اگر آن شب نگاهم نمی کردی اگر در آن شب تاریک بر این تنهاتر از تنهایی چشمک نمی زدی اگر در اولین حرفم باورم نمی کردی اگر نمی ماندی و می رفتی من دیگر این که هستم نبودم
اگر آن شب نگاهم نمی کردی اگر در آن شب تاریک بر این تنهاتر از تنهایی چشمک نمی زدی اگر در اولین حرفم باورم نمی کردی اگر نمی ماندی و می رفتی من دیگر این که هستم نبودم
[SIGPIC][/SIGPIC]
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
[SIGPIC][/SIGPIC]
سيب سرخي را به من بخشيد و رفت
عاقبت بر عشق من خنديد ورفت
چشم از من کند و دل از من بريد
حال بيمار مرا فهميد و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بي مروت گريه ام را ديد و رفت
با غم هجرش مدارا ميکنم
گر چه بر زخمم نمک پاشيد رفت
براي خواب معصومانهء عشق
كمك كن بستري از گل بسازيم
براي كوچ شب هنگام وحشت
كمك كن با تن هم پل بسازيم
كمك كن سايه بوني از ترانه
براي خواب ابريشم بسازيم
كمك كن با كلام عاشقانه
براي زخم شب مرهم بسازيم
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من
بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
تورو ميشناسم اي شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنايي
از اندوه و تو و چشم تو پيداست
كه از ايل و تبار عاشقايي
تورو ميشناسم اي سر در گريبون
غريبگي نكن با هق هق من
تن شكستت و بسپار به دست
نوازشهاي دست عاشق من
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من
بذار بين من و تو دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
به دنبال كدوم حرف و كلامي
سكوتت گفتنه تمام حرفاست
تورو از طپش قلبت شناختم
تو قلبت قلب عاشقهاي دنياست
تو با تن پوشي از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و آينه بردي
چرا از سايه هاي شب بترسم
تو خورشيد و به دست من سپردي
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من
بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
كمك كن جاده هاي مه گرفته
منه مسافر و از تو نگيرن
كمك كن تا كبوترهاي خسته
به يخ بستگي شاخه نميرن
كمك كن از مسافرهاي عاشق
سراغ مهربوني رو بگيريم
كمك كن تا براي هم بمونيم
كمك كن تا براي هم بميريم
بذار قسمت كنيم تنهاييمونو
ميون سفرهء شب تو با من
بذار بين من و تو ، دستاي ما
پلي باشه واسه از خود گذشتن
هيچکي از رفتن من غصه نخورد
هيچکي با موندن من شاد نشد
وقتي رفتم کسي قلبش نگرفت
بغض هيچ ادمي فرياد نشد
وقتي رفتم کسي غصه اش نگرفت
وقتي رفتم کسي بدرقم نکرد
دل من مي خواست تلافي بکنه
پس چش هيچکسي عاشقم نکرد
وقتي رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خيلي ام آفتابي بود
اگه شب مي رفتم خورشيد نبود
اسمون خوب مي دونم مهتابي بود
دم رفتن کسي گفت سفر بخير
که واسم غريب وناشناخته بود
اما اون وقتي رسيد که قلب
من همه ي ارزوهاشو باخته بود
چهره ي هيچکسي پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسايي که واسه شون مهم بودم
همشون يه جورايي مرده بودن
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد ...
وسعت تنهائيم را حس نکرد ...
در ميان خنده هاي تلخ من ...
گريه پنهانيم را حس نکرد ...
در هجوم لحظه هاي بي کسي ...
درد بي کس ماندنم را حس نکرد ...
آن که با آغاز من مايوس بود ...
لحظه پايانيم را حس نکرد
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست و بي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هرچه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب
عشق يعني سوز ني ، آه شبان
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در
گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم
گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم
گفتی چه می بينی بگو، در چشم چون آيينه ام
گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم
گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند
گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم
گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم
منو ببخش
زيبا من چيا بگم عاشقي باورت ميشه؟
تو كه خيلي بهتر ازما اين چيزا سرت ميشه
چشماي ناز تو كه وا ميشه آفتاب ميزنه
تازه وقتي تو بگي صورتشو آب ميزنه
من بگم دوست دارم با چه رقم يا عددي
تو كه بينهايتو قشنگتر از من بلدي
مژه هات شعر بلند ناتموم به خدا
عاشق كسي شدن جز تو حرومه بخدا
با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو ميره
ماه اگه برق چشاتو ببينه از رو ميره
زيبا چشم تو اگه با روياهام قهر كنه
آسمون دلش ميخواد شهر و پراز ابر كنه
چقدر اسمتو نوشتم روي صخره و سنگ
چقدر كشته من واون دوتا چشماي قشنگ
گفتي فاصله است ميون من و روياهام با تو
باشه اما نميدم هرگز به هيچ كسي جاتو
زيبا اسمت كه مياد بدجوري ديوونه ميشم
ولي گفتي قصه شو كه نميشه بياي پيشم
زيبا تو فرشته اي اهل يه جايي تو بهشت
نميشه هم عاشق تو بود و هم واست نوشت
از حسوديم نميشه بسپارمت دست خدا
جام چقدر مشخصه تو نقشه ي ديوونه ها
زيبا آتيش ميزنه دل منو اخماي تو
نكنه اضافه شن با عشق من زخماي تو
زيبا ناز كن كه چشات ناز خريدني داره
اون چشات كلي ستاره هاي چيدني داره
مال هيچ كسي نشو چون اينجاها فرشته نيست
عشق و عاشقيا تلخ مثل گذشته نيست
گفتي فاصله است ميون فكرمو, حقيقته
كاشكي داشتم يه ذره فقط يه كم لياقته
تشنه بودم واسه ي شنيدنه يه دنيا حرف
تو يه كم گفتي بعدش دوباره سكوت و برف
جاي برفا روي كاغذ ميشه نقطه چين گذاشت
حرف تو بشه بايد اين قلمو زمين گذاشت
عمريه موندم توي مصراع اول چشات
فقط اين فعلو بلد شدم كه ميميرم واسه برات
اگه بين همه توي دنياي ما جنگ بشه
عشق من محاله به عشق تو كمرنگ بشه
اگه باورت نشد بذار زمان نشون ميده
جواب سوالاي سختو هميشه اون ميده
تو دوسم نداشته باش بازم قشنگه عالمت
زيبا كاري اگه كردمو تو رنجيدي ببخش
دنيا بايد بدونه تو فرشته اي, پس بدرخش
ازم گرفت
سرنوشت بديه اول جاتو ازم گرفت
صبح فردا شد ديدم ردپاتو ازم گرفت
تا ميخواستم به چشماي روشنت نيگا كنم
مال ديگري شد و چشاتو ازم گرفت
تورو جادو كرد كسي با يه چيزي مثل طلسم
اثرش زياد بود وخنده هاتو ازم گرفت
تو بامن حرف ميزدي نگات يه جاي ديگه بود
خدا لعنتش كنه,اون, نگاتو ازم گرفت
لحظه هات يه وقتايي مال دوتامون ميشدن
اون حسود, اون دو سه تا لحظه هاتو ازم گرفت
خيلي وقته سختمه ديگه تنفس بكنم
يه جور عجيبي انگار هواتو ازم گرفت
خدا دوست نداشت بيام پيشت كنار تو باشم
باورت نميشه حس دعاتو ازم گرفت
دست روزگار چقدر با من و آرزوم بده
لحن فيروزه اي زهراهاتو ازم گرفت
سلامت خداحافظيت عزيزماي نقره ايت
حرف آخر به امون خداتو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتي چه كنم از دست تو
اشتباهم بهترين جمله هاتو ازم گرفت
نميخواد بپرسي چي, خودم دارم بهت ميگم
توي خط خوردگي دنيا صداتو ازم گرفت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)