من روز خویش را،
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرفی می زنم
وز شوق این محال
که دستم به دست توست
من جای راه رفتن پرواز می کنم
من روز خویش را،
با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرفی می زنم
وز شوق این محال
که دستم به دست توست
من جای راه رفتن پرواز می کنم
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)