چشمانم را مستانه بروی چشمهای پر از سوالت می بندم...
و لبخند می زنم به لبخند خشکیده روی لبانت.
ببخش اگر دستانم گرمای همیشگی اش را ندارد!
ببخش اگر گامهایم از تو دورم میکند!
باید بگذرم از تو...
زندگی آنچه را که می خواستم به من نداد........
چشمانم را مستانه بروی چشمهای پر از سوالت می بندم...
و لبخند می زنم به لبخند خشکیده روی لبانت.
ببخش اگر دستانم گرمای همیشگی اش را ندارد!
ببخش اگر گامهایم از تو دورم میکند!
باید بگذرم از تو...
زندگی آنچه را که می خواستم به من نداد........
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
غم مخور
از زندگي ات تا نفسي باقي است
هشدار كه فرصت نگذاري از دست
از آنچه گذشته است ، بگذر كه گذشت
بر آنچه شكسته شد،مخور غم كه شكست
********
گذشت عمر
از دولت عشق است كه بايد خسرو
نامش به رديف نام فرهاد رود
آن داغ بنه به دل،كه ماند باقي
آن تاج منه به سر ، كه بر باد رود
*******
زندگي
دو روزه گذران را به خويش سخت مگير
اگر چه زحمت و محرومي از جهان بيني
گشوده چهره شو و غم مخور؛ كه دنيا را
به هر نظر كه نگه مي كني همان بيني
********
فرياد رس
مزن حلقه به هر در ،جز به يك در
كه ذات خدا،در خانه كس نيست
مكن خسته ز افغان سينه ات را
كه غير از او كسي فرياد رس نيست
*******
سقف فلك
حافظا بيا !كه سقف فلك را شكافتند
باعلم ،سوي آنچه تو گفتي شتافتند
گشتند با هدايت طرح نوين وليك
آن ذوق و عشق را كه تو جُستي ،نيافتند
*******
آشفته
صبح عاشق
بيدار گشته خسته و حيران و غمزده
آژنگ بر جبينش و تبخال بر لبش
چين جبين ،نشانه ي روح فسرده اش
تبخال لب، علامت سوزاني تبش
پژمان ،نفس گسيخته ،آشفته ،نا اميد
اين صبح عاشق است ؛دگر واي بر شبش !
******
ياد دوستان
آن كه با عشق و محبت آشناست
سينه اش آيينه مهر و صفاست
چهره در چهره است دل،با ياد دوست
چون دو آيينه كه با هم روبه روست
لاله و گل،سرو و باغ و بوستان
چيست جز ديدار و ياد دوستان ؟
*******
جام صفا
مهرت ز دلم گسستني نيست كه نيست
اين شعله،ز پا نشستني نيست كه نيست
صد بارش اگر زمانه بر سنگ زند
اين جام صفا ،شكستني نيست كه نيست
*******
مرد
اي خوشا آبرو و چهره زرد
خون دل خوردن و نهفتن درد
به كسي لايق است گفتن مرد
كه به ديوار نيز تكيه نكرد
********
به دوست
در بهار گل فشان زندگي
باغ خاطر پر ز عطر ياس هاست
آنچه با دل مي شود تقديم دوست
برگ سبزي از گل احساس هاست
*******
آشفته
دلم تنگ است
دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی در کویر گرفته است ...
دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ...
به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...
نمی دانم بوی شوقی که از نفس های غمناک این شب به جان می رسد از کرانه های
وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده انتظار روییده اند؟
دلم برای سکوت شب همیشه تنگ است...
دلم می خواهد دفتر دلتنگیم را باز کنم و از شب سرد و ساکتم،حرفها بگویم .
دلم می خواهد همه بدانند که اهنگ عبور را با تمام وجود احساس می کنم و
اشک های بدرقه گر عزیزم را سرازیر می کنم .
چه بگویم از هزاران امید سبزی که در خانه ی دلم ویران می شوند ؟؟
چه بگویم از شب های منحوسی که سپید خاموش را فریاد می زنند ؟؟!!
بال هایم می سوزند،بال های بی عروجم.بال هایی که در قفس مانده اند و
از پشت میله ها فغان سر می دهند . چه کنم ؟؟
میان کوچه های شب منم همپا... منم تصویر تنهایی... منم دلتنگ شب ...
دلم برای سکوت شب همیشه تنگ است ...و اینها بهانه ایست
صدایت را می شنوم
صدایم می کنی
با آوازی بلند و مبهم
آه ، قلبم میلرزد
.
مرا صدا می کنی یا خاطره ام را ! . . .
دلم تنگ است عزیزم...
دلم تنگه اونیه که کنارمه و نمی دونه دوسش دارم !
یه قهوه ی داغ . یه دست سرد و کلماتی که توی اون سرما از قهوه هم گرم ترم می کند .
شادی در وجودم لبخند زد با یاد تو
دلم بات تنگ شده
شکفته اشک در این لحظه های تنهایی
تو رفته ای حکایت اشکم شده تماشایی
سکوت می کنم امشب به یاد ناز نگاهت
به یاد ساعت معلوم به یاد بود صدایی
برای آمدن تو همیشه منتظرم من
همیشه منتظرم من به شوق اینکه بیایی
طلوع می کند امشب به آسمان نگاهم
ستاره های روشن اشکم به یاد خاطره هایی
چه لحظه های غریبی ست روز های دور از تو
غروب و غربت و اشک و صدای تنهایی
اینجا اسمان ابریست انجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز انجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است انجا را نمی دانم
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد
خدایا خودت گفتی توی دل های شکسته ای
دلــــــــــــــم تنگه
پس تو کجایی ؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)