اقا جونم سلام
.
می دونم که نباید سرم رو بلند کنم و تو چشات نگاه کنم
.
آخه چشای من پر از گناهه.آخه چشای من سیاه شده.مثل دلم
.
چند ساله تو تاریکی مونده به تاریکی عادت کرده .حالا چطور سر بلند
کنه و به یه دریا نور نگاه کنه
.
آقا جونم.نرو.منو تو این سرگشتگی و تاریکی رها نکن.نذار تو تاریکی
بمونم
.
آقا جونم دلم می خواد سر بلند کنم.دلم می خواد تو چشای قشنگت
نگاه کنم.کاش این قدر جرات داشتم که چشای ناپاکم رو به چشمات
بدوزم.ولی ندارم.می ترسم اقا جون
.
کاش این قدر شجاع بودم که سر بلند می کردم.تو شعله ی چشات زل
می زدم.اون قدر نگاه می کردم تا یخای وجودم با شعله های نگاهت
ذوب می شد و منم زلال می شدم.مثل رودخونه ها.مثل دل قشنگت
.
آقا جونم.نذار تو گودال دنیا تنها بمونم.دستامو بگیر.کمک کن از این سیاه
چال بیرون بیام.میدونم اگه چشام یه ذره به نور عادت کنه دیگه راحت
هم نگاهت می شم
.
مولای من!می دونم که از این که اسمم و گذاشتم شیعه باید شرمنده
باشم.اصلا از این هستم باید شرمنده باشم.وقتی تو این همه روشنایی
می رم سراغ سیاهی واسه چی باشم؟
واسه چی زمین رو با وجود بی حاصلم الوده کنم؟آقا می دونم که شما
هم به یاد من هستی.می دونم از این که غرق شدم تو وجود خاکیم
غصه می خوری.می دونم که دل مهربونت تنگه واسه اون بنده ای که
خالص باشه
.
آقا جون!کمک کن منم خالص بشم.می دونم که خیلی پر توقعم.ولی آقا
جونم!اگه از شما نخوام از کی بخوام؟
الان شمایی که می تونی با یه ندا دلم رو ببری تا اوج خدا.آقای من!
التماس دعا
.
خدای خونم!کمک کن تا همین کور سوی عشقی هم که تو وجودمه
خاموش نشه
.
خدا نمی خوام سرد بشم.نمی خوام خفه بشم اونم با طناب بیهودگی
.
خداجونم دستمو بگیر.کمک کن بتونم خودمو از پله های جهنم بالا
بکشم.نذار تو آتیش جهل خودم بسوزم
.
آقای مهربونم!خدا خوبم!شرمنده از این پریشان گویی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)