مأموريّت على بن أبى طالب«
رسول خدا پس از بازگشتن أبوسفيان ، على بن أبى طالب را فرستاد وبه وى فرمود : در پى اينان برو وببين كه چه مى‏كنند : اگر شتران خود را سوار شدند واسبها را يدك كشيدند آهنگ مكّه دارند واگر بر اسبها سوار شدند وشترها را پيش راندند ، آهنگ مدينه كرده‏اند ، اما به خدا قسم كه : در اين صورت در همان مدينه با ايشان خواهم جنگيد .
على رفت وبازگشت وگزارش داد كه شترها را سوار شدند واسبها را يدك ساختند وراه مكّه را در پيش گرفتند .
»شهداى اُحُد«
ابن اسحاق : شهيدان أحُد را شصت وپنج نفر شمرده است . ابن هشام پنج نفر ديگر را به عنوان استدراك افزوده است .
ابن قتيبه مى‏گويد : روز أحد چهار نفر از مهاجران وهفتاد نفر از أنصار به شهادت رسيدند . ابن أبى‏الحديد مى‏گويد : واقدى از قول » سعيد بن مسيب« و »أبوسعيد خدرى« گفته است كه : تنها از أنصار در أحد هفتاد ويك نفر به شهادت رسيدند ، آنگاه چهار نفر شهداى قريش را نام مى‏برد و شش نفر هم قول اين و آن مى‏افزايد و مى‏گويد : بنابر اين شهداى مسلمين در أحد هشتاد ويك نفر بوده‏اند.
»چند نفر از شهداى اُحُد«
1 - حمزة بن عبدالمطلب (سيدالشهداء عليه السلام ، از مهاجران ، از بنى هاشم) كه به روايت ابن اسحاق : »أرطاة بن عبد شرحبيل عبدرى« ونيز »عثمان بن أبى طلحه« از پرچمداران »بنى عبدالدار« وآنگاه »سبابع بن عبدالعزى : عمرو بن نظله« (از بنى غبشان بن سليم بن ملكان بن أفصى) را كشت وسپس به دست »وحشى« غلام »جبير بن مطعم« به شهادت رسيد وچون »وحشى« به مكه برگشت به پاداش اين عمل آزاد شد ودر روز فتح مكه به طائف گريخت وچون فرستادگان »طائف« در سال نهم به مدينه آمدند تا اسلام آورند، در نظر داشت تا به شام يا يمن يا جاى ديگر فرار كند ، اما وى را بشارت دادند كه هرگاه كسى شهادت حق بر زبان راند وبه دين اسلام درآيد ، هر كه باشد محمّد او را نمى‏كشد ، پس نزد رسول خدا رفت وبيدرنگ شهادت حق بر زبان راند وخود را معرّفى كرد ، وبه أمر رسول خدا كيفيت كشتن »حمزه« را به عرض رسانيد ، رسول خدا به وى فرمود : »روى خود را از من پنهان دار كه ديگر تو را نبينم« و او هم تا رسول خدا زنده بود خود را از نظر آن بزرگوار دور مى‏داشت وپس از وفات رسول خدا كه مسلمانان به جنگ »مسيلمه« مى‏رفتند با آنان همراه شد و روز جنگ با كمك مردى از أنصار »مسيلمه« را كشت وخودش مى‏گفت : هم بهترين مردم بعد از رسول خدا را كشتم وهم بدترين مردم را .
ابن هشام مى‏گويد كه : وحشى ميگسارى مى‏كرد وچند بار وى را حدّ زدند، ونام او را هم از ديوان انداختند وعمر مى‏گفت : مى‏دانستم كه خدا كشنده »حمزه« را رها نمى‏كند .