وبرانگيخته شدن در قيامت تعجّب نكنيد، هر بيدار شدن از خواب ، نوعى بعث و نشور است . (بعثنا )
    3 بيدار شدن از خواب نيز به اراده ى الهى است . (بعثنا)
    4 بيدار كردن اصحاب كهف دو ثمر داشت ، يكى براى خودشان كه طرح سؤ ال بود، (ليتسائلوا ) يكى براى ديگران كه نمونه اى از رستاخيز وبعث قيامت بود. (كذلك بعثناهم )
    5 در آنچه نمى دانيم ، اظهار نظر نكنيم . (ربّكم اعلم بما لبثتم )
    6 حتّى يك گروه كوچك نيز بايد مسئول ورهبر داشته باشد. (در ميان اصحاب كهف يك نفر بود كه امر و نهى وپرسش مى كرد.) (قال قائل ... فابعثوا)
    7 اقدام براى معاش زندگى ، منافات با توكّل ندارد. اصحاب كهف هم پول و نقدينه داشتند، هم براى تهيه غذا حركت كردند. (فابعثوا احدكم بورقكم هذه )
    8 وكالت و پذيرش وكالت از گروه جايز است . (فابعثوا احدكم ) للّه
    9 پول و نقدينگى ، سابقه اى تاريخى و كهن دارد. (بوَرقكم )
    10 هر پولى نمى تواند بهاى جنس قرار گيرد. (بورقكم هذه )
    11 وارستگان مؤ من هر غذايى را نمى خورند، نوع غذا و مقدار برايشان مطرح نيست ، پاك و حلال بودن مهم است (ازكى طعاما، رزقٍ منه )
    12 مؤ من بايد رازدار وهوشيار باشد وبا مدارا وتقيّه واصول ايمنى ، دشمن را از وجود خود آگاه نكند. (ليتلطّف ) كسى كه مسئوليّت مى پذيرد بايد مراقبت هاى لازم را داشته باشد.
    next page

    fehrest page


    back page

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/