تو این تاپیک قصد دارم كه داستان ها اخلاقي، فرهنگي، تاريخي ......خلاصه هر نوعش كه جالب باشه و درس هاي قشنگي بده كه به درد زندگيمون بخوره رو بذارم .
خوشحال میشم همراهم باشید . شما هم اگه داستاني ، حكايت ، امثال و روايت اخلاقي داريد ممنون ميشم بذاريد .
لطفا فقط از دکمه ی تشکر استفاده کنید و پست ندید .
امیدوارم که تکراری نباشه
حكايت : دعا و سلطنت
كريم خان زند حكايت مي كند :
در زمان نادر از لشكريان او بودم به ما رسيدگي نمي شد ،فقر مرا مجبور كرد كه يك زين زرين را از زين سازي بدزدم ، بي خبر از اينكه اين زين متعلق به يكي از امراست كه جهت تعمير به زين ساز داده بود .
روز بعد فهميدم كه زين ساز به زندان افتاده و مي خواهند او را به دار كشند . از شنيدن اين موضوع ناراحت شدم و زين را برده بر سر جاي اولش نهادم ،زن زين ساز زين را يافته و با شادي صورت بر خاك گذاشت و با اشك چشم و سوز دل فرياد كشيد ،
خدايا كسي كه اين زين را بما رسانيد تو به اندازه اي به او كه صد زين زركوب به خود ببيند و من اين سلطنت را از دعاي آن زن مي دانم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)