چرا مدیرا و کاربرها شرکت نمیکنند ؟ چرا بزرگترها کاملتر نمینویسند ؟ چرا از خاطراتشان نمیگن ؟ یعنی شماها تو این همه مدت خاطره ندارید از اینجا ؟ اقا محمد اقا پژمان اقا حسین اقا بهزاد اقا احسان اقا مجتبی الهام جان مژگان جان اقا رضا اقا کاظم سارا خانم رها جان و همه کسایی که اسم اونها یادم نیست و نمیدانم کدام قدیمیتر هستن مثلا علی اقا 20 و بقیه مدیرهای انجمن که میتونند خاطرات خودشان را بگند و یادی از دوستای خودشان بکنند
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
من همیشه میگم ادم باید خاطره های بد رو فراموش کنه برا همین من هم خاطرات بد رو فراموش کردم چون توی این فروم خاطرات بدی هم داشتیم از بعضی مدیرا وبعضی جریانات که بهتره به فراموشی سپرده بشه خاطرات خوب هم هست ولی شاید برای من خوب باشه وبرای بقیه بی ارزش باشه برا همین من هم منتظر میمونم تا بقیه هم شرکت کنن شاید دوباره من هم شرکت کردم
خوب و بد همیشه هست و اگه دو نفر زیادی با هم دوست باشن بیشتر دعواشون میشه
من و داداشم هفته ای نه روز از هفت روز رو با هم دعوا داریم ولی حتی بیشتر از مامان و بابام هوای همدیگه را داریم
خاطره خاطره است و باید گفته بشه ولی از بدهاش باید یاد بگیریم که دیگه نباید اونا پیش بیان
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
درود
من کارم توی نت به صورت فعال با اذر دانلود شروع کردم و قصد دارم تا زمانی که توی نت باشم همینجا باشم و اگر روزی اذر دانلود نبود من هم دیگه توی نت فعال نباشم
از مدیرهای سابق پرسیده بودین روزی سایت راه اندازی شد برای بار دوم smrbh بود که داشت تا شب ساعت دو ،سه انجمن ها رو با اقامحمد درست می کرد و جزو سرپرست ها بود راستی ما انوقت 6تا سرپرست بودیم dverbame،pejman.gh،parwiz،Ahmadreza_b
پژمان غلامی و پرویز خیلی زود از بین ما جدا شدن که بعدشم سینا رفت که جایی سینا بهزاد اومد جزوسرپرستها ناظم سایت اون زمان شروعSeEzArبود که کم کارترین وپر حرفترین عضو سایت بود که بعداز مدتی مجبور شدیم از پژمان دراین پست استفاده کنیم که الان در پست معاونت سایت هستند
اولین مدیر بخشمون هم رضاوسید حسین بودکه یادم اون زمان سید حسین نسبت به این مسله که همه اینجا سرپرست ناظم هستند ومدیری وجود نداره اعتراض کرده بود که سینا پست دعوت به همکاری رو زد وهر کسی مدیریت یه بخش بر عهده گرفت
این یه تاریخچه از اویل سایت که برای بار دوم راه اندازی شده بود
خوب میدونم زیاد روده درازی کردم قصه ما به سر رسید کلاغ به خونش رسید اینبار
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
سلاماگر اجازه بدید منم یکم از گل کارهای خودم بگم البته من همیشه خراب کارم .البته خاطره من کلا از نت هست چون اینجا که تازه امدم و خاطره زیادی ندارم
حدود 7 ساله که با دنیای مجازی اشنا شدم از وقتی که رفتم دانشگاه 84-83 ابان ماه اونجا اینترنت مجانی داشت منم که عاشق خراب کاری رفتم تا هم به مسیول سایت اقای یوسفی کمک کنم هم یکم شیطونی کنماونجا بود که ریس دانشگاه به من و اقای یوسفی گفت برای دانشگاه سایت اختصاصی درست کنیم که دانشکده عملی کاربری واحد *** تک باشه ما هم بسمه ا... شروع کردیم من و اقای یوسفی ،سایت رو بالا اوردیم بعد 1 ماه بعد به ما گفتن که حالا انجمن بزنید که تخصصی باشه برای دانشگاه که مطالب علمی و مقالات و پایانامه ها دانشکده ما در اون باشه اقای یوسفی هم از انجمن چیزی بلد نبود که چه طوری هست چه طوری نیست تصمیم بر این که یک نفر سومی رو هم بیاریم که سپنتا دوستم من امد و تو کارها کمک کرد ما اونجا رو راه اندازی کردیم البته اینو بگم که انجمن و سایتی که ما درست کردیم my bb کار کردیم چون هم به قول معروف راهت بود و سپنتا هم همین رو بلد بود. اقای یوسفی کارهای مدیریت رو انجام میداد و سپنتا کارهای فنی منم که ریختن اطلاعات رو بر عهده داشتم 1 ماه نشد که کلی از بچه های دانشگاه امدن و به ما کمک کردنتو دانشکده معروف شده بودم به اطلاعاتی همه منو می شناختن چون باید مقالاتی رو که بچه های می نوشتن رو فایل های ورد رو می گرفتم و به پی دی اف تبدیل میکردم تا در انجمن قرار بدم یا عکس های و طراحی های بچه های گرافیک و چاپ رو اسکن می کردم و در سایت قرار میدادم و کارهای مثل این رو حتی یک روز مقالات انقدر زیاد بود که سر کلاسم نتونستم برم چون باید مطالب بچه های چاپ رو در انجمن می زاشتم و از نمایشگاه بچه های گرافیک عکس می گرفتم و به صورت گزارش در انجمن می زاشتم تازه اون روز هم امتحان میان ترم هم داشتم که وقتی استاد دید دارم چه کار می کنم یک صفر بزرگ تو لیست گزاشت و گفت مهسا من اینو به هیچ عنوان پاک نمی کنم تا بدونی درست مهم تره و همان روز چند ساعت قبل ترش دکتر گفت اگر این گزارش رو تو سایت نزاری از دانشگاه اخراجی .واقعا وقتی استاد اینو گفت داشت گریم در می امد و رفتم تو سایت و سرمو گزاشتم رو کیبورد و گریه کردم که اقا یوسفی امد و همه چیز رو گفتم اون هم رفت پیش دکتر و شروع کرد به دعوا کردن چند رو بعد دکترمعذرت خواهی کرد ولی اون صفر هیچ وقت پاک نشد و اون درس رو افتادم.اون سایت و اون انجمن 2 سال نیم کار کرد من هم کارهای مدیریتی و ارسال و خیلی کارهای دیگه رو انجام دادم و واقعا میتونم بگم که چیزهای خوبی یاد گرفتن همه مطالب علمی و تخصصی بود طوری که اساتدید دانشگاه علمی کاربری در این انجمن ما رو همراهی می کردن و بیشتر کاربران این انجمن هم خود بچه های علمی کاربردی و دانشجویان دانشگاه های دیگه بودنتا این که من از اون دانشگاه فارغ التحصیل شدم و ریس دانشگاه هم عوض شد و اون سایت برای همیشه حذف شدبعد وارد سایت های و انجمن های v bulletin شدم و دیدم که کار اینجا خیلی راهتر تره که با یکی از دوستانم که فناوری اطلاعات میخوند یک انجمن تفریحی زدیم که اون کارهای فنی رو اون انجمن می داد و منم مدیر کل اونجا بودم و از نظر مالی حمایت می کردم واقعا میتونم بگم که خیلی خوب بود و از تجربه های که تو انجمن دانشگاه داشتم استفاده کردم و تو اون 5 ماهی که باز بود 30000 کاربر داشت که 19000 فعال بودن و 20 تا هم مدیر داشت واقعا در کنار بچه ها و کاربران روزهای خوبی رو داشتیم و مهمترین تاپیک اونجا هم مجله خانواده زیر خاکی بود که ما رو به شکل یک خانواده در اورده بود نمی خوام بگم که مدیریت من عالی بود نه من مثل کاربر بودم و خود بچه ها اونجا رو اداره می کردن و منم مثل خیلی از بچه های اونجا با اونها گریه کردم شادی کردم و یک جوری سنگ صبور همشون بودم در کنار این چیز های هم یکم تو فکر ها و پیشنهاد های که می دادن کمک می کردم وانجام وظیفه می کردمبهترین خاطراتم هم تو همین تاپیک مجله خانواده بود اوایل مثل چت بود و سلام و احوال پرسی تا این که یکی از بچه های خیلی ناراحت بود و امد درد دل کرد واقعا می تونم بگم حدود 80 خط نوشته بود و گله داشت از خیلی چیزا ، همان روز یکی با نام کاربری اهو ثبت نام کرد و روانشناس هم بود و جوابشو داد و کلی با هم حرف زدن و از اون روز اهو شد همه کاره مجله و همه بچه های درد دل و مشکلات خود رو می گفتن و این طوری بود که واقعا یک خانواده شده بودیم ولی خانواده ای که در دوران سختی اصلا کمک من نکردن ..با بچه های اشنا شدم که زرتشتی بودن با کسانی که درد های داشتن که درد من جلو اون ها کم بود با بچه اشنا شدم که پرورشگاهی بود واقعا درکنار اونها چیز های رو دیدم که هیچ وقت ندیده بودم و تجربه نکرده بودمتا این که یکی با من چپ افتاد و منو تهدید کرد و شروع کرد به هک کردن سایت و تهدید بچه های طوری که هیچ جوری نتونست به سایت لطمه بزنه چون ولی اصلاعات پی سی بکی از بچه ها رو برداشت و منم به خاطر اون مجبور شدم کوتاه بیامبلاجبار مجبور شدیم که اون انجمن رو ببندیم و یک دلیل دیگه نداشتن پشتبان مالی بود که واقعا برای من سخت بود که بتونم اونجا رو نگه دارمبعد از بسته شدن انجمن همه بچه های از هم جدا شدن و همه منو مقصر میدونستن و سعی کردم بهشون بگم که اگر واقعا میخواین سایت رو نگه داریم از نظر مالی منو حمایت کنند که وقتی اینو گفتم همه ازم فرار کردن و دیگه بعد 6 ماه اون سایت بسته شد زیر خاکی بیشتر تفریحی بود و خنده بازار برای بچه ها که خودشان رو از اون دنیای واقعی که پر از استرس بود جدا کنن به قول یکی از بچه ها واقعا زیر خاکی بود.بعد از بسته شدن اونجا من به سایت های چت و انجمن ها و وبلاگ های رفتم در یکی از سایت های چت کار کردم که یک گروه بودیم که همیشه با هم قرار میزاشتیم و هم درد دل میکردیم و هم یکمی خنده بازاربرای تفریح یا وبلاگ خودم رو داشتم که تقریبا دفترچه نوشته هام بود و کلا سعی می کردم خوش باشم تا این که 3 سال پیش در انجمن فان پاتوق کار کردم و مدیر تالار حیوانات اونجا شدم واقعا فکر می کردم اونجا هم مثل زیر خاکی باشه ولی خیلی بد بود و پشتم حرف های زده بودن که واقعا برایم سخت بود از اونجا به انجمن قبلی که اخراج شدم رفتم اونجا هم تو این 1 سالی که بودم بدترین روزهای زندگیم رو داشتم که شده کابوس من و همیشه حصرت این رو میخوردم که چرا نتونستم زیرخاکی رو نگه دارم تا این که با رها جان اشنا شدم و اون همه ماجرا های منو از اونجا فهمید و سعی کرد منو جدا کنه که به اینجا امدم در روزهای اول واقعا خراب کار کردم و از شیرین جان و اقا محمد واقعا معذرت میخوام ولی واقعا خوشحالم که رها منو اینجا اورد چون یک جوری های شکل ظاهری اینجا مثل زیرخاکی می مونه و احساس خوبی دارم که اینجا هستمتو این چند سال تخصص خاصی رو دنبال نکردم که بگم مثلا رفتم قسمت کامپیوتر که رشته خودم هم هست یا چیز دیگه نه فقط تفریحی کار کردم و گشتن تو سایت ها و وبلاگ هامن ادم تند و رکی و صادق هستم و خیلی های از این طرز رفتار من سو استفاده کردن مخصوصا تو این 3 سال گذشته که هر چیز بود و هر تهمتی بود بهم زدن و به قول یکی منو گذاشتن سکو ترقی خودشان و زیر پاهاشون لهم کردمدر کل برای این تو دنیای مجازی می یام که از اون چیزهای که در دنیای واقعی دارم فرار کنم و جای باشم که حداقل چند دقیقه که می یام برام شادی رو به همراه بیاره نه اذاب و چیزهای شبه به این روببخشید زیاد حرف زدم اصولا تو نوشتن زیاده روی می کنم هر چی نباشه یک نیم چه نویسنده هستمممنونم از همه شمایا حق
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
به نام خدا
ممنون مهسا خانم ولی در مورد اون انجمن و یکسالی که گفتید کابوس بود ، یک جواب دارم که یک دوستی یک جایی به دوستش اینها راگفت
ببینید جواب اون کارها و اون رفتارها را تو این عکس میتونید ببینید ؟
شاید گاهی لازمه روی حرفهای خودمان دقت کنیم و به معنی اونها هم فکر کنیم
شاد و پیروز باشید
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
salam dostan aval bebakhshid ke finglishe chon sistemam moshkel dare. . mikhastam khodamo ham inja moarefi konam o ham begam nahveye ashnayimo.
korosh hastam 20 sale
man az chand sal pish to sait mihan download mashghol bodam o mohamad jan dar jarian hast ke bekhatere moshkelati ke ijad shod az onja biron keshidam .bad kenare hani to azarmob mashghol shodim o alan ham injam ham onja . . .bazam bebakhshid ke to in tipic khodamo moarefi kardam . . sharmande. .
enshala rozaye khobi dar kenare ham dashte bashim ,. .
سلام اقا محمدمترسک اسم من بود و همان طور که می ببنید اخراج شدم البته خود شما این رو دیدیدو این مطلبی بود که خیلی قبل تر از این چیزا برای بچه های تو پروفایلشون گذاشته بودمحالا نمیدونم منظورتون چی بود ولی اونجا واقعا برام کابوس شاید باور نکنیداگر نبود هیچ وقت نمیگفتم چون ادم دروغ گویی نیستمیاحق
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
به نام خدا
کوروش جان خوش اومدی ولی فکر کنم این باید بره تاپیک معرفی اعضا :دی
اتفاقا مهسا خانم منظور من برعکس بود و شما اصلا دروغ نگفتید
منظور من این بود که اون خانم چون از قدرت شما میترسید با شما دشمنی کرد و این تو جمله شما هست و باز هم میگم ثابت کنید رفتن شما به ضرر اونها بوده و نشان بدید ارزش شما بالاتر از اونهاست و روزی به اونها بگید که دیدید شما ضرر کردید ؟
شاد و پیروز باشید
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)