صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 33 , از مجموع 33

موضوع: تفسير نمونه

  1. #31
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 590
    آيه 174-176
    آيه و ترجمه
    إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكتَبِ وَ يَشترُونَ بِهِ ثمَناً قَلِيلاً أُولَئك مَا يَأْكلُونَ فى بُطونِهِمْ إِلا النَّارَ وَ لا يُكلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لا يُزَكيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(174)
    أُولَئك الَّذِينَ اشترَوُا الضلَلَةَ بِالْهُدَى وَ الْعَذَاب بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصبرَهُمْ عَلى النَّارِ(175)
    ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكتَب بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فى الْكِتَبِ لَفِى شِقَاقِ بَعِيدٍ(176)
    ترجمه :
    174 كسانى كه كتمان مى كنند آنچه را خدا از كتاب نازل كرده و آنرا به بهاى كمى مى فروشند، آنها جز آتش چيزى نمى خورند (و هدايا و اموالى كه از اين رهگذر به دست مى آورند در حقيقت آتش سوزانى است ) و خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد، و آنها را پاكيزه نمى كند، و براى آنها عذاب دردناكى است .
    175 اينها همانها هستند كه گمراهى را با هدايت ، و عذاب را با آمرزش مبادله كرده اندراستى چقدر در برابر عذاب خداوند بياعتنا و خونسردند!
    176 اينها بخاطر آن است كه خداوند كتاب (آسمانى ) را به حق (و تؤ ام با نشانه ها و دلائل روشن ) نازل كرده ، و آنها كه در آن اختلاف مى كنند (و با كتمان و تحريف اختلاف به وجود آورند) در شكاف (و پراكندگى ) عميقى قرار دارند.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 591
    شان نزول
    به اتفاق همه مفسران آيات فوق در مورد اهل كتاب نازل شده است ، و به گفته بسيارى مخصوصا به علماى يهود نظر دارد كه پيش از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) صفات و نشانه هاى او را مطابق آنچه در كتب خود يافته بودند براى مردم بازگو مى كردند، ولى پس از ظهور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مشاهده گرايش مردم به او ترسيدند كه اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خاطر بيفتد و هدايا و مهمانى هائى كه براى آنها ترتيب مى دادند از دست برود! لذا اوصاف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را كه در تورات نازل شده بود كتمان كردند، آيات فوق نازل شد و سخت آنها را نكوهش كرد.
    تفسير:
    باز هم نكوهش از كتمان حق
    اين آيات تاءكيدى است بر آنچه در آيه 159 در زمينه كتمان حق گذشت گرچه روى سخن به علماى يهود است ولى چنانكه بارها يادآورى كرده ايم مفهوم آيات در هيچ مورد اختصاص به شاءن نزول ندارد، در حقيقت شاءن نزولها وسيله اى هستند براى بيان احكام كلى و عمومى كه خود يكى از مصداقهاى آن محسوب مى شوند.
    بنابر اين تمام كسانى كه احكام خدا و حقائق مورد نياز مردم را از آنها كتمان كنند و به خاطر كسب مقام و يا به دست آوردن ثروتى مرتكب اين خيانت بزرگ شوند بايد بدانند كه حقيقت گرانبهائى را به بهاى ناچيزى فروخته اند زيرا حقپوشى اگر با تمام دنيا مبادله شود باز مرتكب شونده آن ضرر و زيان كرده است !
    در آيه نخست مى گويد: كسانى كه كتمان مى كنند كتابى را كه خدا
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 592
    نازل كرده و آنرا به بهاى كمى مى فروشند آنها در حقيقت جز آتش چيزى نمى خورند))! (ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما ياكلون فى بطونهم الا النار).
    آرى هدايا و اموالى را كه از اين راه تحصيل مى كنند آتشهاى سوزانى است كه در درون وجود آنان وارد مى شود.
    اين تعبير ضمنا مساءله تجسم اعمال را در آخرت بار ديگر روشن مى سازد و نشان مى دهد اموال حرامى كه از اين طريق به دست مى آيد در واقع آتشى است كه در دل آنها وارد مى شود كه در رستاخيز به شكل واقعى خود مجسم خواهد شد.
    سپس به يك مجازات مهم معنوى آنها كه از مجازات مادى بسيار دردناكتر است پرداخته مى گويد: ((خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد، و آنان را پاكيزه نمى كند، و عذاب دردناكى در انتظارشان است ))! (و لا يكلمهم الله يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم ).
    در آيه 77 سوره آل عمران نيز نظير همين مجازات دردناك براى كسانى كه عهد الهى و سوگندهاى خود را به خاطر منافع ناچيزى زير پا مى گذارند آمده است ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاخرة و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم ، طبق اين آيه خدا با اينگونه اشخاص پيمانشكن در روز قيامت سخن نمى گويد، و به آنها نظر لطف نمى كند، و آنها را پاك نمى سازد و عذاب دردناك براى آنها است .
    از اين آيه و آيه مورد بحث استفاده مى شود كه يكى از بزرگترين مواهب الهى در جهان ديگر اين است كه خدا با مردم با ايمان از طريق لطف سخن مى گويد، يعنى همان مقامى را كه پيامبران الهى در اين جهان داشتند و از لذت
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 593
    گفتگوى با پروردگار بهره مند مى شدند مؤ منان نيز در آن جهان به آن مفتخر مى شوند، چه لذتى از اين برتر؟
    بعلاوه خدا نظر لطف به آنها مى كند و با آب عفو و رحمتش آنها را مى شويد و پاك و پاكيزه مى كند چه نعمتى از اين بالاتر؟
    بديهى است سخن گفتن خداوند با بندگان مفهومش اين نيست كه خدا زبان دارد و جسم است بلكه او با قدرت بيپايانش امواج صوتى را در فضا مى آفريند به گونه اى كه قابل درك و شنيدن باشد (همانگونه كه در وادى طور با موسى سخن گفت ) و يا از طريق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن مى گويد.
    به هر حال اين لطف بزرگ پروردگار و اين لذت بينظير معنوى براى بندگان پاكدلى است كه زبان حقگو دارند و مردم را به حقائق آشنا مى كنند، بر سر پيمان خود ايستاده اند و حق طلبى را هرگز فداى منافع مادى نمى كنند.
    در اينجا سوالى پيش مى آيد كه از پارهاى از آيات قرآن استفاده مى شود كه خدا در قيامت با بعضى از مجرمان و كافران نيز سخن مى گويد، مانند قال اخسؤ ا فيها و لا تكلمون : ((برويد و گم شويد در آتش دوزخ و ديگر با من سخن مگوئيد)) (آيه 108 مؤ منون ).
    اين سخن را خداوند به گنهكارانى مى گويد كه درخواست خلاصى از آتش دوزخ مى كنند، و مى گويند: (( خداوندا ما را از آن خارج كن و اگر بار ديگر باز گشتيم ستمگريم )).
    در سوره ((جاثيه )) آيه 30 و 31 نيز نظير اين گفتگو از سوى خداوند با مجرمان مشاهده مى شود.
    پاسخ اين است كه منظور از سخن گفتن در آيات مورد بحث سخن از روى لطف و احترام و محبت خاص است ،نه سخنى كه به عنوان بى مهرى و تحقير و طرد و مجازات باشد كه اين خود يكى از دردناكترين كيفرها است .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 594
    اين نكته نيز چندان احتياج به توضيح ندارد كه معنى جمله آن را به بهاى كمى نفروشيد اين نيست كه كتمان حق در برابر بهاى گزاف بيمانع است بلكه منظور اين است هر بهاى مادى در برابر كتمان حق گرفته شود ناچيز و بى ارزش است هر چند تمام دنيا باشد!.
    آيه بعد وضع اين گروه را مشخصتر مى سازد و نتيجه كارشان را در اين معامله زيانبار چنين بازگو مى كند: ((اينها كسانى هستند كه گمراهى را با هدايت و عذاب را با آمرزش مبادله كرده اند)) (اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى و العذاب بالمغفرة ).
    و به اين ترتيب از دو سو گرفتار زيان خسران شده اند: از يكسو رها كردن هدايت و بر گزيدن ضلالت در برابر آن ، و از سوى ديگر از دست دادن رحمت و آمرزش خدا و جايگزين ساختن عذاب دردناك الهى بجاى آن ، و اين معامله اى است كه هيچ انسان عاقلى به سراغ آن نمى رود.
    لذا در پايان آيه اضافه مى كند راستى عجيب است كه چقدر در برابر آتش خشم و غضب خدا جسور و خونسردند ؟! (فما اصبرهم على النار).
    آخرين آيه مورد بحث مى گويد: اين تهديدها و وعده هاى عذاب كه براى كتمان كنندگان حق بيان شده است به خاطر اين است كه خداوند كتاب آسمانى قرآن را به حق و توام با دلائل روشن نازل كرده تا جاى هيچگونه شبهه و ابهامى براى كسى باقى نماند (ذلك بان الله نزل الكتاب بالحق ).
    با اينحال گروهى به خاطر حفظ منافع كثيف خويش دست به توجيه و تحريف مى زنند و در كتاب آسمانى اختلافها به وجود مى آورند تا به اصطلاح آب را گل
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 595
    آلود كنند و از آن ماهى گيرند.
    ((چنين كسانى كه اختلاف در كتاب آسمانى مى كنند بسيار از حقيقت دورند)) (و ان الذين اختلفوا فى الكتاب لفى شقاق بعيد).
    كلمه ((شقاق )) در اصل به معنى شكاف و جدائى است اين تعبير شايد اشاره به اين باشد كه ايمان و تقوا و افشا كردن حق رمز وحدت و اتحاد در جامعه انسانى است ، اما خيانت و كتمان حقائق موجب پراكندگى و جدائى و شكاف است نه شكاف سطحى كه آن را بتوان ناديده گرفت بلكه جدائى و شكاف عميق !
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 596
    آيه 177
    آيه و ترجمه
    لَّيْس الْبرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ الْمَلَئكةِ وَ الْكِتَبِ وَ النَّبِيِّينَ وَ ءَاتى الْمَالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ وَ السائلِينَ وَ فى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصلَوةَ وَ ءَاتى الزَّكَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُوا وَ الصبرِينَ فى الْبَأْساءِ وَ الضرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولَئك الَّذِينَ صدَقُوا وَ أُولَئك هُمُ الْمُتَّقُونَ(177)
    ترجمه :
    177 نيكى (تنها) اين نيست (كه به هنگام نماز) صورت خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد (و تمام گفتگوى شما از مساءله قبله و تغيير قبله باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازيد) بلكه نيكى (و نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده اند، و مال (خود) را با علاقهاى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق مى كنند، نماز را بر پا ميدارند، و زكات را مى پردازند و به عهد خود به هنگامى كه عهد بستند وفا مى كنند، در برابر محروميتها و بيماريها، و در ميدان جنگ استقامت به خرج مى دهند، اينها كسانى هستند كه راست مى گويند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است و اينها هستند پرهيزگاران .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 597
    شان نزول
    چون تغيير قبله سر و صداى زيادى در ميان مردم بخصوص يهود و نصارى به راه انداخت ، يهود كه بزرگترين سند افتخار خود (پيروى مسلمين از قبله آنان ) را از دست داده بودند زبان به اعتراض گشودند، كه قرآن در آيه 142 با جمله (سيقول السفهاء) به آن اشاره كرده است آيه فوق نازل گرديد و تاءييد كرد كه اينهمه گفتگو در مساءله قبله صحيح نيست بلكه مهمتر از قبله مسائل ديگرى است كه معيار ارزش انسانهاست و بايد به آنها توجه شود و آن مسائل را در اين آيه شرح داده است .
    تفسير:
    ريشه و اساس همه نيكيها
    همانگونه كه در تفسير آيات تغيير قبله گذشت ، نصارا به هنگام عبادت رو به سوى شرق و يهود رو به سوى غرب كرده ، عبادات خود را انجام مى دادند، اما خدا كعبه را براى مسلمين قبله قرار داد كه در طرف جنوب بود و حد وسط ميان آن دو محسوب مى شد.
    و نيز ديديم كه مخالفين اسلام از يكسو و تازه مسلمانان از سوى ديگر چه سر و صدائى پيرامون تغيير قبله به راه انداختند.
    آيه فوق روى سخن را به اين گروه ها كرده مى گويد: نيكى تنها اين نيست كه به هنگام نماز صورت خود را به سوى شرق و غرب كنيد و تمام وقت خود را صرف اين مساءله نمائيد (ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ).
    ((بر)) (بر وزن ضد) در اصل به معنى توسعه است ، سپس در معنى نيكيها و خوبيها و احسان ، به كار رفته است ، زيرا اين كارها در وجود انسان محدود
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 598
    نمى شود و گسترش مييابد و به ديگران مى رسد و آنها نيز بهره مند مى شوند.
    و ((بر)) (بر وزن نر) جنبه وصفى دارد و به معنى شخص نيكوكار است ، در اصل به معنى بيابان و مكان وسيع مى باشد، و از آنجا كه نيكوكاران روحى وسيع و گسترده دارند اين واژه بر آنها اطلاق مى شود.
    قرآن سپس به بيان مهمترين اصول نيكيها در ناحيه ايمان و اخلاق و عمل ضمن بيان شش عنوان پرداخته چنين مى گويد: ((بلكه نيكى (نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز آخر و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران ايمان آورده اند)) (و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ).
    در حقيقت اين نخستين پايه همه نيكيها و خوبيها است : ايمان به مبدا و معاد و برنامه هاى الهى ، و پيامبران كه ماءمور ابلاغ و اجراى اين برنامه ها بودند، و فرشتگانى كه واسطه ابلاغ اين دعوت محسوب مى شدند، ايمان به اصولى كه تمام وجود انسان را روشن مى كند و انگيزه نيرومندى براى حركت به سوى برنامه هاى سازنده و اعمال صالح است .
    جالب اينكه نمى گويد((نيكوكار)) كسانى هستند كه ... بلكه مى گويد ((نيكى )) كسانى هستند كه ...
    اين به خاطر آن است كه در ادبيات عرب و همچنين بعضى زبانهاى ديگر هنگامى كه مى خواهند آخرين درجه تاءكيد را در چيزى بيان كنند آن را بصورت مصدرى مى آورند نه به صورت وصف ، مثلا گفته مى شود على (عليه السلام ) عدل جهان انسانيت است ، يعنى آنچنان عدالت پيشه است كه گوئى تمام وجودش در آن حل شده و سر تا پاى او در عدالت غرق گشته است ، به گونهاى كه هر گاه به او نگاه كنى چيزى جز عدالت نمى بينى ! و همچنين در نقطه مقابل آن مى گوئيم بنى اميه ذلت اسلام بودند گوئى تمام وجودشان تبديل به خوارى شده بود.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 599
    بنابر اين از اين تعبير ايمان محكم و نيرومندى در سطح بالا استفاده مى شود.
    پس از ايمان به مساءله انفاق و ايثار و بخششهاى مالى اشاره مى كند و مى گويد: ((مال خود را با تمام علاقه اى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان مى دهند)) (و آتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب ).
    بدون شك گذشتن از مال و ثروت براى همه كس كار آسانى نيست ، هنگامى كه به مرحله ايثار برسد، چرا كه حب آن تقريبا در همه دلها است ، و تعبير على حبه نيز اشاره به همين حقيقت است كه آنها در برابر اين خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مى كنند.
    جالب اينكه در اينجا شش گروه از نيازمندان ذكر شده اند: در درجه اول بستگان و خويشاوندان آبرومند، و در درجه بعد يتيمان و مستمندان ، سپس آنهائى كه نيازشان كاملا موقتى است مانند واماندگان در راه ، بعد سائلان ، اشاره به اينكه نيازمندان همه اهل سؤ ال نيستند، گاهى چنان خويشتن دارند كه ظاهر آنها همچون اغنيا است در حالى كه در باطن سخت محتاجند، چنانكه قرآن در جاى ديگرى مى گويد يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف : ((افراد ناآگاه آنها را به خاطر شدت خويشتندارى اغنياء تصور مى كنند)) (سوره بقره 273) و سرانجام به بردگان اشاره مى كند كه نياز به آزادى و استقلال دارند هر چند ظاهرا نياز مادى آنها به وسيله مالكشان تاءمين گردد.
    سومين اصل از اصول نيكيها را بر پا داشتن نماز مى شمرد و مى گويد:((آنها نماز را برپا مى دارند)) (و اقام الصلوة ).
    نمازى كه اگر با شرائط و حدودش ، و با اخلاص و خضوع ، انجام گيرد، انسان را از هر گناه باز مى دارد و به هر خير و سعادتى تشويق مى كند.
    چهارمين برنامه آنها را اداء زكات و حقوق واجب مالى ذكر كرده مى گويد:
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 600
    ((آنها زكات را مى پردازند)) (و آتى الزكوة ).
    بسيارند افرادى كه در پارهاى از موارد حاضرند به مستمندان كمك كنند اما در اداء حقوق واجب سهل انگار مى باشند، و به عكس گروهى غير از اداى حقوق واجب به هيچگونه كمك ديگرى تن در نمى دهند، حتى حاضر نيستند حتى يك دينار به نيازمندترين افراد بدهند، آيه فوق با ذكر انفاق مستحب و ايثارگرى از يكسو، و اداى حقوق واجب از سوى ديگر، اين هر دو گروه را از صف نيكوكاران واقعى خارج مى سازد و نيكوكار را كسى مى داند كه در هر دو ميدان انجام وظيفه كند.
    و جالب اينكه در مورد انفاقهاى مستحب كلمه على حبه (با اينكه ثروت محبوب آنها است ) را ذكر مى كند، ولى در مورد زكات واجب نه ، چرا كه اداى حقوق واجب مالى يك وظيفه الهى و اجتماعى است و اصولا نيازمندان طبق منطق اسلام - در اموال ثروتمندان به نسبت معينى شريكند، پرداختن مال شريك نيازى به اين تعبير ندارد.
    پنجمين ويژگى آنها را وفاى به عهد مى شمرد و مى گويد: ((كسانى هستند كه به عهد خويش به هنگامى كه پيمان مى بندند وفا مى كنند)) (و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا).
    چرا كه سرمايه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است ، و از جمله گناهانى كه رشته اطمينان و اعتماد را پاره مى كند و زيربناى روابط اجتماعى را سست مى نمايد ترك وفاى به عهد است ، به همين دليل در روايات اسلامى چنين مى خوانيم كه مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل ، مسلمان باشد يا كافر، نيكوكار باشد يا بدكار، و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد، اداى امانت و احترام به پدر و مادر.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 601
    و بالاخره ششمين و آخرين برنامه اين گروه نيكوكار را چنين شرح مى دهد: ((كسانى هستند كه در هنگام محروميت و فقر، و به هنگام بيمارى و درد، و همچنين در موقع جنگ در برابر دشمن ، صبر و استقامت به خرج مى دهند، و در برابر اين حوادث زانو نمى زنند)) (و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباءس )
    و در پايان آيه به عنوان جمعبندى و تاءكيد بر شش صفت عالى گذشته مى گويد: ((اينها كسانى هستند كه راست مى گويند و اينها پرهيزگارانند)) اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون ).
    راستگوئى آنها از اينجا روشن كه اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ايمانشان هماهنگ است ، و تقوا و پرهيزگاريشان از اينجا معلوم مى شود كه آنها هم وظيفه خود را در برابر ((الله )) و هم در برابر نيازمندان و محرومان و كل جامعه انسانى و هم در برابر خويشتن خويش انجام مى دهند.
    جالب اينكه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامه هاى عملى است .
    در زمينه اصول اعتقادى تمام پايه هاى اصلى ذكر شده ، و از ميان برنامه هاى عملى به انفاق و نماز و زكات كه سمبلى از رابطه خلق با خالق ، و خلق با خلق است اشاره گرديده و از ميان برنامه هاى اخلاقى تكيه بر وفاى به عهد و استقامت و پايدارى شده كه ريشه همه صفات عالى اخلاقى را تشكيل مى دهد.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 602
    آيه 178-179
    آيه و ترجمه
    يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكُمُ الْقِصاص فى الْقَتْلى الحُْرُّ بِالحُْرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الاُنثى بِالاُنثى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىْءٌ فَاتِّبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسنٍ ذَلِك تخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِك فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(178)
    وَ لَكُمْ فى الْقِصاصِ حَيَوةٌ يَأُولى الاَلْبَبِ لَعَلَّكمْ تَتَّقُونَ(179)
    ترجمه :
    178 اى افرادى كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است ، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى ) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه ، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نكند اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت .
    179 و براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد، تا شما تقوى پيشه كنيد.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه : 603
    شان نزول
    عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مى شد تصميم مى گرفتند تا آ

  2. #32
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    next page

    fehrest page


    back page

    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 613
    آيه 180-182
    آيه و ترجمه
    كُتِب عَلَيْكُمْ إِذَا حَضرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت إِن تَرَك خَيراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَلِدَيْنِ وَ الاَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى الْمُتَّقِينَ(180)
    فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(181) فَمَنْ خَاف مِن مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصلَحَ بَيْنهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(182)
    ترجمه :
    180 بر شما نوشته شده ، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى از خود بجاى گذارده ، وصيت براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته كند، اين حقى است بر پرهيزكاران .
    181 پس كسى كه آنرا بعد از شنيدن تغيير دهد تنها گناه آن بر كسانى است كه آن وصيت ) را تغيير مى دهند خداوند شنوا و دانا است .
    182 كسى كه از انحراف وصيت كننده (و تمايل يك جانبه او به بعض ورثه ) يا از گناه اوبه اينكه وصيت به كار خلافى كند) بترسد، و ميان آنها را اصلاح دهد گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 614
    تفسير:
    وصيتهاى شايسته
    در آيات گذشته سخن از مسائل جانى و قصاص در ميان بود، در اين آيات به قسمتى از احكام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مى پردازد و به عنوان يك حكم الزامى مى گويد:
    ((بر شما نوشته شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى ) از خود به جاى گذارده وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند)) (كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف ).
    و در پايان آيه اضافه مى كند ((اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران )) (حقا على المتقين ).
    همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم جمله ((كتب عليكم )) ظاهر در وجوب است به همين دليل اين تعبير در مورد وصيت موضوع تفسيرهاى مختلفى قرار گرفته :
    1 گاه گفته مى شود وصيت كردن در قوانين اسلامى هر چند عمل مستحبى است اما چون مستحب بسيار مؤ كد است از آن با جمله ((كتب عليكم )) تعبير شده ، و ذيل آيه آن را تفسير مى كند، زيرا مى گويد: حقا على المتقين ، اگر اين يك حكم وجوبى بود بايد بگويد حقا على المؤ منين .
    2 بعضى ديگر معتقدند كه اين آيه قبل از نزول احكام ارث است ، در آن وقت وصيت كردن در مورد اموال واجب بوده ، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند اما بعد از نزول آيات ارث اين وجوب نسخ شد، و به صورت يك حكم استحبابى در آمد، حديثى كه در تفسير ((عياشى )) ذيل اين آيه آمده است نيز اين معنى را تاءييد مى كند.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 615
    3 اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه ناظر به موارد ضرورت و نياز باشد يعنى در جائى كه انسان مديون است يا حقى به گردن او است كه در آنجا وصيت كردن لازم است (ولى از ميان اين تفاسير تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد).
    جالب اينكه در اينجا به جاى كلمه ((مال )) كلمه ((خير)) گفته شده است فرموده اگر ((چيز خوبى )) از خود به يادگار گذارده وصيت كند.
    اين تعبير نشان مى دهد كه اسلام ثروت و سرمايهاى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع به كار گرفته شود خير و بركت ميداند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مى دانند خط بطلان مى كشد و از زاهد نمايان منحرفى كه روح اسلام را درك نكرده و زهد را با فقر مساوى مى دانند و افكارشان سبب ركود جامعه اسلامى و پيشرفت استثمارگران مى شود بيزار است .
    ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است ، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مى گذارد ((خير)) نيست بلكه شر و نكبت است .
    از بعضى از روايات نيز استفاده كه از تعبير خير چنين به دست مى آيد كه اموال قابل ملاحظهاى باشد، و الا اموال مختصر احتياج به وصيت ندارد، همان بهتر كه ورثه آن را طبق قانون ارث در ميان خود تقسيم كنند، و به تعبير ديگر مال مختصر چيزى نيست كه انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصيت جدا كنند.
    ضمنا جمله اذا حضر احدكم الموت (هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد) براى بيان آخرين فرصت وصيت است كه اگر تاخير بيفتد از دست مى رود و گرنه هيچ مانعى ندارد كه انسان قبل از آن پيشبينى كار خود را كرده ، وصيت نامه خويش را آماده كند، بلكه از روايات استفاده مى شود كه اين عمل بسيار
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 616
    شايستهاى است .
    و اين نيز نهايت كوتاه فكرى است كه انسان خيال كند با وصيت كردن فال بد مى زند و مرگ خويش را جلو مى اندازد، بلكه وصيت يكنوع دورانديشى و واقعبينى غير قابل انكار است ، و اگر مايه طول عمر نباشد مايه كوتاهى عمر هرگز نخواهد بود.
    مقيد ساختن وصيت در آيه فوق با قيد ((بالمعروف )) اشاره به اين است كه وصيت بايد از هر جهت عقل پسند باشد، زيرا ((معروف )) به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است .
    هم از نظر مبلغ و مقدار، و هم از نظر شخصى كه وصيت به نام او شده ، و هم از جهات ديگر بايد طورى باشد كه عرف عقلاء آن را عملى شايسته بدانند، نه يكنوع تبعيض ناروا و مايه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت .
    هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است ، و هر گونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است ، لذا آيه بعد مى گويد: ((كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند)) (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه على الذين يبدلونه ).
    و اگر گمان كنند كه خداوند از توطئه هايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند خداوند شنوا و دانا است (ان الله سميع عليم ).
    آيه فوق ممكن است اشاره به اين حقيقت نيز باشد كه خلافكاريهاى ((وصى )) (كسى كه عهده دار انجام وصايا است ) هرگز اجر و پاداش وصيت كننده را از بين نمى برد، او به اجر خود رسيده تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يا اصل وصيت داده است .
    اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است اگر بر اثر
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 617
    خلافكارى وصى ، اموال ميت به افرادى داده شود كه مستحق نيستند و آنها نيز از اين موضوع بى خبر باشند) گناهى بر آنها نيست ، گناه تنها متوجه وصى است كه دانسته چنين عمل خلافى را انجام داده است
    بايد توجه داشت كه اين دو تفسير هيچ تضادى با هم ندارند و هر دو ممكن است در معنى آيه جمع باشند.
    تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هر گونه تغيير و تبديل در وصيتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است ، اما از آنجا كه هر قانونى استثنائى دارد، در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: ((هرگاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد خواه اين انحراف ناآگاهانه باشد يا عمدى و آگاهانه و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم ).
    بنا بر اين استثناء تنها مربوط به مواردى است كه وصيت به طور شايسته صورت نگرفته فقط در اينجا است كه وصى حق تغيير دارد، البته اگر وصيت كننده زنده است مطالب را به او گوشزد مى كند تا تغيير دهد و اگر از دنيا رفته شخصا اقدام به تغيير مى كند و اين از نظر فقه اسلامى منحصر به موارد زير است :
    1 هر گاه وصيت به مقدارى بيش از ثلث مجموع مال باشد، چرا كه در روايات متعددى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) نقل شده كه وصيت تا ثلث مال مجاز است و زائد بر آن ممنوع مى باشد.
    بنابر اين آنچه در ميان افراد ناآگاه معمول است كه تمام اموال خود را از طريق وصيت تقسيم مى كنند به هيچوجه از نظر قوانين اسلامى صحيح نيست
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 618
    و بر شخص وصى لازم است كه آن را اصلاح كند و تا سر حد ثلث تقليل دهد.
    2 در آنجا كه وصيت به ظلم و گناه و كار خلاف كرده باشد، مثل اينكه وصيت كند قسمتى از اموالش را صرف توسعه مراكز فساد كنند، و همچنين اگر وصيت موجب ترك واجبى باشد.
    3 آنچه كه وصيت موجب نزاع و فساد و خونريزى گردد كه در اينجا بايد زير نظر حاكم شرع اصلاح شود.
    ضمنا تعبير به ((جنف )) (بر وزن كنف ) كه به معنى انحراف از حق و تمايل يكجانبه است ، اشاره به انحرافاتى است كه ناآگاهانه دامنگير وصيت كننده و تعبير به ((اثم )) اشاره به انحرافات عمدى است .
    جمله ان الله غفور رحيم كه در ذيل آيه آمده ، ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه هر گاه وصى با اقدام مؤ ثر كار خلافى را كه از وصيت كننده سرزده اصلاح كند و او را براه حق باز گرداند خداوند از خطاى او نيز صرفنظر خواهد كرد.
    نكته ها
    1- فلسفه وصيت
    از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آنهم روى حساب معينى بهره مند مى شوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل ، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك ، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.
    و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست جامعيت قوانين اسلام اجازه نمى دهد كه اين خلاءها پر نشود، لذا در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ ) خويش تصميم بگيرند.
    از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد اما در زمان
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 119
    حياتش به خاطر نيازهاى مالى خودش موفق به اين امر نيست ، منطق عقل ايجاب مى كند كه او از اموالى كه زحمت تحصيل آن را كشيده براى انجام اين كارهاى خير لااقل براى بعد از مرگش محروم نماند.
    مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد و آن را با جمله حقا على المتقين تاءكيد فرموده است .
    البته وصيت منحصر به موارد فوق نيست ، بلكه انسان بايد وضع ديون خود و اماناتى كه به او سپرده شده و مانند آن را در وصيت مشخص كند، به گونهاى كه هيچ امر مبهمى در حقوق مردم يا حقوق الهى كه بر عهده او است وجود نداشته باشد.
    در روايات اسلامى تاءكيدهاى فراوانى در زمينه وصيت شده ، از جمله در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : ما ينبغى لامرء مسلم ان يبيت ليلة الا و وصيته تحت راسه : ((سزاوار نيست مسلمان شب بخوابد مگر اينكه وصيتنامه اش زير سر او باشد)) ((البته جمله زير سر بودن به عنوان تاءكيد است ، منظور آماده بودن وصيت است .))
    در روايت ديگرى مى خوانيم : من مات بغير وصية مات ميتة جاهلية : ((كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است .))
    2- عدالت در وصيت :
    در روايات اسلامى با توجه به بحثى كه در آيات فوق در مورد عدم تعدى در وصيت گذشت تاءكيدهاى فراوانى روى ((عدم جور)) و ((عدم ضرار)) در وصيت ديده مى شود كه از مجموع آن استفاده همان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان كبيره است .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 620
    در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من عدل فى وصيته كان كمن تصدق بها فى حياته ، و من جار فى وصيته لقى الله عز و جل يوم القيامة و هو عنه معرض !: ((كسى كه در وصيتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خدا داده باشد و كسى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او بر گرفته خواهد شد!))
    تعدى و جور و ضرار در وصيت آن است كه انسان بيش از ثلث وصيت كند، و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد، و يا اينكه تبعيضات ناروائى به خاطر حب و بغضهاى بى دليل انجام دهد، حتى در بعضى از موارد كه ورثه سخت نيازمندند دستور داده شده وصيت به ثلث هم نكنند و آن را به يك چهارم و يك پنجم تقليل دهند
    موضوع عدالت در وصيت تا آن اندازه اى در سخنان پيشوايان اسلام مورد تاءكيد واقع شده كه در حديثى مى خوانيم :
    ((يكى از مردان طائفه انصار از دنيا رفت و بچه هاى صغيرى از او به يادگار ماند، او اموال خود را در آستانه مرگ در راه خدا صرف كرد به گونه اى كه هيچ مال ديگرى از او بجا نماند، هنگامى كه پيامبر از اين ماجرا آگاه شد فرمود: با آن مرد چه كرديد گفتند او را دفن كرديم ، فرمود: اگر من قبلا آگاه شده بودم اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، چرا كه بچه هاى صغير خود را رها كرده تا گدائى كنند!)).
    3- وصاياى واجب و مستحب
    گرچه وصيت ذاتا از مستحبات مؤ كد است ، ولى گاه همانگونه كه
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 621
    اشاره كرديم شكل وجوب پيدا مى كند، مثل اينكه انسان در پرداخت حقوق واجب الهى كوتاهى كرده باشد، و يا اماناتى از مردم نزد او است كه در صورت عدم وصيت احتمال مى دهد حق آنان از بين برود، و از آن مهمتر اينكه گاه موقعيت شخص در جامعه چنان است كه اگر او وصيت نكند ممكن است لطمه شديد و ضربه جبرانناپذير بر نظام سالم اجتماعى يا دينى وارد گردد، در تمام اين صورتها وصيت كردن واجب مى شود.
    4- وصيت در حال حيات قابل تغيير است
    قوانين اسلام شخص وصيت كننده را محدود به آنچه قبلا وصيت كرده نمى كند، بلكه به او اجازه مى دهد مادام كه زنده است در مقدار و چگونگى وصيت و شخص وصى تجديد نظر كند، چرا كه با گذشت زمان ممكن است مصالح و نظرات او در اين زمينه دگرگون شود.
    5 نكته آخر
    ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه انسان بايد وصيت خود را وسيله اى براى جبران و ترميم كوتاهى هاى گذشته قرار دهد، حتى اگر كسانى از بستگان نسبت به او بى مهرى داشتند از طريق وصيت ، به آنها محبت كند، در روايات مى خوانيم پيشوايان اسلام نسبت براى خويشاوندانى كه از در بى مهرى با آنها در مى آمدند وصيت مى كردند و مبلغى را براى آنها در نظر مى گرفتند، تا رشته گسسته محبت را دو باره برقرار سازند، بردگان خود را آزاد مى كردند يا وصيت به آزادى آنها مى نمودند.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 622
    آيه 183-185
    آيه و ترجمه
    يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكمُ الصيَامُ كَمَا كُتِب عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِكمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(183)
    أَيَّاماً مَّعْدُودَتٍ فَمَن كانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ عَلى سفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طعَامُ مِسكِينٍ فَمَن تَطوَّعَ خَيراً فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ وَ أَن تَصومُوا خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(184)
    شهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَتٍ مِّنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ فَمَن شهِدَ مِنكُمُ الشهْرَ فَلْيَصمْهُ وَ مَن كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكمُ الْيُسرَ وَ لا يُرِيدُ بِكمُ الْعُسرَ وَ لِتُكمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكبرُوا اللَّهَ عَلى مَا هَدَاكُمْ وَ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ(185)
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 623
    ترجمه :
    183 اى افرادى كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما نوشته شد همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شده ، تا پرهيزكار شويد.
    184 چند روز معدودى را (بايد روزه بداريد) و كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند روزهاى ديگرى را (بجاى آن روزه بگيرند) و بر كسانى كه قدرت انجام آن را ندارند (همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيره زنان ) لازم است كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كنند، و كسى كه كار خير را پذيرا شود براى او بهتر است ، و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانيد.
    185 (آن چند روز معدود) ماه رمضان است كه قرآن براى راهنمائى مردم و نشانه هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده ، پس آنكس كه در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد، و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاى ديگرى را بجاى آن روزه بگيرد، خداوند راحتى شما را مى خواهد نه زحمت ، هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد، و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و شايد شكرگذارى كنيد.
    تفسير:
    روزه سرچشمه تقوا
    به دنبال چند حكم مهم اسلامى كه در آيات پيشين گذشت در آيات مورد بحث به بيان يكى ديگر از اين احكام كه از مهمترين عبادات محسوب مى پردازد و آن روزه است ، و با همان لحن تاءكيد آميز گذشته مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده است آنگونه كه بر امتهائى كه قبل از شما بودند نوشته شده بود)) (يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم ).
    و بلافاصله فلسفه اين عبادت انسانساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه اما بسيار پرمحتوا چنين بيان مى كند:(( شايد پرهيزكار شويد)) (لعلكم تتقون ).
    آرى روزه چنانكه شرح آن خواهد آمد عامل مؤ ثرى است براى پرورش
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 624
    روح تقوا و پرهيزگارى در تمام زمينه ها و همه ابعاد.
    از آنجا كه انجام اين عبادت با محروميت از لذائذ مادى و مشكلاتى مخصوصا در فصل تابستان همراه است تعبيرات مختلفى در آيه فوق به كار رفته كه روح انسان را براى پذيرش ‍ اين حكم آماده سازد.
    نخست با خطاب يا ايها الذين آمنوا: اى مؤ منان !
    سپس بيان اين حقيقت كه روزه اختصاص به شما ندارد، بلكه در امتهاى پيشين نيز بوده است .
    و سرانجام بيان فلسفه آن و اينكه اثرات پربار اين فريضه الهى صددرصد عائد خود شما مى شود، آن را يك موضوع دوست داشتنى و گوارا مى سازد.
    در حديثى از امام صادق نقل شد كه فرمود: لذة ما فى النداء ازال تعب العبادة و العناء!: ((لذت خطاب ((يا ايها الذين آمنوا)) آنچنان است كه سختى و مشقت اين عبادت را از بين برده است !.))
    در آيه بعد براى اينكه باز از سنگينى روزه كاسته شود چند دستور ديگر را در اين زمينه بيان مى فرمايد نخست مى گويد:
    ((چند روز معدودى را بايد روزه بداريد)) (اياما معدودات ).
    چنان نيست كه مجبور باشيد تمام سال يا قسمت مهمى از آن را روزه بگيريد بلكه روزه تنها بخش كوچكى از آن را اشغال مى كند.
    ديگر اينكه : كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از اين حكم معافند و بايد روزهاى ديگرى را بجاى آن روزه بگيرند (فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر).
    سوم ((كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 625
    و پير زنان و بيماران مزمن كه بهبودى براى آنها نيست ) لازم نيست مطلقا روزه بگيرند، بلكه بايد بجاى آن كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كند)) (و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين ).
    ((و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كنند براى او بهتر است )) (فمن تطوع خيرا فهو خير له ).
    و بالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مى كند كه ((روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانيد)) (و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون )
    گر چه بعضى خواسته اند اين جمله را دليل بر اين بگيرند كه روزه در آغاز تشريع ، واجب تخييرى بوده و مسلمانان مى توانستند روزه بگيرند يا بجاى آن فديه بدهند تا تدريجا به روزه گرفتن عادت كنند و بعد اين حكم نسخ
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 626
    شده و صورت وجوب عينى پيدا كرده است .
    ولى ظاهر اين است كه اين جمله تاءكيد ديگرى بر فلسفه روزه است ، و اينكه اين عبادت همانند سائر عبادات چيزى بر جاه و جلال خدا نمى افزايد بلكه تمام سود و فائده آن عائد عبادت كنندگان مى شود.
    شاهد اين سخن تعبيرهاى مشابه آن است كه در آيات ديگر قرآن به چشم مى خورد، مانند ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون كه بعد از حكم وجوب نماز جمعه ذكر شده است سوره جمعه آيه 9).
    و در آيه سوره عنكبوت مى خوانيم : و ابراهيم اذ قال لقومه اعبدوا الله و اتقوه ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون : ((او به بت پرستان گفت : خدا را پرستش كنيد و از او بپرهيزيد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد)).
    و به اين ترتيب روشن مى شود كه جمله ((ان تصوموا خير لكم )) خطاب به همه روزه داران است نه گروه خاصى از آنها.
    آخرين آيه مورد بحث زمان روزه و قسمتى از احكام و فلسفه هاى آن را شرح مى دهد نخست مى گويد: ((آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است )) (شهر رمضان ).
    همان ماهى كه قرآن در آن نازل شده (الذى انزل فيه القرآن ).
    همان قرآنى كه مايه هدايت مردم ، و داراى نشانه هاى هدايت ، و معيارهاى سنجش حق و باطل است (هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان ).
    سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تاءكيد بازگو كرده مى گويد: كسانى كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند، اما آنها كه بيمار يا مسافرند روزهاى ديگرى را بجاى آن روزه مى گيرند (فمن شهد
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 627
    منكم الشهر فليصمه و من كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر)
    تكرار حكم مسافر و بيمار در اين آيه و آيه قبل ممكن است از اين نظر باشد كه بعضى به گمان اينكه خوردن روزه مطلقا كار خوبى نيست به هنگام بيمارى و سفر اصرار داشته باشند روزه بگيرند، لذا قرآن با تكرار اين حكم مى خواهد به مسلمانان بفهماند همانگونه كه روزه گرفتن براى افراد سالم يك فريضه الهى است افطار كردن هم براى بيماران و مسافران يك فرمان الهى مى باشد كه مخالفت با آن گناه است .
    در قسمت آخر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته مى گويد: ((خداوند راحتى شما را مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد)) (يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر).
    اشاره به اينكه روزه داشتن گرچه در ظاهر يكنوع سختگيرى و محدوديت است اما سرانجامش راحتى و آسايش انسان مى باشد، هم از نظر معنوى و هم از لحاظ مادى (چنانكه در بحث فلسفه روزه خواهد آمد).
    اين جمله ممكن است به اين نكته نيز اشاره باشد كه فرمانهاى الهى مانند فرمان حاكمان ستمگر نيست ، بلكه در مواردى كه انجام آن مشقت شديد داشته باشد وظيفه آسان ترى قائل مى شود، لذا حكم روزه را با تمام اهميتى كه دارد از بيماران و مسافران و افراد ناتوان برداشته است .
    سپس اضافه مى كند: ((هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد)) (و لتكملوا العدة ).
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 628
    يعنى بر هر انسان سالمى لازم است در سال يكماه روزه بدارد، چرا كه براى پرورش جسم و جان او لازم است ، به همين دليل اگر ماه رمضان بيمار يا در سفر بوديد بايد به تعداد اين ايام روزه را قضا كنيد تا عدد مزبور كامل گردد، حتى زنان حائض كه از قضاى نماز معافند از قضاى روزه معاف نيستند.
    و در آخرين جمله مى فرمايد: ((تا خدا را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و شايد شكر نعمتهاى او را بگذاريد)) (و لتكبروا الله على ما هداكم و لعلكم تشكرون ).
    آرى شما بايد به خاطر آنهمه هدايتها در مقام تعظيم پروردگار بر آئيد، و در مقابل آن همه نعمتها كه به شما بخشيده شكرگزارى كنيد.
    قابل توجه اينكه مساءله شكرگزارى را با كلمه ((لعل )) آورده است ، ولى مساءله بزرگداشت پروردگار را به طور قاطع ذكر كرده ، اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انجام اين عبادت (روزه ) به هر حال تعظيم مقام پروردگار است ، اما شكر كه همان صرف كردن نعمتها در جاى خود و بهره گيرى از آثار و فلسفه هاى عملى روزه است شرائطى دارد كه تا آن شرائط حاصل نشود انجام نمى گيرد، و مهمترين آن شرائط اخلاص كامل و شناخت حقيقت روزه و آگاهى از فلسفه هاى آن است .
    نكته ها
    1- اثرات تربيتى ، اجتماعى ، و بهداشتى روزه
    روزه ابعاد گوناگونى دارد، و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى در وجود انسان مى گذارد، كه از همه مهمتر ((بعد اخلاقى )) و فلسفه تربيتى آن است
    از فوائد مهم روزه اين است كه روح انسان را ((تلطيف ))، و اراده انسان را ((قوى ))، و غرائز او را ((تعديل )) مى كند .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 629
    روزه دار بايد در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنين لذت جنسى چشم بپوشد، و عملا ثابت كند كه او همچون حيوان در بند اصطبل و علف نيست ، او مى تواند زمام نفس سركش را به دست گيرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
    در حقيقت بزرگترين فلسفه روزه همين اثر روحانى و معنوى آن است ، انسانى كه انواع غذاها و نوشابه ها در اختيار دارد و هر لحظه تشنه و گرسنه شد به سراغ آن مى رود، همانند درختانى است كه در پناه ديوارهاى باغ بر لب نهرها مى رويند، اين درختان نازپرورده ، بسيار كم مقاومت و كم دوامند اگر چند روزى آب از پاى آنها قطع شود پژمرده مى شوند، و مى خشكنداما درختانى كه از لابلاى صخره ها در دل كوه ها و بيابانها مى رويند و نوازشگر شاخه هايشان از همان طفوليت طوفانهاى سخت ، و آفتاب سوزان ، و سرماى زمستان است ، و با انواع محروميتها دست به گريبانند، محكم و با دوام و پر استقامت و سختكوش و سخت جانند!.
    روزه نيز با روح و جان انسان همين عمل را انجام مى دهد و با محدوديتهاى موقت به او مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت مى بخشد، و چون غرائز سركش را كنترل مى كند بر قلب انسان نور و صفا مى پاشد خلاصه روزه انسان را از عالم حيوانيت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى دهد، جمله لعلكم تتقون (باشد كه پرهيزگار شويد) اشاره به همه اين حقايق است .
    و نيز حديث معروف الصوم جنة من النار: ((روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ )) اشاره به همين موضوع است .
    در حديث ديگرى از على (عليه السلام ) مى خوانيم كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيدند:
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 630
    چه كنيم كه شيطان از ما دور شود؟ فرمود: الصوم يسود وجهه ، و الصدقة تكسر ظهره ، و الحب فى الله و المواظبة على العمل الصالح يقطع دابره ، و الاستغفار يقطع وتينه : ((روزه روى شيطان را سياه مى كند، و انفاق در راه خدا پشت او را مى شكند، و دوست داشتن به خاطر خدا، و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى كند، و استغفار رگ قلب او را مى برد))!.
    در نهج البلاغه به هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) فلسفه عبادات را بيان مى كند به روزه كه مى رسد چنين مى فرمايد: و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق : ((خداوند روزه را از اين جهت تشريع فرموده كه روح اخلاص در مردم پرورش يابد))!.
    و نيز در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : ان للجنة بابا يدعى الريان لا يدخل فيها الا الصائمون : ((بهشت درى دارد به نام ((ريان )) (سيراب شده ) كه تنها روزه داران از آن وارد مى شوند.
    مرحوم صدوق در ((معانى الاخبار)) در شرح اين حديث مى نويسد انتخاب اين نام براى اين در بهشت به خاطر آن است كه بيشترين زحمت روزه دار از ناحيه عطش است ، هنگامى كه روزه داران از اين در وارد مى شوند چنان سيراب مى گردند كه بعد از آن هرگز تشنه نخواهند شد.
    اثر اجتماعى روزه
    بر كسى پوشيده نيست . روزه يك درس مساوات و برابرى در ميان افراد اجتماع است ، با انجام اين دستور مذهبى ، افراد متمكن هم وضع گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس در مى يابند، و هم
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 631
    با صرفه جوئى در غذاى شبانه روزى خود مى توانند به كمك آنها بشتابند.
    البته ممكن است با توصيف حال گرسنگان و محرومان ، سيران را متوجه حال گرسنگان ساخت ، ولى اگر اين مساءله جنبه حسى و عينى به خود بگيرد اثر ديگرى دارد، روزه به اين موضوع مهم اجتماعى رنگ حسى ميدهد، لذا در حديث معروفى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه ((هشام بن حكم )) از علت تشريع روزه پرسيد، امام (عليه السلام ) فرمود: انما فرض الله الصيام ليستوى به الغنى و الفقير و ذلك ان الغنى لم يكن ليجد مس الجوع فيرحم الفقير، و ان الغنى كلما اراد شيئا قدر عليه ، فاراد الله تعالى ان يسوى بين خلقه ، و ان يذيق الغنى مس الجوع و الالم ، ليرق على الضعيف و يرحم الجائع :
    ((روزه به اين دليل واجب شده است كه ميان فقير و غنى مساوات بر قرار گردد، و اين به خاطر آن است كه غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقير اداى حق كند، چرا كه اغنياء معمولا هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است ، خدا مى خواهد ميان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنياء بچشاند تا به ضعيفان و گرسنگان رحم كنند)).
    راستى اگر كشورهاى ثروتمند جهان چند روز را در سال روزه بدارند و طعم گرسنگى را بچشند باز هم اين همه گرسنه در جهان وجود خواهد داشت ؟!
    اثر بهداشتى و درمانى روزه
    در طب امروز و همچنين طب قديم ، اثر معجزآساى ((امساك )) در درمان انواع بيماريها به ثبوت رسيده و قابل انكار نيست ، كمتر طبيبى است كه در نوشته هاى خود اشاره اى به اين حقيقت نكرده باشد، زيرا مى دانيم عامل بسيارى از بيماريها
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 632
    زياده روى در خوردن غذاهاى مختلف است ، چون مواد اضافى جذب نشده به صورت چربى هاى مزاحم در نقاط مختلف بدن ، يا چربى و قند اضافى در خون باقى مى ماند، اين مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع ميكربهاى بيماريهاى عفونى است ، و در اين حال بهترين راه براى مبارزه با اين بيماريها نابود كردن اين لجنزارها از طريق امساك و روزه است !.
    روزه زباله ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مى سوزاند، و در واقع بدن را ((خانه تكانى )) مى كند.
    بعلاوه يك نوع استراحت قابل ملاحظه براى دستگاه هاى گوارشى و عامل مؤ ثرى براى سرويس كردن آنها است ، و با توجه به اينكه اين دستگاه از حساسترين دستگاه هاى بدن است و در تمام سال به طور دائم مشغول كار است ، اين استراحت براى آنها نهايت لزوم را دارد.
    بديهى است شخص روزه دار طبق دستور اسلام به هنگام ((افطار)) و ((سحور)) نبايد در غذا افراط و زياده روى كند، تا از اين اثر بهداشتى نتيجه كامل بگيرد، در غير اين صورت ممكن است نتيجه بر عكس شود.
    ((الكسى سوفورين )) دانشمند روسى در كتاب خود مى نويسد:
    ((درمان از طريق روزه فائده ويژه اى براى درمان كم خونى ، ضعف روده ها التهاب بسيط و مزمن ، دملهاى خارجى و داخلى ، سل ، اسكليروز، روماتيسم نقرس ، استسقاء، نوراستنى ، عرق النساء، خراز (ريختگى پوست )، بيماريهاى چشم ، مرض قند، بيماريهاى جلدى ، بيماريهاى كليه ، كبد و بيماريهاى ديگر دارد.
    معالجه از طريق امساك اختصاص به بيماريهاى فوق ندارد، بلكه بيماريهائى كه مربوط به اصول جسم انسان است و با سلولهاى جسم آميخته شده همانند: سرطان سفليس ، سل و طاعون را نيز شفا مى بخشد))!.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 633
    در حديث معروفى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اسلام مى فرمايد: ((صوموا تصحوا:)) ((روزه بگيريد تا سالم شويد)).
    و در حديث معروف ديگر نيز از پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسيده است ((المعدة بيت كل داء و الحمية راس كل دواء)): ((معده خانه تمام دردها است و امساك بالاترين داروها))! (بحار الانوار جلد 14 قديم ).
    2- روزه در امتهاى پيشين
    از تورات و انجيل فعلى نيز بر مى آيد كه روزه در ميان يهود و نصارى بوده و اقوام و ملل ديگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مى گرفته اند چنانكه در ((قاموس كتاب مقدس )) آمده است : ((روزه كليه در تمام اوقات ، در ميان هر طائفه و هر ملت و مذهب ، در موقع ورود اندوه و زحمت غير مترقبه ، معمول بوده است )).
    و نيز از تورات بر مى آيد كه موسى (عليه السلام ) چهل روز روزه داشته است چنانكه مى خوانيم ((هنگام بر آمدنم به كوه كه لوحهاى سنگى يعنى لوحهاى عهدى كه خداوند با شما بست بگيرم آنگاه در كوه چهل روز و چهل شب ماندم نه نان خوردم و نه آب نوشيدم )).
    و همچنين به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند، يهود روزه مى گرفتند: ((قوم يهود غالبا در موقعى كه فرصت يافته مى خواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمايند روزه مى داشتند تا به گناهان خود اعتراف نموده بواسطه روزه و توبه ، رضاى حضرت اقدس الهى را تحصيل نمايند)).
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 624
    ((روزه اعظم با كفاره ، محتمل است كه فقط روزه يك روز ساليانه مخصوص بود كه در ميان طائفه يهود مرسوم بود. البته روزه هاى موقتى ديگر نيز از براى يادگارى خرابى اورشليم و غيره مى داشتند)).
    حضرت مسيح نيز چنانكه از ((انجيل )) استفاده مى شود چهل روز روزه داشته : ((آنگاه عيسى از قوت روح به بيابان برده شد تا ابليس او را امتحان نمايد ... پس چهل شبانه روز روزه داشته عاقبة الامر گرسنه گرديد)).
    و نيز از انجيل ((لوقا)) بر مى آيد كه حواريون مسيح نيز روزه مى گرفتند.
    باز در قاموس كتاب مقدس آمده است : ((بنابراين حيات حواريون و مؤ منين ايام گذشته عمرى مملو از انكار لذات و زحمات بيشمار و روزه دارى بود)).
    به اين ترتيب اگر قرآن مى گويد ((كما كتب على الذين من قبلكم )) (همان گونه كه بر پيشينيان نوشته شد) شواهد تاريخى فراوانى دارد كه در منابع مذاهب ديگر حتى بعد از تحريف به چشم مى خورد.
    3- امتياز ماه مبارك رمضان
    اينكه ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده بخاطر اين است كه اين ماه بر ساير ماه ها برترى دارد، در آيه مورد بحث نكته برترى آن چنين بيان شده كه قرآن كتاب هدايت و راهنماى بشر كه فرقان است يعنى با دستورات و قوانين خود روشهاى صحيح را از ناصحيح جدا كرده و سعادت انسانها را تضمين نموده است در اين ماه نازل گرديده ، و در روايات اسلامى نيز چنين آمده است كه همه كتابهاى
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 635
    بزرگ آسمانى ((تورات ))، ((انجيل ))، ((زبور))، ((صحف ))، و ((قرآن )) همه در اين ماه نازل شده اند.
    امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ((تورات )) در ششم ماه مبارك رمضان و ((انجيل )) در دوازدهم و ((زبور)) در هيجدهم و ((قرآن مجيد)) در شب قدر نازل گرديده است .
    به اين ترتيب ماه رمضان همواره ماه نزول كتابهاى بزرگ آسمانى و ماه تعليم و تربيت بوده است چرا كه تربيت و پرورش بدون تعليم و آموزش صحيح ممكن نيست ، برنامه تربيتى روزه نيز بايد با آگاهى هر چه بيشتر و عميق تر از تعليمات آسمانى هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمى را از آلودگى گناه شستشو دهد.
    در آخرين جمعه ماه شعبان پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) براى آماده ساختن ياران خود جهت استقبال از ماه مبارك رمضان خطبه اى خواند و اهميت اين ماه را چنين گوشزد نمود:
    ((اى مردم ! ماه خدا با بركت آمرزش و رحمت به سوى شما رو مى آورد.
    اين ماه برترين ماه ها است
    روزهاى آن برتر از روزهاى ديگر، و شبهاى آن بهترين شبها است لحظات و ساعات اين ماه بهترين ساعات است .
    ماهى است كه به ميهمانى خدا دعوت شده ايد و از كسانى كه مورد اكرام خدا هستند مى باشيد.
    نفسهاى شما همچون تسبيح ، خوابتان چون عبادت ، اعمالتان مقبول ، و دعايتان مستجاب است .
    بنابراين با نيتهاى خالص و دلهاى پاك از خداوند بخواهيد تا شما را در روزه
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 636
    داشتن و تلاوت قرآن در اين ماه توفيق دهد، چرا كه بدبخت كسى است كه از آمرزش الهى در اين ماه بزرگ محروم گردد.
    با گرسنگى و تشنگى خويش در اين ماه به ياد گرسنگى و تشنگى رستاخيز باشيد، بر فقراء و بينوايان بخشش كنيد، پيران خويش را گرامى داريد، به خردسالان رحمت آوريد، پيوند خويشاوندى را محكم سازيد.
    زبانهايتان را از گناه باز داريد، چشمان خويش را از آنچه نگاه كردنش حلال نيست بپوشانيد، گوشهاى خويش را از آنچه شنيدنش حرام است فرا گيريد بر يتيمان مردم شفقت و محبت كنيد، تا با يتيمان شما چنين كنند...))
    4- قاعده لا حرج
    در آيات فوق اشاره اى به اين نكته شده بود كه خدا بر شما آسان مى گيرد و نمى خواهد به زحمت بيفتيد، مسلما اين اشاره در اينجا ناظر به مساءله روزه و فوائد آن و حكم مسافر و بيمار است ، ولى با توجه به كلى بودن از آن يك قاعده عمومى نسبت به تمام احكام اسلامى استفاده مى شود و از مدارك قاعده معروف
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 637
    ((لا حرج )) است .
    اين قاعده مى گويد: اساس قوانين اسلام بر سختگيرى نيست ، و اگر در جائى حكمى توليد مشقت شديد كند، موقتا برداشته مى شود، چنانكه فقها فرموده اند ((هر گاه وضو گرفتن يا ايستادن به هنگام نماز و مانند اينها انسان را شديدا به زحمت بيندازد، مبدل به تيمم و نماز نشسته مى شود))
    در آيه 78 سوره حج نيز مى خوانيم : هو اجتباكم و ما جعل عليكم فى الدين من حرج :((او شما را برگزيد و در دين خود تكليف مشقت بارى براى شما قرار نداد)).
    حديث معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ): بعثت على الشريعة السمحة السهلة : ((من مبعوث به آئين سهل و آسانى شده ام )) نيز اشاره به همين مطلب است .

    next page

    fehrest page


    back page

  3. #33
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    fehrest page


    back page

    آيه 186
    آيه و ترجمه
    وَ إِذَا سأَلَك عِبَادِى عَنى فَإِنى قَرِيبٌ أُجِيب دَعْوَةَ الدَّاع إِذَا دَعَانِ فَلْيَستَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشدُونَ(186)
    ترجمه :
    186 و هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤ ال كنندبگو ) من نزديكم ! دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند پاسخ مى گويم ، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند).
    شان نزول
    كسى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيد: آيا خداى ما نزديك است تا آهسته با او مناجات كنيم ؟ يا دور است تا با صداى بلند او را بخوانيم ؟ آيه فوق نازل شد و (به آنها پاسخ داد كه خدا به بندگانش نزديك است )
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 638
    تفسير:
    سلاحى به نام دعا و نيايش
    از آنجا كه يكى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مساءله دعا و نيايش است به دنبال ذكر بخش مهمى از احكام اسلام در آيات گذشته آيه مورد بحث از آن سخن مى گويد، و با اينكه يك برنامه عمومى براى همه كسانى كه مى خواهند با خدا مناجات كنند در بر دارد قرار گرفتن آن در ميان آيات مربوط به روزه مفهوم تازه اى به آن مى بخشد، چرا كه روح هر عبادتى قرب به خدا و راز و نياز با اوست .
    اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: ((هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سؤ ال كنند بگو من نزديكم )) ( و اذا سالك عبادى عنى فانى قريب ).
    نزديكتر از آنچه تصور كنيد، نزديكتر از شما به خودتان ، و نزديكتر از شريان گردنهايتان چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : و نحن اقرب اليه من حبل الوريد (سوره ق آيه 16 ).
    سپس اضافه مى كند: ((من دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند اجابت مى كنم )) (اجيب دعوة الداع اذا دعان ).
    ((بنابراين بايد بندگان من دعوت مرا بپذيرند)) (فليستجيبوا لى ).
    ((و به من ايمان آورند)) (و ليؤ منوا بى ).
    ((باشد كه راه خود را پيدا كنند و به مقصد برسند)) (لعلهم يرشدون ) جالب اينكه در اين آيه كوتاه خداوند هفت مرتبه به ذات پاك خود اشاره كرده و هفت بار به بندگان ! و از اين راه نهايت پيوستگى و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است !.
    ((عبدالله بن سنان )) مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
    ((زياد دعا كنيد زيرا دعا كليد بخشش خداوند و وسيله رسيدن به هر حاجت
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 639
    است ، نعمتها و رحمتهائى نزد پروردگار است كه جز با دعا نمى توان به آن رسيد! و بدان هر در را كه بكوبى عاقبت گشوده خواهد شد! آرى او به ما نزديك است ، چگونه ممكن است از ما دور باشد در حالى كه ميان ما و قلب ما جاى او است ! (و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه ) سوره انفال آيه 24).
    نكته ها
    1- فلسفه دعا و نيايش
    آنها كه حقيقت و روح دعا و اثرات تربيتى و روانى آن را نشناخته اند ايرادهاى گوناگونى به مساءله دعا دارند:
    گاه مى گويند: دعا عامل تخدير است ، چرا كه مردم را بجاى فعاليت و كوشش و استفاده از وسائل پيشرفت و پيروزى ، به سراغ دعا مى فرستد، و به آنها تعليم مى دهد كه بجاى همه اين تلاشها دعا كنند!
    و گاه مى گويند: اصولا آيا دعا كردن فضولى در كار خدا نيست ؟! خدا هر چه را مصلحت بداند انجام مى دهد، او به ما محبت دارد، مصالح ما را بهتر از خود ما مى داند، پس چرا ما هر ساعت مطابق دلخواه خود از او چيزى بخواهيم ؟!
    و زمانى مى گويند: از همه اينها گذشته آيا دعا منافات با مقام رضا و تسليم در برابر اراده خداوند ندارد؟
    آنها كه چنين ايرادهائى را مطرح مى كنند از آثار روانى اجتماعى و تربيتى و معنوى دعا و نيايش غافلند؟ زيرا انسان براى تقويت اراده و بر طرف كردن ناراحتيها به تكيه گاهى احتياج دارد، دعا چراغ اميد را در انسان روشن مى سازد.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 640
    مردمى كه دعا و نيايش را فراموش كنند، با عكس العملهاى نامطلوب روانى و اجتماعى مواجه خواهند شد.
    و به تعبير يكى از روانشناسان معروف :
    ((فقدان نيايش در ميان ملتى برابر با سقوط آن ملت است اجتماعى كه احتياج به نيايش را در خود كشته است معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد بود.
    البته نبايد اين مطلب را فراموش كرد كه تنها صبح نيايش كردن و بقيه روز همچون يك وحشى به سر بردن بيهوده است ، بايد نيايش را پيوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عميق خود را در انسان از دست ندهد.))
    آنان كه براى دعا اثر تخديرى قائلند معنى دعا را نفهميده اند، زيرا معنى دعا اين نيست كه از وسائل و علل طبيعى دست بكشيم و بجاى آن دست به دعا برداريم ، بلكه مقصود اين است بعد از آنكه نهايت كوشش خود را در استفاده از همه وسائل موجود به كار بستيم ، آنجا كه دست ما كوتاه شد و به بنبست رسيديم به سراغ دعا برويم ، و با توجه و تكيه بر خداوند روح اميد و حركت را در خود زنده كنيم ، و از كمكهاى بى دريغ آن مبداء بزرگ مدد گيريم .
    بنابراين دعا مخصوص به نارسائيها و بن بستها است ، نه عاملى به جاى عوامل طبيعى .
    ((نيايش در همين حال كه آرامش را پديد آورده است ، در فعاليتهاى مغزى انسان يكنوع شكفتگى و انبساط باطنى و گاهى روح قهرمانى و دلاورى را تحريك مى كند، نيايش ‍ خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فرد نشان مى دهد، صفاى نگاه متانت رفتار، انبساط و شادى درونى ، چهره پر از يقين ، استعداد هدايت ، و نيز استقبال از حوادث ، اينها است كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق روح ما حكايت مى كند، و تحت اين قدرت حتى مردم عقب مانده
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 641
    و كم استعداد نيز مى توانند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار بندند، و از آن بيشتر بهره گيرند، اما متاسفانه در دنياى ما كسانى كه نيايش را در چهره حقيقتش بشناسند بسيار كمند.
    از آنچه گفتيم پاسخ اين ايراد كه مى گويند دعا بر خلاف رضا و تسليم است نيز روشن شد، زيرا دعا همانطور كه در بالا شرح داده شد يكنوع كسب قابليت براى تحصيل سهم زيادتر از فيض بى پايان پروردگار است .
    به عبارت ديگر انسان به وسيله دعا توجه و شايستگى بيشترى براى درك فيض خداوند پيدا مى كند، بديهى است كوشش براى تكامل و كسب شايستگى بيشتر عين تسليم در برابر قوانين آفرينش است ، نه چيزى بر خلاف آن .
    از همه گذشته دعا يكنوع عبادت و خضوع و بندگى است ، و انسان به وسيله دعا توجه تازه اى به ذات خداوند پيدا مى كند، و همانطور كه همه عبادات اثر تربيتى دارد دعا هم داراى چنين اثرى خواهد بود.
    و اينكه مى گويند دعا فضولى در كار خدا است ! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مى دهد توجه ندارد كه مواهب الهى بر حسب استعدادها و لياقتها تقسيم مى شود، هر قدر استعداد و شايستگى بيشتر باشد سهم بيشترى از آن مواهب نصيب انسان مى گردد.
    لذا مى بينيم امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ان عند الله عز و جل منزلة لا تنال الا بمسالة : در نزد خداوند مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آن نمى رسد!.
    دانشمندى مى گويد وقتى كه ما نيايش مى كنيم خود را به قوه پايان ناپذيرى كه تمام كائنات را به هم پيوسته است متصل و مربوط مى سازيم .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 642
    و نيز مى گويد: امروز جديدترين علم يعنى روانپزشكى همان چيزهائى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند، چرا؟ به علت اينكه پزشكان روانى دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين نگرانى و تشويش و هيجان و ترس را كه موجب نيم بيشترى از ناراحتيهاى ما است بر طرف مى سازد.
    2- مفهوم واقعى دعا
    پس از آنكه دانستيم كه دعا در مورد نارسائيهاى قدرت ما است ، نه در مورد توانائى و قدرت ، و به عبارت ديگر دعاى مستجاب دعائى است كه به مضمون امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء(سوره نمل آيه 62) به هنگام اضطرار و عقيم ماندن تمام تلاشها و كوششها انجام گيرد، روشن مى شود كه مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دائره قدرت انسان بيرون باشد آن هم از كسى كه قدرتش بيپايان و هر امرى براى او آسان است .
    ولى اين درخواست نبايد تنها از زبان انسان صادر شود، بلكه از تمام وجود او برخيزد، و زبان در اين قسمت نماينده و ترجمان تمام ذرات وجود انسان و اعضا و جوارح او باشد.
    قلب و روح از طريق دعا پيوند نزديك با خدا پيدا كند، و همانند قطرهاى كه به اقيانوس بى پايان به پيوند اتصال معنوى با آن مبداء بزرگ قدرت مى يابد اثرات اين ارتباط و پيوند روحانى را به زودى مورد بررسى قرار خواهيم داد.
    البته بايد توجه داشت كه يك نوع ديگر دعا داريم كه حتى در موارد قدرت و توانائى نيز انجام مى گيرد، و آن دعائى است كه نشان دهنده عدم استقلال قدرتهاى ما در برابر قدرت پروردگار است ، و به عبارت ديگر مفهوم آن توجه به اين حقيقت است كه اسباب و عوامل طبيعى هر چه دارند از ناحيه او دارند،
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 643
    و به فرمان او هستند، اگر به دنبال دارو مى رويم و شفا از آن مى طلبيم به خاطر آن است كه او آن اثر را به دارو بخشيده (اين نوع ديگرى از دعا است كه در احاديث اسلامى نيز به آن اشاره شده است ).
    كوتاه سخن اينكه دعا يكنوع خود آگاهى و بيدارى دل و انديشه ، و پيوند باطنى با مبداء همه نيكيها و خوبيها است ، لذا در سخنان حضرت على (عليه السلام ) مى خوانيم لا يقبل الله عز و جل دعاء قلب لاه : خداوند دعاى غافلدلان را مستجاب نمى كند.
    و در حديث ديگر از امام صادق (عليه السلام ) به همين مضمون مى خوانيم ان الله عز و جل لا يستجيب دعاء بظهر قلب ساه .
    3- شرائط اجابت دعاء
    توجه به كيفيت اين شرائط نيز روشنگر حقايق تازهاى در زمينه مساءله بظاهر بغرنج دعاء است ، و اثر سازنده آن را آشكار مى سازد در روايات اسلامى شرائطى بر استجابت دعا مى خوانيم از جمله :
    1 براى اجابت دعا بايد قبل از هر چيز در پاكى قلب و روح كوشيد، و از گناه توبه كرد، و خودسازى نمود، و از زندگى رهبران الهى الهام گرفت .
    از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: اياكم ان يسئل احدكم ربه شيئا من حوائج الدنيا و الاخرة حتى يبدء بالثناء على الله و المدحة له و الصلاة على النبى و آله ، ثم الاعتراف بالذنب ، ثم المسالة : مبادا هيچ يك از شما از خدا تقاضائى كند مگر اينكه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پيامبر و آل او بفرستد بعد به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه ) كند سپس دعا نمايد.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 644
    2 در پاكى زندگى از اموال غصب و ظلم و ستم بكوشد، و تغذيه او از حرام نباشد از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده : من احب ان يستجاب دعائه فليطب مطعمه و مكسبه : كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب گردد بايد غذا و كسب خود را پاك كند.
    3 از مبارزه با فساد و دعوت بسوى حق خود دارى نكند، زيرا آنها كه امر بمعروف و نهى از منكر را ترك مى گويند دعاى مستجابى ندارند، چنانكه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده : لتامرن بالمعروف و لتنهن عن المنكر، او ليسلطن الله شراركم على خياركم و يدعوا خياركم فلا يستجاب لهم : بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و الا خداوند بدان را بر نيكان شما مسلط مى كند و هر چه دعا كنند مستجاب نخواهد شد! در حقيقت ترك اين وظيفه بزرگ نظارت ملى نابسامانيهائى در اجتماع به وجود مى آورد كه نتيجه آن خالى ماندن صحنه اجتماع براى بدكاران است ، و دعا براى برطرف شدن نتايج آن بى اثر است زيرا اين وضع نتيجه قطعى اعمال خود انسان مى باشد.
    4- عمل به پيمانهاى الهى
    ايمان و عمل صالح و امانت و درستكارى يكى ديگر از شرائط استجابت دعا است .
    زيرا آن كس كه به عهد خويش در برابر پروردگارش وفا نكند نبايد انتظار داشته باشد كه مشمول وعده اجابت دعا از ناحيه پروردگار باشد.
    كسى نزد امير مؤ منان على (عليه السلام ) از عدم استجابت دعايش شكايت كرد و گفت با اينكه خداوند فرموده دعا كنيد من اجابت مى كنم ، چرا ما دعا مى كنيم و به اجابت نمى رسد ؟! اما در پاسخ فرمود: ان قلوبكم خان بثمان خصال :
    اولها: انكم عرفتم الله فلم تؤ دوا حقه كما اوجب عليكم ، فما اغنت عنكم معرفتكم شيئا.
    و الثانية : انكم آمنتم برسوله ثم خالفتم سنته و امتم شريعته فاين ثمرة ايمانكم ؟
    و الثالثة : انكم قراتم كتابه المنزل عليكم فلم تعملوا به ، و قلتم سمعنا و اطعنا ثم خالفتم !
    و الرابعه : انكم قلتم تخافون من النار، و انتم فى كل وقت تقدمون اليها بمعاصيكم ، فاين خوفكم ؟
    و الخامسة : انكم قلتم ترغبون فى الجنة ، و انتم فى كل وقت تفعلون ما يباعدكم منها فاين رغبتكم فيها؟
    و السادسة : انكم اكلتم نعمة المولى فلم تشكروا عليها!
    و السابعة : ان الله امركم بعداوة الشيطان ، و قال ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا، فعاد يتموه بلاقول ، و واليتموه بلا مخالفة .
    و الثامنة : انكم جعلتم عيوب الناس نصب اعينكم و عيوبكم وراء ظهوركم تلومون من انتم احق باللوم منه فاى دعاء يستجاب لكم مع هذا و قد سددتم ابوابه و طرقه ؟ فاتقوا الله و اصلحوا اعمالكم و اخلصوا سرائركم و امروا بالمعروف و انهوا عن المنكر فيستجيب لكم دعائكم :.
    قلب و فكر شما در هشت چيز خيانت كرده لذا دعايتان مستجاب نمى شود): 1 شما خدا را شناخته ايد اما حق او را ادا نكرده ايد، بهمين دليل شناخت شما سودى بحالتان نداشته !.
    2 شما به فرستاده او ايمان آورده ايد سپس با سنتش به مخالفت برخاسته ايد ثمره ايمان شما كجا است ؟
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 646
    3 كتاب او را خوانده ايد ولى به آن عمل نكرده ايد، گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم سپس به مخالفت برخاستيد!
    4 شما مى گوئيد از مجازات و كيفر خدا مى ترسيد، اما همواره كارهائى مى كنيد كه شما را به آن نزديك مى سازد ...
    5 مى گوئيد به پاداش الهى علاقه داريد اما همواره كارى انجام مى دهيد كه شما را از آن دور مى سازد ...
    6 نعمت خدا را مى خوريد و حق شكر او را ادا نمى كنيد.
    7 به شما دستور داده دشمن شيطان باشيد (و شما طرح دوستى با او مى ريزيد) ادعاى دشمنى با شيطان داريد اما عملا با او مخالفت نمى كنيد.
    8 شما عيوب مردم را نصب العين خود ساخته و عيوب خود را پشت سر افكنده ايد .. . با اين حال چگونه انتظار داريد دعايتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آنرا بسته ايد؟ تقوا پيشه كنيد، اعمال خويش را اصلاح نمائيد امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما به اجابت برسد.
    اين حديث پر معنى با صراحت مى گويد:
    وعده خداوند به اجابت دعا يك وعده مشروط است نه مطلق ، مشروط به آنكه شما به وعده ها و پيمانهاى خود عمل كنيد در حالى كه شما از 8 راه پيمان شكنى كرده ايد، و اگر به اين پيمان شكنى پايان دهيد دعاى شما مستجاب مى شود.
    عمل به دستورات هشتگانه فوق كه در حقيقت شرائط استجابت دعا است براى تربيت انسان و به كار گرفتن نيروهاى او در يك مسير سازنده و ثمر بخش كافى است .
    5 ديگر از شرائط استجابت دعا توام گشتن آن با عمل و تلاش و كوشش است در كلمات قصار امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : الداعى بلا عمل كالرامى
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 647
    بلاوتر! (نهج البلاغه حكمت 337): دعا كننده بدون عمل و تلاش مانند تيرانداز بدون زه است !.
    با توجه به اينكه وتر (زه ) عامل حركت و وسيله پيش راندن تير به سوى هدف است نقش عمل در تاثير دعا روشن مى گردد.
    مجموع شرائط پنجگانه فوق روشنگر اين واقعيت است كه دعا نه تنها نبايد جانشين اسباب طبيعى و وسائل عادى براى وصول به هدف گردد، بلكه براى اجابت آن بايد در برنامه هاى زندگى دعا كننده دگرگونى كلى به عمل آيد، روحيات شخص ، نوسازى شود، و در اعمال پيشين تجديد نظر گردد.
    آيا چسبانيدن عنوان مخدر به دعا با چنين شرايطى نشانه بى اطلاعى و يا اعمال غرض نيست ؟!
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 648
    آيه 187
    آيه و ترجمه
    أُحِلَّ لَكمْ لَيْلَةَ الصيَامِ الرَّفَث إِلى نِسائكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكمْ كُنتُمْ تخْتَانُونَ أَنفُسكمْ فَتَاب عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنكُمْ فَالْئَنَ بَشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كتَب اللَّهُ لَكُمْ وَ كلُوا وَ اشرَبُوا حَتى يَتَبَينَ لَكُمُ الْخَيْط الاَبْيَض مِنَ الخَْيْطِ الاَسوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصيَامَ إِلى الَّيْلِ وَ لا تُبَشِرُوهُنَّ وَ أَنتُمْ عَكِفُونَ فى الْمَسجِدِ تِلْك حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوهَا كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ ءَايَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ(187)
    ترجمه :
    187 آميزش جنسى با همسرانتان در شب روزه دارى حلال است ، آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها.
    (هر دو زينت يكديگر هستيد و باعث حفظ يكديگر) خداوند مى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد (و اين كار را كه ممنوع بود بعضا انجام مى داديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد.
    اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب نمائيد.
    بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب ) براى شما آشكار گردد، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالى كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد، اين مرزهاى الهى است ، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براى مردم روشن مى سازد، باشد كه پرهيزگار گردند.
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 649
    شان نزول
    از روايات اسلامى چنين استفاده مى شود كه در آغاز نزول حكم روزه مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه غذا بخورند چنانچه كسى در شب به خواب مى رفت سپس ‍ بيدار مى شد خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.
    و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحريم شده بود.
    يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به نام مطعم بن جبير كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مى داشت ، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند به خاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت من ديگر حق افطار ندارم ، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب ) در اطراف مدينه حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بيهوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متاثر گشت .
    و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى نمودند.
    در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد كه در تمام طول شب مى توانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.
    تفسير:
    توسعه اى در حكم روزه
    چنانكه در شاءن نزول خوانديم در آغاز اسلام آميزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنين خوردن و آشاميدن پس از خواب
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 650
    و اين شايد آزمايشى بود براى مسلمين و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذيرش احكام روزه .
    آيه مورد بحث كه شامل چهار حكم اسلامى در زمينه روزه و اعتكاف است نخست در قسمت اول مى گويد در شبهاى ماه روزه آميزش جنسى با همسرانتان براى شما حلال شده است (احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم ).
    سپس به فلسفه اين موضوع پرداخته ، مى گويد: زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها هن لباس لكم و انتم لباس لهن ).
    لباس از يكسو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشياء به بدن حفظ مى كند، و از سوى ديگر عيوب او را مى پوشاند، و از سوى سوم زينتى است براى تن آدمى ، اين تشبيه كه در آيه فوق آمده اشاره به همه اين نكات است .
    دو همسر يكديگر را از انحرافات حفظ مى كنند، عيوب هم را مى پوشانند وسيله راحت و آرامش يكديگرند، و هر يك زينت ديگرى محسوب مى شود.
    اين تعبير نهايت ارتباط معنوى مرد و زن و نزديكى آنها را به يكديگر و نيز مساوات آنها را در اين زمينه كاملا روشن مى سازد، زيرا همان تعبير كه درباره مردان آمده درباره زنان هم آمده است بدون هيچ تغيير.
    سپس قرآن علت اين تغيير قانون الهى را بيان كرده مى گويد: خداوند مى دانست كه شما به خويشتن خيانت مى كرديد (و اين عمل را كه ممنوع بود بعضا انجام مى داديد) خدا بر شما توبه كرد، و شما را بخشيد (علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم ).
    آرى براى اينكه شما آلوده گناه بيشتر نشويد خدا به لطف و رحمتش اين
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 651
    برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدوديت آن كاست .
    اكنون كه چنين است با آنها آميزش كنيد و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نمائيد (فالان باشروهن و ابتغوا ما كتب الله لكم ).
    مسلما اين امر به معنى وجوب نيست بلكه اجازه اى است بعد از ممنوعيت كه در اصطلاح اصوليون امر عقيب حظر ناميده مى شود و دليل بر جواز است
    جمله و ابتغوا ما كتب الله لكم اشاره به اين است كه استفاده از اين توسعه و تخفيف كه در مسير قوانين آفرينش و حفظ نظام و بقاى نسل است ، هيچ مانعى ندارد.
    سپس به بيان دومين حكم مى پردازد و مى گويد بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه شب براى شما آشكار گردد (و كلوا و اشربوا حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر).
    به اين ترتيب مسلمانان حق داشتند در تمام طول شب از خوردنيها و نوشيدنيها استفاده كنند، اما به هنگام طلوع سپيده صبح امساك نمايند.
    بعد به بيان سومين حكم پرداخته مى گويد سپس روزه را تا شب تكميل كنيد (ثم اتموا الصيام الى الليل ).
    اين جمله تاءكيدى است بر ممنوع بودن خوردن و نوشيدن و آميزش جنسى در روزها براى روزه داران ، و نيز نشان دهنده آغاز و انجام روزه است كه از طلوع فجر شروع و به شب ختم مى شود.
    سرانجام به چهارمين و آخرين حكم پرداخته مى گويد: هنگامى كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد (و لا تباشروهن و انتم عاكفون فى المساجد).
    بيان اين حكم مانند استثنائى است براى حكم گذشته زيرا به هنگام اعتكاف كه حد اقل مدت آن سه روز است روزه مى گيرند اما در اين مدت نه در روز حق آميزش جنسى با زنان دارند و نه در شب .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 652
    در پايان آيه ، اشاره به تمام احكام گذشته كرده چنين مى گويد: اينها مرزهاى الهى است به آن نزديك نشويد (تلك حدود الله فلا تقربوها) زيرا نزديك شدن به مرز وسوسه انگيز است ، و گاه سبب مى شود كه انسان از مرز بگذرد و در گناه بيفتد.
    آرى اين چنين خداوند آيات خود را براى مردم روشن مى سازد، شايد پرهيزگارى پيشه كنند (كذلك يبين الله آياته للناس لعلهم يتقون ).
    نكته ها
    1- مرزهاى الهى
    همانگونه كه در آيات فوق بعد از ذكر قسمتهائى از احكام روزه و اعتكاف خوانديم از اين احكام تعبير مرزهاى الهى شده است ، مرز ميان حلال و حرام مرز ميان ممنوع و مجاز، و جالب اينكه نمى گويد از مرزها نگذريد، مى گويد: به آن نزديك نشويد! چرا كه نزديك شدن به مرز وسوسه انگيز است و گاه سبب مى شود كه بر اثر طغيان شهوات و يا گرفتار شدن به اشتباه انسان از آن بگذرد.
    به همين دليل در بعضى از قوانين اسلامى گام نهادن در مناطقى كه موجب لغزش انسان به گناه است نهى شده است مانند شركت در مجلس گناه ، هر چند خود آلوده آن گناه نباشد، و يا خلوت كردن با اجنبيه (بودن با يك زن بيگانه در يك محل خلوت و كاملا تنها كه ديگران به آن راه ندارند).
    همين معنى در احاديث ديگر تحت عنوان حمايت از حمى (نگهداشتن حريم منطقه ممنوعه ) بيان شده است :
    پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: ان حمى الله محارمه ، فمن يرتع حول الحمى يوشك ان يقع فيه : محرمات الهى قرقگاه هاى او است هر كس گوسفند
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 653
    خود را در كنار قرقگاه ببرد بيم آن مى رود كه وارد منطقه ممنوعه شود.
    باز به همين دليل افرادى كه پايبند اصول تقوى و پرهيزگارى هستند نه تنها مرتكب محرمات نمى شوند بلكه سعى دارند به نزديكى حرام نيز گام ننهند.
    2- اعتكاف
    اعتكاف در اصل به معنى محبوس ماندن و مدتى طولانى در كنار چيزى بودن است و در اصطلاح شرع توقف در مساجد براى عبادت مى باشد كه حد اقل آن سه روز است و شرط آن روزه داشتن و ترك بعضى ديگر از لذائذ است .
    اين عبادت اثر عميقى در تصفيه روح و توجه مخصوص به پروردگار دارد و آداب و شرائط آن در كتب فقهى ذكر شده است البته اين عبادت ذاتا از مستحبات است ولى در پاره اى از موارد استثنائى شكل وجوب به خود مى گيرد، به هر حال در آيه مورد بحث تنها به يكى از شرائط آن كه عدم آميزش با زنان (اعم در شب يا روز) است اشاره شده آنهم به خاطر ارتباط و پيوندى كه با مساءله روزه دارد.
    3- طلوع فجر
    فجر در اصل به معنى شكافتن است و اينكه از طلوع صبح تعبير به فجر شده بخاطر آن است پرده سياه شب با ظهور اولين سپيده صبح از هم شكافته مى شود.
    در آيات مورد بحث علاوه بر اين تعبير، تعبير به حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود آمده است ، جالب اينكه در حديثى مى خوانيم كه عدى بن حاتم خدمت پيامبر عرض كرد من ريسمان سياه و سفيدى گذارده بودم و به آنها نگاه مى كردم تا به وسيله شناسائى آن دو از يكديگر آغاز وقت روزه را تشخيص دهم ! پيامبر از اين سخن چنان خنديد كه دندانهاى مباركش
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 654
    نمايان گشت ، فرمود: اى پسر حاتم منظور رشته سفيد صبح از رشته سياه شب در افق است كه آغاز وجوب روزه است .
    ضمنا بايد توجه داشت كه اين تعبير نكته ديگرى را نيز روشن مى سازد و آن شناختن صبح صادق از كاذب است ، زيرا: در پايان شب نخست يك سفيدى بسيار كم رنگ به طور عمودى در آسمان پيدا مى شود كه آن را به دم روباه تشبيه كرده اند، اين همان صبح كاذب و دروغگو است اما كمى بعد از آن سفيدى شفافى به طور افقى و در امتداد افق نمايان مى شود كه همچون رشته نخ سپيدى است كه در كنار رشته سياه شب كشيده شده است ، اين همان صبح صادق است كه آغاز روزه و ابتداى وقت نماز صبح است ، و هيچ شباهتى با صبح كاذب ندارد.
    4- آغاز و پايان ، تقوا است
    جالب اينكه در نخستين آيه مربوط به احكام روزه خوانديم كه هدف نهائى از آن تقوا است ، همين تعبير عينا در پايان آخرين آيه نيز آمده است (لعلهم يتقون ) و اين نشان مى دهد كه تمام اين برنامه ها وسيله اى هستند براى پرورش روح تقوا و خويشتندارى و ملكه پرهيز از گناه و احساس مسئوليت در برابر وظائف انسانها.
    پروردگارا! سر تعظيم بر آستان مقدست مى سائيم كه اين توفيق را به ما دادى كه جلد اول اين تفسير را مورد تجديد نظر قرار داده ، نقائص آن را در حد توانائى بر طرف سازيم شايد بتوانيم كتاب بزرگ آسمانيت قرآن مجيد را بيش از پيش به برادران و خواهران مسلمان بشناسانيم .
    خداوندا! تو را شكر مى گوئيم كه ما را مشمول اين عنايت فرمودى كه در طريق تفسير سخنان بزرگ و پر ارجت گام برداريم .
    تفسير نمونه ، جلد1، صفحه 655
    بارالها! اين افتخار بزرگ را تا پايان كار از ما سلب مفرما تا بتوانيم باقيمانده اين تفسير را به بهترين صورت تنظيم و نشر دهيم .
    خداوندا! از اينكه قلوب بندگان خاصت را متوجه اين كتاب ساختى و اين همه از آن استقبال كردند و شايد به ما در دل شبها يا به هنگام روز دعاى خيرى كنند متشكر و سپاسگزاريم .
    پايان جلد اول تفسير نمونه
    با تجديد نظر
    چهاردهم مرداد 1361 مطابق پانزدهم شوال 1402

    fehrest page


    back page

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/