امروز هم هوا به همان دیروزی ست
دل گرفته
کم رنگ
کم تو
کم که بیارم ات اما
آویزان کلمه ها می شوم
خلقَ ت می کنم هِی..
همین جوری گوشه ی کلاس، گوشه ی ماشین، گوشه ی کاغذ برای خودم
تو را می شود اما
می شود هی جمله جمله دوسـ ـت ات داشت
بی مکث
بی وقفه
مدام ...
کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که
می توانست چشمان فردا را بگیرد.
یا تو را بلند کند
و جایی ببرد که آسمانَ ش برای لبخند تو ببارد
یا...
نمی دانم، آنقدر کوچک بود، که بی هیچ خجالتی
اشک هایت را پاک می کرد
بی آنکه ردی بگذارد.
کاش..
کاش، دست هایم اینقدر خالی نبود..
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)