صفحه 25 از 43 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 241 تا 250 , از مجموع 428

موضوع: دل ت ن گ ی

  1. #241
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    امشب هوس یار به سر دارم و از او خبری نیست .


    هر چند بهار است ولی بی دل و دلبر ثمری نیست.

    فردا که روم من به سراغش به کجا سر بگذارم

    افسوس که از آن آغوش گرم وسر زلفش خبری نیست .

    چند است هوای رخ دلبر به دل افتاد خدایا

    اما چه رخی کز غم دوریش برایم بصری نیست .

    به هوای رخ دلدار دلم را پر شادی کنمو راه پر از گل

    اما چه کنم کاین صنمم را ز گناه و زدیارم گذری نیست.

    گفتم بروی می شکنم می گریم می روم از هوش

    او را زشکستن زگسستن ز بریدن حذری نیست .

    دارم به سرم تا غزلی از لب لعلش بسرایم

    صد حیف و صد افسوس که از قافیه سازم خبری نیست.!!!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #242
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    و این آغاز بیگانگی من با خودم است
    نوشتن اولین نشانه بیگانگی من با کسی است که از کودکی تمام روز با من بوده است و شب که از نیمه گذشت یواش یواش از دیوار واقعیت ها میپرم
    بدون اینکه به خودم بگویم
    راستش را بگویم هر وقت به خودم گفتم
    به من گفت این خیال پردازی ها ماله یک کودک دو ساله است
    شاید او راست بگوید و من اشتباه میکنم
    ولی این دزدی شبانه هرشب انجام میشود و من آرام از دیوار ها میپرم
    از پرچین ذهن ها میپرم
    بعضی وقت ها به باغی میرسم که در آن باغ من پادشاهی هستم پیروز و فاتح
    البته گاهی هم گدایی میشوم که گلیم بر دوش دارم و فال حافظ میگیرم
    در شهر خیال من خیابانی هست که رنگش همیشه سیاه و سفید است
    شاید حاصل باوری باشد که همیشه نسبت به رنگ ها داشتم انعکاس های مسخره و دروغین خورشید
    نمیدانم شاید ! ساعت دوباره مثل هر شب چهار را نشان می دهد
    و من میروم تا من روزمرگی کند !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #243
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

    شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

    پر می زند دلم به هوای غزل، ولی

    گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

    گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

    چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

    تقویم چارفصل دلم را ورق زدم

    آن برگهای سبِِِِزِِ سرآغاز سال کو؟

    رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

    حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #244
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    یک نفر نیست بپرسد از من

    که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟

    صبح تا نیمه شب منتظری

    همه جا می نگری

    گاه با ماه سخن می گویی

    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی !

    راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟

    صدفی در دریا است؟

    نوری از روزنه فرداهاست

    یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #245
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تو نیستی که ببینی
    چگونه عطر تو،
    در عمق لحظه ها جاری است؛
    چگونه عکس تو،
    در برق شیشه ها پیداست؛
    چگونه جای تو،
    در جان زندگی سبز است.

    هنوز پنجره باز است
    تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
    درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
    به آن ترنّم شیرین،
    به آن تبسم مهر،
    به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.

    تمام گنجشکان
    که در نبودنِ تو
    مرا به بادِ ملامت گرفته اند،
    ترا به نام صدا می کنند؛
    هنوز نقش ِ ترا از فراز ِ گنبدِ کاج
    کنار ِباغچه، زیر ِدرخت ها، لبِ حوض،
    درونِ آینۀ پاکِ آب می نگرند.

    تو نیستی که ببینی
    چگونه پیچیده است
    طنین ِ شعر ِ تو، نگاهِ تو
    در ترانه من.

    تو نیستی که بیبنی
    چگونه می گردد
    نسیم ِ روح ِ تو در باغ ِ بی جوانۀ من.

    چه نیمه شب ها
    کز پاره های ابر ِ سپید
    به روی لوح ِ سپهر
    ترا چنان که دلم خواسته است
    ساخته ام.

    چه نیمه شب ها،
    وقتی که ابر ِ بازیگر،
    هزار چهره،
    به هر لحظه می کند تصویر،
    به چشم هم زدنی،
    میانِ آن همه صورت،
    ترا شناخته ام.

    به خواب می ماند،
    تنها به خواب می ماند.

    چراغ، اینه، دیوار، بی تو غمگینند.

    تو نیستی که ببینی
    چگونه با دیوار
    به مهربانی یک دوست
    از تو می گویم.

    تو نیستی که ببینی
    چگونه از دیوار
    جواب می شنوم.

    تو نیستی که ببینی
    چگونه دور از تو
    به روی هرچه در این خانه است
    غبار سربی اندوه
    بال گسترده است.

    تو نیستی که ببینی
    دلِ رمیدۀ من
    بجز تو یاد همه چیز را
    رها کرده است.

    غروب های غریب
    در این رواقِ نیاز
    پرنده سا کت و غمگین
    ستاره بیمار است.

    دو چشم خستۀ من
    در این امید عبث
    دو شمع سوخته جان
    همیشه بیدار است.

    تو نیستی که ببینی...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #246
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مانده بودی اگر نازنیم
    زندگی رنگ و بوی دگر داشت
    این شب سرد و غمگین غربت
    با وجود تو رنگ سحرداشت
    با تو این مرغک پر شکسته
    مانده بودی اگر بال و پر داشت
    با تو بیمی نبودش ز طوفان
    مانده بودی اگر همسفر داشت
    هستی ام را به آتش کشیدی
    سوختم من ندیدی ندیدی
    مرگ دل آرزویت اگر بود
    مانده بودی اگر میشنیدی
    با تو دریا پر از دیدنی بود
    شب ستاره گلی چیدنی بود
    خاک تن شسته در موج باران
    در کنار تو بوسیدنی بود
    بعد تو خشم دریا و ساحل
    بعد تو پای من مانده در گل
    مانده بودی اگر موج دریا
    تا ابد هم پر از دیدنی بود
    با تو و عشق تو زنده بودم
    بعد تو من خودم هم نبودم
    بهترین شعر هستی رو با تو
    مانده بودی اگر می سرودم
    مانده بودی اگر نازنیم
    زندگی رنگ و بوی دیگر داشت
    این شب غمگین و سرد غمگین غربت
    با وجود تو رنگ سحر داشت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #247
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
    دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
    شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
    دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
    نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
    صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
    زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
    نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
    امید عافیتم بود روزگار نخواست
    قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
    زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من
    به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت
    چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا
    به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
    چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
    ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت
    دل گرفته ی من همچو ابر بارانی
    گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #248
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    با من چه كرده اي كه همه چشمهاي تر
    با نام من طراوت باران گرفته اند
    در خلوت هميشگي ام شعر هاي من
    از تو دوباره بر قلمم جان گرفته اند
    با من چه كرده اي كه همه شعر هاي من
    پر مي شود دوباره ز نام و ز ياد تو
    از ياد مي برم كه تو يك شعر كهنه اي
    مي گويمت دوباره و ميخوانمت ز نو
    با من چه كرده اي كه قديمي نميشود
    حسي كه داده اي به من از اولين نگاه
    گل ميدهد درون من عشق تو دم به دم
    پر ميشود ز عطر وجود تو سوز آه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #249
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندنم
    اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندنم
    خرمنم را به اتش کشیدی _ سوختم من ندیدی ندیدی
    مرگ دل ارزویت اگر بود _ مانده بودی اگر میشنیدی
    با تو دریا پر از دیدنی بود _ شب ستاره گلی چیدنی بود
    خاک تن شسته در موج باران _ در کنار تو بوسیدنی بود
    بعد تو خشم دریا و ساحل _ بعد تو پای من مانده در گل
    مانده بودی اگر موج دریا _ تا ابد هم پر از دیدنی بود
    اگر مانده بودی _ اگر مانده بودی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #250
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    همراه تو پیش می نهم گام
    در شادی تو شریک هستم
    بر جام می تو می زنم جام
    من با تو ام ای رفیق ! با تو
    دیری ست که با تو عهد بستم
    همگام تو ام ، بکش به راهم
    همپای تو ام ، بگیر دستم
    پیوند گذشته های پر رنج
    اینسان به توام نموده نزدیک
    هم بند تو بوده ام زمانی
    در یک قفس سیاه و تاریک
    رنجی که تو برده ای ز غولان
    بر چهر من است نقش بسته
    زخمی که تو خورده ای ز دیوان
    بنگر که به قلب من نشسته


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 25 از 43 نخستنخست ... 1521222324252627282935 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/