توکه نیستی
هیچ کجا نمی روم.
نه به دیدن جنگل های پُرسایه وُ
کاج های تلخ
نه به تماشای ماه وُ
شعله های کور
ونه حتا
به همنشینی آفتاب وُ
ریزخنده های نور.
ببین،دروغ نمی گویم!
اصلا می خواهی ازکلاغ ها بپُرس
ازدانه های کاج
ازنیمکت ها وسایه ها
حتا ازخدا
که حرف ها وخنده هامان را
دزدیده گوش می داد!
حالادیدی دروغ نمی گویم!
پس بیا به همین بهانه
تاپاییزی که آمده است
بدویم
تاهیاهوی گنجشک ها وسارها
تاپُل رنگین کمان وُ
راه باریکه های ناآشنا
بیا تاغروبِ جاده های برگ ریزان
بدویم.
من
سوزن ریز ِپاییز ِ این کاج ها را
دوست ندارم!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)