در چنین گستره ای از زمان معاصر که در آن حضور یافته ایم با رویکردی مهم و تاثیرگذار از فکر و اندیشه بر نحوه عمل و زندگی، آن هم در ابعادی وسیع و در حال تغییر، روبه رو هستیم؛ نمی توان عمل و انجامی را یافت که از کمترین حد مطالعات و برنامه ریزی قبلی برخوردار نباشد. سیستم های مختلفی از نحوه تفکر و چگونگی تاثیرگذاری آن به وجود آمده اند و حتی تعدادی از این روش ها به صورتی انعطاف پذیر، قابلیت اصلاح و تغییر روند اجرایی مورد نظر را داراست. شکل گیری مکاتب فلسفی چند قرن اخیر در کنار پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی، همراه با وجوه مشترک مختلف، بستری مناسب و راهگشا در زمینه های مختلف فعالیتی فراهم ساخته اند که با آینده نگری خاص خویش، درصدد بالفعل کردن استعداد ها و توانایی های افراد و سیستم هایی ست که قابلیت اجرایی بالایی داشته باشند. گسترش محافل علمی و پژوهشی و هزینه های سنگینی که در این مسیر خرج می شوند، بیانی محکم از روند رو به رشد چنین حرکتی ست.
جامعه ای که در آن زندگی می کنیم رابطه ای تنگاتنگ با ذهنیت افراد و نوع اندیشه های آنها دارد. یک فکر خوب در فضایی مناسب به وجود می آید و شکل گیری بستری مناسب و پاسخگو، مستلزم برخوردی زیربنایی و آینده نگر است. شرایط و امکانات مناسب و با کارایی بالا در هر جامعه ای تضمین کننده سلامت فکری و عملی آن بوده و در عین حال می تواند به صورت خودکار نیرو های جدیدی را در خود پرورش دهد؛ در چنین بستری پویا، می توانیم شاهد ایده ها و اندیشه هایی نو باشیم که حرکتی رو به رشد و سازنده را پی ریزی می کند.
حال جامعه ای را در نظر بگیرید که توانایی شناخت و تحلیل نداشته و نمی تواند از استعدادهای موجود خویش استفاده کند، با چه پیامد هایی مواجه خواهد شد؟ اندیشه و خرد به عنوان نیروی محرکه بسیاری از فعالیت هایی که در مقیاس خرد و کلان انجام می گیرند بخصوص از لحاظ تولید ایده های جدید، تضعیف شده و به مرور زمان به تکراری ساکن و فرسوده ختم می شود. مسائلی که به وضوح می توانیم در عرصه معماری و رویکرد سطحی آن ببینیم؛ چه در عرصه های پژوهشی و چه در فعالیت های حرفه ای، کمترین اشخاصی را می بینیم که به دنبال تفکری معمارانه بوده و سعی کنند که نگرشی خاص را تدوین کنند؛ نگرشی که با زیربنایی فکری و فلسفی به صورتی کلی و بسیار عمیق به معماری بنگرد و آن را در فضایی چند بعدی با علوم و هنر های دیگر مقایسه کرده و ساختاری واحد و انعطاف پذیری را پی ریزی می کند؛ پایه معرفتی و مبانی نظری هر حرفه ای نیاز به ساختار اولیه قوی دارد که می تواند نمودی از کارکردها و تجربه های عملی و ذهنی بشر در طول تاریخ باشد. این مبانی بر هنرمند بودن و بر باورهای فردی معماران بخصوص با تاکیدی خاص در مورد معماری خوب، توجیهی بر نوع جهان بینی آنان است. اطلاعاتی که از جهان هستی در ذهن ایشان نقش بسته و درصدد برانگیخته شدن است، نمایشی سه بعدی از مجموعه روابطی ست که راه را به عینیت می برند و تجسم می بخشند.
همین نوع برخورد آغازگر روندی بکر و متفاوت خواهد بود که معماری را در فراسوی همه سبک ها و اندیشه ها مطرح می کند. زمانی که بتوانیم با ماهیت اصلی خط و صفحه آشنا شویم، خواهیم توانست با موضوعات مختلفی که در قالب ها و محدودیت های خاص خویش براحتی برخورد کنیم؛ اما چنین شناختی چگونه و در چه بستری می تواند شکل بگیرد. مسئله فعلی جامعه معماری ما عدم شناخت و آگاهی از اصول اولیه معماری نیست، بلکه مشکل اصلی، نبودن تفکر معماری و شناختی ست که از آن سخن می گوییم. حتی اگر دقیق تر شویم، پیش زمینه شناخت را هم نداریم. بسیاری از معماران بزرگ و تاثیرگذار دنیا دارای ساختار فکری مشخصی هستند که به مرور زمان و در تعامل با عرصه های مختلف به وجود آمده اند و تحلیل هایی که همزمان با چنین تجاربی در زمینه ادبیات معماری و هنر های تجسمی انجام شده اند به غنای آن افزوده و پویایی آن را حفظ کرده اند؛ رویکردی میان گستره ای که علاوه بر تاثیرات مهم در روند طراحی و آثار خلق شده، سعی می کند ذات معماری که فراتر از فرم و سطح و حتی فضاست را به ما بشناساند؛ آنچه که لایه های آگاهی انسان را ارتقا داده و به شهودی خاص نسبت به اتفاقات اطراف خویش می رساند. طبیعت اطراف ما در قالبی آشنا و ملموس تر از همیشه وارد همین تفکر معمارانه شده و خلقت ما با چرخه آفرینش هستی یکی می شود و آنجاست که مرزی بین معمار و طبیعت و افکار و آرای او نخواهد بود. موضوعی که مطرح می شود و دغدغه بسیاری از متفکران نیز است، هماهنگی با فضای اطراف و توجه به پتانسیل های سایت نبوده و نگرشی را در سطوح بالاتر مطرح می کند؛ آنچه که سایت و بستر مورد نظر در تکاپویی زایش گونه به سر می برد و اگر توانایی آن را داشت در بزنگاهی مناسب به بیرون پرتاب خواهد کرد. دغدغه آفریدن و آفریده شدن، تعاملی که می تواند به یگانگی و یکپارچگی موضوع، طراح و بنایی بینجامد که در آینده ساخته خواهد شد. صدایی از درون و از طبیعت که ما را به خود می خواند و نیاز های خویش را نه از یک پروژه بلکه به عنوان مسیری در میان بیشمار اتفاق هستی بیان می کند. معمار در قالب معماری خویش و در هستی فرو می رود و با آن صدا یکی می شود، هماهنگ با هستی بودن خویش را درک کرده و به شدن می رسد.
با مروری کلی به معماری سه دهه گذشته در کشور، همراه با تحلیلی دقیق از جهت گیری و مسیر حرکتی جامعه معماران و بخصوص شاخصه های این رشته نمی توان تسلسلی تکاملی یا روندی به هم پیوسته و پویا از یک ذهنیت معماری در آن یافت که بتواند توجیهی بر اقدامات آنان باشد. تاثیرگیری از آثار و اندیشه های معماران غربی و تنها برخوردی فرمال با معماری گذشته ایران اوضاع نابسامانی را به وجود آورده و حتی در مسابقات بزرگ ملی نیز شاهد بهره گیری عینی و دقیق از بناهای معروفی هستیم که متاسفانه به دیده اغماض به آن توجه می کنند و سابقه و خدمات شایان شخص و مشاور را مد نظر قرار می دهند.
علی خیابانیان
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)