بغض است که راه چاره را گم کرده و چشمهایی که نیاز باریدن را به سرحد اوج رسانده و انتظار آمدنی که مرا ذره ذره به نابودی کشانده;ولی هنوز هم دلم گرم است،به وجود مهربان وجودیکه تکیه گاه من و توست.هنوز هم قلبم می تپد...
بغض است که راه چاره را گم کرده و چشمهایی که نیاز باریدن را به سرحد اوج رسانده و انتظار آمدنی که مرا ذره ذره به نابودی کشانده;ولی هنوز هم دلم گرم است،به وجود مهربان وجودیکه تکیه گاه من و توست.هنوز هم قلبم می تپد...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)